تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836023442
رفتار سياسى امير مؤمنان(علیه السلام) و پاسخى به پنج ترديد
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
رفتار سياسى امير مؤمنان(علیه السلام) و پاسخى به پنج ترديد نويسنده:نعمت الله صفري فروشاني منبع:مجله پرسمان امیرمؤمنان(علیه السلام) قبل و بعد از رسیدن به حکومت ، رفتار سیاسی اش را در چهارچوبی مشخص منضبط کرده بود و خود را به فراتر رفتن از آن مجاز نمی دانست ، کتاب خداو سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چهارچوب سیره ی سیاسی و اجتماعی و فردی امام به شمار می آمد. از اين رو رفتار سياسى آن حضرت(علیه السلام) را مىتوان نقطه پايانى بر معادلهاى به شمار آورد كه تا قبل از وى شيوههاى كارآمد در امر خلافت خوانده مىشد. رويكرد حضرت(علیه السلام) به رفتار سياسى منحصر به فرد كه با عرف سياسى و معادلات رايج ناهمخوان بوده و هست؛ هنوز هم بسيارى را در «ترديد» نگه داشته است. اين مقاله «پاسخ به ترديدها»يى است كه همچنان برخى اذهان را به خود مشغول كرده است. چرا حضرت على(علیه السلام) در آغاز حكومت خود سياستى خشن در پيش گرفت؟1- پيش از حكومت حضرت على(علیه السلام)، به ويژه در اواخر دوره عثمان، حكومت به تدريج از اسلام فاصله گرفته و ارزشهاى اسلامى به ضد ارزش تبديل شده بود. مطرودان پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به پُستهاى حساس بازگشتند و فضيلت مندان كنار گذاشته شدند. بيت المال گنجينه شخصى به شمار آمد و صدها هزار دينار به طور نامشروع در اختيار نااهلان قرار گرفت. حاكمان ارزشهاى اسلامى را زير پا مىنهادند و به مردم ستم روا مىداشتند. در اين موقعيت، مردم در سراسر مملكت اسلامى ناخشنود شدند و با هدف حقجويى و اجراى احكام اسلامى به مركز خلافت (مدينه) سرازير گشتند. شور و شوق انقلابى و ارزش خواهى آغازين حاكم بر انقلابيون آنها را واداشت بانزديكترين فرد به پيامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) كه مىدانستند مجرى سنت و پاسدار ارزشهاى او است، بيعت كنند تا احكام اسلامى را اجرا كند، شايستگان را به منصب گمارد؛ نالايقان را به زيركشد و بيت المال را از خانههاى شخصى به خانه دولت بازگرداند. بنابراين، مردم چون در پى خشونت با ناشايستگان و ستمگران بودند، به حضرت روى آوردند. 2- حضرت على (علیه السلام) فردى ارزش گرا و سنت طلب به شمار مىآمد. او، در دوره 25 ساله دورى از حكومت، بارها حاكمان را به عمل به كتاب و سنت فرا خوانده و اشتباهاتشان را متذكر شده بود؛ به ويژه در دوره پايانى حكومت عثمان بارها او را از انحراف برحذر داشت.در اين موقعيت، حتى اگر جو انقلابى و ارزش خوا هى آن زمان را نيز در نظر نگيريم، ويژگى شخصيتى حضرت سبب مىشد از همان آغاز، برنامه حكومتش را اعلام كند و بدون تعارف در اجراى آن بكوشد. 3- اين سياست را «سياستى خشن» خواندن درست نمىنمايد؛ زيرا براى مردم عادى كه از مواهب نامشروع حكومتهاى پيشين بىبهره مانده، تحت ستم حاكمان نالايق عثمانى به سر مىبردند، عين رحمت و بركت بود و تنها براى رفاه طلبان و ناشايستگان و فاسقان حاكم، خشن به شمار مىآمد. چرا حضرت على(علیه السلام) با در پيش گرفتن سياست تقسيم مساوى بيت المال سبب بى مهرى خواص به حكومت خود شد؟1- سياست تقسيم مساوى بيت المال و در نظر نگرفتن فضايل شخصى و شرافتهاى قبيلهاى، سياستى كاملاً اسلامى و مطابق با كتاب و سنت نبوى بود. حضرت با توجه به اصولگرايى، جز اجراى اين سياست چارهاى نداشت.2- اصولاً حضرت على(علیه السلام) در حكومت خود به خواص خوش بين نبود و مىفرمود: «خواص و اشراف همواره بار سنگينى بر حكومت تحميل مىكنند، در روزگار سختى كمتر به يارى حكومت مىآيند، در اجراى عدالت از همه ناراضى ترند، در خواستههاشان از ديگران پاى فشارتر و در عطا و بخششها كم سپاس ترند، به هنگام ندادن خواستههايشان عذرناپذيرتر و در برابر مشكلات كم استوارترند.» در نظر آن بزرگوار، عامه مردم ستونهاى استوار دين، بر پا دارنده اجتماعات پرشور مسلمانان و نيروهاى ذخيره دفاعى به شمار مىآمدند. بى ترديد، با اين ديدگاه، امكان ترجيح خواص وجود نداشت.3- اگر حضرت على(علیه السلام) خواص را بر عوام ترجيح مىداد، ضمن عقبنشينى از ارزشها و اصول اسلامى خود، به همگان اعلام مىكرد پيرو سياست عثمانى است. اين چيزى بود كه نه حضرت مىپسنديد و نه مردمان انقلابى آن زمان.4- چنان كه در كلام حضرت على(علیه السلام) اشاره شد، خواص كسانى نبودند كه به يك بخشش نامساوى در بيت المال اكتفا كنند. زيادهطلبىهاى آنها حد و حصر نداشت. با اجراى سياست عدم مساوات، حتى در آغاز حكومت، خواستهاشان فزونتر مىشد و فشارشان به حضرت(علیه السلام) افزايش مىيافت. امام(علیه السلام) با اجراى سياست مساوات، در همان آغاز تكليف خود را با آنها روشن كرد. 5- ترجيح خواص بر عوام، انبوه مردمى را كه بارقه اميد در دلشان درخشيده بود، از حضرت(علیه السلام) و حتى اسلام و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نوميد مىكرد و ديگر نجات خود را در پيروى از آموزههاى اسلامى نمىديدند. 6- ترجيح خواص بر عوام، آنها را قدرتمند كرده، امكان مشاركت آنان در توطئههاى براندازى را فزونى مىبخشيد. اين پديده، در كنار از دست دادن حمايت پا برهنگان كه رهاورد قطعى سياست عدم مساوات بود، نوعى خود كشى سياسى به شمار مىآمد. چرا حضرت على(علیه السلام) در آغاز حكومت خود طلحه و زبير را به كار نگمارد؟ 1-طلحه و زبير از اصحاب بزرگ پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شمرده مىشدند و در راه برپايى اسلام بسيار كوشيده بودند؛ اما پس از رحلت پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، به ويژه در اواخر دوره عثمانى، به دنيا روى آورده و زندگى اشرافى و جاه طلبانه برگزيده بودند. بنابراين، نحوه زندگى و مشى آنها در دوره پيشين به همگان نشان مىداد نيروهاى ارزشى نيستند و براى احراز پُست در حكومت علوى شايستگى ندارند. آنها، در صورت رسيدن به پُستهاى اجتماعى و سياسى، سياستهاى خود را اجرا مىكردند و مردم را به على(علیه السلام) و حكومتش بدبين مىساختند. 2- اين دو، با توجه به سابقه شان در اسلام، هرگز خود را از اصحابى چون ابوبكر، عمر و عثمان كه به خلافت رسيدند، كمتر نمىپنداشتند و در انتظار مرگ عثمان و خلافت خود به سر مىبردند؛ به ويژه آن كه عمر آنها را در شوراى گزينش خليفه در كنار كسانى چون عثمان و على(علیه السلام) قرار داده بود. بنابراين، آنها تنها در پى حكومت كوفه و بصره نبودند و چنان كه حضرت على(علیه السلام) اشاره مىكند، هواى پادشاهى بر امت اسلامى را در سر مىپروراندند.13- كوفه و بصره كه آنها خواستار فرمانروايى بر آن بودند تنها دو شهر معمولى شمرده نمىشدند. از نظر ادارى و سياسى، تمام ايران آن زمان تحت نظر اين دو شهر و حاكمان آنها اداره مىشد. در آن زمان، شهر مدينه(مركز خلافت)، امكانات نظامى و اقتصادى نداشت؛ ولى كوفه و بصره و توابع آنها از بيشترين امكانات مملكت اسلامى بهره مىبردند. بنابراين، حاكمان اين دو شهر، به ويژه با توجه به همبستگى آنها و به تعارض كشيده شدن سياست هايشان با سياست مركز خلافت، به راحتى مىتوانستند به مدينه حمله كرده، خليفه را سرنگون سازند و خود به حكومت دست يابند. اين نكته به هيچ وجه نمىتوانست از چشم تيز بين خليفهاى چون حضرت على(علیه السلام) دور ماند. 4- به راستى اگر حضرت على(علیه السلام) حكومت اين دو شهر را به آن دو واگذار مىكرد، چگونه مىتوانست ادعاى اصلاحطلبى كند؟ 5- حوادث بعدى نشان داد، اين دو به هيچ وجه دغدغه اسلام و كتاب و سنت نبوى نداشتند؛ زيرا براى سيراب كردن حسّ جاهطلبى و قدرت خواهى خود حاضر شدند به باند اموى كه بيشترين بهرهها را از حكومت عثمانى برده بود، دست دوستى و اتحاد دهند و بااستفاده ابزارى از همسر پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، بصريان را به خود جلب كرده، سبب ريختن خون صدها مسلمان شوند.26- سخنان حضرت على(علیه السلام) نشان مىدهد آنها افزون بر حكومت كوفه و بصره، دو خواست ديگر نيز داشتند: اول آن كه امام(علیه السلام) در امور حكومتى با آنها مشورت كند؛ و دوم آن كه سياست تقسيم مساوى بيت المال را واگذارد. حضرت على(علیه السلام) در جواب خواست اول فرمود: من طبق كتاب و سنت پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) عمل مىكنم و تا كنون حكم مجهولى نديدم كه به مشورت شما و ديگر مسلمانان نيازمند باشم. اگر چنين مشكلى پيش آيد، از مشورت با شما و ديگران چشم پوشى نخواهم كرد. آن بزرگوار درخواست دوم آنها را چنين پاسخ گفت: تقسيم مساوى بيت المال ساخته من نيست. اين سنت پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بود. من از آن پيروى مىكنم و در اين باره، هيچ كس حق ندارد مرا سرزنش كند.3بديهى است، اين خواستها به معناى مشاركت در حكومت و چشم پوشى حضرت(علیه السلام) از اصول و ارزشها است؛ و امام(علیه السلام) نمىتوانست آن را تحمل كند. چرا حضرت على(علیه السلام) در آغاز حكومت خود با معاويه كنار نيامد، تا در فرصت مناسب و با قدرت بر كنارش سازد؟1- معاويه شخصيتى است كه همراه پدرش، ابوسفيان، بيشترين ايستادگى را در مقابل اسلام و پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) داشت. حتى هنگامى كه پدرش در سال فتح مكه (سال هشتم هجرت) ناگزير مسلمان شد، معاويه از مكه گريخت و به سبب پذيرش اسلام پدرش را توبيخ كرد. بعدها وقتى همه راهها را بسته ديد، ناگزير اسلام آورد. بى ترديد چنين شخصيتى هرگز دغدغه اسلام و ارزشهاى اسلامى نداشت و امام((علیه السلام) كه به اسلام و ارزشهاى الاهى مىانديشيد، نمىتوانست فرمان امارتش را امضا كند. 2- بعد از فتح مكه، در حالى كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مىتوانست همه مكيان را برده سازد، بر آنها منت گذاشت و آزادشان كرد و از آن هنگام به بعد، «طُلَقاء» (آزاد شدگان) خوانده شدند. حضرت على(علیه السلام) در نامهاى به معاويه به اين مطلب اشاره كرده، مىفرمايد: «مهاجر مانند طليق نيست.»4كنايه از آن كه طليق هيچ گاه براى حكومت شايستگى ندارد. 3- معاويه بيشترين كينه را از حضرت على(علیه السلام) به دل داشت؛ زيرا امام(علیه السلام) در جنگ بدر برادرش حنظلة و دايىاش و ليد بن عقبه را به هلاكت رسانده بود و در كشتن جدش عتبه يا عمويش شيبه مشاركت داشت.5 بىترديد اگر چنين فردى برامكانات شام مسلط مىماند، با هدف انتقام از امام(علیه السلام) به گردآورى نيرو روى مىآورد نه همكارى. 4- معاويه و پدرش ابوسفيان، به علت عملكرد خود و نيز پيش بينى پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از آيندهشان، بارها بالعن آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) روبه رو شدند.6بديهى است چنين مطرودى حق ندارد حتى يك لحظه بر مسلمانان حكومت كند. 5- هنگامى كه سقيفه نشينان حق على(علیه السلام) را غصب كردند، ابوسفيان نزد حضرت(علیه السلام) آمد و به او پيشنهاد كمك داد. حضرت(علیه السلام) نپذيرفت و فرمود: تو قصد فتنه انگيزى دارى و هميشه در پى شر رساندن به اسلام بودهاى.7 حكومتگران كه مخالفت ابوسفيان را به زيان خود مىديدند، به معامله سياسى با او روى آورده، فرزند ديگرش يزيد و پس از مرگ او، پسرش معاويه را به رياست سپاه شام گماشتند و سرانجام فرمانرواى شام ساختند.8 بدين ترتيب، معاويه در پى يك معامله سياسى در سال 18 هجرى به حكومت رسيد و تا سال 35 هجرى (سال آغاز خلافت حضرت على(علیه السلام)) (17سال) در اين سمت باقى ماند. امام(علیه السلام) كه در سختترين روزهاى زندگىاش با ا بوسفيان سازش نكرده بود، اكنون معنا نداشت در روز قدرت با فرزند ابوسفيان سازش كند. افزون بر اين، سازش براى كسى است كه در انديشه حفظ خويش و مقامش باشد. حضرت در انديشه حفظ ارزشهاى الاهى بود نه خود و فرمانروايىاش. 6- معاويه در سالهاى امارتش بر شام نشان داد، به هيچ وجه اسلامخواه نيست. او در شام زندگى آكنده از تجمل پىريزى كرد و با بيت المال مسلمانان براى خود كاخها ساخت؛ و وقتى با انتقاد عمر روبه رو شد، نزديكى به روم و لزوم نشان دادن عظمت و هيبت مسلمانان به كفار را بهانه قرار داد. هنگامى كه ابوذر، به دستور عثمان، دوران تبعيد خود را در شام سپرى مىكرد، معاويه به ساختن كاخ پرتجمل خود (الخضراء) اشتغال داشت. ابوذر، با مشاهده عظمت كاخ، از اسراف معاويه بر آشفت و فرياد كشيد: «معاويه، اگر اين كاخ را با اموال بيت المال كه از آن خداوند است، مىسازى؛ اين خيانت است؛ و اگر با مال خود مىسازى، اسراف است.»9 ابوذر، در موارد مختلف به كردار معاويه اعتراض مىكرد و مىگفت: «معاويه، كارهايى مىكنى كه ما آنها را به نيكى نمىشناسيم، و در كتاب خدا و سنت پيامبرش اثرى از آنها نمىيابيم. به خداوند سوگند، من حق را مىبينم كه در حكومت تو خاموش مىشود و باطل را مىنگرم كه زنده مىگردد و....»با توجه به اين شخصيت و كردارش، بديهى است حضرت على(علیه السلام) لحظهاى امارتش را تحمل نمىكند و در پاسخ مغيرة كه به وى پيشنهاد كرد معاويه را تا يك سال بركنار نسازد، مىفرمايد: «من حاضر نيستم حتى دو روز معاويه را به كار گمارم.10 به خداوند سوگند، به خاطر مصلحت دنيايم فساد در دينم را نمىپذيريم.»11 اين سخن آشكارا نشان مىدهد كه بقاى معاويه در امارت جز فساد دين و مبانى آن نتيجهاى ندارد.7- بر فرض كه حضرت على(علیه السلام) معاويه را تا مدتى بر حكومت ابقا مىكرد. پيامدهاى اين كار چنين بود:الف) در آن جوّ انقلابى و پرالتهاب، ارزش خواهى و اصلاحطلبى حضرت على(علیه السلام) با پرسش روبه رو مىشد؛ انقلابيون از حضرت(علیه السلام) روى گردان شده و او را به سازشكارى در مقابل معاويه متهم مىكردند.ب) مردم از احياى دين نوميد مىشدند؛ زيرا به وضوح مىديدند دين در دوران امارت معاويه ناديده گرفته شده است. ج) حضرت على(علیه السلام) به مخالفت با سنّت نبوى متهم مىشد؛ زيرا بسيارى از مردم تلاشهاى معاويه و پدرش در راه نابودى اسلام را به ياد داشتند و لعنهاى فراوان پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را درباره آنها شنيده بودند. د) معاويه كه مىدانست بالاخره با حضرت على(علیه السلام) به چالش خواهد افتاد، با توجه به نفوذى كه در شام داشت، در پى گردآورى سپاه و سلاح برمى آمد و خود را براى مقابلهاى سهمگين باحضرت(علیه السلام) آماده مىكرد. كينه و حسن انتقامجويىاش، به علت كشته شدن برادر و بستگانش به دست آن حضرت(علیه السلام)، بر آتش اين مقابله مىافزود.بى ترديد، در اين صورت، حضرت على(علیه السلام) مورد سرزنش قرار مىگرفت كه چرا از آغاز راه را بر چنين شخصيتى كه همه وى را مىشناختند، باز نهاده و بركنارش نساخته است چرا حضرت على(علیه السلام) براى تسلط بر امور مستبدانه عمل نكرد؟1- ميان قاطعيت و استبداد تفاوت جوهرى وجود دارد. قاطعيت آن است كه در راه اجراى هدفى كه آگاهانه انتخاب شده است با موانع به شدت برخورد شود. عنصر اصلى در قاطعيت، آگاهى و ايمان است؛ يعنى انتخاب منطقى و آگاهانه هدف و ايمان به آن، موتور محرك شخص است؛ اما استبداد آن است كه شخص به هر طريق بخواهد به هدف خود برسد؛ هر چند هدف آگاهانه انتخاب نشده و ايمان به درستى آن وجود ندارد. مستبد فقط رأى و نظر خود را مىبيند و مىپسندد و در راهش كه بر اساس هوس برگزيده، به نظر هيچ كس توجه ندارد. از اين رو، حضرت على(علیه السلام) مىفرمايد: «من استبدَّ برايه هلك و من شاورالرجال شاركها فى عقولها؛12 هر كس خود رأى شد به هلاكت رسيد و هر كس با ديگران مشورت كرد، در عقلهاى آنان شريك شد.»2- قاطعيت از ويژگىهاى حاكم موفق است؛ اما استبداد سرانجامى جز نابودى ندارد. حضرت على(علیه السلام) سياستهاى خود را بر اساس كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و در چارچوب ارزشهاى اسلامى تنظيم مىكرد و قاطعانه به اجرا مىگذاشت؛ آن بزرگوار در گزينش اهداف و تنظيم برنامههاى سياسى - اجتماعىاش تنها كتاب خدا و سنت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در نظر مىگرفت، نه مصلحت شخصى خويش را، بنابراين، سياستهايى چون تقسيم مساوى بيت المال و عزل كارگزاران عثمانى را - با آن كه براى حكومتش خطرناك بود - اجرا كرد.3- استبداد - چنان كه گفته شد - امرى مذموم است و عقل و دين آن را تأييد نمىكند؛ هر چند موفقيتهاى آنى به ارمغان آورد. حضرت(علیه السلام)، با توجه به اصول گرايىاش، نمىتواند از اين عامل بهره گيرد. او مىدانست تنها راه اصلاح كوفيان استبداد و شمشير است؛ ولى چنين سياستى را سبب فساد دين و ارزشهاى الاهى اش به شمار مىآورد و از آن دورى مىجست.13بنابراين، مقايسه حضرت على(علیه السلام) و حاكمانى چون زيادبن ابيه و عبيدالله بنزياد و حجاج بن يوسف ثقفى كه با به كارگيرى استبداد توانستند كوفه را كاملاً تحت فرمان درآورند، نابه جا است؛ زيرا اينان حاكمانى ضد ارزشى و جنايتكار بودند و براى رسيدن به هدفشان به هر جنايتى دست مىزدند. حضرت على(علیه السلام) حكومت را داراى هدفى مقدس مىدانست و براى كسب و حفظ آن به ارزشها و اصول الاهى پايبند بود و ناديده گرفتن آنها را به هيچ وجه جايز نمىشمرد.4- افزون بر اين، چنانچه حضرت على(علیه السلام) مىخواست با استبداد جامعه را اداره كند، با توجه به بافت فرهنگى - اجتماعى آن روز كوفه، اين كار هزينهاى سنگين داشت؛ زيرا لازمه استبداد در برابر اعراب نظامناپذير بيابانى و مدعيان اجتهاد و صاحب نظرى در دين، درگيرى پيوسته با آنها است. در اين صورت، حاكم فضاى امنى براى اجراى اهدافش نمىيابد. افزون بر اين، اجراى چنين سياستى در منطقهاى كه شيعيان حضرت در اقليت به سر مىبردند و امام(علیه السلام) عبارت «لا رأى لمن لايطاع؛ كسى كه اطاعت نمىشود، نمىتواند نظردهد» بر زبان مىراند - ممكن بود به شورش اجتماعى و سرنگونى حكومت انجامد. در كنار همه اينها، بايد به نقش استبداد در زشت ساختن چهره حاكم و حكومت اشاره كرد. استبداد چهره حكومت اسلامى را زشت و نامطلوب مىساخت و امام(علیه السلام) را فردى ستمگر مىنماياند. در اين صورت، آن بزرگوار و آموزههاى تشيع تنها در محدوده زمانى حكومتش پايدار مىماند و امروز شاهد مذهب جاويد تشيع با آموزههاى افتخار آميزش در سراسر جهان نبوديم. چنان كه حكومتهاى مستبدانى مانند زياد و حجاج و يزيد با سقوط شان فراموش شدند. پی نوشت ها:1- انساب الاشراف، ج 5، ص 106.2- مروج الذهب، ج 2. ص 366.3- مروج الذهب، ج 2. ص 366.4- همان، نامه 17.5- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 338.6- الغدير، ج 10، ص139 - 148.7- موسوعة الامام علىبن ابى طالب، ج 3، ص 54.8- شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 338؛ انساب الاشراف، ج 4، ص 298.9- الغدير، ج 8، ص 304.10-مروج الذهب. ج 2، ص 364.11- نهج السعادة فى مستدرك نهج البلاغه، ج 1، ص 226.12- نهج البلاغه، حكمت 161.13- همان، خطبه 69.
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 330]
صفحات پیشنهادی
رفتار سياسى امير مؤمنان(علیه السلام) و پاسخى به پنج ترديد
رفتار سياسى امير مؤمنان(علیه السلام) و پاسخى به پنج ترديد-رفتار سياسى امير مؤمنان(علیه السلام) و پاسخى به پنج ترديد نويسنده:نعمت الله صفري فروشاني ...
رفتار سياسى امير مؤمنان(علیه السلام) و پاسخى به پنج ترديد-رفتار سياسى امير مؤمنان(علیه السلام) و پاسخى به پنج ترديد نويسنده:نعمت الله صفري فروشاني ...
رفتار سياسى اميرمؤمنان عليه السلام و پاسخى به تردیدها
رفتار سياسى اميرمؤمنان عليه السلام و پاسخى به تردیدها-رفتار سياسى اميرمؤمنان ... على(علیه السلام) را مىستايند؛ اما در توفيق سياسىاش ترديد دارند و آن بزرگوار را ... در نظر اين گروه، دوران پنج ساله حكومت امام(علیه السلام)، به ويژه سالهاى آغاز آن، بر ...
رفتار سياسى اميرمؤمنان عليه السلام و پاسخى به تردیدها-رفتار سياسى اميرمؤمنان ... على(علیه السلام) را مىستايند؛ اما در توفيق سياسىاش ترديد دارند و آن بزرگوار را ... در نظر اين گروه، دوران پنج ساله حكومت امام(علیه السلام)، به ويژه سالهاى آغاز آن، بر ...
کینه به دل نگیرید تا....
رفتار سياسى امير مؤمنان(علیه السلام) و پاسخى به پنج ترديد رفتار سياسى امير مؤمنان(علیه السلام) و پاسخى به پنج ترديد-رفتار سياسى امير ... و پاسدار ارزشهاى او ...
رفتار سياسى امير مؤمنان(علیه السلام) و پاسخى به پنج ترديد رفتار سياسى امير مؤمنان(علیه السلام) و پاسخى به پنج ترديد-رفتار سياسى امير ... و پاسدار ارزشهاى او ...
حيات سياسى امام رضا(علیه السلام): قسمت دوم و پایانی
حيات سياسى امام رضا(علیه السلام): قسمت دوم و پایانی-حيات سياسى امام ... فلسفى و ترديد نسبت به مبادى خدا شناسى، با خود كفر و الحاد به ارمغان مىآورد. ... زندگى، رفتار و اقداماتشان با مبانى دين اسلام تعارض و ستيز داشتند، همان اسلامى كه به نامش بر مردم حكم مىراندند. ..... ولى آيا مجرد اميرمؤمنان بودن دليل بر فضيلت كسى مىتواند باشد؟
حيات سياسى امام رضا(علیه السلام): قسمت دوم و پایانی-حيات سياسى امام ... فلسفى و ترديد نسبت به مبادى خدا شناسى، با خود كفر و الحاد به ارمغان مىآورد. ... زندگى، رفتار و اقداماتشان با مبانى دين اسلام تعارض و ستيز داشتند، همان اسلامى كه به نامش بر مردم حكم مىراندند. ..... ولى آيا مجرد اميرمؤمنان بودن دليل بر فضيلت كسى مىتواند باشد؟
گذری برزندگی بابرکت امام سجاد عليه السلام
گذری برزندگی بابرکت امام سجاد عليه السلام نويسنده:حجت الاسلام رسول ... و با پذيرش اينكه ترديد در اصل ماجرا وجود دارد، توهم ارتباط بين آنها را، به گونه مناسب بررسى كردهايم. .... به نظر مىرسد رابطه سياسى خاصى بين امام سجاد(ع)و توابين وجود نداشته و آنچه .... همان گونه كه گذشت، تاريخ گواه است كه امام سجاد(ع)با رفتار خويش موجب حفظ ...
گذری برزندگی بابرکت امام سجاد عليه السلام نويسنده:حجت الاسلام رسول ... و با پذيرش اينكه ترديد در اصل ماجرا وجود دارد، توهم ارتباط بين آنها را، به گونه مناسب بررسى كردهايم. .... به نظر مىرسد رابطه سياسى خاصى بين امام سجاد(ع)و توابين وجود نداشته و آنچه .... همان گونه كه گذشت، تاريخ گواه است كه امام سجاد(ع)با رفتار خويش موجب حفظ ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها