واضح آرشیو وب فارسی:مهر: چگونه فلسفهورزی کنیم(12)؛
«فلسفه تعلیم و تربیت در عمل»: از مفهومی «این همان» تا مفهومی «متناقض»
فلسفه همان است که فیلسوفان در طول تاریخ پدید آورده اند و کم اهمیت پنداشتن یا نادیده انگاری آنها به سبب هایی چون دشواری و انتزاعی بودن، بی توجهی به ذات فلسفه است. به گزارش خبرگزاری مهر، درباره جایگاه فلسفه تعلیم و تربیت در نسبت با نظر و عمل «سخن» و «گفتگو» بسیار بوده است که نمونه هایی از آنرا در یادداشت های پیشین دیده ایم و نمونه بارز آن نیز گفتگوی ویلفردکار همچون نماینده فلسفه قاره ای و طرفدار جایگاه «عملی تر» فلسفه تعلیم و تربیت و پاول هرست همچون نماینده فلسفه تحلیلی و طرفدار جایگاه «نظری تر» فلسفه تعلیم و تربیت و چندین پژوهش «فلسفی» دیگری است که نقد این گفتگو را مبنای پژوهش خود قرار داده اند(برای نمونه:واکر، 1998؛ جنتن، 1998؛ کار، 1998؛ کوپر، 1998؛ هرست و کار، 2005؛ لانگ، 2008؛ باقری، 2013).در دسته بندی دیدگاه ها در این باره می توان پیوستاری را نگریست که در یکسوی این پیوستار«فلسفه تعلیم و تربیت در عمل»، مفهومی «این همان» است. این از آن روست که فلسفیدن درباره تربیت،«عمل» یا «کنشی» است که از آدمی سر می زند و از این رو «عمل» بودن ویژگی ذاتی فلسفه تعلیم و تربیت است. در سوی دیگر این پیوستار «فلسفه تعلیم و تربیت در عمل»، مفهومی «متناقض» و ناممکن است. دو مفهوم «فلسفه تعلیم و تربیت» و «عمل» دو مفهوم متناقضند و این از آن روست که فلسفه تعلیم و تربیت گونه ای فلسفیدن است و بنابراین «نظری» است و از این رو با «عمل» تفاوت ذاتی دارد.در میانه این پیوستار نیز برخی با نظر به این که دو مفهوم «فلسفه تعلیم و تربیت» و «عمل» دو مفهوم متفاوت و گاه مرتبطند، نتیجه می گیرند که «فلسفه تعلیم و تربیت در عمل» نه ضروری و نه متناقض بلکه ممکن است و امکان آن وابسته به شرط هایی است که باید درباره چنین شرط هایی سخن گفت و در اندیشه فراهم کردن آن ها برآمد.در بازبینی چنین ویژگی هایی به نظر می رسد فلسفیدن گفتار/کنشی انسانی در کنار بسیاری گفتار/کنش های دیگر است و از این رو سخن نه بر سر اصل کنش یا عمل بودن آن که بر سر چگونگی و چند و چون چنین کنشی است. در این میان هر گفتار/کنشی در قلمرو فلسفه تعلیم و تربیت روا نیست و معیار اساسی سنجش روایی یا ناروایی گفتار/کنش ها همان توجه و پایبندی به ویژگی های ذاتی فلسفیدن و تعلیم و تربیت است. ویژگی هایی چون ژرف اندیشی، اندیشه باز، نگاه گسترده، انسجام و هماهنگی اندیشه و مانند آن که برای نشان دادن نمونه های آن باید به فلسفه و تاریخ آن نگریست. این ها همان ویژگی هایی هستند که فیلسوفان داشتند و با داشتن آن ها درخور نام فیلسوف شدند.در این میان به ویژه تلاش برای نسبت دادن قلمروهایی چون فلسفه برای کودکان، فلسفه آموزش علوم و فناوری، و مانند آن همچون قلمروهای عملی فلسفه تعلیم و تربیت همراه با متهم کردن تلاش های ژرف و شایسته فیلسوفان بزرگ در طول تاریخ به اندیشه های انتزاعی و نظری، و در نتیجه کم ارزش دانستن و نادیده انگاری آن ها نیز پذیرفتنی نیست. فلسفه به سبب ویژگی های ذاتیش با پرسش های ژرف و چه بسا دشوار سروکار دارد و نمی توان و نباید هر گونه اندیشیدنی را هر چند کاربردی و ملموس هم باشد، فلسفه نامید. فلسفه همان است که فیلسوفان در طول تاریخ پدید آورده اند و کم اهمیت پنداشتن یا نادیده انگاری آنها به سبب هایی چون دشواری و انتزاعی بودن، بی توجهی به ذات فلسفه است. در همین راستا این نکته نیز گفتنی است که بازنگری مفهوم فلسفه از «آموختن اندیشه های فلسفی» به «آموختن اندیشیدن»؛ از «مجموعه ای از گزاره ها» به گونه ای «فعالیت»؛ و از «شناسایی هستی» به «بیدارکردن» آدمی، نیز از سوی فیلسوفانی چون کانت، ویتگنشتاین و یاسپرس مطرح شده است. بدین ترتیب چگونه می توان آنها را به بی توجهی به وضعیت های واقعی زندگانی و پرداختن به موضوع های انتزاعی متهم کرد؟بر چنین زمینه ای می توان به نکته هایی درباره موضوع همایش حاضر و محورهای آن بدین ترتیب اشاره کرد: نخست اینکه ایده و فرایند برگزاری چنین همایشی فرصتی را فراهم کرده است که دیدگاه های گوناگون در این باره طرح شده و زمینه ای برای بازاندیشی درباره رابطه فلسفه تعلیم و تربیت با عمل، فراهم شود که از این رو برگزاری چنین همایشی را باید به فال نیک گرفت.نکته دیگر اینکه «فلسفه تعلیم و تربیت در عمل» مفهومی این همان است به گونه ای که فلسفه تعلیم و تربیت که همان فلسفیدن درباره تربیت است، کنشی انسانی است. بدین ترتیب جداکردن محورهایی در قلمرو فلسفه تعلیم و تربیت چون «فلسفه آموزش برنامه درسی»، «فلسفه فلسفه برای کودکان»، «فلسفه آموزش فناوری و رسانه»، و مانند آن و دسته بندی آن ها با نام «فلسفه تعلیم و تربیت در عمل» در برابر قلمروهای دیگری که آشکار نیست چیستند، نارواست.کوتاه سخن این که فلسفه و فلسفه تعلیم و تربیت به معنای واقعی آن همواره در عمل بوده است اما هر اندیشه عملی و هر «در عمل»ی فلسفه نبوده و نخواهد بود. بدین ترتیب مسأله بنیادی در قلمرو فلسفه و فلسفه تعلیم و تربیت نه عملی بودن(یا نبودن) بلکه اندیشیدن فلسفی است. چنین است که نمی توان ادعاهای گوناگون با نام فلسفه تعلیم و تربیت را با معیار عملی بودن یا نبودن سنجید و چنین گفت که برای نمونه اگر چنین ادعاهایی در قلمرو فلسفه آموزش علم و فناوری باشند، فلسفی هستند. چنین ادعاهایی آن گاه در قلمرو فلسفه تعلیم و تربیت جای می گیرند که معیارهای فلسفیدن چون ژرف اندیشی، اندیشه باز، نگاه گسترده، انسجام، هماهنگی و مانند آنها را دارا باشند. نویسنده: دکتر سعید ضرغامی عضو هیات علمی دانشگاه خوارزمی
دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۳ - ۱۴:۲۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]