واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: كتاب انديشه - از خودبيگانگي در جهان مدرن
كتاب انديشه - از خودبيگانگي در جهان مدرن
كتاب «از خود بيگانگي انسان مدرن» به تازگي با ترجمه دكتر مجيد مددي به چاپ رسيده است، در اين كتاب به گفته مترجم محاسبهگري انسان مدرن در مناسبات روزمره خود به بهترين وجه و با استفاده از هنرهايي نظير نقاشي و عكاسي به تصوير كشده شده است، در همين رابطه برنامه انديشههاي روبهروي راديو گفتوگو در گفتوگو با اين مترجم، دلايل انتخاب اين كتاب،مراحل ترجمه و مباحث مطرح شده در آن را مورد بحث و بررسي قرار داد. آنچه ميخوانيد بخشي از اين گفتوگو است.
به لحاظ محتوايي اين كتاب چه مباحثي را دربرميگيرد؟
در اين كتاب مفهوم بيگانگي انسان مورد تحليل قرار ميگيرد. ولي من لازم ميدانم قبل از وارد شدن به محتواي كتاب، مقدمه كوتاهي را بيان كنم، من به خاطر تعلق خاطر و كارهاي زيادي كه روي انديشه فيلسوف برجسته فرانسوي لويي آلتوسر كردم، هيچ ميل و تمايلي در خودم نميديدم كه درباره آثار يا خود ماركس يا ماركسيستها يا افراد ديگري كه پيرامون انديشههاي جواني ماركس بحث ميكنند، وارد شوم. احساس من اين بود كه آنها چيزي نيست كه دستگاه انديشهاي ماركس ميخواهد. من اين كتاب را سالها پيش خوانده و شروع به ترجمه آن كردم، در اولين مرحله بخش قابل توجهي از آن را ترجمه كرده و در مجله فرهنگ پژوهشگاه علوم انساني چاپ كردم در آنجا من اشارهاي به نظريات خودم نكردم و تنها بحثي مطرح شد مبني بر اينكه اصل كتاب در آينده چاپ خواهد شد. ولي بعد از آن من كتاب را كنار گذاشتم، اما از آنجا كه اين بخش مورد استقبال قرار گرفت، من با بررسي در آثار آلتوسر و ديگران نگاه دوبارهاي به اين كتاب انداختم. من با اين بررسي متوجه شدم كه اشتباه كردم، در واقع اشتباه من در اين بود كه تصور ميكردم اين مقوله بيگانگي همان مقوله فلسفي است كه تا به حال در مورد آن صحبت زيادي شده و ديگران به آن پرداخته و ماركسيسم را در قالب تفكرات اومانيستي آوردهاند، اما با مطالعه اين كتاب متوجه شدم كه نويسنده اين كتاب مفهوم بيگانگي را از دل فلسفه در آورده و آن را در جامعهشناسي به كار برده است.
مولف سعي كرده است كه يك نگاه فلسفي به جامعهشناسي داشته باشد يا اينكه در اين كتاب تنها نگاه جامعهشناسي صرف دارد؟
نويسنده در اين كتاب مفهوم بيگانگي را گرفته و به جاي استفاده آن در فلسفه، آن را در جامعهشناسي به كار برده است،در واقع نويسنده ميخواهد بگويد چرا انسانها امروزه به اين شكل درآمدهاند. در فصول كتاب نويسنده درباره يك تابلوي نقاشي معروف بحثي را مطرح ميكند، اين تابلو نشاندهنده زني است كه پاورين پاورچين به جسد دارزدهاي نزديك ميشود تا دندان مرده را بدزد و اين تصوير اين نقاشي در كتاب هم آمده است. اين در حقيقت نشاندهنده خرافي بودن آن زن و محيط اوست كه دندان مرده دارزده شفابخش است. او دندان را ميخواهد بدزد كه كار حسابشدهاي است و در عين حال از جسد ميترسد. نويسنده اين تابلو را توضيح ميدهد و ميگويد انسان امروزي به اينگونه است به اين صورت كه در عين اينكه به واقعيت نزديك ميشود، از آن ميترسد. در جايي مثال ميزند و ميگويد در يك مسابقه عكاسي تعداد زيادي شركت ميكنند و يك عكس برنده ميشود و اين عكس،عكسي بوده كه عكاس از يك حادثه وحشتناك تصادف گرفته است كه لاي آهنپارهها چهره درهم شكسته انساني كه ر حال موت است نشان داده شده است. اين عكاس از چهره در هم شكسته قرباني ميترسد و ناراحت است اما احساس ميكند كه با اين عكس ميتواند در جامعه مطرح شود و پول هنگفتي به دست آورد.وقتي فرد در اينجا از جامعه بيگانه ميشود، از خودش بيگانه ميشود و از كليت انسان بودن انسانها بيگانه ميشود و به اين ترتيب تنها چيزي كه برايش مطرح است وجود خودش است و حفظ موقعيتي كه سعي ميكند به اشكال مختلف آن را به دست آورد. يعني ما روابط با افراد را بهگونهاي بهوجود ميآوريم كه محاسبه شده با علايق خودمان و بهرههايي كه از آن ميتوانيم بگيريم است. اين به كارهاي تونيس و كتابي كه به نام جماعت و جامعه دارد، برميگردد. تونيس در اين كتاب درباره تفاوتي كه جماعت و جامعه و كنشهايي كه انسانها در اين دو فضا دارند، ميگويد شما در جماعت مثل رابطه پدر و فرزندي قرارداد نميبنديد، در اين شيوه زيستن افراد سعي ميكنند از وجود همديگر براي ارضاي نيازهايشان استفاده كنند بيآنكه چيزي را براي خودشان بخواهند اما در جامعه كسي كه زندگي ميكند حس ميكند كه بايد خودش را حفظ كند و قرارداد ميبندد و با اين قراداد است كه كار انجام ميدهد و وظيفهاي براي خودش در حفظ جامعه نميشناسد.
چهارشنبه 6 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 590]