تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فال بد زدن شرك است و هيچ كس ازما نيست مگر اين كه به نحوى دستخوش فال بد زدن مى شود، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1825959160




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

برخي ارزش ها و ثمرات جنگ تحميلي (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
برخي ارزش ها و ثمرات جنگ تحميلي (1)
برخي ارزش ها و ثمرات جنگ تحميلي (1) نویسنده : حسين اردستاني مقدمه پس از گذشت سال ها از پايان جنگ تحميلي و ظهور مجدد دنياگرايي و مادي‌گرايي و به قول رهبر معظم انقلاب، همه چيز را در ماديت جستجو كردن، مروري بر جنگ و ارزشهاي آن، اين امكان را براي كساني كه مي‌خواهند بر عهد خود با خداوند وفادار بمانند و بر انقلابي‌ ماندن اصرار ورزند، فراهم مي‌كند تا عملكرد خود را با ارزشهاي مطلقي كه معيار حسين‌وار زيستن و حداقل مسلمان ماندن است محك بزنند؛ و گوهر مجاهدتهاي خود را به ثمن قليل دنيا و زخارف چشم‌پركن آن نفروشند. مي‌دانيم كه انقلاب اسلامي در عصري بوقوع پيوست كه كمترين زمينه مثبتي براي ظهور آن فراهم نبود زيرا كفر پنهان و آشكار دنيا را فرا گرفته بود و در چنين محيطي، اكثر انسانها، هم و غمشان تأمين نيازهاي خاكي و دنيوي بود؛ و حتي در جوامع مسلمان و كشور ايران، آنهايي كه به دين تمسك داشتند، - بجز تعداد كمي كه در صف اول مبارزه بوده و دينداري را با تلاش براي برپايي حاكميت اسلام مساوي مي‌دانستند - فارغ از روح ديني به زندگي خود مشغول بودند، و برخي ديگر با نفي مبارزه و واگذاشتن اصلاح امور به قيام قائم و قائل بودن به جدايي دين از سياست دين را در خدمت دنياي مادي خود قرار داده بودند و به تعبير حضرت امام (س)، "همشان علفشان بود ". پيروزي انقلاب اسلامي موجب شد افق جديدي فراسوي آنهايي كه مستعد دينداري بودند گشوده شود. اين حادثه عظيم كه انقلاب به مفهوم حقيقي را به دنبال داشت، تحولي عظيم در جامعه ايران و جهان اسلام به وجود آورد و جهان سوم، منطقه خاورميانه و در پي آن نظام بين‌المللي را بشدت متأثر ساخت. و با ارائه الگويي جديد، نوعي نظام سياسي را پي‌ريزي كرد كه غايت آن نه ارضا تمايلات جسماني مردم، بلكه تعالي آنها و تشكيل جامعه‌اي بر مبناي عدالت و قسط بود؛ يعني همان هدف انبيا. اين الگوي حكومتي به دليل تعارض ماهوي با ايدئولوژي امانيستي و انسان مدار سياسي غرب، مورد تعرض همه جانبه آنان واقع شد و در نهايت، جنگ به عنوان آخرين راه حل، براي سرنگوني نظام نوپاي جمهوري اسلامي در دستور كار قرار گرفت. جنگ تحميلي عرصه‌اي بود كه در آن، "دين " تمام هنر خود را به نمايش گذاشت و هدف انقلاب اسلامي تحقق يافت. زيرا از انسانهاي چسبيده به خاك، آدمهايي ساخته شد كه فقط با رسيدن به لقا خدا آرام مي‌گرفتند و براي اين منظور، دست و پا و سرو... خود را نه با اختيار، كه با گريه و التماس هديه مي‌كردند. و بعضي ديگر كه تحمل تدريجي فدا شدن را نداشتند در صف مين مي‌ايستادند تا به يكباره همه وجود خود را فدا كنند. اين پديده نوظهور در جامعه‌اي اتفاق افتاد كه طي چند دهه حكومت سرسپرده پهلوي، فرهنگ آمريكايي و غربي تا اعماق فرهنگ جامعه نفوذكرده و آن را آلوده ساخته بود. حضرت امام در اين زمينه مي‌فرمايند: ما عقب‌ماندگان و حيرت‌زدگان و آن سالكان و چله‌نشينان و آن عاقلان و نكته‌سنجان و آن متفكران و اسلام‌شناسان و آن روشنفكران و قلم‌داران و آن فيلسوفان و جهان‌بينان و آن جامعه‌شناسان و انسان يابان و آن همه و همه با چه معياري اين معما را حل و اين مسئله را تحليل مي‌كنند كه از جامعه مسمومي كه در هر گوشه آن عفونت رژيم ستم‌شاهي فضا را مسموم نموده بود... يك همچون جوانان سرشار از معرفت‌آلله و سروپا عاشق لقاءالله و با تمام وجود داوطلب براي شهادت و جان نثار براي اسلام كه پيران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به جلوه‌‌اي از آن نرسيده‌اند، بسازد؟ اكنون اين سؤال مطرح مي شود كه آيا انقلاب اسلامي بايد به نتيجه‌اي جز اين منتهي شود؟ مگر هدف دين بجز ساختن چنين انسانهايي، چيز ديگري بوده است؟ بنابراين انقلاب اسلامي با ايجاد يك الگوي موفق از انسانهاي نمونه، كار خود را به پايان رسانده است و از اين پس، براي عقب‌ماندگان نيز راهي جز راه آنان باقي نمانده است. در اين نوشتار، برخي ارزشهاي برخاسته از جنگ كه مي‌تواند موجب استحكام جامعه و حكومت و نيز استمرار نظام جمهوري اسلامي براساس اسلام ناب محمدي (ص) شوند مورد مداقه قرار مي‌گيرد. تبلور اسلام انقلابي در سالهاي دور، قدرتهاي مستكبر و عوامل آنان در سرزمينهاي اسلامي توانستند چهره حقيقي اسلام را تحريف كرده آن را به عنوان يك مذهب غير مبارز و بي‌توجه به حكومت و جامعه معرفي نمايند. از نظر اينان، اسلام شامل احكام رساله‌اي، اخلاق، مسائل حقوقي فردي و برخي مسائل نظري و كلامي بود. برجسته‌ترين مكتب فكري به اين سبك، اشخاص و جرياني بودند كه با تمسك به امام زمان (عج) نه تنها بُعد حكومتي اسلام را انكار مي‌كردند بلكه با اين استدلال كه ازديات ظلم و فحشا توسط آنان موجب تسريع در ظهور آن حضرت مي‌گردد تن دادن به حكومتهاي ظالم و ستمگر را مجاز مي‌شمردند. چنين برداشتي به نام اسلام و نيز عوامل ديگري از اين قبيل، زمينه رشد ماركسيسم را كه در دهه‌هاي 60 و 70 و تا حدودي دهه 80 ميلادي به عنوان يك ايدئولوژي مبارز و ضد امپرياليسم مطرح شده بود، در كشورهاي جهان سوم و تا حدودي سرزمينهاي اسلامي هموار كرد. حتي آنهايي هم كه به ظاهر نمي‌خواستند كاملاً ‌ماركسيسم شوند با اخذ اقتصاد و فلسفه ماركسيم و تلفيق آن با اسلام، روشي التقاطي را به عنوان پوششي براي انديشه خود حفظ كردند. دليل اصلي اين كج‌انديشي از لحاظ اجتماعي و سياسي، انزواي اسلام حقيقي و ناب و رواج اسلام آمريكايي بود. اگر به ياد داشته باشيم، امام در پيام تاريخي خود به گورپاچف مذهب غير مبارز را كه ماركسيسم آن را افيون توده‌ها مي‌دانست، اسلام آمريكايي معرفي كرد. پس از ظهور انقلاب اسلامي و پيروزي آن بر حكومت آمريكايي شاه به رهبري حضرت امام خميني (س)، اسلام جمود و سكون جاي خود را به اسلامي انقلابي داد. ويژگي تجديد حيات اسلامي در دوره جديد وجود "رهبري " بود كه به دليل عمق، صلابت، اخلاص و زلال بودن انديشه، حرف اول و آخر دين را بيان مي‌كرد و توده‌هاي تشنه اسلام ناب با استفاده از انديشه جديد ذهن و جان خود را شستشو داده و به اسلام ناب امام گرويدند. از اين پس اسلام انقلابي در عرصه فردي، خانوادگي و مسائل اجتماعي حاكم شد و طوايف مختلف مسلمين و ملت‌‌هاي بي‌خبر از اسلام حقيقي را متوجه خود نمود. با تولد دوباره اسلام ناب، غروب ماركسيسم فرا رسيد و بازار آن به كسادي گرائيد. در واقع اسلام امام خميني (س) در دهه 80 ميلادي، برچسب دروغين ضديت اسلام با مسائل حكومتي و اجتماعي را به عنوان عامل بازدارنده توسعه قلمرو انديشه اسلامي از ميان برداشت و جوانان ايران و سرزمينهاي اسلامي را به صف مبارزه در برابر قدرتهاي مسلط داخلي و بين‌المللي فرا خواند. با وقوع جنگ تحميلي، اسلام انقلابي از سطح به عمق ارتقا يافت و شور انقلابي به شعور انقلابي تبديل شد. در اين عرصه جديد، جوهره كفرستيزي و مقاومت كه از روح اسلا نشأت مي‌گيرد احيا شد و باب متروك جهاد، "خصوصاً جهاد دفاعي كه حافظ اصول است و قعود از آن، ذلت و اسارت و برباد رفتن ارزشهاي اسلامي و انساني را بدنبال دارد. فراسوي خيل پيروان اسلام انقلابي گشوده شد. در جنگ تحميلي، رزمندگان اسلام با تأسي به سيره رسول اكرم (ص) و ائمه اطهار و با تأسي به كربلا و عاشورا و امام حسين (علیه السّلام) چهره حقيقي اسلام را نمايان ساخته، با الهام از پيام عاشورا كه "هيهات‌ من‌الذله " است و در همه اعصار چراغ راه آزادگان و حسينيان به شمار مي‌رود "آينه ابهت دو ابر قدرت " را شكستند و ضمن صدور انقلاب، ريشه‌‌هاي انقلاب اسلامي را محكم كردند. امام خميني در پيام به روحانيت به تاريخ 67.12.5 ضمن برشمردن آثار و بركات جنگ اظهار مي‌دارند: و از همه اينها مهمتر، استمرار روح اسلام انقلابي در پرتو جنگ تحقق يافت. روحيه بسيجي برجسته‌ترين، مهمترين و كاربردي‌ترين ارزش و پيامد جنگ براي جامعه كه مي‌تواند قوام آن و استمرار و پويايي انقلاب را حفظ نمايد، ضرورت وجود روحيه بسيجي است. يكي از دلايل اصلي و بنيادي پيروزي انقلاب اسلامي بر دنياي استكبار و ساقط كردن حكومت شاهنشاهي، روحيه از خودگذشتگي خيل مردم مسلمان و بي‌اعتنايي آنان به نمودهاي دنيوي بود كه باعث و باني ايجاد چنين روحيه‌اي و محرك اصلي آن، حضرت امام خميني (س) بنيانگذار جمهوري اسلامي بود. " آن حضرت با تحمل سختي‌ها و رياضت‌ها و عدم تعلق مطلق به مظاهر دنيا توانست در مقابل صاحب دنيا يعني آمريكا و اذناب آن بايستد و سرانجام بر آنان غلبه نمايد و با همين روحيه و با ارائه معارف توحيدي ناب تا لحظه مرگ، شور و شوق در صحنه انقلاب ماندن را در مردم زنده نگه داشت و به همين خاطر هيچگاه افق ديد مردم متوجه مسائل سطحي و پيش پا افتاده روزمره نبود، لذا با اقتدار كامل از دين و انقلاب صيانت مي‌كردند. در جنگ تحميلي، اين روحيه عمق بيشتري يافت و جايگاه و نام اصلي خود را پيدا كرد. در اين عرصه نيز تنها همين روحيه موجب شكست توطئه دشمنان براي سرنگوني نظام مقدس جمهوري اسلامي گرديد. در غير اين صورت يك نظام نوپا و كم‌تجربه در ابعاد سياسي، نظامي و... قادر نبود در مقابل امپرياليسم آمريكا، شوروي و ارتجاع منطقه دوام بياورد. زيرا توازن قوا در جنگ تحميلي ميان ايران و عراق به ميزان بسيار زيادي به نفع عراق بود. ارتش عراق تا بن دندان تسليح و تجهيز، و به طور همه جانبه از سوي قدرتهاي بزرگ حمايت مي‌شد. لذا ضرورت ايجاب مي‌كرد از شيوه‌هاي غير كلاسيك و متكي به نيروي انساني در عمنلياتها استفاده شود. طبيعي بود كه در اين شيوه، جنگ در شب براي مصون ماندن از تكنولوژي تسليحاتي دشمن و همچنين استفاده از روحيات انقلابي و شهادت‌طلبي، عنصر اصلي ميدان نبرد، شجاعت، فداكاري، قناعت، خودفراموشي، خداخواهي و... بود كه خيل بسيجيان عاشق امام با روحيه بسيجي توانستند حامل اصلي اين ارزشها باشند و مقاصد دشمنان اسلام را از آغاز جنگ با شكست مواجه نمايند. روحيه بسيجي چيست؟: هسته مركزي اين روحيه، همانا نگرش به پديده‌هاي مادي از دريچه نياز به عنوان وسيله و نه اصالت دادن به آنها، است؛ و از سوي ديگر تمامي امور در راستاي دين و انقلاب و حفظ آرمان آن مفهوم مي‌يابند. از اين‌رو، از خود گذشتگي و فدا شدن براي ديندار ماندن توده‌ها يكي از وجوه برجسته روحيه بسيجيان بود. آنان به پيروي از تعليمات قرآن كريم آموخته بودند آنگاه كه فتح حاصل شود، مردم گروه‌گروه به دين مي‌گروند. (اذا جاء نصرالله والفتح و رايت الناس يدخلون في‌ دين‌الله افواجا). بنابراين، در پي حفظ دين و دينداري مردم بودند و به خود نمي‌انديشيدند. آنها وظيفه خود را شكستن خط‌هاي پياپي مي‌دانستند تا راه براي ضعيفان و عقب‌ نگه‌داشته‌ شده‌ها باز گردد. آنها مي‌سوختند و فدا مي‌شدند تا ديگران نيز با خدايشان رابطه برقرار كنند. در يك كلام آنها با در دست گرفتن جانشان و حمل طناب‌هاي داربرگردن خود، نوك پيكان حوادث انقلاب و سپر امام و اسلام بودند. بسيجي‌ها در جبهه، در تقسيم كارها و پيشبرد امور خيلي راحت با يكديگر كنار مي‌آمدند و به فكر مقام و عنوان بالاتر نبودند. حتي آنها كه مقام بالاتري داشتند، يعني فرماندهان بالاتر، به هنگام نبرد پيش‌گامتر از نيروهاي خود بودند و نيروها نيز گوي سبقت را از يكديگر مي‌ربودند. آنها حتي‌الامكان از زيربار عنوان شانه خالي مي‌كردند و بيشتر مايل بودند بدون شهرت و فقط براي خدا خدمت كنند كه حاصل كارشان تا ابد باقي بماند آنها هرچه داشتند باهم تقسيم مي‌كردند و هر يك سعي داشت با تحمل رنج و كار بيشتر، ديگري در آسايش باشد خيلي بندرت مشاهده مي‌شد كه كسي در فكر آسايش خود باشد چه رسد به آنكه بارش را بدوش ديگري بياندازد كه در اين صورت، او هنوز روحيه بسيجي را درك نكرده بود. از خصوصيات ديگر روحيه بسيجي پركار بودن و كم‌ خرج بودن است. آنها شب و روز نمي‌شناختند و فقط هنگامي كه كاري نبود و يا از فرط خستگي بدون اختيار خوابشان مي‌برد از كار باز مي‌ايستادند. آنها با اين همه تلاش و نقش‌آفريني در جنگ و حفظ نظام بسيار كم هزينه و بي‌توقع بودند زيرا خودشان را دائماً بدهكار مي‌دانستند و هميشه در پي آن بودند كه براي انقلاب كاري كنند. ديگر آنكه سنگرهاي آنها كه به منزله خانه‌هايشان بود خيلي ساده و بي‌آلايش و توأم با صفا و معنويت ساخته شده بود. به همين خاطر بسيار سبكبال بودند و در هر لحظه‌اي كه فرمان حركت يا حمله صادر مي‌شد خيلي راحت جابجا مي‌شدند و با جمع كردن اثاثيه‌شان در يك كوله‌پشتي عازم ميدان نبرد شده و به انتظار شهادت مي‌جنگيدند. براي خواب زيرانداز و روانداز و بالششان پتو بود و خيلي اوقات كه وسايل به اندازه كافي نبود با دو سه پتو، سه چهار نفر به استحرات مي‌پرداختند. در غذا خوردن نيز چنين بودند. و خلاصه آنكه خاكي و ساده زيست و كوخ‌نشين بودند و فقط وسايل ضروري زندگي را داشتند و با راهنماي خط اليه راجعون، فقط انديشه مقصد نهايي را در سر داشتند و با زيركي و درايت تمام، به چيز ديگري خود را مشغول نمي‌كردند. به همين خاطر، اكثر آنها شهيد شدند و تعداد كمي كه باقيمانده‌اند مفتخر به پيمودن چنين راهي هستند. ويژگي ديگر روحيه بسيجي، متعبّد بودن توأم با معرفت ديني است. اين روحيه بلند را حتي نمي‌توان توصيف كرد و وصف آن روحيات و نماز شب‌ها و انابه‌ها و... قابل بيان نيست. نماز جماعت اول وقت، مقيد بودن به دعاي روزها، زيارت عاشورا، "دعاي كميل "، "عرفه "، "شعبانيه "، "جوشن‌كبير "، "زيارات جامعه كبيره " و سينه‌زني و عزاداري‌ عاشورايي، جلوه‌هايي از اين روحيه است. حضرت امام خميني ( رحمت الله علیه ) با توجه به چنين ويژگي‌هايي از تفكر و روحيه بسيجي فرمودند: "اگر به كشوري نواي دلنشين تفكر بسجي طنين‌انداز شد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گرديد والا هر لحظه بايد منتظر حادثه ماند. " فرماندهي انقلابي در جنگ تحميلي، نوع جديدي از فرماندهي نظامي پديدار شد كه با فرماندهي مصطلح در ارتش‌هاي كلاسيك تفاوت ماهوي داشت. در عرف و آئين‌ نظامي، رابطه فرمانده و زيردست يك رابطه مكانيكي و دستوري خشك است كه عامل ديوانسالاري در ان نقش اساسي دارد و فاقد پويايي فكري - اعتقادي و ارزش‌گرايي است. در اين نوع آئين‌، عناصر پايين‌دست مانند مهره‌اي جابجا مي‌شوند و به همين خاطر، در ارتش‌هاي جهان سوم در بسياري از موارد كارايي لازم وجود ندارد. به طور خلاصه در اين گونه فرماندهي، فقط عامل سازماني پيونددهنده پائين‌دست و بالا دست است و طبيعي است كه تا مرز مشخصي قادر به پيشبرد وظايف محوله است و از آن پس، تنها عناصر معنوي و اعتقادي مي‌تواند راهگشا باشد؛ همان چيزي كه روح اصلي جبهه‌هاي جنگ به شمار مي‌رفت. فرماندهان سپاه در جنگ، از بالاترين رده، يعني فرماندهي كل، فرماندهان قرارگاهها تا فرماندهان لشگر، تيپ، گردان، گروهان، دسته و.. هيچ تفاوتي با نيروي تكور بسيجي نداشته همه آنها براي يك مقصد در جبهه حضور پيدا كرده بودند و همّ تمام آنها، دفاع از انقلاب اسلامي و تبعيت از فرمان امام خميني (س) بود. دين، درد اصلي همه‌شان بود و با معارف جديدي كه امام مطرح كرده بود، عطششان به شهادت بود. خلاصه آنكه "اعتقاد ديني، آرمان انقلابي، علاقه به رهبري انقلاب، اخلاص، ايثار، عشق به لقاءالله و شهادت، عزم استوار، شوق شركت در جبهه جهاد في سبيل الله و... وجه اشتراك آنها به شمار مي‌رفت. بنابراين، بالا و پايين بودن آنها فقط براي پيشبرد جهاد بود نه چيز ديگر. نه فرمانده از اين عنوان احساس غرور داشت و نه براي بسيجي اطاعت از برادر بزرگترش سخت بود؛ بلكه با عشق و علاقه تا پاي جان به فرامين فرمانده عمل مي‌كرد. اين رابطه فقط به جبهه منحصر نمي‌شد زيرا خيلي از آنها با يكديگر بچه محل بودند و فرماندهان، اندكي پيش از آغاز عمليات به وسيله پيك با حفظ اسرار عمليات، از آنه مي‌خواستند كه به جبهه بيايند. اشتراك ديگر آنها اين بود كه همه آنها از محله‌هاي جنوب شهر و فقيرنشين تهران و شهرستانها برخاسته بودند و خيلي راحت با يكديگر جوش مي‌خوردند. ديگر آنكه به دليل جوان بودن، روحيه محافظه كاري و خودانديشي و خانواده‌انديشي در بين آنها راه نداشت و اين مهمترين عامل پويايي يك عنصر نظامي است. در اين رابطه، فرماندهان به ميزان قابل ملاحظه اي سعي داشتند در مراحل مختلف همراه نيروها در صحنه‌هاي حمله و يا قبل از عمليات ايفاي نقش نمايند. افراد علاوه بر وظايف مخصوص خود همپاي نيروهاي تكور و جلوتر از آنان درگير مشكلات طاقت فرسايي مي شدند كه هريك براي نااميد كردن نيروها و توقف كارها كافي بود. في المثل در ساختن ديوارهايي از كيسه شن براي كور كردن ديد دشمن كه بايستي شبانه و بدون سر و صدا و در زماني كوتاه و در منطقه اي نامناسب انجام شود، فرماندهان و كادرهاي عمليات را مي‌ديديم كه با حذف ساعات اندك ساتراحتشان مشغول به كار مي شدند. اين روحيه در زمينه‌هاي ديگر نيز وجود داشت. براي نمونه شهيد مهدي باكري فرمانده لشگر 31 عاشورا روزي از اهواز عازم خط بود، نزديك غروب قبل از حركت به تعميرگاه لشگر مراجعه كرد تا خرابي چراغ‌هاي ماشين خود را برطرف كند. به تعميركار بسيجي مراجعه كرد و از او خواست كه به تعمير ماشين وي بپردازد. اما تعمير كار بدون آنكه فرمانده لشگر را بشناسد در پاسخ گفت ساعت كار پايان يافته است و من اكنون در حال شستن لباس‌هايم هستم و چون امكان انجام كارهاي شخصي در صبح و ساعات كار برايم وجود ندارد انشاءالله فردا صبح كار شما را انجام خواهم داد. شهيد باكري كه عجله داشت و بايد سريعتر به خط مي رفت و از طرفي فرا رسيدن غروب و تاريكي هوا مانع بود تا با وضعيت فعلي ماشين حركت كند به وي گفت من حاضرم لباس‌هاي شما را بشويم و شما هم ماشين مرا تعمير كنيد. تعمير كار پذيرفت و به دنبال آن مشغول درست كردن چراغ هاي ماشين شد و شهيد باكري نيز به شستن رختها همت گماشت. پس از دقايقي يكي از افراد تعميرگاه كه فرمانده لشگر را مي‌شناخت از ديدن رخت شويي وي آن هم در تعميرگاه تعجب كرد. لذا بلافاصله به سراغ تعميركار رفت و گفت آقا مهدي چرا اينجا رخت مي شوييد؟ سپس شخص سوم با تعجب از تعميركار با ناراحتي و خجالت به سمت فرمانده دويد و از او عذرخواهي كرد. اما شهيد باكري با لهجه آذربايجاني و با آن روح بلند در پاسخ اظهار داشت: يعني چه! من و تو با هم شرط كرديم هر كدام نياز ديگري را برطرف كنيم. اينكه عذرخواهي ندارد. هرچه تعميركار اصرار كرد وي نپذيرفت و سرانجام اوماشين را تعمير كرد و مهدي شهيد نيز لباس‌هاي بسيجي‌اش را شست! به هنگام نبرد و اوج گيري و آتش نيز همين روحيات و رابطه عميق و صميمي بين فرمانده و بسيجي وجود داشت و فرمانده لشگر اسلام نه يك آمر و دستور دهنده بلكه هادي و رهبر ومقتدا بود و خود بارها و بارها اعتقاد به از خودگذشتگي و ايثار جان را به نيروهاي تحت امرش نشان داده بود و به همين خاطر نيروهاي تحت امر او بدون هيچ شائبه، ترس و... به فرمان او گردن مي‌نهادند. ادامه دارد ........./س
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 361]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن