تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 13 دی 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1849145878




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تفسیر قطعی سوگندهای قرآن مجید


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
تفسیر قطعی سوگندهای قرآن مجید
ابهام‌آفرینی مفسران قدیم منحصر به سوگندها نیست. آنان حروف مقطعه و کلماتی از قبیل «کوثر» را نیز از اظهارات غیرمسئولانة خود بی‌نصیب نگذاشته و با کار خود آیات بینات الهی را به لُغز و معما تبدیل کرده‌اند.

خبرگزاری فارس: تفسیر قطعی سوگندهای قرآن مجید



بخش اول چکیده چهرة زیبا و پرفروغ کتاب الهی زیر ابرهای تیره و متراکم اوهام انسان‌ها پنهان است. با زدودن هر ابری خورشیدی نورافشانی می‌کند و راهی به سوی کمال و سعادت گشوده می‌شود. حقیقت این است که برخی از مفسران صدر اسلام با اظهارات غیرمسئولانه و متعارض خود شماری از محکمات قرآن را به متشابه تبدیل کرده و موجب سرگردانی امت اسلام شده‌اند. در این مقاله با برخورداری از شیوة تفسیر قرآن با قرآن و نادیده گرفتن اقوال آن مفسران، در سوگندهای کتاب خدای متعال تدبر خواهیم کرد و با در نظر گرفتن ارتباط آنها با فواصل آیات، تفسیر قطعی آنها را پیش روی قرآن‌پژوهان قرار خواهیم داد. به تفسیر قطعی حروف مقطعه و «کوثر» نیز اشاره خواهد شد. هدف ما از نگارش مقالة حاضر این است که نقاب از جمال دلربای قرآن کریم برگیریم و کلام خدای سبحان را با شکوه و شادابی آغازینش دریافت کنیم. مقدمه «علم» چیزهایی را که به‌غلط به هم پیوسته‌اند، از هم جدا می‌کند و چیزهایی را که به‌غلط از هم جدا شده‌اند، به هم ‌پیوند می‌زند. بنابراین، علم عبارت است از تجمیع متفرقات و تفریق مجتمعات در ذهن. دانش تفسیر نیز باید مانند هر فن دیگر همین وظیفة تجمیع متفرقات و تفریق مجتمعات را بر عهده گیرد؛ زیرا اقوال فراوان و تعمیم‌های بی‌مورد و تخصیص‌های بی‌وجه منسوب به ابن عباس و عِکرِمه و ضحّاک و کلبی و عطا و مجاهد و سُدّی و مُقاتل و قَتاده و حسن بصری و ابن جُرَیج و کعب‌الاحبار و وَهْب بن منبّه و امثال آنان بسیاری از آیات نورانی قرآن کریم را در هاله‌ای از ابهام فرو ‌برده و موجب حیرت و سرگردانی قرآن‌پژوهان شده است؛ علاوه بر اینکه استناد تک‌تک آن روایات تفسیری به این اشخاص مسلم نیست و در صورت اثبات این استناد، ادعاهای بی‌دلیل آنان کمترین حجیتی ندارد مگر در موردی که ثابت شود چیزی را از معصوم نقل می‌کنند. مثلاً درحالی‌که از سوگند یاد کردن خدای متعال در چندین سورة مکی به «لیل» و «نهار» و اجزای آنها یعنی «فجر» و «صبح» و «ضحی» به‌روشنی می‌فهمیم که سوگند به «عصر» در آغاز سورة 103 نیز مربوط به بخشی از روز است که بین ظهر و غروب آفتاب قرار دارد و در زبان فارسی «پسین» و «عصر» خوانده می‌شود، آن اشخاص برای این سوگند معانی دیگری را پیشنهاد کرده‌اند که ما برخی از آنها را در این مقاله خواهیم آورد. معنایی که گفته شد، به‌سبب هماهنگی با لحن قرآن مجید در سوگند یاد کردن به اجزای شب و روز، تفسیر قرآن با قرآن است؛ مخصوصاً با توجه به اینکه سوره‌های لیل، فجر، ضحی (+ شرح) و عصر دنبال هم و به ترتیب فرارسیدن مدلول آنها در شبانه‌روز نازل شده‌اند. ولی افسوس که شیوع آن معانی مختلف و احیاناً متعارض در کتاب‌های تفسیر این معنای مناسب و مسلم را کم‌رنگ کرده و قرآن‌پژوهان را به ناکجاآباد برده است. آری، اگر در ابتدای نزول قرآن از مشرکان بی‌سواد مکه انتظار می‌رفت معنای کلمة «عصر» را بفهمند و ایمان بیاورند، اکنون با گذشت 1400 سال از آن روزگار، یک مفسر مسلمان هر قدر هم بزرگ باشد، نمی‌تواند از درون پیلة اقوالی که بر گرد این واژة قرآنی تنیده‌اند، به آسانی بیرون آید و معنای واقعی و شفاف آن را تعیین کند. همچنین آنان از پیش خود برای واژه‌های «تین» و «زیتون» نیز که در آغاز سورة 95 قرآن به آنها سوگند یاد شده و معنای آنها روشن است، معانی عجیب و غریبی ساخته و پرداخته‌اند که بازهم به برخی از آنها در این مقاله اشاره خواهیم کرد. سوگند به موجودات عامی مانند «صافّات»، «ذاریات»، «مرسلات»، «نازعات» و «عادیات» نیز در کتاب خدای متعال وجود دارد که معانی خاصی برای آنها تخیل شده است. البته سوگندهایی نیز در قرآن کریم یافت می‌شود که از تعرض آن اشخاص مصون مانده و تفسیر آنها قطعی است، مانند سوگند به ذات اقدس خدای متعال و قرآن مجید و حیات حضرت رسول اکرم(ص) و روز قیامت و آسمان و ماه و خورشید. شگفت‌آورتر اینکه جمعی از مفسران کوشیده‌اند بین سوگندها و مطلبی که برای آن سوگند یاد شده است، تناسب معنایی ایجاد کنند؛ و چون این تناسب در کلام الهی بسیار نادر است، کسانی که به آن قائل شده‌اند، برای ایجاد آن راه‌های ناامن و پرپیچ‌وتابی را پیمود‌ه‌اند که یکی از نتایج آن، تفسیر «تین» و «زیتون» به دو کوه یا دو شهر یا دو مسجد و مانند آنهاست.1 ابهام‌آفرینی مفسران قدیم منحصر به سوگندها نیست. آنان حروف مقطعه و کلماتی از قبیل «کوثر» را نیز از اظهارات غیرمسئولانة خود بی‌نصیب نگذاشته و با کار خود آیات بینات الهی را به لُغز و معما تبدیل کرده‌اند. برخی از مفسران زمان‌های بعد نیز چون نتوانسته‌اند از تودة انبوه آن اقوال چیزی به دست آورند، خودشان دست به‌کار شده و بر حجم آن اقوال افزوده‌اند. در این پژوهش بنا داریم مواردی از مدلول سوگندها را که بی‌جهت تعمیم یافته‌اند، تخصیص دهیم و مواردی از آنها را که بی‌جهت تخصیص یافته‌اند، تعمیم؛ تا از آیات قرآن رفع ابهام شود و از قرآن‌پژوهان رفع سرگردانی. از سوی دیگر، از آنجا که الفاظ برخی از سوگندهای مورد مناقشه با فواصل آیات ارتباط دارند، آن سوگندها را با درنظر گرفتن این ارتباط تفسیر خواهیم کرد و به تفسیر قطعی حروف مقطعه و واژة «کوثر» به طور ضمنی اشاره خواهد شد. 1. «ن والقلم وما یسطرون» نخستین حرف از حروف مقطعة قرآن حرف آهنگین «ن» است که در همان ابتدای نزول وحی در آغاز سورة قلم قرار گرفته و به‌طوری که شرح خواهیم داد، نیمی از آیات قرآن کریم به این حرف ختم شده است. همان‌طور که اشاره شد، مفسران قدیم حروف مقطعة قرآن را نیز زمینه‌ای مناسب برای اظهارات بی‌پایة خود یافته و با ابداع معانی گوناگون برای آن حروف مایه حیرت و سرگردانی مفسران بعدی شده‌اند، به‌طوری که از آغاز تا امروز بیش از 30 معنا بر گرد آن حروف انباشته شده است. این در حالی است که با اندکی تدبر در ابتدای 29 سوره‌ای که با حروف مقطعه آغاز شده‌اند، به‌روشنی می‌فهمیم که پس از همة آنها، به استثنای سوره‌های مریم و عنکبوت و روم و قلم، سخن از عظمت و کرامت قرآن مجید به میان آمده و به‌ویژه در 8 مورد زیر صریحاً گفته شده است که آیات قرآن از این حروف تشکیل شده‌اند: 1. «الر تِلْک آیَاتُ الْکتَابِ الْحَکیمِ»(یونس: 1)؛ 2. «الر تِلْک آیَاتُ الْکتَابِ الْمُبِینِ»(یوسف: 1)؛ 3. «المر تِلْک آیَاتُ الْکتَابِ وَالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْک مِنْ رَبِّک الْحَقُّ وَلَکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لاَ یُؤْمِنُونَ»(رعد: 1)؛ 4. «الر تِلْک آیَاتُ الْکتَابِ وَقُرْآنٍ مُبِینٍ»(حجر: 1)؛ 5. «طسم تِلْک آیَاتُ الْکتَابِ الْمُبِینِ»(شعراء: 1ـ2)؛ 6. «طس تِلْک آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکتَابٍ مُبِینٍ»(نمل: 1)؛ 7. «طسم تِلْک آیَاتُ الْکتَابِ الْمُبِینِ»(قصص: 1ـ2)؛ 8. «الم تِلْک آیَاتُ الْکتَابِ الْحَکیمِ‌«(لقمان: 1ـ2). تعابیر «تِلْک آیَاتُ الْکتَابِ» و «تِلْک آیَاتُ الْقُرْآنِ» به بیان حروف مقطعه اختصاص دارند و در هیچ جای دیگر کتاب الهی یافت نمی‌شوند. بر این اساس می‌توانیم «الم ذَلِک الْکتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ»(بقره: 1ـ2) را به آیات مذکور بیفزاییم و بگوییم که «ذلک» مبتدا و «الکتاب» ‌خبر آن است (و استعمال «ذلک» به جای «تلک» در این مورد به مقتضای مذکر بودن خبر است). در این صورت، «لاَ رَیْبَ فِیهِ»2 مانند «هُدًى لِلْمُتَّقِینَ» جملة مستأنفه خواهد بود. در ابتدای سوره‌های آل عمران، اعراف، هود، ابراهیم، طه، سجده، یس، ص، حوامیم سبع و ق (جمعاً 16 سوره) نیز پس از حروف مقطعه از کتاب و نزول وحی سخن به میان آمده است و در برخی از آنها خود حروف مقطعه می‌توانند مبتدای جمله باشند. فحوای آیات آغازین این 25 سوره را می‌توان و باید به 4 سوره‌ای که پس از حروف مقطعة آنها به کتاب و نزول وحی اشاره نشده است، سرایت داد. البته گروهی از مفسران بزرگ مانند ابومسلم اصفهانی3 و جارالله زمخشری4 به تفسیر صحیح این حروف پی برده‌اند و امام فخر رازی هنگام برشمردن اقوالی که تا زمان او دربارة حروف مقطعه معروف بوده است، این قول را به جمع عظیمی از محققان نسبت داده و گفته است: العاشر: ما قاله المبرّد واختاره جمع عظیم من المحققین إن الله تعالى إنما ذکرها احتجاجاً على الکفار. وذلک أن الرسول(ص) لما تحدّاهم أن یأتوا بمثل القرآن أو بعشر سور أو بسورة واحدة، فعجزوا عنه، أنزلت هذه الحروف تنبیهاً على أن القرآن لیس إلا من هذه الحروف وأنتم قادرون علیها وعارفون بقوانین الفصاحة؛ فکان یجب أن تأتوا بمثل هذا القرآن. فلما عجزتم عنه دلّ ذلک على أنه من عند الله لا من البشر.5 و در تفسیر نمونه می‌خوانیم: این حروف اشاره به این است که این کتاب آسمانى با آن عظمت و اهمیتى که تمام سخنوران عرب و غیرعرب را متحیر ساخته و دانشمندان را از معارضه با آن عاجز نموده است، از نمونة همین حروفى است که در اختیار همگان قرار دارد. در عین اینکه قرآن از همان حروف الف باء و کلمات معمولى ترکیب یافته، به قدرى کلمات آن موزون است و معانى بزرگى دربر دارد که در اعماق دل و جان انسان نفوذ مى‌کند، روح را مملو از اعجاب و تحسین مى‌سازد و افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظیم مى‌نماید. جمله‌بندی‌هاى مرتب و کلمات آن در بلندترین پایه قرار گرفته و معانى بلند را در قالب زیباترین الفاظ مى‌ریزد که همانند و نظیر ندارد.6 احادیثی نیز در تأیید این قول از ائمة طاهرین(ع) در همان کتاب و سایر متون تفسیری آمده است. 1.1. تفسیر «قلم» به شیوة قرآن با قرآن در میان اقوالی که دربارة دو سوگند آیة «ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ‌»(قلم: 1) وجود دارد، دو قول از همه معروف‌تر است: یکی همین قلم‌های معمولی و مکتوبات انسان‌ها و دیگری قلم تقدیر و مکتوبات فرشتگان. ولی با توجه به اینکه آیة مورد بحث اندکی پس از «اقْرَأْ وَرَبُّک الْأَکرَمُ‌* الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ‌* عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»(علق: 3ـ5) نازل شده است، قول اول قطعی و تفسیر قرآن با قرآن می‌شود. 2. «والعصر» سوگند یاد کردن خدای متعال به قلم که ابزار قابل‌احترامی است، به‌ویژه پس از اشارة اعجاب‌آور سورة علق به آن، شاید چندان عجیب نباشد. ولی در قرآن مجید سوگندهایی نیز وجود دارد که شگفتی ما انسان‌ها را برمی‌انگیزد. ازاین‌رو، خداوند در سورة فجر پس از سوگند یاد کردن به «سپیده‌دم» و «شب‌های دهگانه» و «زوج و فرد» و «شب هنگامی که می‌گذرد»، این سؤال را مطرح کرده است: «هَلْ فِی ذَلِک قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ؛ آیا هیچ خردمندی اینها را سوگند می‌شمارد؟»(فجر: 5) پاسخ طبیعی به سؤال مذکور این است که در عرف ما انسان‌ها سوگند به چیزهای مهم و محبوب تعلق می‌گیرد، اما خدای سبحان می‌تواند به هر چیزی سوگند یاد کند؛ همان‌طور که از حضرت امام محمدباقر(ع) نقل شده است: «إنّ لِلّهِ عز وجل أن یُقسِم من خلقه بما شاء ولیس لخلقه أن یُقسِموا إلاّ به».7 2.1. اقوال مفسران دربارة «عصر» اگر مفسران قدیم ما را با قرآن کریم تنها می‌گذاشتند و معانی مختلفی را برای «عصر» بر سر زبان‌ها نمی‌انداختند، معنای صحیح این واژه را در فضای قرآن به‌آسانی می‌فهمیدیم. ولی مطرح کردن آن معانی مصداق کلام حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) شد که «إذا ازدحم الجواب خفِی الصواب».8 آری، مفسران قدیم در برابر فضای واقعی و روشن قرآن کریم فضاسازی کردند و قرآن‌پژوهان را به بیراهه بردند و اذهانشان را به خطا انداختند، به‌گونه‌ای که امام احمد بن حنبل لازم دانست بگوید هیچ‌یک از کتاب‌های تفسیری زمان خودش معتبر نیست.9 باری، امین‌الاسلام طبرسی(ره) به برخی از اقوال مفسران دربارة «عصر» این‌گونه اشاره کرده است: أقسم سبحانه بالدهر لأن فیه عبرةً لذوی الأبصار من جهة مرور اللیل والنهار على تقدیر الأدوار وهو قول ابن عباس والکلبی والجُبّائی. وقیل هو وقت العشیّ عن الحسن وقتادة؛ فعلى هذا أقسم سبحانه بالطرف الأخیر من النهار لما فی ذلک من الدلالة على وحدانیة الله تعالى بإدبار النهار وإقبال اللیل وذهاب سلطان الشمس کما أقسم بالضحى وهو الطرف الأول من النهار لما فیه من حدوث سلطان الشمس وإقبال النهار؛ وأهل الملّتین یعظمون هذین الوقتین. وقیل: أقسم بصلاة العصر وهی الصلاة الوسطى عن مقاتل. وقیل: هو اللیل والنهار ویقال لهما «العصران» عن ابن کیسان.10 مصادیق گوناگونی که برای واژة «عصر» در این متن و سایر متون تفسیری آمده، از این قرار است: 1. روزگار؛ 2. حوادث روزگار؛ 3. سختی‌های زندگی؛ 4. شب و روز؛ 5. بامداد و شامگاه؛ 6. پسین؛ 7. نماز عصر؛ 8. وقت نماز عصر؛ 9. وقت غروب؛ 10. عصر جمعه که حضرت آدم(ع) در آن آفریده شد؛ 11. عصر حضرت رسول(ص)؛ 12. عصر حضرت مهدی(ع)؛ 13. پروردگار عصر؛ 14. عمر انسان؛ 15. انسان که عصارة آفرینش است؛ 16. انسان کامل که عصارة انسان‌هاست؛ 17. فشار. شاید برخی از مفسران بر اثر غفلت از اینکه خدای سبحان می‌تواند به چیزهای کم‌اهمیت سوگند یاد کند، معنای ابتدایی و رایج «عصر» را رها کردند و معانی مفخم آن واژه را پیش روی ما گذاشتند؛ مفسران بعدی نیز برخی از آن معانی را پسندیدند و ترویج کردند. 2.2. تفسیر «عصر» به شیوة قرآن با قرآن قرآن‌پژوهان معمولاً ترتیب نزول نخستین سوره‌ها را این‌گونه می‌آورند: 1. علق، 2. قلم، 3. مزّمّل، 4. مدّثّر، 5. مسد، 6. تکویر، 7. اعلی، 8. لیل. 9. فجر، 10. ضحی، 11. شرح، 12. عصر.11 در این مجموعه به 5 وقت از اوقات شبانه‌روز سوگند یاد شده است: 1. شب (مدّثّر: 33، تکویر: 17، لیل: 1، فجر: 4 و ضحی: 2)؛ 2. سپیده‌دم (فجر: 1)؛ 3. بامداد (مدّثّر: 34 و تکویر: 18)؛ 4. چاشت (ضحی: 1)؛ 5. پسین (عصر: 1). برای بامداد سوره‌ای به نام «صبح» نداریم، ولی سوره‌های «لیل» و «فجر» و «ضحی» و «عصر» طبق 4 وقت دیگر نامگذاری شده‌اند و همان‌طور که دیدیم، ترتیب نزول آنها به ترتیب فرارسیدن مدلول آنها در شبانه‌روز بوده است و این ترتیب در شناسنامۀ سوره‌ها در برخی از چاپ‌های مصحف شریف ثبت می‌شود. اینک می‌پرسیم اگر گوینده‌ای حتی از انسان‌ها و حتی بدون چنین ترتیبی از «لیل» و «فجر» و «صبح» و «ضحی» و «عصر» سخن بگوید، آیا کسی حق دارد واژة «عصر» او را به سبب تحمل معانی مختلف و بعضاً دور از ذهن، به بیراهه ببرد و غرض گوینده را نقض کند؟ 2.3 تفسیر «عصر» از طریق تدبر در فواصل آیات در تفسیر نمونه پس از اشاره به معانی پسین، روزگار، عصر حضرت رسول اکرم(ص)، عصر حضرت مهدی(ع)، انسان کامل و نماز عصر، آمده است: با اینکه تفسیرهاى فوق با هم تضادى ندارند و ممکن است همه در معناى آیه جمع باشد و سوگند به تمام این امور مهم یاد شود، ولى در میان آنها از همه مناسب‌تر همان عصر به معناى زمان و تاریخ بشر است، چراکه بارها گفته‌ایم سوگندهاى قرآن همواره متناسب با مطلبى است که سوگـند به خاطر آن یاد شده، و مسلم است که خسران انسان‌ها در زندگى نتیجه گذشتن زمان عمر آنهاست؛ و یا عصر قیام پیغمبر خاتم(ص) به خاطر اینکه برنامه چـهارماده‌اى ذیل سوره در چنین عصرى نازل گردیده است.12 در پاسخ به این تعمیم‌ها می‌گوییم اولاً برخی از تفسیرهاى مذکور با هم تعارض دارند و ممکن نیست همة آنها در معناى آیه جمع باشند و سوگند به تمام آن امور مهم یاد شده باشد؛ ثانیاً تناسب معنایی بین سوگندهای قرآن کریم با مطلبی که به خاطر آن سوگـند یاد شده، بسیار اندک است و به همین علت، مفسران در این موارد به ذوق خود یک یا چند تناسب بعید فراهم می‌کنند. مثلاً در آیة «لَعَمْرُک إِنَّهُمْ لَفِی سَکرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ»(حجر: 72)، تناسب معنایی معکوس بین حیات حضرت رسول اکرم(ص) و مستی و سرگردانی کفار به نظر مرحوم علامه طباطبایی(ره) زندگی توأم با عصمت13 و به نظر آیت‌الله سبحانی زندگی توأم با هدایت آن حضرت است؛14 از سوی دیگر، هر دو مفسر بزرگ به نیافتن تناسبی برای سوگند به انجیر و زیتون اعتراف می‌کنند.15 در متن بالا نیز دو تناسب معنایی مطرح شده که نتیجة آنها مردد ماندن مفسر بین دو مصداق مختلف برای «عصر» است. تلاش برای یافتن چنین تناسب‌هایی به تلاش برخی از مفسران برای ربط دادن آغاز هر سوره به پایان سورة قبلی شباهت دارد؛ مثلاً آنان آغاز سورة مکی انعام را این‌گونه به پایان سورة مدنی مائده ربط داده‌اند: «لمّا ختم الله سورة المائدة بآیة على کل شیء قدیر، افتتح سورة الأنعام بما یدلّ على کمال قدرته من خلق السّماوات والأرض وغیره، فقال...».16 اما تناسبی که در بسیاری از سوگندها می‌درخشد، تناسب لفظی است؛ ازاین‌رو، جا دارد که بگوییم انتخاب واژۀ «عصر» در نخستین آیة سورۀ 103 برای هماهنگ شدن با واژه‌های «خسر» و «صبر» در آیه‌های بعدی بوده است؛ و همین‌طور است «وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَى»، «وَالْفَجْرِ»، «وَالضُّحَى‌» و موارد دیگر. آری، یکی از زیبایی‌های کتاب الهی که پیوسته مورد توجه قرآن‌پژوهان و مفسران بوده، به فواصل آیات مربوط می‌شود. «فاصله» در قرآن همان چیزی است که در شعر «قافیه» و در سجع «قرینه» نامیده می‌شود؛ با این تفاوت که فاصله به قیود قافیه و قرینه مقید نیست؛ مثلاً در شعر «ایطاء جلی» یعنی تکرار قوافی نزدیک قبیح است و مردود، درحالی‌که در قرآن تعاقب و تکرار فواصل حسن است و مقبول، مانند فاصله واقع شدن «یعلمون» در آیات 101 و 102 و 103 سورة بقره و «رَسُولاً» در آیات 93 و 94 و 95 سورة اسراء و «نَذِیرٌ مُبِینٌ» در آیات 50 و 51 سورة ذاریات. سایر حالات فواصل نیز با ضوابط قوافی بسیار متفاوت است. همة آیات قرآن کریم فاصله دارند و در موارد فراوان برای ایجاد فاصله کلماتی جابه‌جا شده‌اند؛ مثلاً در سورة فاتحه «إِیَّاک نَعْبُدُ وَإِیَّاک نَسْتَعِینُ» به جای «نَعْبُدُک وَنَسْتَعِینُک» آمده است17 و در همان ابتدای سورة بقره «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ» به جای «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُنْفِقُونَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ»، همچنین «وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْک وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ‌» به جای «وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْک وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک وَهُمْ یُوقِنُونَ بِالْآخِرَةِ» دیده می‌شود. به گفتة قرآن‌پژوهان، این جابه‌جایی‌ها تا سورة اخلاص ادامه می‌یابد و به همین علت در آن سوره «وَلَمْ یَکنْ لَهُ کفُواً أَحَدٌ» به جای «وَلَمْ یَکنْ لَهُ أَحَدٌ کفُواً» آمده است. برای ایجاد فاصله شیوه‌های گوناگونی به کار رفته که رایج‌ترین آنها همان مقدم و مؤخر کردن کلمات است؛ مثلاً درحالی‌که سخن جادوگران فرعون به طور عادی در دو سوره با فواصل مختوم به «ون» و «ین» چنین آمده: «آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ»(اعراف : 121ـ122 و شعراء: 47ـ48)، در سورة طه که فواصل آن به الف مقصوره ختم شده است، سخن آنان را چنین می‌یابیم: «آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى»(طه: 70). و از همین باب است: «فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسَى‌«(طه: 67)؛ «وَلَوْلاَ کلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّک لَکانَ لِزَاماً وَأَجَلٌ مُسَمًّى»‌(طه: 129) که در آنها واژه‌های «مُوسَی» و «أَجَلٌ مُسَمًّى» به آخر آیه رفته‌اند تا فاصله واقع شوند. راه دیگر تغییر کلمات است به مترادفات آنها، مانند تبدیل «وَاللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ»(مدثر: 33) به «وَاللَّیْلِ إِذَا عَسْعَسَ»(تکویر: 17)؛ یا به کلمات غیرمترادف، مانند استفاده از واژة «حنیذ» به معنای «بریان» در آیة «فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ»(هود: 69) و واژة «سمین» به معنای «چاق» در آیة «فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ»(ذاریات:  26) در داستان حضرت ابراهیم(ع) که گوسالة چاقی را بریان کرده بود. و از این باب است تغییر کلمۀ پایانی آیه به کلمه‌ای آشنا، مانند: «وَاذْکرِ اسْمَ رَبِّک وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلاً»(مزّمّل: 8)، به جای «وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبَتُّلاً»؛ یا ناآشنا، مانند: «وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا»(شمس: 10)، به جای «وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّسَهَا». تبدیل مفرد و تثنیه و جمع و مذکر و مؤنث به یکدیگر برای درست شدن فاصله نیز راه‌های دیگری است که قرآن‌پژوهان از آنها آگاهی یافته‌اند؛ مثلاً در آیة «کأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ»(قمر: 20) برای واژة «نخل» صفت مذکر و در آیة «کأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَةٍ»(حاقه: 7) برای همان واژه صفت مؤنث آمده است تا با آیات زمینه هماهنگ باشند. و از آن جمله است افزودن الف اطلاق، مانند: «وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا»(احزاب: 10) و هاء سکت، مانند: «هَاؤُمُ اقْرَءُوا کتَابِیَهْ‌«(حاقه: 19)؛ «وَمَا أَدْرَاک مَاهِیَهْ»(قارعه: 10) یا حذف حرف آخر کلمه، مانند: «وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ»(فجر: 4) و «عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْکبِیرُ الْمُتَعَالِ‌«(رعد: 9). مورد اخیر گاهی در وسط آیه رخ داده است و برخی از قرآن‌پژوهان این حالت را نیز «فاصله» نامیده‌اند، مانند: «یَوْمَ یَأْتِ لاَ تَکلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ»(هود: 105)، به جای «یَوْمَ یَأْتِی»؛ مثال دیگر: «قَالَ ذَلِک مَا کنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصاً»(کهف: 64)، به جای «ذَلِک مَا کنَّا نَبْغِی». و از این باب است افزودن یک لفظ از قبیل «کان» زائده‌ای که عمل می‌کند تا کلمة آخر آیه منصوب و با آیات زمینه هماهنگ شود، مانند: «وَکانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً»(نساء: 96 و 100 و 152 و فرقان: 70 و احزاب: 5 و 50 و 59 و 73 و فتح: 14)، درحالی‌که 13 آیة دیگر قرآن به «وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» ختم شده است؛ همچنین: «إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً»(نساء: 23، 106 و 129 و احزاب: 24)، درحالی‌که 22 آیة دیگر قرآن به «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» ختم شده است. دو نمونة دیگر: «فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کیْفَ نُکلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً»(مریم: 29)، به جای «مَنْ هُوَ فِی الْمَهْدِ صَبِیٌّ»؛ «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّک وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً»(نصر: 3)، به جای «إِنَّهُ تَوَّابٌ». و در موارد فراوانی فاصله با الحاقاتی تأمین شده است، مانند: «وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى»(طه: 79) و آوردن «یَا مُوسَى» در پایان 8 آیه از آیات سورة طه، مانند: «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَى‌«(طه: 11). همین ترکیب «یا مُوسَی» (مانند سایر نداهای قرآن) در ابتدا یا اواسط 16 آیة دیگر (از جمله، آیة 65 سورة طه) که نیازمند چنین فاصله‌ای نبوده‌اند، وجود دارد. دو مثال دیگر: «وَأُتْبِعُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلاَ إِنَّ عَاداً کفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْداً لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ»(هود: 60)؛ «کأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلاَ بُعْداً لِمَدْیَنَ کمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ»(هود: 95)؛ در مقابلِ «کأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلاَ إِنَّ ثَمُودَ کفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْداً لِثَمُودَ»(هود: 68). و در دو آیة زیر نیز با اینکه «یتّقون» و «شیئاً» یا «علماً» می‌توانستند فاصله واقع شوند (همان‌طور که «یتّقون» در 12 آیه و «شیئاً» و «علماً» در 5 آیه چنین شده‌اند)، هماهنگی با زمینه مقتضی آوردن فاصله‌ای جدید بوده است: «وَمَا کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى یُبَیِّنَ لَهُمْ مَا یَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِکلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ‌«(توبه: 115)؛ «وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ وَلاَ أَخَافُ مَا تُشْرِکونَ بِهِ إِلاَّ أَنْ یَشَاءَ رَبِّی شَیْئاً وَسِعَ رَبِّی کلَّ شَیْ‌ءٍ عِلْماً أَفَلاَ تَتَذَکرُونَ«(انعام: 80). و سرانجام اینکه به اعتقاد قرآن‌پژوهان، در مواردی رعایت فاصله سرنوشت محتوا را تعیین کرده است. مثلاً مرحوم علامة شعرانی در تفسیر آیة «عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ»(مدثر: 30) می‌گوید: بزرگ‌ترین عددی که در اینجا بتوان آورد، عدد نوزده است؛ چون فواصل آیات همه «راء» است و ناچار عدد «عشر» مناسب است و از «تِسْعَةَ عَشَرَ» عددی بیشتر نیست بدین صفت. و از برای نگهبانی درِ زندان یک یا دو نفر کافی است و نوزده تن غایت مبالغه را رساند و البته مراد در اینجا خصوص عدد نیست، بلکه عدد کثیر نسبی را برای مبالغه آورده است، مانند: «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً»(توبه: 80) اگر هفتاد بار برای آنها استغفار کنی، خدای تعالی آنها را نیامرزد، مقصود هفتاد نیست، بلکه هرچه استغفار کنی، ولو هفتصد بار. و هفتاد تعبیر از کثرت است و نوزده نیز همین است.18 اینک 12 نمونه از سوگندهای قرآن مجید که تناسب لفظی آنها با موارد سوگند ـ و گاهی صرفاً بین الفاظ سوگند ـ آشکار است؛ اما تناسب معنایی فقط در نخستین نمونه دیده می‌شود. ضمناً در 7 مورد اخیر این نمونه‌ها به «شب» سوگند یاد شده است، ولی تناسب معنایی آن با مورد هر سوگندی قابل تبیین نیست: 1. «لاَ أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ أَیَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ‌»(قیامه: 1ـ3)؛ 2. «فَلاَ أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌإِنَّهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ‌«(واقعه: 75ـ77)؛ 3. «لاَ أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَأَنْتَ حِلٌّ بِهِذَا الْبَلَدِ وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کبَدٍ»(بلد: 1ـ4)؛ 4. «وَالطُّورِوَکتَابٍ مَسْطُورٍ فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ وَالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ إِنَّ عَذَابَ رَبِّک لَوَاقِعٌ مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ»(طور: 1ـ8)؛ 5. «وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ‌ وَالْیَوْمِ الْمَوْعُودِ  وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ»(بروج: 1ـ4)؛ 6. «وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَى وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى وَمَا خَلَقَ الذَّکرَ وَالْأُنْثَى إِنَّ سَعْیَکمْ لَشَتَّى»(لیل : 1ـ4)؛ 7. «وَالضُّحَى‌ وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى مَا وَدَّعَک رَبُّک وَمَا قَلَى»(ضحى: 1ـ3)؛ 8. «کلاَّ وَالْقَمَرِ وَاللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَى الْکبَرِ»(مدّثّر: 32ـ35)؛ 9. «فَلاَ أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ‌ وَاللَّیْلِ وَمَا وَسَقَ‌ وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ لَتَرْکبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ»(انشقاق : 16ـ19)؛ 10. «فَلاَ أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ‌ الْجَوَارِ الْکنَّسِ‌ وَاللَّیْلِ إِذَا عَسْعَسَ وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کرِیمٍ‌‌»(تکویر: 15ـ19)؛ 11. «وَالْفَجْرِ وَلَیَالٍ عَشْرٍ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ هَلْ فِی ذَلِک قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ»(فجر: 1ـ5)؛ 12. «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا»(شمس: 1ـ10).   پی نوشت ها: 1. جعفر سبحانی، الاقسام فی القرآن الکریم، ص183. 2. برخی از قرّاء سبعه روی «لاَ رَیْبَ» وقف کرده و «فِیهِ» را به «هُدًى لِلْمُتَّقِینَ» ربط داده‌اند، درحالی‌که از 13 آیۀ دیگر که مشتمل بر این تعبیرند، مانند «الم تَنْزِیلُ الْکِتَابِ لاَ رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ»‌(سجده: 1ـ2)، به‌روشنی معلوم می‌شود که در قرآن «لاَ رَیْبَ» بدون «فِیهِ» یا «فِیهَا» وجود ندارد. 3. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج1، ص48؛ سید بن طاوس، سعد السعود، ص540ـ541. 4. محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج1، ص29ـ30. 5. فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج2، ص7. 6. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج1، ص62؛ همچنین ر.ک: جعفر سبحانی، همان، ص59ـ63. 7. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج7، ص449. 8. نهج البلاغة، حکمت 243. 9. «ثلاثة کتب لا اصل لها: المغازی و الملاحم و التفسیر» (الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص1204). 10. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج9ـ10، ص815. 11. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج13، ص233. در برخی از این روایات سورۀ فاتحه بین مدّثّر و مسد اضافه شده است. 12. ناصر مکارم شیرازی، همان، ج27، ص294. 13. سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج20، ص147. 14.جعفر سبحانی، همان، ص52. 15. سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ص148 و جعفر سبحانی، همان، ص183. 16. فضل بن حسن طبرسی، همان، ج3ـ4، ص422. 17. همه شنیده و خوانده‌ایم که تقدیم «ایّاک» در این آیه برای افادۀ حصر است؛ ولی حق این است که رعایت فاصله در آیۀ مذکور امری ضروری و افادۀ حصر امری ضمنی است. ضیاء الدین بن الاثیر(م. 638) در این‌باره می‌نویسد: «وقد ذکر الزمخشری فی تفسیره أن التقدیم فی هذا الموضع قُصِد به الاختصاص؛ و لیس کذلک. فإنه لم یقدّم المفعول فیه على الفعل للاختصاص و إنما قدّم لمکان نظم الکلام؛ لأنه لو قال «نَعْبُدُکَ وَ نَسْتَعِینُکَ» لم یکن له من الحسن ما لقوله «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‌«. ألا ترى أنه تقدّم قولُهُ تعالى «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ‌. الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»، فجاء بعد ذلک قوله «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‌«؛ وذلک لمراعاة حسن النظم السجعی الذی هو على حرف النون. ولو قال «نَعْبُدُکَ وَ نَسْتَعِینُکَ‌« لذهبت تلک الطلاوة و زال ذلک الحسن. و هذا غیر خافٍ على أحد من الناس، فضلاً عن أرباب علم البیان» (المثل السائر، ج2، ص212). و ما بر سخن ابن الاثیر می‌افزاییم که در سراسر قرآن فقط 9 آیه به «ک» ختم شده است، از این قرار: ذاریات: 7 و 9، انفطار: 7ـ8، فجر: 21 و شرح: 1ـ4. 18. غیاثی کرمانی، پژوهش‌های قرآنی علامه شعرانی، ج3، ص1290. ما نیز از سخن این قرآن‌پژوه بزرگ الهام می‌گیریم و می‌گوییم در آیۀ «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(قدر: 3) اگر نقل‌های متعارض مربوط به این هزار ماه را نادیده بگیریم و بگوییم عدد 1000 برای کثرت است، انتظار داریم گفته می‌شد: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ لَیْلَةٍ». مشکل در صورتی حل می‌شود که تعبیر «شَهْر» را برای تأمین فاصله بدانیم؛ زیرا همۀ آیات سورۀ قدر به «ر» ختم شده‌اند.   منبع: فصلنامه قرآن شناخت – شماره 9 ادامه دارد/  

93/06/23 - 00:45





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 145]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن