تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845634527




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رابطه انسان با محيط


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
رابطه انسان با محيط
رابطه انسان با محيط نويسنده:محمود فتحعلي خاني منبع:آموزه هاي بنيادين علم ا خلاق، ج 2 در مباحث مقدماتى كتاب گفتيم مجموع روابط انسان را مى‏توان در سه گروه تقسيم كرد: رابطه با خدا، رابطه با خود، رابطه با محيط، مقصود از محيط را توضيح داديم و بيان كرديم كه محيط همه پيرامون انسان را در بر مى‏گيرد. پيرامون ما را محيط انسانى و محيط طبيعى فرا گرفته است. محيط انسانى مركب از انسان‏ها، جامعه انسانى، و محيط شهرى و مصنوعات بشرى است. در بحث‏هاى آينده مى‏كوشيم انواع مناسبات انسان با محيط انسانى را بشناسيم و سپس حكم اخلاقى افعال اختيارى انسان را كه در ضمن اين مناسبات انجام مى‏گيرد معلوم نماييم. پيش از مباحث اختصاصى محيط انسانى، لازم است رابطه انسان را با جهان مادى پيرامونش به طور كلى مورد توجه قرار دهيم. رابطه انسان با جهان مادى، جنبه‏هاى مشترك رابطه انسان با محيط طبيعى و محيط انسانى را در بر مى‏گيرد. يادآورى مى‏كنيم كه رابطه انسان با جهان مادى، از رابطه با خدا و خود تأثير مى‏پذيرد و به ويژه از رابطه معرفتى انسان با خود و خدا بسيار متأثر مى‏شود و در عين حال بر اين دو رابطه اثر مى‏گذارد. ضمنا بايد در نظر داشت كه اين رابطه نيز مانند ديگر روابط انسان، تحت تأثير گرايش‏هاى مختلف غريزى و فطرى است. انسان و جهان مادى جهان مادى پيرامون ما، مركب است از اعيان موجود در اطراف ما؛ زمين و هر چه بر اوست از كوه‏ها، دشت‏ها، رودها، معادن، جنگل‏ها، گياهان، حيوانات، انسان‏ها و... اين امور، مستقل از ما و در خارج از وجود ما موجودند. اين حقايق مستقل از انسان، يگانه موجودات جهان هستى نيستند؛ جهان هستى بسيار عظيم‏تر است و عوالم بالاتر از جهان مادى نيز وجود دارند و به لحاظ پايين بودن رتبه وجودى جهان مادى است كه آن را دنيا نيز مى‏خوانند. ما با اين جهان در رابطه‏ايم و در اثر اين رابطه، گرايش‏هاى مختلف ما تحريك مى‏شوندو قواى ما به فعليت مى‏رسند. انعكاس جهان مادى در ذهن و روح ما، تشكيل دهنده دنياى ماست. اين دنيا، وجودى مستقل از انسان‏ها ندارد. هر انسانى در حياتى كه پيش از مرگ دارد، دنيايى دارد و دنياى هر كس از هنگام تولد او آغاز مى‏شود و همچون جهان متغير خارجى، دگرگون مى‏شود و تحول مى‏پذيرد تا روزى كه مرگ انسان فرا رسد. با مرگ هر انسان، دنياى او نيز خاتمه مى‏يابد. تفاوت دنياى ما و جهان خارج جهان خارجى كه طرف رابطه ماست بيش از يك جهان نيست و آفريده خداوند يگانه است. جهان مادى و عوالم بالاتر از آن همه آفريده خدايند: اللَّه خالق كل شى‏ء (149) و خلق كل شى‏ء فقدره تقديرا (150) اين جهان و همه ذرات آن آفرينشى نيكو دارد: الذى احسن كل شى‏ء خلقه (151) و در درون اين جهان زيبا هر ذره‏اى به هدايت الهى، راهى را مى‏پويد كه او خواسته است: ربنا الذى اعطى كل شى‏ء خلقه ثم هدى (152) جهان هستى را خالقى آفريده و هدايت فرموده كه احسن الخالقين (153) است و آفريده احسن الخالقين ناگزير بهترين آفريده خواهد بود. اين جهان مظهر اسماى حسناى الهى است و به هر سو كه بنگرى مظاهر آن خالق حكيم نامتناهى را مى‏بينى. خداوند هستى نامتناهى است و به هر سو كه نگاه و در هر چه تدبر شود، نشانه‏هاى او مشهود است: اينما تولوا فثم وجه اللَّه (154) و جلوه‏هاى خداوندى كه بهترين آفريننده است، بهترين مخلوق ممكن خواهند بود يعنى نظام مخلوق او نيز بهترين نظام است همه اجزاء جهان مادى به عنوان پاره‏اى از جهان مخلوق آفريده اويند و به سوى مقصدى روان هستند: اللَّه الذى رفع السماوات بغير عمد ترونها ثم استوى على العرش و سخر الشمس و القمر كل يجرى لا جل يدبر الامر يفصل الايات لعلكم بلقاء ربكم توقنون (155) اين جهان هدف‏دار آكنده از نشانه‏هايى است كه انديشه كنندگان را به سوى خداوند راهنمايى مى‏كند. و هو الذى مد الارض و جعل فيها رواسى انهرا و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين يغشى الليل النهار ان فى ذلك لايت لقوم يتفكرون؛ (156) و اوست كسى كه زمين را گسترانيد و در آن كوه‏ها و رودها نهاد و از هر گونه ميوه‏اى در آن جفت جفت قرار داد. روز را به شب مى‏پوشاند. قطعا در اين امور براى مردمى كه تفكر مى‏كنند نشانه‏هايى وجود دارد. اين آيات در همه زواياى هستى گسترده‏اند: از درون انسان تا گوشه گوشه جهان آفرينش: سنريهم ءايتنا فى الافاق و الانفس (157) همه چيز نشانه اوست تا انسان‏ها با او نگاه و تفكر در آن، از جهان مخلوق به خالق يگانه آن پى ببرند: ان فى خلق السموات و الارض و اختلف الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما انزل اللَّه من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الريح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لا يات لقوم يعقلون؛ (158) راستى كه در آفرينش آسمان‏ها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز و كشتى‏هايى كه در دريا روانند با آن چه به مردم سود مى‏رساند و همچنين آبى كه خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمين را پس از مردنش زنده گردانيده و در آن هر گونه جنبده‏اى پراكنده كرده و نيز در گردانيدن بادها و ابرى كه ميان آسمان و زمين آرميده است، براى گروهى كه مى‏انديشند، واقعا نشانه‏هايى گويا وجود دارد. خلاصه اين كه جهان مخلوق، بهترين نظام ممكن را داراست و آفريده‏هاى خداوند نشانه‏هاى وجود كامل هستند و اين نشانه‏ها ناگزير همه خيرند. جهان اطراف ما نيز همه نيكى است و با زيبايى و نيكى خود انديشه گران را به سوى خدا راهنمايى مى‏كند. اين وصف جهان پيرامون ماست، آن گونه كه هست ولى آيا تصوير اين جهان در جان همه ما همين گونه منعكس مى‏شود. آيا همه انسان‏ها جهان عينى را نيكو و خير مى‏بينند؟ آيا همه آدميان از جهان عينى آينه‏اى مى‏سازند كه در آن عكس رخ يار را ببينند؟ بى‏شك چنين نيست و چون اين گونه نيست مى‏گوييم جهان پيرامون انسان يك حقيقت زيباست كه خدا را مى‏نماياند. ولى دنياى ما به هر ميزان كه فاقد اين اوصاف باشد از جهان واقعى فاصله دارد؛ پس به تعداد دنياهاى دور و نزديك به اين جهان واقعى دنيا وجود دارد. دنياى مؤمنان، دنياى مخلصان، دنياى كافران، دنياى منافقان و... هر يك از اين دنياها تصويرى است از جهان واقعى؛ بعضى تصويرى صادق و برخى تصويرى وارونه و تحريف شده جهان واقعى پيرامون ما مذموم نيست؛ چرا كه نظام احسن است و رو به سوى بالا دارد و خدا را نشان مى‏دهد؛ ولى دنياى انسان‏ها به همان ميزان كه از زيبايى و نكويى فاصله دارد و رو به سوى پايين دارد مذموم است. انسان براى پاسخ گويى به گرايش‏هاى مختلف خود؛ به جهان پيرامون خود رو مى‏آورد. هر گاه جهان اين گرايش‏ها را به گونه‏اى پاسخ دهد كه انسان به زيبايى جهان واقف شود و خدا را ببيند دنياى درونى او عين جهان واقعى است و خير است و مذموم نيست. چنين دنيايى همچون جهان بيرونى رو به سوى بالا دارد ولى اگر جهان گرايش‏هاى انسان را چنان پاسخ دهد كه زيباييش وارونه ديده شود و غفلت را بر دل و ديده او عارض كند، ديگر زيبا و آينه خدا نما نيست؛ دنياى وارونه و تحريف شده است و رو به سوى پايين دارد. اگر گرايش حقيقت جويى و زيباطلبى كسى با مراجعه به جهان سيراب نشود و او به شناخت خدا نايل نگردد، دنياى او مذموم است و اگر گرايش آزاديخواهى خواست آزادى عمل كسى، او را به طغيان وا دارد و از تفكر و تدبر غافل سازد دنياى او دنيايى نيكو نيست. چنين دنيايى همان است كه در روايات نكوهش شده است. اين دنيا دنياى وابستگى‏ها و دل بستگى‏هاست و همچون حجابى دل و ديده را كور مى‏كند و مانند زنجيرى انسان را در دام مى‏اندازد. جهان واقعى با مرگ انسان نمى‏ميرد و براى انسان‏هاى ديگر ظرف آزمون و تكامل مى‏شود؛ ولى دنياى انسان‏ها با مرگ آنها خاتمه مى‏يابد و نابود مى‏شود. پس اگر دنيا را در برابر آخرت قرار مى‏دهند، از آن روست كه آغاز آخرت، پايان دنياست. دو معناى دنيا كلمه دنيا دو معنا دارد: در يك معنا مقابل آخرت است و به دوره حيات اين جهانى انسان‏ها گفته مى‏شود و در معناى دوم به جهان پيرامون انسان گفته مى‏شود و در بردارنده همه پديده‏هاست؛ پديده‏هايى كه خالق آنها خداست و اوصاف اصيل آن را برشمرديم. ربط ميان اين معنا با توضيحاتى كه ذكر شد معلوم مى‏شود. دنيا در مرتبه پستى از عوالم هستى قرار دارد، ولى با عوالم بالا مرتبط است و با آن پيوندى اصيل دارد، زيرا مخلوق خدا و نشانه اوست دوره زندگى اين جهان انسان نيز دنيا است؛ چرا كه اين دنياى پست او را از عالم بالا جدا مى‏كند و پيوندش با خالق جهان فراموش مى‏شود. دنياى مذموم، دنياى ممدوح دنيايى كه مذمت شده است جهان وارونه است؛ جهان وارونه در درون انسان‏هاست و يك حقيقت عينى و خارجى نيست. فرصت حيات اين دنيايى، هم مى‏تواند وقف تحريف چهره جهان در درون انسان گردد و هم مى‏تواند به مهلتى براى دريافت حقيقت جهان و اطلاع از باطن آن بدل شود. از همين رو دنيا به معناى حيات اين جهانى نه مذموم است و نه ممدوح. دنيايى كه به محيط پيرامون ما اطلاق مى‏شود، مطلوب و محبوب است؛ چرا كه مسجد دوستان خدا و مصلاى فرشتگان است و اولياء خداوند در آن به تجارب پرسود خود مى‏پردازند: ان الدنيا دار صدق لمن صدقها و دار عافية لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزود منها و دار موعظة لمن اتعظ بها مسجد احباء اللَّه و مصلى ملائكة اللَّه و مهبط وحى اللَّه و متجر اولياء اللَّه؛ (159) دنيا خانه راستى است براى كسى كه آن را راستگو انگاشت و خانه تندرستى است آن را كه شناختش و باور داشت و خانه بى‏نيازى است براى كسى كه از آن توشه اندوخت و خانه پند است براى آن كه از آن پند آموخت. مسجد محبان خداست، و نمازگاه فرشتگان او و فرود آمدگاه وحى خدا و محل تجارت دوستان او. دنيايى كه در برابر آخرت است نيز براى بندگان متقى خدا مغتنم و مبارك است: و اعلموا عباداللَّه ان المتقين ذهبوا بعاجل الدنيا و آجل الاخرة فشاركو اهل الدنيا فى دنيا هم و لم يشاركوهم اهل الدنيا آخرتهم. سكنوا الدنيا بافضل ما سكنت، واكلوها بافضل ما أكلت فحظوا من الدنيا بما حظى به المترفون و أخذوا منها ما اخذه الجبائرة المتكبرون. ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ و المتجر الرابح. اصابوا لذة زهد الدنيا فى دنياهم و تيقنوا انهم جيران اللَّه غداً فى آخرتهم، لا ترد لهم دعوة و لا ينقص لهم نصيب من لذة؛ (160) و بندگان خدا! بدانيد كه پرهيزكاران بهره دنياى گذرا و آخرت ديرپا را بردند. با مردم دنيا در دنياشان شريك گشتند، و مردم دنيا در آخرت آنان شركت نداشتند در دنيا به بهترين زيستى زيستند و نعمت دنيا را خوردند، بهترين خوردن پس از دنيا چون نازپروردگان نصيب بردند، و سودايى كه سودشان دهد، در دنيا طعم لذت زهد چشيدند يقين كردند كه فردا در آخرت همسايه خدا هستند. دعايشان قبول شود و بهره‏شان از لذت كاهش نيابد. اگر دنياى كسى اين گونه باشد مذموم نيست چرا كه دنيا به خودى خود مذموم نيست. كافى است بدانى كه دنيا گذران است و در هنگام مرگ جهان را وا مى‏گذاريم و نيز دنيايى كه درون خود ساخته‏ايم نابود مى‏شود. نيكى و بدى دنيا به عمل ما بستگى دارد براى آن كه عمل خويش را اصلاح كنيم بايد به ناپايدارى دنيا توجه كنيم: الدنيا دار ممر الى دار مقر و الناس فيها رجلان: رجل باع فيها نفسه فأوبقها و رجل ابتاع نفسه فأعتقها؛ (161) دنيا سرايى است كه از آن گذر كنند به سوى خانه‏اى كه در آن بمانند و مردم در آن دو گونه‏اند: يكى آن كه خود را فروخت وخويش را به تباهى انداخت و ديگرى آن كه خود را خريد و آزاد ساخت. جهان پيرامون، انسان را به سوى خود مى‏كشد تا پاسخ گوى گرايش‏هاى او شود: زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القنطير المقنطرة من الذهب و الفضه و الخيل المسومه و الانعم و الحرث ذلك متع الحيوة الدينا؛ (162) دوستى خواستنى‏هاى گوناگون از زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سيم و اسب‏هاى نشان‏دار و دام‏ها و كشتزارها براى مردم آراسته شده ليكن اين جمله مايه تمتع زندگى دنياست. هر كس به سوى اين جهان مى‏رود خسارت نمى‏بيند، فقط در صورتى خسارت زده مى‏شود كه از آن براى حيات زودگذر خويش برداشت كند از ظاهر آن نگذرد و از باطن آن بى خبر باشد، پيوند آن را با خالقش نبيند و در آيات آن انديشه نكند. براى چنين انسانى، دنيا بازى است و از آن براى آخرت بهره‏اى نيست: انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولد؛ (163) بدانيد كه زندگى دنيا در حقيقت بازى و سرگرمى و آرايش و فخر فروشى شما به يكديگر و فزونى جويى در اموال و فرزندان است. جاذبه‏هاى دنيا نيروهاى ما را متوجه خود مى‏كند تا بكوشيم عطش خواسته هايمان را بنشانيم. اگر خواسته ما درك لذات اين جهانى باشد از دنيا چيزى را بر مى‏داريم كه اين زندگى را لذت بخش كند؛ ولى اگر به لذاتى چشم داشته باشيم كه اين جهان ظرف رسيدن به آنها نيست، از دنيا براى آخرت برداشت خواهيم كرد. آن كس كه به دنيا (زندگى اين جهان) قانع مى‏شود ديگر نيازى به آخرت ندارد؛ به همين دليل آخرت را امرى بى‏ارزش و يا موهوم مى‏پندارد و آن را مى‏دهد تا دنيا را بگيرد: اولئك الذين اشتروا والحيوة الدنيا بالاخرة فلا يخفف عنهم العذاب و لا هم ينصرون؛ (164) همين كسانندكه زندگى دنيا را به بهاى جهان ديگر خريدند؛ پس نه عذاب آنان سبك گردد و نه ايشان يارى شوند. زدودن محبت دنيا اكنون مى‏دانيم دنيا دو گونه است: دنياى مذموم و دنياى ممدوح و نيز مى‏دانيم كه جهان پيرامون ما مخلوق خداست و مخلوق او بهترين آفريده است كه نيكى و زيبايى وصف اوست و همه اجزاء آن آيه خداست. پس نتيجه مى‏گيريم چنين جهانى مذموم نيست و نمى‏تواند مذموم باشد؛ آن چه مذموم است نسبتى است كه ما با آن برقرار مى‏كنيم و و آن را كشتزار زندگى گذران خويش مى‏گيريم نه آن چنان كه حاملان وحى آموختند كه الدنيا مزرع الاخرة اگر مى‏خواهيم محبت دنياى مذموم ما را نربايد، بايد بدانيم كه اين جا خانه ما نيست و اين گاه زمانه ما نيست وطن ما جايى است كه آن را نام نيست و زمانه ما بسى درازتر از حيات گذران ماست: ايها الناس انما الدنيا دار مجاز والاخرة دار قرار فخذوا من ممركم لمقركم... و اخرجوا من الدنيا قلوبكم من قبل ان تخرج منها ابدانكم ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم؛ (165) مردم !همانا دنيا خانه‏اى است رهگذر و آخرت سرايى است پايدار، پس از گذرگاه خود توشه برداريد براى جايى كه در آن پايداريد... دلهاتان را از دنيا بيرون كنيد پيش از آن كه تن‏هاتان از آن بيرون رود. در دنيا آزمايش مى‏شويد، ولى براى جز آن آفريده شديد. فريبندگى دنيا دنيا (جهان پيرامون) را همچون مزرعه‏اى براى آخرت ديدن و در آن تدبر كردن و به خدا رسيدن نيازمند هوشيارى است؛ زيرا روى آوردن ما به دنيا براى ارضاء گرايش‏هاى متنوعى است. تزاحم اين گرايش‏ها، رابطه با دنيا را دشوار مى‏كند. همسر و فرزند و اموال و زينت‏ها عوامل ارضاء خواسته‏هاى غريزى انسان هستند و هر مؤمن دل آگاهى براى گذر از اين جهان نيازمند آنهاست و هر فاسق غفلت زده‏اى نيز خواسته‏هاى غريزى خود را با اين‏ها برطرف مى‏كند. همه ناگزير از نزديك شدن به اين امور هستند و همه در خطرند كه غافل شوند و گمان كنند كه زندگى همين است و لذت‏هاى عالم در ارضاء همين خواهش‏ها خلاصه مى‏شود. كسى كه خواهان گريختن از اين خطر است بايد هوشيار و از فريب‏كارى دنيا بيمناك باشد: و ما الحيوة الدنيا الا متع الغرور (166) و بداند كه فرصت التذاذهاى حيوانى تمام مى‏شود و حياتى ديگر آغاز خواهد شد و جزاى عمل نيك و بد ديده خواهد شد: يا ايها الناس ان وعد اللَّه حق فلا تغرنكم الحيوة الدنيا؛ (167) اى مردم! البته وعده خدا قيامت حق است پس مبادا كه زندگانى دنيا شما را مغرور سازد. اميرالمؤمنين(ع) فريبندگى دنيا را اين گونه وصف فرمودند: مثل الدنيا كمثل الحية لين مسها و السم الناقع فى جوفها، يهوى اليها الغر الجاهل و يحذرها ذو اللب العاقل؛ (168) دنيا همانند مار است پوستش نرم و درون آن زهر كشنده است فريب خورده نادان به سوى آن مى‏رود و خردمند دور انديش است و از آن دورى مى‏گزيند. كسانى كه در آتش عذاب مى‏سوزند فريب اين مار خوش ظاهر را خورده و از حيات آخرت غافل شده‏اند به ظاهر جهان بسنده كرده در باطن آن خدا را نديده‏اند و آيات الهى را در صفحات اين جهان به ريشخند گرفته‏اند: ذلكم بانكم اتخذكم ءايت اللَّه هزوا و غرتكم الحيوة الدنيا فاليوم لا يخرجون منها و لا يستعتبون؛ (169) اين عذاب براى شما كيفر آن است كه به آيات خدا تمسخر كرديد و مغرور زندگانى دنيا شديد، پس امروز كافران از آتش دوزخ هيچ رهايى ندارند و هيچ عذر و توبه ايشان پذيرفته نمى‏شود. فريبكارى دنيا به اشكال گوناگون صورت مى‏پذيرد. فريب‏هايى كه انسان مى‏خورد هر يك ريشه در گرايشى از گرايش‏هاى او دارد و در ضمن يكى از روابط او رخ مى‏دهد. انسان فريب اموال دنيا را مى‏خورد زيرا آن را وسيله‏اى براى ارضاء شهوات و ابزارى براى بسط آزادى عمل مى‏داند. اين دو گرايش طبيعى چون از حدود خود عبور كنند مانع كمال مى‏شوند و انسان را در محبت دنيا غرقه مى‏كنند. رابطه انسان با اموال، از جمله روابط او با محيط طبيعى و محيط انسانى است؛ زيرا اموال اعم از املاك و باغات و مصنوعات بشرى مانند خانه و مركب و... است بنابراين بحث از محبت اموال را قبل از پرداختن به مباحث اختصاصى رابطه با محيط انسانى مطر ح مى‏كنيم.محبت مال مال و ثروت، امكان برآوردن نيازهاى غريزى را فراهم مى‏كند. برآوردن نيازهاى غريزى چنان كه در مبحث رابطه با خود مطرح شد در حد اعتدال لازم و پسنديده است. با توجه به اين دو مطلب، همه انسان‏ها ناگزيرند كسب مال كنند. خطر نيز از همين جا آغاز مى‏شود زيرا اگر موفقيتى در به دست آوردن مال به دست نيايد فقر و تندگستى پيش مى‏آيد و كادالفقر أن يكون كفرا (170) و اگر موفقيتى به دست آيد و در نتيجه تحصيل مال لذات گوناگون غريزى امكان‏پذير شود زياده روى در التذاذ ممكن است به غفلت و اشتياق به كسب مال بيشتر بدل شود. آن گاه قلب انسان در اشغال محبتى جز محبت خدا در مى‏آيد و توان و زمان زندگى او صرف تلاش براى كسب مال و درك لذات خواهد شد. خطر از آن روست كه يك هدف ميانجى، به هدف اصيل بدل شود. كسب مال به عنوان وسيله‏اى براى زندگى سالم، هدف ميانجى مناسبى است كه صاحب مال را قادر مى‏سازد به طاعت و عبادت بپردازد؛ ولى اگر كسى آن را هدف اصيل و غايى زندگى قرار دهد به كار اصلى خود كه طاعت و عبادت خداست نمى‏رسد و به كمال غايى خويش نايل نمى‏شود: يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر اللَّه و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون؛ (171) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد زنهار اموال شما و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نگرداند و هر كس چنين كند، آنان خود زيانكارانند. مال و ثروت به خودى خود نه خوب است و نه بد. آن چه مذموم است تعلق قلبى انسان به آنهاست. قلب انسان تا در تصرف محبت‏هاى غفلت زا نيست، انسان را به سوى خدا حركت مى‏دهد و عمل او را براى رسيدن به كمال راهبرى مى‏كند؛ ولى اشغال قلب به وسيله محبتى غير از محبت خدا همت انسان را متوجه محبوب‏هاى دروغين مى‏سازد. بنابراين ثروت و حتى تحصيل آن ارزش اخلاقى مثبت و منفى ندارد و ارزش اخلاقى آنها وابسته‏به جهت‏گيرى انسان به هنگام ثروتمندى يا زمان تحصيل ثروت است. اگر تحصيل ثروت براى فراهم كردن امكان انفاق و دستگيرى از محرومان و يا براى توانا ساختن جامعه اسلامى در برابر جوامع ديگر باشد، جهت‏گيرى الهى دارد. پيامبر كرم فرمودند: يجاء بصاحب الدنيا الذى اطاع الله فيها و ماله بين يديه، كلما تكفا به الصراط قاله ماله: امض أديت حق اللَّه فى. ثم يجاء بصاحب الدنيا الذى لم يطع اللَّه فيها و ماله بين كتفيه، كلما تكفا به الصراط قال ماله: و يلك الا اديت حق اللَّه فى فما يزال كذلك حتى يدعو بالثبور و الويل؛ (172) فرد دنيادارى كه در دنيا خدا را فرمان برده است آورده مى‏شود در حالى كه ثروت او در برابر اوست همين كه در مقابل صراط قرار گيرد ثروتش خطاب به او مى‏گويد: گذر كن چرا كه حق خدا را درباره من ادا كردى سپس دنيا دارى كه خدا را فرمان نبرده است آورده مى‏شود در حالى كه ثروتش نزد اوست. چون در برابر صراط واقع شود ثروتش به او گويد: واى بر تو كه حق خدا را درباره من ادا نكردى و پيوسته اين گونه است تا آن كه به عذاب و هلاك خوانند. اما بايد توجه داشت كه ظرفيت‏هاى انسان‏ها متفاوت است و بسا كسانى كه در آغاز نيت الهى دارند، ولى پس از رسيدن به ثروت طغيان مى‏كنند و از ثروت خود در راه خدا بهره نمى‏گيرند و يا حتى در مسير تحصيل مال از هدف اصلى غافل شده و قلب آنان آكنده از محبت ثروت مى‏گردد. از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است: ان الدنيا و الدار هم هلكان من كان قبلكم و هما مهلكاكم؛ (173) همانا دينار و در هم پيشينيان را هلاك كردند و هلاك كننده شما نيز مى‏باشد. و نيز فرموده‏اند: لكل امة عجل و عجل هذه الامة الدينار و الدارهم؛ (174) هر امتى عجل و خاتمه‏اى دارد و عجل اين امت دينار و درهم است. به بيان ديگر، گويى كار امتى كه به درهم و دينار مبتلا شود تمام است. توجه كردن به امكان غفلت زدايى تحصيل ثروت و جمع مال اقدامى پيش گيرانه است. هر كس بايد ظرفيت و توانايى خود را بسنجد و اگر خود را در برابر فريب دنيا مقاوم نمى‏بيند از جمع مال و ثروت دورى كند. كسى كه در جمع مال سودى براى رسيدن به هدف اصلى زندگى مى‏بيند و در خود توان پرهيز از محبت مال را نيز مى‏يابد، مى‏تواند با ثروت خود راه آخرت خويش را هموار كند؛ چرا كه مال و ثروت براى او مبارك و موجب سعادت دنيا و آخرت خواهد بود؛ مشروط بر آن كه بتوانداندوخته خود را به آخرت منتقل كند. رسول اللَّه مى‏فرمايد: اخلاء ابن آدم ثلاثة: واحد يتبعه الى قبض روحه، و الثانى الى قبره و الثالث الى محشره فالذى يتبعه الى قبض روحه فماله، و الذى يتبعه الى قبره فاهله، و الذى يتبعه الى محشره فعمله؛ (175) دوستان آدمى‏زاد سه چيزند: يكى او را تا هنگام قبض روح همراهى مى‏كند و ديگرى تا قبر و سومى تا محشر او را همراهى مى‏كند. آن دوست كه تا قبض روح همراه است مال اوست و آن چه تا قبرش همراهيش مى‏كند خانواده اويند و آن چه كه تا محشر با اوست عمل او مى‏باشد. پيامبر در اين روايت مى‏فرمايند: مال را نه تنها تا آخرت نمى‏توان همراه برد بلكه تا قبر انسان هم با او همراه نيست. پس چگونه مى‏توان مال را به آخرت منتقل كرد؟ چاره را از روايتى ديگر در خواهيم يافت: مردى از پيامبر پرسيد براى چه مرگ را خوش نمى‏دارم؟ فرمود: آيا ثروتى دارى؟ پاسخ داد: آرى اى پيامبر، فرمودند: اموالت را پيش فرست زيرا قلب مؤمن همراه مال اوست اگر آن را زودتر پيش فرستاد خوش دارد كه به آن ملحق شود و اگر آن را در پس خود نگاه دارد رو به عقب همراه او خواهد بود. (176) اين روايت بسيار آموزنده است. درس‏هاى اين روايت را مى‏توان اين گونه خلاصه كرد: 1 - مال قلب را اشغال مى‏كند، حتى قلب مؤمن را. 2 - مال انسان را از مرگ گريزان مى‏كند در حالى كه مى‏دانيم اقبال به مرگ و ياد آن قلب را جلا مى‏دهد و انسان را هوشيار مى‏سازد گريز از مرگ غفلت زاست. 3 - مال و ثروت را مى‏تون به عالم ديگر منتقل كرد. درباره درس سوم اين سؤال مطرح مى‏شود كه آيا اين سخن با روايتى كه قبلا ذكر شد در تنافى نيست؟ به نظر مى‏رسد توجه به اين روايت و قسمت پايانى روايت قبل، مشكل را حل كند. مال را مى‏توان به دنياى ديگر منتقل كرد، مشروط بر آن كه آن را تبديل كنيم. همان طور كه پول رايج ممالك با يكديگر متفاوت است و براى رفتن به كشورى ديگر بايد پول خود رابه پول رايج آن كشور تبديل نمود پول رايج ملك و ملكوت نيز يكسان نيست. براى سفر آخرت بايد پول رايج دنيا را به صرافى عمل برد و آن را به عمل صالح تبديل كرد. بنابراين آن چه مهم است فراهم آوردن توشه آخرت است. اگر اين توشه را بتوان با مال دنيا تهيه كرد پس مال دنيا خير است و اگر نتوان چنين كرد مال دنيا زيان آور است. كسى كه مى‏تواند مال دنيا را به عمل صالح بدل كند، مى‏تواند با سرافرازى در پاسخ فرشتگان كارنامه عمل خويش را عرضه كند. پيامبر اكرم(ص) فرمودند: اذا مات العبد قالت الملائكة، ما قدم؛ (177) بنده چون بميرد فرشتگان مى‏پرسند: چه پيش فرستاد؟ آثار ثروت و محبت آن آثار مال دوستى را مى‏توان در چند مورد برشمرد: 1 - محبت مال مثل هر وابستگى ديگرى به دنيا همه توجه و توان انسان را براى مقصدى بيهوده صرف مى‏كند. امام صادق(ع) فرمودند: من تعلق قلبه بالدنيا، تعلق قلبه بثلاث خصال: هم لا يفنى و أمل لا يدرك و رجاء لا ينال؛(178) كسى كه دلش به دنيا وابسته است، قلبش به سه چيز مبتلا مى‏شود: اندوهى بى‏زوال، آرزويى نايافتنى و اميدى كه به آن نمى‏رسد. 2 - محبت مال دل را دچار نفاق مى‏كند: حب المال و الشرف ينبتان النقاق كما ينبت الماء البقل؛ (179) دوستى مال و شرف نفاق را در دل مى‏روياند همان طور كه آب سبزى را. 3 - محبت مال، انسان را به ذلت پذيرى در برابر ديگران براى كسب مال مبتلا مى‏كند، در حالى كه عزت انسان در بى‏نيازى از مردم است. عز المؤمن استغناءه عن الناس. (180) 4 - ابتلاء به حرام. ممكن است كسى كه رسيدن به مالى را از طريق حلال دشوار مى‏بيند، از شدت محبت به آن، چاره را در فعل حرام بيابد. نيز كسى كه ثروتمند است، با گشوده بودن راه التذاذ از راه حرام، ممكن است مبتلا به لذات حرام گردد: المال مادة الشهوات. (181) 5 - از ميان رفتن اقبال و اشتياق به مرگ، چنان كه در روايت نبوى گذشت. 6 - مال و ثروت اگر زياد گردد، ممكن است احساس بى‏نيازى از خدا را در دل‏هاى ناتوان بپرورد و موجب طغيان شود: كلا ان الانسان ليطغى* ان رآه استغنى (182) حقا كه انسان سركشى مى‏كند همين كه خود را بى‏نياز پندارد. اميرالمؤمنين(ع) در شمار شگفتى‏هاى قلب انسان مى‏فرمايند: القلب و ان افاد مالا اطغاه الغنى؛ (183) و اگر مالى به دست آرد توانگرى وى را به سركشى وا دارد. 7 - دارايى‏هاى انسان همه نعمت خداست و بر هر نعمتى شكرى واجب است. شكر مال به صرف آن در مسير خداست. محبت اموال و دارايى‏ها اين كار را دشوار مى‏كند و ترك شكر انسان را به هلاكت مى‏اندازد: و لئن كفرتم ان عذابى لشديد (184) پرسش‏ها 1 - تفاوت جهان پيرامون با دنياى ما چيست؟ 2 - چرا جهان خلقت بهترين نظام را دارا مى‏باشد؟ 3 - دنيا به كدام معنى ممدوح و به كدام معنى مذموم است؟ 4 - چه معرفتى از دنيا باعث زدودن محبت آن از قلب انسان مى‏گردد؟ 5 - چرا انسان فريب دنيا را مى‏خورد و محب آن مى‏گردد؟ 6 - پيامبر اكرم(ص) به مردى كه صاحب ثروت بود و مى‏گفت مرگ را دوست ندارد چه فرمودند؟ 7 - آيا انسان مى‏تواند محبوب‏هاى دنياى خود را مثل مال، ثروت... به آخرت منتقل سازد، چگونه؟ 8 - برخى از آثار مال دوستى را بيان نماييد. پى‏نوشتها (149) - انعام، 102؛ رعا، 16؛ زمر، 39؛ غافر، 62 و فرقان، 2. (150) - سجده، 7. (151) - طه، 50. (152) - (153) - مؤمنون، 14. (154) - بقره، 115. (155) - فتح، 28. (156) - رعد، 3. (157) - فصلت، 53. (158) - بقره، 164. (159) - نهج‏البلاغه، قصار الحكم، 131. (160) - نهج‏البلاغه، الكتاب، 27. (161) - همان، قصار الحكم، 133. (162) - آل عمران، 14. (163) - حديد، 20. (164) - بقره، 86. (165) - نهج‏البلاغه، الخطبه، 203. (166) - آل عمران، 185. (167) - فاطر، 5. (168) - نهج‏البلاغه، قصار الحكم، 115. (169) - حاثيه، 35. (170) - اصول كافى، ج 2، ص 307، حديث 4. (171) - منافقون، 9. (172) - المحجة البيضاء، ج 6، ص 42. (173) - اصول كافى، ج 2، باب حب الدنيا. (174) - همان. (175) - المحجة البيضاء، ج 6، ص 42. (176) - همان، ص 42. (177) - همان، ص 43. (178) - اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب حب الدنيا حديث 17. (179) - المحجة البيضاء، ج 6، ص 40 - 41. (180) - بحارالانوار، ج 76، ص 154. (181) - نهج‏البلاغه، قصار الحكم. (182) - علق، 7 - 6. (183) - نهج‏البلاغه، قصارالحكم، 108. (184) - ابراهيم، 7.
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 534]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن