تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 3 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): بهشتى‏ها چهار نشانه دارند: روى گشاده، زبان نرم، دل مهربان و دستِ دهنده.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

تسمه تردمیل - روغن تردمیل

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

خرید یخچال خارجی

ویترین طلا

کاشت پای مصنوعی

مورگیج

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1801769307




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آسیب شناسی معنویت گرایی (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آسیب شناسی معنویت گرایی (2)
آسیب شناسی معنویت گرایی (2) جايگاه فقه در سلوك عرفانيخطر ديگري كه در مسير سلوك اخلاقي و معنوي وجود دارد خطر كنار گذاشتن احكام شرعي و روي آوردن به روش ها و شيوه هاي انحرافي است . برخي مدعيان كشف و شهود به بهانه اينكه « فقه » مقدمه سيرو سلوك است و نبايد به احكام فقهي بسنده كرده و در آنها متوقف گرديد و بلكه اساسا در مراتب بالاتر نيازي به فقه نيست افراد را از احكام شرعي جدا كرده و حتي آنها را به اباحي گري سوق مي دهند. شيخ محمد بهاري عارف فقيهي است كه در برابر اين گونه انحرافات به شدت موضع گيري مي كند و به نقد آن مي پردازد. در نزد وي اينگونه القاات به منظور آن است كه مدعيان براي غوطه ور بودن در هوس ها و شهوات توجيهي داشته باشند تا در ارتكاب كثيف ترين گناهان مورد اعتراض مريدان قرار نگيرند بهاري به آنان مي گويد : اگر چنين بود چرا انبيا مرسلين و ائمه طاهرين و ساير اوليا متقين با آنكه آنها مقصود از خلقت سماوات وارضين بوده اند و از لوث سيئات و معاصي طيبين و طاهرين و معصومين بوده اند بر اشتغال بر امر مباح مثل اكل و شرب و نكاح گريه مي كرده اند به جهت اينكه مانع نباشد اين اشتغال از رسيدن به درجات عاليه في جوار رب العالمين (1) شيخ محمد بهاري به اين مقدار اكتفا نمي كند كه سالك در تمام عمر و در همه زواياي زندگي بايد به احكام فقهي مقيد و پاي بند باشد و ذره اي از آن تخطي نكند بلكه او در تقيد به شريعت توصيه بالاتري دارد. از نظر وي شيوه سلوك در متن كتاب و سنت قرار دارد و سالك اجازه ندارد با شيوه هاي ابداعي و روش هاي اختراعي درصدد تهذيب نفس برآيد. او در اعتراض به كساني كه با برخي حركات ناشايسته درصدد « كسر نفس » برآمده و مي خواهند از اين راه به تصفيه جان خون بپردازند مي گويد : مگر با رذيلت مي توان رذيلت را دفع كرد مگر با پليدي مي توان پليدي را زايل نمود ! و مگر رياضات شرعيه قحط است از براي رام كردن نفس مثل بيداري شب و گرسنگي روز و پياده راه رفتن در اسفار عباديه و غير ذلك والا و لابد بايد به خلاف شرع درست بشود !(2) از اينجا مي توان نتيجه گرفت كه در سلك بهاري و مشايخ وي سير و سلوك با پاي بندي به قواعد شريعت و تقيد به رعايت تكاليف شرعي آغاز مي شود و با همين تقيد ادامه مي يابد و سالك در هيچ مرحله اي بي نياز از آن نمي شود. ولي اين تقيد صرفا « جنبه سلبي » نداشته و تنها به معني خارج نشدن از مسير شرع و عدم تخطي از مرزهاي غيرقابل تغيير در احكام الزامي نيست بلكه به علاوه داراي « جنبه اثباتي » نيز مي باشد بدين معني كه سالك بايد از همان شيوه ها و روش هايي كه در شريعت بيان شده استفاده كند. مثلا براي وصول به توحيد بايد از قرب فرائض و از قرب نوافل بهره برد. شيخ درباره كساني كه آداب ديگري را به جاي نوافل شرعيه قرار داده و مي خواهند با شيوه ديگري به عرفان برسند مي گويد : تارك نوافل را دم از عرفان زدن غلط اندر غلط است . (3) ارزش فقه نگاه شيخ محمد بهاري و ديگر مشايخ عرفاني همفكر او مانند ملاحسينقلي همداني به « فقه » با نگاه دو گروه ديگر متفاوت است يكي با نگاه كساني كه حق فقه را ادا نمي كنند و اعتنا كافي به آن ندارند. و ديگر با نگاه كساني كه در فقه توقف نموده و آن را نقطه پايان سير معنوي انسان مي دانند. موضع بهاري در مقابل اين افراط و تفريط آن است كه فقه زيربناي سلوك الي الله است و عارف براي پيمودن درجات قرب الهي بايد در قدم نخست به احكام فقهي اهتمام داشته باشد. شيخ در اين باره مي گويد : فقه مقدمه عمل و عمل مقدمه تهذيب و اخلاق مقدمه توحيد است . (4) وي در نامه به سفير بغداد هم مي نويسد : تمام مقدمه معارف است بعد علم الفقه . (5) البته تا آنجا كه شيخ بر ارزش و اهميت فقه و لزوم رعايت احكام شرعي تاكيد مي كند سخن او با نظر فقها كاملا هماهنگ است ولي آيا براي همه آنان قابل قبول است كه فقه « مقدمه » اخلاق و اخلاق مقدمه توحيد است فقها مي پذيرند كه « معرفت به خداوند » ارزش بيشتري از « معرفت به احكام » دارد لذا توصيه مي كنند كه ابتدا بايد به فراگيري اعتقادات پرداخت و پس از آن به سراغ احكام رفت ولي براي بسياري از ايشان دشوار است كه فقه را مقدمه علم ديگر دانسته و علم ديگري را غايت آن بدانند چرا كه با عمل به فقه كمال انسان و غايه القصواي آن تحقق مي يابد و انساني كه مي خواهد به « ثواب الهي » نائل گردد به مطلوب خود دست مي يابد. كلام علامه حلي گوياي چنين ديدگاهي است : و افضل العلم بعد المعرفه بالله تعالي علم الفقه فانه الناظم لامور المعاش و المعاد و به تيم كمال نوع الانسان ... و به يحصل المرفته باوامرالله تعالي و نواهيه التي هي سبب النجاه و بها يستحق الثواب فهوافضل من غيره . (6) براساس اين تلقي فقه چشم اندازي ارائه مي كند كه مكلف با انجام دستورات فقهي به « سعادت اخروي » نائل مي گردد. به تعبير فاضل مقداد : و غايته تحصيل السعاده الاخرويه بالقيام بمقتضيات احكامه (7) با اين آموزه هاي فقهي فقه در رتبه اي شامخ و مرتبه اي فاخر قرار مي گيرد كه پس از آن براي فقيه هيچ گونه دغدغه معرفتي وجود ندارد و براي او كافي است كه با عمل به آنچه در فقه آموخته است به اوج كمال انساني دست يابد. در عين حال كلمات برخي ديگر از فقها نشان مي دهد كه آنان در صدد نفي « علوم برتر » نبوده و فقه را نقطه پايان تلقي نكرده اند. برخي از آنان به صراحت از مسير طولاني پس از فقه و عمل به آن سخن گفته اند. مثلا شهيد ثاني پس از آن كه مقدمات فقه را توضيح داده و گامهاي رسيدن به فقاهت را بيان كرده مي افزايد : با فراغت از آن اگر شخص بخواهد نفس خود را كامل كند و اگر عزم ترقي داشته باشد بايد به مطالعه حكمت نظري و نيز حكمت عملي ـ كه شيوه تهذيب نفس را ارائه مي كند ـ بپردازد. و پس از آن به « علوم حقيقي » كه ـ لباب همه علوم و ثمره همه معارف است منتقل گردد تا به « درجه مقربين » رسيده و به « اهل وصول » بپيوندد : فاذا فرغ من ذلك الترقي و تكميل النفس فليطالع كتب الحكمه من الطبيعي و الرياضي . و الحكمه العمليه المشتمله علي تهذيب الاخلاق في النفس و ما جرح عنها من ضرورت دارالغنائم ينتقل بعده الي العلوم الحقيقيه و الفنون الحقيه فانها لباب هذه العلوم و نتيجه كل معلوم و بها يصل الي درجه المقربين و يحصل علي مقاعد الواصلين اوصلنا الله و اياكم الي ذلك الجناب انه كريم وهاب (8) البته چون همه ره پويان معارف استعداد پيمودن اين مسير طولاني و دشوار را ندارند لذا شهيد ثاني توصيه مي كند كه در شرايط ضيق وقت و ضعف همت پرداختن به فقه اولويت دارد زيرا فقه سامان بخشي به زندگي دنيوي و افرادي را بر عهده دارد و به نيازهاي ضروري پاسخ مي دهد. از اين رو در هيچ شرايطي نمي توان فقه را ناديده انگاشت . او به فقه تهذيب نفس و كسب فضائل اخلاقي را هم ضميمه مي كند تا زمينه عدالت و تقوي در شخص فراهم شود. مباحث اين فقيه اخلاقي گوياي آن است كه در نزد وي « فقه » جايگزين « تهذيب نفس » نمي شود و براي كمال نفساني و اصلاح باطن هر چند رعايت احكام فقهي لازم است ولي « كافي » نيست . علامه بحرالعلوم نيز كه علاوه بر مقام بلند فقهي اش قدوه سالكان شمرده مي شود در حالي كه از « غايت فقه » و « فضيلت فقه » بحث مي كند و در اين باره مانند فقهاي ديگر نظر مي دهد سپس براي جبران كمبودي كه در كلمات فقها ديده مي شود به ابتكار خود بحث ديگري تحت عنوان « حق فقه » اضافه مي نمايد و « مقدمه بودن » فقه براي « تهذيب نفس » را تبيين مي نمايد. او مي گويد با « فقه » بايد به « اخلاص » رسيد و براي وصول به اخلاص بايد « رياضت » پيشه كرد و بدون « حب الهي » در قلب اخلاص بدست نمي آيد : و حقه اخلاص العمل و از احه العلل و اصلاح النيه و الكف عن الشهوات و معرفه احوال القلب والاطلاع علي صفات النفس مهلكها او منجيها و ما يودي الي ذلك من محاسن الاعمال و مساويها فان العلم مقرون بالعمل والاعمل الا بنيه ولانيه الا بالاخلاص ولا اخلاص الا بالخلاص عن شوائب العجب والريا و لاياتي ذلك الا بكسر حظوظ النفس واخراج حب الدنيا من القلب ليستولي عليه حبه عزوجل . (9) درباره رويكرد فقهي شيخ محمدبهاري نكات ديگري نيز در لابلاي نوشته هاي او ديده مي شود : 1 ـ چون بهاري دانش فقه را از مقدمات ضروري براي سلوك معنوي مي داند لذا از اينكه فقها از سوي اهل معرفت مورد بي اعتنايي قرار گرفته و دانش آنها كوچك شمرده شود انتقاد مي كند. شيخ توجه مي دهد كساني كه در وادي عرفان قدم مي گذارند به دليل حب نفس و غرور شان والا و موقعيت خطير عالمان شريعت را ناديده مي گيرند. اول عيبي كه سالك پيدا مي كند آن است كه علماي ظاهر پيش او حقير و كوچك گردد. البته اين عيب فقط آن رونيست كه فقيهان آنگونه كه شايسته است مورد تجليل و احترام واقع نمي شوند چه اينكه اين عيب به دليل آن نيست كه اينگونه برخوردها از حب نفس و جهل مدعيان « سلوك » ناشي مي شود. هر چندبهاري از اين زوايه هم به آنان اعتراض دارد و و مي نويسد : « حكيم نگويد : « فقه به چه كار مي آيد مطالب خون حيض و نفاس كجا و معرفت الهي كجا اين مذمت ها منشا ندارد جز جهل (10) بلكه ايراد مهم تر بهاري اين است كه اينگونه داوري ها در كوچك شمردن « شخص » فقيه به كوچك شمردن « فتواي » فقيه و بي اعتنائي به « حكم الهي » مي انجامد و در نهايت « سكوت بر محور شرع » را به « سلوك بر مبناي جهل و خرافه » تبديل مي كند و سالك را به جاي ترقي و تقرب به حق به ورطه هلاك ساقط مي كند. 2 ـ شيخ محمد بهاري براي رسيدن به درجه اجتهاد و فقاهت ارزش زيادي قائل است . اساسا در مكتب تربيتي ملاحسينقلي همداني ـ كه بهاري نيز از تربيت يافتگان آن است ـ اجتهاد فقهي اهميت فراواني دارد و مربي سير و سلوك بايد از عهده استنباط احكام برآمده و محتاج به تقليد نباشد. از اين رو ميرزا جواد ملكي تبريزي در كنار اخلاق و عرفان به فقه نيز اهتمام داشت و در حوزه قم بر محور مفاتيح الشرايع فيض كاشاني فقه تدريس مي كرد ميرزا علي قاضي نيز در نجف بر مبناي مصباح الفقيه محقق همداني درس فقه داشت . شاگردان ايشان نيز مانند علامه طباطبائي در فقه صاحب نظر و مجتهد بودند. در اثر اهتمام به فقاهت و فهم روش مند احكام به استناد كتاب و سنت است كه در اين شيوه تربيت و سلوك از انحرافاتي كه شيوه ها و نحله هاي ديگر سلوكي رخ مي دهد خبري نيست زيرا آنان در اثر بي اعتنايي به احكام شرعي و يا دخالت هاي جاهلانه در احكام دچارلغزش و انحراف شده اند. شيخ محمد بهاري در رديف شرايط عالم مي گويد : بايد تحصيل قوه اي در فهم اخبار كرده باشد حتي اينكه اعتمادش در مطالب به آن چيزي باشد كه ميان خود و خدا خودش فهميده باشد از آيات و اخبار نه اينكه تكيه گاهش سماع از غير باشد تقليدا يا كتب غير باشد . (11) 3 ـ شيخ هر چند به اجتهاد و فقاهت ترغيب مي كند و آن را كمالي براي عالم مي شمارد به عكس فقيه را از قبول منصب افتا و مرجعيت بر حذر مي دارد و تلاش براي رسيدن به اين مرتبه را مذموم مي داند. او ويژگي عالم واقعي را آن مي داند كه : « از فتوي دادن فرار داشته باشد مثل فرار از شير و افعي » (12) توصيه بهاري در اين باره برگرفته از حديث عنوان بصري است كه امام صادق (ع ) فرمود : واهرب من الفتيا هر بك من الاسد . (13) روشن است كه فقيهي مانند بهاري و ديگر مشايخ اين مسلك نمي خواهند ضرورت افتا را انكار كرده و به طور كلي نهاد مرجعيت ديني را نفي كنند. بلكه در نزد آنان با توجه به مخاطراتي كه در قبول اين منصب وجود دارد و در شرايطي كه افراد واجد صلاحيت براي آن وجود دارد نبايد به سراغ آن رفت و فقيه نبايد خود را در معرض آن قرارداده و يا براي رسيدن به آن دست و پا بزند! شيخ محمد بهاري و هم مسلكانش از جمال السالكين سيدبن طاوس الگو مي گيرند كه هر چند در فقاهت از مقام شامخي برخوردار بود ولي از افتا در احكام شرعي پرهيز مي كرد و مي گفت مصلحت دنيا و آخرتم را در آن مي بينم (14) 4 ـ شيخ با همه ارزشي كه براي فقه و با همه احترامي كه براي فقها قائل است ولي از برخي از آنان هم گلايه دارد يكي آنكه چرا در فقه « توقف » مي كنند و از مراتب و مراحل بعد غفلت مي كنند ديگر آنكه چرا شان و مقامي در بين عوام براي خود قرار مي دهند و به تظاهر رو مي آورند و سوم آنكه چرا نسبت به بيت المال دقت و احتياط لازم را نداشته و بي جا آن را به مصرف شخصي مي رسانند : و بعض از مغرورين علماي اعلامند. و غرور اينها تاره من حيث علم است و اخري من حيث عمل اما المغترون من الجهه الاولي فغرق ... فرقه اي هستند عمري تلف كرده و در فقه تنها يا با مقدمات آن كه اصول باشد و هنوز ملتفت نشده كه فقه مقدمه عمل است و عمل مقدمه تهذيب اخلاق است و اخلاق مقدمه توحيد است . و اين بيچاره در مقدمه اول گير كرده .... و طايفه اي اكتفا به اينها نكرده تعمق كرده در جميع علوم الا اينكه قوه عمليه را مهمل گذاشته و از تزكيه نفس اعراض كرده ... بعضي هم عمل در واضحات اخلاق كرده و در مكنونات قلبيه و امورات غامضه خفيه چندان وقتي نكرده چنين شخصي تكبر مي كند اسم آن را اعزار دين مي گذارد ريا مي كند اسم آن را ارشاد جاهلين مي گذارد كل هذا تغرير لنفسه والله تعالي مطلع علي سريرته لاسيما بعضهم انه يخوض في اموال اليتامي والفقرا والمساكين و يعرفها في شهواته و فيمن مختلف اليه من الانصار والمريدين ظنا منه انه يستحق بذلك جزيل الاجر والله العالم بالضمائر(15) پی نوشت ها : (1 ) شيخ محمدبهاري تذكره المتقين ص .83 (2 ) همان ص .84 (3 ) همان ص .104 (4 ) همان ص .77 (5 ) همان حق 104 (6 ) علامه حلي تحريرالاحكام ج 1 ص .40 (7 ) فاضل مقداد التنقيح ج 1 ص .5 (8 ) شهيد ثاني منيه المريد ص .389 (9 ) علامه بحرالعلوم مصابيح الاحكام ج 1 ص 6 (10 ) شيخ محمدبهاري تذكره المتقين ص .35 (11 ) همان ص .72 (12 ) همان ص .71 (13 ) الحرالعاملي وسائل الشيعه ج 27 ص 173 (14 ) محمدباقر مجلسي بحارالانوار ج 107 ص .42 (15 ) شيخ محمد بهاري تذكره المتقين ص 79منبع: روزنامه جمهوری اسلامی/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 599]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن