واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مباني و شيوه هاي تربيت اخلاقي در قرآن کريم (1) نويسندگان: زينب کبيري حسن معلمي از ديدگاه علامه طباطبايي چکيده اين مقاله با رويکرد تحليلي توصيفي به مباني و شيوه هاي تربيت اخلاقي در قرآن، از نظر مفسرّ بزرگ علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي پردازد. مباني تربيت اخلاقي به معناي استعدادها، امکانات و ضرورت هاي مربوط به انسان درباره ي آموزش اخلاق و همچنين بيانگر نوع روش ها و شيوه ها در تربيت اخلاقي است. مباني تربيتي به سه دسته ي علمي، فلسفي و ديني تقسيم مي شود که در اين مقاله تنها به مباني ديني پرداخته شده است. علامه، «توحيد» را مهم ترين مبناي تربيت اخلاقي قرآن مي داند که تمامي آموزه هاي قرآن، حول محور آن مي چرخد. موحد پس از شناخت خداوند و شناخت نيازهاي خود، بنابر اميال فطري نظير ميل به هدف، کمال، حقيقت، تقديس موجود برتر، کرامت ذاتي و صيانت از نفس، به سوي خداوند جذب مي شود، و تنها راه رسيدن به قرب را در انجام دستورهاي الهي و ترک محرّمات مي يابد. اين همان روش عبوديت است که انسان را به تهذيب نفس مي رساند. از ديدگاه علامه، ساير مباني نظير اختيار، معرفت پذيري و...و روش هاي تربيت اخلاقي مانند نصيحت، الگوسازي با داستان و مثال، وعده ي بهشت و جهنم، پرسش و پاسخ، ابتلا و...، همگي حول محور «توحيد» مي تواند اثرگذار باشد. کليد واژه ها: تربيت، توحيد، تربيت اخلاقي، مباني اخلاق، شيوه هاي اخلاقي. مقدمه اصول تربيتي هر ديدگاهي از مباني تربيتي آن نشئت مي گيرد و روش ها و فنون خاص تربيتي خود را به دنبال خواهد داشت. نيل به سعادت حقيقي، بدون داشتن «اخلاق الهي» و «زندگي سالم جهت رشد و تکامل انساني» امکان پذير نيست. آنچه امروز به آن نيازمنديم، دانستن اهميت سرمايه گذاري و برنامه ريزي دقيق فرهنگي براي رسيدن به اين هدف است. ترويج صحيح آداب اسلامي و حل مشکلات اخلاقي جامعه، نيازمند شناخت مباني و شيوه هاي اخلاقي مطرح شده از سوي خداوند است و قرآن کريم بهترين مرجع در اين زمينه مي باشد. اصول و روش هاي تربيت اخلاقي، به گونه اي در قرآن کريم مطرح شده است که مي تواند عرصه هاي فردي، خانوادگي و اجتماعي را سامان بخشد و راه گشاي تمامي اين مسائل باشد. پرسش اساسي اينجاست که آيا قرآن مبنا و روش خاصي در تربيت اخلاقي انسان دارد؟ آيا مي توان روش واحدي براي تمامي سنين و در تمامي عرصه ها برگزيد؟ مباني تربيت اخلاقي در قرآن «مباني» در لغت به معناي «شالوده و اساس» يک چيز آمده است(1) و در اصطلاح دانشمندان تربيتي، به گزاره هايي گفته مي شود که بيانگر موقعيت، امکانات، محدوديت ها و ضرورت هاي حيات انساني است.(2) مباني هر مکتب، نوع اصول ارزشي و تربيتي آن مکتب را مشخص مي کند. «تربيت» نيز در لغت از دو ريشه ي «ربو» و «ربب» اشتقاق يافته است؛ از ريشه ي «ربو» بيشتر ناظر به پرورش جسمي و به معناي «افزودن» و «پروراندن»، و از ريشه ي «ربّ» بيشتر ناظر به پرورش روحي و معنوي و به معناي «سرپرستي کردن»، «رهبري کردن» و «به اعتدال رساندن»است.(3) تربيت از نظر دانشمندان تربيتي، فعاليتي منظم و تدريجي براي کشف استعدادها و از قوه به فعليت رساندن آنهاست.(4) اخلاق در لغت جمع «خُلُق» يا «خُلق» به معناي سجيّه و طبيعت باطني است(5) و به صفاتي اطلاق مي شود که بر اثر تکرار، در نفس انسان به صورت ملکه در آمده و رفتار متناسب با آن بدون تأمل از انسان صادر مي شود.(6) بنابراين، «تربيت اخلاقي» به معناي چگونگي به کارگيري و پرورش استعدادهاي دروني انسان جهت رشد و تثبيت صفات پسنديده ي اخلاقي (شکوفا کردن ظرفيت هاي اخلاقي) به منظور انجام رفتارهاي پسنديده اخلاقي ودوري از رذايل اخلاقي است؛ به طوري که اين ويژگي ها براي انسان به صورت ملکه در آيد.(7) موضوع تربيت اخلاقي، نفس انسان است که افعال زيبا و زشت به طور ارادي از او صادر مي شود.(8) هدف تربيت اخلاقي، پرورش استعدادهاي دروني انسان براي ايجاد و رشد صفات و رفتارهاي پسنديده ي اخلاقي است. از ديدگاه علامه طباطبايي، هدف تربيت اخلاقي، رسيدن به توحيد در زمينه ي اعتقاد و عمل است. بنابراين، تربيت اخلاقي بايد به عبوديت الهي بينجامد.(9) علامه معتقد است اين هدف و اين روش، مخصوص قرآن است (در مقابل گروهي که هدف را تأمين قوانين اجتماعي يا عرف جامعه مي دانند يا پيروان اديان الهي که هدف را رسيدن به نعمت هاي اخروي و دوري از عذاب مي دانند).(10) از اين روي، براي شناسايي مباني تربيت اخلاقي قرآن، بايد ساحت هاي گوناگون انسان شناسي از نظر قرآن بررسي شود. بايد رابطه انسان با خداوند، جهان هستي، خود و ديگران در نظر گرفته شود و در اين راستا، به محدوديت ها، استعدادها و ضرورتهاي حيات انساني توجه شود. مرحوم علامه طباطبايي موارد زير را از مهم ترين مباني تربيت اخلاقي در قرآن کريم مي داند: الف)توحيد اهميت خداشناسي به دليل آثار آن در حيات فردي و اجتماعي انسان ها مورد توجه است. اعتقاد انسان به خدا و برداشتي که از اوصاف الهي دارد، در شئون مختلف زندگي او، انگيزه ها، نيّت ها، داوري ها و اعمال او مؤثر است و شخصيت ويژه اي براي فرد مي سازد و روش او را تغيير مي دهد. بنابراين، يکي از ضرورتهاي حيات آدمي، شناخت نوع ارتباط او با خداوند است. علامه معتقد است «توحيد»، ريشه ي درخت اسلام و روح همه ي آموزه هاي قرآن است. از اين روي، مهم ترين مبناي تربيت اخلاقي را «توحيد» مي داند. ايشان بيان مي کند شجره طيبه اي که قرآن از آن نام مي برد که اصل آن ثابت و فرع آن در آسمان است، همان توحيد است که فروع آن، اخلاق، اعتقادات و احکام مي باشد.(11) بنابراين، از نظر ايشان مهم ترين مبناي قرآن در تربيت اخلاقي توحيد است. علامه طباطبايي «توحيد» را اين گونه معرفي مي کند: «توحيد در اسلام آن است که معتقد باشيم خداوند ربّ همه اشياء است و هيچ ربّي جز او نيست، در همه جهات تسليم او بوده و حقّ ربوبيّت او را ادا کنيم. بدين شکل که خشوع قلبي جز براي او نداشته باشيم و اعمالمان را جز براي او انجام ندهيم و دستورات او را بزرگ و عظيم بدانيم».(12) انساني که معتقد است کارگردان اصلي جهان تنها خداوند است و نيازمندي هاي او، تنها با تدبير خداوند، سر و سامان خواهد گرفت، دست نياز به سوي ديگران دراز نخواهد کرد؛ درمقابل مشکلات بي تابي و کم صبري نخواهد داشت؛ زيرا او مي داند که خداوند تنها ربّ او نيست، ربّ همه جهان است و امور را به بهترين شيوه هدايت خواهد کرد. علامه طباطبايي در اين زمينه مي فرمايد: «خداوند سبحان، مالک حقيقي انسان و هر آنچه به او تمليک کرده مي باشد؛ چرا که انسان هر چه دارد خدا به او داده و مالک او، قلب او، تمام اموال اوست. لذا خدا به او، به نفع و ضررش، مرگ و حياتش، کمال و سعادت يا شقاوتش، اسباب مورد نياز سعادتش، از خود او آگاهتر است. دل ها به دست اوست و هر که را بخواهد به طرف آن بر مي گرداند. تنها اوست که مي تواند در هر حال، قلب انسان را به بهترين حالت برگرداند. انسان هيچ مطلبي را از او نمي تواند مخفي کند؛ چون خدا از انسان به قلبش نزديکتر است.(13)...وقتي انسان بداند خود و سايرموجودات، ملک خداوند هستند، بنابراين نه اندوه مي خورد و نه مي ترسد از آنکه ضرري ببيند بلکه تسليم محض خدا مي شود.» آري خداوند «ربّ العالمين» است يعني عوالم گوناگون هستي تحت تدبير و پرورش او قرار دارد.(14) مسلماً چنين نگرشي درباره ي توحيد، اساس تفکر انسان را دگرگون ساخته و ريشه ي رذايل اخلاقي را در او مي خشکاند. همان گونه که مهم ترين انگيزه ي رعايت اخلاق را براي رسيدن به همه خيرات در انسان زنده مي کند. احتجاج قرآن کريم بر توحيد عبودي آن است که تنها کسي سزاوار پرستش و خضوع و اطاعت است که خالق انسان و پرورش دهنده ي استعدادها، مالک مرگ و حيات، و نفع و ضرر او باشد. «وَ لا تَدعُ مِن دُونِ اللَّهِ ما لا يَنفَعُکَ وَ لا يَضُرُّکَ فَإِن فَعَلتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ (يونس: 106)؛ و جز خدا کسي را که نه سودي به تو مي رساند و نه زياني [را دفع مي کند] مخوان، که اگر چنين کني، از ستمکاران خواهي بود». فرد موحد چون خدا را ناظر بر کارهاي خود مي داند، مدح و ذمّ مردم برايش مهم نيست، از اين روي، دچار اضطراب نمي شود و به آرامش مي رسد. همچنين اين تفکر، جلوي تکبّر او را در هنگام موفقيّت ها مي گيرد؛ زيرا مؤثر حقيقي را خدا مي داند.(15) محبّت اصيل، تنها زيبنده ي ذات نامحدود خداوند است؛زيرا او جامع تمام کمالات بي منتهاست؛ وليّ نعمت و رازق ماست و ما همواره به او محتاج هستيم. قرآن کريم با بيان توحيدي خاص خود، در صدد جذب قلوب مردم به سمت خداوند است و اين مهم ترين اساس در تربيت اخلاقي است: «وَ إِذا سألَکَ عِبادِي عَنِّي فَإنِّي قَرِيبٌ(بقره: 186)؛ و زماني که بندگانم از تو درباره ي من سؤال کردند [همانا] من نزديکم.» همچنين توحيد در علم، قدرت، عزّت و حيات را مطرح مي کند: «وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ»(بقره: 282)، «أ لا يَعلَمُ مَن خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الخَبِيرُ»(ملک: 14)؛ «آيا کسي که آفريدگار است علم ندارد در حالي که خود باريک بين و آگاه است». «أنَّ القُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً»(بقره: 165)؛ «إنَّما أمرُهُ إذا أرادَ شَيئاً أن يَقُولَ لَهُ کُن فَيَکوُنُ»(يس: 82)؛ «مَن کانَ يُرِيدُ العِزَّةَفَلِلَّهِ العِزَّةُ جَمِيعاً»(فاطر: 10)؛ مرحوم علامه بيان مي کند هر کس مي خواهد عزيز شود يک راه دارد و آن اين است که بايد آيينه خداي عزيزشود تا عزّت در او ظهور يابد.(16) يعني خود را به اخلاق الهي آراسته کند؛ خداوند کريم است او هم کريم باشد؛ خداوند صبور است او هم صبور باشد؛ خداوند ستارالعيوب است او هم چنين باشد و.... مسلّماً چنين نگرشي از توحيد که قرآن کريم بيان مي کند، مهم ترين اثر تربيتي را در اخلاق بر جاي خواهد گذاشت. علامه معتقد است اين روش مخصوص قرآن کريم است. قرآن چنان دل ها را به علوم و معارف توحيدي خود پر مي کند که ديگر جايي براي رذايل باقي نمي ماند. بنابراين، نگرش توحيدي يعني ايجاد انگيزه براي انجام فضايل و پيشگيري از رذايل؛ نه دفع و درمان آنها؛ زيرا هر عملي که انسان انجام مي دهد، يا براي به دست آوردن عزت يا قدرت يا سعادت و يا براي دفع شر و مکروهي مي باشد و قرآن کريم قدرت، عزت و...را منحصر به خدا کرده است. بنابراين، در قلب موحد، جايي براي غير خدا باقي نمي ماند تا به آن انگيزه دچار انحراف شود.بر مبناي توحيد، مهم ترين روش تربيت اخلاقي قرآن، اجراي عبوديت است؛ يعني انجام دستورات الهي و آنچه خداوند از انسان خواسته است و ترک محرّمات و آنچه انسان را از آن نهي کرده است. آري، موحّد حقيقي همواره درصدد رضايت محبوب و معبود بر مي آيد. منبع: معرفت اخلاقي (1) ادامه دارد... /ج
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 805]