تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838120394




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تکامل تاريخ به شيوه انساني و فطري


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تکامل تاريخ به شيوه انساني و فطري
تکامل تاريخ به شيوه انساني و فطري بينش انساني به تاريخ ، نقطه مقابل بينش ابزاري است . اين بينش به انسان و ارزش هاي انساني چه در فرد و چه در جامعه اصالت مي دهد . اين نظريه معتقد است که بذر يک سلسله بينش ها و گرايش ها در نهان او نهفته است . انسان مانند ماده خام و يا ظرف و نوار خالي نيست که تنها خاصيتش پذيرندگي از بيرون باشد ، بلکه يک نهال است که استعداد ويژه اي براي برگ و بار ويژه اي در او نهفته است . نياز انسان به عوامل بيرون نظير ماده خام به عامل شکل دهنده نيست ؛ بلکه نظير نياز يک نهال به خاک و آب و نور و حرارت است که به کمک آنها مقصد و راه و ثمره اي که بالقوه در او نهفته است را مي تواند به فعليت برساند و لذاست که انسان بايد پرورش داده شود. نه اين که ساخته شود.به سبب اين بينش ، تاريخ مانند خود طبيعت به حکم سرشت خود متحول و تکامل است و حرکت به سوي کمال لازمه ذات اجزاي طبيعت و از آن جمله تاريخ است . انسان در اثر همه جانبه بودن تکاملش تدريجاً از وابستگي اش به محيط طبيعي و اجتماعي کاسته و به نوعي وارستگي که مساوي است با وابستگي به عقيده و ايمان و ايدئولوژي افزوده است و در آينده به آزادي کامل معنوي يعني وابستگي کامل به عقيده و ايمان و مسلک و ايدئولوژي خواهد رسيد . بر حسب اين بينش از ويژگي هاي انسان تضاد دروني فردي است ميان جنبه هاي زميني و خاکي و جنبه هاي آسماني و ماورايي انسان ، يعني ميان غرايز متمايل به پايين که هدفي جز يک امر فردي و محدود و موقت ندارد ، و غرائز متمايل به بالا که مي خواهد از حدود فرديت خارج شود و همه بشر را در برگيرد و مي خواهد شرافت هاي اخلاقي و مذهبي و علمي و عقلايي را مقصد قرار دهد.نبرد دروني انسان که قدما آن را نبرد ميان عقل و نفس مي خواندند، خواه ناخواه به نبرد ميان گروه هاي انسان ها کشيده مي شود ، يعني نبرد ميان انسان کمال يافته و آزادي معنوي به دست آورده از يک طرف ، و انسان منحط در جا زده و حيوان صفت از طرف ديگر . نبردهاي تاريخ داراي شکل ها و ماهيت هاي مختلف و معلول علل متفاوتي بوده است ، ولي نبردهاي پيش برنده که تاريخ و انسانيت را به جلو برده و تکامل بخشيده است نبرد ميان انسان متعالي ، مسلکي ، وارسته از خودخواهي و منفعت پرستي و وابسته به عقيده و ايمان و ايدئولوژي ، با انسان بي مسلک خودخواه منحط حيوان صفت و فاقد حيات عقلايي و آرماني بوده است .نبردهاي پيشبرنده و تکامل بخش ، ماهيت طبقاتي نداشته و به صورت صف آرايي ميان نو و کهنه به مفهومي که در نظريه ابزاري بيان شد نبوده است . در طول تاريخ گذشته و آينده نبردهاي انساني تدريجاً بيشتر جنبه ايدئولوژيک پيدا کرده و انسان را تدريجاً ارزش هاي انساني به مراحل کمال خود يعني به مرحله انسان ايده آل و جامعه ايده آل نزديک تر مي کند تا آنجا که در نهايت امر ، حکومت و عدالت ، يعني حکومت کامل ارزش هاي انساني که در تعبيرات اسلامي از آن به ( حکومت مهدي ) تعبير شده است مستقر مي شود و از حکومت نيروهاي باطل و حيوان مآبانه و خودخواهانه اثري نباشد . نوع بينش اين دو نوع بينش درباره حرکت تکاملي تاريخ ، نتيجه دو نوع تلقي از انسان و هويت واقعي او و استعدادهاي نهفته ي او است . بنابر يکي از اين دو تلقي ، انسان در ذات خود فاقد شخصيت انساني است . هيچ امر ماوراي حيواني در سرشت او نهاده نشده است . هيچ اصالتي در ناحيه ادراکات و بينش ها و يا در ناحيه احساسات وگرايش ها ندارد . بنابراين تلقي آنچه در انسان اصالت دارد و به صورت غريزه در او موجود است جنبه هاي حيواني او است . از اين رو انسان موجودي است اسير منابع مادي ، محکوم جبر ابزار توليد ، در اسارت شرايط مادي ، اقتصادي. وجدانش ، تمايلاتش ، قضاوت و انديشه اش ، انتخابش جز انعکاسي از شرايط طبيعي و اجتماعي محيط نيست ... ماده خامي است که در او اقتضاي حرکت به سوي مقصد و هدف ويژه اي نيست . اما بنابر تلقي فطري از انسان ، انسان موجودي است داراي سرشت الهي ، مجهز به فطرتي حق جو و حق طلب ، حاکم بر خويشتن ، و آزاد از جبر طبيعت و محيط ، و جبر سرشت و سرنوشت . بنابراين تلقي از انسان ارزش هاي انساني در انسان اصالت دارد ، يعني بالقوه به صورت يک سلسله تقاضاها در سرشت او نهاده شده است . انسان به موجب سرشت هاي انساني خود خواهان ارزش هاي متعالي انساني است ، و به نيروي عقل خود مي تواند طراح جامعه خود بوده و تسليم سير کورکورانه محيط نباشد ، و به موجب اراده و نيروي انتخاب گري خود طرح هاي فکري خود را به مرحله اجرا در آورد . وحي به عنوان هادي و حامي ارزش هاي انساني او را ياري داده و راهنمايي مي نمايد . خصوصيات شيوه ي انساني ـ فطري نظريه دوم که همان تکامل تاريخ به شيوه ي انساني و فطري است خصوصياتي دارد که به برخي از آنها اشاره مي کنيم . 1 ـ مشروعيت مبارزه و قداست آن مشروط به اين نيست که حقوق فردي و يا ملي مورد تجاوز واقع شده باشد. بلکه در همه زمينه هايي که يکي از مقدسات بشر به مخاطره افتاده باشد ، مبارزه ، مشروع و مقدس است . آنچه مبارزه را مشروعيت مي بخشد اين است که حقي به مخاطره افتاده باشد . آزادي از اين قبيل است .مبارزه براي نجات مستضعفان که در قرآن تصريح شده است از اين باب است . توحيد از آن جهت که عمده ترين سرمايه هاي سعادت بشري است به هر شکل که به مخاطره افتد مبارزه را مشروع مي سازد.2 ـ اصلاحات جزيي و تدريجي به هيچ وجه محکوم نيست ؛ زيرا نه عامل اصلي حرکت ، تضادهاست ، و نه تاريخ راه خود را جبراً از ميان اضداد به صورت انقلاب اضداد به يکديگر طي مي کند ، تا اصلاحات جزئي و تدريجي مانع انفجار گردد و جلوي حرکت تکاملي تاريخ را بگيرد . عامل اصلي حرکت تاريخ ، فطرت تکامل و قناعت ناپذير است که به هر مرحله اي که برسد مرحله بالاتر را آرزو و جستجو مي کند . تضادها ـ آن هم نه به صورت ديالکتيکي ـ آهنگ حرکت را تندتر و سريع تر مي کند.اصلاحات جزئي و آرام آرام به نوبه ي خود کمک به مبارزه انسان حق جو و حق طلب با انسان منحط مي کند ، و آهنگ تاريخ ، حرکت را به سود اهل حق تند مي نمايد. و بر عکس ، فسادها ، تباهي ها ، فسق و فجورها کمک به نيروي مقابل است و آهنگ حرکت تاريخ را به زيان اهل حق کند مي نمايد. بنابراين بينش ـ بر خلاف بينش ابزاري ـ آنچه بايد رخ دهد ازقبيل رسيدن يک ميوه بر شاخ درخت است نه از قبيل انفجار يک ديگ بخار . درخت هر چه بهتر از نظر آبياري و غيره مراقبت گردد ، و هر چه بيشتر با آفاتش مبارزه شود بهتر و سالم تر و احياناً زودتر ثمره تحويل مي دهد. 3 ـ جهاد و امر به معروف ماهيت انساني پيدا مي کند نه طبقاتي . 4 ـ بر طبق اين بينش ، نيروي اقناع فکري ، يعني نيروي برهان و استدلال اصالت دارد . به عبارت ديگر وجدان بشر چه از نظر فکري و چه از نظر گرايش هاي متعالي انساني نيرويي است اصيل و احياناً حاکم بر مقتضيات مادي .5 ـ بدون شک انسان از محيط و شرايط خود متاثر مي شود ، ولي اين تأثر و تأثير يک جانبه نيست . انسان نيز روي محيط خود تأثير مي گذارد. اما نکته اصلي اينجا است که تأثير انسان بر روي محيط صرفاً به صورت يک عکس العمل جبري و غير قابل تخلف نيست . انسان به حکم اين که موجودي آگاه ، آزاد ، انتخاب گر ، با اراده و مجهز به سرشت هاي متعالي است احياناً عکس العمل هايي انجام مي دهد بر خلاف آنچه حيوان ناآگاه و محکوم محيط انجام مي دهد.6 ـ طبق اين نظريه ، خصلت اساسي و ويژه انسان که معيار انسانيت او است و بدون آن از انسانيت فقط نامي ميماند و بس ، نيروي تسلط و حاکميت انسان بر نفس خويش و قيام عليه تبهکاري هاي خود اوست . روشني هاي حيات انساني در طول تاريخ از همين خصلت ناشي مي شود ، و اين خصلت عالي در نظريه ابزاري ناديده گرفته شده است .نظام آفرينش ، نويد بخش آينده اي درخشان جهان هستي مجموعه اي از نظام ها است . وجود قوانين منظم و عمومي که در سرتاسر اين جهان حکم فرماست . دليل بر يکپارچگي و به هم پيوستگي اين نظام است . مساله نظم و قانون و حساب در پهنه آفرينش يکي از اساسي ترين مسائل اين عالم محسوب مي شود.آيا انساني که جزئي از عالم است مي تواند يک وضع استثنايي به خود بگيرد و به صورت وصله ناهمرنگي در آيد؟ آيا جامعه انساني مي تواند با انتخاب هرج و مرج ، ظلم و ستم ، نابساماني و ناهنجاري ، خود را از مسير رودخانه عظيم جهان آفرينش که همه در آن با برنامه و نظم پيش مي روند کنار بکشد . آيا مشاهده وضع عمومي جهان ، ما را به اين فکر نمي اندازد که بشريت نيز خواه ناخواه بايد در برابر نظام عالم هستي سر فرود آورد ، و قوانين منظم و عادلانه اي را بپذيرد و به مسير اصلي بازگردد و همرنگ اين نظام شود ؟!نتيجه : نظام آفرينش دليل ديگري بر پذيرش يک نظام صحيح اجتماعي در آينده در جهان انسانيت خواهد بود.قانون عکس العمل ، نويد جامعه اي بهتر و متکامل تنها در مباحث فيزيکي نيست که با قانوني به نام « قانون عکس العمل » رو به رو هستيم که اگر مثلاً جسمي با فشار معيني به ديوار برخورد کند با همان نيرو و فشار به عقب رانده مي شود ، بلکه در مسائل اجتماعي اين قانون را محسوس تر مي يابيم . آزمون هاي تاريخي به ما نشان مي دهد که همواره تحول ها و انقلاب هاي گسترده اي در جهان رخ نداده مگر آن که پيش از آن فشار شديدي در جهت مخالف وجود داشته است .اين قانون به ما مي گويد : وضع کنوني جهان ، آبستن انقلاب است . فشار جنگ ها و بيدادگري ها ،تبعيض ها و بي عدالتيها ، توأم با ناکامي و سرخوردگي انسان ها از قوانين فعلي ، سرانجام واکنش شديد خود را براي از بين بردن يا کاستن اين فشارها آشکار خواهد ساخت . سرانجام ، اين خواست هاي واپس زده انساني در پرتو آگاهي روزافزون ملت ها ، چنان عقده اجتماعي تشکيل مي دهد که از نهان گاه ضمير باطن جامعه با يک جهش برق آسا خود را ظاهر خواهند ساخت ، و سازمان نظام کنوني جوامع انساني را بر هم مي ريزند و طرح نويني را ايجاد مي کنند . طرحي که در آن نه از مسابقه کمرشکن تسليحاتي خبري باشد و نه از اين همه کشمکش هاي خسته کننده و پيکاري هاي خونين و استعمار و استبداد و ظلم و فساد و خفقان. و اين بارقه ديگري است از آينده روشني که جامعه جهاني در پيش رو دارد . الزام ها و ضرورت هاي اجتماعي ، نويد دهنده زندگي برتر مقصود از « الزام اجتماعي » آن است که وضع زندگي اجتماعي بشر به چنان مرحله اي برسد که احساس نياز به مطلبي کند و آن را به عنوان يک ضرورت بپذيرد . ولي مهم آن است که يک نياز واقعي جامعه آن قدر آشکار گردد که ضرورت بودنش را همه يا حداقل متفکران و رهبران جامعه بپذيرد ، و اين در درجه ي اول ، بستگي به بالا رفتن سطح آگاهي و شعور اجتماعي مردم دارد و سپس با آشکار شدن نتايج نامطلوب وضع موجود جامعه و عدم امکان ادامه راه ، ارتباط پيدا مي کند . شايد بسياري از مردم در قرون 17 و 18با مشاهده پيشرفت هاي چشمگير صنعتي ، ترسيمي که از قرن بيستم داشتند ، ترسيم يک بهشت برين بود ، ولي باور نمي کردند که انسان صنعتي و ماشيني ، زندگي مرفه تري نخواهد داشت ، بلکه پا به پاي پيشرفت تکنولوژي ، نابساماني هاي تازه و مشکلات جديدتري پديد خواهد آمد. عفريت جنگ هاي جهاني سايه وحشتناک خود را بر کانون هاي ماشين و صنعت خواهند افکند . تازه مي فهمند که چقدر زندگي آنها خطر ناک شده است . کم کم مي فهمند براي حفظ وضع موجود و پيروزي هاي بزرگ صنعتي و تمدن ، مقررات گذشته هرگز کافي نيستند ، و بايد تن به مقررات تازه اي داد.زماني فرا مي رسد که وجود حکومت واحد جهاني براي پايان دادن به مسابقه کمرشکن تسليحاتي و پايان دادن به کشمکش هاي روزافزون قدرت هاي بزرگ و کنار زدن دنيا از لب پرتگاه جنگ ، به عنوان يک ضرورت و واقعيت اجتناب ناپذير احساس مي گردد که بايد سرانجام اين مرزهاي ساختگي و دردسرساز برچيده شود و همه مردم جهان زير يک پرچم و با يک قانون زندگي کنند.بنابر قانون « الزام اجتماعي » عامل موثر ديگري وجود دارد که با کاربرد نيرومند خود ،مردم جهان را خواه ناخواه به سوي يک زندگي آميخته با صلح و عدالت پيش مي برد و پايه هاي يک حکومت جهاني را بر اساس طرح تازه اي مستحکم مي سازد . اصلاحات تدريجي يا انقلاب بنيادي ؟ در مورد اينکه اصلاحات اجتماعي بايد از چه راه انجام پذيرد عقيده واحدي وجود ندارد ، بلکه جمعي طرفدار اصلاحات تدريجي هستند که به آنها « رفورميست » مي گويند و گروهي ديگر « انقلابيون » هستند که هيچ دگرگوني اساسي را در وضع جوامع انساني بدون انقلاب ممکن نمي دانند و برخي ديگر مي گويند : درجه فساد در اجتماعات متفاوت است ، آنجا که فساد به صورت همه گير و همه جانبه در نيامده ، اصلاحات تدريجي مي تواند اساس برنامه هاي اصلاحي را تشکيل دهد ، اما آنجا که فساد همه جا را فرا گرفت و يا در بيشتر سازمان هاي اجتماعي نفوذ کرد ، جز با يک انقلاب بنيادي نمي توان بر نابساماني چيره گشت . شواهد زيادي مؤيد نظر سوم است : 1 ـ اصلاحات تدريجي هميشه بر شالوده ها و ضوابط و الگوهاي سالم بنا مي شود و در غير اين صورت بايد به سراغ الگوها و ضوابط جديد رفت و مسائل زير بنايي را در مسير دگرگوني قرار داد. 2 ـ اصلاحات تدريجي غالباً از طريق مسالمت آميز صورت مي گيرد ، و اين در صورتي اثر دارد که آمادگي فکري و زمينه اجتماعي وجود داشته باشد . ولي آنجا که اين زمينه ها وجود ندارد بايد از منطق انقلاب که منطق قدرت است استفاده کرد . 3 ـ در جامعه اي که فساد به ريشه ها نفوذ کرده ، عناصر قدرتمند ضد اصلاح ، تمام مراکز حساس اجتماع را در دست دارند و به آساني ميتوانند هر طرح تدريجي را از کار بيندازند ، مگر آن که با يک حمله انقلابي غافلگير شوند . 4 ـ نيروهاي عظيم اصلاحي و انقلابي را معمولاً نمي توان براي مدت زيادي پر حرارت و پر جوش نگاه داشت و اگر به موقع از آنها استفاده نشود ممکن است با گذشت زمان کارايي خود را از دست بدهند. 5 ـ با مراجعه به تاريخ به دست مي آيد که اجتماعاتي که فساد درآنها بنيادي شده ، خردمندان آن جوامع خصوصاً انبيا و اوليا و مردان اصلاح طلب همواره روش انقلابي را در پيش گرفته اند.در مورد اصلاح وضع عمومي جهان و برچيده شدن نظام کنوني که بر اساس ظلم و تبعيض بنا شده و احتياج به جانشين شدن يک نظام عادلانه است ، به طور حتم پديد آمدن يک انقلاب و دگرگوني عظيم را مي طلبد ، انقلابي وسيع و در همه زمينه ها . نوع آمادگي براي حکومت عدل جهاني ما هر قدر خوشبين و اميدوار باشيم ، بايد بدانيم رسيدن به مرحله اي از تاريخ که در آن همه انسان ها زير يک پرچم گرد آيند و کشمکش ها و بازي هاي خطرناک سياسي و استعمارگري از بين برود ، احتياج به آمادگي هاي عمومي دارد ، گر چه به جهت تحول ها و دگرگوني هايي که به سرعت در عصر اخير پديد آمده نبايد آن را دور بدانيم ، ولي در هر حال براي اين که دنيا چنان حکومتي را پذيرا گردد احتياج به آمادگي هايي از قبيل موارد ذيل است : 1 ـ آمادگي فکري و فرهنگي : يعني سطح افکار مردم جهان آن چنان بالا رود که بدانند مثلا مسأله « نژاد » يا « مناطق مختلف جغرافيايي » مسأله قابل توجهي در زندگي بشر نيست ، و ... 2 ـ آمادگي اجتماعي : زيرا مردم جهان بايد از ظلم خسته شده و عدالت را از جان و دل طلب نمايند . 3 ـ آمادگي هاي تکنولوژي و ارتباطي : زيرا وجود صنايع پيشرفته نه تنها مزاحم يک حکومت عادلانه جهاني نخواهد بود ، بلکه شايد بدون آن ، وصول چنين هدفي محال باشد .آري ، اگر بنا بود همه کارها با « معجزه » صورت پذيرد ، وجود چنين نظامي بدون وسايل پيشرفته صنعتي قابل تصور بود ، ولي مگر اداره ي زندگي مردم جهان با معجزه ممکن است ؟ معجزه استثنايي است منطقي در نظام جاري طبيعت براي اثبات حقانيت يک امر آسماني ، نه براي اداره هميشگي نظام جامعه ، زيرا اين کار تنها بايد بر محور قوانين طبيعي صورت بگيرد . منبع:کتاب نظريه پردازي درباره ي آينده ي جهان
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 890]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن