واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حسن وار مي آيد... نويسنده:كاوه احمدي علي آبادي* آنچه می خوانید يادداشتي است پيرامون منش و روشي از امام حسن (ع) كه بايد چراغ راه پيروانش باشد.هنگامي كه مطالعات و مروري بر روايات اهل تسنن درباره مهدي منجي مي كردم، به روايتي برخوردم كه حقيقتاً مرا تكان داد. چرا كه آن را رازدار پيامي يافتم كه تاكنون كمتر مورد توجه واقع شده بود. آن روايت، مهدي را از فرزندان فاطمه مي داند و در سنن داوود، وي را از فرزندان (امام) حسن معرفي مي كند و اذعان مي كند كه راز آن در اين است كه: (امام) حسن خلافت را براي خدا و ترحم بر مردم (براي نريختن خون مسلمانان) رها كرد و قائم از فرزندان وي، به هنگام نياز مبرم مردم و آكنده بودن زمين از ستم، به خلافت مي رسد و اين سنت خداوند در بين بندگانش است كه هر كس به خاطر او از چيزي دست بردارد، خداوند بهتر از آن را به او و يا فرزندانش عطا مي فرمايد. تمام وجودم از اين جملات به بعض كشيده شد! روح اين پيام را در ساير اديان نيز يافته بودم. در كتاب مقدّس، جايي كه خداوند از به قدرت رسيدن حضرت سليمان سخن مي گويد. بسياري از وعده هاي خداوند و بشارت هاي پيامبران پيشين بني اسرائيل از جمله حضرت داوود، پدرش (چنان كه خداوند وعده داده بود، از سلاله وي) در زمان او محقق مي شود (عجيب است كه بسياري از يهوديان از آن ناآگاه اند و هنوز دنبال آن گمشده مي گردند!). كتاب مقدّس به زيبايي دليل آن را ذكر مي كند: هنگامي كه سليمان به جاي اين كه شكست دشمنان و پيروزي در جنگ را طلب كند، از خداوند خواست به او دل فهيم عطا كند تا مردم را به عدالت داوري كند. و خداوند صراحتاً به او ميفرمايد كه چون دولت براي خود و جان دشمنات را از من نخواستي، هم دل حكيم به تو داده خواهد شد و هم دولت و جلال. چون سليمان به جاي انتقام كشيدن و زهر چشم گرفتن، راه عدالت ورزيدن را جستجو كرده بود. در زمان اوست كه بسياري از وعدههاي عهد عتيق به يهوديان محقق ميشود. بسياري در عهد عتيق به دنبال اسمي هستند كه وعدهها در زمان او به وقوع پيوسته باشد، غافل از اين كه راز آن در منشي است كه اشخاص اختيار ميكنند. در بسياري از آيات كتب مقدّس ديگر نيز ميتوان آن را كشف رمز كرد. همچون جايي در قرآن كه ابراهيم از خداوند براي فرزندانش طلب برخي از وعدههايي ميكند كه به او داده است و خداوند خطاب بهوي ميگويد: «... عهد من به ستمكاران نميرسد». اما مشكلي كه در نگاه نخست به چشم مي خورد، آن است كه شيعيان عقيده دارند كه حضرت مهدي از فرزندان حسين است. ولي اين برداشت هنگامي به چشم مي زند كه معناي آن روايت رازواره را سطحي تأويل كنيم. دنياي معنوي – كه عدالت بر پا شده به وسيله منجي و حضرت مهدي از آن جمله است- چنان كه از نام اش نيز پيداست، ملاك هاي معنوي خود را دارد و نبايد سلاله را در حد فرزندان فرو كاهيم؛ چرا كه خون و نژاد و فرزند، ملاك هاي دنياي مادي است و ملاك دنياي معنوي بايد به نفس آن ها عطف كند. منظور اين است كه منجي و مهدي شخصي است با منش و از جنس امام حسن. مهدي و منجي نيز همچون امام حسن بدنبال حكومت نيست (همچون حضرت سليمان بدنبال عدالت است)، بلكه آن را رها مي سازد و آن گاه است كه خداوند چند برابر او را به وي عطا مي كند: حكومتي با عدالت بر مردم و جهانيان. اما در باورهاي تشيع، شخصي كه به منجي در چهره او مي نگرند، مشخص شده است و او تنها اينك غايب است، اين مسأله چگونه حل شدني است؟! به ناگاه تأويلي در ذهنم نقش بست كه مو بر بدنم راست كرد: مهدي از فرزندان امام حسين و از جنسِ منشِ امام حسن است؛ به خصوص كه روايت نيز نخست مي گويد كه او از فرزندان حضرت فاطمه است. اما جالب تر آن بود كه رازِ پيامي را در مذهب تشيع، در روايتي از اهل تسنن يافتم! آيا آن خود وامدار رازي در دل رازي ديگر نيست؟ اين كه حقيقت به شكلي كامل در دستان هيچ يك از ما نيست؛ حقيقت پاره پاره در وجود همه ماست و حقيقتِ يك راز چه بسا در دل كسي باشد كه مخالف باورهاي ماست!! حكمتي كه در آن راز نهفته است كه چون فرقاني، معنويت را از منيّت مان جدا سازد.* كاوه احمدي علي آبادي: دكتراي فلسفه و مطالعات اديان از تگزاس آمريكا منبع: http://www.bashgah.net/خ
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 306]