تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): بهشتى‏ها چهار نشانه دارند: روى گشاده، زبان نرم، دل مهربان و دستِ دهنده.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828042381




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

آداب گفتارى حاکم بر سبک زندگى اسلامى


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
آداب گفتارى حاکم بر سبک زندگى اسلامى
سبک زندگى اسلامى از لایه ها و عناصر متعددى تشکیل یافته است که آداب گفتارى به عنوان یکى از لایه هاى ظاهرى و سطحى آن، بر پایه لایه هاى عمیق اعتقادى و ارزشى شکل مى پذیرد.

خبرگزاری فارس: آداب گفتارى حاکم بر سبک زندگى اسلامى



بخش دوم و پایانی ب. آداب گفتارى سلبى در قرآن کلیه کنش هاى اجتماعى، نوعى تعامل و بده و بستان میان افرادند. انسان ها قابلیت تمیز لذت و رنج را دارند و به طور طبیعى همواره از رنج، گریزان و به دنبال لذت و احساس رضایت از کنش هاى خویش اند. بنابراین، کنش هاى انسانى باید در جهت کسب رضایت متقابل سازمان یابند؛ چراکه در غیر این صورت، منجر به قطع روابط انسانى خواهند شد. پاداش و رضایت در کنش اجتماعى گاه از نوع ذاتى و گاه عَرَضى مى باشد. روابط مبتنى بر پاداش هاى ذاتى به خودى خود پاداش هستند، درحالى که روابط مبتنى بر پاداش هاى عَرَضى به منظور رسیدن به منافعى خاص برقرار مى شوند و در صورت محقق نشدن، صدمات شدیدى را وارد ساخته و ممکن است به قطع رابطه منجر شوند. اما رابطه ذاتى حتى اگر غیرمتقابل باشد، یعنى پاداش و رضایتى از طرف مقابل حاصل نکند، ضربه خیلى جدى وارد نمى سازد (اسکیدمور، 1372، ص 707). روابط اجتماعى عَرَضى مصادیق متعددى دارند که در آیات قرآن با جنبه سلبى مورد تأکید قرار مى گیرند؛ نوعى آسیب هاى رفتارى که در آنها رضایت طرفین تعامل حاصل نمى شود و به جاى پاداش به طرف مقابل خویش، احساسى از درد و رنج را انتقال مى دهند؛ یعنى فرد به جاى اینکه از تعامل اجتماعى خویش احساس رضایت کند، از آن ناخرسند است. نتیجه وقوع چنین رفتارهایى، سست شدن روابط اجتماعى و وارد شدن تهدید به انسجام کل نظام اجتماعى خواهد بود. قرآن با تذکر در زمینه برخى از هنجارهاى گفتارى، دسته اى از آداب سلبى را یادآور مى شود که عبارتند از: 1. پرهیز از نجوا: یکى از آداب گفتارى مطرح در فرهنگ قرآنى، پرهیز از نجوا کردن است. نجوا در حضور دیگران، یکى از آسیب هاى سخن و از عوامل ناپایدارى ارتباط اجتماعى است. ازاین روست که قرآن نجوا کردن در جمع را امرى شیطانى مى داند و مى فرماید:«إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»(مجادله: 10)؛ چنان نجوایى صرفا از [القائات ]شیطان است، تا کسانى را که ایمان آورده اند دلتنگ گرداند، و[لى ]جز به فرمان خدا هیچ آسیبى به آنها نمى رساند و مؤمنان باید بر خدا اعتماد کنند. «نجوا» سخن گفتن به پنهانى و سرّ برخلاف صفا و درستى و راستى است و کسى که اعمال و نیاتش روى حقیقت و صدق است، نیازى ندارد که گفتار و اظهارات خود را از مردم پنهان داشته و به نجوا بپردازد. مطابق با آیه، نجوا از شیطنت و از نیات سوء برمى خیزد و کمترین اثرش آن است که دیگران از دیدن آن ناراحت و افسرده و نگران و ناراحت مى گردند و هر مشاهده کننده اى که با نجوا برخورد مى کند، تصور مى کند که در ارتباط با او مخفیانه سخن مى گویند (مصطفوى، 1380، ج 16، ص 107). تفسیر نمونه در ذیل این آیه، حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با این مضمون مطرح مى کند: «اذا کنتم ثلاثه فلا یتناجى اثنان دون صاحبهما، فان ذلک یحزنه»؛ هنگامى که سه نفر باشید دو نفر از شما جداى از شخص سوم به نجوا نپردازد؛ چراکه این امر نفر سوم را غمگین مى کند (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 23، ص 436). انسان در حضور جمع باید از نجوا کردن پرهیز نماید؛ چراکه این امر از عوامل نفرت، بدبینى و دشمنى بین افراد جامعه، موجب بى اعتمادى و سوءظن دیگران و نشانه بى اعتنایى به آنان و خلاف ادب اجتماعى است (گروه پژوهشى علوم قرآن و حدیث، 1387، ج 2، ص 478). نجوا نوعى نگرانى و سوءظن در طرف مقابل ایجاد مى کند و احساس نارضایتى از کنش اجتماعى به دست خواهد داد؛ درحالى که کنش هاى انسانى باید مبتنى بر احساس رضایت متقابل باشند، نه احساس درد و رنج. نجوا کردن آسیبى گفتارى و رفتارى است که کنش اجتماعى را در خلاف جهت مناسب هدایت مى کند. 2. پرهیز از تمسخر و عیب جویى: تمسخر و عیب جویى از جمله آسیب هاى رفتارى اند که آیه 11 «حجرات» به آن اشاره دارد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْرا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْرا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ.» کلمه «سخریه» که مبدأ اشتقاق کلمه «یسخر» است، به معناى استهزا مى باشد. استهزا عبارت است از اینکه چیزى بگویى که با آن، کسى را حقیر و خوار بشمارى؛ حال چه اینکه چنین چیزى را مستقیما به زبان بگویى و یا به این منظور اشاره اى کنى و یا عملاً تقلید طرف را درآورى، به گونه اى که بینندگان و شنوندگان بالطبع از آن سخن و یا اشاره و یا تقلید بخندند (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 18، ص 481). در تفسیر نمونه ذیل این آیه چنین آمده است: «این آیه درباره ثابت بن قیس نازل شده است که گوش هایش سنگین بود و هنگامى که وارد مسجد مى شد کنار دست پیامبر صلى الله علیه و آله براى او جایى بازمى کردند، تا سخن حضرت را بشنود. روزى وارد مسجد شد درحالى که مردم از نماز فراغت پیدا کرده و جاى خود نشسته بودند. او جمعیت را مى شکافت و مى گفت: جا بدهید! جا بدهید! تا به یکى از مسلمانان رسید و او گفت: همین جا بنشین! او پشت سرش نشست. هنگامى که هوا روشن گشت، ثابت به آن مرد گفت: کیستى؟ او نام خود را برد. ثابت گفت: فرزند فلان زن؟! و در اینجا نام مادرش را با لقب زشتى که در جاهلیت مى بردند یاد کرد. آن مرد شرمگین شد و سر خود را به زیر انداخت. آیه نازل شد و مسلمانان را از این گونه کارهاى زشت نهى کرد. جمله «وَلَا نِسَاء مِن نِّسَاء» نیز درباره ام سلمه نازل گردید که بعضى از همسران پیامبر صلى الله علیه و آله او را به خاطر لباس مخصوصى که پوشیده بود، یا به خاطر کوتاهى قدش مسخره کردند، آیه نازل شد و آنها را از این عمل باز داشت. ازآنجاکه قرآن مجید در این سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معیارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث درباره وظایف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروه هاى مختلف اسلامى، در اینجا به شرح قسمتى از ریشه هاى این اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات برچیده شده و درگیرى و نزاع پایان گیرد. در این آیه، در زمینه مسائل اخلاق اجتماعى با سه حکم اسلامى به عدم سخریه، ترک عیب جویى و تنابز به القاب اشاره کرده است. سرچشمه استهزا و سخریه همان حس خودبرتربینى و کبر و غرور است که عامل بسیارى از جنگ هاى خونین در طول تاریخ بوده است. بسیارى از افراد بى بندوبار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند که بر دیگران القاب زشتى بگذارند و از این طریق آنها را تحقیر کنند و شخصیتشان را بکوبند. اسلام صریحا از این عمل زشت نهى مى کند و هر اسم و لقبى را که کوچک ترین مفهوم نامطلوبى دارد و مایه تحقیر است ممنوع مى شمارد. در حدیثى آمده که روزى صفیه دختر حى بن اخطب(همان زن یهودى که بعد از ماجراى فتح خیبر مسلمان شد و به همسرى پیامبر درآمد) خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و درحالى که اشک مى ریخت گفت: عایشه مرا سرزنش مى کند و مى گوید: "اى یهودى زاده"! پیامبر فرمود: "چرا نگفتى پدرم هارون است، و عمویم موسى، و همسرم محمد!" در اینجا بود که این آیه نازل شد. به همین جهت، در پایان آیه مى افزاید: «بسیار بد است که بر کسى پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید» (همان، ج 4، ص 502). انسان ها همواره در تعاملات اجتماعى خویش به دنبال مطلوب واقع شدن و نوعى تأیید اجتماعى هستند. استهزا و مسخره کردن مانع دستیابى فرد به مطلوبیت اجتماعى شده و به مثابه یک رابطه عَرَضى به سست شدن رابطه اجتماعى با طرف مقابل منجر مى شود. کرامت انسانى یکى از ارزش هاى اجتماعى است که همه انسان ها بدان نیاز دارند و بدون آن، زندگى اجتماعى دشوار مى گردد. تمسخر، کرامت انسانى را زایل کرده و ارزش و احترام فرد را نزد دیگران از بین مى برد. بخش دوم آیه مى فرماید: «وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ». کلمه «لمز» از مصدر «تلمز» به معناى این است که شخصى را به عیبش آگاه سازى. «انفسکم» نیز براى اشاره به این امر است که مسلمانان در یک مجتمع زندگى مى کنند و در حقیقت، همه از هم اند و فاش کردن عیب یک نفر در حقیقت، فاش کردن عیب خود است (طباطبائى، 1374، ج 18، ص 482). این بخش از آیه با نهى انسان ها از عیب جویى، آن را در زمره آسیب هاى گفتارى و رفتارى خطرناک اجتماعى تلقى مى نماید. عیب جویى موجب انتقال نوعى احساس رنج به طرف مقابل است و وى را از دایره روابط اجتماعى با دیگران خارج مى سازد. در نتیجه عیب جویى، کرامت هاى انسانى زیرسؤال رفته و روابط اجتماعى آسیب پذیر مى گردد. چه بسا عیب جویى به واسطه احساسى که به فرد انتقال مى دهد، او را از ادامه روابط اجتماعى با دیگران منزجر کرده و زندگى اجتماعى را بر وى تنگ و محدود مى سازد. اساسا یکى از رسالت هاى اسلام، حذف القاب بد و گسترش نیک نامى بین مردم است. روزى که پیامبر صلى الله علیه و آلهبه رسالت مبعوث شد، بسیارى از شهرها و آبادى ها نام بدى داشت، و بسیارى از قبایل با لقب هاى زشت و زننده اشتهار یافته بودند. ملت عرب براى فرزندان خود نام و لقب زشت و زننده که حاکى از درندگى و غارتگرى بود مى گذاشتند. قدم مؤثرى که پیامبر صلى الله علیه و آله به دستور قرآن برداشتند این بود که بسیارى از شهرها و روستاها و لقب گروهى از قبایل و افراد را که نام و نشان بدى داشتند عوض کردند و فراتر از آن، دستور دادند که براى فرزندان خود نام نیک انتخاب کنید (سبحانى، بى تا، ص 154ـ155). اسم و لقب نمادى است که با حمل بار معنایى خاص خویش، فرد را با هویت خاصى به دیگران معرفى مى نماید. بنابراین، کاربرد القاب زشت براى دیگران وجهه اجتماعى منفى اى را از وى متجلى خواهد ساخت و ازاین رو، در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته است. 3. پرهیز از غیبت و تهمت: غیبت نیز یکى از آسیب هاى گفتارى مورد نکوهش در قرآن است که در آیه 12 سوره «حجرات» به آن اشاره شده است:«وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتا فَکَرِهْتُمُوهُ.» غیبت صورتى از کنش اجتماعى است که رودررو و مستقیم شکل نمى گیرد، بلکه به شکل غیرمستقیم و در غیاب دیگرى عیبى را از وى مطرح مى سازد که اگر بشنود موجب رنجش و ناراحتى وى خواهد شد. غیبت موجب فساد جامعه بشرى و نیز افزایش تضاد و تنش هاى اجتماعى است. در نتیجه شیوع غیبت، نه تنها ارتباطات اجتماعى سست مى شوند، بلکه امنیت و اعتماد اجتماعى بین افراد از بین خواهد رفت. ارتباطى که در آن هر لحظه امکان بروز محرک هاى منفى وجود دارد، دوام چندانى نداشته و پایدار نمى ماند. علّامه طباطبائى در فلسفه غیبت به این مطلب اشاره دارند که چون غیبت اجزاى جامعه بشرى را یکى پس از دیگرى فاسد مى سازد و از داشتن آن آثار صالحى که از هر کس توقع مى رود، ساقط مى کند، شارع اسلام از غیبت نهى فرموده است. هر فرد از افراد جامعه باید با افراد دیگر بیامیزد و در کمال اطمینان خاطر و سلامتى از هر خطرى، با دیگران یکى شود و ترسى از ناحیه آنان به دل راه ندهد و با آنان مأنوس شود، نه اینکه از دیدن آنها بیزار باشد. در این صورت، از تک تک افراد جامعه آثارى صالح عاید مى گردد و جامعه عینا مانند یک تن واحد مى شود. اما اگر فرد در اثر غیبت و بدگویى از دیگران ناراحت شود، با آنان قطع رابطه مى کند و این قطع رابطه را هرچند اندک باشد، وقتى در بین همه افراد جامعه در نظر بگیریم، خسارت بزرگى به جامعه به حساب مى آید. پس در حقیقت غیبت، بلایى است جامعه سوز که مانند خوره اى در بدن راه مى یابد و اعضا را یکى پس از دیگرى مى خورد تا جایى که بکلى رشته حیات را قطع مى سازد. انسان از روز ازل به حکم ضرورت براى این اجتماع تشکیل داد که یک زندگى اجتماعى داشته باشد و داراى منزلتى شایسته و صالح باشد، منزلتى که به خاطر آن دیگران با او بیامیزند و او با دیگران بیامیزد، او از خیر دیگران بهره مند، و دیگران از خیر او برخوردار شوند. غیبت عامل مؤثرى است که انسان را از این منزلت ساقط کرده و این هویت را از وى مى گیرد. آن وقت است که «دواء» که همان تشکیل جامعه از روز نخست بود، به صورت دردى بى دوا درمى آید. غیبت در حقیقت، ابطال هویت و شخصیت اجتماعى افرادى است که خودشان از آنچه پشت سرشان گفته مى شود، بى اطلاع اند و اگر از خطرى که تهدیدشان مى کند اطلاع داشته باشند از آن احتراز مى جویند. خداى سبحان بدین منظور پرده پوشى مى کند که حکم فطرى بشر، یعنى گرایش به زندگى اجتماعى، حاصل شود و افراد بشر دور هم جمع شوند و با یکدیگر تعاون داشته باشند. اگر این پرده پوشى نبود، با در نظر گرفتن اینکه هیچ انسانى منزه از تمامى عیوب نیست، هرگز اجتماعى تشکیل نمى شد. جمله «أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتا فَکَرِهْتُمُوهُ» در ضمن مثالى به همین حقیقت اشاره مى کند. غیبت کردن مؤمن به منزله آن است که یک انسانى گوشت برادر خود را درحالى که او مرده است بخورد. دلیل این تشبیه، پذیرش این پیش فرض است که افراد جامعه اسلامى برادر یکدیگرند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات: 10) و او را مرده مى خواند بدین دلیل که یک فرد از اینکه از او غیبت مى شود، بى خبر است (طباطبائى، 1374، ج 18، ص 484ـ486). تهمت زدن نیز در زمره آسیب هاى گفتارى و رفتارى محسوب مى شود که آثار آن بر جامعه اسلامى همچون آثار غیبت است. قرآن در اشاره به این آسیب مى فرماید:  «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ» (نور: 12)؛ چرا هنگامى که آن [بهتان] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن گمان نیک به خود نبردند و نگفتند این بهتانى آشکار است؟ واژه «افک» (بر وزن فکر) به هر چیزى گفته مى شود که از حالت اصلى و طبیعى اش دگرگون شود؛ مثلاً، بادهاى مخالف را که از مسیر اصلى انحراف یافته «مؤتفکه» مى نامند. پس به هر سخنى که انحراف از حق پیدا کند و متمایل به خلاف واقع گردد، از جمله دروغ و تهمت، «افک» گفته مى شود (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 14، ص 394). منظور از «افک» در آیه فوق تهمت است. این آیه اشاره دارد به اینکه چرا وقتى افک را شنیدید به جاى اینکه نسبت به مؤمنان متهم حسن ظن داشته باشید، به تراشنده افک، حسن ظن پیدا کردید و بدون علم درباره اهل ایمان سخنى گفتید؟ تهمت نیز همچون سایر آسیب هاى رفتارى موجب کاهش امنیت و اعتماد اجتماعى، افزایش تضاد و تنش هاى اجتماعى و کاهش انسجام اجتماعى خواهد بود. جامعه اى که در آن رفتارهایى از این جنس حکم فرما شود، به مرور منهدم خواهد شد. 4. پرهیز از اشاعه فحشا: یکى دیگر از آسیب هاى گفتارى، اشاعه فحشاست. در آیه 12 سوره «نور» در این زمینه آمده است: «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْرا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ»؛ چرا هنگامى که آن [تهمت] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن نسبت به خودشان گمان نیک نبردند و نگفتند: این تهمتى آشکار است. از نظر مفهوم لغوى، فحش و فحشا و فاحشه به معناى هرگونه رفتار و گفتارى است که زشتى آن بزرگ باشد که در قرآن مجید نیز گاهى در همین معناى وسیع استعمال شده است (همان، ص 403ـ404): «وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ» (شورى: 37)؛ و کسانى که از گناهان بزرگ و زشت کارى ها خود را به دور مى دارند و چون به خشم درمى آیند درمى گذرند. خداوند در این آیه، مسلمانان را به خاطر بدگمانى به همسر پیامبر و آسیب پذیرى آنان در برابر شایعات، توبیخ مى کند. بر اساس این آیه، در جامعه اسلامى باید روحیه حسن ظن حاکم باشد؛ چراکه مردم در برابر آبروى دیگران مسئول اند (قرائتى، 1383، ج 8، ص 155ـ156). اشاعه فحشا، بدبینى و عدم امنیت اجتماعى را در جامعه فراگیر مى سازد و موجب کاهش همبستگى اجتماعى مى گردد. در ادامه سوره نور در آیه 19 این مطلب تکمیل مى شود: «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛ کسانى که دوست دارند زشتکارى در میان آنان که ایمان آورده اند، شیوع پیدا کند براى آنان در دنیا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود، و خدا[ست که ]مى داند و شما نمى دانید. از آن رو که انسان یک موجود اجتماعى است، کلیه اعمال و رفتارهاى وى در جامعه تأثیر مى گذارد. در اسلام، با هر کارى که جو اجتماعى را ناامن کند شدیدا مبارزه شده است. پرهیز از اشاعه فحشا از عمومیت انحرافات اجتماعى پیش گیرى مى کند؛ چراکه تأثیر انحراف آشکار بسیار بیشتر از انحراف پنهانى است. انحراف همانند آتشى است که اگر در نقطه اى از جامعه روشن شود، باید آن را خاموش یا دست کم محاصره کرد، اما اگر به آن دامن زده و از نقطه اى به نقطه دیگر ببریم، همه جا را فراخواهد گرفت و کسى قادر بر کنترل آن نخواهد بود. از این گذشته، عظمت انحراف در نظر مردم، خود سد بزرگى در برابر فساد است که اشاعه فحشا این سد را شکسته و آن را در دیدگاه مردم را کوچک مى کند و آلودگى به آن را ساده جلوه مى دهد. در حدیثى از امام موسى بن جعفر علیه السلام مى خوانیم: مردى خدمت ایشان آمد و عرض کرد: از یکى از برادران دینى کارى نقل کردند که من آن را ناخوش داشتم. از خودش پرسیدم، انکار کرد، درحالى که جمعى از افراد موثق این مطلب را از او نقل کرده اند. امام فرمود: «گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن، حتى اگر پنجاه نفر سوگند خورند که او کارى کرده و او بگوید نکرده ام، از او بپذیر و از آنها نپذیر. هرگز چیزى که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از میان مى برد در جامعه پخش مکن که از آنها خواهى بود که خداوند درباره آنها فرموده "کسانى که دوست مى دارند زشتى ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکى در دنیا و آخرت دارند"» (طیب، 1352، ج 9، ص 507؛ صدوق، 1298ق، ص 293، ح 1). اشاعه فحشا مفهوم وسیع و گسترده اى داشته و مشتمل بر اشکال مختلفى است. بر اساس آیه اى که در ذیل اشاعه فحشا ذکر گردید، اشاعه فحشا صرفا منحصر به این نیست که انسان تهمت و دروغ بى اساسى را در مورد زن و مرد باایمانى نشر دهد و آنها را به عمل منافى عفت متهم سازد. این یکى از مصادیق آن است، اما منحصر به آن نیست. این تعبیر، مفهوم وسیعى دارد که هرگونه نشر فساد و اشاعه زشتى ها و قبایح و کمک به توسعه آن را شامل مى شود. انواع و مصادیق اشاعه فحشا را در چند مورد ذیل مى توان خلاصه کرد: 1. یکى از مصادیق اشاعه فحشا این است که به یک دروغ یا تهمت دامن زده و براى دیگران بازگو مى شود. 2. گاهى اشاعه فحشا از طریق ایجاد مراکزى است که موجب فساد و نشر فحشاست. 3. گاه اشاعه فحشا به این است که وسایل انحراف در اختیار جامعه قرار داده شده و یا آنها را به گناه تشویق کنند. 4. گاهى نیز اشاعه فحشا به این حاصل مى شود که پرده حیا را بدرند و در ملأ عام مرتکب گناه شوند (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 14، ص 406ـ407). بنابراین، مفهوم کلمه اشاعه فحشا بسیار وسیع و گسترده است و همه موارد فوق مى تواند از مصادیق اشاعه فحشا به شمار آید. نتیجه گیرى در بررسى آداب گفتارى حاکم بر سبک زندگى اسلامى در این مقاله، نتایج ذیل حاصل مى شود: 1. سبک زندگى اسلامى از لایه ها و عناصر متعددى تشکیل یافته است که آداب گفتارى به عنوان یکى از لایه هاى ظاهرى و سطحى آن، بر پایه لایه هاى عمیق اعتقادى و ارزشى شکل مى پذیرد. نظام گفتارى قرآن بر محوریت مبانى دینى و اعتقادى بنیادین در فرهنگ اسلامى بنیان یافته است. هدف نهایى در نظام گفتارى قرآن، انگیزه اى اخروى تحت عنوان کمال و قرب الهى است که در عالم آخرت تأمین مى گردد. این انگیزه معنوى، اساس رفتارهاى فردى و اجتماعى در الگوى سبک زندگى قرآنى محسوب مى گردد. در نظام رفتارى و گفتارى قرآن، اصولى ارزش شناختى بر ارتباطات انسانى حاکم است؛ اصولى که ملاک و معیارهاى رفتار انسانى را تعیین مى نمایند و به رفتار انسان معنا بخشیده و آن را هدایت مى نمایند. این اصول که مشخص مى کنند چه چیزى مهم، ارزشمند، مطلوب و پسندیده است، اعم از مصلحت عموم، حفظ حقوق دیگران، امنیت اجتماعى، عدالت، حق محورى، کرامت، نوع دوستى، مسئولیت پذیرى و... هستند. نظام گفتارى مذکور معیار و شاخصه اى را در احیاى سبک زندگى اسلامى به دست مى دهد که متصدیان فرهنگى و دینى جامعه مى توانند از آن در جهت تقویت فرایند فرهنگ سازى و جامعه پذیرى کمک بگیرند. اقدامات لازم در جهت به کار بستن آداب اجتماعى قرآنى و در یک کلام نزدیکى بیشتر به فرهنگ مطلوب قرآن را در چند نکته مى توان خلاصه کرد: ـ تحلیل آسیب شناختى جامع از فرهنگ عمومى و شناسایى بحران هاى اخلاق اجتماعى؛ ـ اولویت دادن به ناهنجارى هاى عمومى و اجتماعى در سیاست گذارى ها؛ ـ تبیین استراتژى اصلاح رفتار و اخلاق؛ ـ سامان دادن تعاملات انسان در جهت ضمیر ناپیدا و باطن و قلب انسان؛ امید است متصدیان فرهنگى جامعه اسلامى بتوانند بیش از پیش بر غناى این فرهنگ بیفزایند و در جهت نزدیکى هرچه بیشتر جامعه حاضر به جامعه مطلوب قرآنى گام بردارند. منابع اسکیدمور، ویلیام (1372)، تفکر نظرى در جامعه شناسى، ترجمه محمدعلى حاضرى، تهران، سفیر. رفیع پور، فرامرز (1377)، آناتومى جامعه، تهران، شرکت سهامى انتشار. سبحانى، جعفر (بى تا)، سیستم اخلاقى اسلام، قم، دارالتبلیغ اسلامى. شایان مهر، علیرضا (1377)، دائره المعارف تطبیقى علوم اجتماعى، تهران، کیهان. شریفى، احمدحسین (1391)، همیشه بهار؛ اخلاق و سبک زندگى اسلامى، قم، نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها. صدوق، محمدبن على (1298ق)، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تبریز، بى نا. طباطبائى، سیدمحمدحسین (1374)، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه مدرسین.  طیب، عبدالحسین (1352)، اطیب البیان فى تفسیرالقرآن، قم، بنیاد فرهنگ اسلامى. قرائتى، محسن (1383)، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگى درس هایى از قرآن. قرشى، على اکبر (1371)، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه. گروه پژوهشى علوم قرآن و حدیث (1387)، فرهنگ روابط اجتماعى در آموزه هاى اسلامى، مشهد، دانشگاه علوم اسلامى رضوى. گولد، جولیوس و ویلیام.ل کولب (1376)، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه محمدجواد زاهدى مازندرانى، تهران، مازیار. مصباح، مجتبى (1385)، بنیاد اخلاق (روشى نو در آموزش فلسفه اخلاق)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. مصباح، محمدتقى (1378)، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. ـــــ (1388)، فلسفه اخلاق، قم، بین الملل. مصطفوى، حسن (1380)، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب. مطهرى، مرتضى (1377)، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا. مکارم شیرازى، ناصر و دیگران (1374)، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة. منبع: فصلنامه معرفت– شماره 185 انتهای متن/

93/11/18 - 06:30





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 108]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن