تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 11 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسيار عزيزى كه، نادانى اش او را خوار ساخت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836248258




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قصه شهر ما...


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
قصه شهر ما...
قصه شهر ما...   نويسنده:م . ماهان   يكي بود، دوتا بود، سه تا بود... همه بودند. در يك روز خدا، زير شلاق گرم گرما، در كوچه هاي شهر عشق، گنجشكان خسته و تف زده در زير سقف خانه، كودكاني را كه لباسهاي رنگين بر تن داشتند و فارغ از امتحانات خرداد ماه، با همديگر تن به سايه سپرده بودند، نظاره مي كردند. دورتر از چشم آنها، دختركان دم بخت، درفكر ضيافت و ديدار يار و پسران خرامان كاكل شانه زده، ساك به دوش و خندان در تدارك سفر به خانه،انتظار دوستان همسفرشان را مي كشيدند. مردان سالخورده و كاسب، پس از يك خواب نيم روزي، دقايقي بود كه در مغازه هايشان را گشوده بودند و در انتظار مشتري به سر مي بردند. گرما نرم نرمك خود را تحميل مي كرد : تند مي شد و كند مي شد، سفت مي شد و شل مي شد.آري! قصه ما، قصه شهر قصه ها بود! آخر اين شهر، شهر جنگ بود، شهر گلوله و خمپاره بود. شهر صداي فش فش فشنگ بود.
قصه شهر ما...
يك عده كمي، اين شهر را به هواي جاهاي خوش آب و هواتر ترك كرده بودند. اما ديگران به اندازه وسع و شأن خودشان، در كپرها و آلونكهاي اطراف به سر مي بردند. در آن روز عجيب،همه تصور مي كردند حكايتشان،همان حكايت روزهاي قبلي است. ناگهان آسمان خروشيد و برق زد.صداي رعدي كه باران نداشت در فضا پيچيد و در آسماني كه ابري و برفي نبود، گرد سفيد رنگي فضا را پوشاند. كوچولوها، دختركان و جوانان سالخوردگان، مات و مبهوت، دوچرخه ها و ساكهايشان رها شد و بساطشان به هم ريخت، نفسهايشان سنگين و سنگين تر شد، سوزش گرما را نه به چشم، بلكه به جان ديدند. در يك آن تاولها و گريه ها و شيونها آمدند و اما در اين بي آغازي، پاياني هم نداشتند. فوران فريادها و شعله ها، شهر را در برگرفته، آفتاب منجر شده و همه جا زير و رو شده بود. شهر مثل كاغذي مشتعل مچاله شده، تاريكي وسكوت را در هم تنيده وآتش و فرياد را بيرون مي ريخت. فرار كن بدون پدر، فرار كن بدون مادر، فرار كن بدون فرزند. بدون يار و ياور ! كسي نمي فهمد ! اما تونگريختي. تو پدر را رها نكردي، تو مادر را رها نكردي، تو فرزند را رها نكردي، تو يار و ياور را رها نكردي. شهر در ميان آتش مي سوخت، تاريك تر از شب آتش سوزي و آنكه در ميان جمعيت فريادگران مي دويد، تنهاترين شد. آري قصه ما همچنان ادامه دارد. تاولها هنوز التيام نيافته اند و پوستها هنوز مي سوزند. چشمها هنوز سوزش داردن و سوسو مي زنند و من نويسنده اي فقيد هستم، به معناي آدمي كه مرده است و حالا دارد مي نويسد. در آن رستاخيز خيلي ها به خاك غلتيدند. هنوز هم شرر آتشفشان مهيب آرام نگرفته است و يكي پس از ديگري، آرام آرام در خاك فرو مي روند. خانه ها كه روزي سايبان كودكان بودند، در زير سايه مغبونشان، جاي بعضي ها را خالي مي بينند و شايد ديوار خانه ها در فقدان اين شبهاي فراق، در تاريكي و تنهايي گريه مي كنند. آري در آن روز، يكي رفت، دو تا رفت و سه تا رفت و صدها و هزارها مجروح و مصدوم را با خود برد و تنها ما مانديم و بازماندگان شهر ويران و هزاران نفس كه ديگر، گرم نيستند و خش خش دارند و قامتهايي كه هنوز استوارند و بار سنگين ظلم روزگار، خمشان كرده است. و اينك مائيم و رنج و بيم ما مائيم و بي پناهي عظيم ما ما و هزار درد و بي دوا ما و هزار حرف بي جواب منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 20 /ج  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 481]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن