تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 11 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):غيرت از ايمان است و بى بند و بارى از نفاق.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798962280




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

امام خميني مقتداي روشنفکران ديني (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
امام خميني مقتداي روشنفکران ديني (1)
امام خميني مقتداي روشنفکران ديني (1) نويسنده:محمد صادق مزيناني خاستگاه «روشنفكري» به معناي رايج آن، غرب است. اين اصطلاح در بستر تاريخى و دگرگونيهاي سياسى، اجتماعى و فرهنگى ويژه آن ديار شكل گرفته و با پيامدهاي مثبت و منفى بسيار همراه بود. عنصر و جوهره ي اصلى حركت روشنفكري، آزاد انديشى و آزاد فكري بوده است. گريز از سلطه و اقتدار پاپ، پرهيز از تعصب، مبارزه با خرافات، تجديد نظر در اعتقادات و...در همين راستا، نقد كليسا و مفاهيمى كه به نام دين از سوي ارباب كليسا طرح مى گرديد، انجام مى گرفت. پس از راه يافتن اصطلاح «روشنفكري» به حوزه اسلامى، بويژه ايران، سه رويكرد در رويارويي با آن به وجود آمد:1. شمارى بدون توجه به دوره شكل گيرى اين واژه و جريان در غرب و ويژگيهاى اقليم، فرهنگ، آيين و دين خود، روشنفكري به همان معنايي كه در غرب ظهور و گسترش يافته بود و با همان قد و قواره اي كه در غرب داشت، پذيرفتند، گرچه با آيين، آداب و رسوم ما، به طور كامل ناسازگاري داشت.اينان كار به اين ناسازگاري نداشتند.رويكرد دوم، به نفى بى چون و چراي روشنفكرى پرداخت و آن را ناسازگار با دين، بويژه اسلام و آموزه هاى آن اعلام كرد.رويكرد سوم، به تحليل روشنفكري و دين دارى پرداخت و با روشنگري و بررسى وجوه مثبت و منفى روشنفكري و با تاكيد و تكيه بر وجوه مثبت آن، به جست و جوي ريشه هاي آن در اسلام پرداخت و به جايي رسيد كه روشنفكري اصيل بي غل و غش، در اسلام وجود دارد. از اين روى، از روشنفكرى اسلامى سخن گفت، ويژگيهاى آن را بيان كرد و از رايتى كه او برمى افرازد، سخن به ميان آورد و هدفها و برنامه هاي او كه برابر نياز زمان است و...اين جريان و اين نگاه روشنفكران اصيل خود را به نسل جوان و فرهيختگان شناساند. از سيد جمال الدين اسدآبادي سخن گفت، از عالمان روشن انديش مشروطه و آنان كه با فكر و انديشه، به احياي اسلام و ارزشهاى آن پرداختند و راه هاي برانداختن دستگاه ستم را نشان دادند و در اين عصر و زمان به امام خمينى روي آوردند كه ايشان را روشنفكر اصيل مى دانستند.در اين نگاه، كه به نظر ما دقيق است، امام خمينى، نمونه اي برجسته، والا، بي بديل از طلايه داران روشنفكري اسلامى است، الگويي تمام عيار براي فرزانگان، هوشياران، تحصيل كردگان و نخبگان جهان اسلام و مشعلى روشن فراروي مسلمانان.آرى، ما در عصرى زندگى مى كنيم كه روشنفكري جاذبه هاى خا ص خود را دارد. جوانان تحصيل كرده، و حتى نخبگان، مسؤولان فرهنگى و حكومتى، نويسندگان و... تلاش مى ورزند، نام شان در اين ليست قرار بگيرد، كسانى كه آزاد انديش اند، آزاد فكرى را پاس مى دارند و با تاريك فكرى درمى افتند و راه را براى حقيقت جويان مى گشايند، با ستم و ستمكار ميانه اي ندارند و در مى افتند و هيچ گاه با ستم پيشگان بر سر يك سفره نبوده و نيستند و هميشه با محرومان بوده و هستند، عدالتخواهى راه و رسم شان است. بنابراين، شناساندن الگويي برابر با آموزه هاي اسلامى ضرورى است. الگويي كه ضمن داشتن همه جاذبه ها و كششهاى وجوه مثبت روشنفكري رايج، آسيبها و كاستيهاي آن را كه بسيار است و سخت بازدارنده انسان از تعالى و رشد، نداشته باشد.به عقيده ما مطالعه دقيق ويژگيهاي امام در عرصه ي روشن انديشى و فرزانگى، مى تواند براى امروز جامعه اسلامى و جوانان، راه گشا باشد.شناخت اصول و بنيادهاي روشنفكري بنيادين، اصيل، زلال و سرچشمه ي روشنايي، در رفتار و كلام امام، در اين مقال، كارى بس دشوار مى نمايد كه از رفتار و گفتار او، جز روشنايي نتراويده و نمى تراود. به هر فرازى كه انسان نظر بيفكند، راه روشنى را فراروى او مى گشايد. و همين گشوده شدن راه هاي روشن بود كه مردم ايران را به روشنايي بزرگ رهنمون شد، روشنايي كه همه روشنفكران بينادل را به شگفتى واداشت.با تقسيم ويژگيها و شاخصه هاى روشنفكرى حقيقى و برخاسته از انسانيت انسان، به دو دسته ي عام و خاص به پاره اى از آن اصول اشاره خواهيم كرد. با نگاهى به سيره و رفتار امام و همچنين سخنان و پيامهاى آن بزرگوار، خواهيم ديد كه امام در هر دو بخش: هم شاخصه هاى روشنفكري عام و هم شاخصه هاي روشنفكري خاص و اسلامى در اوج و قله قرار دارد.امام و مؤلفه هاي روشنفكري عامشاخصه ها و مولفه هاي روشنفكري عام را بايد هر روشنفكري داشته باشد كه قوام روشنفكري به آنهاست. وقتى كسى به تمام و كمال آنها را داشت، شايستگى آن را دارد كه به طلايه داري مردم برخيزد و يا خود به خود در مقام طلايه دارى قرار مى گيرد.البته ممكن است كه كسانى با توجه به كشوري كه درآن زندگى مى كنند و يا مكتبى كه مورد پذيرش آنان است، در جهت و هدف گيرى هريك از آن اصول عام، با هم تفاوتهايي داشته باشند.جلال آل احمد، براي معرفى روشنفكر به معناي عام آن، نه به معناي خاص غربي آن، ويژگيهايي را بيان مى كند، مانند:«فرزانه، هوشمند، پيشاهنگ و رهبر و چون و چرا كننده و ناراضى از وضع موجود»(1)و در جاى ديگر مى نويسد:«روشنفكر كسى است كه در هر آنى به گردش امر مسلط خالى از انديشه معترض است، چون و چراكننده است، نفى كننده است، طالب راه بهتر و وضع بهتر است و سوال كننده است و نپذيرفتار است و به هپچ كس و هيچ جا سرنسپارنده است، جز به نوعى عالم غيب به معناى عام اش، يعنى به چيزى برتر از واقعيت موجود و ملموس او را راضى نمى كند و اين دليل است كه مى توان روشنفكران را دنبال كننده راه پيامبران خواند.»(2)مقام معظم رهبرى نيز ويژگيهايي براى روشنفكر به معناى عام برشمرده است:«آينده نگري، فرزانگى، هوشمندي، احساس درد در مسائل اجتماعى، چاره انديشى براى درمان دردها، مردمى بودن، ضد ارتجاع، تلاش براي پيشرفت، دشمن شناسى، هدايت و رهبري مردم... .»(3)1. انتقادگرى و انتقاد پذيرى:روشنفكر، اهل نقد است. كارش اين است كه سره را از ناسره بازشناسد و بشناساند. به پيرامون خود مى نگرد، اوضاع را مى بيند و كاركردها و آداب و سنتها و باورها را، آن گاه به نقد و بررسى آنها مى پردازد. انتقادگري از نخستين ويژگيهاي عام روشنفكر مردمى است.روشنفكر چون دغدغه سعادت مردم را دارد، به نقد هر چيزي برمى خيزد كه گمان مى كند، راه انسانها را به سعادت مى بندد. همان گونه كه نقدگراست، نقدپذير هم هست. جاده را يك طرفه نمى پيمايد، زيرا هدفى جز رسيدن به حقيقت ندارد. در غرب نيز روشنفكري، با انديشه انتقادي آغاز شد.روشنفكران، نهاد كليسا و پاره اي از انديشه هاي سست و خرافى ارباب كليسايي را به نقد كشيده و رد كردند.نويسندگان فرهنگ جامعه شناسى زير عنوان «نظريه انتقادي» پس از اشاره به مفهوم «نظريه انتقادي» مى نويسند:«بررسى انتقادي متون مذهبى، فعاليتى بود كه به عنوان نوعى حربه ي مناقشات دينى در جريان اصلاح مذهبى نشو و نما يافت.درآن هنگام، نقد متون انجيلى به منزله ي قضاوتى منفى، اما عينى در باب عمل دستگاه روحانى در نظر گرفته مى شد. غرض از انتقاد، كشف مفروضات مستتر و برملا كردن بطلان دعاوى حجيت آن مفروضات و همچنين به طور ساده، پيدا كردن غلطها و اشتباهات بود... »(4)انديشه ي انتقادى روشنفكران غربى همواره در تحول بوده است. اين انديشه، با مسائل زمان و جامعه ي خود، به تلاش برمى خاست، تا راه كارهاى جديد و مناسب را به دست آورد. چنانكه گفته اند و مى گويند امروز در مكتب فرانكفورت، فرهنگ، بيش از اقتصاد اهميت دارد. كه اين تعارض آشكار با انديشه هاى پيش از خود دارد.روشنفكر غربى امروز، به هيچ روي، سعى در مخدوش كردن چهره مذهب ندارد، بلكه بسياري از آنها به آن روى خوش نشان مى دهند و قضاياى دينى را چون گذشته فاقد دلالت نمى شمرند.(5)بي شك، اگر نقد دقيق، همه سويه، كارشناسانه، بدون حب و بغض، براى روشن شدن حقيقت، صورت بپذيرد، نه تنها پيامدهاي منفى نخواهد داشت كه اثار مثبت فراوانى را نيز در پي خواهد داشت. نقد درست، اصلاح انديشه ها و ديدگاه ها و باورها را در پي دارد و نيز اصلاح صاحبان انديشه را.نقد، مايه رشد و گسترش دانش و انديشه است و جهل و نادانى را مى زدايد. امام خمينى، اين راه را پيمود. در اصل انديشه بيداري را پراكندن، بدون پيمودن اين راه ممكن نيست. ايشان، افزون بر عمل، در موارد گوناگون، از ضرورت انتقاد و انتقادپذيري، شرايط و ويژگيهاي منتقد و آثار مثبت آن سخن گفته است(6) و به هنگام درس و بحث در قم و نجف از شاگردان خود مى خواهد كه به نقد ديدگاه و نظريه اى كه ارائه مى دهد، بپردازند. وقتى با سكوت شاگردان رو به رو مى شود، مى گويد:«اين جا مجلس درس است، مجلس وعظ و خطابه نيست».(7)در دوران رهبري و اوج اقتدار، از متفكران و روشنفكران اسلامى و مطبوعات انتظار داشت كه به نقد كاركردها و انديشه ها بپردازند. از جمله به هنگام طرح پيش نويس قانون اساسى، يادآور شد:«الان يك پيش نويسى از قانون اساسى شده است... الان بايد همه قشرها و شما روحانيون و همه ي روحانيون همه ي بلاد و همه روشنفكران اسلامى و همه متفكرين اسلامى، با ديد اسلامى، براي جمهوري اسلامى، اين قانون را بررسى كنند و نظر بدهند....»(8)نكته اي كه امام در سخنان ياد شده به آن اشاره دارد، جهت گيرى نقد است. بي گمان، جهت گيري نقد در هر جامعه اى، در چهارچوب هر عقيده، مرام و مكتبى، مختلف خواهد بود.روشن است كه پيروان مكتب ليبراليسم، ديدگاه هاي باورمندان به سوسياليسم را نخواهند پذيرفت و... هريك متناسب با افق ديد خود، به نقد مى پردازند.روشنفكران اسلامى نيز از زاويه اسلام و آموزه هاى آن بايد به نقد و بررسى بپردازند و يا نقدي را بپذيرند و يا رد كنند كه داراي چهارچوب بنيادين و دقيق هستند. اينان، مانند همه روشنفكران پيرو ديگر مكتبها حق دارند هرآن چه را سازگار با آموزه هاي اسلامى است بپذيرند و آن چه را ناسازگار با دين و مصالح مردم است رد كنند.هيچ كس نمى تواند و نبايد آنان را وادار كند، يا از آنان بخواهد در چهارچوب مكتبى غير از آيين خودشان چيزي را بپذيرند و يا رد كنند.حوزه و قلمرو نقد امام خمينى، بسيار گسترده بود. در حوزه درس و بحثهاي حوزوي خود، نقدهايي جدي به اصوليان و فقيهان بزرگ داشت. و نيز خواستار طرح آزادانه ديدگاه هاى فقهى و اجتهادى گوناگون و نقد آنها در حوزه بود.(9) و پس از برپايي نظام اسلامى به كاركرد عالمان و فقيهان خرده مى گرفت و آنها را در بوته نقد مى گذارد و ازآنان مى خواست كه به انتظارات مردم و نيازهاي نظام اسلامى پاسخ دهند.در حوزه ي معارف اسلامى و جريانهاى فكرى و فرهنگى تلاش مى كرد كه معارف اسلامى را از انديشه هاي نادرست و ناروا و ناخالص بپيرايد و نگذارد آن چه از اسلام نيست، با اسلام درآميزد. نقد كتاب اسرار هزارساله و تاليف كتاب كشف الاسرار، نمونه اي از نقد امام در اين حوزه است.امام، با نقد عالمانه و دقيق عالمانى كه با دستاويز قرار دادن پاره اى از آموزه هاي اسلامى و شيعى، خود را از سياست كنار مى كشيدند و يا برپايي هر حكومتى را پيش از قيام مهدي (عج) قبول نداشتند، تحولى بزرگ آفريد و راه را براي نسل حاضر و نسلهاي آينده گشود و انديشه ي اسلامى را از فرو رفتن در غبار كهنگى و دور بودن از گردونه زندگى رهاند.امام جريانهاي فرهنگى موجود را نقد مى كرد، به بوته نقد مى گذاشت؛ اما نه از نوع نقدهاى بازدارنده و ركودآفرين، همانند سلفيه و نص گرايان اخبارى و سنت گرايان متحجر كه اينان خواهان بازگشت به گذشته اند، بدون گشودن روزنى به آينده روشن. امام به آينده چشم داشت و علم را مى ستود، اما مقهور تاخت و تازهاى علم گرايان و تجربه گرايان نبود بلكه خواهان بازگشت به اسلام راستين بود. طرح اسلام اموي و آمريكايي در اين راستا صورت گرفت.موارد و حوزه نقد امام، يكى دوتا نيست و در يك كتاب و دو كتاب و چند كتاب نمى گنجد، دامنه اي بس گسترده و گونه گون دارد:نقد كاركرد حوزه و حوزويان، جريانهاي فرهنگى و سياسى، نقد مواضع گروه ها، نقد غرب و شرق، كاركردها و انديشه ها، نقد كاركرد مسوولان حكومتي، نقد سياستهاي بين المللى، نقد حكومتهاى غير اسلامى، نقد حاكمان مسلمان، نقد مراكز فرهنگى و تحقيقاتى و...2. خردورزى: انسان خردورز است كه مى تواند روشن بينديشد و روشن انديشانه ديدگاه هاى خود را طرح كند. انسانى كه به خرد بهايي نمى دهد، راهى به روشن انديشى ندارد. از اين روي، خردورزي از شاخصه هاي مهم و اركان روشنفكري است. اين شاخصه از ويژگيهاى دوره ي رنسانس نيست، بلكه پيش از آن نيز، در سرزمينها و جامعه ها و كانونهاي فكرى ديگر وجود داشته است.اما از آثار برداشت مى شود و اهل نظر به اين نظرند: در گذشته تاريخ، عقل گرايي در صدد انكار حقايق برتر نبود. انكار هر نوع معرفت فراعقلى و نفى يا ترديد در ابعادي از هستى، كه فراتر از افق ادراك عقل انسان است، از ويژگيهاي عقل گرايي رنسانس به شمار مى آيد.عقل گرايي جديد، تنها از يافته هايي كه از راه مشاهده، آزمايش و تجربه به دست آورده در طرح و برنامه ريزي كه هدف عقلانيت جديد است، بهره مى گيرد.بنابراين، عقل گرايي جديد ابزارى بيش نيست، ابزاري كه ما را در شكل دادن به جهان، آن گونه كه دوست داريم يارى مى رساند. عقل گرايي از نگاه آنان يعنى:انجام كارها بر اساس يك سازماندهى دقيق و علمى. برابر سازى اگاهانه و سنجيده و كاراي ابزار و وسائل با هدفهاى از پيش روشن و موردنظر.بر اساس اين تعريف، عقلانيت جديد، نوعى عقل عملى است. يعنى انسان به هنگام انجام كارها بايد به محاسبات عقلايي و قوانين خود توجه داشته باشد. عقلانيت به همين معنى، هر چند قلمرو آن محدود است، اما امام آن را پذيرفته و در رفتار و گفتار خويش، به گونه اى بازتاب داده است. سخنان ايشان در مقوله هاي گوناگون، بيانگر اين پذيرش است. برابر سازى و سنجيدن عمل و گفتار ايشان با شاخصه هايي كه براي عقلانيت برشمرده و بيان كرده اند، گواه اين مدعاست.امام، به گسترش دانش، بسيار بها مى داد. خواهان اين بود كه از هر ابزاري در اين راستا بهره گرفته شود و از هيچ كاري براى بالندگى و روشنايي گستري دانش، دريغ نشود.بله، نهادهايي كه دانش را مى گسترانند، دانشمندان و فن آورانى كه كاخ بلند دانش را استوار مى سازند، آموزش و پرورش، كارشناسى و انجام كارها بر اساس آن، به كارگيري رسانه هاي شنيدارى و نوشتاري براي گستراندن شعاع عقل و علم و زدودن و به زانو درآوردن ديو جهل، تحجر و جمود، از شاخصه هاي عقلانيت اند.گفتار امام، درباره ي شاخصه هاى ياد شده و تاكيد بر آن، بسيار است و جلوه هاى رفتاري امام در اين عرصه، بسيار چشم نواز. و اين چگونگى نگرش امام را به عقلانيت به طور كامل، از نگرش غرب جدا مى كند. آن چه امام در اين باره يادآور شده، حتى اگر بخواهيم فهرست آنها را بيان كنيم، در اين مقال نمى گنجد.(10)تنها جيزي كه يادآوري آن در اين جا ضرورت دارد اين است كه: امام در همه شاخصه هاي عقلانيت، همانند مراكز دانشگاهى و تحقيقاتى و... بر اسلامى بودن، درهم آميختگى تخصص با تعهد، ناوابستگى، مصلحت مردم را در نظر گرفتن و... تاكيد مى ورزد. يعنى عقلانيتى كه امام مى پذيرد، در چهارچوب تعريف غربى آن نمى گنجد. به ديگر سخن عقلانيت جديد هدفهاي امام را برآورده نمى سازد، زيرا كه امام تنها بعد مادي در سامان دادن به امور را در نظر ندارد، بلكه او خواهان به سامانى كارها بر اساس ماده و معنى توأمان است. عقلانيت غرب را تا جايي مى پذيرد كه كارگشا باشد و بن بستها را بگشايد و راه حلى براي رفاه مردم و زندگى آنان ارائه دهد، اما اين كه بتواند سعادت آنان را برآورد، هرگز.امام، گرچه عقلانيت جديد را در حوزه شناخت گزاره هاي اجتماعى، و مسائل عرفى، روان سازي امور زندگى، برداشتن بازدارنده ها و گره گشايي از كار مردم، مانند: نظام ادارى، روان سازى ترافيك، به كارگيري تكنيك و فن، در عرصه هاي مورد نياز، بهره مندي و به كارگيري تكنولوژي و... را مى پذيرد. ولى، در اين دايره نمى ماند و تنها به عقلانيت مادي، حتى در ريزترين کارها بسنده نمى كند، فراتر مى رود و مى انديشد و بين عقلانيت مادى و معنوي پيوند مى زند.(11)تلاش مى ورزد، تمام نيروي فرد را به كار گيرد، تا براي زندگى فردى و اجتماعى، معنايي فرامادى فراهم آورد و آن را به سوى متعالى رهنمون سازد.امام، دانشهاي جديد و عقلانيت جديد را مى پذيرد و مى ستايد، اما به روشنى بيان مى کند دانش و عقلانيتى كه اسلام مى خواهد اين نيست و بين آن چه در غرب موجود است، با آن چه اسلام در پي آن است، فاصله بسيار است و بايد تلاش کرد كه دانشها وعقلانيت جديد، مهار شود و به توحيد و علوم الهى برگشت داده شود:«همه علوم طبيعى، همه ي علوم مادي، لكن آن خاصيتى كه اسلام از اينها مى خواهد، در غرب از آن خبرى نيست... آن معنايي كه از علوم دانشگاه ها... و از علوم مدارس قديمه ما مى خواهيم همين معنى نيست كه در سطح ظاهر الان هست و متفكرين ما همان سطح ظاهر را دارند و درآن [كار] مى كنند و بسيار هم ارجمند است كارهاي شان؛ لكن آن كه اسلام مى خواهد اين نيست. آنى كه اسلام مى خواهد... اين است كه: تمام اينها مهار بشود به علوم الهى و برگشت به توحيد بكند. هر علمى جنبه الوهيت درآن باشد، يعنى انسان طبيعت را كه مى بيند خدا را در آن ببيند، ماده را كه مى بيند، خدا را در آن ببيند، ساير موجودات را كه مشاهده مى كند خدا را در آن ببيند. آن كه اسلام براي آن آمده است، براي برگرداندن تمام موجودات طبيعى به الهيت و تمام علوم طبيعى به علم الهى، و از دانشگاه ها هم اين مطلوب است، نه اين كه خود طب را، البته طب هم بايد باشد، علوم طبيعى هم بايد باشد، معالجات بدنى هم بايد باشد، لكن مهم آن مركز ثقل است كه مركز توحيد است. تمام اينها بايد برگردد به آن جهت الوهيت.»(12)سخنان ياد شده نمونه اى است كه توجه امام را به نهادهاي علمى وآموزشى از يك سو و تاكيد ايشان را به سطوح ديگرى از عقلانيت مى رساند. افزون بر آن، بيانگر آن است كه همه جهان هستى مى تواند متعلق شناخت عقل باشد، نه فقط جهان طبيعت، آن گونه كه عقلانيت غربى و غربيان بدان باور دارند. پي نوشتها :1. در خدمت و خيانت روشنفكران، جلال ال احمد/ 152، فردوسى، تهران.2. همان/ 167-168.3. سخنرانى در جمع دانشجويان دانشگاه تهران 22 / 2 / 77.4.انديشه حوزه/ 23 / 41 به نقل از فرهنگ جامعه شناسى، ترجمه حسن پويان، 99- 97.5. همان/ 42.6. صحيفه نور، ج 21 / 46؛ صحيفه امام، ج 17 / 246، ج 14 / 51، 401، 368؛ج 13 / 198.7. سرگذشتهاي ويژه از زندگانى حضرت امام خمينى، ج 2 / 25، پيام آزادي.8. صحيفه امام ج 8 / 218.9. صحيفه نور، ج 21 / 46.0 1. صحيفه نور، ج ا / 18، 19، 47، 64، 65، 68، 161، 169؛ ج 2 / 10،11، 21، ج 6، 11 ، 12، ج 7 / 61 ،6311. صحيفه نور، ج 7 / 16، 17، 18؛ ج 8 / 6؛ ج 2 / 232.12. صحيفه امام، ج 8 / 435- 434؛ صحيفه نور ج 8 / 7.منبع: مجله حوزه شماره 144 - 143/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 342]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن