تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سخاوت از اخلاق پيامبران و ستون ايمان است . هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه بخشنده است و تنها ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820799538




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سیمای امام پنجم شکافنده دانشها


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سیمای امام پنجم شکافنده دانشها
سیمای امام پنجم شکافنده دانشها نويسنده: استاد عادل اديبترجمه: دكتر اسد الله مبشرى امام محمد باقر(ع) تقريبا آغاز مرحله دوم از مراحل فعاليت پيشوايان‏را تشكيل مى‏دهد. بالجمله اگر پيشوايان مرحله نخستين وظيفه نگاهداشت اسلام را از خطرصدمه انحراف ، و مصونيت اسلام را به عنوان قانونگذار تحقق بخشيدند،كوششهاى پيشوايان مرحله دوم با فعاليت امام باقر(ع)آغاز گرديد و برترى‏فعاليت آن بزرگوار اين بود كه به توده شيعه شكلى تفصيلى و خاص داده و آن ‏را به حركت در آورد،البته در چهار چوب تفصيلى مختص بخود.اين توده ‏شيعى، به عنوان توده مؤمن و نگاه دارنده خط حقيقى اسلام شناخته مي شد و به‏عبارت ديگر همه كوشش امام اين بود كه به شيعه شكلى مخصوص بدهد وخصوصيات آنرا مشخص كند و آن گروه را بعنوان گروه مؤمن و حافظ خطحقيقى اسلام بشناساند. تفاوت ميان اين دو مرحله آن بود كه پيشوايان مرحله نخستين معناى‏تشيع را در نطاقى تنگ و مخصوص آشكار كردند زيرا آنان به چاره‏گرى هدف‏ مهم خود يعنى محافظت اسلام از صدمه انحراف توجه داشتند در حاليكه‏پيشوايان مرحله دوم، بخصوص امام باقر(ع) فراز آمدند تا شيعه را بشكل حقيقى‏آن در آورند و در سطح عام ، چهار چوبى تفصيلى و دربرگيرنده به گروه‏ شيعه بدهند و برنامه‏اش را تنظيم كنند. معناى اين سخن آن نيست كه پيشوايان‏ مرحله نخستين براى ظاهر ساختن توده شيعه كارى نكردند، بلكه فعاليت آنان‏در اين زمينه فعاليت ثانوى و ايجاد نظم مخصوص بود و اين فعاليت در سطحى‏خاص توسط امام على(ع) صورت گرفته بود و امثال سلمان پارسى و ابوذرغفارى و عمار بن ياسر و مالك اشتر و ديگران از شيعيان او بودند. نظر امت نسبت به امام باقر(ع) آمدن امام(ع) مقدمه‏اى بود براى اقدام به وظايف دگرگون سازى ‏امت. زيرا امت،او را فردى منحصر از فرزندان كسانى مى‏شناخت كه جان‏خود را فدا كردند تا موج انحراف كه نزديك بود معالم اسلام را از ميان ببرد متوقف گردد.پس، آنان ازينرو قربانى شدند تا مسلمانان بدانند كه حكامى‏كه به نام اسلام حكومت ميكنند، از تطبيق اسلام با واقعيت آن به اندازه‏اى ‏دورند كه مفاهيم كتاب خدا و سنت رسول اكرم (ص) در يك طرف قرار دارد و آن حاكمان منحرف در طرف ديگر. وظيفه كشف سرپرست‏ حاكمان و واقعيت منحرف آنان و نشاندادن‏ دورى آنان از اسلام از وظايف پيشوايان مرحله نخستين بود و از خلال مساعى ‏و فداكارى آنان، آن وظيفه انجام گرفت و آن مهم تحقق يافت. اينك امام باقر(ع) بر آن شد تا آن معانى و مساعى را بارور گرداند و براى‏مسلمانان آشكار سازد كه چنان امورى كه تحقق يافته است و آن قربانيها و فداكاريهاى بزرگ، مجرد اعمال دلخواه نبود كه عده‏اى براى پيروزى اسلام ‏به آن برخاسته باشند و غيرت و حميتى كه نسبت به اسلام داشته‏اند آنان را برانگيخته باشد. بلكه آن فعاليتها، صورت منحصر فعاليتهائى است كه با آن‏مواجه شده‏اند تا بنيان توده‏اى آگاه را پى افكنند كه به اسلام، ايمان صحيح وآگاهانه داشته باشند. چنين توده‏اى را ، معالم و منطق و شرايط مخصوصى است ‏و بايد داراى ديدى متمايز باشند كه آن را در شئون گوناگون حيات اسلامى‏ بكار برند. اينجا امكان يافت كه كوششهاى امام باقر(ع) به فزونى روى گذارد تا آنچه نياكان گذشته او(ع) آغاز كردند، بنيان گذارد و از دستاوردهايى كه‏ درين ميدان به آن صورت تحقق بخشيدند ، فايده برد. پس، خط تاريخى كه با فداكاريها و كوششهاى امامان مرحله نخستين‏تجسم يافته بود، براى امام باقر(ع) و نزد امت اسلام مكان و منزلتى والاايجاد كرد و ما اين منزلت و مقام را از خلال مسلمات بسيار تاريخ مى‏شناسيم. هشام خليفه وقتى به امام(ع) اشارت ميكند و مى‏پرسد كه اين شخص‏كيست؟ به او ميگويند او كسى است كه مردم كوفه شيفته و مفتون اويند. اين شخص امام عراق است. در روايت‏حبابة الوالبيه آمده است كه گفت:« در مكه مردى را ديدم‏كه بين‏«باب‏»و«حجر» بر بلندى ايستاده بود. مردم پيرامون وى انبوه شده‏بودند و در مشكلات خود ازو نظر ميخواستند و باب پرسشهاى دشوار را بر او ميگشودند و او را رها نكردند تا در هزار مساله را به آنان فتوى داد. آنگاه‏ برخاست و ميخواست رهسپار شود كه يكى با آوائى آهسته بانك برآورد كه ‏هان،اين نور درخشان...و جمعى نيز كه ميگفتند اين كيست؟ جواب شنيدند كه او محمد بن على باقر، امام محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب‏عليهم السلام است. از ابرش روايت است كه وقتى هشام به امام باقر(ع)اشاره كرد و گفت ‏اين كيست كه مردم عراق پيرامون او گرد آمده‏اند و ازو پرسش ميكنند؟ گفت: اين پيمبر كوفه و فرزند رسول الله و باقر العلوم است و مفسر قرآن. پس مساله‏اى‏را كه نميدانست از او پرسيد. در موسم حج، از عراق و خراسان و ديگر شهرها هزاران مسلمان ازاو فتوى ميخواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مى‏پرسيدند و اين امردليل آن بود كه او در دل توده‏هاى مردم جاى داشت. اين واقعه اندازه نفوذ وسيع او را در قلوب توده‏هاى مردم نشان ميداد. از سوى فقيهان بزرگ كه وابسته به حوزه‏هاى فكرى و علمى بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح و گفتگوهاى بسيار با امام (ع) بعمل آمد. ازو پاسخ ميخواستند تا ويرا در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم به خاموشى ‏وا دارند.كسانى بودند كه از شهرى به شهرى سفر ميكردند تا ازو(ع) پرسش‏كنند و در محضرش سؤالى طرح نمايند. همه اين امور به اين معنى اشارت‏ ميكند كه در برنامه امام(ع) دقت بسيار به كار رفته بود و مردم او را دوست ‏ميداشتند و او به مردم علاقمند بود و در امت نفوذى گسترده داشت و اين امردر بسيارى از شهرها واكنش پديد آورده بود. از پاره‏اى از نصوص چنين‏استنباط ميشود كه رهبرى مردمى او فراتر از جهان اسلام و تقسيمات گروهى ‏و قبيله‏اى بود. نه اينكه رهبرى گروهى را بر عهده داشت و رهبرى برخى رانداشت. بلكه اگر گروههاى جديدى به اسلام ميگرويدند، آنان نيز به رهبرى ‏او معترف بودند و روحا با وى پيوند داشتند. با وجود اين كه كشت و كشتار نژادى و قبيله‏اى در مدت خلافت امويان بين قبيله‏«مضر» و«حمير»شعله‏ور بود، با اينهمه مى‏بينم ، اهل هر دو قبيله، ياران امام(ع)بودند. چندانكه شاعران‏ رسمى شيعه از هر دو سوى مانند فرزدق تميمى مغيرى و كميت اسدى حميرى‏ در دوستى امام(ع) و اهل بيت اتفاق داشتند. اين اندازه عاطفه توده‏اى و نفوذ وسيع، امام باقر(ع)را وارث كوششهاو فداكاريهائى كرده بود كه در اعمال پيشوايان مرحله نخستين تجسم يافته بود. آن كوششها و فداكاريها، به پيشوايان آن مرحله فرصت داد تا به بيان ‏و ارائه چهار چوب تفصيلى و واضح تشيع پردازند. امام(ع) نقطه گذارى را در حروف ابداع فرمود گفتيم كه وظيفه مهم امام(ع) درين مرحله، روياروئى با توضيح تفصيلى‏چهار چوب تشيع بود و نشان دادن صفات مميز و برجسته آن بوسيله توسعه ونشر مفاهيم مكتب از سطح محدود و اشخاص معدود به سطحى وسيعتر،تا توده ‏مردم را از حيث چون و چند پرورش دهند و اسلام حقيقى را مجسم سازند و براى همه شئون زندگانى چاره جوئى منطقى اسلامى بينديشند. از دو راه امكان داشت كه امام باقر(ع) درين زمينه براى تحقق بخشيدن ‏به وظايف تاريخى خود اقدام فرمايد: اول:راه گسترده آموزش از درون حوزه خود كه آنرا به همين منظورتاسيس كرده بود. همچنين براى افزودن علما و طلاب علوم اسلامى و آموختن‏آداب آن،حوزه مزبور را بنا كرده بود. امام باقر(ع)در عصر خود،در مورد علوم اسلامى، مرجع يگانه جهان‏اسلام بود و علماى عصر او در برابر وجود مقدسش(ع)، فروتنى مى‏نمودند (1) و اين معنى اعترافى بود به مقام شامخ علمى او. حوزه او براى صدها دانشمند و محدث كه تربيت كرده بود پايگاهى بود. جابر جعفى گويد:«ابو جعفر هفتاد هزار حديث براى من روايت كرد».و محمد بن مسلم گويد: «هر مسئله كه در نظرم دشوار مى‏نمود از ابو جعفر(ع) مى‏پرسيدم ‏تا جائيكه سى هزار حديث ازو سؤال كردم.» (2) ابن شهر آشوب از بقاياى اصحاب و تابعين برجسته و بزرگان و فقيهان ‏اسلام بود.او از كسانى كه از امام روايت كرده‏اند، عده‏اى بسيار را مى‏شمارد. از صحابه، جابر بن عبد الله انصارى و از تابعين،جابر بن زيد جعفى و كيسان‏سختيانى و از فقيهان،ابن مبارك و زهرى و اوزاعى و ابو حنيفه و مالك وشافعى و زياد بن منذر و از مصنفان، طبرى و بلاذرى و سلامى و خطيب بغدادى‏در تاريخ نويسى. دوم: از راه روبروئى امت با اين چهار چوب.تقريبا در زندگى پيشوايان(ع)، نخستين بار بود كه مفهوم تشيع به اعتبار اينكه عقيده گروهى آگاه است، تمركز مى‏يافت و شكل روشن ميگرفت و حدود آن عقيده مرزبندى ميشد. تشيعى‏كه در تفسير اسلام، طريقى خاص داشت و ناچار بايد در همه راه‏هاى جامعه‏اسلامى انتشار يابد. امام(ع)شيعيان خود را با چنين سخنانى توصيف مى‏فرمايد: «همانا كه شيعه ما،شيعه على،با دست و دل گشاده و از سرگشاده دستى‏و بى ريائى از ما طرفدارى ميكنند و براى زنده نگاهداشتن دين،متحد و پشتيبان‏ما هستند.اگر خشمگين گردند، ستم نميكنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمى‏گذرند.براى آن كس كه همسايه آنان باشد بركت دارند و با هر كس كه با آنان‏ مخالف باشد طريق مسالمت پيش ميگيرند.» در جاى ديگر مى‏فرمايد:«شيعه ما اطاعت‏خدا ميكنند». اما در بعضى اوقات، مخالفان امام(ع)كه روياروى ايشان مى‏ايستادند، حالت مبارزه جوئى بخود ميگرفتند و براى ذهنيات و افكار بيشتر مردم در اين چهار چوب كه امام بخاطر آن فعاليت ميكرد و مردم بدان معتقد بودند،ارزشى‏قائل نميشدند. ازين رو بود كه امام(ع)با كمال روشنى در سطح امت‏ شعارهاى خودرا مطرح مى‏فرمايد: در روايتى آمده است كه حضرت باقر(ع) همراه با حضرت صادق كه ‏همراه امام آمده بود، حج بيت الله به جاى آوردند.وقتى به مسجد الحرام رسيدند، هزاران كس در مسجد گرد آمدند. امام صادق(ع) با وجود حضور هشام بن‏عبد الملك،در محضر پدر بزرگوار خود ايستاد و مفهوم شيعه اهل بيت را با وضوح تمام براى حاضران به شرح باز گفت.او آشكارا و با بيانى روشن‏توضيح داد كه شيعيان كسانى هستند كه داراى اين صفات و خصوصياتند و آنان‏اصحاب روحانى و اجتماعى در جامعه مى‏باشند و وارثان حقيقى اهل بيتند. اين آشكارا گوئى و صراحت در سطح توده مردم و در حضور هشام بن‏عبد الملك، گزافه گوئى و يا ماجراجوئى نبود كه امام حساب آنرا نكرده باشد، بلكه موافق برنامه‏اى بود كه براى خواستهاى آن مرحله ضرورت داشت و درحقيقت توضيحى بود كه مردم از پيشوايان(ع) ميخواستند و مسلمانان آن را ادراك ميكردند و ميدانستند كه اينك مساله، همان مساله امام حسين(ع) نيست‏كه با اخلاص براى حفظ اسلام جنگيد و به شهادت رسيد. بلكه مساله بالاتر و بزرگتر ازين تصور بسيطى است كه آنها دارند.مساله عبارت از هدف و عقيده‏و رهبرى و برنامه‏ريزى الهى بود كه در وجود امام حسين(ع) تجلى يافته بودو اينك دوباره متجلى شده است.و بسا كه در عصرهاى گوناگون و نسل‏هاى ‏مختلف همچنان برقرار باشد و بروز كند. اين مساله، مساله‏اى بود كه ناگزير بايد ملت را به آن توجه ميداد و به‏شكلى واضح و تفصيلى و دربرگيرنده، به او مى‏فهماند تا او را عميقا به حركت‏درآورد و واقعيتى را كه در آن زندگانى مى‏كنند دگرگون سازد. دليل اين مطلب چيزى ازين گوياتر نيست كه امام باقر(ع)به خليفه اموى ‏وارد شد و خليفه كوشيد با استهزاء از امام(ع)پرسش كند و به او گفت : آياتو فرزند ابو ترابى؟ و بعد سعى كرد او را خفيف گرداند.اما امام(ع)به اين‏مسائل اهميتى نداد بلكه در مجلس خليفه به پاى ايستاد و خطابه‏اى ايراد فرمود تا رهبرى اهل بيت را توضيح دهد و مشروعيت آنان را در حكومت، آشكارا بيان كند.امام با دعوت خود و چنين آشكارا سخن گفتن‏ها و از گذرگاه اين‏برنامه وسيع، و با روياروئى صريح با امت در هدفهاى واضح، روزگارى ‏نوين را مجسم ساخت. دشواريهايى كه در راه برنامه امام(ع) روى داد در آن هنگام، زندگانى عمومى اسلامى به طور كلى نزديك بود به هدفى‏ديگر كه مغاير عقيده امام بود منجر گردد. عصرى كه عصر امام باقر(ع)با آن‏آغاز گرديد، آغازى نو بود كه انحراف سياسى در شكل هدف فكرى در آن‏خود نمائى ميكرد و آن هدف فكرى، امتداد آن انحراف سياسى بود كه در مرحله‏ نخستين از كارهاى پيشوايان(ع)از آن سخن گفتيم. انحراف سياسى كه پيشوايان مرحله نخستين با آن همزمان بودند، تحول‏يافت و در خلال اين مدت يعنى در مدت هشتاد سال، يك هدف فكرى و عقيدتى ‏ايجاد شده بود كه با هدف و عقيده امام اختلاف داشت و از قرار ذيل بود: 1- اين هدف و عقيدت به مرجعيت صحابه كه از مهاجران و انصار وتابعين بودند واگذار شده بود و خود اين مراجع ميدانستند كه رسول اكرم(ص) به فرمان حق تعالى،امام على(ع)را به مرجعيت‏سياسى و فكرى برگزيد به‏اين اعتبار كه عمق وجود شخص امام على(ع)در موجوديت دعوت مايه گرفته‏ و بمثابه ستون دعوت اسلامى بود و پس از امام على(ع) نيز جانشينان اوشايسته اين مقام بودند. خود مردم بخوبى ميدانستند كه پس از رحلت نبى اكرم(ص)،وقتى در سقيفه اجتماع كردند، اين مرجعيت از امام على سلب شد. 2- اما مرجعيت فكرى به عنوان مرجعيت رسمى بى مددگار معطل مانده‏ بود و درين مورد برنامه‏اى روشن موجود نبود تا اين خلاء را پر سازد و اين‏امر در عهد ابوبكر و عمر و عثمان روى داد كه خلفاى سه گانه ضرورت مراجعه‏كردن به امام على(ع)و ارزش اعانت او را براى حل مشكلاتى كه كار آنان‏را دشوار مى‏نمود،احساس كردند.گرچه ميكوشيدند از مراجعه به آن امام(ع) خود دارى كنند (3) . پس از پايان عصر صحابه، عصر تابعين آغاز گرديد و رفته رفته نزديك بود تا عصر جديد يعنى تابعين تابعين نيز آغاز شود. در آن عصر، دولت اسلامى و جامعه اسلامى با مسائلى روبرو شد كه ‏بصورتى جديد، گرفتار اين خلاء فكرى و سياسى بود. علت اين احساس عوامل زير بود: الف- تابعين تابعين كه از ابناى عصر بودند از مصادر اسلام محسوب‏ مى‏شدند و از كتاب و سنت دور افتاده بودند و بواسطه بعد زمان از عهد نبى‏اكرم(ص)، جدا شده بودند.آن نسل از زمان و شرايط و مناسبات كتاب وسنت نبوى دور افتاده بود و ازين روى روزى بر آمد كه در قرآن،معضلاتى مشاهده‏كردند كه معلول دورى از زمان رسول اكرم(ص) بود. ب-آنان اعتقاد داشتند كه پيامبر خدا(ص) هيچكس را به منظور اداره‏ مكتب رسالت تربيت نفرموده و هيچكس را آماده مرجعيت فكرى و سياسى‏نكرده است و آموزش خاص عقيدتى درباره كسى منظور نداشته است بلكه، همه آنچه رسول اكرم(ص) انجام داد- به نظر آنان- تنها اين بود كه رهبرى‏دعوت را به امت واگذاشت و مهاجر و انصار را ضميمه يكديگر فرمود تا پس از او دعوت را رهبرى كنند. ج- زان پس كه حيات اسلامى گسترش يافت و از راه پيروزى نظامى به‏دسته‏ها و سرزمينها و دولتها پيوست، رويدادهاى گوناگون و شرايط و گروههابوجود آمد و افكار درهم ريخته و پيچيدگيهايى كه هرگز پيش بينى نمى‏شد پيش‏آمد و براى نصوص تشريعى مفقود شده كه از رسول اكرم نقل ميكردند، راه‏حلى وجود نداشت، پس ناچار اين نياز پديد آمد كه به غير از كتاب و سنت، به دلايل و وسايل ديگر از قبيل استحسان و قياس و غير آن از انواع[ادله] اجتهاد كه ملكه مجتهد است رجوع كنند.اين امر باعث گرديد كه ذوق و اخلاقيات شخصى وارد قانونگذارى شود (4) . اين سه وسيله مسلمانان را واداشت كه با ضرورت جستجو درباره يك ‏منشاء فكرى كه با آن شرايط و اوضاع و احوال جديد هماهنگ باشد،پى ببرند، زيرا در بسيارى از مسائل نصى وجود نداشت و ناچار بايد راه حلى براى‏آن مى‏جستند.شهرستانى درين مورد گويد:«ما بطور قطع ميدانيم كه حوادث‏و وقايع در عبادات و رفتار و كردار چندان است كه به شمار در نمى‏آيد و حدو حصرى ندارد و به طور قطع ميدانيم كه در همه رويدادها نصى موجود نيست ‏وقتى نصوص محدود باشد، امر نا محدود را ضبط نميكند، پس اجتهاد و قياس‏لازم الاتباع و معتبر است چندان كه براى هر رويدادى اجتهادى است‏» (5) . در چنين موقعيتهائى امكان نداشت كه بتوانند اين مرجعيت فكرى را قبول‏داشته باشند و به اين اعتبار كه مرجعيت فكرى به رهبرى سياسى منتهى ميشودآن را به اهل بيت مستند بدانند و اگر مرجعيت فكرى را به اهل بيت مى‏دادند، برنده‏ترين سلاح را به آنان تقديم مى‏كردند كه به آنان امكان ميداد كه به آسانى‏به مرجعيت ‏سياسى دست‏ يابند. ازينرو در اين عصر آغاز فعاليتهايى را مى‏بينيم و توسعه و گسترش مدارسى ‏را ملاحظه ميكنيم كه گاهى به‏«راى‏» تكيه ميكنند و گاهى به قياس و استحسان‏ و گاه به مصالح مرسله و عرف جريانهاى پيش آمد كه ظهور آنها با خط مرجعيت‏اهل بيت(ع) اختلاف داشت و اشكارا نشان ميداد كه اين پديده در جامعه اسلامى ‏بسى اوج گرفته و ريشه دوانيده است.اهل بيت(ع) بر عهده گرفتند كه آن ادعاها را پاسخ گويند و تكذيب كنند. و به علت پاسخگوئى به اين خطوط فكرى، خصوصيات مذهبشان را كه داراى مركزيت و قدرت است تاكيد كنند. ابن جميع ميگويد: به جعفر بن محمد وارد شدم ،ابن ابى ليلى و ابو حنيفه ‏نيز با من بودند. او به ابن ابى ليلى گفت:اين مرد كيست؟ جواب داد: او مردى است كه در دين بينا و با نفوذ است.امام(ع) فرمود:شايد به راى‏خود قياس ميكند؟ سپس رو به ابو حنيفه كرد و فرمود:اى نعمان، پدرم ازجدم روايت كرد كه رسول خدا(ص) فرمود: نخستين كس كه امر دين را به راى‏خود قياس كرد، ابليس بود كه خداى تعالى به او فرمان داد:به آدم سجده‏ بر!و او گفت: من ازو بهترم. مرا از آتش آفريدى و او را از خاك. پس‏هر كس كه دين را با راى خود قياس كند حق تعالى روز قيامت، او را با ابليس ‏قرين سازد.زيرا، او شيطان را بقياس پيروى كرده است‏». سپس امام جعفر(ع) آنگونه كه در روايت ابن شبرمه آمده است به اوگفت : آيا قتل نفس گناهى بزرگتر است ‏يا زنا؟ گفت: قتل نفس. امام(ع) فرمود:خدايتعالى در قتل نفس دو گواه مى‏پذيرد اما در زنا چهار شاهد بايد. سپس پرسيد: نماز بزرگتر است ‏يا روزه؟ گفت: نماز. امام(ع) فرمود: چه گوئى در مورد حايض كه روزه را قضا ميكند و نماز را قضا نمى‏كند. واى بر تو، چگونه قياس ميكنى؟ از خداى بترس و دين را باراى خود قياس مكن (6) . اين نبردى كه اهل بيت(ع) وارد آن شدند،از شدت تاثير اهل راى‏كاست. چنانكه براى پيدا شدن مكاتبى كه در راه و خط مخالف آن بود، ايجادآمادگى كرد و مدرسه حديث بوجود آمد كه براى حفظ احاديث و سنت و آثارو فتاوى صحابه و تابعين كوشيد و براى تقويت آن به تبليغ آغازيد و در عين حال‏از اهل راى بد مى‏گفتند و در مقابل دستاورد اهل راى كه در اخذ به راى و روى‏گردانيدان از احاديث تند روى داشتند،عكس العملى محسوب ميگرديد. اهل بيت(ع) بر ضد اهل راى ايستادگى كردند و درين كار به شعار معروفشان ‏تمسك مى‏جستند كه ميگفت:«همانا كه دين خدا با عقول سنجيده نميشود».چه،اين مكتب اهل راى به راهى مى‏رفت كه تشريع اسلامى را تحليل مى‏برد و نابود مى‏كرد و در مرحله بعد،خاصيت و صلابت و اصالت اسلامى تشريع راكه از ويژگيهاى قانونگذارى است از دست ميداد و در اثنائى كه اهل حديث‏ با جمود شريعت روبرو ميگرديد و معناى ظاهر نصوص اتخاذ مى‏شد، خاصيت‏ نرمش و قابليت تطبيق با شرايط گوناگون اجتماعى از كف مى‏رفت (7) . پي نوشت : 1- منظور اين است كه مكتب تشيع را همگانى كرده و از جهت علمى و عملى توسعه‏بخشيد چنان كه فراگيرى آن بر هر فردى سهل و پيروى از آن بر هر كس كه داراى فرهنگ‏اسلامى و عقل مذهبى باشد،پذيرفتنى بود. 2- مراة الجنان. 3- بحث در ولايت-صدر. 4- بحث در ولايت. 5- سلم الوصول ص 295. 6- اصول عمومى فقه،ص 329 نقل از حلية الاولياء،ج 3 ص 197. 7- اجتهاد و تقليد از مقدمه محمد مهدى اصفى ص 17-18. منبع: کتاب بررسى پيشوايان
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 406]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن