تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): بهشتى‏ها چهار نشانه دارند: روى گشاده، زبان نرم، دل مهربان و دستِ دهنده.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804727878




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عدالت‏حاكم اسلامى از ديدگاه امام خمينى ( قسمت دوم و پایانی)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عدالت‏حاكم اسلامى از ديدگاه امام خمينى) قسمت دوم و پایانی)
عدالت‏حاكم اسلامى از ديدگاه امام خمينى( قسمت دوم و پایانی) نويسنده: محمد باوى چگونگى حفظ و تقويت ملكه عدالت فقيه عادل ، چگونه بايد عدالت‏خويش را پاس دارد و آن را در درون خويش تقويت كند؟ " مراقبه" و "محاسبه" (61) كه دو شرط اساسى تهذيب نفس به شمار مى‏روند، ضامن بقاء ملكه عدالت و تقويت آن نيز هستند. بنابراين حاكم اسلامى نيز بايد با توجه به عبادت و مناجات ومراقبت و توجه به نفس خويش از پا گرفتن ريشه‏هاى گناه در دل ممانعت كند. به ويژه بايد آفاتى را كه راه بر صاحبان جاه و مقام مى‏بندند، بشناسد و با آنها مقابله كند. مهمترين اين آفات تملق و چاپلوسى زيردستان نسبت‏به اوست. 1. تملق ستيزى تملق آفتى است كه به يكسان رئيس و مرووس را تهديد مى‏كند: "كسانى كه طالب رياست و احترامات صوريه هستند از مريدان تملقها گويند و فروتنيها نمايند، قلوب آنها را با هر ترتيبى هست جلب كنند. و همين طور اين چرخ به طريق دور و تسلسل مى‏چرخد. زيردستان از ارباب رياسات، و طالبان رياست از زيردستان فرومايه تملق گويند. " (62) اساسا منشا خوشامد انسان از تملق‏گوئيهاى ديگران، همان "حب نفس است كه بزرگترين دام ابليس لعين است. " (63) لذا، حاكم اسلامى موظف است در برابر تملق‏گويى ديگران بايستد و آنان را از اين كار باز دارد. حضرت امام در سيره عملى خود همواره بر اين مشى استوار بوده كه به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏كنيم. ايشان درباره اشعارى كه در مدح ايشان سروده شده بود، مى‏فرمود: "اين شعرها كه خوانديد، شعرش خوب بود اما براى من اينها صحيح نيست و [. . . ] شما ثناء خدا را بكنيد كه يك همچو توفيقى نصيب ما شد. " (64) در جائى ديگر كه نسبت‏به ايشان، در حضورشان سخنان ستايش آميزى ايراد شده بود، چنين واكنش نشان داد: "اين مبالغات را كه راجع به من فرموده‏اند، من نمى‏پذيرم [. . . ] ايشان خوب بيان مى‏كنند لكن راجع به من را يك قدرى بايد عرض كنم تندروى فرمودند و خصوصا در حضور كس از او اينطور تمجيد كنند، ممكن است كه باور كند، غفلت كند و فاجعه به بار بياورد. " (65) حضرت امام به نوع انتشار اخبار مربوط به خود، در راديو و تلويزيون و مطبوعات نيز اعتراض داشتند و در اين باره مى‏فرمودند: "من نظرى به ديگران ندارم، راجع به خودم مى‏گويم از اين وضع راديو تلويزيون خوشم نمى‏آيد. واقع آن است كه آن قدر كه پا برهنه به راديو تلويزيون حق دارند ما نداريم [. . . ] من مدت‏هاست كه وقتى مى‏بينم راديو تلويزيون را هر وقت‏بازش مى‏كنم از من اسم مى‏برد، خوشم نمى‏آيد. " (66) 2. نصيحت مسووليت پاسدارى از عدالت نفس حاكم اسلامى تنها بر عهده او نيست; بلكه هر كس مى‏تواند با نصيحت و موعظه مسووليتهاى حاكم اسلامى را به او يادآور گردد و او را در برابر طغيان نفس تقويت كند و يارى دهد: "انسان بايد هم خودش را موعظه كند و هم در معرض موعظه واقع بشود. هيچ انسانى نيست كه محتاج به موعظه نباشد. تنها انسان‏هاى بالا واعظشان خداست و انسان‏هاى بعد واعظشان آنها هستند تا برسد به آخر برسد به ما، ما خودمان احتياج به موعظه داريم [. . . "] (67) عدالت و اشتباه 1. عصمت و عدالت در اينجا بايد به تفاوت مهمى كه ميان عصمت و عدالت وجود دارد، اشاره كرد. صمت‏به معناى دورى از هرگونه گناه و اشتباهى است; اما عدالت تنها به معناى اجتناب از گناه است و با خطا و اشتباه منافاتى ندارد. حضرت امام به احتمال اشتباه كردن ولى فقيه در عين عدالت داشتن بارها تصريح كرده است. حضرت امام در پاسخ به اين پرسش خبرنگار مجله تايم كه پرسيده بود "آيا هرگز در مورد چيزى اشتباه كرده‏ايد؟ " گفت: "فقط محمد رسول الله و ديگر پيامبران اشتباه نمى‏كردند، هر كس ديگرى اشتباه مى‏كند. " (68) حضرت امام همچنين در واكنش به منازعات طولانى احزاب در نخستين سال پيروزى انقلاب كه موجب هرج و مرج گرديده بود، تصريح كرد: "اشتباهى كه ما كرديم اين بود كه به طور انقلابى عمل نكرديم و مهلت داديم به اين قشرهاى فاسد" حضرت امام در ادامه "از پيشگاه خداى متعال و از پيشگاه ملت عزيز عذر" (69) مى‏خواهد . حضرت امام در سخنانى ديگر با اشاره به وقايع كردستان و عدم برخورد قاطعانه دولت موقت، مى‏فرمايد: "از اول هم كه ما به حسب الزامى كه من تصور مى‏كردم، دولت موقت را قرار داديم، خطا كرديم. " (70) ايشان همچنين در پايان وصيت‏نامه خويش با تاكيد بر اينكه "ميزان در هركسى حال فعلى اوست" (71) به بعضى افراد اشاره مى‏كنند كه در طول نهضت‏به واسطه سالوسى و اسلام نمايى‏شان مورد تمجيد ايشان قرار گرفتند. آنچه كه ناپسند و منافى عدالت است و بايد از آن پرهيز شود، اصرار بر خطاست وگرنه خطا و اشتباه به خودى خود عيب نيست. "و عدول در بين فقها از فتوائى به فتواى ديگر درست همين معنا را دارد وقتى فقيهى از فتواى خود بر مى‏گردد يعنى من در اين مساله اشتباه نموده‏ام به اشتباهم اقرار مى‏كنم. " (72) بر همين اساس، حضرت امام درباره خود مى‏گويد: "ما اين طور نيست كه هر جا يك كلمه‏اى گفتيم و ديديم مصالح اسلام، حالا ما آمديم ديديم اينجورى نيست، اشتباه كرده بوديم، بگوئيم ما بر سر اشتباه خودمان باقى هستيم. ما هر روزى فهميديم كه اين كلمه‏اى كه امروز گفتيم اشتباه بوده و ما قاعده‏اش اين است كه يك جور ديگر عمل بكنيم، اعلام مى‏كنيم كه آقا اين را ما اشتباه كرديم، بايد اين جورى بكنيم، ما دنبال مصالح هستيم، نه دنبال يشرفت‏حرف خودمان. " (73) اصرار ولى فقيه بر خطا، لااقل از دو جهت‏با عدالت او منافات دارد. نخست آنكه، در چنين صورتى، "ملاحظه حال اسلام و مسلمين" (74) و رعايت مصلحت آنان نشده است و اين، خلاف عدالت است. دوم آنكه، اصرار بر خطا ناشى از ضعف نفس در عين قدرت طلبى است كه به ديكتاتورى مى‏انجامد و با عدالت منافات دارد. حضرت امام در اين مورد به رهبران آينده چنين توصيه مى‏كند: "مى‏دانيد كه انسان ازاشتباه و خطا مامون نيست. به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگرديد و اقرار به خطا كنيد، كه آن كمال انسانى است، و توجيه و پافشارى در امر خطا نقص و از شيطان است. " (75) 2. چگونگى بازشناسى گناه و اشتباه از يكديگر اينك اين پرسش مطرح است كه چگونه مى‏توان ميان اشتباه و گناه تمايز نهاد و يكى را از ديگرى بازشناخت. روشن است كه حضرت امام "اصرار بر خطا" را گناه و موجب سقوط از عدالت مى‏داند (76) و ديكتاتورى يكى از نمودهاى آن است. ديكتاتورى از ديدگاه حضرت امام، پيش ازآنكه مشخصه نوع خاصى از ساختار سياسى باشد، يك " صفت نفسانى" است و مهمترين ويژگى فرد ديكتاتور، اصرار به تحميل راى خود بر ديگران است، حتى اگر آن راى خطا باشد. از ديدگاه امام منشا ديكتاتورمنشى، قدرت طلبى است كه خود ريشه در حب نفس دارد. بنابراين، در صورتى كه ولى فقيه بر خطاى آشكار خود صراحتا اصرار ورزد، از عدالت‏ساقط است. اين تنها ضابطه روشنى است كه حضرت امام براى بيان تمايز گناه و اشتباه از يكديگر، بيان مى‏دارد و در بسيارى از موارد مرز ميان اين دو نامشخص مى‏ماند; چندانكه نمى‏توان با اطمينان گفت‏خطايى كه ممكن است عواقب ناگوار يا صدمات بيشمار به بار آورد، به خودى خود، موجب ساقط شدن ولى فقيه از عدالت مى‏گردد يا نه; چرا كه فرض بر اين است كه انسان عادل، "عمدا" خطا نمى‏كند (77) و لغزش او از سر تبعيت از هواى نفس نيست. (78) بنابراين، در نتيجه حسن ظنى كه به ولى فقيه وجود دارد - كه خود مبتنى بر نگرش خيرانديشانه به قدرت است - و اين كه ملاك عدالت فقهى " حسن ظاهر" است و حقيقت امور را جز خدا نمى‏داند، در مقام عمل به درستى نمى‏توان گناه و اشتباه را از يكديگر باز شناخت. ساز و كارهاى جلوگيرى از اشتباه حال كه ولى فقيه نيز در معرض اشتباه است، چگونه مى‏توان احتمال وقوع آن را به كمترين حد رساند؟ بدين منظور مى‏توان از دو ساز و كار مشورت و انتقاد ياد كرد. 1. شورا مهمترين ساز و كارى كه حضرت امام براى جلوگيرى از اشتباه ولى فقيه در تصميم‏گيرى توصيه مى‏كند، "مشورت" است كه "از دستورات اسلامى است". (79) حضرت امام به رهبران پس از خود توصيه مى‏كند "در امور مهم با كارشناسان مشورت كنيد و جانب احتياط را مراعات نماييد. " (80) حضرت امام خود نيز در مقام تصميم گيرى به نظر كارشناسان اهميت مى‏داد و با آنان مشورت مى‏كرد. البته حضرت امام بر اين باور بود كه شورا براى رهبر جنبه "طريقيت" دارد; بنابراين، رجوع به شورا براى ولى فقيه جايز است اما واجب نيست. در مواردى كه رهبر خود به تصميم صريح و قاطعى درباره يك مساله دست‏يافته رجوع به شورا بر او لزومى ندارد. مثلا حضرت امام درباره اصل يكصد و شصت و دوم قانون اساسى مصوب 1358 كه رهبر را موظف كرده بود رئيس ديوانعالى كشور و دادستان كل كشور را "با مشورت قضات ديوانعالى كشور" منصوب نمايد، مى‏فرمايد: "در قضيه‏اى كه قانون اساسى مى‏گويد كه اين دو مقام كه مقام دادستان كل و رئيس ديوانعالى كشور باشد بايد رهبر با مشورت قضات اين كار را انجام دهد، از دو جهت موضوع دارد: يك جهت اينكه مشورت در وقتى است كه شبهه باشد. در امورى كه شبهه نيست مشورت هم نيست; هر امرى كه مورد شبهه باشد بين چند نفرى كه مثلا بخواهند دادستان كل باشند و اين چند نفر مورد اشتباه، كه هركدام چطورند، در مورد اين اشتباه بايد قضات مشورت كنند ولى اينجا موضوع ندارد، از باب اينكه مورد اشتباه من نبود. " (81) با توجه به اينكه حضرت امام رجوع به شورا را جايز مى‏داند، روشن است كه تبعيت ولى‏فقيه را از راى اكثريت الزامى نمى‏داند. ايشان، خود نيز در مواردى كه مشورت مى‏كرد، تصميم نهايى را خود مى‏گرفت و ضرورتا نظر اكثريت اعضاى شورا را نمى‏پذيرفت و مطابق تفسيرى از آيه 159 سوره آل عمران كه اتخاذ تصميم نهايى را به رسول اكرم‏ء واگذاشته، عمل مى‏كرد. (82) مثلا، حضرت امام، نتيجه جلسات مشورتى را كه با حضور سران سه قوه اتخاذ مى‏شد، بررسى مى‏كرد و آنگاه خود تصميم مى‏گرفت. "البته نوعا حضرت امام نظر شورا را قبول مى‏فرمودند. [. . . ] مسائل پولى و مالى را عمدتا قبول مى‏كردند. در مورد مسائل مربوط به جنگ، نوعا دخالت مى‏كردند و بعضا نظرات شورا را رد مى‏فرمودند. " (83) گاه در مسائلى بسيار با اهميت، حضرت امام نظر شورا را مبناى تصميم قرار مى‏داد كه شايد مهمترين نمونه آن پذيرش قطعنامه 598 باشد: "به واسطه حوادث و عواملى از ذكر آن فعلا خوددارى مى‏كنم و به اميد خداوند درآينده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامى كارشناسان سياسى و نظامى سطح بالاى كشور - كه من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم - با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع كنونى آن را به مصلحت انقلاب و نظام مى‏دانم. " (84) گاه نيز نظر شورا را به رغم مخالفت‏با نظر خويش مى‏پذيرفت. مهمترين نمونه‏اى را كه مى‏توان به آن استناد جست‏حجة الاسلام سيد احمد خمينى بيان كرده است: در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند كه بهتر است جنگ تمام شود، اما بالاخره مسئولين جنگ گفتند كه ما بايد تا كنار شط‏العرب (اروند رود) برويم تا بتوانيم غرامت‏خودمان را از عراق بگيريم، امام اصلا با اين كار موافق نبودند و مى‏گفتند اگر بناست كه شما جنگ را ادامه بدهيد بدانيد كه اگر اين جنگ با اين وضعى كه شما داريد ادامه يابد و شما موفق نشويد ديگر اين جنگ تمام شدنى نيست و ما بايد اين جنگ را تا نقطه‏اى خاص ادامه بدهيم و الان هم كه قضيه فتح خرمشهر پيش آمده بهترين موقعيت‏براى پايان جنگ است. (85) با اين همه حضرت امام، با رواج اين تصور كه ايشان در تصميم‏گيرى خود تابع شخص يا جمعى ديگر است، شديدا برخورد مى‏كرد و بر استقلال خود در تصميم‏گيرى تاكيد داشت: "اين را عرض بكنم كه من از اولى كه داخل در اين باب شدم، [اجازه] دخالت‏به كسى نمى‏دادم، به نزديكان خودم هم اجازه دخالت هيچ وقت نمى‏دادم. خودم مستقل بودم در كارهايم. " (86) 2. انتقاد انتقاد و ارشاد و دعوت به خير به استناد روايت "كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته" فريضه‏اى است همگانى و برپاداشتن آن در انحصار قشر خاصى نيست: "امر به معروف و نهى از منكر دو اصلى است در اسلام كه همه چيز را مى‏خواهد اصلاح كند، يعنى با اين دو اصل مى‏خواهد تمام قشرهاى مسلمين را اصلاح بكند، به همه ماموريت داده، به همه، [. . . ] هيچ فرقى هم بين قشرها در اين امر نيست كه همه بايد اطاعت‏خدا بكنند. " (87) لازمه همگانى بودن اين مسووليت آن است كه هيچ كس - حتى ولى فقيه - از شمول آن بركنار نماند. بنابراين، حتى "اگر يك فرد خيلى به نظر مردم مثلا پايين، يك فردى كه به نظر مردم خيلى اعلا رتبه هم هست، اگر از او يك انحرافى ديد، بيايد (اسلام گفته برو به او بگو، نهى كن) بايستد در مقابلش بگويد اين كارت انحراف بود، نكن". (88) بنابراين در جامعه اسلامى هيچ كس از انتقاد برى نيست; چرا كه عدم انتقاد از كسى به اين معناست كه او از هر عيب و نقصى مبراست در حالى كه "هيچ كس و هيچ دستگاهى و هيچ فردى نمى‏تواند ادعا كند كه من هيچ نقص هيچ ندارم. اگر كسى ادعا كرد اين را، اين بزرگترين نقصش همين ادعاست. " (89) اساسا از نظر حضرت امام " انتقاد گريزى " ريشه در "حب نفس" دارد; به همين دليل "ميل داريم كه ديگران ثناگوى ما باشند گرچه براى ما افعال شايسته و خوبيهاى خيالى را صد چندان جلوه دهند و درهاى انتقاد - گرچه به حق - براى ما بسته باشد يا به صورت ثناگويى درآيد. " (90) بر اين اساس مى‏توان نتيجه گرفت، انتقاد گريزى ناشى از عدم اعتدال نفس است و چنين شخصى عادل نيست. (91) اما بايد ميان "انتقاد" و "توطئه" تمايز قايل شد. آنچه كه آزاد است "انتقاد" است. اما "توطئه" به هيچ وجه مجاز نيست. حضرت امام درباره تفاوت انتقاد و توطئه مى‏فرمايد: "لحن توطئه با لحن انتقاد فرق دارد. انتقاد از امورى است كه سازنده است. مباحثه علمى همانطور كه علوم اسلامى بى‏مباحثه نمى‏رسد به مقصود، امور سياسى هم بى‏مباحثه نمى‏رسد به مقصد. [. . . ] اين را هيچ كس جلويش را نمى‏گيرد لكن، يك وقت لحن، لحن انتقاد نيست، لحن، لحن تضعيف جمهورى اسلامى است [. . . ] ما با اين لحن مخالفيم. اين لحن آزاد نيست. توطئه آزاد نيست، انتقاد آزاد است. " (92) بر همين اساس بود كه حضرت امام در سال 1358، عليه برخى از جريانهاى سياسى و نشريات وابسته به آنها اقدام كرد و ناگزير از محدود ساختن آزاديهاى آغاز انقلاب گرديد: "ما آزادى داديم و سؤ استفاده شد و آزادى نخواهيم ديگر داد. آزادى به آن معنا كه اينها بخواهند خرابكارى بكنند، اين آزادى نخواهد داده شد. آزادى در حدودى كه قوانين اقتضا مى‏كرد، در حدودى كه اسلام به ما اجازه مى‏دهد، اسلام اجازه نمى‏دهد كه ما آزاد بگذاريم كه هر كس [. . . ] هر توطئه‏اى مى‏خواهد بكند. " (93) حضرت امام در پى اين سخنان برخى احزاب را غير قانونى اعلام كرد و دادستان انقلاب را موظف ساخت "مجلاتى كه بر ضد مسير ملت است و توطئه‏گر است تمام را توقيف كند و نويسندگان آنها را دعوت به دادگاه و حاكمه كند. " (94) بنابراين مى‏توان چنين استنباط كرد كه مرز ميان انتقاد و توطئه در مخالفت عملى است. بنابراين در جامعه اسلامى هيچ كس حق طغيان و مخالفت عملى با ولى فقيه و حكومتى كه از سوى او به كار مشغول است، ندارد. حضرت امام درباره دولت موقت مهندس بازرگان مى‏فرمايد: "ايشان را حاكم كردم، يك نفر آدمى هستم كه به واسطه ولايتى كه از طرف شارع مقدس دارم ايشان را قرار دادم. ايشان را كه من قرار دادم واجب الاتباع است; ملت‏بايد از او اتباع كند. يك حكومت عادى نيست; يك حكومت‏شرعى است; [. . . ] مخالفت‏با اين حكومت مخالفت‏با شرع است. " (95) همچنين خطاب به كسانى كه مخالفت‏خود را با اعتصاب نشان مى‏دهند، مى‏فرمايد: "امروز اعتصاب حرام است‏شرعا. اينهايى كه اعتصاب مى‏كنند خائن به اسلامند". (96) و در جايى ديگر قيام عليه حكومت اسلامى را مطلقا حرام مى‏داند: "قيام بر ضد حكومت اسلامى، خلاف ضرورى اسلام است، خلاف اسلام است‏بالضروره حكومت الان حكومت اسلامى است[. . . ] قيام بر ضد حكومت اسلامى در حكم كفر است، بالاتر از همه معاصى است. " (97) جمع‏بندى از مجموع آنچه در اين گفتار آمد مى‏توان چنين نتيجه گرفت كه حضرت امام بر اساس نگرش خيرانديشانه و شخصى به قدرت، سلامت و صلاح حكومت را مشروط به آن مى‏داند كه فقيهى عادل در راس آن قرار گيرد. "عدالت" فقيه مانعى بر سر راه سؤ استفاده او از قدرت است. اما از آنجايى كه عدالت، منافاتى با اشتباه ندارد و شيطان و نفس اماره همواره در كمين انسانند، ولى فقيه مكلف است همواره با بهره‏گيرى از نصايح، مواعظ، مشورتها، و انتقادهاى ديگران خود را از در غلطيدن به ورطه گناه و اشتباه بر كنار دارد و حكومت و جامعه را به غايت‏حقيقى آن راهبرى كند. پي نوشت : 60. كوثر، ج‏1، ص 507. 61. شرح چهل حديث، ص 9; نيز رك; صحيفه نور، ج‏8، ص 113. 62. همان، 560-561. 63. وعده ديدار، ص 111. 64. صحيفه نور، ج 4، ص 226. 65. همان، ج 3، ص 392; حضرت امام در واكنش به سخنان آقاى فخرالدين حجازى و آيت الله مشكينى نيز واكنش متشابهى نشان دادند; رك: همان، ج 7، ص 256; ج‏20، ص 153. 66. همان، ج 19، ص 206; نيز رك: همان، ص 215. 67. همان، ج 8، ص 442. 68. همان، ج 7، ص 16; نيز رك: همان، ج 6، ص 339. 69. همان، ج 5، ص 305. 70. همان، ج‏6، ص 404; نيز رك: همان، ص 407. 71. همان، ج 18. 72. همان، ج 18، ص 178. 73. همان، ج‏9، ص 447. 74. ولايت فقيه، ص 74. 75. صحيفه نور، ج 18، ص 43; نيز رك: همان، ج 8، ص 236. 76. مثلا رك: همان، ج‏5، ص 436. 77. كوثر، ج 2، ص 553. 78. صحيفه نور، ج‏21، ص 188. 79. همان، ج‏20، ص 194. 80. همان، ج‏18، ص 43. 81. صحيفه نور، ج‏7، ص 153. 82. سيد على خامنه‏اى، گفتارى درباره حكومت علوى (/بى م/: حزب جمهورى اسلامى، 1360) ، ص 94. 83. سيد عبدالكريم موسوى اردبيلى در: ستوده، پيشين، ج 4، ص 201-202. 84. صحيفه نور، ج‏20، ص 239. 85. سيد احمد خمينى. مجموعه آثار يادگار امام (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام‏خمينى، 1374) ج‏1، ص 716; همچنين درباره چگونگى انتصاب بنى صدر به فرماندهى كل قوا پس از مشورت با آقايان دكتر بهشتى، آيت الله خامنه‏اى و هاشمى رفسنجانى رك: همان، ج‏1، ص 112. 86. كوثر، ج‏1، ص 431; نيز رك: سيد احمد خمينى، پيشين، ج‏1، ص 99; خامنه‏اى، پيشين، ص 94. 87. صحيفه نور، ج‏5، صص 550-551; نيز رك: همان، ج‏4، ص 288 و 297; ج‏6، ص 74و144. 88. همان، ج‏5، ص 594. 89. صحيفه نور، ج‏17، ص 161. 90. وعده ديدار، ص 111. 91. مرحوم حجة الاسلام سيد احمد خمينى، كه در مواردى مفسر آراء و نظريات امام بوده، صراحتا "ولى فقيه" را از دسترس انتقاد دور مى‏داند: "من بارها گفته‏ام كه رهبرى معظم انقلاب را بايد از گزند انتقاد دور داشت، رهبرى مقام بزرگى است و ما به رهبر در مواقع حساس شديدا نيازمنديم. ولى از رهبر كه گذشت‏بايد هر كسى در هر مقامى و اگر خواهد مؤثر باشد مقام هر چه بالاتر ست‏بايد انتقاد شديدتر باشد تا طرف احساس قدرت نكند و قدمى بر خلاف مصالح انقلاب و اسلام برندارد. " سيداحمد خمينى، پيشين، ج‏1، ص 649. اما با توجه به تفسيرى كه از ديدگاه حضرت امام در متن آمده، اين نظريه فرزند امام را بايد، براساس شرايط خاص زمانى آن، فهميد. 92. صحيفه نور، ج‏17، ص 267-268. 93. همان، ج 5، ص 296. 94. همان، ج‏5، ص 306. 95. كوثر، ج 3، ص 147. 96. صحيفه نور، ج‏7، ص 21. 97. همان، ج‏5، ص 357.
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 291]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن