تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835562481
رفتار سياسى اميرمؤمنان عليه السلام و پاسخى به تردیدها
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
رفتار سياسى اميرمؤمنان عليه السلام و پاسخى به تردیدها نويسنده:نعمت الله صفری فروشانیمنبع:مجله پرسمان برخى از خاور شناسان و كسانى كه در توجيه رفتار ائمه(علیه السلام) به مبانى كلامى توجه نمىكنند، فضائل و كمالات انسانى حضرت على(علیه السلام) را مىستايند؛ اما در توفيق سياسىاش ترديد دارند و آن بزرگوار را رهبر و فرمانروايى موفق نمىشمارند. در نظر اين گروه، دوران پنج ساله حكومت امام(علیه السلام)، به ويژه سالهاى آغاز آن، بر درستى اين سخن گواهى مىدهد. در نگاه اينان، حكومت حضرت از مشكلات زير رنج مىبرد: 1- اعلام سياست خشن و تهديد در نخستين روزهاى فرمانروايى امام در نخستين خطبه خود به سياست خشن روى آورد و مردم را به باز پس گرفتن اموال نامشروع1 و بالا و پايين رفتن موقعيتهاى اجتماعى تهديد كرد!22- مساوات همگانى در تقسيم بيت المالحضرت در طول حكومتش سياست مساوات عوام و خواص در بهره بردارى از بيت المال را اجرا كرد و مقدمات بىمهرى اشراف و خواص را فراهم آورد. او مىتوانست، با توجه بيشتر به خواصّ كه طبيعتاً انبوه طبقات عوام را پشت سرخود دارند، پايههاى حكومتش را مستحكمتر سازد. اين اشكال هنگامى قوىتر مىشود كه دريابيم حضرت على(علیه السلام) حتى در اوج درگيرى با بزرگترين دشمن بيرونى خود (معاويه) نيز از اين سياست دست برنداشت و مقدمه فرار بسيارى از بزرگان كوفه به دربار معاويه را فراهم آورد. 3-ناتوانى در به كارگيرى درست صحابه و پيشگيرى از نبرد ياران پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)اگر حضرت على(علیه السلام) در آغاز حكومتش طلحه و زبير، دو يار ديرين پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، را به كار مىگرفت، هم انتظارات آنها را در به دست آوردن حكومت كوفه و بصره برآورده مىساخت و هم از درگيرى اصحاب بزرگ پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) كه نبرد جمل اوج آن بود، جلوگيرى مىكرد. افزون بر اين، او مىتوانست با استفاده از نيروى اين دو صحابى به خوبى در مقابل معاويه ايستادگى كند و نابودش سازد؛ و چنانچه در بعضى جهات آنها را نمىپسنديد، بعد از استحكام پايههاى فرمانروايىاش بركنارشان سازد.4- عدم توجه به اندرزبزرگان در خصوص بركنار نكردن معاويه امام(علیه السلام) در آغاز حكومتش به نصيحت كارشناسانى چون مغيره بن شعبه كه از او مىخواستند بركنارى معاويه را به پس از محكم شدن پايههاى حكومتش واگذار كند، گوش فرا نداد. اگر اين پند را مىپذيرفت، جنگ بزرگى به نام صفين پديد نمىآمد و حضرت(علیه السلام) مىتوانست با يكپارچه شدن جامعه اسلامى حكومت مطلوب خودرا پى افكنده، همزمان به خارج مرزها نظر كند و فتوحات خلفاى پيشين را پىگيرد.5-عدم استبدادبررسى نوع اداره حكومت حضرت على(علیه السلام) نشان مىدهد يكى از مهمترين علل عدم موفقيت امام(علیه السلام) در تسلّط بر امور، عدم به كارگيرى استبداد در برخورد با مردم بود. استبداد مطلق مذموم است و سرانجام دولت را به نابودى مىكشاند؛ اما استفاده معقول و حساب شده از آن ضرورت دارد.موفقيت مستبدانى چون «زيادبنابيه» در تسلط بر مردم كوفه و بردن آنها به راههاى مطلوب خويش نشان مىدهد، بهرهگيرى از استبداد در آن مقطع تاريخى مىتوانست در حفظ حكومت سودمند باشد. مقدمات و مبانى در برخورد با اين اشكالات، دو نوع پاسخ متصور است. نخست آن كه بگوييم، طبق مبانى كلامى مستحكم شيعه، امام(علیه السلام) معصوم است و در همه اعمال فردى و اجتماعى و سياسى هرگز به سمت خطا نمىرود. بنابراين، هيچ اشكالى به امام(علیه السلام) وارد نيست و حتى اگر نتوانيم در ظاهر پاسخى براى اشكالها بيابيم، بايد اجمالاً بپذيريم كه امام(علیه السلام) راه درست پيموده و خود به علت كارهايش آگاهتر است. دوم آن كه، با قطع نظر از مبانى كلامى عصمت، خود به تحليل رفتار سياسى آن حضرت(علیه السلام) پردازيم؛ با توجه به ظرف زمانى و نيز شخصيت و اهداف امام(علیه السلام)، بى هيچ پيش فرضى در پى علت اقدامات وى برآييم و درستى رفتار سياسى حضرت(علیه السلام) را كشف كنيم.اين نوشتار راه دوم را برمىگزيند و براى روشنتر شدن بحث، موقعيت سياسى، اجتماعى و فرهنگى امام(علیه السلام) و جامعه آن روز مسلمانان را به تفصيل بررسى مىكند. 1- ملاك موفقيت يك حاكم سياسى آيا ملاك موفقيت يك حاكم سياسى آن است كه به خوبى بر اوضاع كشورش مسلط شده، دشمنان خارجى را سركوب كند؛ شورشگران داخلى را نابود سازد؛ ساليان دراز فرمان راند و سرانجام پس درگذشتن به مرگ طبيعى، مملكتى آرام را براى وارث خود به يادگار نهد؟ در ديدگاه كسانى كه به اين پرسش پاسخ مثبت مىدهند، حاكمانى مانند معاويه موفقترين سياستمدارانند و كسانى مانند حضرت على(علیه السلام) از ناكامترين آنها به شمار مىآيند. اين ديدگاه، در نگاه ظاهرى و عوامانه به حكومت نيز صحيح به نظر مىرسد؛ زيرا حكومت يعنى حكم راندن و حاكمى موفقتر است كه به خوبى در قلمرو حكومتش فرمان راند. در اين حكم راندن، جز ارضاى حس جاهطلبى هدفى متصور نيست؛ چنان كه معاويه پس از ورود به كوفه، در پى امضاى قرارداد صلح با امام حسن(علیه السلام)، به مردم كوفه چنين گفت: «من با شما بر سر آن كه نماز، روزه، حج و زكات به جاى مىآوريد، نجنگيدم؛ زيراشما خود اين اعمال را انجام مىدهيد. با شما جنگيدم تا بر شما فرمان رانم.3»اما از ديدگاه ارزشگرايانه، حكومت و حكم راندن هرگز نمىتواند خود هدف مستقل و اصلى شمرده شود. حكم راندن هدفى واسطهاى است كه حاكم ارزشى براى رسيدن به ارزشهاى مورد نظر خود از آن بهره مىبرد. حضرت على(علیه السلام) حاكمى دينى است و دين ارزشهاى حاكميتش را بيان مىكند. او خود به دين پايبند است و هيچ يك از آموزههاى آن را ناديده نمىگيرد. بنابراين، موفقيت كامل او وقتى تحقق مىيابد كه بتواند ارزشهاى مورد نظر خداوند را در جامعه حاكم سازد. موفقيت نسبى اين فرمانروا در آن است كه در طول حكومتش همواره در مسير حركت به سمت برقرارى ارزشها گام بردارد و در اين راه هرگز سستى و ناتوانى و كوتاهى نشان ندهد؛ هر چند به عللى چون شرايط اجتماعى و وجود موانع فراوان و نیز نياز به بستر زمانى مناسب به سر منزل مقصود راه نيابد. نسبى بودن اين موفقيت از آن جهت است كه چنين تعريفى از موفقيت به دو ركن حاكم و شرايط بيرونى مانند اوضاع اجتماعى مناسب وابسته است. در ماجراى امام(علیه السلام)، نرسيدن به هدف در عدم تحقق ركن دوم ريشه دارد؛ و گرنه در ركن اوّل موفقيت كامل حضرت على(علیه السلام) انكارناپذير است. طبق اين ديدگاه، اگر حاكمى از ارزش مدارى دست بردارد، هر چند فرمانروايى تمام جهان در اختيارش قرار گيرد، موفق به شمار نمىآيد. 2- حكومت حضرت على(علیه السلام) و اصولگرايى و ارزش مدارى سيره و سخنان حضرت على(علیه السلام) نشان مىدهد كسب حكومت و حفظ آن هدف اصلى وى نبود. حضرت على(علیه السلام) قبل و بعد از رسيدن به حكومت، رفتار سياسىاش را در چارچوبى مشخص منضبط كرده بود و خود را به فراتر رفتن از آن مجاز نمىدانست. كتاب خدا و سنّت پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) چارچوب رفتار سياسى و اجتماعى و فردى امام(علیه السلام) به شمار مىآمد. حضرت(علیه السلام) آن قدر به اين امر اهميت مىداد كه در شوراى عُمَر پيشنهاد عبدالرحمن بن عوف را نپذيرفت و راه براى خلافت عثمان گشوده شد. عبدالرحمن به امام(علیه السلام) گفت: چنانچه در كنار كتاب و سنّت نبوى به سنّت شيخين (ابوبكر و عمر) وفادار بمانى، باتو بيعت خواهم كرد. حضرت واپسين شرط وى را نپذيرفت و از حكومت بازماند.4آن حضرت(علیه السلام) در طول حكومتش اصول حاكم بر رفتار سياسى خويش را بيان فرموده است. بررسى اين اصول نشان مىدهد همگى بخشها يا جلوه هايى از كتاب و سنتاند؛ براى نمونه مىتوان از تقوا سخن گفت. حضرت تقوا را ملاك همه اعمال خود و سرور و رئيس همه امور اخلاقى مىداند5 و حاضر نيست به هيچ بهايى و در برابر هيچ مصحلتى آن را زير پانهد. در نقطه مقابل امام(علیه السلام) معاويه قرار دارد كه حاضر است براى حفظ قدرت به نيرنگ دست يازد و همه ارزشهاى مادى و معنوى را قربانى كند. موفقيتهاى او كه رهاورد عدم پايبندى به ارزشهاى اسلامى و انسانى است، در چشم برخى از سياستمداران ظاهر بين بزرگ جلوه كرد؛ به گونهاى كه وى راباهوشتر و سياستمدارتر از امام على(علیه السلام) خواندند. حضرت(علیه السلام) در پاسخ اين ظاهربينان فرمود: «سوگند به خدا، معاويه از من سياستمدارتر نيست؛ اما او حيله گر و جنايتكار است. اگر نيرنگ ناپسند نبود، من زيركترين افراد بودم؛ ولى هر نيرنگى گناه و هر گناهى نوعى كفر و انكار است....»6جلوه ديگر ارزش مدارى حضرت در حق گرايى و باطل ستيزى وى متبلور است. او حق را چندان مهم مىداند كه حتى حكومت و قدرت را بدون اميد به برپاداشتن آن بى ارزش مىخواند. روزى ابن عباس خدمت حضرتش رسيد. امام كه به وصله زدن كفش اشتغال داشت، فرمود: «اين كفش پاره كه مشغول وصلهزدنش هستم از حكومت بر شما برايم دوست داشتنىتر است؛ مگر آن كه به وسيله حكومت، بتوانم حقى را اقامه كرده و باطلى را از ميان بردارم.»7 اين سخن و گفتارهاى همانندش كه نهج البلاغه از آن آكنده مىنمايد، نشان مىدهد احياى دين، اجراى شعائر و احكام و حدود الاهى،8 استقرار صلاح و درستى و حمايت از ستمديدگان جلوههاى گوناگون حضور كتاب و سنّت در جامعهاند. برپايى عدالت اجتماعى نيز از جلوههاى اصولگرايى حضرت على(علیه السلام) است. چنان كه در آغاز حكومتش، درباره سبب پذيرش فرمانروايى، فرمود: «سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد... اگر خداوند از علما پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمگران و گرسنگى مظلومان سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بركوهان آن انداخته، رهايش مىساختم.»9ناگفته پيدا است، شخصيتى چون على(علیه السلام) تنها به گفتار بسنده نمىكند و حق را حتى در سختترين موقعيتهاى سياسى بر پا مىدارد. هنگامى كه محاسبههاى مادى عدالت در تقسيم بيت المال را به زيان حكومت مىنماياند، حضرت بيت المال را به طور مساوى ميان مسلمانان تقسيم مىكند و در برابر نصيحت مصلحت انديشانى كه از او مىخواهند اشراف را بر فرودستان برترى دهد تا به موفقيت برسد، بر مىآشوبد و قاطعانه مىفرمايد: «من هرگز با ظلم به رعيتم [درتقسيم غير مساوى بيت المال] حاضر نيستم به پيروزى برسم.... اگر اين اموال از خودم بود، به گونهاى مساوى ميان مردمان تقسيم مىكردم تا چه رسد كه جزو اموال خدا است....»10سرانجام يكسان ديدن اشراف و طبقات پايين جامعه در تقسيم بيت المال سبب شد عدهاى از اشراف به حكومت معاويه بپيوندند.11 حضرت على(علیه السلام) وقتى اين خبر را شنيد، فرمود: «آنان عدالت را شناختند وديدند و شنيدند و به خاطر سپردند و دانستند كه همه مردم نزد ما يكسان هستند پس به سوى انحصارطلبى [امتياز خواهى] گريختند.12»آن بزرگوار در مسير عدالت جويى تا آن جا پيش مىرود كه در برابر فزون خواهىهاى نزديكترين بستگانش چون عقيل13 و عبدالله بن جعفر14 و ابن عباس15 كه به ترتيب برادر، داماد و پسر عمويش بودند، مقاومت مىكند.شايسته سالارى در به عهده گرفتن مسؤوليتهاى اجتماعى، اصل ديگرى است كه حضرت(علیه السلام) حاضر نيست آن را ناديده بگيرد.صاحب منصبان عصر عثمان در زندگى اشرافى و فساد اقتصادى روزگار مىگذراندند و براى به دست گرفتن مسؤوليتهاى سياسى، اجتماعى شايستگى نداشتند. از اين رو، حضرت(علیه السلام) در نخستين روزهاى فرمانروايىاش به عزل آنها پرداخت و در مقابل اندرز سياست پيشهاى همچون مغيرة بن شعبه كه به حضرت(علیه السلام) توصيه كرد كارگزاران عثمانى، به ويژه معاويه، را دست كم تا مسلط شدن بر اوضاع از كار بركنار نكند، فرمود:«من هيچ گاه گمراهان را كمك كار خود نخواهم گرفت.»16 در همين راستا، حاضر نشد طلحه و زبير را از مقامى برخوردار سازد؛ زيرا مىدانست ديدگاه آنها در زمامدارى كسب مال و جاه است نه بر پا داشتن ارزشهاى اسلامى.17 حضرت عدم رعايت اين اصل و بركشيدن پَستان (تقديم الاراذل) و پايين آوردن شايستگان (تأخير الافاضل) را از نشانههاى عمده انحطاط حكومتها ذكر مىكند.18امام(علیه السلام) كتاب و سنت و اصول مستفاد از آن را «امرالله» و «دينى» (دينم) مىخواند و حاضر نمىشد در هيچ موقعيتى از آن دست بردارد: «لا يقم امرالله الا من لا يصانع و لا يضارع و لا يتبع المطامع؛19 فرمان خدا را بر پا ندارد جز آن كس كه در اجراى حق مدارا نكند، سازشكار نباشد و پيرو آرزوها نگردد.» آن حضرت وقتى با پيشنهاد مصالحههاى سياسى مخالف با اصول خود روبه رو مىشد، مىفرمود: «والله لا اداهن فى دينى؛20 سوگند به خداوند، در دينم سازش نخواهم كرد.» 3- شرايط و اوضاع زمانهشرايط و اوضاع زمانه گاه ممكن است حاكم را در رسيدن به اهدافش يارى دهد و زمانى چون سختترين مانع در برابر برنامههايش بايستد.در نگاه اول ممكن است تصور شودشرايط زمان به حكومت رسيدن حضرت على(علیه السلام) به سود امام بود و آن بزرگوار نتوانست از اوضاع - چنان كه بايد - بهره گيرد. در توضيح اين سخن بايد يادآور شد، مردم در 25 سال سكوت حضرت على(علیه السلام) حكومتهاى مختلف را تجربه كرده بودند و هيچ يك نتوانست آنها را به حكومت نبوى نزديك سازد. در اين مدت، به ويژه در شش سال آخر حكومت عثمان، جامعه چنان از آرمانهاى نبوى دور افتاده بود كه جز انقلاب چارهاى نداشت. پس عثمان را از ميان برداشتند و براى ادامه راه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به على(علیه السلام) روى آوردند. آن حضرت استقبال عمومى مردم از خود را چنين وصف مىكند: «روز بيعت، فراوانى مردم چون يالهاى پُر پشت كَفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند تا آن كه نزديك بود حسن و حسين[عليهما السلام] لگدكوب شوند و رداى من از دو طرف پاره شد، مردم چون گلههاى انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند...21. دست مرا براى بيعت مىگشوديد و من مىبستم. شما آن را به سوى خود مىكشيديد و من آن را مىگرفتم. سپس چونان شتران تشنه كه به طرف آبشخور هجوم مىآورند، بر من هجوم آورديد تا آن كه بند كفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد و افراد ناتوان پايمال گرديدند. آنچنان مردم در بيعت با من خشنود بودند كه خردسالان شادمان و پيران براى بيعت كردن، لرزان به راه افتادند و بيماران بردوش خويشان سوار و دختران جوان بىنقاب به صحنه آمدند.22»طبيعى است چنين مردمانى باجان و دل در كنار رهبر محبوب خود مىايستند و او را در احياى آرمانهاى نبوى يارى مىكنند. تاريخ نشان مىدهد، برخلاف نگاه اوليه، شرايط زمانى به سود امام(علیه السلام) نبود و بيشترين نقش را در عدم موفقيت على(علیه السلام) در دستيابى به اهدافش به عهده گرفت. براى روشن شدن اين واقعيت، بررسى شرايط دينى، سياسى و اجتماعى آن روزگار ضرورت دارد.الف)موقعيت دينىبا رحلت پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) سقيفه نشينان بر مسند قدرت قرار گرفتند. آنها كوشيدند حضرت على(علیه السلام) و اهل بيت(علیه السلام) را از نظر سياسى و علمى به حاشيه برانند23 و اسباب حرمان جامعه اسلامى را از وجود آن حضرت(علیه السلام) فراهم آورند. بازيگران عرصه خلافت خود معترف بودند على(علیه السلام) داناترين مردمان به كتاب و سنت پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است و در مشكلات از وجود حضرت(علیه السلام) بهره مىبردند؛ براى مثال عبارتهاى «لولا على لهلك عمر» (اگر على(علیه السلام) نبود، عمر به هلاكت مىرسيد) و «لا ابقانى الله لمعضلة ليس لها ابوالحسن» (خداوند مرا در مشكلى كه على(علیه السلام) در آن حضور ندارد، باقى نگذارد) از عمر مشهور است؛24 اما با اين حال فضا را به گونهاى سامان دادند كه مردم فكر استفاده از آن حضرت(علیه السلام) را از سر بيرون رانند. از سوى ديگر، خود به علت ا طلاع اندك از كتاب و سنت و نيز تلقى خاص از جايگاه قانون گذارى و تشريع، زاويههاى انحراف در دين اسلام را شكل دادند؛ زاويه هايى كه با گذشت زمان بازتر شد و انحراف هايى جبرانناپذير ايجاد كرد. آن هامعتقد بودند حاكم سياسى مىتواند خارج از چارچوب كتاب و سنت و حتى در مخالفت با سنت قانون وضع كند. بدعتهاى فراوان خلفاى سه گانه رهاورد اين ديدگاه است.25 سيره و روش آنها، به ويژه شيخين (ابوبكر و عمر)، چنان در ميان مردم جا افتاده بود كه صحابى بزرگى چون عبدالرحمن بن عوف در شوراى گزينش خليفه سنت شيخين را در كنار كتاب و سنت پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داد و از حضرت على(علیه السلام) كه خود آموزگار كتاب و سنت بود، خواست سنت شيخين را در كنار كتاب و سنت مبناى عمل خود قرار دهد.دوره عثمان و به ويژه شش سال آخر حكومتش، سالهاى اوج انحرافات دينى بود. بى توجهى به احكام خداوند، گنجينه شخصى دانستن بيت المال، نصب كارگزاران نالايق و غير متعهد، برخورد خشن بااصحاب بزرگ پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) چون عمار و ابوذر، بركشيدن مطرودان پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، رواج تجمل گرايى، فزون ساختن فاصله طبقاتى و... بخشى از جلوههاى فاصله گرفتن از دين رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در اين دوره است.26 به همين دليل، حضرت على(علیه السلام) در نخستين خطبه خود، پس از رسيدن به خلافت، اوضاع زمان خود را همانند اوضاع زمان بعثت پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ارزيابى مىكند؛27 و در نامه به مالك اشتر تعبير زيبا و تأسفانگيز «اسارت دين در دست اشرار» را به كار مىبرد: «...فان هذا الدين قد كان اسيراً فى ايدى الاشرار يُعْمَل فيه بالهوى و تطلب به الدنيا؛28 همانا اين دين در دست نابكاران اسير گشته بود كه با نام دين به هوا پرستى پرداخته و دنياى خود را به دست مىآوردند.» در اين سالها، جز نام چيزى از دين باقى نماند. امام على(علیه السلام) هنگامى كه از كوفيان خسته شده بود، به توبيخ وانتقاد از آنها پرداخت و فرمود: «...ما تتعلقون من الاسلام اِلاّ باسمه و لا تعرفون من الايمان اِلارسمه؛29... از اسلام تنها نام آن و از ايمان جز نشانى نمىشناسيد.»بنابراين، نبايد انقلابيون و نيز مسلمانان بيعت كننده با حضرت على(علیه السلام) را شيعيان مخلص آن حضرت(علیه السلام) به شمار آورد. آنان عمدتاً كسانى بودند كه از ستم بسيار كارگزاران عثمان به ستوه آمده، براى شكايت به مركز خلافت سرازير شده بودند و در آنجا مشاهده كردند«آب از سرچشمه آلوده است.»مردم مدينه و اصحاب پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نيز از عثمان ناخشنود بودند؛ ولى با گذشت ربع قرن از عصر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، شناختى دقيق و عميق از شخصيت امام و اهداف برنامههايش نداشتند. البته شمارى از آنها حضرت را مىشناختند ومى دانستند جز به كتاب و سنت نبوى نمىانديشد؛ ولى سنت خلفا را نيز چون سنت نبوى مىدانستند. حضرت على(علیه السلام) موقعيت آن روز مدينه را به خوبى درك مىكرد و از مراد انبوه تشنگان بيعت آگاه بود. بدين سبب از پذيرش بيعت سرباز زد و فرمود: «مرا واگذاريد و ديگرى را به دست آوريد؛ زيرا ما به استقبال «حوادث و امورى مىرويم كه رنگارنگ و فتنهانگيز است و چهرههاى گوناگون دارد و دلها بر اين بيعت ثابت و عقلها بر اين پيمان استوار نمىماند. چهره افق حقيقت را ابرهاى تيره فساد گرفته و راه مستقيم حق ناشناخته مانده.»وقتى اصرار مردم بر بيعت را مشاهده كرد، شرايط خود براى پذيرش خلافت را بيان داشت و فرمود: «آگاه باشيد، اگر دعوت شما را بپذيرم، بر اساس آنچه كه مىدانم با شما رفتار مىكنم و به گفتار اين و آن و سرزنشِ سرزنش كنندگان گوش فرا نمىدهم. اگر مرا رهاكنيد، چون يكى از شما هستم كه شايد شنواتر و مطيعتر از شما نسبت به رئيس حكومت باشم. در حالى كه من وزير و مشاورتان باشم، بهتر است تا اين كه امير و رهبر شما گردم.»30بنابراين، مردم آن روزگار، چون شيعيان اين زمان نبودند كه حضرت على(علیه السلام) را امام معصوم(علیه السلام) و مرجع دينى خود بدانند. در نظر آنان، على(علیه السلام) مانند خلفاى ديگر و حتى پايينتر از دو خليفه نخستين بود. از اين رو، وقتى حضرت تصميم گرفت بدعتهاى خلفاى پيشين را براندازد و فهرستى بلند بالا از بدعتهاى عبادى، اقتصادى، سياسى و اجتماعى گذشتگان ارائه داد، بامخالفت مردم روبه رو شد و در اجراى اين برنامه اساسى ناكام ماند. توجه به يكى از اقدامهاى امام(ره) و واكنش مردم مىتواند در درك فضاى فكرى مردم آن روزگار سودمند باشد. صلاة تراويج (هزار ركعت نماز نافله در شبهاى ماه مبارك رمضان) مستحب است. عمر دستور داده بود آن را به جماعت بخوانند و خود گفته بود، «نعمت البدعة؛ بدعت خوبى است.»31 امام(علیه السلام) در برابر اين بدعت ايستاد و مردم را از جماعت خواندن باز داشت. وقتى اين خبر پخش شد، فرياد «واسنت عمراه» از گوشه و كنار لشكرش برخاست و كار به جايى رسيد كه بيم شورش مىرفت. حضرت(علیه السلام) ناگزير عقب نشينى كرد.32 آرى، اگر اوضاع كمى بهبود مىيافت و حضرت(علیه السلام) از جنگهاى داخلى فراغت حاصل مىكرد، اميد آن بود كه بر اصلاحات بيشتر تأكيد ورزد و سنت پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را در همه ابعادش احيا كند. چنان كه خود مىفرمود: «لوقد استوت قدماى من هذه المداحض لغيّرت اشياء؛33 اگر ازاين فتنهها و لغزشگاهها باقدرت بگذرم، دگرگونىهاى بسيار پديد مىآورم.»ب) شرايط سياسىحضرت على(علیه السلام) حكومتش را در يكى از دشوارترين موقعيتهاى سياسى آغاز كرد؛ زيرا از يك سو براى نخستين بار در ميان مسلمانان جايگاه مقدس خلافت به خون آغشته شده بود؛ و از سوى ديگر، نيروهاى پرشور و انقلابى كه امام مىدانست به زودى شور و هيجانشان فرو مىنشيند، وى را محاصره كرده بودند و با شدت از او مىخواستند خلافت را بپذيرد. با توجه به مخالفتهاى حضرت(علیه السلام) با عثمان و وجود قاتلان عثمان در ميان بيعت كنندگان، در معرض اتهام قرار دادن حضرت(علیه السلام) براى مغرضانى چون معاويه و دستاندركاران واقعه جَمل كارى ساده بود.افزون بر اين، امام مىدانست تنى چند از اصحاب شوراى عُمَر مانند طلحه و زبير كه با ورود در شوراى عُمَر باور كرده بود مانند عثمان براى خلافت شايستگى دارند، در قتل عثمان دخالت دارند. اين گروه، با توجه به كهولت سن عثمان، هر لحظه منتظر مرگ او بودند تا بر سرير خلافت پنجه افكنند و چون زندگى عثمان به درازا كشيد، طاقت از كف داده، با بهانه قرار دادن فسادهاى عثمان كه خود نيز از آن بهرهبرده بودند، در جهت سرنگونى وى كوشيدند. حضرت، در نامه به معاويه به قدرتطلبى طلحه و زبير اشاره كرده، مىفرمايد: «انهما طلبا الملك و نكتاالبيعة34؛ آن دو [طلحه و زبير] درخواست حكومت داشتند و از اين رو بيعت شكستند.»در كنار اين عوامل نوميد كننده بايد معاويه را نيز افزود. امام از جاهطلبى و قدرتمندى معاويه آگاه بود. امام مىدانست او به شدت مراقب اوضاع است. معاويه، بدان سبب كه كشته عثمان را براى اهدافش سودمندتر مىدانست، درخواستهاى فراوان كمك عثمان را ناديده گرفت و به انتظار قتل وى نشست تا از موقعيت جديد به سود خويش بهره گيرد. حضرت كه از اين مشكلات آگاهى داشت، از مردم مىخواست سراغ ديگرى روند. آن بزرگوار، با توجه به دشوارىهاى ياد شده، آينده را تاريك، سخت، فتنهآميز و خسته كننده مىديد و مىفرمود: «ما به استقبال حوادث و امورى مىرويم كه رنگارنگ و فتنه آميز است و چهرههاى گوناگون دارد و دلها بر اين بيعت ثابت و عقلها بر اين پيمان استوار نمىماند.»35 در اين موقعيت، تنها بدان سبب كه حجت بر او تمام شده بود، ناگزير خلافت را پذيرفت. بدان اميد كه با همه مشكلات اصلاحاتى پديد آورد و حق ستمديگان را از ستمگران بستاند.36امام(علیه السلام) مشكلات رابه درستى درك كرده بود. پس از فروكش كردن شور و هيجان انقلابى و بازگشت مردم به شهرهاشان، فتنه انگيزان سربرآوردند، طلحه و زبير به سمت بصره روان شدند تا با سپاهى عظيم با حضرت مقابله كنند. حضرت على(علیه السلام) كه خليفه مسلمانان به شمار مىآمد، براى مقابله با آنها از مدينه بيرون رفت؛ ولى تنها700 نفر باوى همراه شدند. ج) شرايط اجتماعىكوفه، جز چند ماه آغازين حكومت، مركز خلافت آن حضرت به شمار مىآمد. اين شهر كه مدل كوچكى از جامعه آن روز مسلمانان بود، از مشكلات بسيار رنج مىبرد. شمارى از اين مشكلات عبارتند از: الف) فاصله طبقاتىمهمترين مشكل اجتماعى آن روزگار شكاف طبقاتى روبه فزونى بود. اين شكاف در آغاز با برنامههاى اقتصادى عمر شكل گرفت. او با اين توجيه كه تلاشگران در راه پيشرفت اسلام بايد سهم بيشترى از بيت المال دريافت دارند، تبعيض طبقاتى را بنيان نهاد. بر اساس نظام پرداخت (نظام عطا) او، شركت كنندگان در جنگ بدر سالانه پنج هزار درهم دريافت مىكردند. آنان كه در فاصله ميان بدر و حديبيه (در سال ششم هجرت) اسلام آوردهاند، چهار هزار درهم سهم داشتند. مسلمانان بعد از حديبيه تا پايان جنگهاى ردّه در سال 12ق. سه هزار درهم دريافت مىكردند و نومسلمانان دويست درهم.37 اين نظام كه از توجيه به ظاهر اسلامى بهره مىبرد ، در زمان عثمان نيز ادامه يافت و سبب شد طبقهاى ثروتمند كه عمدتاً از اصحاب با سابقه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، در جامعه پديد آيد. تاريخ ثروت بعضى از اصحاب بزرگ پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را چنين گزارش مىدهد:1- زبير بن عوام پنجاه هزار دينار، هزار اسب، هزار بَرده و زمين و خانههاى فراوان در گوشه و كنار مملكت اسلامى مانند بصره، كوفه و اسكندريه داشت. 2-طلحة بن عبيدالله در كوفه و مدينه خانههاى اشرافى داشت و درآمدش از محصول عراق هر روز هزار دينار بود. 3- دارايى عبدالرحمن بن عوف صد اسب، هزار شترو ده هزار گوسفند بود. 4- زيدبن ثابت زمينها و خانههايى به ارزش صدهزار دينار داشت. شمشهاى طلا و نقره او به اندازهاى بود كه بعد از مرگش براى تقسيم آن در ميان وارثان، مجبور شدند آنها را با تبر بشكنند. 5. عثمان، هنگام كشته شدن، داراى 150 هزار دينار و يك ميليون درهم و زمين هايى به ارزش هزار دينار و اسب و شتر بسيار بود.38 آنچه به اين فاصله طبقاتى شدت بخشيد، سياست استيثار عثمان بود. استيثار يعنى مقدم داشتن خود و وابستگان خود در بهرهگيرى از منابع. حضرت على(علیه السلام)، در اشاره به اين سياست، مىفرمايد: «استأثر فاساء الاثَرَة؛39 او به انحصارطلبى روى آورد و در آن بد پيش رفت.»40امام در مقابل اين شكاف طبقاتى عظيم و سياستهاى مخرب و نهادينه شده41 قرار داشت. آن بزرگوار براى مقابله با اين پديده سه گام اساسى برداشت: 1- اعلام سياست مساوات2- اجراى قاطعانه اين سياست 3- تلاش در راه برافكندن توجيهات دينى اين سياست گامهاى اول و دوم در بخش (اصول گرايى و ارزش مدارى) توضيح داده شد. حضرت درگام سوم، نخست بيان كرد اموال بيت المال از آن خدا است و همه مسلمانان به گونهاى مساوى در آن بهره دارند42 و و در اين مورد، حتى او و حسن و حسين(علیه السلام) با يك برده بينى بريده حبشى يكسانند. امام به سهل بن حنيف، صحابى پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، با غلام تازه مسلمانش يك مقدار پرداخت كرد؛ سپس مبناى دينى كردارش را بيان داشت و يادآور شد: «پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) سابقان در اسلام و تازه مسلمانان را برابر مىداد.43»آنگاه به نفى اين توهم نهادينه شده كه هر كس در راه اعتلاى اسلام بيشتر شمشير زده، بايد بيشتر دريافت كند، روى آورد و فرمود: قدمت در اسلام و تلاش درراه اعتلاى آن چيزى نيست كه در برابرش اموال دنيوى قرار گيرد و فضيلتى نيست كه در مقابل اموال بيت المال فروخته شود. اين كار را اجر و فضيلتى است كه پاداشش را خداوند در روز قيامت خواهد داد.44 ب) بافت فرهنگى اجتماعىبافت فرهنگى اجتماعى كوفه مشكل ديگر امام(علیه السلام) به شمار مىآمد. در آن روزگار، قبايلى كه با آغاز فتوحات در ايران، با انگيزههاى مختلف دينى و اقتصادى از نقاط مختلف جزيرة العرب به سمت ايران سرازير شده بودند، در كوفه زندگى مىكردند.در ميان اين جمع، عدّهاى از اصحاب پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز حضور داشتند كه به تعليم مسائل دينى آنها مشغول بودند. اين عده خود را مجتهد و صاحب نظر در دين اسلام و احكام الاهى مىدانستند و همين تلقى را به شاگردان خود منتقل كردند. روح سركش و آزاد و نظام ناپذير عربهاى بيابانگرد با ادعاى اجتهاد و صاحب نظرى در اسلام دست به دست هم داده از كوفه شهرى پرتزلزل و ملتهب و سركش ساخته بود. به گونهاى كه مردمش، در همان آغاز بنيان و در زمان خلافت عُمر، بارها به اعتراض برخاستند و از عمر خواستند فرماندارانش را عزل كند. عمر نيز در مقابل اين سركشىها، با اين توجيه كه عزل يك فرماندار از مقابله با صدهزار شمشير آسانتر است،45 تسليم شد.اين ويژگى در زمان حكومت حضرت على(علیه السلام) نيز وجود داشت و كوفيان در موارد متعدد با آن بزرگوار مخالفت كردند كه اوج آن در ماجراى حكميت و پديد آمدن خوارج تحقق يافت. خوارج عمدتاً از قبايل بدوى بودند كه با حفظ و قرائت قرآن خود را مجتهدانى صاحب نظر مىدانستند. مخالفتهاى آنها چنان بود كه قدرت مانور را از امام سلب كردند تا جايى كه خود فرمود: «لا رأى لمن لايطاع؛46 كسى كه [حاكمى] پيروى نمىشود، نمىتواند نظرش را اجرا كند.» آنها گاه آن قدر عرصه را بر حضرت(علیه السلام) تنگ مىكردند كه آن بزرگوار ناگزير با عباراتى چون «يا اشباه الرجال و لارجال؛ اى شبيه مردان كه مرد نيستيد» آنان را مخاطب قرار مىداد و چنين شكوه و گلايه مىكرد: «اى كودك صفتان بىخرد كه عقلهاى شما به عروسان پرده نشين شباهت دارد، چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمىديدم و هرگز نمىشناختم. شناختن شما سوگند به خدا كه جز پشيمانى حاصل نداشت و اندوهى غمبار سرانجام آن شد. خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پرخون و سينهام از خشم شما مالامال است....»47البته واكنش امام همواره اعترض نبود. گاه اندوهش را با خدايش در ميان مىنهاد: «خدايا، من اين مردم را خسته كردم و آنها نيز مرا خسته نمودند. آنها از من به ستوه آمده و من از آنها به ستوه آمدم. به جاى آنان افرادى بهتر به من مرحمت فرما و به جاى من بدتر از من بر آنها مسلط كن.»48در مقابل اين مردم، ساكنان شام قرار دارند كه معاويه و بنىاميه را برترين مسلمانان مىدانند و همگى يكپارچه در فرمان اويند. اين امر در سابقه شهرنشينى و نظام پذيرى آنان، شناخت ناقص و محدودشان از اسلام كه آن را در اسلام اموى منحصر مىدانستند و نيز ارتقاى شرايط زندگى آنها، در مقايسه با قبل از اسلام، ريشه دارد. اينان چنان، در پيروى از معاويه، استوار بودند و جان فشانى مىكردند كه حضرت على(علیه السلام) آرزو مىكرد، كاش معاويه ده كوفى گرفته، در مقابل يك شامى به او بدهد.49 راه تسلط بر مردم كوفهتنها راه تسلط و اصلاح اين مردمان نظامناپذير، پرادّعا، كم فرهنگ و مخالف نواز تازيانه و شمشير بود. چنان كه تجربه تاريخى نشان داد، حاكمان مستبدى چون زياد، عبيدالله بن زياد و حجاج بن يوسف ثقفى كه با كوچكترين بهانهاى شمشير مىكشيدند و كوفيان را با بدترين نوع شكنجه و در زندانها جاى مىدادند، توانستند بر اين مردمان چيرگى يابند. حضرت على(علیه السلام) خود بهتر از هر كس اين راه درمان را مىدانست و به آن تصريح مىكرد؛ اما اجراى آن را با اصول و ارزشهاى الاهى خويش ناسازگار مىشمرد و اين نوع اصلاح را موجب فساد خود و دينش مىدانست؛50 زيرا اين كار فساد حاكم اسلامى و نزديكترين فرد به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار مىآمد و جز نابودى اصول و ارزشهاى دينى نتيجهاى نداشت. با توجه به مقدمات و مبانى گفته شده، پاسخ پرسشها و اشكالات آغازين دشوار نمىنمايد. در شماره بعد به سؤالات ذيل پاسخ خواهيم گفت:چرا حضرت على(علیه السلام) در آغاز حكومت خود سياستى خشن در پيش گرفت؟چرا حضرت على(علیه السلام) با در پيش گرفتن سياست تقسيم مساوى بيت المال سبب بى مهرى خواص به حكومت خود شد؟چرا حضرت على(علیه السلام) در آغاز حكومت خود طلحه و زبير را به كار نگمارد؟ چرا حضرت على(علیه السلام) در آغاز حكومت خود با معاويه كنار نيامد، تا در فرصت مناسب و با قدرت بر كنارش سازد؟چرا حضرت على(علیه السلام) براى تسلط بر امور مستبدانه عمل نكرد؟ پي نوشت:1- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه15.2- همان، خطبه 16.3- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 16، ص 46.4- الكامل فى ا لتاريخ، ابن اثير، ج 2، ص 223.5- نهج البلاغه، حكمت 410.6- نهج البلاغه، خطبه 200.7- همان، خطبه 33.8- همان، خطبه 131.9- همان، خطبه 3.10- همان، خطبه 126.11-الغارات، ص 29.12- نهج البلاغه، نامه 70.13- الغارات، ص 379.14- نهج البلاغه، نامه 41.15- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 200.16- بحارالانوار، ج 32، ص 386.17- نهج البلاغه، خطبه 205.18- غررالحكم.19- نهج البلاغه، حكمت 110.20- مروج الذهب، مسعودى، ج 2، ص 364.21- نهج البلاغه، خطبه 3.22- همان، خطبه 229.23- براى اطلاع بيشتر مراجعه شود به تدوين السنة الشريفة، سيد محمد رضا حسينى جلالى، ص 409 - 422.24- براى اطلاع بيشتر ر.ك: النص و الاجتهاد، سيد عبدالحسين شرف الدين و الغدير، علامه امينى، ج 6 - 9.25- ر.ك: النص و الاجتهاد.26- موسوعة على بن ابى طالب، ج 3، ص 137 - 194.27- نهج البلاغه، خطبه16.28- همان، نامه 53.29- همان، خطبه 193.30- همان، خطبه 92.31- تاريخ اليعقوبى، احمدبن ابى واضح، ج 2، ص 140.32- الروضة من الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى، ص 85 - 90.33- نهج البلاغه، حكمت 272.34- انساب الاشراف، بلاذرى، ج 5، ص 106.35- نهج البلاغه، خطبه 92.36- همان، خطبه 3.37- تاريخ الطبرى، محمد بن جرير طبرى، ج 3، ص108 و 109.38- اعلام سياست مساوات.39- نهج البلاغه، خطبه 30.40- شرح نهج البلاغه. ابن ابى الحديد، ج 7، ص 42 و 43.41- براى آگاهى از موارد فراوان استيثار عثمان ر.ك:موسوعة على بن ابى طالب. ج 3، ص 140 - 153.42- نهج البلاغه، خطبه 126.43- همان.44- بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، ج 32، ص 17 و 18.45- تاريخ الطبرى، ج 3، ص 243.46- نهج البلاغه، خطبه 27.47- همان.48- همان، خطبه 25.49- همان، خطبه 97.50- همان، خطبه 69.
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 448]
صفحات پیشنهادی
رفتار سياسى اميرمؤمنان عليه السلام و پاسخى به تردیدها
رفتار سياسى اميرمؤمنان عليه السلام و پاسخى به تردیدها-رفتار سياسى اميرمؤمنان عليه السلام و پاسخى به تردیدها نويسنده:نعمت الله صفری فروشانیمنبع:مجله پرسمان ...
رفتار سياسى اميرمؤمنان عليه السلام و پاسخى به تردیدها-رفتار سياسى اميرمؤمنان عليه السلام و پاسخى به تردیدها نويسنده:نعمت الله صفری فروشانیمنبع:مجله پرسمان ...
سه گام براي بيعت با امام زمان عليه السلام
رفتار سياسى اميرمؤمنان عليه السلام و پاسخى به تردیدها-رفتار سياسى ... در نگاه اول ممكن است تصور شودشرايط زمان به حكومت رسيدن حضرت على(علیه السلام) به سود ...
رفتار سياسى اميرمؤمنان عليه السلام و پاسخى به تردیدها-رفتار سياسى ... در نگاه اول ممكن است تصور شودشرايط زمان به حكومت رسيدن حضرت على(علیه السلام) به سود ...
حيات سياسى امام رضا(علیه السلام): قسمت دوم و پایانی
حيات سياسى امام رضا(علیه السلام): قسمت دوم و پایانی-حيات سياسى امام رضا(علیه ... فلسفى و ترديد نسبت به مبادى خدا شناسى، با خود كفر و الحاد به ارمغان مىآورد. ... رفتار و اقداماتشان با مبانى دين اسلام تعارض و ستيز داشتند، همان اسلامى كه به نامش .... امام فرمود: ـ اين سخن تو پاسخى دارد كه اگر بخواهى مىگويم و گرنه سكوت بر مىگزينم.
حيات سياسى امام رضا(علیه السلام): قسمت دوم و پایانی-حيات سياسى امام رضا(علیه ... فلسفى و ترديد نسبت به مبادى خدا شناسى، با خود كفر و الحاد به ارمغان مىآورد. ... رفتار و اقداماتشان با مبانى دين اسلام تعارض و ستيز داشتند، همان اسلامى كه به نامش .... امام فرمود: ـ اين سخن تو پاسخى دارد كه اگر بخواهى مىگويم و گرنه سكوت بر مىگزينم.
رفتار پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با پيروان ديگر اديان (3)
رفتار پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با پيروان ديگر اديان (3)-رفتار ... اين مطلب به خوبى از پرسش و پاسخى كه بارها ميان اين دو گروه انجام شد، روشن مى شود. ... بنا به نقل طبرسى از امام باقر(عليه السلام)، مرد و زنى از اشراف خيبر، مرتكب زناى محصنه ... از قريش، ايجاد ترديد و تفرقه ميان مسلمانان، تبليغات وسيع عليه پيامبر و ياران او، ...
رفتار پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با پيروان ديگر اديان (3)-رفتار ... اين مطلب به خوبى از پرسش و پاسخى كه بارها ميان اين دو گروه انجام شد، روشن مى شود. ... بنا به نقل طبرسى از امام باقر(عليه السلام)، مرد و زنى از اشراف خيبر، مرتكب زناى محصنه ... از قريش، ايجاد ترديد و تفرقه ميان مسلمانان، تبليغات وسيع عليه پيامبر و ياران او، ...
حجر بن عدی نمونه شیعه واقعی :
اين كه از سوى حضرت على عليه السلام به فرماندهى سپاه در جنگ جمل و صفين ... سياسى حجر، جانبدارى از حق مجسم در وجود على بن ابى طالب عليه السلام بود و با حكمان غاصب ... دلباختگان مولا،پاسخى مناسب و حمايتگرانه به فرستاده حضرت دادند و يك به پا خاسته ... وقتى نبرد صفين و رويارويى اميرمؤمنان با سپاه معاويه پيش آمد،حجر در طليعه ...
اين كه از سوى حضرت على عليه السلام به فرماندهى سپاه در جنگ جمل و صفين ... سياسى حجر، جانبدارى از حق مجسم در وجود على بن ابى طالب عليه السلام بود و با حكمان غاصب ... دلباختگان مولا،پاسخى مناسب و حمايتگرانه به فرستاده حضرت دادند و يك به پا خاسته ... وقتى نبرد صفين و رويارويى اميرمؤمنان با سپاه معاويه پيش آمد،حجر در طليعه ...
از عقل قدسى تا عقل ابزارى
كانت، فيلسوف آلمانى، در ارزش و اعتبار جهان شناختى عقل نظرى ترديد كرد و به رغم .... عيسىعليه السلام براى امپراتوران نامه مىنگاشت و از آنان مىخواست تا به معبد ... و رفتار ارزشى و عملى زندگى داورى مىكرد؛ اما در آغاز قرن بيستم داورى درباره اين ... او برخاسته و همواره با او هستند و او هميشه به تناسب پاسخى كه به آنها مىدهد زندگى مىكند.
كانت، فيلسوف آلمانى، در ارزش و اعتبار جهان شناختى عقل نظرى ترديد كرد و به رغم .... عيسىعليه السلام براى امپراتوران نامه مىنگاشت و از آنان مىخواست تا به معبد ... و رفتار ارزشى و عملى زندگى داورى مىكرد؛ اما در آغاز قرن بيستم داورى درباره اين ... او برخاسته و همواره با او هستند و او هميشه به تناسب پاسخى كه به آنها مىدهد زندگى مىكند.
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها