واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
دین و اندیشه > اندیشمندان به بهانه گفتگو با توماس اسکانلون؛
چه کسی قراردادگرایی اخلاقی در دوران معاصر را گسترش داد/ چیستی قراردادگرایی اخلاقی
خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: توماس اسکانلون از فیلسوفان اخلاق معاصر و صاحب نظریه در اخلاق است که نظریه قراردادگرایی اخلاقی توسط وی بسط و توسعه داده شده است، وی بر اساس این نظریه سعی در یکپارچه کردن دیدگاههای مختلف نسبت به موضوع محوری اخلاق دارد.
توماس مایکل اسکانلون فیلسوف معاصر، استاد سابق دانشگاه پرینستون و استاد فعلی دانشگاه هاروارد است. حوزه مطالعاتی او منطق ریاضی، اخلاق و فلسفه سیاسی است. "چه چیزی را ما به یکدیگر مدیون هستیم"، "دشواری تساهل"، "نظریه اخلاق" و "ابعاد اخلاقی" از جمله آثار او به شمار میروند. وی از مطرحترین فیلسوفان اخلاق معاصر به شمار میرود. اسکانلون از فیلسوفان اخلاق معاصر و صاحب نظریه در اخلاق است که نظریه قراردادگرایی اخلاقی توسط وی بسط و توسعه داده شده است، وی بر اساس این نظریه سعی در یکپارچه کردن دیدگاههای مختلف نسبت به موضوع محوری اخلاق دارد. توماس اسکانلون از فیلسوفانی است که نظریه قراردادگرایی را در فلسفه اخلاق معاصر احیا کرده است. قراردادگرایی ریشه در آرای کانت و هابز دارد و توسط افرادی چون رالز و اسکانلون در دوره معاصر بسط و توسعه یافته است. یکی از نخستین مکاتب و نظریات غیر واقع گرایانه در اخلاق، که می توان ردپای آن را در یونان باستان به خوبی جستجو کرد، نظریه قراردادگرایی است. هر چند این نظریه دارای تقریرها و تفسیرهای متنوع و مختلفی است، اما به طور کلی می توان گفت که قراردادگرایی اخلاقی به دسته ای از مکاتب و نظریات اخلاقی گفته می شود که منشأ احکام اخلاقی و معیار و صدق و کذب و موجه سازی گزاره ها و احکام اخلاقی (و یا دست کم بخشی از اصول احکام اخلاقی، مانند عدالت،) را در توافق افراد جستجو می کنند. قرارداد گرایان مدعی اند که یک باور و حکم اخلاقی تنها در صورتی موجَه و معقول است که مردمان خاصی در شرایط و اوضاع و احوال خاصی بر آن، یا بر قاعده یا نظامی که مشتمل بر آن است، توافق داشته باشند. هر چند مدت زیادی از رواج این دیدگاه به عنوان دیدگاهی مستقل در باب تبیین منشأ احکام اخلاقی و معیاری برای تعیین صدق و کذب اخلاقیات نمی گذرد، اما مانند بسیاری از اندیشه های به ظاهر جدید، می توان سرنخ هایی از این گرایش را در میان متفکران پیشین نیز به دست آورد. بسیاری از مورخان اندیشه های اخلاقی و اجتماعی کوشیده اند ریشه های این نظریه را در میان آثار فیلسوفان یونان باستان جستجو نمایند و معمولاً آغاز این اندیشه را به سوفسطائیان یونانی در روزگار سقراط و به ویژه گلاوکن، درباره معیار و منشأ عدل و ظلم، برگردانده اند. افلاطون، سخن گلاوکن را این گونه نقل می کند: ... پس از آن که مردمان، هم به یکدیگر ظلم کردند و هم ظلم یکدیگر را تحمل نمودند و بدین سان مزه هر دو را چشیدند، کسانی که نمی توانستند خود را از ستم کشی برهانند و ستم گری اختیار کنند نفع خود را در این دیدند که با یکدیگر کنار آیند و توافق کنند که هیچ کس به دیگری ستم روا ندارد و هیچ کس ستم دیگری را تحمل نکند. بدین منظور شروع به وضع قانون کردند و حکم قانون را حق شمردند و پیروی از دستور قانون را عدل نام نهادند. این نظریه پس از وقفه ای نسبتاً طولانی، بار دیگر در دوران جدید و از قرن هفدهم به بعد، از سوی فیلسوفانی مانند توماس هابز، جان لاک و ژان ژاک روسو، به عنوان معیاری برای اثبات مشروعیت سیاسی حکومت ها و هم چنین حجیت و حقانیت باورهای اخلاقی مطرح شد. البته متفکران یاد شده عمدتاً این نظریه را در حوزه علوم سیاسی و نظریات مربوط به مشروعیت حکومت مطرح کردند. آنان از این نظریه، در قبال نظریاتی چون «مشروعیت الهی حاکمان» و «حکومت به عنوان حق طبیعی و ذاتی برخی از افراد دفاع کردند. مسأله مهم برای این متفکران این بود که اگر «انسان آزاد آفریده شده است اما همه جا در بردگی به سر می برد» چه چیزی به این کار مشروعیت می بخشد؟ چرا آدمیان باید غل و زنجیر الزامات و قوانین سیاسی را برگردن خود اندازند؟ قراردادگرایی در فلسفه اخلاق به دو گونه تقسیم میشود؛ یکی قراردادگرایی کانتی و دیگری قراردادگرایی هابزی. قراردادگرایی، قوانین اخلاقی را حاصل قرارداد و توافق برای قانونمند کردن رفتار آدمیان در اجتماع میداند و الزام به این قوانین را نیز حاصل قرارداد و توافق انسانها. قراردادگرایی ریشه در یونان باستان دارد ولی پس از عصر روشنگری این نظریه برجسته میشود. روشنگری نظام اخلاقی ذاتگرایانه را مورد تردید قرار داد و فیلسوفان برای پر کردن خلاء تلقی ذاتگرایی به قرارداد گرایی اجتماعی روی آوردند. اسکانلون در حوزه اخلاق اصطلاح مجازبودن را به کار میبرد و معتقد است این مجازبودن ممکن است بستگی به خرد و استدلال کارگزار فردی و انسانی در انجام یک عمل داشته باشد. او مجازبودن را در دو سطح مورد توجه قرار میدهد. او معتقد است کارگزار انسانی ممکن است که این مجاز بودن را در مورد خود عمل و کنش مد نظر داشته باشد و انجام خود عمل و کنش برای او مجاز باشد. سطح دیگر این مجاز بودن مربوط به شیوه و روش انجام کنش است که در آن کارگزار انسانی شیوهای را برای رسیدن به هدف خود مجاز میشمارد. بر اساس این دو سطح است که اسکانلون میان مجازبودن یک عمل و معنای آن قائل به تفکیک است و آنها را از یکدیگر مجزا میداند.
۱۳۹۳/۵/۴ - ۰۹:۳۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 83]