محبوبترینها
قیمت دیگ بخار و تولیدکننده اصلی دیگ بخار
معروفترین هدیه و سوغاتی یزد مشخص شد!
آشنایی با انواع دوربین مداربسته ضد آب
پرداخت اینترنتی قبوض ساختمان (پرداخت قبض گاز، برق و آب)
بهترین دوره آموزش سئو محتوا در سال 1403 با نام طوفان ۱۴۰۳ در فروردین ماه شروع می شود
یک صرافی ارز دیجیتال چه امکاناتی باید داشته باشد؟
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
جراحی و درمان ریشه دندان عفونی با خانم دکتر صفوراامامی
چه مواردی بر قیمت کابین دوش حمام تاثیر دارند؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1798155174
مردی که دغدغهی پرسش رهایش نمیکرد
واضح آرشیو وب فارسی:ایلنا: برگزاری شب شهریار عدل؛ مردی که دغدغهی پرسش رهایش نمیکرد
شهریار از کسانی بود که چالشهای پیش رو در عرصۀ پرچالش منطقهای و جهانی را در نظر داشت و به حساسیتی که امروز در ایران و در سایر کشورها ی جهان متوجه ارزش های نهادین میراث طبیعی و میراث فرهنگی و اصل جدایی ناپذیر این دو و نیز توجه اصالت و هویت سرزمین است، به شدت آگاه و بدان حساس بود. به گزارش ایلنا، عصر سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴ شب شهریار عدل برگزار شد که همزمان بود با انتشار یادنامه شهریار عدل در مجله بخارا و این بزرگداشت با همکاری بنیاد فرهنگی ملت، دایرهالعمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار، مجله باستان پژوهی و انجمن باستان شناسی بود. سید محمد بهشتی اولین سخنران این مراسم بود که درباره عدل چنین گفت: شهریار ما را بد عادت کرده و همیشه حاضر جواب بود. گمان نمی کنم که در زندگی کاری هیچ وقت مرخصی گرفته باشد. از لحظه ای که از خواب بیدار میشد تا لحظهای که میخوابید و حتی شاید در خواب هم مشغول کاربود. برای شهریار کار و زندگی دو موضوع تفکیک ناپذیر بشمار میرفت. اختیار کاریاش دست خودش بود و برای او آدم های اطرافش چه دوست و چه دشمن و چه همسایه همه بنا بر فایدهای که در بخش کاری داشتند، موضوعیت پیدا میکردند. او ادامه داد: مأموریتی برای خود ساخته بود که هیچگاه این پست را ترک نمیکرد. گاهی خود من هم احساس میکردم که وی از من نیز استفادۀ ابزاری می کند! وقتی هزاران بار با فردی کار کنی، نهصد و نود و نهمین بار متوجه این موضوع خواهی شد! اما دلیل این موضوع را بخوبی درک می کردم که او از دیگران در مسائل شخصی خود استفاده نمیکند و یک کار مهمی و مأموریت شریفی را بر عهده دارد که اگر به این موضوع واقف بودی از کار با شهریار لذت میبردی. اینکه ابزاری باشی به دست او تا این کار ارزشمند به پایان برسد! بهشتی در پایان سخنانش در مورد ذهن پرسشگر شهریار عدل و آخرین دیدارش با او گفت: آخرین ملاقات من با او قبل از سفر به پاریس بود. مطلبی در مورد جدید ترین یافتاش به من گفت. همۀ ما میدانیم که برای تاریخ گذاری آثاری که از منطقهای به دست میآید. شیوه های متعددی وجود دارد. تاریخ گذاری برخی یافته ها تقریباً غیر ممکن است. ما می توانیم آجر را تاریخ گذاری کنیم اما در مورد خشت این موضوع امکان پذیر نیست اما شهریار راه حلی برای مشکل مذکور یافته بود. میگفت که در خشت آگاهانه یا از روی اتفاق باقیماندههای گیاهانی جا خوش کردهاند. گرچه مقدارشان کم است اما به دلیل اینکه از مواد آلی هستند می توانیم با استفاده از آن ها تاریخ خشت را تعیین کنیم! من بعدها از کامران و منشیام شنیدم که شهریار حال خوشی ندارد. آنقدر با ذوق و شوق این موضوع را برایم تعریف کرد که متوجه حال بد او نشدم. او ادامه داد: یکی از شاگردانش میگفت که در این اواخر وقتی در فرانسه به دیدارش رفتم تا در مورد سندی دربارۀ رنگ با او صحبت کنم بعد از اینکه او را ترک کردم در تماس های پی در پی تلفنی، مرا واردار کرد که سند این موضع را پیدا کنم و نزد او ببرم! دغدغۀ پرسش داشتن او را رها نمیکرد. یکی از درس هایی که در طول فعالیتم در میراث آموختم این بود که بزرگترین ثروت کسانی که پژوهش می کنند داشتن سئوال است نه داشتن اطلاعات و پاسخ! سپس عکسهایی از شهریار عدل به نمایش درآمد و بعد نوبت به پروین تقهالاسلامی رسید تا از خاطراتش با شهریار عدل بگوید. او با اشاره به اینکه تمام فکر و ذکر شهریار عدل این بود که به سازمان میراث و جایی که بیش از هم دوست داشت سرویس بدهد کاخ گلستان بود، گفت: تمام زمانهایی که از پاریس میآمد حتی اگر سه روز هم در تهران بود یک روز را و حتی اگر دو روز بود ، نصف روز را به آلبوم خانه میآمد و تمام اشکالات بچهها را در همان چند ساعت حل میکرد. حتی بعضی وقتها از نسخههای خطیمان هم یک پروژههایی تهیه میکرد.. مدام میگفت من باید به پژوهشگاه ، پیش آقای مهندس بروم و بتوانم برای تو کمک بگیرم. اگر نتوانید خودتان تمام این کارها را کنید یک جور باید این مسئله را سر و سامان بدهیم . خیلی آدم دلسوزی بود . کسی بود که هیچ گونه توقعی از هیچ کس نداشت . هر خبری را بدون ذرهای توقع میداد. یادم هست زمانی که من در کاخ گلستان بودم هر وقت که میآمد به من میگفت ببین مرمت خیلی مهم است. بازسازی هم همینطور. و تا میتوانی در کاخ گلستان نمایشگاه بگذار و تا میتوانی چیزهایی را که در کاخ گلستان داریم عرضه کنید و نشان دهید. او ادامه داد: من هم مثل آقای بهشتی هنوز رفتن او را باور نمیکنم. در بسیاری موارد وقتی به مشکلی برمیخورم، پیش خودم میگوی باید به شهریار زنگ بزنم و از او بپرسم و یا وقتی این بار شهریار به ایران آمد دربارهاش فکری میکنیم. در واقع یادش همیشه با ماست. کارلو چرتی سخنران بعدی بود و با بیان اینکه خبر مرگِ شهریارِ عدل همچون طوفانِ گرمسیری، چنان ناگهانی به من رسید گفت: درست در همان لحظهای که پایم را تویِ هواپیما گذاشته بودم و آماده بودم تا برای مدت کوتاهی به ایتالیا بروم. نتوانستم فوتِ پژوهشگری به این سرشناسی و دوستی به این عزیزی را باور کنم. او که چنان پُلِ مستحکمی بود میانِ فرهنگِ ایران و اروپا. نتوانستم مرگِ یکی از روشنفکرانِ معاصرِ ایران را باور کنم..فعالیتهایِ بیشمارش در حفظِ میراثِ فرهنگی، مطالعاتِ حساسش و فرهنگ گستردهاش باعث میشوند تا جایِ خالیاش بیشتر حس شود، جایِ خالیاش برایِ دوستانِ بسیاری که از همکاری لذتبخش با او و آموزههایِ درخشانش بهره بردهاند. او در پایان سخنانش اظهار داشت: هنوز هم مسیری طولانی در پیشِرو است، اما ثمرهیِ گفتگوهایِ ما، اکنون همچون پرتویی قابلِ رؤیت است. متخصصان ایرانی و ایتالیایی، امروز دست به دست هم دادند تا این میراثِ باستانی را به صورتِ نمایشگاهی در معرض نمایش بگذارند تا عکسهایشان مقایسه شوند، عکسهایی که برگرفته از اصلی واحد هستند و از لحاظِ ظاهری دور از هم ولی محتویشان با هم مرتبط است. این هم پروژهای است که میخواهم آن را به پرتوی الهامبخشِ ذهنِ شهریار اختصاص دهم. جایِ خالیِ او برایِ ما پُر نخواهد شد و همواره خالی خواهد ماند. تنها راه برایِ زنده نگاهداشتنِ خاطرهی این مرد و این پژوهشگر این است که در مسیرِ او گام برداریم و پروژههایی را که آرزو داشت، با هم به پیش ببریم، در حالی که شاهد این هستیم که روح بزرگی، ما را ترک کرده است. سپس هایده لاله گفت: نیاکان ما و ما در این سرزمین سخت کوشیدهایم و با اندیشه و کار و تلاش مداوم، چه با افت و چه با خیز، پاسدار حلقه های اتصال فرهنگ ها و باعث استمرار فرهنگی در این سرزمین شدهایم. نقش شهریار در این چرخه بس عظیم و قابل توجه است. شهریار نیز از کسانی بود که چالش های پیش رو در عرصۀ پرچالش منطقه ای و جهانی را در نظر داشت و به حساسیتی که امروز در ایران و در سایر کشورها ی جهان متوجه ارزش های نهادین میراث طبیعی و میراث فرهنگی و اصل جدایی ناپذیر این دو و نیز توجه اصالت و هویت سرزمین است، به شدت آگاه و بدان حساس بود. او ادامه داد: او به درستی به گسترۀ وسیع جغرافیایی ایران فرهنگی و جهان ایرانی که مرزهای سیاسی معاصر بخشی از آن را به دور از دسترس ما قرار داده و نیز به جهانی اسلامی که مرزهای سیاسی آن را نیز امروز تکه کرده؛ توجه خاصی داشت و جایگاه والای ایران را در عرصۀ بزرگ فرامنطقه ای و جهانی می دید. در این راه با موفقیت تمام مرزها را درمی نوردید و تلاش بسیار می کرد تا شواهد فرهنگی را در بطن زیست بوم و مردم و جوامعی که به آن می زیند، بسنجد و درباره اشان قضاوت کند. برای حصول به نتایج صحیح همواره بر مستندسازی دقیق و گردآوری اسناد معتبر اهتمام خاص می ورزید، در این راه پیشرو بود. لاله در پایان سخنانش به بخشی از گفتار دکتر شفیعی کدکنی مراجعه کرد و ادامه داد: دوست دارم سخن را با گفتهای از استاد شفیعی کدکنی به پایان ببرم : " برای بازسازی نیشابور باید جان کند و هر پاره ای این موجودیت را با هر وسیله ای که امکان پذیر است به دست آورد و بررسی کرد و شناخت. درست مثل قدحی بلورین از میراث نیاکان تو که بر سنگ شکسته است و هر پاره ای از آن در گوشه ای افتاده و تو می خواهی اجزای پراکندۀ آن قدح شکسته را با کیمیای عشق به هم جوش دهی و آن را از نو بیافرینی. تا این قدح کامل شود به تمام ذرات گمشدۀ آن نیاز داری." حکمتالله ملاصالحی سخنران بعدی بود که از « عدل، شهریارِ باستانشناسی ایران» حکایت کرد: سیویکم خرداد ماه یکهزار و سیصد و نود و چهار سال جاری هجری خورشیدی، میهن ما متأسفانه زودهنگام یکی از باستانشناسان بنام خود را از کف داد. باستانشناسی جامعالاطراف، صاحبنظر، سختکوش، میهندوست با آوازة جهانی و حاذق در میدان عمل و جرّاحیهای باستانشناختی و متفطن در مقام اندیشه و نظر. او افزود: سالهای آغازین نوجوانی تا هنگام پایان زندگی علمی و فکری و عمر پُر بار و برکت باستانشناس فقید میهن ما در کشور فرانسه گذشت و بهسر آمد. به طول و عرض عمر دو نسل در کشوری چونان فرانسه، که در صف و خط مقدّم تحولات عظیم و بیسابقة علمی و فکری و مدنی و معنویِ دورة جدید در قارة غربی بر صحنة تاریخ جهانی ایستاده و حضور فعال داشته و بازیگر تحولات بوده، زیستن و پروردهشدن و دانش و دانایی اندوختن و اندیشیدن، توفیق کوچک و فرصت کمی نبود که مرحوم شهریار عدل به کف آورده بود. او در ادامه اظهار داشت: اساساً زیستن و گام برگرفتن و رهسپردن و اندیشیدن و تنفس کردن در میانه دو فضای فکری و فرهنگی، دو قارة مدنی و معنوی، دو جغرافیای تاریخی و دو اقلیم وجودی آنچنان آسان نیست که اغلب تصورشده و گمان رفته است. خاصه آنکه وقتی به یکی تعلق خاطر عمیق داری و ریشهها و رگههای ارتباط درونی و رشتههای اتصال باطنی و حلقههای پیوندِ معنویت را با آن حفظ کردهای و همچنان دل در گرو آن نهادهای، و در دیگری پرورشِ فکری و آموزش علمی یافتهای و در فضای آن میاندیشی و معرفت میورزی و دانش و دانایی میاندوزی و در بستر ارزشهای مدرنش زندگی میکنی و در هوای آن نفس میکشی و چونان شهروندِ عالمِ مدرن بر صحنه حضور فعال داری، یقیناً آنقدر آسان و ایمن از مخاطرات نخواهی ماند. ملاصالحی ادامه داد: در میان معدود باستانشناسانِ میهن ما شادروان شهریار عدل هم صاحبِ اندیشه، و هم خودآگاهیِ تاریخی بود. باستانشناسنما نبود. یک شهروندِ عالَمِ مدرن به تمام معنی کلمه بود. میدانست در چه عصری زندگی میکند و اندیشهاش در چه فضایی نفس میکشد و جایگاه و موقعیت کشورش در قلب خاورمیانة نبوی و در تاریخِ جهانی چگونه است. شأنِ تاریخی، فرهنگی، مدنی و معنویِ ایرانیبودن را هم میدانست، هم میفهمید، و هم به اهمیت آن آگاه بود. نگران سرنوشت مردم و ملّت و میهنش بود و «غصة ایران» در جانش شعلهور بود. او در پایان سخنانش گفت: مردی بود که دانش و دانایی را نه در محراب نام و نان و جان و جاه قربانی کرد، نه با میهنفروشان از در سازش درآمد، نه فراز و فرودِ جامعة منقلب و متحول ایرانِ دهههایِ اخیر بینش و بصیرتِ تاریخی را از عقل و هوش او توانسته بود برباید و در اراده و عزمش در صیانت از مواریث و مآثر فرهنگی میهنش خلل افکند. با عصای احتیاط گام برمیگرفت و دردِ میهن داشت و با بیغیرتان میانهای خوش نداشت. مرزهایِ دانش و دانایی را خوب میشناخت و میفهمید و گلیمِ معرفت را با پای قومیت و عصبیت آلوده نمیکرد. هم دانشاندوزیاش اصیل بود، هم میهندوستیاش معقول و موجه و مقبول و بحق و بجا. در بخش دیگری از این بزرگداشت، علی دهباشی متن امیرعلی عدل، برادرزادة شهریار عدل را قرائت کرد: « دیروز، عمو شهریار را از دست دادم، هفتاد و دو سالش بود، مثل پدرم. او پدر دوم من بود و مهمتر از همه پدر همایون بود و همسر مریم. عمو شهریار من انسانی مهربان بود، اصولاً از وقتی به فرانسه آمدم او بود که مرا بزرگ کرد، « بایدها و نبایدهای» زندگی را به من یاد داد. محققی بزرگ بود و در زمینهی کار خودش بهترین بود. اما من نمیخواهم در باره این که چقدر در کارش توانا بود حرف بزنم، در روزها و هفتههای آینده دیگران به قدر کافی این کار را میکنند و یقیناً آنچه او از خود باقی گذاشته به حد کافی گویاست. من میخواهم در باره مردی حرف بزنم که مرا بزرگ گرد و بیشتر مردم نمیشناسند. دوست داشتنی بود و پر از تناقض. همه چیز میخواست و در عین حال همه چیز را میبخشید. تام و جری و فیلمهای وسترن را دوست داشت. فیلم خوب را این طور توصیف میکرد، اگر در 5 دقیقه اول تیری شلیک و کسی کشته نشد، پس فیلمی روشنفکرانه بود که میتوانستی پای تلویزیون بنشینی و تماشایش کنی به جای آن که به سینما بروی!!! قانونی که من تا امروز مثل فرمان خداوند رعایتش کردهام.» امیر عدلی عدل در بخشی دیگر از نوشتهاش درباره عمویش شهریار عدل چنین میگوید: « او مرا وادار کرد که تاریخ را دوست داشته باشم، نه چون تاریخ بود، بلکه چون همه چیز را در بارۀ ما و زندگیمان توضیح میداد. اگر سئوالی میکردم، حداقل سه کتاب به من میداد. بعضی اوقات سکوت واقعاً طلا بود. برای گذراندن دوره لیسانسم باید فارسی میخواندم... او مرا وادار کرد 52 کتاب بخوانم، از جمله کل آثار هدایت، آل احمد، فردوسی و شریعتی. استدلالش هم این بود که ما از دیدگاه سیاسی استاد خبر نداشتیم یا نمیدانستیم چه متنی را قرار بود انتخاب کند. پس بگذار مشتمان پر باشد! فردوسی برای راستیها بود، آل احمد برای چپیها ، شریعتی برای انقلابیها و هدایت هم بینابین در صورتی که استاد تمایلات اگزیستانسیالیستی داشت. سرتاسر تابستان و سال تحصیلی بعدی را وقت گذاشتم تا تمام این کتابها را بخوانم و 32 متن را ترجمه کردم تا به فرانسه ارائهشان بدهم. شب قبل از امتحان مرا واداشت تا بعضی از متنها را با نادر نادرپور و دو تن دیگر از همکارانش از CNRS در میان بگذارم. آن وقت شهریار به این نتیجه رسید که من آمادهام. روز امتحان، فردوسی را معلم انتخاب کرد و خواندم و توضیح دادم و به فرانسه ترجمه کردم. در خیال میدیدم که 18 از بیست گرفتهام تا آن که استاد از من در بارۀ مضاف و مضافالیه سئوال کرد!!! چی؟ به خانم استاد گفتم که من عربی بلد نیستم و او به من گفت که این دستور زبان بود و ربطی به عربی نداشت. شش نمره از دست دادم و 14 شدم از بیست. وقتی ماجرا را برای شهریار تعریف کردم او به این نتیجه رسیدکه استاد از من خوشش نیامده و این تقصیر من نبود (یا تقصیر او، یادش رفته بود به من دستور زبان یاد بدهد)!» و امیرعلی عدل نوشتهاش را چنین پایان میدهد: « او واقعاً خانواده و کشورش را دوست داشت و به وقتش هر کاری که از دستش برمیآمد برای آنها میکرد. هیچ وقت ملیت دیگری اختیار نکرد و تا آخر عمر ایرانی باقی ماند. همسر و پدری دوستداشتنی بود. به یک دلیل میدانم چون در تمام گفتگوهایمان یا تلفنها و ایمیلها از مریم و همایون با عشق یاد میکرد و با نقل قولهای خوش بیشتر اوقات کارهای همایون را با کارهای من در همان سن و سال مقایسه میکرد. من در 52 سالگی برای او همچنان همان پسربچه بودم. من خوش شانسم چون بهترین و پرشورترین عموها را که میشد تصور کرد داشتم و دارم و از تمام لحظاتی که با آنها داشتم و خواهم داشت لذت برده و میبرم...من عمو شهریارم را از دست دادم.» کامران عدل آخرین سخنران شب شهریار عدل بیان کرد: هنگام مرگ برادرم، دو اتفاق عجیب برایم پیش آمد. اولی آن که، وقتی رفتم در آرشیو عکسهایم دنبال عکسهایی از او بگردم، متوجه شدم که عکسی از او ندارم و تمام عکسهایی را که از او در فیسبوک گذاشتم، از گوگل عاریه گرفتم. و دوم آن که، مجلهی بخارا و روزنامههای دیگر، مطلبی در بارهی او از من میخواستند که قادر به نوشتناش نبودم. مرگ برادرم، لقمهای بود که در گلویم، گیر کرده بود. کامران عدل در ادامه سخنانش افزود : یک بار که از هند بهتهران بازگشته بودم، خیلی تصادفی با برادرم ملاقاتی داشتم. از عکسهایی که آثار ایرانی هند گرفته بودم با او صحبت کردم، بهمن گفت: بدبختانه نگاه ایرانیان، بهغرب متمایل شده است. در حالی که، نگاه ما باید به طرف هند باشد او ادامه داد: چهار سال است که روی میراث فرهنگی برونمرزی ایران عکاسی میکنم. گرجستان را تمام کردهام (هرچند که شهریار، ده پانزده سال قبل از من، پوست گرجستان را کنده است) و فقط سه بنا باقی مانده است که کارم در گرجستان تمام شود. این آثار هم تازه بازسازیشان تمام شده است و امسال قرار بود که بروم از آن سه بنا عکاسی کنم که این اتفاق ناگوار پیش آمد و مجبورم اردیبهشت آینده بهگرجستان بروم. ولی، حکایتی که من در برنامههایم داشتم، عکاسی از افغانستان و سمرقند و بخارا و و و... است. به همین علت، چون می دانستم که شهریار تمام این مناطق را خوب می شناسد، یک روزی از او پرسیدم که این قلعهی «سمنگان» کجاست؟ و چی هست؟ جواب: «این قلعه بین بلخ و کابل واقع شده است و محل ازدواج رستم و تهمینه بوده است». بعد در بارهی بلخ و کابل و... در این موقع متوجه شدم که ایرانی که در مغز برادرم است، ایران فردوسی است. ضحاک، نمیدانم بابا بزگ رستم بوده(؟) و آن طرفها بوده و در کوه دماوند زندانی شده است...همهی اینها، برای من رویاهایی است که میخواهم عکاسی کنم. و این، در حالی است که، آن تکه از تنم را، که بهاین ایران بزرگ وصل میکرد را مرگ، از من جدا کرد. پخش فیلمی مستند از شهریار عدل ساخته مژده فامیلی و علی آرنگ که در آن دکتر عدل زندگی خود را از دوران کودکی نقل میکند از دیگر بخشهای این مراسم بود.
۱۳۹۴/۰۶/۱۱ ۱۴:۱۸:۲۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایلنا]
[مشاهده در: www.ilna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]
صفحات پیشنهادی
پرسش و پاسخ دینی/ معیارهای اصلی برای انتخاب همسر چیست
پرسش و پاسخ دینی معیارهای اصلی برای انتخاب همسر چیستبرای انتخاب همسر باید دو دسته معیار را مدنظر قرار داد معیارهای اصلی نظیر ایمان و اخلاق نیک و معیارهای فرعی و ترجیحی مانند تناسب سنی تناسب تحصیلی و تناسب فرهنگی- اجتماعی به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس انتخاب همسروایت مردی که حامی واقعی فقیران بود
نگاهی به کتاب سرگذشت شهید رجایی روایت مردی که حامی واقعی فقیران بود تصویر کتاب ماه هزار تکه میتواند مقیاسی برای مخاطبان این کتاب باشد تا قهرمان راستین حامی مظلومین و مخالف واقعی نظام اختلاف طبقاتی و سرمایهداری یعنی شهید محمدعلی رجائی را بشناسند چندی پیش اولین کتاب ازيادگاران تصويري از مردي به نام كاوه
يادگاران تصويري از مردي به نام كاوه كتاب كاوه كتابي است كه 100 تصوير دارد تا يك تصوير كامل از محمود كاوه ارائه دهد اما به اعتراف مقدمه كتاب آن مردي كه با نام محمود كاوه زندگي كرده با اين تصاوير روي كاغذ تفاوتهاي بسياري دارد تفاوتهايي مثل تفاوت يك انسان با عكسهايشنگاهی به کتاب سرگذشت شهید رجایی روایت مردی که از میان مردم آمده بود/ تصویری از مخالف راستین اختلاف طبقاتی
نگاهی به کتاب سرگذشت شهید رجاییروایت مردی که از میان مردم آمده بود تصویری از مخالف راستین اختلاف طبقاتیتصویر کتاب ماه هزار تکه میتواند مقیاسی برای مخاطبان این کتاب باشد تا قهرمان راستین حامی مظلومین و مخالف واقعی نظام اختلاف طبقاتی و سرمایهداری یعنی شهید محمدعلی رجائی را بشنروایتی از فرهاد مهراد و جاودانههایش/ به یاد مردی که صدای بیصدای مردمش بود
روایتی از فرهاد مهراد و جاودانههایش به یاد مردی که صدای بیصدای مردمش بود فرهنگ > موسیقی - ایلنا نوشت محمود استاد محمد میگوید اصلاً فرهاد خواننده نیست روشنفکر است دردمند است ادیب است فرهاد صدایی بیصدا در روزهای تلخ زمستان صدایی که نزدیک به نییادی از حسین پناهی در سالروز تولدش/ به یاد مردی که کودکی شاعر بود
یادی از حسین پناهی در سالروز تولدش به یاد مردی که کودکی شاعر بود فرهنگ > سینما - ایلنا نوشت نام حسین پناهی ما را به یاد چهرهٔ مهربانش صدای دلنشین و غم نهفتهٔ پشت آن میاندازد انگار دنیا را از چشم کودکی میدید که در حال بوییدن گلی است این سرگذشت کودکیست کهنویسنده مشهور ژاپنی به این پرسش پاسخ میدهد: چگونه نویسنده شدم؟
نویسنده مشهور ژاپنی به این پرسش پاسخ میدهد چگونه نویسنده شدم فرهنگ > ادبیات - اعتماد نوشت چندی پیش موراکامی بخشی از داستان زندگیاش را برای روزنامه انگلیسی تلگراف نوشت موراكامي در اين داستان از علايق خود به موسيقي كتاب و بازي بيسبال ميگويد موراكامي ازپرسش و پاسخ دینی/ چرا با وجود برخورداری از عقل باید تقلید کرد
پرسش و پاسخ دینی چرا با وجود برخورداری از عقل باید تقلید کردکسب علم و آگاهی و تخصص در همه مسایل ممکن نیست بنابراین انسانها براى رفع نیازها و ادامه زندگى خویش مطابق سیره عقلا آیات قرآن کریم روایات امامان ع و حکم عقل باید به کارشناسان هر علم رجوع کرده و از آنان پیروى کنند بهمردی که امام حسین(ع) برای او 5 اسب را سر برید
مردی که امام حسین ع برای او 5 اسب را سر برید امام حسین ع دست به آسمان بلند کرد و فرمود خدایا من برای رضای تو و دوستان تو این اسبها را کشتم و تو قادر و توانا هستی که این اسبها را زنده کنی به گزارش حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان در زمان ابررسی آرا ی ژاک رانسیر و آنتونیو گرامشی در موسسه پرسش
بررسی آرا ی ژاک رانسیر و آنتونیو گرامشی در موسسه پرسش در ادامه درسگفتارهای تابستان 1394 موسسه مطالعات سیاسی-اقتصادی پرسش دو درسگفتار آغاز میشود به گزارش ایلنا مازیار اسلامی از روز شنبه 14 شهریور ماه ساعت 17 دوره جدید درسگفتارهای خود را در این موسسه با عنوان فیلسوف به سینما می&-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها