تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833084186
مفهومشناسی واژه «حکمت» و «جمال» و رابطه آن دو از نظر قرآن - بخش دوم زیبایی، گوهر گمشده حکمت
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مفهومشناسی واژه «حکمت» و «جمال» و رابطه آن دو از نظر قرآن - بخش دومزیبایی، گوهر گمشده حکمت
هنر قرآن در این است که در ساختار خللناپذیر خود معنایی شگرف و معجزهآسایی عرضه میدارد که در بسیاری اوقات، از نگاه سطحی دور میماند و هنرمند کسی است که به کشف چنان روابط پنهان و ناملموسی نائل آید.
4ـ نقدی بر دیدگاه ملاّصدرا نکات مثبت دیدگاه این فیلسوف و مفسّر بزرگ این است که اوّلاً اصل و اساس حکمت را از افاضات پروردگار میداند. ثانیاً اینکه ایشان انبیاء و معصومین(ع) را معلّم حکمت میداند، نکته برجستهای است که شاهدی است برای تقسیمبندی ابتکاری ما که به زودی ذکر میشود. ثالثاً ایشان نیز مثل مرحوم طبرسی، همان گونه که ذکر گردید، حکمت را مبداء و منشاء افعال حسنه (زیبا) میداند. رابعاً کمال حکمت را برای اولیاءالله دانسته است. امّا متأسّفانه چند اشکال بر دیدگاه وی وجود دارد که عبارتند از: الف) ایشان نیز مثل دیگران برای حکمت، انواعی قائل نیست. ب) گویا با نقل دیدگاه مقاتل و اشکال نگرفتن بر آن، گویا ایشان نیز حکمت را در قرآن در این چهار دسته میگنجانده است، در صورتی که اوّلاً همانگونه که از مجمعالبیان نقل شد، ایشان آن را در 10 دسته میگنجاند که وسیعتر از دایره معانی ایشان است. از سویی، ایشان نیز مصادیق حکمت را با معانی حکمت خلط نموده است و به نظر میرسد تقسیمبندی نکردن حکمت، وی را دچار این اشتباه نموده است. ثالثاً آنچه که گفته حکمت هم شامل علم صحیح و هم فعل و رفتار صحیح میشود. معلوم نیست کدام نوع حکمت را منظور نموده است. 5ـ نقد و بررسی معنای حکمت در تفاسیر از آنچه به عنوان شاهد در معنای حکمت از تفاسیر ذکر شد، نکاتی به دست میآید که عبارتند از: 1ـ به جز معنای کتابت، معرفت امام و وسیله تمیز الهام رحمانی و القای شیطانی، تقریباً تمام معنای دیگری که برای حکمت ذکر شد، در این تفاسیر در بحث قبلی لغوی آمده است و چیز جدیدی ذکر نشده است. 2ـ از روایات تفسیرالأصفی نکات جالبی به دست میآید که ما در بحث ارائه تعریف و تقسیمبندی خودمان از حکمت بیشتر از این روایات استفاده میکنیم و نکات آن را ذکر مینماییم، امّا آنچه به طور خلاصه باید اینجا گفت، این است که مستنبط از این روایات حکمت، معرفت یا علم متداول نیست، بلکه هدیّهای است که خداوند به مخلصین خود ارزانی میفرماید. شاید منظور از این عبارت معصوم که فرموده «خانهای که خالی از حکمت باشد، خراب است» مقرون به این حدیث نورانی علوی باشد که فرمود: «إِنَّ هذه القلوب تملّ کما یملّ الأبدان فابتغوا لها طرائف الحکمه: مسلّماً این قلبها نیز مثل بدنها افسرده و پوسیده میشود. پس برای باطراوت شدن آنها، حکمتهای تازه طلب کنید» (نهجالبلاغه/ ح 179). زیرا با توجّه به این ضربالمثل معروف که گوید: «افسردهدلی افسرده کند انجمنی را»، زمانی که صاحبخانه قلبی تاریک و ضمیر و درونی سیاه و دژم داشته باشد، نه تنها بر دیگر افراد خانه تأثیر میگذارد، بلکه با توجّه به آیات بیشمار قرآنی که خداوند برای تمام ذرّات کائنات گونهای شعور قائل است، حتّی بر در و دیوار خانه نیز این افسردگی تأثیر میگذارد و خانهای که از صفا و صمیمیّت و زیبایی بیبهره باشد، به راستی که خرابهای بیش نیست. در جای دیگری نیز میفرماید: «وَ إنّما ذلک بِمنزله الحکمه الّتی حیاه القلب المیّت» (همان/ خ 133). 3ـ آنچه از عبارت آخر جمله تفسیر مجمعالبیان استنباط میشود، این است که علم، حقیقتی دارد و اگر ما این حقیقت را حقّالیقین بدانیم (چنانچه یکی از معانی حکمت در بحث لغوی، رسیدن به حقّالیقین بود که ذکر شد)، ایشان برای علم درجاتی قائل است که اوج آن را حکمت نامیده است و این جزء از علم را که حکمت یا حقیقت علم نامیده، اثرش این است که انسان را به زیبایی فرامیخواند؛ به عبارت دیگر، از خواصّ حکمت، بارور نمودن روحیّه زیباشناختی در انسان است. 4ـ از روایت امام نیز استفاده میشود که یکی از بالاترین درجاتی که انسان میتواند طی نماید و یکی از بزرگترین نعمتهای الهی بر بشر ارزانی حکمت است و شاید این کلام امام ناظر به همان خیر کثیری باشد که در سوره البقره آیه 269 ذکر شده است. 5ـ دو اشکال بزرگی که در همه این تفاسیر وجود دارد: یکی خلط معنا و مصداق حکمت است، حتّی در تفسیر مجمعالبیان که یکی از معروفترین تفاسیر شیعه است و دیگر اینکه با توجّه به کلام این مفسّران گویا حکمت فقط یک نوع است که هم آن را به مخلصین و هم به منافق و کافر میدهند. 6ـ تعریف و تقسیم ارائه شده ما از حکمت ما معتقدیم که حکمت به طور کلّی به دو نوع اصلی تقسیم میگردد که صاحبان هر کدام از این دو نوع، خود درجات بسیاری دارند و یک کلّی مشکّک است نه متواطی؛ زیرا همانگونه که خیلی از محاسن و مکارم الهی و انسانی دارای شدّت و ضعف است و بستگی به عواملی دارد، حکمت نیز از این قاعده مستثنی نیست و ما اگر بخواهیم حکمت را تعریف کنیم، حتماً باید با پسوندی که بیانگر نوع آن است، آن را مشخّص، سپس به تعریف آن بپردازیم. اکنون نخست به تعریف آن و آنگاه به مؤیّدات خود در این تعریف میپردازیم و آنگاه برای انواع آن مثالها و شواهدی میآوریم. 7ـ حکمت افاضهای و حکمت تعلیمی حکمت افاضهای عبارت است از «افاضه بالاترین درجه یقین از سوی خداوند به اولیای خود که در سایه آن، تمام نظام آفرینش را زیبا درک میکنند و حکمت تعلیمی، تمام علوم و افعالی است که درکنار دیگر شرایط تحصیل حکمت انسان را به زیبا نگریستن عالم آفرینش میرساند» (تعریف نگارنده). در تعریف ارائه شده، حکمت افاضهای مختصّ پیامبران، معصومین و اولیاءالله یا خاصّان حضرت حق میباشد و حکمت تعلیمی شامل تمام علوم، معارف و اعمالی است که یا از سوی ایشان به مردم تعلیم داده میشود تا در سایه آن به تعالی و سعادت برسند و یا اگر نزد دیگران غیر از ایشان باشد و بهزودی به صاحب اصلی خود که همان جوینده حکمت است، بازمیگردد و در سایه این دو تعریف است که احادیثی از قبیل معنا پیدا میکند. 8ـ شواهدی برای تعریف و تقسیم ارائه شده برای برخی قسمتهایی که در تعریف ارائه شده، مستندات لغوی، تفسیری و قرآنی و روایی داریم که اکنون به اجمال هر یک را خواهیم آورد و قسمتی از تعریف ارائه شده، یعنی گنجاندن جمال در تعریف، برای اوّلین بار صورت گرفته است. 8ـ1) شواهد لغوی در دستهبندی هفتگانه لغوی آغاز بحث، این تعاریف در لغتنامهها آمده است که «قطعیّت و یقین»، «صاحبیقین و معرفت گشتن بهوسیله افاضه و اشراق الهی»، «رسیدن به حقّالیقین در همه معارف و احکام»، «نبوّت و رسالت»، «نهایت امر هر چیزی»، «کسی که کارهای ظریف و زیبا انجام دهد». حتّی در لغتنامههای فارسی هم شواهدی برای این تعریف میتوان یافت؛ مثلاً مرحوم دهخدا بعد از اینکه حدود سی معنا برای حکمت آورده که جز اندکی، همه از مصادیق حکمت میباشد و تقریباً همه در بحث لغوی موجود است. در جایی میگوید: «جهان سر به سر حکمت و عبرت است
«حکمت از حضرت نبی باید جُست چرا بهره ما همه غفلت است» (دهخدا، 1337، ج12: 558).
پاک و پاکیزه زِ تشبیه و زِ تعطیل چو سیم»
(همان). یا در لغتنامه مرحوم معین معانی ذیل آمده است: «عدل، داد، دانش، دانایی، حلم، بردباری، راستی، درستی صواب، کلام موافق حق، پند و اندرز، معرفت، حقایق اشیاء به قدر طاقت بشری که تعریف اخیر علم، حکمت یا تعریف علم فلسفه است و شاید دلیل اینکه یکی از تعاریف علم فلسفه علاوه بر تعریف مذکور، این گونه است، بدین لیل باشد که: «حکمت شبه وصفی به الله عالم است؛ یعنی به واسطه این علم، روح انسانی متّصف به صفات اللّه میشود و متخلّق به اخلاق الهی میگردد و این اتّصاف و تخلّق، روح را از حالت فانی بشریّت بمیراند و نشئه باقی ابدیّت حیات بخشد» (الهی قمشه ای، 1363: 4). 8ـ2) شواهد تفسیری در تفاسیر شیعه، برخی تفسیرهایی ارائه دادهاند که به تعریف و تقسیمبندی ما از حکمت بسیار نزدیک است و در اینجا نمونههایی از این تفاسیر ذکر میشود. الف) تفسیر اطیبالبیان نویسنده تفسیر اطیبالبیان بعد از اینکه معانی مختلفی را که برای حکمت ذکر نمودهاند، نقل میکند (مثل علم قرآن، اصابه در قول، قرآن، فقه، طاعهالله و معرفهالإمام و ...) میگوید، اینها از مصادیق حکمت هستند و تحقیق کلام را این میداند که حکمت یکی از صفات ربوبیّت و از شئون علم است و بعد خصوصیّاتی که برای حکمت ذکر میکند، جالب است که عبارتند از: الف) حکمت شامل جمیع علوم میشود. ب) حکمت موهبت عظمی است. ج) حکمت مقول بالتّشکیک است و مراتب بسیار دارد، بلکه غیرمتناهی است و هر کس به او حکمت داده شده است، بهرهای از آن دارد و این موهبت را جهّال درک نمیکنند. د) صاحبان عقل خالص از شوائب و هواهای نفسانی، میتوانند آن را درک کنند. هـ) هر کس که خداوند به او عنایت کند و شایستگی داشته باشد، به میزان قابلیّت میتواند از حکمت بهره گیرد. ج) برای حکمت فرد اتمّ قائل است که خداوند آن را به انبیاء و اتمّ آن را به نبیّ مکرّم اسلام(ص)و اوصیای ایشان عنایت فرموده است. سپس ایشان یک معنا را جامع همه معانی حکمت میداند و آن معرفت فوائد، نتایج، خواص، مصالح، مفاسد و مضارّ اشیاء، امور، افعال، اخلاق و عقاید چه اُخروی و چه دنیوی است (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 3: 51). در نقد صفتهای ایشان، اوّلاً باید گفت با تقسیمی که ما از حکمت ارائه دادیم و آن را دو نوع دانستیم و برای حکمت تعلیمی مصادیق بسیار بیشمار ذکر نمودیم، عبارتِ «الف» ایشان درست است که گفته است، حکمت شامل جمیع علوم میشود، به شرطی که آنها را از نوع تعلیمی بدانیم و نیز اینکه ایشان گفته، حکمت مقول بالتّشکیک است، ما نیز با توجّه به مراتب و درجات انسانها، حکمت را نوعی مشکّک دانستیم، چه حکمت افاضهای و چه حکمت تعلیمی را. همچنین عبارتِ «ب» ایشان که آن را موهبت عظمی دانسته، با حکمت افاضهای ما مطابقت دارد. خصوصیّتِ «ت» ایشان نیز در تقسیمبندی ما لحاظ شده است و عبارتِ «ث» ایشان نیز چنین است، امّا در خصوصیّتِ «ج»، اینکه ایشان برای حکمتِ فرد اَتَم قائل است، با تعریف حکمت افاضهای ما مطابقت دارد و ملاّصدرا نیز با ایشان موافق است که کلام او قبلاً ذکر شد، امّا اشکال کار ایشان تقسیمبندی نکردن حکمت به انواع آن و نامگذاری نکردن ایشان از حکمت است که البتّه ما اعتراضی بر معنای جامع ایشان نداریم. ب) مفسّر بزرگ علاّمه طباطبائی یکی از نکتهسنجیها و ظرافتهای تعریف علاّمه طباطبائی از حکمت، ذیل آیه 269 البقره، این است که آن را یک نوع معرّفی میکند و اگر ایشان یک تقسیمبندی ارائه میداد، تعریف ایشان نیز بسیار متین و بجا بود. ایشان میفرمایند: «حکمت به کسرِ «حاء» بر وزن فعله است که این وزن افاده نوع، یعنی دلالت بر نوع معنایی میکند که در این قالب درآمده است. پس حکمت به معنای نوعی احکام و اتقان و یا نوعی از امر محکم و متقن است، چنانچه هیچ رخنه و یا سُستی در آن نباشد و این کلمه بیشتر در معلومات عقلی و حقّ و صادق استعمال میشود و معنایش در این موارد این است که بطلان و کذب به هیچ وجه در آن معنا راه ندارد... . پس حکمت عبارت است از قضایای حقّهای که مطابق با واقع باشد» (طباطبائی، 1374، ج 2: 606). نقد دیدگاه علاّمه طباطبائی اشکال بزرگ علاّمه در این باب، تقسیمبندی نکردن حکمت است و انسان با یک نوع کلّیگویی در تعریف ایشان مواجه است؛ زیرا ما چنانچه در بحث لغوی حدود هفتاد و یک مصداق و تعریف را که از حکمت ارائه شده بود، ذکر کردیم و با تعریف کلّی علاّمه و تقسیمبندی نکردن ایشان، انسان دچار سردرگمی میشود. ج) تفسیر شریف لاهیجی در مقدّمه تفسیر لاهیجی عبارتی گویا از کتاب محبوب القلوب نقل میکند که گرچه ایشان قسمتهایی از عبارات این کتاب را که مربوط به نبوّت است، نمیپذیرد، امّا قسمتهایی از آن جالب است و شبیه گفتار ملاّصدراست که آن را سابق بیان نمودیم: «پی بردن به حقایق اشیاء چنانکه شاید و باید، بر حسب طاقت بشری بر دو گونه است: اگر از عالم بالا و ملاء اعلی به وی افاضه شود، نه از راه تعلیم و تعلّم بشری و با این حال، مأمور به اصلاح نوع انسانی نیز باشد، او را نبیّ و پیغمبر گویند و اگر یاد گرفتن از طریق بشریّت به دست آید، آن را فلسفه نامند و لازمه این امر، صفات شریفهای است که از آن جمله، نورانی شدن نفس است در پرتو دانش تا حدّی که مجهولات به معلومات مبدّل شود و هیچ چیز بر وی پوشیده نماند» (لاهیجی، بیتا: 66). 8ـ3) شواهد قرآنی ما برای تعریف و مبنای تعریف و تقسیمبندی خود دلایلی از قرآن داریم که برخی از آنها را بیان میکنیم. خداوند در آیه 79 سوره آلعمران میفرماید: Pمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّه ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُواْ عِبَادًا لِّی مِن دُونِ اللّهِ وَلَکِن کُونُواْ رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنتُمْ تَدْرُسُونَ: برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حُکم و نبوّت به او دهد، سپس او به مردم بگوید: غیر از خدا مرا پرستش کنید! بلکه مردمی الهی باشید، آنگونه که کتاب خدا را میآموختید و درس میخواندید (و غیر از خدا را پرستش نکنید)!O. خداوند متعال در آیه 39 سوره مبارکه اسراء، بعد از بیان اصول چندگانهای که قبل از این آیه ذکر فرموده، میفرماید: Pذَلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَه: این (احکام) از حکمتهایی است که پروردگارت به تو وحی فرموده استO. «و اگر ما با توجّه به اینکه اصل قرآن در مقام لدن هیچ گونه تفصیل و یا قِسمی ندارد و نیز اگر ما قرآن و وحی به انبیاء را دارای سه مرتبه اعلی، عالی (متوسّط) و نازل بدانیم» (جوادی آملی،1386: 173). میتوان گفت که مراتبی از حکمت را خداوند فقط به خواصّ معصومین و انبیاء میدهد، اشاره به همین حکمت دارد؛ مراتبی مثل معارف شب معراج، آنجا که فرشته قادر به طیّ طریق نبود (ر.ک؛ مجلسی، 1403ق.، ج 18: 382). یا آنچه بنا بر نقل کتاب مقدّس، حضرت سلیمان از خداوند طلب حکمت میکند (اوّل پادشاهان، 3: 9) و خداوند نیز دعای وی را اجابت مینماید (همان: 12) که تبلور آن در امثال سلیمان دیده میشود، به صورت بسیار گسترده و نیز این تبلور تا حدّی در جامعه سلیمان دیده میشود، مراتبی از حکمت نیز به واسطه جبرئیل یا وسایط دیگر به پیامبران افاضه میشود، سپس مراتبی از حکمت به وساطت پیامبر به سایر مردم یاد داده میشود (حکمت تعلیمی) و اینکه در آیاتی از قرآن کریم میفرماید ما پیامبران را فرستادیم تا کتاب و حکمت به مردم بیاموزند. 8ـ4) شواهد روایی امام علی(ع) نیز در معرّفی خود و اهل بیت(ع) میفرماید: «نحن شجره النّبوّه و محطّ الرّساله و مختلف الملائکه و معادن العلم و ینابیع الحکمه» (نهجالبلاغه/ خ 109). آن حضرت خاندان عصمت و طهارت را چشمه حکمت معرّفی میکند؛ یعنی اگر بقیّه نیز از حکمت بهرهای دارند، جیرهخوار این خاندان میباشند. امّا در باب حکمت عرضی، امام علی(ع) حدیثی جالب دارند که مؤیّد تقسیمبندی ماست. بهعلاوه، آیات زیادی نیز از قرآن کریم وجود دارد که ابتدا کلام امام علی(ع) و آنگاه چند آیه را در این رابطه ذکر میکنیم. آن حضرت میفرماید: «خُذ الحکمه أَنَّی کانت، فإِنّ الحکمه تکون فی صدرالمنافق فتلجلج فی صدره حتّی تخرج فتسکن إلی صواحبها فی صدر المإمن: حکمت را از هر کجا باشد، فراگیر که حکمت در سینه منافق، ناآرام است تا از آن بیرون رود و در سینه مؤمن که از صاحبان آن است، قرار و آرام گیرد» (همان/ خ 79). 9ـ گوهر گمشده حکمت همانگونه که قبلاً یاد شد و مدّعی شدیم، اگر صحبت از حکمت به میان آید و از زیبایی و جمال بحثی نشود، حکایتگر قصور ما از دین و مضامین وحیانی است، چراکه نه تنها در آیات و روایات این دو با هم پیوند وثیقی دارند، بلکه در همه فرهنگها شواهدی برای آن یافت میشود که مثالهایی به زودی آورده خواهد شد. از جمله نتایج این پیوند را میتوان به یکی از ثمرات حکمت در جامعه سلیمان (باب8: 1) اشاره کرد که همان رسیدن به شادمانی است. در قرآن کریم، آیات متعدّدی بیانگر این ارتباط تنگاتنگ میباشد. در یک موضع داریم: Pاللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ: خداوند آفریدگار هر چیزی استO (الزّمر/ 62) و در جای دیگر میفرماید: Pالَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ: او همان کسی است که هر چه را آفرید، نیکو آفریدO (السّجده / 7). با کنار هم قرار دادن این دو درمییابیم که هر چیزی که شیء بر آن اطلاق شود، زیبا هم هست و با توجّه به تعریف علاّمه از حکمت که فرمودند: «حکمت عبارت است از قضایای حَقّهای که مطابق با واقع باشد» (طباطبائی، 1374، ج 2: 66) و دیگر تعاریف قبلی از حکمت، آیا امکان دارد انسان به حقیقت چیزی برسد، امّا زیبایی آن را درک نکند؟! 10ـ جمال در لغت از آنجا که در بحث حکمت از جمعبندی همخانواده این واژه به برکات و مشترکات زیادی نائل آمدیم، سعی داریم چنین تحلیلی را بر واژه جمال نیز ارائه دهیم. لذا ابتدا همخانوادههای جمال را که در این مجال، حتّی به معانی مخالف آن نیز اطلاق گردیده، میآوریم و آنگاه به نتیجهگیری میپردازیم. از آنچه در لغتنامهها پیرامون گروه خانوادگی «جمال» به دست میآید، میتوان آنها رابه چند دسته زیر خلاصه نمود: دسته اوّل مذاب کردن پیه (ر.ک؛ فراهیدی، 1410ق.، ج 6: 141 و ابنفارس، 1404ق.، ج 1: 481 و ...)، فربهای و یا زن فربه (ابنمنظور، 1414ق.، ج 11: 123و ...)، همراه بودن با راحتی و استراحت (ر.ک؛ فراهیدی، 1410ق.، ج 6: 141)، تکبّر، طلحه و زبیر، تعامل پسندیده و معاشرت نیکو با مردم (ر.ک؛ طریحی، 1375، ج 5: 341)، انعام و بخشش به دیگران (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412ق.:202) عفو و گذشت (ر.ک؛ طریحی، 1375، ج 5: 341)، مایل شدن و تمایل یافتن و به خوبی آماده شدن (ر.ک؛ بستانی، 1375: 329). دسته دوم نامی برای زنها (فراهیدی، 1410 ق.، ج 6: 141)، نامی برای یک نوع ماهی یا یک نوع پرنده و یا کوسه (ر.ک؛ همان: 141)، نام شتر (ر.ک؛ ابنفارس، 1404ق.: 481)، زوج (ر.ک؛ ابنمنظور، 1404ق.، ج 11: 123) وجاهت و زیبایی زینت یا آرامش و بانمکی (ر.ک؛ همان 123)، زنی که فربهای ندارد (ر.ک؛ همان: 123)، مو و صورت زیبای زنها (طریحی، 1375، ج 5: 341)، مرد و زن زیبا (ر.ک؛ فراهیدی: 1410ق.، ج 6: 141)، صوت زیبا، آرایش و لباس زیبا، زینت (ر.ک؛ طریحی، 1375، ج 5: 341)، استخوان دنبال آرنج آراستن و زیبا کردن، شایسته بودن، زیبایی بوته گلی که یک ساعت قبل از غروب باز میشود و پس از طلوع خورشید پژمرده میشود، گیاهی که بر تنه درختان میپیچد و گلهای زیادی میدهد (بستانی، 1375: 329). دسته سوم جمعآوری بعد از پراکندگی، کلام موجز (ر.ک؛ فراهیدی، 1410ق.، ج 6: 141)، گلّهای از شتر که صاحب آن همراه آن باشد، شب (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1410ق.: 202)، لشکر، غایت زیبایی یا کمال زیبایی، جمع نمودن (ر.ک؛ ابنمنظور، 1404ق.، ج 11: 123)، سیاهی گلّه شتران، اعدادی که کامل باشند؛ مثل 10، 20، 30 و ...، اسلام (ر.ک؛ طریحی، 1375، ج 5: 341)، مرد بزرگمنش، موجز و کوتاه کردن کلام (ر.ک؛ مصطفوی 1360، ج 2: 128)، ثواب و پاداش (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412ق.: 202)، رضوان خدا، شهادت، صبر واجبات، قرآن، صدق و راستی، گشایش در روزی و آفرینش، بهشت، غنیمت، حبّ اهلالبیت، امام حسن و امام حسین(ع) ، خوشعاقبتی (رک؛ طریحی، 1375، ج 5: 341)، با پیشرفت پیاپی، شهادت در راه خدا، پیروزی، نامهای نود و نُهگانه خداوند (ر.ک؛ بستانی، 1375: 329)، اکتساب جاه و حرمت نزد مردم (ر.ک؛ طریحی، 1375، ج 5: 341). دسته چهارم نوعی قناعت، (ر.ک؛ فراهیدی، 1410ق.، ج 6: 141)، صبر جمیل (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1410ق.: 202و...)، طنابهای پُل، نماز شب، شب را برای گناه و شرابخواری به سر بردن، نوعی حبس و ممانعت درخت نخل به دلیل طول، ضخامت و صلابت آن، نوعی ماهی که فقط در دریاهای شور زندگی میکند، فصاحت (ر.ک؛ ابنمنظور، 1404ق.، ج 11: 123)، طنابهای کشتی، طلحه و زبیر در جنگ جمل، منع از تلاش بیاندازه، ایّام جنگ جمل، عقیده محکم، عفو و گذشت، یاری کردن و صبر، واجبات، مستحبات، قرآن، صدق و راستی، گشایش و روزی، حبّ اهل بیت، آنچه نزد خداوند به بندگان داده میشود و توفیق خدا (ر.ک؛ طریحی، 1375، ج 5: 341). 11ـ تحلیل و بررسی لغوی با نگاهی به مصادیق دسته اوّل، نوعی رقّت، ظرافت، روانی، سیّالی و انعطاف به چشم میخورد. اگر پرسیده شود چرا جریان طلحه و زبیر و جنگ جمل در این دسته قرار میگیرد، از چند نظر قابل بررسی است. یکی متلوّن بودن این دو شخصیّت و انعطافپذیری آنها با اوضاع و شرایط زمانه، چنانچه همینها از نخستین کسانی بودند که در ابتدای خلافت امیرالمؤمنین(ع) به وی وعده همکاری دادند و بعد از آنکه صلابت امام را مشاهده کردند، عقبنشینی نموده، موضع جدیدی اتّخاذ کردند و یا عفو، گذشت، انعام و بخشش بعد از رقّت قلب صورت میگیرد و بقیّه موارد نیاز به توضیح ندارد. با بررسی مصادیق دسته دوم، نوعی حُسن ترکیب و زیبایی ظاهری مشاهده میگردد که با عین و بصر قابل ادراک است و شاید از همین نظر باشد که خداوند تبارک و تعالی در آیه شریفه Pوَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ: و در آنها برای شما زینت و شکوه است، هنگامی که آنها را به استراحتگاه خود بازمیگردانید و هنگامیکه (صبحگاهان) به صحرا میفرستید!O(النّحل/6). از «به چرا رفتن» و «آواز چهارپایان» وجاهت خاصّی که این اموال به صاحبان خود میبخشد، از لفظِ جمال استفاده فرمود که اینجا نوعی ترتیب چشمنواز و آهنگ گوشنواز مشاهده میشود. از بررسی مصادیق سوم نیز گونهای تجمیع و پختگی، تکامل و خوشعاقبتی یا به عبارت دیگر، یک فرجام نیک و زیبا به دست میآید؛ مثلاً همه واجبات شرعی یا اخلاقی و یا واجبات عرفانی، نه فقهی و حقوقی، مثل عفو و گذشت، صدق و راستی، شهادت، عوامل فرجام نیک هستند که همه اینها با تمسّک به قرآن و اهل بیت که در این دسته، حسنین(ع) به عنوان نماد اهل بیت و خود قرآن نیز یکی از مصادیق این دسته است و بقیّه موارد نیز با کمی تأمّل به موارد بالا بازگردانده میشوند. بالأخره از بررسی آخرین دسته، یعنی دسته چهارم، نوعی صلابت، محکمی و استواری به دست میآید که با تأویلی آنها را به منع نیز میتوان برگرداند. جالب است که از این نتایج چهارگانه از همخانواده جمال در لغت، برخی در ریشه لغوی حکمت نیز وجود دارد که در بحث سابق گذشت؛ مثل همین نتیجه چهارم، یعنی صلابت، محکمی و استواری که حتّی در تعریف مختار ما از حکمت نیز مدخلیّت دارد؛ زیرا ما حکمت را به مرز یقین وارد نمودیم که قطعاً شکّ و تردید و سُستی در آن راه ندارد و یا تکامل و پختگی نیز که از نتایج گروه سوم بود، در ریشه حکمت وجود داشت که پیش از این ذکر گردید. 12ـ چیستی زیبایی در پرتو حکمت درباره حقیقت و چیستی زیبایی و منشاء آن، از دیرباز بین اربابان فکر اختلاف نظر وجود داشته است، به گونهای که حتّی از زمان افلاطون (Plato) (347ـ 427 ق. م) بازار این مباحث گرم بوده است و ایشان معتقد بود که در انسان حسّ زیبادوستی و انگیزه کمالخواهی هست و این به آن سبب است که روح او در عالم تجرّد با کمال زیبایی مطلق (خدا) آشنا بود و در این جهان، هرچه را که رشحهای از آن مطلق داشته باشد، نظر و دل او را به خود جذب میکند و نیز حسّ خیرخواهی یک نوع زیبادوستی و حبّ کمال است (ر.ک؛ شاذلی، بیتا: 45). برخی از سخنان وی مورد تأیید دین ماست و در اشعار بزرگان نیز شواهد بسیاری میتوان برای آن یافت. «هـــر گــل نـــو که شـــد چمــن آرای،
اثـــر رنـــگ و بــــوی صحبـــت اوســـت»
(حافظ شیرازی، 1379: 104). شاید بتوان گفت که حقیقت زیبایی قابل توصیف نیست. آنچه را ما زیبایی مینامیم، انعکاسی است که از مظاهر آفرینش در ذوق ما پدید میآید و باعث لذّت بردن ما و بهجت و سرور ما میگردد وگرنه زیبایی در ذات خود چیز ملموسی نیست. ذوق ما استعداد و ظرفیّت مخصوصی دارد و آنچه در محیط و اطراف ما و مطابق ظرفیّت ذوق و حسّ ما در آن انعکاس پیدا میکند، برای ما زیباست و آنچه متناسب ظرفیّت ذوق و محیط ما نباشد، در نظر ما زشت به حساب میآید. ستارگان آسمان و ماه تابان در محیط زمین که هستیم و نسبت به ظرفیّت چشم ما زیبا جلوهگر میشود و هر گاه با تلسکوپ به ماه نگاه کنیم، آن را از خاک و سنگ با تپّهها و درّههای بدون آب و سبزه خواهیم یافت و هیچ گونه زیبایی ندارد. دیگر صورت ماه در نظر ما شبیه رخسار معشوق نیست و به خیال روی نگار بر رخ آن بوسه نمیزنیم! همچنین اگر چشم ما قویتر باشد، هر ستارهای را کوره گداختهای خواهیم دید که علاوه بر اینکه زیبایی ندارد، بسا هولانگیز هم میباشد. کسانی که نور چشم آنان ضعیف است (و از حکمت بهره کمتری بردهاند)، بیشتر صورتها در نظر ایشان زیباست (زیبایی صوری)، چون عینک میزنند ( و از حکمت بالاتری برخوردار میگردند)، به پارهای از اشتباههای خویش پی میبردند. شاید از همین نظر است که شاعر معروف سبک نو، از شستن چشمها و از جور دیگر دیدن اشیاء سخن میگوید: «من نمیدانم که چرا میگویند اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست. و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست. گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟! چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید واژهها را باید شست» (سپهری، 1389: 283). یا استاد مسلّم سخن پارسی سعدی شیرازی میفرماید: «گـــر اهـــل معرفتی، هر چه بنگری خوب است که هرچه دوست کند، همچو دوست محبوب است» (سعدی شیرازی، 1386: 1348). ***** یا ناصرخسرو قبادیانی میگوید: «خلــــق همـــــه یکســــره نهال خــدایند هیـــــچ نه برکـــــن تو زیـــن نهـال و نه بشکــن» (ناصرخسرو، 1378: 377). گویا زیبایی ظاهری یک نوع امتزاج و به هم آمیختگی است که در پرتو نور ضعیف جزئیّات هر چیزی، چنانچه هست، نمایان نمیگردد، بلکه بر هم و با وضعی نمودار میشود که در ذوق انسان متناسب و دلفریب میآید. اگر روشنی زیاد شود، هر چیزی آنچنان که هست جلوهگر شود، زیبایی معنای دیگری پیدا خواهد کرد. اگر چهره هر یک از خوبرویانی را که شاعران ما آن را به زیبایی به تصویر کشیدهاند، زیر ذرّهبین بنگریم، نه لب شیرین باقی خواهد ماند و نه عارض سیمین، نه چشم جادو و نه هلال ابرو، و فقط خانهخانههایی بیشمار خواهیم دید، شبیه لانه زنبور، تار و پودها، لیفها و بافتها. اینجاست که ذوق لطیف، خسته و ناتوان از کار میماند و ادراکی دیگر رخ میدهد که آن را حکمت مینامیم. آنچه در سازمان این هیکل به کار رفته، موافق با اصول حیات و لوازم زندگی است و این نظم و سازمان که در ذرّهذرّه کائنات وجود دارد و از قدرتنمایی خداوند حکیم حکایت دارد، «حکمت» نام دارد. پس آنچه را جمال مینامیم، اگر در محیط روشنتر و ظرفیّت بسیار بالاتری از ادراک دریابیم، بهگونهای که تمام جزئیّات و شیوه ترکیب و تألیف آنها معلوم شود، نامش را «حکمت» مینامیم و برعکس، آنچه عقل آن را حکمت میخواند، وقتی در محیط کمنورتر و ظرفیّت کمتری از حسّ و ذوق ما جلوه میکند، چون تمام جزئیّات آن نمودار نمیگردد، یک نوع به هم آمیختگی متناسب دارد که ذوق و روح ما را میرباید و آن را «جمال» مینامیم. شاید دلیل اینکه حضرت امیرالمؤمنین(ع) از عشق مجازی با طعنه یاد میکند، از این نظر باشد، آنجا که میفرماید: «هر کس عاشق چیزی شود، دیدگانش را کور و دلش را رنجور گرداند. پس با چشم بیمار مینگرد و با گوشی میشنود که از شنیدن حقیقت ناشنواست. خواهشهای نفسانی پردههای عقل او را دریده است و دوستی دنیا دلش را میرانده است» (نهجالبلاغه/ خ 109). این از آن روست که عاشقی که فقط یکی از مظاهر زیبایی در چشمش زیبا جلوه میکند، نه زیبایی تمام کائنات، هنوز به حکمت نرسیده است وگرنه «خردمند همان بیند اندر ابل، که در ماهرویان چین و چِگِل». از آنچه گفتیم، معلوم میشود که جمال مظهر حکمت و حکمت مبداء جمال است. به نظر میرسد یکی از دلایل مفقود شدن این عنصر گرانقدر در تعریف حکمت، تعاریف اوّلیّه از این مفهوم باشد؛ زیرا ما انسانها معمولاً جایی که چیزی فراهم شده است، زحمت تکامل بخشیدن یا ارتقا آن را به خود نمیدهیم و به قول مولوی: «خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد!» (مولوی، 1373: 136). وگرنه ادیان الهی با نوعی زیباشناختی آمیخته بودهاند، در احساس و تجربه دینی، هاله مقدّسی این عالم را فراگرفته است و هر چیزی جلوهای از خدا شناخته میشود که جمال محض است و دارای اسمای حسنی است:Pوَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا: و برای خدا نامهای نیک است. خدا را به آن (نامها) بخوانید!O (الأعراف/ 180) و Pکُلُّ مَنْ عَلَیهَا فَانٍ * وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ: همه کسانی که روی آن هستند، فانی میشوند * و تنها ذات ذوالجلال و گرامی پروردگارت باقی میماندO (الرّحمن/ 26ـ27). در زیباشناسی، بین زیبایی متعارف و آنچه او را والا میخوانند، فرق است. زیبایی وقتی والا و متعالی میشود که بار معنوی بگیرد و اندیشه و فلسفهای به دنبال داشته باشد و هرگاه از زیبایی عادی فراتر رود و به متعالی برسد، دوام و استقرار پیدا میکند. قرآن آشکارا از جلوهای در این عالم خبر میدهد که بینهایت زیبا و دارای جلال و مبداء کرامت است: Pوَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِO، و مؤمنان را چنین توصیف میکند که همه آن وجه والا و اعلا را با سعی و اهتمام طلب کند و جز آن رضا نمیدهد: Pإِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَی * وَلَسَوْفَ یَرْضَی: بلکه تنها هدف آن جلب رضای پروردگار بزرگ اوست * و بهزودی راضی و خشنود میشود!O (اللّیل/20ـ 21) و در طلب آن روی و چهره زیبا، صبر و پایداری میکند: Pوَالَّذِینَ صَبَرُواْ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ: و آنها که برای ذات (پاک) پروردگارشان شکیبایی میکنندO (الرّعد/ 22). همه ارادت آنها به دلیل همین چهره است و خاطرخواهانه مایه میگذارند و هر سرمایهای که دارند، در این راه خرج میکنند و رستگاری و سعادت را در این راستا میدانند: Pفَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذَلِکَ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: پس حقّ نزدیکان و مسکینان و در راه ماندگان را ادا کن! این برای آنها که رضای خدا را میطلبند، بهتر است و چنین کسانی رستگارانندO (الرّوم/ 38). با توجّه به مطالبی که قبلاً در باب حکمت مطرح شد و اینکه خداوند تعالی صاحب حکمت را دارای خیر کثیر معرّفی نمود و با توجّه به این آیه شریفه، بدین نتیجه میرسیم که یکی از مصادیق حکمت که باعث رؤیت (باطنی) چهره خداوند میشود، عنایت و توجّه به مخلوقات الهی است؛ زیرا در این آیه شریفه، خداوند متعال دادن حقّ نزدیکان و مسکینان و در راهماندگان را خیر یا پسندیدهتر معرّفی فرموده است و یا در آیه شریفه Pمَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا: کیست که به خدا قرضالحسنهای دهدO (البقره/ 254)، در یک دعوت کلّی و عمومی، همه انسانها را به یک فراخوان عمومی و کلّی دعوت نموده تا هر کار زیبا و خداپسندانهای را که انجام بدهند، خود خداوند را خریدار و گیرنده آن بدانند و یا در سوره مبارکه اسراء، اوامر چندگانهای که تمام محورهای اصلی زندگی یک انسان مؤمن را تشکیل میدهد و در همه زوایای زندگی فرد و جامعه مسلمین اثری از آن میتوان مشاهده نمود، از مصادیق حکمت معرّفی شمرده شدهاند که عبارتند از: 1ـ توحید که شامل توحید ذاتی، افعالی و ... میشود و شرک نورزیدن به خداوند (الإسراء/ 22). 2ـ رفتار نیک و پسندیده با والدین و عبادت خالصانه برای خداوند و نهی از کوچکترین رفتار ناپسندیده به والدین (الإسراء/ 23). 3ـ کمال تواضع نسبت به والدین و دعای رحمت برای آنها (الإسراء/ 24). 4ـ امر اشارهای و کنایهای به انسان که در همه حالات خدا را شاهد و ناظر به اعمال خود بداند و اگر از روی غفلت، اشتباهی از وی سر زند، سریع جبران و توبه نماید (الإسراء/ 25). 5ـ دادن حقّ بستگان نزدیک، مسکین، در راه مانده و پرهیز از اسرافکاری (الإسراء/ 26). 6ـ معرّفی شیطان به عنوان برادر اسرافکاران و اشاره به کفروَرزی شیطان (الإسراء/ 27). 7ـ از آیه 28 تا 30 همین سوره، درباره اهمیّت انفاق و زیادهروی نکردن در انفاق که موجب نیازمند شدن خود انسان شود و نیز یک نکته مهم که اگر در زمان درخواست دیگران چیزی نداشتیم به آنها انفاق کنیم، با گفتاری نیکو و ملایم و آوردن عذری موجّه از آنها جدا شویم، نه با درشتی کردن. 8ـ دوری از کشتن فرزندان به دلیل ترس فقر که متأسّفانه در این ایّام برخلاف دوره جاهلیّت که اعراب فقط دختران را زنده به گور میکردند، هم دختران و هم پسران را با روشهای نوینِ سقط جنین، هم به سبب فقر و هم به دلیل هوسهای خود از بین میبریم (الإسراء/ 26). 9ـ پرهیز از نزدیک شدن به زنا که در آیه نفرموده زنا نکنید، بلکه فرمود نزدیک نشوید؛ یعنی هر کاری را که باعث تحریک به این عمل و نزدیکی به این عمل میشود، ترک کنید و امروز شاهد هستیم که کشورهای شیطانصفت که اغلب شبکههای ماهوارهای، اینترنتی و مخابراتی جهان را هدایت میکنند، از شیوههای مختلف و روشهای بسیار نرم در فضای جنگ نرم که مبارزه با آن، تأکید بسیار جدّی مقام معظّم رهبری در چند سال اخیر بوده است، جوانان یا حتّی کودکان را به سوی مسائل سکس و تخریب خانوادهها تحریک میکنند (الإسراء/ 32). 10ـ پرهیز از قتل و کشتار که امروزه یکی از محورهای اصلی فیلمهای ساخته شده در کشورهای صنعتی، به دلیل فاصله گرفتن از معنویّات، قتل، جنایت و خشونت میباشد (الإسراء/ 33). 11ـ پرهیز از نزدیک شدن به مال یتیم، نه خوردن مال یتیم که باز متأسّفانه در خیلی از کشورهای مدّعی حقوق بشر شاهد هستیم که چگونه هر ساله از طریق راهاندازی جنگ و تفرقه، باعث یتیم شدن و پایمال شدن بسیاری از مردم جهان میشوند (الإسراء/ 34). 12ـ تعهّد و وفاداری به عهد و پیمان و پرهیز از عهدشکنی (الإسراء/ 34). 13ـ رعایت پیمان و میزان در معاملات و پرهیز از هر گونه رباخواری و یا کمفروشی، برخلاف بسیاری از معاملات ربوی در شبکههای بانکی جهانی امروزه که هیچ گاه به حقوق مستضعفان توجّهی نمیشود (الإسراء/ 35). 14ـ پرهیز از پیروی از آنچه که به آن علم نداریم و یا پرهیز از تقلید کورکورانه (الإسراء/ 36). 15ـ پرهیز از تکبّر و خودبزرگبینی و اشاره به زشتی و ناپسندی همه این مواردی که ذکر شد (الإسراء/ 37ـ 38). آری، اینها همه مصداقهایی از حکمت عرضی است که در این جهان، عمل به آن منتهی به زندگی ایدهآل و تشکیل مدینه فاضله و آرمانشهر الهی میشود و در عالم برزخ و قیامت، بر اساس اصل دینی تجسّم اعمال باعث شکلگیری چهرههای زیبایی خواهد شد که مونس و همدم انسان و توجّه نکردن به آنها باعث سختیها و شکلگیری چهرههای زشت و کریه خواهد شد و این است شباهتهای حکمت و جمال در قرآن کریم که از نظر غایت، سرانجام به یک تلاقی منتهی میشوند؛ به عبارت دیگر، حکمت، مبداء جمال و جمال، مظهر حکمت است. اگر بگوییم هنر عبارت است از کوشش برای ایجاد یک عالم ایدهآل، یک عالم صُوَر و عواطف بیآلایش در کنار عالم واقعی، این هنرمندی در سراسر قرآن کریم موج میزند و دینداران در ذات و باطن همین عالم واقعی، آن عالم ایدهآل را میبینند و عمیقترین احساسات و عواطف پرشور و التهاب را در پای آن نثار میکنند. مراجع قرآن کریم. ابناثیر، علیّ بن محمّد. (1364).النّهایه فی غریب الحدیث. قم: انتشارات مؤسّسه اسماعیلیان. ابندرید، محمّدبن حسن. (1988م.). جمهره اللّغه. چاپ اوّل. بیروت: دار العلم للملایین. ابنسیّده، علیّبن اسماعیل. (1421 ق.). المحکم و المحیط الأعظم. تحقیق عبدالحمید هنداوی. چاپ اوّل. بیروت: دارالکتاب العلمیّه. ابنفارس، احمدبن فارس. (1404ق.). معجم مقاییس اللّغه. تحقیق عبدالسّلام محمّد هارون. چاپ اوّل. قم: مکتب الأعلام الإسلامی. ابنفهد حلّی، احمدبن محمّد. (1375). آیین بندگی و نیایش (ترجمه عدّه الداعی). ترجمه حسین غفّاری ساروی. چاپ اوّل. قم: بنیاد معارف اسلامی. ابنمنظور، محمّدبن مکرم. (1414ق.). لسان العرب. چاپ سوم. بیروت: بینا. اشکوری، محمّدبن علی. (1373). تفسیر شریف لاهیجی. چاپ اوّل. تهران: دفتر نشر راد. الهی قمشهای، مهدی. (1363). حکمت الهی(عام و خاص). تهران: انتشارات اسلامی. ایزوتسو، توشیهیکو. (1393). خدا و انسان در قرآن. ترجمه احمد آرام. چاپ نهم. تهران: شرکت سهامی انتشار. بستانی، فؤاد افرام. (1375). فرهنگ ابجدی. تهران: ناشر اسلامی. جعفری، محمّدتقی. (1366).تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی. چاپ یازدهم. تهران: انتشارات اسلامی. جفری، آرتور. (1386). واژههای دخیل در قرآن. فریدون بدرهای. چاپ دوم. تهران: انتشارات توس. جوادی آملی، عبدالله. (1386). قرآن در قرآن. محمّد محرابی. چاپ هفتم. قم: مرکز نشر اسراء. ـــــــــــــــــــ . (1387). مراحل اخلاق در قرآن. تنظیم و ویرایش حجتالاسلام علی اسلامی. چاپ هشتم. قم: مرکز نشر اسراء. حافظ شیرازی، شمسالدّین محمّد. (1379). دیوان اشعار. صادق سجّادی و علی بهرامیان. تهران: شرکت انتشارات فکر روز. دهخدا، علیاکبر. (1377). لغتنامه دهخدا. چاپ دوم. تهران: مؤسّسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران. راغب اصفهانی، حسین بن محمّد. (1412ق). المفردات فی غریب القرآن. تحقیق صفوان عدنان داودی. چاپ اوّل. دمشق: الدّار الشّامیّه. زمانی، مصطفی. (1348). اسلام و تمدّن جدید. قم: وزارت فرهنگ و هنر. سپهری، سهراب. (1389). هشت کتاب. چاپ اوّل. تهران: انتشارات راستین. سعدی شیرازی، مصلح بن عبدالله. (1386). کلّیّات سعدی. تصحیح حسین استاد ولی و بهاءالدّین اسکندری ارسنجانی. چاپ سوم. تهران: انتشارات قدیانی. شریفالرّضی، محمّد بن حسین. (1380). نهجالبلاغه. ترجمه محمّدجواد شریعت. چاپ سوم. تهران: انتشارات اساطیر. عیّاشی، محمّدبن مسعود. (1380ق.). تفسیر العیّاشی. چاپ اوّل. تهران: بینا. صاحب، اسماعیل بن عبّاد. (1414 ق.). المحیط فی اللّغه. تحقیق محمّد حسین آل یاسین. چاپ اوّل. بیروت: عالم الکتب. صدرای شیرازی، محمّدبن ابراهیم. (1766ق.). تفسیر القرآن الکریم. تحقیق محمّد خواجوی. چاپ دوم. قم: انتشارات بیدار. طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1374). تفسیر المیزان. ترجمه سیّد محمّدباقر موسوی همدانی. چاپ پنجم. قم: دفتر انتشارات اسلامی. طبرسی، فضلبن حسن. (1360). مجمعالبیان فی تفسیر القرآن. تحقیق رضا ستوده. چاپ اوّل. تهران: انتشارات فراهانی. طریحی، فخرالدّین. (1375). مجمع البحرین. چاپ سوم. تهران: کتابفروشی مرتضوی. طیّب، سیّد عبدالحسین. (1378). اطیبالبیان فی تفسیر القرآن. چاپ دوم. تهران: انتشارات اسلام. فراستخواه، مقصود. (1376). زبان قرآن. چاپ اوّل. تهران: ناشر علمی و فرهنگی. فراهیدی، خلیلبن احمد. (1410ق.). کتاب العین. چاپ دوم. قم: انتشارات هجرت. الفقه. منسوب به علیّ بن موسی الرّضا(ع) . تحقیق مؤسّسه آلالبیت(ع) . چاپ اوّل. مشهد: مؤسّسه آلالبیت(ع) . فیروزآبادی، محمّدبن یعقوب. (1415 ق.). القاموس المحیط. چاپ اوّل. بیروت: دارالکتب العلمیّه. فیض کاشانی، ملاّ محسن. (1418 ق). الأصفی فی تفسیر القرآن. تحقیق محمّدحسین درایتی و محمّدرضا نعمتی. چاپ اوّل. قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی. فیلیسین، شاله. (1343). شناخت زیبایی. ترجمه علیاکبر بامداد. تهران: انتشارات طهوری. فیّومی، احمدبن یعقوب. (1415 ق.). المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی. چاپ دوم. قم: مؤسّسه دارالهجره. قبادیانی، ناصربن خسرو. (1378). دیوان ناصرخسرو. چاپ سوم. تهران: انتشارات نگار. کتاب مقدّس. (2014م.). مژده برای عصر جدید. کلینی، محمّدبن یعقوب. (1407ق.). الکافی. چاپ چهارم. تهران: بینا. لاهیجی، محمّدبن علیّ. (1373). تفسیر لاهیجی. تهران: دفتر نشر راد. مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحار الانوار. بیروت: مؤسّسه الوفا. مرتضی زبیدی، محمّدبن محمّد. (1414 ق.). تاج العروس من جواهر القاموس. تحقیق علی شیری. بیروت: دارالفکر. مصباحالشّریعه. (1400ق.). امام جعفر بن محمّد(ع) . چاپ اوّل. بیروت: اعلمی. مطرّزی، ناصر بن عبّاد. (1979 م.). المغرب فی ترتیب المعرب. تحقیق محمود فاخوری و عبدالمجید مختار. چاپ اوّل. حلب: مکتبه اسامه بن زید. معین، محمّد. (1379). فرهنگ متوسّط فارسی. چاپ پانزدهم. تهران: انتشارات سپهر. مصطفوی، حسن. (1360). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (1363). تفسیر نمونه. قم: دارالکتب الإسلامیّه مولوی، جلالالدّین محمّد. (1373). گزیده مثنوی معنوی. چاپ دوم. تهران: انتشارات قدیانی فصلنامه معارف قرآنی شماره 20 ادامه دارد...
95/03/02 :: 06:36
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 146]
صفحات پیشنهادی
مفهومشناسی واژه «حکمت» و «جمال» و رابطه آن دو از نظر قرآن - بخش اول حکمت از دیدگاه فیلسوف
مفهومشناسی واژه حکمت و جمال و رابطه آن دو از نظر قرآن - بخش اولحکمت از دیدگاه فیلسوف بزرگ شیعه ملاّصدرا هنر قرآن در این است که در ساختار خللناپذیر خود معنایی شگرف و معجزهآسایی عرضه میدارد که در بسیاری اوقات از نگاه سطحی دور میماند و هنرمند کسی است که به کشف چنان روابط پنهایثربی: روش «سروش» در تبیین علوم دینی نادرست است/ قنبری: درک صحیحی از نظریه «رویای رسولانه»
یثربی روش سروش در تبیین علوم دینی نادرست است قنبری درک صحیحی از نظریه رویای رسولانه نداریم فرهنگ > دین و اندیشه - نشست قرآن کلام خدا یا رویای نبی در نقد و بررسی نظریه محمد ص راوی رویاهای رسولانه دکتر عبدالکریم سروش عصر چهارشنبه 23 تیر با حضور دکتر خلیلارزیابی لایه بلاغی «شعر انتظار» در دوره معاصر با تکیه بر عناصر بیانی - بخش دوم و پایانی استعاره در ش
ارزیابی لایه بلاغی شعر انتظار در دوره معاصر با تکیه بر عناصر بیانی - بخش دوم و پایانیاستعاره در شعر انتظار در شعر آیینی به طور عام و در ادبیات انتظار به طور خاص مانند دیگر انواع ادبی با وجود اینکه شبکۀ مفهومی بسیار غنی و ارجمند است بخشی عمده از تأثیرگذاری اثر مبتنی بر ادبیّتارزیابی لایه بلاغی «شعر انتظار» در دوره معاصر با تکیه بر عناصر بیانی - بخش اول شعر انتظار در قلمرو ع
ارزیابی لایه بلاغی شعر انتظار در دوره معاصر با تکیه بر عناصر بیانی - بخش اولشعر انتظار در قلمرو علم بیان در شعر آیینی به طور عام و در ادبیات انتظار به طور خاص مانند دیگر انواع ادبی با وجود اینکه شبکۀ مفهومی بسیار غنی و ارجمند است بخشی عمده از تأثیرگذاری اثر مبتنی بر ادبیّت متبررسی تئوری رویای رسولانه در نشست «قرآن کلام خدا یا رویای نبی(ص)»
بررسی تئوری رویای رسولانه در نشست قرآن کلام خدا یا رویای نبی ص فرهنگ > دین و اندیشه - نشست قرآن کلام خدا یا رویای نبی ص در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار میشود به گزارش خبرآنلاین در نشست «قرآن کلام خدا یا رویای نبی ص » دکتر سیداهل «اخلاص» همنشین اهل «بطانه » و «ولیجه» نمیشوند
اهل اخلاص همنشین اهل بطانه و ولیجه نمیشوند معادل واژه نفوذ در قرآن دو واژه است که هر کدام یک بار در قرآن ذکر شده یکی واژه بطانه است و دیگری واژه ولیجه بیانات آیتالله مصباح در سیامین نشست انجمن فارغالتحصیلان معادل واژه «نفوذ» در قرآن دو واژه اپژوهشی درباره تفسیر«فتح» در سوره نصر - بخش اول نقد تطبیق«الفتح» با «واقعه فتح مکّه
پژوهشی درباره تفسیرفتح در سوره نصر - بخش اولنقد تطبیقالفتح با واقعه فتح مکّه بیشتر مفسّران مراد خداوند را از فتحی که در سوره نصر به پیامبر صلی الله علیه و آله مژده میدهد فتح مکّه دانسته اند چکیده بیشتر مفسّران مراد خداوند را از فتحی که در سوره نصر به پیامبر6 مژخواهر به روایت برادر/ دیوان اشعار «آتش» از نگاه دکتر حسین الهی قمشه ای
خواهر به روایت برادر دیوان اشعار آتش از نگاه دکتر حسین الهی قمشه ای فرهنگ > دین و اندیشه - یادداشتی به قلم دکتر حسین الهی قمشه ای درباره دیوان شعر روانشاد بانو مهدیه الهی قمشه ای ادیب و قرآن پژوه که دیروز دعوت حق را لبیک گفت آدمي شهره شهر هستي است به عشق ورزيدننشست «زن در گفتمان سیاسی شهید بهشتی» برگزار می شود
نشست زن در گفتمان سیاسی شهید بهشتی برگزار می شود فرهنگ > دین و اندیشه - نشست زن در گفتمان سیاسی شهید بهشتی با سخنرانی علیرضا بهشتی و فرشاد مومنی در کتابخانه ملی ایران برگزار می شود به گزارش خبرآنلاین نشست «زن در گفتمان سیاسی شهید بهشتی» در کتابخانه ممحمد کاظم شاکر ,صمد اسمی بررسی مقاله «انجیل» در دایره المعارف قرآن لایدن
محمد کاظم شاکر صمد اسمیبررسی مقاله انجیل در دایره المعارف قرآن لایدن آنچه بیشتر موجب بدگمانی مسلمانان نسبت به متون مسیحیان و اعتبار آن گشته است مخالفت قرآن کریم با برخی از مطالب آنها از جمله ارکان اصلی مسیحیت تثلیث تصلیب و تفدیه میباشد چکیده مقاله نویسنده مدخل «انجی-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها