واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
انسان شناسي(2 ) خودشناسي اهميت خودشناسي نکته: هيچ لذت چون لذّت دريافتن نفس خود نيست. و دليل بر اين سخن آن است که تو هرکس را دوست داري بدان سبب دوست داري که با تو مناسبتي دارد. نبيني که هرکس در خو و دانش با تو مناسبت بيشتر دارد چگونه او را دوست تر داري از کسي که با تو در خو و دانش از وي دورتر است؛ يا اگر کسي باشد که خوي او ضد خوي تو باشد، و جاهل محض بود، چگونه او را دشمن داني، و از وي گريزي؟ پس روشن گشت سبب دوستي تو با ديگران، مناسبت ايشان است با تو. پس، حقيقت، تو خود را دوست مي داري، و کسي را که دوست مي داري به سبب آن دوست داري که رنگ و صفت خود در وي مي يابي. پس معشوق تو نفس توست. و چون خود را به عقل مي توان يافت، پس لذت حقيقي تو عقل باشد؛ زيرا که لذت حقيقي از دريافتن معشوق حقيقي باشد، پس لذت حسي، لذت مجازي (1) باشد. (2) توصيه: اي عزيز! آگاه باش نه گمراه، خودشناس باش نه خودنما که خودشناسي حق شناسي است «من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ هرکس خود را شناخت خدا را شناخته است» (3) جمله نغز: از خود غافل مشو و به خود جاهل ممان (خود را بشناس) که امانت دار اللهي و خزانه دار پادشاهي (4) جمله نغز: از انسانيت دور مشو تا از حق مهجور (5) نگردي. (6) تمرکز بر خود نکته: راه تويي، کجا روي؟ حجاب تويي، از که نالي؟ سد تويي، بر که گويي؟ آينه تويي، کجا نگري؟ (7) شرايط خودشناسي ثمربخش نکته: روزگاري او را مي جستم و خود را مي يافتم، اکنون خود را مي جويم او را مي يابم! عشق آمد و رفت همچو خون در رگ و پوست تا کرد مرا تهي و پر کرد زدوست اجزاي وجودم همگي دوست گرفت ناميست زمن بر من و باقي همه اوست (8) خودشناسي از طريق خداشناسي نکته: اگر گويي: از کجا معلوم شود که سعادت آدمي در معرفت خداي تعالي است؟ بدان، که سعادت هر چيزي در آن است که لذت و راحت وي اندر آن بود. و لذت هر چيز در آن است که مقتضي طبع (9) وي بود. و مناسب طبع هر چيزي آن است که وي را براي آن آفريده اند؛ چنان که لذت شهوت در آن است که به آرزوي خويش رسد، و لذت غضب در آن است که انتقام کشد از دشمن، و لذت چشم در آن است که صورت هاي نيکو بيند، و لذت گوش در آن است که آوازها و الحان خويش شنود. همچنين لذت دل در آن است که خاصيت وي است و آن را از براي آن آفريده اند؛ و آن معرفت حقيقت کارهاست. اما شهوت و غضب و دريافتن محسوسات به پنج حواس، اين خود طبع چهارپايان است. و چون بدانستي که لذت دل در معرفت کارهاست، داني که هرچند که معرفت به چيزي بزرگ تر و شريف تر بود، لذت بيشتر بود. و هيچ موجود شريف تر از آن نيست که شرف همه موجودات مخلوق اوست، و پادشاه و ملک هر دو عالم است و همه عجايب عالم، آفريده اوست. پس هيچ معرفت از اين شريف تر و لذيذتر نبود، و هيچ تماشايي از تماشاي حضرت ربوبيت لذيذتر نباشد، و آن مناسب طبع دل است. براي آنکه مناسب طبع هرچيز، خاصيت وي بود که وي را براي آن آفريده باشند. اگر دلي باشد بيمار که در وي تقاضاي معرفت حضرت حق باطل شده باشد، همچون تني باشد بيمار که در وي تقاضاي غذا باطل شده باشد که اگر وي را علاج نکنند، بدبخت اين جهان باشد و هلاک شود. و آن کس که شهوت ديگر چيزها بر دل وي چيره تر از شهوت معرفت حضرت الوهيت شده، بيمار است؛ اگر علاج نکنندش؛ بدبخت آن جهان بود و هلاک شود (10) نکته: اي دوست جوابي ديگر بشنو: پيدا کردن راه، واجب است؛ اما راه خداي تعالي در زمين نيست، در آسمان نيست، بلکه در بهشت و عرش نيست؛ طريق الله در باطن توست؛ مراد از «وفي انفسکم» (11) اين باشد. طالبان خدا، او را در خود جويند؛ زيرا که او در دل باشد، و دل در باطن ايشان باشد. تو را اين عجب آيد که هرچه در آسمان و زمين است، همه خدا در تو بيافريده است؛ و هرچه در لوح (12) و قلم(13) و بهشت آفريده است، مانند آن در نهاد (14) و باطن تو آفريده است. هرچه در عالم الهي است، عکس آن در جان تو پديد کرده است. (15) پي نوشت ها : 1- مجازي: غير حقيقي، خيالي. 2- گشايش نامه، ص 223. 3- حسن دل، ص 30. 4- همان، ص 80 5- دور، جدا. 6- حسن دل، ص 63. 7- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، صص 132 و 133. 8- همان، ج2، ص 481. 9- طبع: طبيعت، سرشت. 10- کيمياي سعادت، ج1، صص 39 و 40. 11- مراد، آيه 20 و 21 سوره مبارکه ذاريات است: «و في الارض آيات للموقنين و في انفسکم افلا تبصرون؛ و در زمين نشانه هايي است براي اهل يقين و نيز در خودش ما. آيا نگاه نمي کنيد؟» 12- صفحه اي که خداوند در روز ازل تقديرها را بر آن رقم زده است. 13- نهاد: درون، باطن. 14-نهاد: درون، باطن 15- تمهيدات، صص 286 و 287. منبع:نشريه گنجينه، شماره 83
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 439]