واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: گشت و گذاري در نظرات صاحب قلمان حوزه انديشه
در روزهاي گذشته صاحبنظران و صاحبقلمان حوزه انديشه در يادداشتها و گفتوگوهاي خود در نشريات و پايگاههاي علوم انساني به نقد بخشهاي مختلفي از علوم انساني اشاره داشتند كه گزيدهاي از آن را ميخوانيد.
نویسنده : حسين صداقت
در روزهاي گذشته صاحبنظران و صاحبقلمان حوزه انديشه در يادداشتها و گفتوگوهاي خود در نشريات و پايگاههاي علوم انساني به نقد بخشهاي مختلفي از علوم انساني اشاره داشتند كه گزيدهاي از آن را ميخوانيد.
ديناني: زبان انگليسي واژه معادلي براي معنويت ندارد
غلامحسين ابراهيمي ديناني در همايش روز جهاني فلسفه كه چندي پيش برگزار شد به ريه واژه فلسفه به معناي دوستدار دانش اشاره كرد و گفت: «دوست داشتن مهمتر از دانستن است. ممكن است كسي بداند اما اگر دوست نداشته باشد، فيلسوف نيست. بنابراين فيلسوف يعني كسي كه حكمت را دوست دارد و اين واژه از زمان سقراط تاكنون بوده و حكمت نيز واژهاي قرآني است كه از استحكام آمده و اين استحكام در عقل و سپس عمل است.»
ديناني درباره كلمه و مفهوم معنويت نيز ابراز داشته است:«همه با كلمه معنويت آشنايي داريم و آن را دوست داريم. اما اينكه پرسيده شود معنويت چيست، معاني متفاوتي از آن برداشت ميشود. بيشتر اوقات معنويت به معناي روحانيت «Spirituality» ترجمه شده كه درست هم نيست، پس معنويت معادل روحانيت نيست بلكه عميقتر، وسيعتر و گستردهتر از روحانيت است منتها انگليسيها لغتي براي جايگزيني آن ندارند.»
وي در تبيين كاركرد فلسفه و حكمت و پاسخگويي آن به نيازهاي بشر به زبان بشر چنين ميگويد: «[فلسفه] اگر بخواهد سخن بگويد به زبان انسان سخن ميگويد. هيچ زباني بهتر از زبان انسان در عالم هستي نيست، پس هستي به زبان ما سخن ميگويد و ما مخاطب زبان هستي هستيم. معني در زبان و حكمت ظاهر ميشود و كار فلسفه نيز همين است، فلسفه همان حكمت است. يك كسي به من ميگفت كه من از فلسفه بدم ميآيد، خب راست ميگويد، او احمق است كه از فلسفه بدش ميآيد! بنابراين مدام نپرسيد كه كار فلسفه و حكمت چيست؟
جبار رحماني: ناكارآمدي نهاد مونولوگي در جامعه علمي ايران
جبار رحماني استاد مردمشناسي و پژوهشگر پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي در نقد فقدان اجتماعات علمي به عنوان يك معضل پيشگيرنده از رشد علوم انساني مينويسد:«مهمترين دليل جامعهشناختي بر نقصان بنيادين نهاد علم در ايران، عدم وجود اجتماع علمي است، اين در حالي است كه برخي محققان، كل ماجراي علم در ايران را يك سوءتفاهم عميق نسبت به ماهيت علم ميدانند. شرايط امروز ما به گونهاي است كه محققان دانشگاهي در رشتههاي علوم انساني خودشان اجماعي ضمني دارند كه اجتماع علمي در دانشگاهها وجود ندارد، لذا نيازمند تحولي بنيادين در سياستهاي علمي كشور هستيم، سياستهايي كه قبل از هر چيز بايد فرهنگ علم را بازسازي كنند و علم را بر قواعد فرهنگي و اجتماعي خودش، نه قواعد سياسي يا اقتصادي (دانشگاه به مثابه بنگاه اقتصادي توليد مدرك يا دانشگاه به مثابه بنگاه سياسي) بسازند. در صورتي كه زيرساختهاي نهاد علم اصلاح شوند و فرآيندهاي جامعهپذيري علمي مبتني بر قواعد فرهنگ علمي باشند، ميتوان در آينده از يك اجتماع علمي كارآمد صحبت كرد، در غير اينصورت نهاد مونولوگي علم در ايران بايد در همين مسير كج راهش را ادامه دهد و جور آن را محافل پاراآكادمي به دوش بكشند.»
پيام فضلينژاد: سايهنويسي مرضي مهلك است!
پيام فضلينژاد در آخرين سرمقاله خود در عصر انديشه به بيماري مقالهسازي و كتابسازي در جامعه علمي ايران اشاره ميكند و ميگويد: «كتابسازي و «سايهنويسي» مرضي است مهلك كه راست و چپ، محافظهكار و تندرو يا دوست و دشمن نميشناسد؛ هم خانم «معصومه ابتكار» معاون محيط زيست دولتهاي خاتمي و روحاني، هم وزير علوم و وزير راه آقاي احمدينژاد و هم برخي صاحبمنصبان فرهنگستان علوم و شوراي عالي انقلاب فرهنگي متهم به سرقتهاي علمي يا مقالهسازي شدند، اما كك كسي نگزيد، در حاليكه وقتي در اسفند 1389 كارل گوتنبرگ وزير دفاع آلمان به دليل كپيكردن قسمتهايي از پاياننامهاش متهم شد، بيش از 20 هزار شخصيت علمي آلماني به آنگلا مركل نامه نوشتند و از اينكه او هنوز استعفا نداده، انتقاد كردند. وزير دفاع آلمان نيز سرانجام كنارهگيري كرد و گفت: «با وجود اينكه از صدراعظم به دليل حمايتش ممنون است، اما ديگر نميتواند فشارها را تحمل كند.»
سيدجواد طباطبايي: به يك نهضت ترجمه ديگر نياز داريم
دكتر سيد جواد طباطبايي با اشاره به ضعف اساسي متون ترجمه شده در حوزه علوم انساني معتقد است: «ما به يك نهضت ترجمه ديگر احتياج داريم كه بتواند امكان ترجمه متنهاي اساسي و تفسيرهاي مهم آنها را فراهم آورد، بايد شرايطي را فراهم آورد كه انتقال مفاهيم امكان پذير شود.» طباطبايي معتقد است به رغم نزديك به يك سدهاي كه از آغاز ورود انديشه جديد به ايران ميگذرد، نه تنها هنوز كوششي جدي براي فهم مباني مباحث جديد در ايران صورت نگرفته است كه حتي در ترجمه آثار پيشين نيز نتوانستهايم مفاهيم را به درستي منتقل كنيم. او در اين زمينه به تبيين مسئله با بيان يك مثال ميپردازد: «ما هنوز متنهاي اساسي انديشه جديد را در اختيار نداريم. به عنوان مثال، تا زماني كه متنهاي بنيادين دموكراسي را از جان لاك تا آلكسي توكويل در اختيار نداشته باشيم و با تفسيرهاي اين نظامهاي فكري آشنا نباشيم، واژه (دموكراسي) را به «مردمسالاري» ترجمه ميكنيم و تصور ميكنيم دموكراسي يعني سالاري مردم، اگر همين ظاهر واژه دموكراسي (democracy) را به دقت نگاه كنيد، خواهيد ديد كه با دو شيوه حكومتي ديگر كه در فلسفه يوناني درباره آنها بحث ميشد، يعني پادشاهي (monarchy) و اليگارشي (oligarchy) متفاوت است. صورتي از فعل archein كه در دو اصطلاح اخير آمده، به معناي «سالاري» است، زيرا پادشاهي در نظر يونانيها، نوعي سالاري يك فرد بود و اليگارشي سالاري يك گروه متنفذ؛ اما جزء دوم دموكراسي را از فعل kratein يوناني گرفتهاند كه بار معنايي متفاوتي دارد و به معناي «فرمان راندن در ميان افراد آزاد و برابر» است.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]