تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگيرد و به روزه ماه رمضان وصل كند خداوند ثواب روزه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837638213




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ارائه بینش و جهان‌بینی متعالی در حکایت‌های تربیتی قرآن - بخش اول ارائه بینش در باب مفهوم زندگی حقیقی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: ارائه بینش و جهان‌بینی متعالی در حکایت‌های تربیتی قرآن - بخش اولارائه بینش در باب مفهوم زندگی حقیقی
خبرگزاری فارس: ارائه بینش در باب مفهوم زندگی حقیقی
قرآن کریم در تلاش است تا با ارائه بینشی صحیح نسبت به حقایق جهان هستی، حجاب‌های غفلت را از دیدگان انسان بزداید.

  چکیده از شرایط مهمّ توفیق در هر کار، به‌ویژه امر خطیر تربیت، اتّخاذ روش‌ها و شیوه‌هایی است که فرد را در رسیدن به هدف و در پیمودن راه کمال یاری بخشد. مهم‌ترین تعلیم و اساسی‌ترین بینشی که اسلام می‌خواهد به انسان ارائه دهد، بینش توحیدی است. قرآن می‌خواهد انسان را با خدا آشنا کند و درباره خدا به انسان معرفت بدهد. در قرآن کریم حکایت‌ها و داستان‌های تربیتی فراوانی وجود داردکه در صدد ارائه بینش و جهان‌بینی متعالی به انسان می‌باشد. سؤال اصلی در این تحقیق آن است که حکایات و داستان‌های تربیتی قرآن، چگونه به انسان در ارائه بینش صحیح و جهان‌بینی متعالی یاری می‌رساند؟ هدف اصلی، ارائه بینش و اعطای جهان‌بینی متعالی به انسان از طریق نتایج و دستاوردهای حکایات تربیتی مستخرج از قرآن می‌باشد. نتایج اصلی که از مقاله قابل استخراج است، عبارتند از:  قرآن کریم در تلاش است تا با ارائه بینشی صحیح نسبت به حقایق جهان هستی، حجاب‌های غفلت را از دیدگان انسان بزداید. همچنین تغییر بینش‌ها و نگرش‌های نادرست و جایگزینی باورها و ایده‌های صحیح، دستاورد دیگر حکایات قرآنی می‌باشد. در نهایت، ارائه بینش صحیح از طریق مواجه کردن آدمی‌با واقعیّت‌ها و ارائه بینش به شکل عملی باعث می‌گردد که افق دید انسان در جریان عمل (دستاورد عملی) تغییر یابد و به حقیقت رهنمون گردد. کلیدواژگان: قرآن کریم؛ بینش؛ جهان‌بینی؛ حکایات تربیتی؛ کمال اصل مقاله تفکّر و اندیشه اصل و اساس حیات انسانی است؛ زیرا انسانیّت انسان و ادراک او از عالم، آدم و خدا، به نحوه تفکّر او بستگی دارد. با تفکّر است که استعدادهای پنهان آدمی‌از قوّه به فعل درمی‌آید و زمینه حرکت کمالی او فراهم می‌شود. سیر تربیت باید به گونه‌ای باشد که متربّی به فکر صحیح راه یابد و اندیشیدن درست شاکله او شود تا زندگی حقیقی بر او رخ نماید؛ زیرا نیروهای باطنی انسان و حیات حقیقی او با فکر فعّال می‌شود و با گشودن دریچه تفکّر، درهای حکمت و راه‌یابی به حقیقت بر او گشوده می‌شود. در طول تاریخ، پیامبران الهی منادی اندیشه‌ورزی بوده‌اند و در سیره تربیتی خود همواره تلاش می‌نمودند تا چشمه فکر و اندیشه صحیح را در نهاد آدمی‌ به جوشش درآورند و می‌کوشیدند تا مرغ اندیشه را از قفس خرافات و موهومات برهانند و افق‌های وسیعی را در فراروی انسان‌ها بگشایند. در شیوه تربیتی علمای اخلاق نیز بخش قابل توجّهی از تدابیر و رهنمودهای اصلاحی آنان مربوط به بُعد شناختی انسان می‌گردد، چراکه اساساً ایجاد یک تحوّل اخلاقی و انقلاب روحی بدون تغییر و تحوّل در بینش و نگرش انسان میسور نمی‌باشد و در صورت وقوع نیز قطعاً ثبات و داوم ‌نخواهد داشت. همان‌گونه که برای شناخت راه از بیراهه در جاده‌ها و بیابان‌ها نیاز به علامت‌ها و نشانه‌ها داریم، به همین‌گونه برای شناخت حق از باطل در مسیر زندگی و در طوفان غرایز و هوس‌ها به نشانه‌هایی روشن و بینش‌های صحیح و متعالی نیازمندیم. قرآن در لابه‌لای داستان‌ها و حکایت‌های خود، با ارائه الگوهای شایسته و ارائه بینش صحیح، چراغ‌های فروزانی را فرا راه انسان‌ها قرار داده است. در باب پیشینه پژوهش حاضر متذکّر می‌شویم که کارهای پراکنده‌ای در این موضوع صورت گرفته که در منابع پایانی این مقاله، به جنبه‌ها و ابعادی از این موضوع اشاره شده است و در این پژوهش تلاش شده تا با ابتکار و خلاّقیّت نویسنده، موضوع در قالب و سیر منطقی جدیدی به رشته تحریر درآید، به گونه‌ای که با خواندن این مقاله، مخاطب به مرحله بالاتری از بینش و جهان‌بینی دست یابد. در این جستار، به شیوه‌هایی برای ارائه بینش اعطای جهان‌بینی درست در حکایت‌های تربیتی قرآن اشاره می‌شود. طرح مسئله، اعطای بینش و اصلاح نگرش نوع نگاه انسان به رخدادها و واقعیّت‌های گوناگون و طرز تلقّی او از جهان اطراف خود یا به عبارتی، جهان‌بینی او، در رفتارهای اخلاقی وی بسیار مؤثّر است. گاه فردی به دلیل شرایط محیطی و یادگیری‌های غلط و تجربه‌های بد، از دیدگاهی نادرست به رخدادها و وقایع پیرامون خود می‌نگرد و طبعاً عملکرد او نیز که بر همین تصوّرها و جمع‌بندی‌های غلط استوار گردیده، اشتباه خواهد بود. از این رو، در بسیاری از مواقع اعطای بینش و اصلاح نگرش‌ها مستقیماً به تغییر رفتار و عملکرد فرد خواهد انجامید و برخی از روانشناسان معتقدند که یکی از روشهای درمانی مؤثّر در راستای تغییر الگوهای رفتاری نامناسب غیراخلاقی، تغییر بینش‌ها و نگرش‌های افراد نسبت به امور و جایگزین کردن باورهای جدید به جای آنها است. پیامبران الهی و اولیاء دین کوشیده‌اند با ارائه بینشی صحیح نسبت به حقایق جهان هستی به آدمیان، حجاب‌های غفلت افرادی را بزدایند که به دلیل نداشتن بصیرت لازم، دچار انحراف شده‌اند و نیز آنان را با دادن بینشی صحیح به راه صلاح و فلاح رهنمون سازند (ر.ک؛ ابن‌شعبه حرّانی،1360: 88). از جمله داستان‌هایی که به خوبی از نقش بسزای تغییر بینش در تغییر راه و روش حکایت دارد، داستان ساحران فرعون است.  ساحران فرعون پیش از ورود به صحنه مقابله با موسی(ع)تنها راه خوشبختی و سعادت را تقرّب به دربار فرعون و بهره‌مندی از پاداش‌های دنیوی می‌دانستند و آرزویی جز این نداشتند که از مقرّبان فرعون به شمار آیند و رضایت خاطر شاهانه وی را فراهم آورند. از این رو، عاجزانه به او روی کرده، گفتند: ﴿...أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن کُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِینَ * قَالَ نَعَمْ وَإِنَّکُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِینَ: آیا اگر ما پیروز شویم، پاداش مهمّى خواهیم داشت؟ * (فرعون) گفت آری، و در آن صورت حتماً شما از زمره مقرّبان خواهید شد﴾ (الشّعراء /42ـ41). امّا همان‌ها پس از مشاهده بی‌پرده آیات الهی و معجزه آشکار موسی(ع)حجاب‌های غفلت از مقابل دیدگانشان کنار زده شد و چنان تحوّل عمیقی در نهادشان پدید آمد که دیگر تمام دنیا و زخارف آن در نزد آنان خوار به نظر می‌رسید و افق اندیشه آنان چنان گسترش یافته بود که به تمام دنیا و مظاهر فریبنده آن پشت پا زدند و جان خویش را در راه دوست در طبق اخلاص نهادند و عاشقانه به سوی مرگ شتافتند، چراکه آنها به دانش و بصیرتی دست یافته بودند که در پرتو آن توانستند حق را از باطل بشناسند و از ظلمت به وادی نور رهنمون شوند. از این رو، آنان در برابر تهدیدهای فرعون نسبت به قطع دست و پاها و نیز به دار آویختنشان، قاطعانه و از روی بینشی عمیق یک صدا پاسخ گفتند که: «هیچ مانعی ندارد و هیچ گونه زیانی از این کار به ما نخواهد رسید! هر کار می‌خواهی بکن که ما به سوی پروردگارمان باز می‌گردیم»: ﴿قَالُوا لَا ضَیْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ﴾ (الشّعراء/50)؛ «یعنی تو با این کار نه تنها چیزی از ما کم نمی‌کنی، بلکه ما را به لقای معشوق حقیقی و معبود واقعی می‌رسانی، آن روز که این تهدیدها در ما اثر می‌گذاشت، ما خویشتن را نمی‌شناختیم و با خدای خود آشنا نبودیم و راه حق را گم کرده، در بیابان زندگی سرگردان بودیم، امّا امروز گمشده خود را یافتیم. هرکار می‌توانی بکن!» (مکارم شیرازی و دیگران، 1371، ج15: 231). لازم به ذکر است که ارائه بینش صحیح تنها در قالب سخنان، نصایح و مواعظ خلاصه نمی‌شود، بلکه شکل عمیق‌تر و مؤثّرتر آن مواجه کردن آدمی‌با واقعیّت‌ها و ارائه بینش به شکل عملی است تا از این راه، افق دید فرد در جریان عمل تغییر یابد و به طریق حقیقت رهنمون گردد (ر.ک؛ قاسمی،1385: 174). به عنوان مثال، در سرگذشت شگفت‌انگیز همراهی خضر و موسی(ع)مشاهده می‌کنیم خضر کسی بود که عملاً حجاب‌ها و پرده‌ها را از مقابل چشمان موسی(ع)کنار زد و حقایق تازه‌ای را به او نشان داد و درهای علوم و دانش‌های جدیدی را به رویش گشود و او که در ابتدا تنها به چهره ظاهری آن حوادث (یعنی سوراخ کردن کشتی، به قتل رساندن یک کودک و برپا داشتن دیوار نیم‌ریخته برای مردمی‌که به آنها بی‌حرمتی کرده بودند،) چشم گشوده بود و آن کارها را زننده و خلاف منطق می‌دید و لذا عنان صبر از کف داده، دائماً زبان به اعتراض می‌گشود، هنگامی‌که با راهنمایی و ارشاد استادش، خضر، به اسرار نهایی و چهره باطنی این حقایق واقف شد، کاملاً آرام گرفت و به حقایقی دست یافت که تحوّل شگرفی در حوزه بینش و ادراک او نسبت به عوالم هستی برایش ایجاد نمود: «گر خِضِر در بحر کشتی را شکست،
وهم موسی با همه نور و هنر، صد درستی در شکستِ خِضر هست شد از آن محجوب، تو بی پَر مَپَر»
 (مولوی، 1367: د 1). قرآن کریم در آیات بسیاری در صدد برآمده تا بینش و برداشت صحیحی از حقایق گوناگون، همچون نگرش نسبت به خالق و معبود واقعی، نگرش به دنیا، حقیقت زندگی، حقیقت انسان، نعمت‌های الهی، مرگ و ... را به انسان‌ها عرضه فرماید؛ زیرا این بینش‌ها همچون چراغی فرا روی آدمی‌ قرار گرفته‌اند و راه زندگی را به وی می‌نمایاند. پس مسئله اصلی در این تحقیق آن است که انسان چگونه با تأمّل و خواندن حکایت‌های تربیتی قرآن به مرحله بالاتری از بینش و جهان‌بینی ارتقاء می‌یابد؟ نمونه‌هایی از اینگونه بینش‌ها را می‌توان در داستان‌های قرآن سراغ گرفت که در اینجا بدان‌ها اشاره می‌شود. 1ـ ارائه بینش در مورد خالق و معبود راستین از مهم‌ترین وظایف انبیاء آگاهی بخشیدن نسبت به معبود واقعی و راستین و نیز بر حذر داشتن آنها از پرستش خدایان دروغین و خیالی بوده است. آنها با ارائه دلایل منطقی و مستدلّ، عدم صلاحیّت بُت‌ها و سایر معبودهای پوشالی و توخالی را آشکار می‌ساختند و تلاش می‌کردند تا عقل و اندیشه کسانی را که در مقابل ساخته‌های دست خود به سجده می‌افتادند و آنها را همه‌کاره خود می‌پنداشتند، از بند این زنجیرهای گران آزاد سازند و به آنها استقلال فکری و حرّیّت در فکر و اندیشه را هدیه نمایند. به عنوان مثال: 1ـ1) قهرمان توحید و اُسوه بت‌شکنی، ابراهیم خلیل‌الله(ع)، از همان ابتدای دعوت خود، پدر یا عموی بُت‌پرستش را مورد خطاب قرار داده، می‌گوید: ﴿إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِی عَنکَ شَیْئًا: هنگامى که به پدرش گفت: اى پدر! چرا چیزى را مى‏پرستى که نه مى‏شنود، نه مى‏بیند، و نه هیچ مشکلى را از تو حلّ مى‏کند؟!﴾ (مریم/42). این بیان کوتاه و کوبنده، یکی از بهترین دلایل نفی شرک و بُت‌پرستی است، چراکه یکی از انگیزه‌های انسان در مورد شناخت پروردگار، انگیزه سود و زیان است که علمای عقاید از آن تعبیر به مسئله «دفع ضرر محتمل» کرده‌اند. ابراهیم(ع)می‌گوید: پدر (عمو)! چرا تو به سراغ معبودی می‌روی که نه تنها مشکلی را از کار تو نمی‌گشاید، بلکه اصلاً قدرت شنوایی و بینایی ندارد و به تعبیر دیگر، عبادت برای کسی باید کرد که قدرت بر حلّ مشکلات دارد و از آن گذشته، عبادت‌کننده خود و نیازهایش را درک می‌کند، شنوا و بینا است، امّا بُت‌ها فاقد همه اینها هستند (ر.ک؛ مجلسی، 1403ق.، ج 7: 46ـ45). در صحنه‌ای دیگر، آن حضرت پدر و قوم بُت‌پرستش را با طرح سؤال‌های منطقی در مقابل یک بُن‌بست فکری قرار می‌دهد و آنها را زیر رگبار شدید اعتراضات خود قرار داده، می‌پرسد: ﴿قَالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ * أَوْ یَنفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ: گفت: آیا هنگامى که آنها را مى‏خوانید، صداى شما را مى‏شنوند؟! * یا سود و زیانى به شما مى‏رسانند؟!﴾ (الشّعراء/73ـ72). یعنی حدّاقل چیزی که در معبود لازم است، این است که ندای عبادت‌کننده خویش را بشنود و در گرفتاری‌ها به یاری او بشتابد یا لااقل از مخالفت فرمان او واهمه‌ای باشد. امّا در این بُت‌ها چیزی که نشان دهد آنها کمترین درک و شعوری دارند و یا کمترین تأثیری در سرنوشت انسان‌ها دارند، به چشم نمی‌خورد. آنها فلزّات یا سنگ و چوب‌های بی‌ارزشی هستند که خرافات و نیروی توهّم و پندار به آنها چنین موقعیّتی بخشیده است (ر.ک؛ عاملی، 1403ق.: 98). حضرت ابراهیم(ع)در مقام بیداری وجدان‌های خفته و زنگارگرفته بُت‌پرستان می‌گوید: نه تنها وضع این بُت‌ها نشان می‌دهد که معبود واقعی نیستند، بلکه شما نیز به خوبی می‌دانید که: ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْکًا...: شما غیر از خدا فقط بُت‌هایى (از سنگ و چوب) را مى‏پرستید و دروغى به هم مى‏بافید...﴾ (العنکبوت/17). آری، این بُت‌ها معبودهای قلاّبی و مجسّمه‌های بی‌روحی هستند که زاییده خیالات باطل شمایند و در واقع، محلّی از اِعراب ندارند. همچنین آن حضرت با ارائه استدال‌های عقلانی و منطقی در برابر نمرود، نشان داد که ادّعای الوهیّت او نیز پوشالی و توخالی است و او هرگز نمی‌تواند با سفسطه و مغالطه‌های خود، به گزاف تکیه بر مقام الوهیّت بزند و افکار عمومی ‌را فریب دهد (ر.ک؛ البقره/258). 2ـ1) در داستان بنی‌اسرائیل شاهد آن هستیم که وقتی آن جماعت از رود عظیم نیل به اعجاز الهی عبور می‌کنند، در مسیر خود به قومی ‌بُت‌پرست برخورد می‌کنند و چنان تحت تأثیر این صحنه قرار می‌گیرند که نزد موسی آمده، می‌گویند: ﴿...یَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَه...: ای موسی! تو هم براى ما معبودى قرار ده، همان‏گونه که آنها معبودان (و خدایانى) دارند﴾ (الأعراف/138). موسی(ع)از این پیشنهاد جاهلانه و نابخردانه ناراحت شد و به آنها رو کرد و گفت: ﴿...قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ: گفت: شما جمعیّتى جاهل و نادان هستید﴾ (الأعراف/138). آری، سرچشمه بُت‌پرستی جهل و نادانی بشر است؛ زیرا جهل او نسبت به خداوند و عدم شناسایی ذات پاک او و اینکه هیچ گونه شبیه و نظیر و مانندی برای او تصوّر نمی‌شود، از سویی دیگر، جهل انسان نسبت به علل اصلی حوادث جهان که گاهی سبب می‌شود حوادث را به یک سلسله علل خیالی و خرافی از جمله بُت نسبت دهد و نیز جهل انسان نسبت به جهان ماوراء طبیعت و کوتاهی فکر او تا آنجا که جز مسائل حسّی را نمی‌بیند و باور نمی‌کند، این «نادانی‌ها» دست به دست هم داده‌اند و در طول تاریخ، سرچشمه بُت‌پرستی شده‌اند وگرنه چگونه یک انسان آگاه و فهمیده، آگاه به خدا و صفات او، آگاه از علل حوادث و آگاه از جهان طبیعت و ماوراء طبیعی ممکن است قطعه‌سنگی را فی‌المثل از کوه جدا کند و قسمتی از آن را در ساختمان منزل و یا پلّه‌های خانه مصرف کند و قسمت دیگری را معبودی بسازد و در برابر آن سجده نماید و مقدّرات خویش را به دست او بسپارد؟ (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1371، ج6: 334). در مقامی‌دیگر می‌بینیم خدای متعال برای اصلاح نگرش و اعطای بینش به بنی‌اسرائیل که تقاضای رؤیت خدا را کرده بودند، پرتوی از جلوه خود را بر کوه طور ظاهر ساخت که از هیبت آن کوه از هم پاشید و موسی(ع)و بنی‌اسرائیل از مشاهده آن مدهوش و بی‌هوش بر زمین افتادند! گویی خداوند با این کار می‌خواست بدان‌ها یادآور شود که وقتی آنها از مشاهده پدیده کوچکی از پدیده‌های عظیم جهان خلقت عاجر و ناتوان هستند، با این حال چگونه تقاضای مشاهده پروردگار خالق هستی را با چشم سَر دارند؟ در صحنه‌ای دیگر، قرآن کریم خطاب به بنی‌اسرائیل که گوساله‌ای طلایی را به عنوان معبود خود برگزیده بودند، در سرزنش آنها می‌فرماید: ﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّهُ لاَ یُکَلِّمُهُمْ وَلاَ یَهْدِیهِمْ سَبِیلاً اتَّخَذُوهُ وَکَانُواْ ظَالِمِینَ: قوم موسى بعد (از رفتن) او (به میعادگاه خدا)، از زیورهاى خود گوساله‏اى ساختند؛ جسدی بى‏جان که صداى گوساله داشت! آیا آنها نمى‏دیدند که با آنان سخن نمى‏گوید و ایشان را به راه (راست) هدایت نمى‏کند؟! آن را (خداى خود) انتخاب کردند و ظالم بودند﴾ (الأعراف/148). یعنی یک معبود واقعی حدّاقل باید نیک و بد را بفهمد و توانایی راهنمایی و هدایت پیروان خود را داشته باشد. با عبادت‌کنندگان خویش سخن گوید و آنها را به راه راست هدایت کند و طریقه عبادت را به آنها بیاموزد. اصولاً چگونه عقل انسان اجازه می‌دهد که معبود بی‌جانی را بپرستد که ساخته و پرداخته خود اوست. حتّی اگر فرضاً آن زیورآلات تبدیل به گوساله‌ای واقعی هم شده باشد، باز هم شایسته پرستش نیست؛ گوساله‌ای که هیچ نمی‌فهمد و در نفهمی ‌ضرب‌المثل است (ر.ک؛ شاذلی، 1402ق.: 91). 3ـ1) هنگامی که با پیامبر الهی، حضرت هود(ع)، همراه می‌شویم، می‌بینیم آن حضرت خطاب به بُت‌پرستان می‌گوید: ﴿قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُم مِّن رَّبِّکُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِی فِی أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤکُم مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ فَانتَظِرُواْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ: گفت: پلیدى و غضب پروردگارتان شما را فراگرفته است! آیا با من در مورد نام‌هایى مجادله مى‏کنید که شما و پدرانتان (به عنوان معبود و خدا بر بُت‌ها) گذارده‏اید، در حالى که خداوند هیچ دلیلى درباره آن نازل نکرده است؟! پس شما منتظر باشید، من هم با شما انتظار مى‏کشم﴾ (الأعراف/71). در حقیقت، بُت‌های شما از الوهیّت تنها یک اسم بی‌مسمّی ‌دارند؛ اسمی ‌که زاییده پندارهای خام شما و نیاکان‌ شماست وگرنه با دیگر قطعات سنگ و چوب در بیابان و جنگل هیچ تفاوتی ندارند (ر.ک؛ طبرسی، 1408ق.، ج 8: 147). 4ـ1) حضرت صالح(ع)برای اصلاح بینش و نگرش مشرکان و بُت‌پرستان درباره پروردگار حقیقی جهان، آیت و نشانه‌ای برای آنان ارائه نمود و آن ماده‌شتری بود که به اذن خداوند از دل کوه بیرون آمد: ﴿وَیَا قَوْمِ هَذِهِ نَاقَه اللّهِ لَکُمْ آیَه فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ قَرِیبٌ: اى قوم من! این ناقه خداوند است که براى شما نشانه‏اى است. بگذارید در زمین خدا به چرا مشغول شود و هیچ گونه آزارى به آن نرسانید که به‌زودى عذاب خدا شما را فرا خواهد گرفت!﴾ (هود/64). به سبب بی‌توجّهی قوم صالح به دستور خداوند، عذاب الهی آنان را فراگرفت و نابودشان ساخت. 5ـ1) حضرت سلیمان(ع) نیز با ارائه یک نقشه مدبّرانه، فکر و اندیشه ملکه سبأ را به تسخیر خود درآورد و زمینه تحوّل روحی وی را فراهم آورد، به گونه‌ای که در نهایت، وی روی به درگاه الهی آورد و گفت: ﴿...قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ: (ملکه سبأ) گفت: پروردگارا! من به خود ستم کردم و (اینک) با سلیمان به خداوندى که پروردگار عالمیان است، اسلام آوردم﴾ (النّمل/44). من در گذشته در برابر آفتاب سجده می‌کردم، بُت می‌پرستیدم، غرق تجمّل و زینت بودم و خود را برترین انسان در دنیا می‌پنداشتم. امّا اکنون می‌فهمم که قدرتم تا چه حد کوچک است و اصولاً این زر و زیورها روح انسان را سیراب نمی‌کند» (مکارم شیرازی و دیگران، 1371، ج 15: 482). 6ـ1) قرآن درباره ادّعای الوهیّت عیسی(ع)که از جمله انحرافات اعتقادی مسیحیان به شمار می‌آید، در مقام ابطال این عقیده و اصلاح نگرش آنها می‌گوید: ﴿...قُلْ فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللّهِ شَیْئًا إِنْ أَرَادَ أَن یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا...: بگو: اگر خدا بخواهد مسیح بن مریم و مادرش و همه کسانى را که روى زمین هستند، هلاک کند، چه کسى مى‏تواند جلوگیرى کند؟...﴾ (المائده/17). اشاره به اینکه مسیح(ع)مانند مادرش و مانند همه افراد بشر، انسانی بیش نبود و بنابراین، از نظر مخلوق بودن در ردیف سایر مخلوقات است و به همین دلیل، فنا و نیستی در ذات او راه دارد و چیزی که نیستی برای او تصوّر می‌شود، چگونه ممکن است خداوند ازلی و ابدی باشد؟! در جای دیگر نیز درباره عیسی و مادرش می‌فرماید: ﴿مَّا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَه کَانَا یَأْکُلاَنِ الطَّعَامَ انظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الآیَاتِ ثُمَّ انظُرْ أَنَّى یُؤْفَکُونَ: مسیح فرزند مریم، فقط فرستاده (ی خدا) بود که پیش از وى نیز، فرستادگان دیگرى بودند و مادرش زن بسیار راستگویى بود. هر دو غذا مى‏خوردند (با این حال، چگونه دعوى الوهیّت مسیح و پرستش مریم را دارید؟!) بنگر چگونه نشانه را براى آنها آشکار مى‏سازیم! سپس بنگر چگونه از حق بازگردانده مى‏شوند﴾ (المائده/75). یعنی کسانی که چنان نیازمند هستند که اگر چند روز غذا به آنها نرسد، قادر به حرکت نیستند، چگونه می‌توانند خدا یا در ردیف خدا باشند. جالب اینکه غالباً در قرآن از حضرت عیسی(ع)با تعبیر مسیح بن مریم (مسیح فرزند مادرش مریم) یاد شده، با اینکه در خصوص هیچ فرد دیگری چنین تعبیری نشده (که به نام مادر یا پدر وی نیز اشاره شده باشد)، این امر می‌تواند اشاره به این حقیقت داشته باشد که کسی را که روزی چنین بوده، سپس به صورت طفلی از مادر زاده شده، تدریجاً پرورش یافته و بزرگ شده، چگونه می‌توان او را با وجود این همه تغییر و تحوّلات و نیازمندی‌ها، خدا پنداشت و به پرستش او روی نمود؟ مگر نه اینکه خداوند از تمام ‌این نقص‌ها و نیازها مبرّا است و چنین ادّعاهای باطلی حکایت از عدم شناخت و بینش درباره ذات ربوبی دارد. 2ـ ارائه بینش در باب دنیا و ماهیّت حقیقی آن قرآن بینش ویژه‌ای در مورد دنیا به دست می‌دهد و ماهیّت آن را برای انسان آشکار می‌نماید. می‌توان گفت طبق این بینش، راز دنیا در دو کلمه نهفته است: «اَلَم» و «اَمَل». دنیا سرای اَلَم و اَمَل است (ر.ک؛ ابن‌منظور، 1405ق.: 47). دنیا سرای اَلَم است، از آن رو که آن را با بلا پیچیده‌اند. دنیا گذرگاهی است که آن را در مسیر آتشفشان و صخره‌های لرزان کشیده‌اند و هیچ مؤمن یا مشرکی بی‌بلا و دشواری از این گذرگاه نخواهد گذشت. نیمه دیگر رخسار دنیا، «اَمَل» است و این از آن روست که خداوند دنیا را زینت‌کده‌ای ساخته است و زمین را با انواع زینت‌ها آراسته است: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَه لَّهَا...﴾ (الکهف/7). به علاوه شیطان نیز در این زینت‌کده مأذون است تا به تزیین بپردازد. امّا ویژگی تزیین شیطان آن است که زشت‌ها را نیز زیبا جلوه می‌دهد: ﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ: گفت: پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من (نعمت‌هاى مادّى را) در زمین در نظر آنها زینت مى‏دهم و همگى را گمراه خواهم ساخت﴾ (الحجر/39). قرآن با عرضه چنین بینشی در باب دنیا زمینه دگرگونی و تحوّل را در انسان فراهم می‌آورد. دنیا را سرای اَلَم دیدن، آمادگی برای پذیرش دشواری‌ها و رنج‌ها را در انسان به‌وجود می‌آورد. همچنین در یافتن اینکه دنیا سرای اَمَل است و دانستن اینکه کالای آن در زَروَرَق آرزو پیچیده شده، انسان را در معامله با آن هشیار می‌کند تا برای آن بهای گزافی نپردازد و جلوه‌های آن را جدّی نگیرد (ر.ک؛ باقری، 1378: 80ـ79). قرآن برای ابطال پندار آن دسته از افراد کوته‌بینی که امکانات مادّی افراد را دلیل بر حقّانیّت و سعادت و خوشبختی آنها می‌پندارند، تاریخ اقوام پیشین را در برابر افکار مؤمنان ورق می‌زند و انگشت روی نمونه‌های واضحی می‌گذارد، همچون قدرتمندان فرعونی در مصر و نمرودیان در بابل و قوم نوح، عاد و ثمود در عراق، حجاز و شامات، تا مبادا مؤمنانی که تهیدست و محروم‌اَند، احساس کمبود و ضعف کنند و از کرّ و فرّ ظالمان بی‌ایمان مرعوب یا سُست شوند (ر.ک؛ عیّاشی،1380: 322). از جمله در سوره قصص، حکایت یکی از دنیاپرستان معروف یعنی قارون را به تصویر کشیده است که به جای آراستگی به معیارهای اخلاقی و انسانی خود را به زیورآلات و جواهرات آراسته می‌کرد و اینها را به عنوان معیارهای حقّانیّت خود به رخ دیگران می‌کشید. در این میان، اکثریّت دنیاپرست و ساده‌اندیش با دیدن زرق و برق و نیز جاه و جلال قارون آه سوزانی از دل می‌کشیدند و آرزو می‌کردند که ای کاش به جای او بودند و همچون او زندگی می‌کردند (ر.ک؛ کلینی، 1362، ج 4: 59ـ58). امّا هنگامی‌که آن دنیاپرست بی‌ایمان، با داشتن آن همه گنج‌ها و امکانات مادّی در دل زمین فرورفت و طعمه قهر الهی شد، همگان به بی‌اعتبار و بی‌ارزش بودن چنین معیارهایی پی بردند و در فکر فرورفتند که اگر دیروز دعای مصرّانه آنها به اجابت می‌رسید و خدا آنها را به جای قارون می‌گذاشت، امروز چه سرنوشت شوم و عاقبت بدی در انتظارشان بود. از این رو، به شکرانه گفتند: ﴿... لَوْلَا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَیْکَأَنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ: ... اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرومى‌برد! اى واى! گویى کافران هرگز رستگار نمى‏شوند!﴾ (القصص/82). بدین ترتیب، خداوند گاه صحنه‌هایی را ترتیب می‌دهد تا نوع نگرش نادرست افراد را به موضوع تغییر دهد و معیارهای ارزشگذاری آنها را اصلاح نماید. 3ـ ارائه بینش در باب مفهوم زندگی حقیقی قرآن کریم در قالب برخی داستان‌ها و آیات حیات‌بخش خود از بینش نادرست برخی انسان‌ها نسبت به مفهوم زندگی پرده برداشته است و می‌کوشد تا انسان‌هایی را که سرمست مظاهر فریبنده دنیا شده‌اند و همچون کودکانی سرگرم بازی با وسائل خود می‌باشند و گاه به خاطر از دست دادن آن فریاد برمی‌آورند و دست حسرت می‌گزند، از خواب غفلت بیدار سازد و معیارهای زندگی سعادت‌بخش را به آنها نشان دهد. به عنوان مثال، در حکایت معروف آن دو دوست در سوره کهف مشاهده می‌کنیم یکی از آن دو که دنیا به کامش می‌گشت و باغ و راغ و ثروت‌های هنگفتش او را از خود بی‌خود کرده بود، با فخرفروشی به دوستش، آن همه ثروت و حشمت را دلیل بر حقّانیّت خود تلقّی می‌نمود و یا حتّی خود را طلب کار خدا نیز دانسته، می‌گفت: ﴿وَمَا أَظُنُّ السَّاعَه قَائِمَهوَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا: و باور نمى‏کنم قیامت برپا گردد! و اگر به سوى پروردگارم بازگردانده شوم (و قیامتى در کار باشد)، جایگاهى بهتر از اینجا خواهم یافت!﴾ (الکهف/36). آری، او در چنین خیالات خامی ‌غوطه‌ور بود که دوست مؤمن او برای اصلاح نگرشش در ردّ یافته‌های بی‌اساس وی به محاوره با او پرداخت و او را به خاطر دل بستن به نعمت‌های زودگذر دنیا که گاه در یک لحظه کوتاه با صاعقه‌ای آسمانی و یا بلایی دیگر، زایل و نابود می‌شود، مورد سرزنش قرار داد و اندیشه‌های باطل او را به ریشخند گرفت و بر آن همه نادانی و ابلهی دوستش اظهار تأسّف می‌نمود (ر.ک؛ الکهف/آیات 44ـ32). یکی از رسالت‌های مهمّ انبیاء نیز آن بوده که مفهوم واقعی زندگی را برای مردم تبیین کنند، تا آنها بدانند زندگی فقط در دایره بسته خوردن، خوابیدن و تمتّعات جنسی خلاصه نمی‌شود و اسارت در بند تعلّقات مادّی و شهوانی در اصل، از هر بندگی و اسارت گرانبارتر است (ر.ک؛ قرائتی، 1378، ج10: 49و فیض کاشانی، بی‌تا: 589). اولیای خدا آنانند که همچون یوسف(ع)زندگی در تنگنای زندان را بر کاخ‌های مجلّل آلوده به گناه ترجیح می‌دهند: ﴿ قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ...: (یوسف) گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوب‌تر است از آنچه اینها مرا به سوى آن مى‏خوانند...﴾ (یوسف/33). این زا آن روست که در منطق والای آنها، هر آزاد بودنی ارزش به شمار نمی‌رود و هر تحمّل زندانی نیز عیب و عار نخواهد بود. آری، گرچه یوسف از نظر جسمانی برده بود و مالک هیچ چیز نبود، ولی همو ثابت کرد که آقاتر و آزادتر از او در سرتاسر کشور مصر وجود ندارد.  آنجا که یوسف محبوب و معشوق یکی از زیباترین زنان مصر قرار می‌گیرد، همین غلام و برده، جواب رد به آن زن زیبای متشخّص می‌دهد و می‌گوید در عین اینکه از لحاظ قانون مالکیّت، تن من برده شماست، امّا روحم آزاد است و بنده شهوت و هوی نیستم. من حاضرم علاوه بر بردگی در چهاردیواری زندان هم به سر ببرم، امّا هیچ گاه به اسارت و بندگی شهوت و معصیت تن در نخواهم داد. یا لقمان حکیم که قرآن کریم سوره‌ای به افتخار او و نام او اختصاص داد، گرچه برده و بنده بود، امّا در عین حال، از لحاظ عقل، روح و اخلاق در نهایت آزادمنشی به سر می‌برد. «زانکه لقمان گرچه بنده‌زاده بود، بنده بود و از هوی آزاده بود»    (مولوی، 1367: دفتر اوّل). در نقطه مقابل، چه بسیار کسانی بوده‌اند که در زندگی از نظر قانون مالکیّت آزاد بودند و در ظاهر مملوک کسی نبودند، ولی در واقع، اسیر و برده‌ای بیش نبودند و عقل و اندیشه و نیز روح و جانشان در بند بود و از حمیّت و شجاعتی که بتوانند خود را از بند اسارت و عادت‌های غلط و زشت برهانند، بی‌بهره بودند (ر.ک؛ ابن‌اثیر، 1385: 47). قوم بنی‌اسرائیل نمونه‌ای از این گونه افراد به شمار می‌رفتند، چراکه آنها حتّی پس از آزادی از یوغ بندگی فرعونیان، هنوز در بند عادات غلط و سنّت‌های ناپسندی بودند که روح و اندیشه آنها را به بند کشیده بود و از این رو، جامه عمل پوشیدن به فرمان‌های الهی بسیار سخت و دشوار می‌نمود و به هر بهانه‌ای تلاش داشتند، از زیر بار آن مسئولیّت‌ها شانه خالی کنند. به همین دلیل، می‌بینیم این قوم سُست‌عنصر تن‌پرور که سعادت و خوشی در زندگی را تنها در رفاه و آسایش تفسیر می‌نمودند و فقدان آن را دلیل بر ناکامی‌ خود می‌پنداشتند، در کمال جسارت و بی‌پروایی به پیامبر خود، حضرت موسی(ع)، روی کرده، می‌گفتند: ﴿قَالُواْ أُوذِینَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِینَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا...: گفتند: پیش از آنکه به سوى ما بیایى، آزار دیدیم، (هم‌اکنون) پس از آمدنت نیز آزار مى‏بینیم...﴾ (الأعراف/129). گویی این جماعت نابخرد انتظار داشتند تا با آمدن حضرت موسی(ع)کارهایشان یک شبه سامان بگیرد و خودشان بی‌آنکه دست به سیاه و سفید بزنند، از میوه‌های رسیده و شیرین حکومت پیامبرشان بهره‌مند شوند و حال آنکه خود را با چنین سختی‌ها و ناملایماتی مواجه می‌بینند، اعتقاد خود را به همه مقدّسات از دست داده، از پیامبر خود روی برمی‌گردانند (ر.ک؛ رازی، 1371: 255). مراجع قرآن کریم. ابن‌اثیر، محمّدبن عبدالکریم. (1385ق.). الکامل فی التّاریخ. بیروت: دار بیروت و دار صادر. ابن‌شعبه حرّانی، علیّ بن حسین. (1360). تحف العقول. تهران: انتشارات کتابفروشی اسلامی. ابن‌منظور، محمّدبن مکرم. (1405ق.). لسان العرب. قم: نشر أدب الحوزه. باقری، خسرو. (1378). نگاهی دوباره به تربیت اسلامی. تهران: انتشارات مدرسه. برومند، مهدی. (1380). شیوه‌های تعلیم در قرآن و سنّت.رشت: انتشارات کتاب مبین. تمیمی آمدی، عبدالواحد. (بی‌تا). غررالحکم و درالکلم. ترجمه محمّدعلی انصاری. بی‌جا: بی‌نا. جعفری، یعقوب. (1376). شرح تاریخی قرآن. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی. حجّتی، سیّد محمّدباقر. (1376). پژوهشی در تاریخ قرآن کریم. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی‌. حرّ عاملی، محمّد بن حسن. (1403ق.). وسائل الشّیعه. بیروت: دار احیاء التّراث العربی. حکیم، محمّدباقر. (1417ق.). علوم القرآن. قم: مجمع الفکر الإسلامی. دهخدا، علی‌اکبر. (1360). لغت‌نامه دهخدا. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. رازی، ابوالفتح. (1371). روض‌الجنان و روح‌الجنان فی تفسیر القرآن. مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی ‌آستان قدس رضوی. سبحانی، جعفر. (1360). منشور جاوید. اصفهان: کتابخانه عمومی ‌امام امیرالمؤمنین(ع). شاذلی، سیّد قطب. (1402ق.). تفسیر فی ظلال القرآن. بیروت: دارالشّروق. طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1363). تفسیر المیزان. قم: بنیاد علمی‌ و فرهنگی علاّمه طباطبائی(ره). طبرسی، فضل بن حسن. (1408ق.). مجمع البیان فی علوم القرآن. بیروت: دار المعرفه. طبری، محمّد بن جریر. (1408ق.). تاریخ الطبری. بیروت: دارالکتّاب علمیّه. طوسی، محمّد بن حسن. (1414ق.). الأمالی. قم: مؤسّسه البعثه. عیّاشی، محمّد بن مسعود. (1380). تفسیر العیّاشی. تهران: کتابخانه علمیّه. فیض کاشانی، ملاّمحسن. (بی‌تا). الصّافی فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسّسه الأعلمی ‌للمطبوعات. قاسمی، حمید محمّد. (1385). روش‌های تربیتی در داستان های قرآن. تهران: نشر و پژوهش معناگرا. قرائتی، محسن. (1378). تفسیر نور. قم: مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن. قمی‌، علیّ بن ابراهیم. (1404ق.). تفسیر القمی. قم: مؤسّسه دار الکتاب. کلینی، محمّدبن‌ یعقوب. (1362). اصول کافی. تحقیق علی‌اکبر غفّاری. تهران: دارالکتب الإسلامیّه. مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحارالانوار. بیروت: دار احیاء التّراث الإسلامی. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (1371). تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الإسلامیّه. مولوی، جلال‌الدّین محمّد. (1367). مثنوی معنوی. به اهتمام رینولد نیکلسون. تهران: مؤسّسه انتشارات امیرکبیر. نجاتی، محمّدعثمان. (1367). قرآن و روانشناسی. ترجمه عبّاس عرب. مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی‌ آستان قدس رضوی. نصری، عبدالله. (1376). مبانی رسالت انبیاء در قرآن. تهران: انتشارات سروش. نویسنده: محمّدحسین مردانی نوکنده: استادیار دانشگاه فنّی و حرفه ای دختران مائده گرگان، گرگان فصلنامه معارف قرآنی شماره 16 ادامه دارد...

95/05/10 :: 07:51





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 151]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن