تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سفره‏هايتان را با سبزى، زينت دهيد ؛ زيرا سبزى با بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، شيطا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803788358




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

کرامات شگرف


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
کرامات شگرف
کرامات شگرف آتش‌ گلستان شد در هندوستان ياد و نام امام حسين (ع) منزلت ويژه‌اي دارد ،عده بسيار زيادي از بازرگانان و ثروتمندان هند از مذاهب مختلف اعتقاد فوق‌العاده‌اي به حضرت سيدالشهدا دارند و براي برکت اموالشان همه ساله مقداري از ثروت خود را نذر سوگواري آن حضرت مي‌کنند.يکي از آنان هر ساله همراه سينه‌زنان حرکت مي‌کرد و همراه با آنان بر سر و سينه مي‌زد، هنگاميکه آن مرد بازرگان از دنيا رفت بنا به رسوم مذهبي خودشان بدن او را در آتش مي‌سوزانيدند تا خاکستر بدن را دفن نمايند.اما با کمال تعجب و شگفتي ديدند آتش در دست راست و قسمتي از سينه‌اش ابداً اثري نکرده است.پس بستگانش آن دو قطعه از بدن را به قبرستان شيعيان آوردند و گفتند:«اين دو عضو از آن حسين شماست»... 1التفات به زوّار حسینیآقای سید عبدالرسول خادم در همین سفر اخیر تشرف حقیر در كربلا (14 رجب 88) نقل كرد از مرحوم سید عبدالحسین كلیددار حضرت سیدالشهداء علیه السّلام پدر كلیددار فعلی كه آن مرحوم اهل فضل و از خوبان بود. شبی در حرم مطهر می بیند عربی پابرهنه خون آلود، پای خونین و كثیف خود را به ضریح زده وعرض حال می كند. آن مرحوم او را نهیب می دهد و بالا خره امر می كند كه او را از حرم بیرون نمایند، در حال بیرون رفتن گفت یا حسین علیه السّلام من گمان می كردم این خانه توست معلوم شد خانه دیگری است . همان شب آن مرحوم در خواب می بیند آن حضرت روی منبر در صحن مقدس تشریف دارند در حالی كه ارواح مؤ منین در خدمت هستند حضرت از خدام خود شكایت می كند. كلیددار می ایستد و عرض می كند یا جداه ! مگر چه خلاف ادبی از ما صادر شده ؟ می فرماید امشب عزیزترین مهمان های مرا از حرم من با زجر بیرون كردی و من از تو راضی نیستم و خدا هم از تو راضی نیست مگر اینكه او را راضی كنی . عرض كرد یا جدا! او را نمی شناسم و نمی دانم كجاست ؟ فرمود الا ن در خان حسن پاشا (نزدیك خیمه گاه) خوابیده و به حرم ما هم خواهد آمد و او را با ما كاری بود كه انجام دادیم وآن شفای فرزند مفلوج اوست و فردا با قبیله اش می آیند آنها را استقبال كن . چون بیدار می شود با چند نفر از خدام می رود و آن غریب را در همانجایی كه فرموده بودند می یابد، دستش را می بوسد و با احترام به خانه خود می آورد و از او به خوبی پذیرایی می نماید. فردا هم به اتفاق سی نفر از خدام به استقبال می رود چون مقداری راه می رود می بیند جمعی شادی كنان می آیند و آن بچه مفولجی كه شفا یافته همراه آورده اند و به اتفاق به حرم مطهر مشرف می شوند. 2معجزه حسینی تقی صالح مرحوم محمد رحیم اسماعیل بیگ كه در توسل به اهلبیت : و علاقه قلبی به حضرت سیدالشهداء علیه السلام كم نظیر و از این باب رحمت بركات صوری و معنوی نصیبش شده و در رمضان 87 به رحمت حق واصل شده نقل نمود كه در شش سالگی مبتلا به درد چشم و تا سه سال گرفتار بوده و عاقبت از هر دو چشم كور گردید در ماه محرم ایام عاشورا در منزل دائی بزرگوارش مرحوم حاج محمد تقی اسماعیل بیگ روضه خوانی بود و چون هوا گرم بود شربت خنك به مردم می دادند گفت از دائی خود خواهش كردم كه من به مردم شربت دهم ، فرمود تو چشم نداری و نمی توانی ، گفتم یك نفر چشم دار همراه من كنید تا مرا یاری دهد قبول فرموده و من با كمك خودش مقداری به مردم شربت دادم . در این اثناء، مرحوم معین الشریعه اصطهباناتی منبر رفته و روضه حضرت زینب (س) را می خواند و من سخت متاثر و گریان شدم تا اینكه از خود بی خود شدم ، در آن حال ، مجللّه ای كه دانستم حضرت زینب (س) است دست مبارك بر دو چشم من كشید و فرمود خوب شدی و دیگر چشم درد نمی گیری . پس چشم گشودم اهل مجلس را دیدم ، شاد و فرحناك خدمت دائی خود دویدم تمام اهل مجلس منقلب و اطراف مرا گرفتند، به امر دائی ام مرا در اطاقی برده ومردم را متفرق نمودند و نیز نقل نمود كه در چند سال قبل مشغول آزمایش بودم و غافل بودم از این كه نزدیكم ظرف پر از الكل است كبریت را روشن نموده ناگاه الكل مشتعل شد وتمام بدن از سر تا پا را آتش زد مگر چشمانم را. چند ماه در مریض خانه مشغول معالجه بودم از من می پرسیدند چه شده كه چشمت سالم مانده ، گفتم عطای حسین علیه السلام است و وعده فرمودند كه تا آخر عمر چشمم درد نگیرد. 3شفاعت از آيت‌الله حائري يزدي يکي از عجايبي که در مورد مرحوم آيت‌الله العظمي شيخ عبدالکريم حائري يزدي (ره) مؤسس حوزه علميه قم نقل مي‌کنند چنين است:ايشان در مواقعي که سرپرستي حوزه علميه اراک را بر عهده داشتند براي "آيت‌الله حاج آقا مصطفي اراکي "(ره) نقل کردند : «هنگامي که در کربلا مشغول تحصيل علم بودم در خواب ديدم شخصي به من گفت:«شيخ عبدالکريم! کارهايت را انجام بده و وصيت کن چرا که سه روز ديگر خواهي مرد». من از خواب بيدار شدم در حاليکه متحير بودم به خود گفتم:« اين يک خواب معمولي بود و تعبيري ندارد و آن را فراموش کردم.»روز سه‌شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم و خوابي را که ديده بودم کاملاً از ياد برده بودم ،روز پنج‌شنبه که درس‌ها تعطيل بود با بعضي از دوستان به باغ بزرگ مرحوم سيد جواد رفتيم ،در آنجا قدري گردش و تفرج و مدتي را با مباحث علمي گذرانديم. نهار را همانجا صرف کرديم و ساعتي خوابيديم من نيز در گوشه‌اي به خواب رفتم ناگهان لرزه شديدي سراسر وجودم را فرا گرفت دوستانم به سويم دويدند و هرچه عبا و روانداز همراه داشتند روي من انداختند ولي همچنان بدنم لرز داشت و در ميان آتش تب افتاده بودم، حالت عجيبي بود حس کردم که حالم بسيار وخيم است به اطرافيانم گفتم:«کاري از دست شما ساخته نيست زودتر مرا به منزلم برسانيد».آنان وسيله‌اي فراهم کردند و مرا به شهر کربلا رساندند و وارد منزل نمودند در منزل، بي‌حال و بي‌حس در بستر افتاده بودم، بسيار حالم دگرگون شده بود در اين ميان به ياد خواب سه شب پيش افتادم علائم مرگ را به وضوح مشاهده کردم و با در نظر گرفتن خوابي که ديده بودم مرگ را احساس کردم. ناگهان ديدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و چپ من نشستند نگاهي به يکديگر کردند و گفتند:«اجل اين مرد رسيده است مشغول قبض روحش شويم» در همان حال عجيب با توجه قلبي به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله‌الحسين (ع) متوسل شده و عرض کردم:«اي حسين عزيز! دستم خالي است و کاري نکرده‌ام و زاد و توشه‌اي براي آخرت خود تدارک نديده‌ام، تو را به جان مادرت زهرا (س) از من شفاعت نما تا خداوند مرگ مرا تأخير اندازد تا فکري به حال خود نمايم».بلافاصله پس از اين توسل ديدم شخصي نزد آن دو نفر آمد و گفت : «حضرت سيدالشهدا (ع) فرمودند شيخ عبدالکريم به ما متوسل شده و ما نيز در پيشگاه خداوند از او شفاعت کرديم تا مرگش را به تأخير اندازد و خداوند متعال تقاضاي ما را اجابت نموده است هم اکنون از نزد او خارج شويد!»در اين موقع آن دو نفر به هم نگاه کردند و گفتند :«سمعا و طاعه»پس ديدم آن دو نفر به همراه فرستاده امام حسين (ع) (سه نفري) صعود کردند و رفتند.در اين وقت احساس سلامتي کردم و به خودم آمدم صداي گريه و زاري اطرافيانم را شنيدم و متوجه شدم که بستگانم در اطرافم جمع شده و به سر و صورت خود مي‌زنند.خواستم دستم را حرکت دهم ولي از شدت ضعف نتوانستم آرام چشم گشودم و ديدم که به رويم پارچه‌اي کشيده اند، خواستم پايم را جمع کنم ولي متوجه شدم که دو انگشت بزرگ پايم را بسته‌اند، (گويا مرا آماده غسل و کفن کرده بودند). به هر زحمتي بود دستانم را تکان دادم و در آن حال شنيدم که کسي مي‌گويد:«ساکت شويد! گريه نکنيد، گويا بدن حرکت دارد!» همگان آرام شدند و رواندازي که به رويم کشيده بودند برداشتند و چشمم را گشودند و پاهايم را دراز کردند با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهيد کم‌کم از جا برخاسته و نشستم تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و بحمدالله پس از مدتي کوتاه بهبود يافتم و اين موهبت به برکت مولايم حضرت امام حسين (ع) حاصل شد. 4شفاعت امام حسين (ع) به خاطر مادر مرحوم آقا شيخ محمدحسين قمشه‌اي که از شاگردان سيد مرتضي کشميري بود در سن 18 سالگي در قمشه مبتلا به مرض حصبه شد، اطبا در مداواي او توفيقي نيافتند و ايشان فوت کرد.مادرش گفت:«دست به جنازه فرزندم نزنيد تا من برگردم»، قرآن را برداشت و گريه‌کنان به پشت بام رفت و اباعبدالله (ع) را شفيع قرار داد و گفت:«دست از شما برنمي‌دارم تا بچه‌ام زنده شود». چند دقيقه نگذشت که شيخ محمدحسين زنده شد و گفت : «برويد به مادرم بگوييد که شفاعت امام حسين (ع) پذيرفته شد.» او مي‌گويد:« وقتي مرگم نزديک شد دو نفر نوراني سفيدپوش را ديدم که گفتند:«چه باکي داري؟» گفتم :«اعضايم درد مي‌کند». يکي از آن دو دست به پايم کشيد راحت شدم، ديدم اهل خانه گريانند ولي هرچه خواستم بگويم که راحت شدم نتوانستم تا آن که آن دو من را به حرکت درآوردند در بين راه شخصي نوراني را ديدم که به آن دو فرمود:«ما سي سال عمر به او عطا کرديم» و فرمود:«او را به مادرش برگردانيد که يکباره ديدم همه گريان هستند»اکثر علماي نجف نقل کرده‌اند ايشان که مدتي بعد از ساکنان نجف شدند پس از سي سال به ديار باقي شتافتند. 5منابع:1، 2و3) داستانهاي شگفت‌انگيز شهيد آیت الله دستغيبمنبع: کرامات و مقامات عرفاني امام حسين (علیه السلام)
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 491]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن