تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):علت روزه گرفتن آن است كه به سبب آن ثروتمند و فقير برابر شوند زيرا ثروتمند گرسنگى را اح...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845959403




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ارتباط مفهومِ علم الکتاب و ولایت تکوینی اهل بیت علیهم السلام - بخش دوم و پایانی ارتباط علم به اسم اعظم و علم به الکتاب


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: ارتباط مفهومِ علم الکتاب و ولایت تکوینی اهل بیت علیهم السلام - بخش دوم و پایانی
ارتباط علم به اسم اعظم و علم به الکتاب
علم الکتاب از سنخ علوم انفعالی و عادی نیست، بلکه علمی خاص است که علم و قدرت در آن تفکیک پذیر نیستند. بااین حال این قدرت به معنای الزام و مکلف بودن به انجام آن نیست. با توجه به این مقدمات می توان گفت شأن تکوینی اهل بیت ارتباطی مستقیم با علم آنان به کتاب دارد.

خبرگزاری فارس: ارتباط علم به اسم اعظم و علم به الکتاب



  6. علیت معرفت به علم الکتاب در تصرف تکوینی مقدمه ضروری دیگر آن است که اثبات کنیم تصرف تکوینی حاصل علم به کتاب است. در این میان توجه به روایاتی که با رویکرد تفضیلی و مقایسه آیه علم الکتاب با آیه 40 سوره نمل من عنده علم من الکتاب صادر شده اند، بسیار راه گشاست. براین اساس مصاحب حضرت سلیمان بهره مندی فی الجمله از علم الکتاب داشت و به واسطه آن، قدرت بر تصرف تکوینی پیدا کرد. پس به طریق اولی امام علی علیهم السلام و دیگر اهل بیت که مصداقیت آنها پیش تر ثابت شد و بالجمله از علم الکتاب بهره مندند دارای وساطت فاعلی هستند. این حیث اگرچه مراد ما در این قسمت است، خود نیاز به اثبات دو پیش فرض دیگر دارد و آن اینکه اولاً مصاحب حضرت سلیمان به سبب دارا بودن علم الکتاب قدرت تصرف یافته باشد و نه چیز دیگر؛ ثانیاً مراد از کتاب در هر دو جمله من عنده علم الکتاب و و من عنده علم الکتاب یک سان باشد؛ چه اینکه لفظ کتاب در خود قرآن دارای مصادیق متعددی است و هیچ بعدی ندارد که در این دو آیه به دو معنای متفاوت به کار رفته باشد. درباره نکته نخست باید گفت ازآنجاکه تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیت است، لذا می توان قدرت مصاحب حضرت سلمیان را مستند به دارا بودن علم به کتاب دانست. یادآوری این نکته ادبی ازاین رو، رواست که برخی مانند برقعی تشکیک کرده اند که این وصف صرفاً برای تفکیک انس از عفریت من الجن است که در آیه قبلش بدان اشاره شده است. به دیگر سخن، خداوند با این وصف می خواسته صرفاً بگوید نفر دوم نه جن، بلکه انسان بوده است (برقعی، بی تا، ص90). در توضیح این اصطلاح باید گفت: اگر کسی بگوید به احمد احترام بگذار، جای این پرسش وجود دارد که چرا احترام کنم؟ اما اگر بگوید: به عالم احترام بگذار، دیگر جایی برای چرا باقی نمی ماند؛ زیرا معنای این جمله آن است که او را به سبب علمش محترم بدار. بنابراین معنای تعلیق حکم بر وصف این است که این حکم، با در نظر گرفتن وصف مزبور در کلام صادر شده است و به وجود آن بستگی دارد که اگر آن وصف زایل شود، حکم موردنظر نیز رفع خواهد شد. درباره پیش فرض دوم و اثبات اینکه منظور از کتاب در هر دو آیه قال الذی عنده علم من الکتاب و و من عنده علم الکتاب مشترک و همسان است، باید نخست استعمالات این کلمه را در مصحف شریف رصد کنیم. کلمه کتاب در خود قرآن کریم کاربردهای گوناگونی دارد: الف) مجموعه ای که مشتمل بر قوانین و مقررات وحیانی باشد. این مجموعه ها را انبیای اولوالعزم و انبیای صاحب شریعت اعم از نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و حضرت محمد صلی الله علیه و آله عرضه کرده اند: کاَنَ النَّاسُ أُمَّه وَاحِدَه فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّنَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ (بقره: 213)؛ ب) جایگاه ثبت عقاید، اخلاق و اعمال انسان ها: از مجموع آیات قرآن کریم استفاده می شود که این کتاب بر سه قسم است: 1. کتاب شخصی افراد وَ کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَئرَهُ فىِ عُنُقِهِ وَنخُرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَه کِتَاباً یَلْقَئهُ مَنشُوراً (اسراء: 13)؛ 2. کتابی که کارنامه هر امت را جداگانه ثبت کرده است: ... کلُ  أُمَّه تُدْعَى إِلىَ  کِتَابهَا الْیَوْمَ تجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُون (جاثیه: 28)؛ 3. کارنامه همه مخلوقات: ... وَ یَقُولُونَ یَاوَیْلَتَنَا، لهذا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَه وَ لَا کَبِیرَه إِلَّا أَحْصَئهَا (کهف: 49). همین کتاب است که گاهی به کتاب ابرار و کتاب فجار تقسیم می شود (مطففین: 7و18). صاحب المیزان تصریح می کند که ظاهر عبارت هذا الکتاب نشان می دهد که مراد، یک کتاب است که حساب تمام مخلوقات در آن مکتوب است (طباطبائی ، 1417ق، ج13، ص324)؛ ج) حقیقتی که تفصیل نظام هستی با همه جزئیاتش در آن ثبت است. خداوند پس از بیان علم خویش به همه ذرات وجود از حقیقتی گسترده به نام کتاب مبین خبر می دهد: وَ لَا حَبَّه فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فىِ کِتَابٍ مُّبِین (انعام: 59)، برخی از مفسران مراد از کتاب مبین در این آیه را همان لوح محفوظ دانسته اند (طبرسی، 1372، ج4، ص 482). د) دست نوشته های بشری مانند قباله ازدواج و تجارت و نامه: یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیْنٍ إِلىَ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکْتُبُوه (بقره: 282)؛ قَالَتْ یَأَیهَّا الْمَلَؤُاْ إِنىّ  أُلْقِىَ إِلىّ کِتَابٌ کَرِیم (نمل: 29). با توجه به مقام اهل بیت می توان گفت که هر چهار معنا درباره اهل بیت مصداق دارد: معنای اول: آگاهی اهل بیت بر کتاب تدوین (قرآن و دیگر کتب آسمانی) از اعتقادات تردیدناپذیر است و بلکه طبق حدیث ثقلین؛ اتحاد با قرآن به اثبات رسیده است (کلینی، 1407ق، ج2، ص415)؛ معنای دوم: آگاهی ائمه علیهم السلام بر صحیفه اعمال بندگان نیز جزو اعتقادات امامیه است؛ به گونه ای که آنان در دنیا اعمال بندگان را می بینند و در محکمه عدل الهی شهادت می دهند. برای نمونه امام صادق علیهم السلام در تفسیر آیه وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَکمُ  وَرَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون (توبه: 105) فرمودند مراد از مؤمنون ائمه هستند که اعمال بندگان تا روز قیامت هر روز بر آنها عرضه می شود (صفار، 1404ق، ج1، ص427، ح4)؛ معنای سوم: آگاهی آنان بر کتاب علم الهی در حدی که خدا اجازه دهد از اعتقادات خلل ناپذیر و مناقشه ناپذیر امامیه است و این همان است که از آن به علم غیب تفسیر می شود. در روایتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مصداق من ارتضی من رسول در آیه عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلىَ  غَیْبِهِ أَحَدًا*إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ  مِن رَّسُول (توبه: 26و27؛ کلینی، 1407ق، ج1، ص256، ح2) معرفی و در احادیث دیگر ائمه اطهار میراث دار علم پیامبر معرفی شده اند (صفار، 1404ق، ج1، ص300، ح4) که طبیعتاً شامل این نوع علم نیز می شود؛ معنای چهارم: دست نوشته های بشری داخل در قسم دوم (صحیفه اعمال بندگان) هستند؛ چراکه همه اعمال انسان اعم از نوشتار و گفتار، جزو اعمال آدمی به شمار می آیند و مشهود ائمه اند (جوادی آملی، 1388، ج2، ص185-189). در میان معانی یادشده می توان گفت معنای سوم از کتاب در حقیقتی تکوینی به کار رفته است. توضیح آنکه کتاب مبین از قبیل کاغذ و لوح نیست؛ زیرا اوراق مادى، هر قدر هم که بزرگ باشند، گنجایش آن را ندارند که حتى تاریخ ازلى خودشان، درآنها نوشته شود تا چه رسد به اینکه تاریخ ازلى و ابدى موجودى دیگر، و بالاتر از آن، تاریخ ازلى و ابدى همه موجودات و کل رطب و یابس در آنها ضبط شود. از این جهت مى توان حدس زد که مراد از کتاب مبین، مرتبه واقعى اشیا و تحقق خارجى آنها باشد که پذیرای هیچ گونه تغییری نیست (بر خلاف لوح محو و اثبات). با توجه به رویکرد تفضیلی در بهره مندی از علم الکتاب، جای این پرسش وجود دارد که مصاحب حضرت سلیمان به کدام یک از مصادیق چهارگانه الکتاب علم اجمالی داشت تا در مرحله بعد طبق روایات اهل بیت را عالم به کل آن بدانیم.  اگرچه در بدو امر امکان علم فی جمله به کتاب (به هر چهار معنا) برای مصاحب حضرت سلیمان وجود دارد، باید توجه داشت اولاً کلمه کتاب در معانی سه گانه غیرتکوینی صرفاً شامل نامه اعمال فرد و انسان ها و یا امور اعتباری است و همه موجودات را دربرنمی گیرد. این در حالی است که عمل خارق العاده مورد بحث در حیطه غیرانسانی نیز انجام گرفت؛ یعنی تخت بلقیس احضار شد. به دیگر سخن، بین احضار تخت سلیمان و دانستن نامه اعمال فرد یا افرادی از انسان ها ارتباط روشن و قابل فهمی وجود ندارد. به بیانی روشن تر با توجه به بحث ادبی آیه و مشعر به علیت بودن وصف علم الکتاب، معلوم (علم به احوال انسانی) هیچ ارتباطی به امر واقع شده (تصرف تکوینی در غیر انسان) ندارد. ممکن است این پرسش مطرح شود که خداوند در مقام تکریم این علم خاص، یعنی علم به نامه اعمال و یا کتب آسمانی، عالم به آن را مشرف به این فضیلت کرده است؛ اگرچه ارتباط واضحی میان این معلوم و عمل وجود نداشته باشد. در پاسخ می گوییم: اگرچه اصل این سخن ممکن به نظر می رسد، آیا بالوجدان می توان پذیرفت که صرف علم به کتاب آسمانی علت این خرق عادت است؟ پذیرش این امر مستلزم آن است که هر کسی ولو علم اجمالی به یک کتاب آسمانی داشته باشد و مثلاً آن را حفظ باشد و یا اینکه از اسناد بشری مانند قباله ملکیت و ازدواج آگاه باشد، بتواند این خرق عادت را انجام دهد؛ حال آنکه چنین نیست. با توضیح پیش گفته می توان گفت که مراد از علم الکتاب در کلام مصاحب حضرت سلیمان، آگاهی فی الجمله از لوح محفوظ و کتاب تدوین است. حال آیا مراد از علم الکتاب در واپسین آیه سوره رعد هم لزوماً همین معناست؟ با توجه به اینکه علم به کتاب به هر چهار معنا برای اهل بیت ممکن و صادق بوده، دلالت این عبارت بر امکان علم اهل بیت به لوح محفوظ از آیه فهمیده می شود؛ لکن تعین و انحصار آن تنها از طریق روایات دانسته می شود؛ روایاتی که این آیه را با آیه داستان حضرت سلیمان مقایسه کرده و هر دو را از یک سنخ دانسته اند. بر پایه این نتیجه گیری، باید گفت که علم به لوح محفوظ، مفهوم تشکیکی است که هر مخلوقی بر اساس مقدار علم به آن قدرت تصرف تکوینی پیدا خواهد کرد. همچنین ازآنجاکه همه تفاصیل موجودات در کتاب مبین ضبط است (انعام: 59؛ یونس:61؛ هود: 6؛ نمل: 75؛ حدید: 22؛ سبا: 3) قرآن کریم نیز به سبب اینکه آیه و تنزل همان کتاب مبین است، موصوف به وصف تبیاناً لکل شیء شده است: وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ (نحل: 89). همچنین درباره آن می خوانیم ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ ءٍ (انعام: 38). بنابراین اگر کسی به حقیقت قرآن دست یابد، درحقیقت مجهولی برای او باقی نخواهد ماند. اگرچه ممکن است کلمه شیء در این دو آیه، نه به عموم اشیا، بلکه به آموزه ها و نکات مرتبط با هدایت قرآنی تفسیر شود (مکارم شیرازی، 1374، ج11، ص361و362)، می توان با استناد به روایات این آیات را مطابق ظاهرشان تفسیر کرد. برای نمونه امام صادق علیهم السلام با استناد به آیه وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ فرمودند من به آنچه در آسمان ها و زمین است و به آنچه در بهشت و جحیم است و به ما کان و ما یکونی علم دارم (کلینی، 1407ق، ج1، ص261، ح2). به دیگر سخن می توان گفت مراد از کتاب، حقیقت کتاب آسمانی قرآن نیز می تواند باشد که به نوعی بازگشت به همان لوح محفوظ دارد: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (واقعه: 77ـ79). بر همین اساس علم به قرآن می تواند مستلزم قدرت بر تصرف تکوینی باشد. بر اساس روایتی از امام کاظم علیهم السلام این تلازم در آیه وَ لَوْ أَنَّ قُرْءَآنًا سُیرِّتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کلُّمَ بِهِ الْمَوْتىَ (رعد:31) به تصویر کشیده شده است. به نظر برخی مفسران این آیه در پاسخ جمعی از مشرکان مکه نازل شده است که قدرت پیامبر اسلام در انجام خوارق عادت طبیعی را انکار می کردند و با یادآوری معجزات دیگر پیامبران از او می خواستند که حضرت هم آنها را انجام بدهد. مشرکان به پیامبر گفتند که اگر دوست دارى از تو پیروى کنیم کوه های مکه را به عقب ران تا زمین ما گسترده تر شود. همچنین زمین را بشکاف و چشمه هایی برای ما به وجود آور تا به زراعت مشغول شویم. آنان با مقایسه پیامبر اسلام و حضرت سلیمان گفتند تو ادعا می کنی که کمتر از حضرت سلیمان نیستی؛ درحالی که خداوند کوه ها را مسخر او کرده بود و تو نیز باید چنین قدرتی را به ما اثبات کنی. همچنین گفتند اگر در ادعای خود صادقی و خود را کمتر از سلیمان نمی دانی، باد را به خدمت ما درآور تا به وسیله آن به مناطق دوردست برویم و مایحتاج خود را تهیه کنیم و در کمترین زمان ممکن بازگردیم. آنان به علاوه گفتند اگر از عیسی کمتر نیستی، جد خویش (قصی) و یا مردگان دیگر را زنده کن تا از آنان درباره حقانیت رسالتت پرسش کنیم. در این هنگام آیه مورد بحث نازل شد و به آنها گوشزد کرد که همه آنچه را مى گویید از سر لجاجت است نه براى ایمان آوردن، وگرنه به اندازه کافی معجزه ارائه شده است (مکارم شیرازی، 1374، ج10، ص220). درباره اینکه پاسخ محذوف لو در این آیه شریفه چیست، میان مفسران اختلاف است. اگرچه گروهی از مفسران این آیه را تأکیدی بر عظمت مشیت و اراده الهی، و پاسخ محذوف را الا ان یشاء الله می دانند، گروهی دیگر معتقدند که پاسخ لو، کان هذا القرآن است. و مقصود بیان عظمت شأن قرآن است (طباطبائی، 1417ق، ج11، ص 359). به دیگر سخن آیه در پی این نکته است که قرآن در قدرت بیان و نفوذ کلام نهایت درجه را دارد، و این از جهالت کفار است که از قرآن اعراض می کنند و پیشنهاد معجزه دیگرى مى دهند. چه معجزه اى بالاتر از این قرآن که در رفعت قدر و عظمت به حدى است که می توان کوه ها را از جاى بکند یا زمین را پاره پاره کند و یا مردگان را به زبان آورد. بنا بر این معنا، آیه شریفه عبارت اخرای آیه لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقرآن عَلى  جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَه اللَّهِ (حشر:21) خواهد بود. طبق حدیثی از امام کاظم علیهم السلام هر تصرف تکوینی ای که انجام می شود بسته به مقدار بهره آدمی از حقیقت قرآن است که در این میان پیامبر خاتم به سبب اینکه بیشترین دارایی را از این حقیقت دارد، افضلِ انبیای گذشته بر تصرف تکوینی است و قدرت بیشتری در وساطت فاعلی دارد. امام کاظم علیهم السلام تصریح می کنند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله میراث دار همه انبیای پیشین است و بیش از آنان علم و آگاهی دارد. راوی، معجزات مهم انبیای گذشته مانند احیای اموات توسط حضرت عیسی علیهم السلام و سخن گفتن حضرت سلیمان با پرندگان را یادآوری می کند. حضرت ضمن تصدیق این خوارق عادت تصریح می کنند که پیامبر اسلام همه این منزلت ها را داراست. حضرت ادامه می دهند: حضرت سلیمان به هنگام غیبت هدهد در پی یافتن او بر آمد و گفت: ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ  حِینَ فَقَدَهُ فَغَضِبَ عَلَیْهِ فَقَالَ  لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ  أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (نمل:20و21 ). علت غضب حضرت سلیمان این بود که این پرنده حضرتش را به مناطق دارای آب راهنمایی می کرد و این نشان می دهد با اینکه بادها و مورچگان و انس و جن و شیاطین مطیع حضرت سلیمان بودند، این پیامبر خدا در این زمینه محتاج هدهد بود. این در حالی است که قرآن کریم می فرماید: وَ لَوْ أَنَّ قرآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ  بِهِ الْمَوْتى. همانا ما هستیم که قرآن با این خصوصیات را به ارث برده ایم؛ قرآنی که با آن می توان کوه ها را رام کرد؛ مسافت ها را پیمود اموات را زنده کرد (کلینی، 1407ق، ج1، ص226، ح7). از فرمایش امام کاظم علیهم السلام استفاده مى شود که با علم به حقیقت این کتاب می توان در طبیعت تصرف کرد؛ به گونه ای که کوه ها را رام کرد، مردگان را زنده ساخت و طی الاض کرد. همچنین عبدالله بن ولید می گوید که امام صادق از من پرسیدند که نظر شیعه درباره نسبت میان حضرت موسی و عیسی با امیرالمؤمنین علیهم السلام چیست؟ عرضه داشتم که [برخی] شیعیان معتقدند که عیسی و موسی افضل از امیرالمؤمنین علیهم السلام هستند. حضرت فرمودند: آیا با اینکه معتقدند که علی علیهم السلام علم پیامبر را دارد چنین نظری دارند؟ گفتم: آری، شیعیان علم علی علیهم السلام را همانند علم پیامبر صلی الله علیه و آله می دانند، ولی با این وجود کسی را بر پیامبران اولوالعزم مقدم نمی کنند. حضرت فرمودند: با استفاده از قرآن با آنان محاجه کن. گفتم: کجای قرآن؟ حضرت فرمودند: با این آیه قرآن که خداوند درباره حضرت موسی علیهم السلام می فرماید: وَکَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ (اعراف:145) و حال آنکه می دانیم خداوند سبحان همه چیز را برای موسی بیان نکرد؛ همچنان که درباره عیسی نیز چنین بود و لذا درباره او فرمود: وَلِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ . (زخرف:63). این در حالی است که قرآن کریم درباره پیامبر خاتم می فرماید: وَجِئْنا بِکَ عَلى  هؤُلاءِ شَهِیداً (نساء:41) و وَنَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ (نحل:89)، (صفار، 1404ق، ج1، ص227، ح1؛ مجلسی، 1403ق، ج35، ص432 و433، ح13). بر اساس این روایت از یک سو کاربرد حرف جاره من و نیز کلمه بعض که مفید معنای تبعیض است، می رساند که تنها مقداری از حقیقت اشیا و بواطن عالم به دو پیامبر خدا (موسی کلیم الله و عیسی روح الله) اعطا شده است؛ از سوی دیگر خوارق عاداتی قطعی از این دو پیامبر خدا در قرآن کریم به ثبت رسیده است؛ به گونه ای که دست کم نه معجزه به حضرت موسی علیهم السلام و معجزاتی مانند احیای اموات و ابرای اکمه و ابرص به حضرت عیسی نسبت داده شده است. لازمه همنشینی این دو مقدمه آن است که اولاً خرق عادت انبیا مانند احیای اموات که توسط حضرت عیسی انجام شد، به سبب علم به او به اشیا بوده است؛ ثانیاً وقتی کسی فراتر از بعض به حقیقت کل اشیا عالم است، به طریق اولی قادر بر انجام خوارق عادت است. مرحوم محمدتقی مجلسی در این زمینه تأکید می کند: بنا بر روایات رسیده از پیامبر اکرم و ائمه اطهار ولایت ایشان گسترده تر از ولایت تکوینی انبیا و اولیای گذشته است. به عبارت دیگر هر قدرتی که پیامبران گذشته دارند، ایشان بیشتر از آن را دارند و این بدان دلیل است که پیامبر اکرم و ائمه اطهار عالم تر از پیامبران گذشته اند (مجلسی، 1395ق، ص68). 7. ارتباط علم به اسم اعظم و علم به الکتاب به نظر می رسد از این حقیقت گسترده و ذومراتب که در هر مرتبه ای بهره مندانی از آن وجود دارد که با دست یازیدن به آن صاحب قدرت تصرف تکوینی می شوند، با عناوین دیگری نیز یاد شده است؛ به گونه ای که در برخی روایات با تعبیر اسم اعظم بدان اشاره شده است. بر اساس روایات اسم اعظم الهی دارای 73 حرف است که یکی از آنها مختص به خداست و در روایات با عنوان اسم مستأثر از آن یاد شده است. ائمه به جز اسم مستأثر به دیگر اسمای اعظم الهی علم دارند. در روایتی امام باقر علیهم السلام با تصریح به مطلب پیش گفته معتقدند که آصف بن برخیا تنها به یکی از اسمای الهی آگاه بود و با دانستن یک حرف توانست زمین میان خود و تخت بلقیس را شکافته، در هم فرو برد و تخت را با دست خود بگیرد و سپس زمین را به حالت پیشین بازگرداند. سپس حضرت می فرمایند ما اهل بیت از همه 72 اسم اعظم و غیرمستأثر الهی آگاهیم (صفار، 1404ق، ج1، ص208، ح1). همچنین بر اساس روایات تفاوت ائمه با پیامبران در علم به این اسمای موجب درجه بندی در قدرت تکوینی شده است و به همین سبب است که اهل بیت بر همه معجزات انبیای پیشین قادر بوده اند. لذا حضرت عیسی علیهم السلام عالم به دو حرف، حضرت موسی علیهم السلام عالم به چهار حرف، حضرت ابراهیم علیهم السلام عالم به هشت حرف، حضرت نوح علیهم السلام عالم به پانزده حرف و حضرت آدم علیهم السلام عالم به 25 حرف معرفی شده اند. این در حالی است که پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و اهل بیت او از 72 اسم آگاه اند. (همان، ج1، ص208، ح2).  علم حضرت عیسی علیهم السلام به دو حرف به تنهایی موجب شد که او قادر بر احیای اموات و شفای امراض باشد. پس به طریق اولی کسانی که علم بیشتری دارند از قدرت تکوینی والاتری نیز برخودارند (همان، ح3). در برخی احادیث دیگر به بیانی متفاوت بر نکته پیش گفته تأکید شده است و می توان این نتیجه را به دست آورد که اسمای اعظم نه لفظ صرف، بلکه حقایقی هستند که در صفات و فضایل وجودی مانند علم و عبادت جلوه گری می کنند و کسی که به این اسما احاطه دارد، همه این فضایل را داراست. از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که می خواهد علم آدم، سلم نوح، حلم ابراهیم، زیرکی موسی و زهد داوود را بنگرد به علی بن ابی طالب نظر کند (صدوق، 1395ق، ج1، ص25و26). بر پایه روایات پیش گفته اولاً معجزات و خوارق عادات انبیا معلول ذخیره و سرمایه آنان از اسم اعظم دانسته شده و ثانیاً افضلیت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله بر دیگر انبیای الهی به دارایی عظیم حضرتش از این منبع مستند گشته است؛ به گونه ای که از میان 73 حرف، پیامبر اسلام (و اهل بیت او) از قسمت اعظم آن، یعنی 72 حرف آگاه اند. گرچه درباره حقیقت اسم اعظم اقوالی چند وجود دارد، می توان آنها را در یک تقسیم کلی بر دو دسته دانی و عالی دانست. مرادمان از تفاسیر دانی تفاسیر و اقوالی هستند که اسم اعظم الهی را اسمی لفظی می دانند که همانند دیگر الفاظ به کار برده می شود. این نظریه عرفی راز تأثیرگذاری اسم اعظم را ترکیب نامتعارف حروف آن (مانند حروف مقطعه قرآن) می داند که این غیرعادی بودن موجب پدیدارشدن اثاری غیرعادی می شود (محمدی گیلانی، 1376، ص19)؛ این در حالی است که طبق قاعده علیت باید میان علت و معلول سنخیت وجود داشته باشد و رابطه الفاظ و معانی آنها صرفاً رابطه ای اعتباری و قراردادی است.  از این روی باید گفت اسم اعظم مقامی است که شخص با دست یازیدن به آن قدرت تصرف در هستی را می یابد. درست به همین سبب است که اسم اعظم گاهی بر اسمای تکوینی خداوند اطلاق می شود که در این مقام می توان از روایات و ادعیه اهل بیت هم مدد گرفت و بدانها استشهاد کرد. در روایات سخن از اسمی است که ارکان هرچیزی را فرا گرفته وباسمائک التی ملأت ارکان کل شیء (ابن طاووس، 1330ق، ص542) و با آن عرش آفریده شده است وباسمک التی خلقت به عرشک (طوسی، 1411ق، ج1، ص294) و یا رشته کوه ها افراشته و یا بهشت و دوزخ آفریده شده است اسئلک باسمک الذی خلقت به رضوان (کفعمی، 1418ق، ص418). روشن است که در آفرینش زمین و کوه ها سخن از لفظ عربی و غیر آن نیست. براین اساس اسم اعظم نه یک لفظ و مفهوم، بلکه مقامی است که شخص با وصول به آن حتی اگر لفظی هم به کار نبرد، به صرف اراده می تواند در عالم تصرف تکوینی کند. طبق این نگاه، اسم اعظم حقیقتی است که از دیگر حقایق، عظیم تر است. وقتی منظور از اسم اعظم نه صرف لفظ بلکه یک واقعیت و حقیقت باشد، طبیعتاً بحث مظهریت هم مطرح می شود؛ یعنی با توجه به ذومراتب بودن این مقامات، هر انسانی (ولو غیر معصوم) با سعه وجودی خویش می تواند به برخی از آنها دست یابد. با توجه به خواص اسم اعظم الهی و اینکه انسان کامل مصداق اسم اعظم است می توان نتیجه گرفت که محدوده فعالیت انسان کامل به سبب دانستن و متخلق شدن به اسم اعظم از دیگر موجودات بیشتر است و بدین سبب است که ولایت او عمومیت دارد و همه موجودات را دربرمی گیرد. برخی مانند قاضی سعید قمی معتقدند که پیامبر اسلام و اهل بیت علیهم السلام حتی به اسم مستأثر خدا نیز رسیده اند و آن حضرت در شب معراج به همه مراتب وجودی که تفصیل ظهور این اسم است واصل شده است؛ چنان که فرمود: برایم با خدا وقتی است که هیچ ملک مقرب یا پیامبری با من نیست (قاضی سعید قمی، 1416ق، ج2، ص171). کوتاه سخن اینکه تعبیر اسم اعظم در ذیل این آیات اشاره به حقیقت معنای کتاب و لوح محفوظ الهی است که هر کس به اندازه وجود سعی خویش به آن دست می یابد و قدرت تصرف تکوینی پیدا می کند. 8. ارتباط دو مفهوم علم و قدرت ارتباط علم به کتاب و قدرت بر تصرف، از چه سنخی است؟ شکی نیست که تقدم دانایی بر توانایی یک اصل پذیرفته شده عرفی و عقلایی است (توانا بود هر که دانا بود)؛ اما این پرسش بسیار مهم است که علمی که در مفهوم علم الکتاب از آن سخن به میان می آید مفهوم انفعالی و از سنخ علم عادی است و یا مفهومی فعلی و از سنخ علم الهی؟ ظاهر آیات قرآنی و روایات معصومین نشان از آن دارد که علم الکتاب نوعی دانستن است که نه صرفاً مقدمه قدرت، بلکه عین توانستن است؛ حال آنکه در حالت مادی، عالم بودن اگرچه مقدمه لازم قدرت است، ملازم با آن و علت تامه توانایی نیست و تفکیک میان قدرت و اراده به وضوح مشاهده می شود. به دیگر سخن، سنخ علم به کتاب با علوم متداول مادی متفاوت است. توضیح آنکه در بحث صفات خداوند سبحان مطرح شده است که علم خداوند برخلاف علم ما بازتاب و تصویری حاصل از پدیده های جهان نیست؛ بلکه علم او مبدأ و منشأ پدیده های جهان است؛ یعنی علم ما تابع پدیده هاست و حال آنکه پیدایش پدیده های عالم، تابع علم خداست. به دیگر سخن علم ما در حالت عادی به این صورت است که شیء معلومِ ما به وجود آمده و سپس ما به آن علم می یابیم (به واسطه تصویر ذهنی در علم حصولی و یا حضور عند المعلوم در علم حضوری)؛ درحالی که در علم الهی، پدیده های عالم اند که تابع علم خداوندند (یثربی، 1383، ص286). با توجه به این واقعیت، یعنی خلق موجودات جهان بر اساس معلومات الهی، فاعلیت خداوند در قالب اصطلاح (فاعل بالعنایه) معرفی می شود که بر اساس آن علم خداوند به مخلوقات همانا قدرت خلق و ایجاد آنهاست (صدرالمتألهین، 1410ق، ج6، ص6 و ص176؛ ابن سینا، 1375، نمط 7، فصل 13 و 14 و 22). از سوی دیگر ازآنجا که امام از نظر درجه وجودی، نزدیک ترین وجود عصر خود به حق تعالی است، علمش نیز مانند علم خداوند، با قدرت او متحد است (یثربی، 1383، ص287). رابطه علم امام با حوادث جهان مانند رابطه احساس شاعر و نقاش با شعر و تابلوی نقاشی است؛ درحالی که رابطه علم ما با حوادث جهان مانند رابطه خواننده و تماشاگر با آن شعر و تابلوی نقاشی است. صدرالمتألهین در این زمینه می گوید: بدان که علم و قدرت در قلمرو نفس، جدا از یکدیگرند؛ ولی در عالم الهی و قلمرو عقل، علم عین قدرت و قدرت عین علم است؛ یعنی علم آنان عین ایجاد پدیده هاست؛ و چون انسان کامل شود و از جهان ماده رها گردد، علم و قدرت او هم، عین یکدیگر شده، فرمانش در ملک و ملکوت جریان یافته و همه مراتب بهشت و ملکوت آسمان ها را در بر می گیرد. (صدرالمتألهین، 1383، ج2، ص566). تفکیک قدرت از الزام اگرچه مفهوم علم الکتاب شریفه، قدرت اهل بیت در تکوین را به اثبات می رساند، این به معنای مکلف بودن آنان به اعمال این قدرت نیست. ممکن است در برخی موارد شهادت اهل بیت به وسیله شمشیر یا سم و عدم واکنش آنان دلیلی بر عدم قدرت آنها اعلام شود؛ حال آنکه میان دو مقام قدرت و تکلیف تفاوت وجود دارد و صرف قدرت داشتن بر امری تکلیف آور نیست؛ چه اینکه ممکن است به سبب مصالحی مانند آزمودن مردم، امکان الگوگیری مردم از آنان و اتمام حجت، امام معصوم ملکف به استفاده از قدرت خویش نشود. بر طبق حدیثی یکی از خوارج با دیگری نزاع داشت. به امیرالمؤمنین علیهم السلام مراجعه کردند و آن حضرت بر اساس حکم الهی، میان آنها داوری کرد. خارجی در اعتراض به آن حضرت گفت: عدالت نورزیدی! حضرت علی علیهم السلام فرمودند: دور شو ای سگ!. ناگهان دیدند آن مرد خارجی به شکل سگ درآمد؛ لباس هایش به هوا پرید و همانند سگ دم می جنباند و اشک از چشمانش جاری شده است. امیرالمؤمنین علیهم السلام در حق وی رقت کرد و با دعا به درگاه الهی، او را به حالت انسانی برگرداند. ناگهان دیدند لباس وی به سوی او برگشت. آن گاه امیرالمؤمنین علیهم السلام فرمودند: آصف که خداوند درباره او فرمود قال الذی عنده علم من الکتاب... وصی سلیمان بود. به نظر شما مقام سلیمان نزد خدا بالاتر است یا مقام پیامبر شما؟. در اینجا شخصی پرسید: با این همه قدرتی که شما دارید در جنگ با معاویه، چه نیازی به یاری انصار دارید؟ حضرت علی علیهم السلام فرمودند: من تنها برای اتمام حجت آنها را به یاری می طلبم، وگرنه اگر اذن دعا به من داده شود و مجاز به استفاده از قدرت غیرعادی خودم باشم، بین اجابت دعای من و فرا رسیدن اجل معاویه، تأخیر نخواهد افتاد و بدون درنگ نابود خواهد شد (عروسی حویزی، 1415ق، ج4، ص91، ح78). همچنین در این زمینه امام سجاد علیهم السلام می فرمایند: قریش به پیغمبر اعتراض داشتند و می گفتند چگونه در یک شب از مکه به بیت المقدس می رود و بازمی گردد، کسى که نمى تواند از مکه تا مدینه را جز دوازده روز برود که موقع مهاجرت او چنین بود. اینها به امر خدا و اولیای خدا نادان اند. به راستى مقامات درک نشود جز با تسلیم در برابر امر خداوند و رضا به تدبیر او. اولیای خدا بر محنت ها و ناگواری هایى صبر کنند که دیگران نتوانند و خدا در عوض همه مطالب آنها را بر آورد و در عین حال جز آنچه خدا خواهد نخواهند (ابن شهر آشوب، 1379، ج 4، ص147). نتیجه گیری حاصل آنکه از سویی بر اساس روایات پرشمار اهل بیت علیهم السلام مصداق عالم به کتاب هستند؛ از سوی دیگر کاربرد قرآنی علم الکتاب در داستان حضرت سلیمان نشان از آن دارد که اولاً مصاحب حضرت سلیمان به واسطه دارا بودن این علم دست به یک خرق عادت و تصرف تکوینی زد؛ ثانیاً علم به کتاب عین اراده و قدرت است؛ ثالثاً این علم حقیقتی تشکیکی است که دست یازیدن به مراتب بالای آن موجب قدرت بیشتری بر تصرف تکوینی می شود. علم الکتاب از سنخ علوم انفعالی و عادی نیست، بلکه علمی خاص است که علم و قدرت در آن تفکیک پذیر نیستند. بااین حال این قدرت به معنای الزام و مکلف بودن به انجام آن نیست. با توجه به این مقدمات می توان گفت شأن تکوینی اهل بیت ارتباطی مستقیم با علم آنان به کتاب دارد. منابع صدوق، محمد بن علی، 1395ق، کمال الدین و تمام النعمه، چ دوم، تهران، اسلامیه. ابن سینا، حسین بن عبدالله، 1375، الاشارات و التنبیهات، قم، البلاغه. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، 1379، قم، علامه. ابن طاووس، علی بن موسی، 1330ق، جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، قم، دارالرضی. ابن فارس، احمدبن فارس، 1411ق، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دارالجبل. اربلی، علی بن عیسی، 1381ق، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تبریز، بنی هاشم. بحرانی، هاشم، 1374، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، بعثت. برقعی، بی تا، درسی از ولایت، بی جا (نسخه پی دی اف) جوادی آملی، عبدالله، 1388، ادب فنای مقربان، قم، اسراء. ـــــ ، 1389، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، قم، اسراء. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالعلم. صفار، محمدبن حسن، 1404ق، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، چ دوم، قم، مکتبه آیت الله مرعشی النجفی. صلیبا، جمیل، 1366، فرهنگ فلسفی، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، حکمت. طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1417ق، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسلام. طبرسی، فضل بن حسن، 1372، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو. طوسی، محمد بن الحسن، 1411ق، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، بیروت، موسسه فقه الشیعه. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، 1415ق، تفسیر نور الثقلین، چ چهارم، قم، اسماعیلیان. حلی، حسن بن یوسف، 1982م، نهج الحق و کشف الصدق، بیروت، دار الکتاب اللبنانی. مجلسی، محمد باقر، 1403ق، بحار الانوار، چ دوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی. عیاشی، محمد بن مسعود، 1380ق، تفسیر العیاشی، تهران، المکتبه العلمیه. قاضی سعید قمی، محمد سعید بن محمد، 1416ق، شرح توحید الصدوق، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. کفعمی، ابراهیم بن علی، 1418ق، البلد الامین و الدرع الحصین، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات. کلینی، محمد بن یعقوب، 1407ق، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه. محمدی گیلانی، محمد، 1376، اسم مستاثر در وصیت امام و زعیم اکبر، چ پنجم، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره. مصطفوی، حسن، 1371، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. مطهری، مرتضی، 1380، مجموعه آثار، تهران، صدرا. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، 1374، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه. صدرالمتألهین، 1383، شرح اصول الکافی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. ـــــ ، 1410ق، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار الاحیاء التراث. همتی، همایون، 1363، ولایت تکوینی، تهران، امیرکبیر. یثربی، سیدیحیی، 1383، فلسفه امامت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. مجلسی، محمدتقی، 1395ق، ولایه الاولیا، قم، فیض. سیدمحمدحسن صالح: دانشجوی دکتری کلام مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره. معرفت کلامی - سال پنجم، شماره اول، پیاپی 13، پاییز و زمستان 1393. انتهای متن/

http://fna.ir/N5ZL4T





94/10/03 - 04:29





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 123]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن