تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 7 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):رسول اكرم صلى الله عليه و آله گروهى را كه كشت و كار نمى كردند، ديدند و فرمودند: شم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

خرید یخچال خارجی

ویترین طلا

کاشت پای مصنوعی

مورگیج

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802411575




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از خود بيگانگي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
از خود بيگانگي
از خود بيگانگي مفهوم از خود بيگانگي در ميان موجودات ملموس و محسوس جهان ما، اين فقط انسان است که مي تواند هويت واقعي خود را دگرگون سازد، تعالي ببخشد و يا آن را به رکود و سقوط مبتلا سازد. همچنين اين فقط انسان است که مي تواند هويت واقعي خويش را با علم آگاهانه ي حضوري بيابد يا از خود غافل شود، خود را فراموش کند، هويت واقعي خود يعني روح انساني خود را بفروشد و از خود بيگانه شود. (1) بيگانگي انسان از خود، يکي از مهم ترين مسائل انسان شناختي است که در رشته هاي مختلف علوم انساني مورد توجه قرار گرفته است.ريشه هاي اوليه ي مسأله ي «از خود بيگانگي» را بايد در تعاليم اديان آسماني جستجو کرد؛ اين اديان آسماني هستند که بيش تر و پيش از هر متفکر و مکتبي، مسأله را با بيانهاي گوناگون مطرح کرده، نسبت به آن هشدار داده، نمودهاي آن را بيان کرده و براي پيشگيري و درمان آن راه حلهاي عملي ارائه کرده اند. با اين همه، در مباحث علوم انساني و اجتماعي نوعا طرح و تبيين مفهوم از خود بيگانگي به صورت فني و علمي به برخي از دانشمندان سده ي هيجدهم و نوزدهم ميلادي به ويژه هگل، فوئر باخ و مارکس نسبت داده شده است. (2) وجه مشترک اين سه متفکر در زمينه رابطه ي دين و از خود بيگانگي، آن است که هر سه، دين را موجب از خود بيگانگي بشر مي دانند و معتقدند که فقط زماني بشر خويشتن خويش را باز مي يابد که دين را کنار نهد؛ و دست کم تا دين بر انديشه ي بشري حاکم است، از خود بيگانگي گريبانگير آدمي است؛ (3) و اين سخن دقيقا نقطه ي مقابل بينش اديان آسماني و به ويژه اسلام و قرآن در مسأله ي از خود بيگانگي است. قرآن و مسأله ي از خود بيگانگي پيش از ورود به بحث، يادآوري اين نکته ضروري است که طرح مسأله ي از خود بيگانگي بستگي تام به تصويري دارد که در مکتبهاي مختلف نسبت به انسان و حقيقت و هويت او ارائه مي شود و بررسي اين تصوير در مکاتب مختلف، از حوصله ي اين نوشتار بيرون است. از اين رو، فقط اشاره مي شود که در بينش قرآني حقيقت انسان را روح جاودانه او تشکيل مي دهد که از خدا نشأت گرفته و به سوي او باز مي گردد و انسان هويت «از اويي» و «به سوي اويي» (انا لله و انا اليه راجعون) دارد. از سوي ديگر، زندگي واقعي انسان در سراي آخرت است که با تلاش مخلصانه و همراه با ايمان خود در اين دنيا، آن را بنا مي نهد. بنابراين، مسأله ي از خود بيگانگي از ديدگاه قرآن را بايد در اين چارچوب مورد توجه قرار داد. دومين نکته شايان توجه در اين خصوص آن است که نامگذاران مسأله ي از خود بيگانگي، انسان و زندگي وي را در زندگي دنيوي و نيازهاي مادي و احيانا نيازهاي معنوي وي در چارچوب زندگي دنيوي خلاصه کرده اند و به همه ي ابعاد اين مسأله از منظر دنيوي نگريسته اند. علاوه بر آن که برخي از آنها با پذيرش مباني فلسفي ماده گرايانه، به تناقضي آشکار دچار شده و با وجود نفي هرگونه امر غير مادي، بر هويت انساني و ارزشهاي معنوي و ايده آلهاي انساني تأکيد کرده اند؛ افزون بر آن ابعاد معنوي و روحي انسان را تا حد اموري مادي تقليل داده و به کلي صورت مسأله را نادرست و وارونه مطرح کرده اند و در چنين فضايي آنچه مورد غفلت واقع شده است هويت واقعي انسان است و در واقع تئوري از خود بيگانگي آنان خود مصداق و نيز علت از خود بيگانگي است.قرآن مجيد، بارها نسبت به غفلت از خود و سرسپردگي انسان نسبت به غير خدا، هشدار داده است و از بت پرستي، پيروي از شيطان و هواي نفس و تقليد کورکورانه از نياکان و بزرگان، نکوهش کرده است.سلطه ي شيطان بر انسان و هشدار نسبت به آن نيز بارها و بارها در قرآن مجيد مطرح گرديده و بر خطر انحراف انسان در اثر وسوسه ي شياطين انس و جن تأکيد شده است. (4) مفاهيم ياد شده در فرهنگ بشري و بينش اسلامي، مفاهيمي آشنا و قابل هضم و درک هستند، هر چند اگر به آنها از زاويه ي مسأله ي از خود بيگانگي نگريسته شود، جلوه اي تازه مي يابند. ولي مفاهيمي از قبيل خود فراموشي، خود فروشي و خود زياني که در برخي از آيات شريفه آمده است، مفاهيم مهم ديگري هستند که تأمل بيش تري را مي طلبند و دقت انسان را بر مي انگيزند. مگر مي شود انسان از خود غافل شود و خود را فراموش کند يا آن که خود را بفروشد؟! مگر خود زياني هم ممکن است؟ انسان زيان مي کند و زيان او به معني از دست دادن امکاناتي است که در اختيار دارد؛ اما خود زياني چه مفهومي مي تواند داشته باشد و چگونه انسان در ذات خويش دچار زيان مي شود؟! قرآن مجيد در اين زمينه مي فرمايد:«و لا تکونوا کالذين نسوا الله فأنساهم أنفسهم» (5)و همانند آنان نباشيد که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را نسبت به خودشان دچار فراموشي کرد. و در جاي ديگر مي فرمايد:«بئسما اشتروا به انفسهم» آنچه که خود را به آن فروختند بد چيزي است.همچنين در آيه دوازدهم و بيستم از سوره ي انعام مي فرمايد:«الذين خسروا أنفسهم فهم لا يومنون»آنان که دچار خود زياني شدند پس آنان ايمان نمي آورند.نکته ي شايان توجه، تفاوت اساسي مسأله ي از خود بيگانگي در بينش قرآن با بينش بنيانگذاران اين نظريه (هگل، فوئرباخ و مارکس) است. همان طور که گذشت، در اين سه نظريه، دين يکي از عوامل از خود بيگانگي به شمار مي آيد و راه نجات بشر از مسأله ي از خود بيگانگي، زدودن دين از زندگاني انسان دانسته مي شود. ولي در بينش قرآني، مسأله دقيقا بر عکس اين قضيه است؛ انسان تا به سوي خدا حرکت نکند خود را نيافته و گرفتار از خود بيگانگي است. در ادامه ي بحث، بار ديگر به اين موضوع باز خواهيم گشت و به گونه اي ديگر به اين مسأله خواهيم نگريست.به هر حال، از خود بيگانگي در منظر قرآن يک حالت رواني و فکري است که داراي لوازم، نمودها و آثاري است. انسان از خود بيگانه که ديگري را خود مي پندارد، به طور طبيعي، هويت ديگري را هويت خود مي پندارد و اين هويت ديگر هر چه باشد، انسان از خود بيگانه، تصويري متناسب با آن، از خود خواهد داشت. اين هويت و تصوير ديگر، در اغلب موارد، هويت و تصويري است که بر اساس جهان بيني انسان از خود بيگانه شکل گرفته است. (6)در اين قسمت به بررسي برخي از نمودهاي از خود بيگانگي مي پردازيم:نمودهاي از خود بيگانگي برهم خوردن تعادل روحي اگر انسان از خود بيگانه شد و عنان اختيار خويش را در دست ديگري نهاد، به دو دليل تعادل خويش را از دست مي دهد:نخست آن که، حرکتهاي آن ديگري چون با مقتضاي ساختار وجودي او سازگار نيست، دچار عدم تعادل مي شود. ديگر آن که، آن ديگري، موجودهاي متعدد و متنوعي را در بر مي گيرد. آن ديگري حتي اگر نوع خاصي از موجودات باشد و به عنوان مثال، انسانهاي ديگر باشند، افراد متعدد و متنوعي دارد. اين موجودات مختلف يا افراد متعدد، خواستهاي متضاد و دست کم مختلف دارند و تعادل انسان از خود بيگانه را به هم مي زنند. قرآن مجيد که انسان مشرک را از خود بيگانه، مي داند، مي فرمايد:«ءأرباب متفرقون خير أم الله الواحد القهار» (7)آيا خداوندان پراکنده بهترند يا خداي يگانه ي چيره بر همه. و نيز مي فرمايد: «ضرب الله مثلا رجلا فيه شرکاء متشاکسون و رجلا سلما لرجل هل يستويان مثلا...» (8) خداوند مثلي زده است: مردي که چند (خواجه) بدخو و ناسازگار در او شريک باشند و مردي که از آن يک مرد است، آيا اين دو در مثل برابرند؟ و نيز مي فرمايد: «لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبيله» (9) به دنبال راههاي ديگر [به جز راه توحيد که راه مستقيم است] نرويد که شما را از راه خدا جدا و پراکنده سازد. بي هدفي و بي معياري بنابر آنچه گذشت، انسان از خود بيگانه دچار بي هدفي مي شود. در واقع، او خود به صورت معقول و حساب شده هدفي را بر نمي گزيند و در زندگي و رفتار خود سرگردان است. از ديدگاه قرآن، منافقان، که جمعي از خود بيگانه اند، اين گونه توصيف مي شوند: «مذبذين بين ذلک لا الي هؤلاء و لا الي هؤلاء و من يضلل الله فلن تجد له سبيلا» بين خدا و غير خدا سرگردان اند نه با گروه مؤمنان و نه با گروه کافران (يکسو و يکدل) اند و هر که را خدا گمراه کند برايش راهي نيابي. چنين انساني به بيان حضرت علي - عليه السلام - مصداق و مورد «يميلون مع کل ريح» (به هر سو که باد مي وزد ميل مي کنند) هستند و جز آن ديگري - که گفته شد متعدد و متشتت است - معياري ندارند و تعدد آن بيگانه ها، بي معياري و بي هدفي را برايشان به ارمغان مي آورد. عدم آمادگي و قدرت بر تغيير وضعيت انسان از خود بيگانه، که خود را ديگري پنداشته و از خود واقعيش غافل است، يا در اثر مطلوب پنداشتن وضيعت فعلي اش حاضر به هيچ گونه تغيير در وضعيت خويش نيست و در برابر آن مقاومت مي کند و يا به دليل غفلت از خود و وضعيت مطلوب، در انديشه ي تغيير وضعيت نيست و در نتيجه، قدرت بر تغيير وضعيت ندارد؛ و چون همه اينها در اثر انتخاب و اختيار آگاهانه اوست، مورد نکوهش قرار مي گيرد. آيات فراواني که ضمن نکوهش از کفار و منافقان راه هدايت آنان را بسته شده و تداوم گمراهي شان را حتمي مي داند - مانند: «و من يضلل الله فما له من هاد» (10) و هر کس را که خدا گمراه سازد هيچ هدايتگري برايش نيست - گوياي همين حقيقت است.و در جاي ديگر مي فرمايد: «ومن أظلم ممن ذکر بآيات ربه فأعرض عنها و نسي ما قدمت يداه انا جعلناه علي قلوبهم أکنه أن يفقهوه و في آذانهم وقرا وان تدعهم الي الهدي فلن يهتدوا اذا أبدا» و چه کسي ستمکارتر از آن است که به آيات خداوندگارش پند داده شود، پس، از آن روي گرداند و آنچه را انجام داده (از کارهاي زشت) فراموش کند. به راستي که ما بر دلهاشان پوششهايي نهاديم تا آن (قرآن) را در نيابند و در گوشهاشان گراني نهاديم (تا آن را نشنوند) و اگر آنان را به راه راست و رهنمود خدا بخواني هرگز هدايت نشوند. در ادامه خواهيم گفت که فراموش کردن اعمال گذشته و عدم بازنگري نسبت به آنها، عامل مهمي براي از خود بيگانگي است. در اين آيه نيز ناتواني اصلاح وضعيت و عدم قدرت بر تغيير، به عنوان نمودي براي از خود بيگانگي مطرح شده است. اصالت ماده و ماديات چنان که گذشت، هويت واقعي انسان را بعد روحاني و فراحيواني او تشکيل مي دهد؛ ولي اگر انسان خود را ديگري پنداشت، طبيعي است که هويت آن ديگري را، هويت خود مي پندارد. به بيان قرآن، انسانهاي از خود بيگانه، همواره حيوانيت را به جاي خود واقعي خويش مي نشانند و چون حيوانيت به جاي انسانيت نشست ديگر چنين پنداشته مي شود که هر چه هست همين جسم و تنعمات مادي است. پس انسان چيزي نيست جز همين جسم مادي و غرايز حيواني، و جهان وي نيز چيزي جز جهان مادي نيست. در چنين شرايطي، انسان از خود بيگانه مي گويد: «ما أظن الساعه قائمه» (11) گمان نمي کنم قيامتي در کار باشد. و مي گويد: «ما هي الا حياتنا الدنيا نموت و نحيي و ما يهلکنا الا الدهر» (12) زندگي جز همين دنيا نيست، که مي ميريم و زنده مي شويم و چيزي جز روزگار، ما را هلاک نمي کند. در اثر چنين بينشي، نيازهاي چنين انساني نيز نيازهاي حيواني مي شود: خوراک، پوشاک و بهره مندي از ديگر لذايذ دنيوي: «والذين کفروا يتمتعون و يأکلون کما تأکل الانعام» (13) (آنان که کافر شدند همانند چارپايان مي خورند و از لذائذ دنيوي بهره مي گيرند). چنانکه کمال او همين بهره وريهاي مادي و کمالات دنيوي مي شود و با رسيدن به همين لذايذ دنيوي فرحناک مي شود: «و فرحوا بالحياه الدنيا» (14)عدم بهره گيري از عقل و دل کسي که دچار از خود بيگانگي مي شود گاه شيطان، گاه حيوان، گاه موجود ديگري را خود مي پندارد و تسليم او مي شود و خود را در همين دنيا و لذات آن خلاصه مي کند. در نتيجه، ابزارهاي شناخت عقلاني و قلبي انساني خود را، مهر کرده و راههاي شناخت حقيقت را بر خود مي بندد. «ذلک بأنهم استحبوا الحياه الدنيا علي الآخره و أن الله لا يهدي القوم الکافرين * أولئک الذين طبع الله علي قلوبهم و سمعهم و أبصارهم و أولئک هم الغافلون» (15)زيرا آنان زندگي دنيا را بر آخرت ترجيح داده و برگزيدند و خدا گروه کافران را هدايت نمي کند. آنان کساني هستند که خدا بر دلها و گوش و چشمهايشان مهر نهاده و آنان خود، غافلانند. اين مهر بر قلب و گوش و چشمان نهادن، با انتخاب زندگي حيواني و حرکت در آن مسير حاصل مي شود و اينها همه نتيجه ي انتخاب زندگي حيواني است و به همين دليل، چنين انساني از حيوان پست تر است: «أولئک کالأنعام بل هم أضل أولئک هم الغافلون»؛ زيرا حيوانات، حيوانيت را انتخاب نکرده اند بلکه حيوان خلق شده اند؛ حرکت آنها در مسير حيوانيت، از خود بيگانگي نيست ولي انسان، که انسان خلق شده است، اگر حيوانيت را برگزيد از خود بيگانه شده است:از خود بيگانگي و توحيد ناب ممکن است گفته شود انسان مؤمن نيز خدا را بر خود حاکم مي داند، خواست او را خواست خود مي داند و هر چه او مي گويد عمل مي کند و نقطه ي اوج توحيد و ايمان، سراپا تسليم خدا شدن و به کلي خود را فراموش کردن است. پس انسان موحد هم از خود بيگانه است. ولي چنانکه قبلا اشاره شد انسان هويتي خدايي دارد که از او نشأت گرفته و به سوي او باز مي گردد، حقيقت و هويت او عين ربط به خداست، و تسليم خدا شدن عين باز يافتن خويش است. خدا اصل ماست و ما با تسليم خدا شدن، اصل خويش را باز مي يابيم. هر کسي کو دور ماند از اصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش «انا لله و انا اليه راجعون» (16) ما از آن خدائيم و به سوي خدا رهسپاريم. اگر خود را بيابيم خدا را مي يابيم، اگر تسليم او شديم و خدا را يافتيم خود را يافته ايم. «در دو چشم من نشستي که از من من تري»با اين ديد، حديث شريف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هر کس خود را شناخت خدا را شناخت و آيه شريفه: «ولا تکونوا کالذين نسوا الله فأنساهم أنفسهم» (17) معني و مفهوم جديدي نيز مي يابد. اين نکته نيز شايان اهميت است که در برخي از آيات، از اهتمام دادن به خود نکوهش شده است؛ که مقصود، اهتمام به خود حيواني و غفلت از آخرت و بد گماني نسبت به وعده هاي خداوند است؛ مانند آيه شريفه:«و طائفه قد أهتمهم أنفسهم يظنون بالله غير الحق ظن الجاهليه» و گروهي در انديشه (زندگي دنيوي و جان) خويشتن بودند و به خداوند گمان ناروا، گماني متناسب با دوران جاهليت داشتند. از خود بيگانگي فرهنگي - اجتماعي (فقدان هويت اجتماعي)از خود بيگانگي، هم فردي است و هم اجتماعي. آنچه گذشت، مربوط به از خود بيگانگي فردي بود، ولي گاه جامعه اي از خود بيگانه مي شود و جامعه اي ديگر را خود مي پندارد. در اينجا نيز، هويت جامعه ي ديگر را هويت خود مي پندارد و جامعه ي ديگر را اصل قرار مي دهد. تز کساني (مانند تقي زاده) که مي گفتند: راه پيشرفت جامعه ي ايراني ما، آن است که سراپا فرنگي شويم؛ آن بود که جامعه ي ما را از خود بيگانه کنند. امثال او که به جامعه ي غرب اصالت مي دهند، درد غرب را، درد جامعه خود و درمان غرب را درمان جامعه ي خود مي پندارند. وقتي غرب مسأله اي را درد به شمار نياورد، آنها مي گويند اين مهم نيست، زيرا در غرب هم چنين است بلکه بايد چنين باشد و مقتضاي يک جامعه ي پيشرفته اين است و چنين مسأله اي نشان پيشرفت تلقي مي شود.وقتي سخن از مشکلات و مسائل اجتماعي و فرهنگي مي رود، آنچه را در غرب به عنوان مشکل اجتماعي مطرح کرده اند، مشکل جامعه خود مي پندارد و وقتي مي خواهد معظلي را حل کند، به دنبال راه حلهاي غربي مي رود و آنها را دربست مي پذيرد و ارائه مي دهد. حتي اگر گفته شود شايد جامعه ي ما با جامعه ي غرب متفاوت باشد، مي گويد: تاريخ را تکرار نکنيد، آنها تجربه و خطا را انجام داده اند. نقش ارزشها، باور داشتها، سنت ديني و حتي سنت ملي را در شناخت جامعه، مسائل اجتماعي، بحرانها و راه حلها ناديده مي گيرد. جوامعي که ديگري را به جاي خود مي نشانند، در فرهنگ آن جامعه ي ديگر هضم مي شوند؛ انتخاب و اقتباس نمي کنند، کپي مي گيرند، فعال نيستند، منفعل محض هستند. اقتباس، جايي است که خودي فرض شود، فرهنگ خودي مطرح باشد، مقايسه اي صورت گيرد و بهترين انتخاب شود. ولي اگر جامعه اي از خود بيگانه شد، به فرهنگ خودي پشت پا مي زند، همه را ناديده مي گيرد و خود باخته مي شود. يکي از کارهايي که جوامع استکباري مي کنند همين است که يک جامعه را از خود بيگانه مي کنند. وقتي جامعه اي از خود بيگانه شد، نياز به تهاجم فرهنگي نيست. در حالت تفاهم فرهنگي هم، فرهنگ بيگانه کپي مي شود. درمان از خود بيگانگي براي جلو گيري از سقوط در ورطه ي از خود بيگانگي و نيز نجات از آن، پس از تنبه و خارج شدن از غفلت، بازنگري نقادانه همراه با تقوا نسبت به گذشته ي سودمند است. اگر فرد يا جامعه اي در اعمالي که انجام مي دهد بازنگري نکند، در بعد فردي محاسبه ي نفس نداشته باشد، در بعد اجتماعي از فرهنگ خود و بيگانه اطلاع کافي نداشته باشد و در باب شيوه و ميزان نفوذ فرهنگ بيگانه در فرهنگ خودي بازنگري و بازشناسي نداشته باشد، امکان فاصله گرفتن از هويت واقعي بسيار زياد است و اين فاصله گرفتن مي تواند آن قدر پيش رود که به نسيان خود و فرهنگ خودي و از خود بيگانگي بيانجامد و راه نجاتي براي از خود بيگانگي او متصور نيست. قرآن مجيد در اين خصوص مي فرمايد:«يا أيها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون * و لا تکونوا کالذين نسوا الله فأنساهم أنفسهم أولئک هم الفاسقون» (18)اي کساني که ايمان آورده ايد تقواي الهي پيشه کنيد و هر کسي در باب آنچه براي فرداي قيامت پيش فرستاده بينديشد و آن را بازنگري کند و تقواي الهي پيشه کنيد که خدا به آنچه انجام مي دهيد آگاه است و همانند کساني نباشيد که خدا را فراموش کردند و خداوند آنان را از خويشتن خويش فراموش ساخت. دانشمندان علوم اجتماعي براي نجات انسان از معضله ي از خود بيگانگي گفته اند: انسان پس از توجه به اينکه دچار از خود بيگانگي شده، بايد گذشته ي خويش را بازنگري و بازسازي کند. او نمي تواند با تصميم بر توجه به خويش از هم اکنون، بدون توجه به گذشته، معضل خويش را حل کند. در اين آيه شريفه، مسأله بسيار دقيقتر و حساب شده تر مطرح است، نقطه ي شروع را تقوا مي داند: «يا أيها الذين آمنوا اتقوا الله» تقواي الهي اگر مدار زندگي شد جز خدا کسي بر انسان حاکم نمي شود و انسان نسبت به ازخود بيگانگي از مصونيت لازم برخوردار مي شود. مرحله ي دوم، بازنگري نسبت به اعمالي است که براي سعادت خويش انجام داده است. انسان در همان زمان، که براي خدا هم کاري را انجام مي دهد، ممکن است ديگري به صورت مرموزي بر او حاکم شود؛ از اين رو، بايد حتي نسبت به اعمالي که آنها را خوب مي پندارد بازنگري داشته باشد، و گاه در همين بازنگري نيز، فرد دچار غفلت و خود فريبي مي شود. به همين دليل، بار ديگر قرآن مي فرمايد: «واتقوا الله» تقواي الهي پيشه کنيد. نکته ي پاياني و مهم آن است که شايد در گذشته انسانها يا جوامع، خود براي خويش برنامه ريزي مي کردند و خود را از معضل از خود بيگانگي نجات مي دادند و يا دچار از خود بيگانگي مي ساختند، ولي امروزه در عين آن که انتخاب آزادانه انسانها به جاي خود محفوظ است، نوعا ديگران براي انسانها يا جوامع برنامه ريزي مي کنند، و اين مسأله همان مسأله تهاجم فرهنگي است که يکي از مسائل روز ماست. نبايد تصور شود که وقتي ما از خود غافليم و در جا مي زنيم، طرح توطئه اي در کار نيست. در دهکده ي جهاني ما همواره گروههاي اجتماعي، احزاب سياسي و عوامل استثمارگر و قدرت هاي سلطه خواه، به خاطر اهداف مادي خويش در انديشه ي طرح توطئه براي دستيابي به اهداف خويش و بهره گيري از افراد و جوامع مختلف در راستاي آن هستند و بسيار ساده انديشي است که تصور شود آنان به دليل آرمانهاي انساني و حقوق بشر و هدفهاي انسان دوستانه سر ستيز يا صلح با جوامع و انسانهاي ديگر را دارند. در چنين شرايطي، غفلت از اين توطئه ها و برنامه ريزيهاي بيگانه، خطر آفرين است و اگر بخواهيم از اين مهلکه نجات يابيم، بايد روش اميرالمؤمنين علي (ع) را در پيش گيريم که فرمود:«فما خلقت ليشغلني اکل الطيبات کالبهيمه المربوطه همها علفها... و تلهو عما يزاد بها»من آفريده نشده ام که بهره وري از تنعمات مادي مرا به خود مشغول سازد، چونان حيوان پرواري که آنچه برايش اهميت دارد علوفه اوست... و از آنچه برايش برنامه ريزي شده غافل است. بنابراين، از خود بيگانگي گاه به دست خود و گاه با غفلت خود و طرح و برنامه ي ديگران صورت مي پذيرد. انسان گاه خود، موجود ديگري را به جاي خود مي نهد و از خود بيگانه مي شود و گاه از خود غافل مي شود و ديگران براي او خودي تعيين مي کنند و در فکر استثمار او بر مي آيند و براي او، خود متناسب با اهداف خودشان را تعيين مي کنند. در امور اجتماعي نيز جامعه اي که از خود غافل شود، استثمارگران در صدد تعيين هويت فرهنگي او بر مي آيند و به او الگو مي دهند. پس به همان ميزان که از خود بيگانگي فردي زيان بار است، بي هويتي فرهنگي و اجتماعي نيز زيان بار است و براي نجات از اين دو آسيب بزرگ، لازم است هويت واقعي فردي و جمعي خود را بشناسيم و همواره مراقب آن باشيم:«يا أيها الذين آمنوا عليکم أنفسکم لا يضرکم من ضل اذا اهتديتم» (19)اي کساني که ايمان آورده ايد، به خودتان بپردازيد و مراقب خويشتن باشيد هرگاه شما هدايت يافتيد آن کس که گمراه شده است به شما زياني نرساند.پي نوشتها: 1. مسأله ي از خود بيگانگي، فرع پذيرش هويت مشترک و ثابت انساني است، و کساني که به کلي منکر سرشت انساني هستند منطقا نمي توانند مسأله ي از خود بيگانگي را در چارچوب مکتب و نگرش خود مطرح کنند و از آن سخن به ميان آورند. 2. علاوه بر سه متفکر ياد شده توماس هابز (Thomas Hobbe1588-1679)، بنديکت اسپينوزا (Benedict Spinoza 1632-1677) جان لاک (John locke 1704-1632) ژان ژاک روسو( Jacquess Roussau1778-1712)، ماکس شلر (Max Scheler 1759-1085) يوهان فيخته (fichte johann1841-1762) ولفونگ گوته (Wolfgang Goethe 1832-1749) ويلهم ووون هامبولت (von humboldt wilhelm 1835-1767 ) سورن کي يرکه گورد (1813-1855 soren kier kegaard ) وپل تيليخ ( 1886-1965 Paul tillich) از جمله کساني هستند که مسأله ي از خود بيگانگي را مطرح کرده اند. ر. ک: زورنتال و ....، الموسوعه الفلسفيه، ترجمه سميرکرم؛ بدوي، عبدالرحمن، موسوعه الفلسفه، زياده، معن، الموسوعه الفلسفيه العربيه. 3. گرچه هگل به دو نوع دين اشاره مي کند: يکي ديني که انسان را مقهور و ذليل مي کند و به پاي خدايان قرباني مي کند - مانند يهوديت - و ديگري ديني که انسان را احيا و بزرگ مي کند؛ و دين از نوع اول را سبب از خود بيگانگي مي داند، اما ويژگيهاي دين نوع دوم بر اديان حقيقي منطبق نيست و صرفا با يک برداشت عرفاني از ديدگاه او و معارف ديني مي توان آن دو را تا حدي بر هم منطبق دانست. همچنين هر چند هگل از خدا و روح و عقل کلي سخن مي گويد، اما خداي هگل به کلي با خداي اديان که مؤمنان به آن باور دارند متفاوت است و موجود متعالي، برتر، خالق ماسوا، مسلط بر انسان و بازخواست کننده ي انسان نسبت به اعمال او، نيست. 4. اين مفاهيم در روايات نيز آمده است؛ براي آگاهي از اين مفاهيم در نهج البلاغه ر. ک: مطهري، مرتضي، سيري در نهج البلاغه، ص 291-306.5. حشر، 19.6. در قرآن مجيد و روايات - همان طور که قبلا اشاره شد - مفاهيم متفاوت و متعددي درباره ي رابطه ي انسان با خويشتن خويش مطرح شده است، مانند فراموشي خود، غفلت از خود، ناآگاهي و جهل نسبت به خود، فروختن خود و خود زباني، که بررسي مقصود از هر يک، تفاوت آنها با يکديگر و رابطه آنها با از خود بيگانگي، فرصت و مجال بيش تر و تحقيق ديگري را مي طلبد. 7. يوسف، 39.8. زمر، 29.9. انعام، 153.10. رعد، 133؛ زمر، 23 و 36؛ غافر، 33.11. کهف، 36.12. جاثيه، 24.13. محمد، 12.14. رعد، 26.15. نحل، 107- 108.16.بقره، 156.17. حشر، 19.18.حشر، 19-18.19. مائده، 105./خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 421]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن