تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فاطمه پاره وجود من است، هر که او را بیازارد مرا آزار داده و هر که او را خوشحا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821027150




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شهریاران را چه شد/ روند جدایی فلسفه اخلاق از علم سیاست درغرب مدرن


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: مقاله؛
شهریاران را چه شد/ روند جدایی فلسفه اخلاق از علم سیاست درغرب مدرن

ماکیاولی


شناسهٔ خبر: 2530796 دوشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۹
دین و اندیشه > اندیشمندان

دکتر زهره مطیعی در مقاله ای با عنوان «شهریاران را چه شد» به بررسی روند جدایی فلسفه اخلاق از علم سیاست در غرب مدرن می پردازد. به گزارش خبرگزاری مهر، «نیکولو ماکیاولی»، پدر علم سیاست مدرن غرب، در نیمه قرن پانزدهم میلادی در جمهوری فلورانس متولد شد؛ همان شهری که از قرن چهاردهم میلادی شاهد رنسانس بود. در اوج هرج و مرج ناشی از مخاصمات دربار و کلیسا، ماکیاولی در میان خانواده‌ای که به آریستوکرات‌ها نزدیک بودند، رشد کرد. پدرش مشاور حقوقی دستگاه حکومت و یکی از سرمایه‌داران توسکانا بود.۱ ماکیاولی هم به‌واسطه حضور پدرش در دستگاه حکومتی بخت خود را در حکومت جمهوری فلورانس آزمود و در میان کشمکش‌‌های این دوران، زندگی سیاسی‌اش را آغاز کرد. او که تنها تجربه سیاسی دوران زندگی‌اش اعدام ساوونارولا کشیش مورد غضب پاپ بود، چند سالی پس از مرگ او به‌عنوان منشی جمهوری دست‌ساز این کشیش وارد کارهای حکومتی شد و چنان لیاقتی از خود نشان داد که موقعیت او به‌سرعت ارتقاء یافت و به‌زودی به ماموریت‌های دیپلماتیک رفت.کندوکاو در حکومت‌داری پاپ و سزار او در این ماموریت‌ها توانست با بسیاری از سیاستمداران هم‌عصرش مانند «پاپ الکساندر ششم» و «لویی دوازدهم» دیدار کند و روش‌های حکومت‌داری آنان را مورد مطالعه قرار دهد، اما هیچ‌یک به اندازه شاهزاده حاکم واتیکان یعنی «سزار بورجیا» بر او تاثیر نگذاشت. بورجیا مردی بی‌رحم و حیله‌گر بود و فکر می‌کرد که با حاکمی همچون بورجیا اهالی فلورانس می‌توانند ایتالیا را متحد کنند. هدفی که او در تمام عمرش به دنبال آن بود. سرانجام پس از بازگشت از ماموریت‌، تصمیم گرفت یک ارتش ملی ایجاد کند تا امنیت را به مرزهای ایتالیا بازگرداند. پس شورای ده نفری هیات دولت را متقاعد کرد که با این طرح موافقت کنند.این اقدام ماکیاولی در زمانی انجام ‌گرفت که در بسیاری از شهرهای ایتالیا دو نوع حکومت استبدادی و جمهوری به‌سرعت جانشین یکدیگر می‌شدند و روابط حکومت‌ها با یکدیگر خصمانه بود و بسیاری از مناطق زیر نظر کلیسای کاتولیک که مقر آن در رم بود، اداره می‌شدند. این اوضاع همچنان ادامه داشت تا اینکه کم‌کم طرفداران جمهوری در موضع ضعف قرار گرفتند و تاخت‌وتازهای بی‌امان ارتش‌های رقیب مانند فرانسه و اسپانیا۲ شرایطی را به‌وجود آورد که پنج دولت ایتالیا از هم گسسته شدند. ارتش ملی هم نتوانست در برابر این یورش‌ها تاب بیاورد. پاپ هم که تا آن زمان به‌عنوان بزرگترین مانع وحدت ایتالیا شناخته شده بود، فرصت را مغتنم دانست و به کمک فرانسه، جمهوری را برانداخت و به این ترتیب خانواده مدیچی در سال ۱۵۱۳ دوباره به قدرت رسیدند و این بازگشت مترادف با تبعید ماکیاولی به اتهام شرکت در توطئه «باسکولی» علیه مدیچی‌ها بود.۳ ماکیاولی که بازگشت دوباره به شغل دبیری را در سر می‌پروراند، دست به کار شد تا کتابی درباره پادشاهان بنویسد.شهریار در دولت شهر ماکیاولیمدتی بود که ماکیاولی نوشتن کتاب «گفتارها» را آغاز کرده بود، ولی فکر بازگشت به فلورانس موجب شد تا دست نوشته‌های سابقش را کناری نهد و «شهریار» را بنویسد تا به این ترتیب، از یک‌سو اعتماد مدیچی‌ها را به خود جلب کند و از سوی دیگر، تصویری را که سال‌ها با دیدن بورجیا به‌عنوان نمونه یک پادشاه مقتدر در ذهن داشت به دیگران نشان دهد.۴ در واقع نظریه سیاسی ماکیاولی در این دوران و در آثار متاخر او، یعنی «شهریار» و «گفتارها» ارائه شد. ماکیاولی برای نوشتن «شهریار» به مطالعه تاریخ دوران باستان و نوشته‌های «توسیدید» و «گزنفون» و دیگر مورخین رومی روی آورد و با استفاده از تجربیات ۱۴ ساله‌اش در مشاغل حکومتی و متاثر از عقاید سنت آگوستین درباره حکومت پادشاهی نوشت: «سیاست جایی بود که نهایت خیر و شر به یک سرانجام می‌رسند و در این مسیر هدف وسیله را توجیه می‌کند.۵ خوی و خصلت‌هایی وجود دارد که «فضیلت» به‌شمار می‌آید، اما اگر به‌کار گرفته شود به نابودی می‌انجامد. در برابر، خوی و خصلت‌هایی هم هست که «رذیلت» هستند، اما موجب ایمنی و پیروزی می‌شوند.»۶او در «شهریار» بر پادشاهی و اقتدار آن به‌عنوان نظام مطلوب و مشکل‌گشای جامعه سیاسی تکیه داشت و استدلال‌هایش را بر پایه رابطه‌ای پیچیده بین اخلاق و سیاست استوار کرده بود. ماکیاولی معتقد بود که دین و اخلاقیات باید از حوزه عمومی به حوزه خصوصی برود و حکومتی بر اساس رذیلت‌ها بنا شود: ۷ «داشتن صفات خوب چندان مهم نیست. مهم این است که پادشاه فن تظاهر به داشتن این صفات را خوب بلد باشد. حتی از این هم فراتر می‌روم و می‌گویم که اگر شهریار حقیقتاً دارای صفات نیک باشد و به آن‌ها عمل کند به ضررش تمام خواهد شد، در حالی‌که تظاهر به داشتن اینگونه صفات نیک برایش سودآور است.» ۸ او در بخش دیگری از شهریار نوشت: «زمامدار برای نیل به‌قدرت و ازدیاد قدرت و حفظ آن مجاز است که به هر عملی چون زور و حیله و تزویر و غدر و قتل و جنایت و تقلب و نقض مقررات اخلاقی متوسل شود و هیچ نوع عملی برای نیل به‌قدرت و حفظ آن برای زمامدار ممنوع نیست.۹ در مواجهه با اعتراضات نیز نرمش شهریار جایز نیست و اعدام افراد مفید است و باید به ایجاد ترس اقدام نمود و از قانون و زور استفاده کرد.»۱۰ به این ترتیب آموزه جدایی اخلاق از سیاست، نزد ماکیاولی گونه صریح‌تری به خود گرفت و او به شهریار توصیه کرد که برای تحکیم قدرت خویش هر محذور اخلاقی را زیر پا بگذارد: «چاره کار این است که شهریار به غایت دورو و پنهان‌کار بشود و بیاموزد که چگونه با حقه‌بازی آدمیان را گیج و سرگردان کند تا تظاهر و ریاکاری او را حقیقت بپندارند.»۱۱ به باور ماکیاولی «هر که بخواهد در همه حال پرهیزکار باشد، در میان این همه ناپرهیزکاری سرنوشتی جز ناکامی نخواهد داشت. از این رو شهریاری که بخواهد شهریاری را از کف ندهد، می‌باید شیوه‌های ناپرهیزکاری را بیاموزد و هر جا که نیاز باشد به کاربندد.»۱۲ از نگاه او، غالباً ضروری است که شهریار برخلاف راستی و برخلاف محبت و برخلاف انسانیت و برخلاف دین رفتار کند، اگر بخواهد حکومت خویش را پابرجا نگاه دارد. ریاکاری نه تنها برای حکومت شهریاری واجب است، بلکه می‌توان تا هرزمان که لازم باشد به آسانی به آن ادامه داد.»۱۳ لئو اشتراوس فیلسوف سیاسی معاصر با انتقاد از نظریات ماکیاولی نوشت: «ماکیاولی در شهریار به رهبران توصیه می‌کند که به‌جای عدالت، رحمت، اعتدال، عقل و عشق از ظلم و ستم، خشونت، ترس و فریب استفاده کنند.»۱۴اصول ۱۰ گانه اخلاق سیاسی غربنظریه سیاسی ماکیاولی بر اساس تحلیل او از روابط میان دولت‌ها در نظام ایتالیای قرن شانزدهم و مشاهدات او از رویه سیاسی زمان شکل گرفت. ۱۵ او عقیده داشت سیاست تابع اخلاق نیست، بلکه اخلاق تابع سیاست است. به‌نظر او جایی که اقتدار موثر وجود نداشته باشد، اخلاقیات موثر نمی‌تواند وجود داشته باشد و اخلاق برآیند قدرت خواهد بود.۱۶ بنابراین، ماکیاولی در شهریار اصول دهگانه‌ای را ارائه داد که بر پایه آن فلسفه سیاسی‌اش شکل گرفت: «فقط در پی منافع و علایق خویش باش، هیچ‌کس را جز خود، محترم مشمار، بدی کن ولی چنان بنمای که قصد نیکی داری. طماع باش و در جمع مال بکوش. خسیس و خشن و بی‌رحم باش. تا فرصت می‌یابی در پی فریب و نیرنگ باش، دشمنان را از میان بردار و در صورت لزوم به دوستان هم رحم مکن، در رفتار با مردم زورگویی را بر نرمش برتری ده. در باب هیچ چیز، غیر از جنگ میاندیش.»۱۷ او حتی در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «در میان جاه‌طلبان بی‌ملاحظه، کسی که پایبند اخلاق باشد زنده نمی‌ماند.»۱۸ اندیشه‌های ماکیاولی با فرمول‌بندی مشهور او که «شهریار هم باید شیر و هم روباه باشد»،۱۹ به این نتیجه رسید که دولت باید زور را با حیله، حسابگری سیاسی را با اراده تصمیم‌گیری و توانایی سازش دیپلماتیک را با توان نظامی در هم بیامیزد تا بتواند ثبات خویش را در داخل و توسعه‌طلبی را در بیرون از مرزهای خود تحقق بخشد. او دوران انزوا و تبعید را تا زمان مرگش در سال ۱۵۲۷ صرف نوشتن ادامه «گفتارها» کرد.۲۰ ماکیاولی که از بازگشت به‌کار دولتی در حکومت مدیچی‌ها ناامید شده بود، برخلاف کتاب «شهریار» که در آن به ستایش حکومت پادشاهی پرداخته بود، این‌بار حکومت جمهوری را مورد تمجید قرار داد و البته با یک تلقی اومانیستی از انسان بر آزادی و کارهای نوآوران سیاسی که قوانین و نهادهای جمهوریت را بنا نهاده بودند، صحه گذاشت. او تاکید کرد که دولت مقتدر را تنها بر پایه زور می‌توان برپا ساخت، اما استمرار و دوام آن به هیچ‌وجه با زور ممکن نیست و تنها صورتی حتی ظاهری از آزادی سیاسی و مشارکت شهروندان است که می‌تواند تداوم و بقای یک دولت را تضمین کند. او نوشت «در جمهوری‌های فاسد چون مردان خردمند، خاصه در زمان آرامش، به سبب رشک و جاه‌طلبی مورد تنفرند، پس تصمیماتی به موقع  به اجرا گذاشته می‌شوند که نظر توده مردم نیک می‌نمایند و پیشنهادهای کسانی پذیرفته می‌شوند که نفع شخصی خود را در نظر دارند نه خیر عموم را. در هر صورت در جمهوری به حمایت مردم نیاز می‌باشد، اما تکیه صرف بر آن‌ها اشتباه است و باید سیاست را نیز به کار برد.»۲۱تفکیک اخلاق از سیاست در فلسفه اروپادر قرون وسطی دوقطبی‌سازی کاذب میان عقل و علم سبب تعارض میان دین و تجدد گشت؛ تعارضی که فرجام آن تفکیک علم از دین بود. با ظهور ماکیاولی، سیاست نیز تغییر موضوع و تغییر هدف داد. در این وضعیت جدید، آنچه مهم به نظر می‌رسید ابزار بود و تنها قدرت، موضوع سیاست تلقی می‌شد و نه فضیلت، خیر، عدالت و اخلاق. به تعبیر لئواشتراوس، فلسفه سیاسی با ماکیاولی به کژراهه رفت و از آن پس، موضوع سیاست تنها قدرت بود.۲۲ او معتقد بود «ماکیاولی، اولین کسی است که به‌صورت مکتوب از جدایی اخلاق از سیاست دفاع کرد و نام خود را در صفحه عنوان درج نمود۲۳ و پس از مخالفت با آرمانگرایی فلسفه سیاسی کلاسیک، رهیافتی واقع‌گرایانه به امور سیاسی ارائه داد.»۲۴ به هر حال، با ظهور ماکیاولی، سیاست‌بازی و بازی سیاسی یا همان که سال‌ها بعد «رونالد ریگان» آن را «تجارت شو» نامید، جای حکومت را گرفت۲۵ و او شعار معروف «هدف وسیله را توجیه می‌کند» را ارائه داد. ماکیاولی هدف را بقای شهریار دانست و از این رو «شهریار» را مجاز کرد که برای حفظ قدرتش، گاهی شیر و گاهی روباه و در مواقعی صفات هر دو را توأمان داشته باشند.جوهر بنیادین نظریه ماکیاولی آن بود که باید میان قواعد اخلاقی و الزامات سیاسی تفاوت قائل شد و بر اساس واقعیت و یا در نظر گرفتن منافع و مصالح، به اقدام سیاسی دست زد. بر اساس این رویکرد که رئالیسم سیاسی مدرن نیز به آن شباهت دارد، به شکست در حوزه سیاست می‌انجامد. زیرا که مدار اخلاق، حق و حقیقت است، حال آنکه لازمه سیاست، دست شستن از پاره‌ای اصول اخلاقی است و بدون «دست‌های آلوده» هیچ فعالیت سیاسی ممکن نیست.۲۶ ماکیاولی، که شاخص‌ترین نماینده این نگرش است، اخلاق را لازمه زندگی افراد می‌داند، ولی پایبندی به آن را برای شهریار خطرناک می‌شمرد و از خطر تقوا بر حذر می‌دارد. او می‌نویسد: «خود را نرم دل و درست پیمان و مردم دوست و دیندار و درست کردار نمودن و نیز اینچنین بودن، نیک است، اما می‌باید چنان نهادی داشت که هرگاه نیاز به داشتن صفاتی ضد این باشد، بتوان خوی خود را دیگر کرد.»۲۷در فاصله قرن ۱۶ تا ۱۹ اندیشه‌های نیکولو ماکیاولی در بیان راه و روش حکومت مبنی بر اینکه شهریار نباید پایبند به اصول یا ملاحظات اخلاقی باشد، رواج یافت. در این مشرب فلسفی «هرکس بداند چگونه مکر و حیله را به کار بندد، موفق‌تر است. او باید برای رسیدن به مقصودش به هر کار پلیدی دست بزند، اما باید وانمود کند و هر چه در توان دارد، بکند، تا دادگر و بخشنده جلوه کند.»۲۸ بر همین اساس سه قاره آمریکا، آفریقا و اقیانوسیه به‌طور کامل و بخش‌های وسیعی از قاره آسیا به زیر سلطه استعماری مستقیم اروپا درآمد. در واقع ماکیاولی اولین تئوریسین مدافع «امپریالیزم» و استیلاجویی بر دیگر ملت‌ها و کشورها بود. او در کتاب «گفتارها» با طرح مفهوم مدرن آزادی، آشکارا از امپریالیزم دفاع کرد و اعمال سلطه و سیطره بر دیگر ملت‌ها را از لوازم مفهوم مدرن آزادی دانست.۲۹از این دوران با ظهور چهره‌هایی مانند «توماس مور»، «فرانسیس بیکن» و «توماس هابز» اندیشه سیاسی دولتمردان و جهت‌گیری ساختارهای قدرت در اروپا دگرگون گشت و متاثر از اندیشه‌های ماکیاولی دوره دوم استعمار با دست‌اندازی بریتانیا، پرتقال، هلند، فرانسه، اسپانیا و ایتالیا به نقاط مختلف قاره‌های آسیا و آفریقا و سپس ورای اقیانوس اطلس، آغاز شد.روح ماکیاولی، جسم هابز و حکومت لاکاصولی که از تفسیر آرا و اندیشه‌های ماکیاولی استنباط شده بود، سال‌ها بعد در آرای برخی از تئوریسین‌های غربی بسط و گسترش یافت، چنانکه «فرانسیس بیکن» که از شاگردان ماکیاولی و از دولتمردان قدرتمند پادشاه انگلستان به‌شمار می‌رفت، درباره ماکیاولی گفت: «ما به ماکیاولی و نویسندگانی از قبیل او مدیون هستیم، برای آنکه به روشنی و صراحت طبیعت بشر را چنانکه هست نشان داده‌اند، نه چنانکه باید باشد.» ۳۰ در قرن ۱۷ «توماس‌ هابز» و «جان لاک» تحت تاثیر افکار و اندیشه‌های ماکیاولی در باب پادشاهی به ارائه نظریه پرداختند و سرمشقی برای ایجاد دولت‌های مشروطه سلطنتی در دوران جدید شدند. هابز با توجه به شرایط ناامن زندگی‌اش در دوره آشوب و هرج و مرج ناشی از انقلاب مشروطه انگلستان از نظریه «قرارداد اجتماعی» به حکومت مطلق و استبدادی سلطنتی رسید.۳۱ او در سال ۱۶۵۱ در کتاب «لویاتان» نوشت: «مردم تنها به یک علت به تاسیس یک قدرت حاکمه اقدام می‌کنند و آن میل ایشان به صلح و امنیت است. از این رو حکمرانی که آنان بر می‌گمارند، باید برای رسیدن به این مقصود به حد کافی از منابع قدرت برخوردار باشد.» او در بخش دیگری از کتابش درباره اخلاق نوشت: «این امیال‌اند که به اعمال ما جان می‌بخشند و بر آن‌ها سلطه دارند. عقل و اندیشه در رابط با آن‌ها صرفاً ابزارند. نه تنها عقل، که اخلاقیات نیز تابع امیال‌اند. خوب و بد اسامی ساده‌ای هستند که ما به‌ موضوعات مورد علاقه یا نفرت فردی خاص خود داده‌ایم. هیچ قانون خوب و بدی که ریشه در ماهیت خود موضوع داشته باشد وجود ندارد، بلکه این مفاهیم متعلق به آن کسی است که آن ها را به‌کار می‌برد.»۳۲یک دهه بعد از مرگ هابز، «جان لاک» پدر دموکراسی در سیاست مدرن به‌عنوان هوادار «سلطنت مشروطه» قدم به عرصه نظریه‌پردازی سیاسی و فلسفه حکومت گذاشت. او فلسفه «سلطنت و مشروطه» بر اساس نظام پارلمانی و نمایندگی را استنتاج کرد۳۳ و در اثر معروفش «دو رساله در باب حکومت» با به‌کارگیری شیوه‌ای خاص در برقراری ارتباط بین آزادی و انباشت سرمایه، توانست به خلاء ناشی از غیراخلاقی بودن و ناکارآمد بودن استعمار در قاره آمریکا پاسخ دهد و با شناخت روح اقتصادی حاکم بر نظام سیاسی انگلستان، نظام امپریالیستی – لیبرالیستی این کشور را بنیان نهد. ۳۴پادشاهی ماکیاولی بر فلسفه سیاسی مدرن یک قرن بعد «شارل دومنتسکیو» در عصر روشنگری در اثر سیاسی معروف خود «روح‌القوانین» که بعدها در تدوین اساسنامه آمریکا و اساسنامه شورای انقلاب فرانسه در سال ۱۷۹۱ نقش داشت، اندیشه تاسیس حکومت‌های جمهوری را بر پایه میراث تفسیر ماکیاولی تعریف کرد. او در کتاب «بازنگری علل عظمت و سقوط رم» که سال ۱۷۳۴ منتشر کرد، مانند ماکیاولی فکر می‌کرد که طبیعت حکومت سلطنتی این است که قدرت فائقه در دست یک‌نفر باشد و او براساس قوانین اساسی حکومت کند و قوای میانجی از جمله نجبا، روحانیون و نگاهبانان قوانین، قدرت سلطان را تعدیل سازد.۳۵«اسپینوزا» و «روسو»، در فلسفه سیاسی خویش، همواره از ماکیاولی پیروی کرده‌اند. اسپینوزا با خروج از دایره منطق الهی و سکولار کردن منطق سیاست در عصر مدرن اجازه شکل‌گیری سوژه سیاسی و قابلیت شکل دادن کنش لیبرالی - سکولار را می‌دهد.۳۶ روسو زمینه‌های پیدایش «دین مدنی» را فراهم کرد تا راه‌حلی برای ناکارآمدی مسیحیت در برآوردن نیازهای عصر جدید بیاید.۳۷ او به تاسی از استادش ماکیاولی در کتاب «گفتارها» که نوشته بود «همانگونه که دین مسیحی موجب زوال دین رومی‌ گشت، اینک انسان‌ها خود باید با ارائه دین جدید، به کنار گذاردن آموزه‌های سنتی مسیحیت همت نمایند.» موضوع دوگانگی‌های ادعاهای قدرت سیاسی و قدرت کلیسایی در مسیحیت را مطرح ساخت.در آغاز سده نوزدهم نیز، «هگل» و «فیخته» که شاهد متلاشی شدن امپراتوری کهن آلمان بودند، پاسخ پرسش‌های سیاسی خویش را در آثار ماکیاولی ‌جستند. اگرچه در سده بیستم هم افرادی مانند «موسولینی» و «آنتونیو گرامشی»، عقاید خود را به ماکیاولی نسبت دادند، اما هیچ‌یک از آنان در عصر معاصر به مانند «وینستون چرچیل» نخست‌وزیر انگلستان در سال‌های جنگ جهانی اول و دوم و جنگ سرد به‌عنوان یکی از مهمترین میراث‌داران  ماکیاولیسم، شناخته نشد.یادداشت‌ها۱. شوالیه. ژان ژاک، «آثار بزرگ سیاسی، از ماکیاولی تا هیتلر»، ترجمه لی‌لا سازگار، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۳، ص ۱۰- ۱۲ ۲. اسپرینگز. توماس، «فهم نظریه‌های سیاسی»، ترجمه فرهنگ رجایی، تهران: انتشارات آگاه، ۱۳۷۰، چاپ دوم، ص ۶۷۳. عالم. عبدالرحمن، «تاریخ فلسفه سیاسی غرب»، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۸۷، چاپ یازدهم، ص ۲۸۴. محمودزاده. شکوه، «مفهوم سیاست نزد ماکیاولی»، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، فروردین۱۳۸۸                          ۵.Coplesto. Frederick, “A history of philosophy”, Continuum International Publishing Group, ۱۹۹۹, pp. ۳۱۰ – ۳۱۲.۶. ماکیاولی. نیکولو، «شهریار»، ترجمه داریوش آشوری، تهران: نشر مرکز، ویرایش دوم، ۱۳۷۵، ص ۱۰۳۷. جعفری. محمدتقی، «فلسفه دین»، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، سال ۱۳۷۵، صفحه ۵۳۷-۵۴۳۸. جهانبگلو. رامین، «ماکیاولی و اندیشه رنسانس»، تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۲، ص ۱۰۹. پولانینی. مایکل، «فراسوی نیهیلیسم»، مجموعه مقالات خرد در سیاست، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، طرح نو، سال ۱۳۷۷، ص۲۱۵۱۰. شهریار، فصل ۱۶۱۱. همان۱۲.همان، ص ۱۱۷۱۳. همان، فصل ۱۸۱۴. اشتراووس. لئو، «اندیشه‌هایی در باب ماکیاولی» ، ۱۹۵۸، صص ۹ -۱۰۱۵.Dougherty, J. and Pfaltzgraff, R. “Contending Thories in International Relations”, New York: Harper and Row, ۱۹۷۱, p ۶۷۱۶.Carr, E.A. “The Twenty Years Crisis:۱۹۱۹-۱۹۳۹”, London:Macmillan, ۱۹۶۴, P ۶۳-۶۴۱۷. شهریار، همان۱۸. احمدی طباطبایی. محمدرضا، «اخلاق و سیاست: رویکردی اسلامی و تطبیقی»، تهران: دانشگاه امام صادق، سال ۱۳۸۹، چاپ دوم، ص۵۳۱۹. شهریار، همان۲۰. عالم، همان، ص ۲۸۲۱. همان، کتاب دوم، فصل ۲۲، ص ۲۲ ۲۲. امینی. علی اکبر، «سیاست اخلاقی و اخلاقی شدن سیاست»، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، ۱۳۸۲، سال هفدهم، شماره ۱۱ و ۱۲ (۱۹۲ - ۱۹۱)۲۳.   اشتراوس. لئو، «فلسفه سیاسی چیست»، ترجمه فرهنگ رجایی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۱، چاپ دوم۲۴. همان۲۵. امینی، همان۲۶. اسلامی. سید حسن، «دروغ مصلحت‌آمیز: بحثی در مفهوم و گستره آن»،  قم: موسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۲، چاپ اول۲۷.  ماکیاولی. نیکولو، «شهریار»، ترجمه داریوش آشوری، تهران: کتاب پرواز، ۱۳۷۴۲۸. شهریار، همان۲۹. زرشناس. شهریار، «پدر سیاست مدرن»، باشگاه اندیشه، ۱۳۸۹۳۰. به نقل از ویل دورانت، «تاریخ فلسفه»، ترجمه عباس زریاب خوئی، تهران انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سیزدهم، ۱۳۷۶،  ص ۱۰۶۳۱. هابز. توماس، «لویاتان»، ترجمه حسین بشیریه، تهران: نشرنی، ۱۳۸۰، بخش دوم، ص۱۸۷به بعد.۳۲. همان۳۳. Lock. John, “Two Treatises of Government”, Edited by I. Shapiro, Yale University Press, London, ۲۰۰۳, pp۱۰۰-۱۱۰۳۴. شریعت. فرشاد، «جان لاک؛ مناقشه‌های استعمار و اخلاق سرمایه داری»، دانش سیاسی، پاییز و زمستان ، ۱۳۸۶، دوره سوم، شماره دوم، ص ۶۴۳۵. منتسکیو، «روح‌القوانین (به انضمام در آمدی بر روح القوانین)»، ترجمه علی‌اکبر مهتدی، مقدمه تصحیح و تعلیقات از محمد مددپور، تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۰۳۶. جهانبگلو. رامین، سخنرانی دفتر پژوهش‌های فرهنگی، تالار گفت‌و‌گوی خانه هنرمندان ایران، ۱۵/۱۰/۱۳۸۳۳۷. بهروزلک. غلامرضا، «روسو و دین مدنی»، نامه مفید، ۱۳۸۱، شماره ۳۲ منبع: نشریه عصر اندیشه شماره ۶









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 65]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن