واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
فرهنگ و هنر > سینمای ایران عیاری مطرح کرد:
دزدی پیکان باجناقم جرقه ساخت «آبادانیها» را زد/ تصویر تهران چرکین
کیانوش عیاری معتقد است، دلیل اصلی سیاه و سفید شدن فیلم سینمایی «آبادانی ها» این بوده که وی تهران را بدون رنگ میدیده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، فیلم سینمایی «آبادانیها» ساخته کیانوش عیاری روز گذشته دوشنبه سی تیرماه با حضور این کارگردان و مهرزاد دانش منتقد در سلسله برنامه های «سینماتک» خانه هنرمندان ایران به نمایش درآمد و پس از آن مورد نقد و بررسی قرار گرفت. روح ایرانی در «آبادانی ها» جاری است در آغاز این جلسه که با اجرای کیوان کثیریان برگزار شد، مهرزاد دانش گفت: همه تماشاگرانی که الان این فیلم را پس از بیست و چند سال دیدند، متوجه شدند فیلم «آبادانیها» همچنان زنده و پویا و پرانرژی است و این نشان دهنده اصالت فیلم است اما فیلمهایی را که شاید امسال دیده باشیم، ممکن است اگر بخواهیم دوباره پس از مدت کوتاهی ببینیم، احساس رکود و رخوت در تماشای آن داشته باشیم. جالب است بدانیم رمز و راز پویایی فیلمی که مربوط به دوره دیگری است و با تمام فاصله ای که از زمان ساخت این فیلم گرفته ایم چیست؟ حتی لوکیشنها را که نگاه میکنیم، به نظر میرسد خیلی تغییر کردهاند، ولی آن روح ایرانی که در اثر جاری است، همچنان وجود دارد و انگار بخشی از هویت ملی ما را بروز میدهد. این مهم ترین نکته فیلم آبادانیها است. این منتقد در پاسخ به اینکه «آبادانیها» چقدر وام دار فیلم «دزد دوچرخه» ویتوریو دسیکا است؟ توضیح داد: می توان این فیلم را یک اقتباس خیلی خوب در سینمای ایران مثال زد که از یک فیلم معروف خارجی اقتباس شده. علاوه بر اشاره ای که در تیتراژ به فیلم دسیکا شده، می بینیم که در برخی صحنهها هم به آن فیلم ادای دین شده است. ضمن این که تم فیلم با موضوع مردی که وسیله امرار معاش خود را از دست داده و با پسرش به دنبال آن می گردد، شباهت هایی به اثر دسیکا دارد. مثل صحنه زن فالگیر، صحنه رستوران، صحنه کتک زدن بچه، صحنه ای که خود پدر هم مرتکب دزدی میشود، حتی مسابقه فوتبالی که در آلونک سکانس آخر میبینیم، یک جایی هم اسم «زاویتینی» ـ که فیلمنامهنویس دزد دوچرخه است ـ را به عنوان یکی از بازیکنان فوتبال میشنویم. البته این ادای دینها به آن معنا نیست که فیلم سعی کرده مطابق فیلم دسیکا و نعل به نعل پیش برود. امتیاز فیلم بومی سازی آن فضاست. ضمن این که فقط هم یک الگوبرداری از دزد دوچرخه نیست. فیلم در زمانه ای ساخته شده که این موارد به وفور یافت می شد.خود فضای روزگار هم ماجرا را به عنوان یک موتور متحرک روایت پیش برده است. بنابراین فکر نمی کنم فیلم عیاری وام دار فیلم دسیکا یا به نوعی ورژن دیگری از آن فیلم باشد. این منتقد ادامه داد: موضوع مهاجربودن شخصیتهای اصلی فیلم که عنوان فیلم را هم به نام «آبادانیها» در بر گرفته، خیلی مهم است. یکی از تفاوتهای بارزی که بین فیلم کیانوش عیاری و دسیکا وجود دارد، پسربچه است. در هر دو فیلم، پسربچه وجود دارد اما در «دزد دوچرخه»، پسربچه یکجور ناظر است و ما بیشتر در حس عطوفت و سمپاتی با او سهیم هستیم.آن پسر خیلی کُنشمند نیست. بیش تر باعث بروز احساسات ما در اثر میشود، ولی در آبادانیها که با این بچه شروع میشود و با بچه تمام میشود، پسربچه چنان در تار و پودِ درام فیلم جا افتاده که شاید بدون حضور آن کودکان نمیشود این فیلم را تصور کرد.البته در اغلب فیلمهای عیاری، کودکان نقشهای محوری دارند، از جمه فیلم های «شاخ گاو»، «بیدار شو آرزو» و فیلم اخیر این کارگردان با نام «خانه پدری». در بخش دیگری از جلسه روز گذشته، کارگردان فیلم «آبادانیها» در ادامه توضیحات منتقد جلسه گفت: در ابتدا ما متاثر از فیلم «دزد دوچرخه» نبودیم. این فیلم در سال 72 فیلمبرداری شد، ولی از حدود سه یا چهار سال پیش از شروع فیلمبرداری دغدغه ای داشتم که ناچارم به آن اشاره کنم. دغدغه ام این بود که از دیدن کسانی که ساعت دوازده شب با ماشین مسافرکشی و اضافه کاری می کنند، برای من این سوال پیش آمد که آیا انسان برای این همه شکنجه و زجر به دنیا آمده تا فقط کار کند که بتواند نان بخور و نمیری دربیاورد و فردا دوباره پس از یک روز چرک و مرطوب بیاید سر کار و همان روند را تکرار کند؟ از این معادله ساده سر در نمیآوردم. وی افزود: درست در چنین شرایطی که فکر می کردم چرا باید برای این زندگی نکبت، آن همه شکنجه متصور بشویم، ماشین پیکان باجناق من را دزدیدند. البته باجناق من با سرقت ماشینش، زمینگیر نشد اما فکر کردم اگر آن ماشین متعلق به آدمی بود که باید با آن مسافرکشی میکرد، چه به سر او میآمد؟ بنابراین دیدم برای بیان آن دغدغه ذهنی، مفری پیدا شده است. فیلم «دزد دوچرخه» در اثر ما یک حضور ثانوی داشت. ضمن این که آن فیلم برای من در رده آثار محبوب نئورئالیزم ایتالیا نبود. من فیلمی مثل «رُم شهر بیدفاع» را بیشتر ترجیح میدادم. ابتدا فیلم ما «شغل دوم» نام داشت. یک روز محسن ذوالانوار که فیلمبردار هستند، کتاب کهنه ای به من داد که نویسنده اش «والریو بارتولینی» بود. زاویتینی هم بر اساس این کتاب فیلمنامه را نوشته بود. وقتی کتاب را خواندم، دیدم فیلم بیش از آن که قرابتی داشته باشد با فیلم دسیکا، نزدیکیهای جالبی دارد با نوشته اصلی فیلم به قلم بارتولینی و با نام درست «دزدان دوچرخه». کیانوش عیاری ادامه داد: در پایان کتاب جمله ای بود که بارتولینی از قول شخصیت اصلی کتاب ننوشته بود، بلکه نویسنده داشت عقیده شخصی خود را بیان میکرد. او نوشته بود که ما برای چه به دنیا آمدهایم؟ آیا متولد شدهایم تا شکنجه بشویم برای زندگیکردن و همه عمر کار کنیم و بعد هم سرمان را بگذاریم زمین و خداحافظ؟! بعد به نظرم رسید انگار این جمله توسط من نوشته شده است. عیاری گفت: سیاه و سفید بودن فیلم به دلیل آنست که تهران را خیلی چرکین میدیدم. رنگی در تهران نمیدیدم. همه چیز غبارآلوده بود. چند سال پیش «شون پن» که به ایران آمده بود، درباره این شهر گفت «تهران فقط یک شهر کثیف و غبارآلوده است». به نظرم حس او درست بود. الان هم همین طور است، مگر این که چند دقیقه ای باران ببارد و طراوتی را در بخشی از شهر که درخت دارد، ببینیم.در غیر این صورت یک شهر خشک، بیرمق و بیهویت است. عیاری در مورد نمایش فیلم در ایران گفت: در ایران فقط پنج یا شش هزار نفر فیلم «آبادانیها» را دیدهاند، چون فیلم با آن که توقیف نشد اما در شرایط ناجوانمردانه ای اکران شد که توقیف بشود و کسی این فیلم را نبیند. روز بیست و سوم بهمن سال 72، یعنی روز پس از پایان جشنواره فیلم، «آبادانیها» اکران شد و دیگر منتقدان و مردم حوصله دیدن فیلم نداشتند؛ آن هم فیلمی که بدون کوچکترین تبلیغی روی پرده رفت. یعنی آن قدر اغراقآمیز که من جرات نکردم به برادرم بگویم فیلم اکران شده است.
۱۳۹۳/۴/۳۱ - ۱۵:۱۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]