واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آخرالزمان و شاعران معاصر نويسنده:سهيلا صلاحي اصفهانيمنبع:ماهنامه موعود در اشعار مهدوي ميتوان اشارتهايي را يافت كه بيانگر ناهنجاريها و آزمونهاي سخت بشري در آستانة ظهور است. همچنين به خوبي ميتوان باور به ظهور منجي و نيز شرايط عصر طلايي ظهور را در ابيات برخاسته از جان و دل شاعران بازيافت. تصويري كه شعراي معاصر از شرايط آن روزگار ترسيم كردهاند، ويژگيهاي بارزي دارد. از آن جمله: 1. آشفتگي جهانحميد سبزواري وضعيت جهان را در واپسين مراحل حيات مادي اين گونه توصيف ميكند:جهان نشسته به خون اي خدا چه بيداد استدرخش صاعقة ذوالفقار ميخواهمو نيز ميگويد:زمانه بيخبر از سيرت و صفاي دل استتو دلبرانه بيا، باب باوري بگشابه انتظار رهايي نشسته شرق اسيرز قلب غرب تبهكار معبري بگشامحمدجواد محبت به تنگ شدن عرصه بر جهان اشاره ميكند:تنگ شد عرصه بر جهان اي كاشمنتقم، كار را شروع كندصالح محمدي با ذكر تشبيه زيبايي، چنين ميگويد:بيتو دنيا شيخ صنعايي ست در شب غوطهوربيتو هستي مثل يك تاريكي بيانتهاست2. بيثباتي زميناز نگاه حسين اسرافيلي، آخرالزمان هنگامة لرزيدن زمين است:زمان سرگشته ميگردد، زمين بر خويش ميلرزدصدا در كوه ميپيچد ز طوفاني كه ناپيداستقيصر امينپور نيز از ويراني آن ياد ميكند:تو از حوالي اقليم هركجا آبادبيا كه ميرود اين شهر، رو به ويراني«تنهايي زمين» تصويري است كه عليرضا قزوه رقم ميزند:از آسمان چهارم، مسيح بازگشته ستزمين ولي چه تنهاست، مگر تو بازگردياحد دهبزرگي ميگويد:زمين گشته بتخانة بيكرانتبردار ايمان تباران كجاست؟پيامد بيثباتي، سردي است كه گريبان زمين را ميگيرد. ذبيحي چنين ميسرايد:دشت خسته، كوه ابري، آسمان خاكستريراه در پيش و زمين سرد و زمان خاكستريقربانعلي عاليزاده نيز همدل با ديگران زمزمه ميكند:اينجا كجاست، تيرهترين چهرة زميناينجا كه هيچ تشنه به باران نميرسد3. نابهساماني انسانظهور، هنگامي به وقوع ميپيوندد كه انسانِ آسيبپذير، با ابليس درون خود، با درد و يأس و با فريب و كينه دست و پنجه نرم ميكند.بهروز ياسي ميگويد:حال و روز من بد است، خستهام از اين زميناز پرندهها بپرس، يا خودت بيا ببينمحمدعلي شيخ الاسلامي نيز اشاره ميكند:چه ابليسي تنيده در وجود ما، خداي منمسيحا هم ندارد لطف اعجازش اثر، حتياحد ده بزرگي، ذبيح الله ذبيحي و يوسف شيردژم هم از يأس ميگويند:در اين دشت دلگير يأس آفريننواي خوش آبشاران كجاست؟كوله بار از شوق خالي، پاي رفتن لنگ لنگمثل جنگلهاي بيخورشيد، جان خاكسترياگرچه زلزلة يأس ميوزد امافرو نميشكند برج بردباري مانالة كاكايي از درد نيز شنيدني است:چون عصاي موريانه خورده، دستهاي منزير بار درد تار و مار شد، نيامديبيشك در چنين شرايطي غم از هر سو، سراغ دل انسان را ميگيرد و به قول سبزواري:دلي نماند كه خار غمي در آن نخليددر اين زمانه يكي غمگسار ميخواهمعبدالعظيم ساعدي هم ميگويد:غم بزرگ زمانه سياه كرده زمينتو از تبار طلوعي چه ناب ميآييبسيار طبيعي است كه در چنين وضعيتي با مرگ عاطفهها مواجه باشيم. محمود شاهرخي چنين ميسرايد:بنگر بناي مردمي و مهر گشته سستاي آنكه پشت ملكِ بقا از تو محكم استو حميد سبزواري با او همراهي ميكند:فضاي عاطفه تنگ است و اين قفس دلگيربه وسعت چمن آرزو دري بگشايبيپناهي انسان نيز نتيجة ديگري است كه يداللهگودرزي به آن اشاره ميكند:در وسعت قديمي اين وسعت عبوسايمان به بيپناهي انسان ميآورمو به قول سلمان هراتي:روزي هزار مرتبه تا مرگ ميرويمروزي هزار مرتبه تكرار ميشويم4. هجوم فتنههادر اغلب سرودههاي مهدوي ميتوان ردپاي فتنههاي آخرالزمان را يافت. به عنوان مثال محمود شاهرخي خطاب به امام عصر(ع) ميگويد:اي خادم در تو سليمان! ببين كنوندر دست ديو فتنهگر قرن، خاتم استو باز در بيتي ديگر ميآورد:اي از تو جمع، خاطر شوريدگان! ببينكار جهان ز فتنة ايام درهم است.حميد سبزواري نيز از فتنهها بدينگونه ياد ميكند:ز خانه خانة اسلام ناله ميشنومتسلّي دل اين سوگوار ميخواهمبه محو فتنة دجال شوم خون آشامقيام قائم حيدر تبار ميخواهمز قدس و كعبه امان رفته، اي اميد و امانبيا كه خاطر اميدوار ميخواهمسبزواري همچنين در غزلي ديگر ميسرايد:دوباره سامريان فتنة زمان شدهاندزمين به تندر الله اكبري بگشايفلك ز فاجعة مسجد خليل تپيدصلاي عدل زن و دست كيفري بگشايدر شعر سيميندخت وحيدي، چنين به گرفتاريهاي آخرالزمان اشاره شده است:زمين اسير بلا شد، ميان شعله رها شدبرفت آتشم از سر، خدا كند كه بياييو بهروز ياسمي هم از هجوم فتنهها به ياد «عصر قاسطين» ميافتد:حال و روز من كه هيچ، ماه و سال ما همهمثل قرن آتش است، مثل عصر قاسطينمحمد جواد غفورزاده ميگويد:اكنون كه خط آتش و خون پيش روي ماستاي دادخواه خون خدا در برم بيااشارة مصطفي عليپور هم در عين ادبي بودن، باور به ايجاد فتنه در فصل نهايي عالم را حكايت ميكند:هجوم عاصي طوفان به فصل غيبت توچه سروها كه شكست و چه ريخت گلهايي!در شعر افشين علاء نيز سخن از رهايي زمين از بند فتنة تزوير و نيرنگهاست:برگرد تا زمين و زمان را رها كنندچپها و راستها، و سياه و سفيدهابازآ كه خلق را نكشاند به سوي خويشبازار پر فريب مراد و مريدها همچنان كه اشاره شد بخش ديگر سرودهها نويد آمدن نجاتبخش موعود را ميدهند، مانند:شبي با نسيم سحر خواهد آمدگل از پرده روزي به در خواهد آمدمشفق كاشانيآن قيام بزرگ رستاخيربيظهور تو كي وقوع كندمحمدجواد محبتصداي سم سمند سپيده ميآيديلي كه سينة ظلمت دريده ميآيدبه پاسداري آيين آسماني ماگزيدهاي كه خدا برگزيده ميآيدنصرالله مردانيتو خواهي آمد و آواز با تو خواهد بودپرنده و پر و پرواز با تو خواهد بودحسين منزويميآيد از نهايت ابهام آسمانيك مرد از اهالي اقليم يادهاناصر همتيشب غليظ در اين كوچهها نميپايددر آن دمي كه تو با چلچراغ ميآييسلمان هراتيو سرانجام در بسياري از ابيات معاصرين، سيماي هستي پس از ظهور، خوش ميدرخشد:پس از بادهاي هرزه گرد فصل بيرنگينسيم روح بخش از چشم آن موعود برميگشتحميد مبشربيا به خانه كه اميد با تو برگرددهزار مرتبه خورشيد با تو برگرددبيا عزيزترين يوسفم كه در نفسيبهار رفته به تبعيد با تو برگرددمصطفي محدثي خراساني ببين مولا به محض اينكه از عشق تو ميگويمجهان را شوق يك فرداي نامحدود ميگيردصالح محمدي امينفردا هزار آينه عطر نور در كوچههاي شهر ميپيچدفردا سرآغاز زلاليهاست، فصل بلوغ سبز انسان استمهدي مظفري ساوجيتو رهايي، نويد سحرگاه عيديمن تو را اي نسيم سحر! ميشناسمسهيل محموديهزار آينه ميرويد به هرجا مينهي پا راهمين قدر از تو ميدانم هوايي كردهاي ما رامنصوره نيكوگفتار«ميراث رسولان» غزلي كوتاه از مرتضي نوربخش است كه در همين حال و هوا سروده شده:گامهايت صبح را تفسير خواهد كردخاك را از تيرگي تطهير خواهد كردباغ آوازت كه ميراث رسولان استشاخساران را پر از تكبير خواهد كردبا تو اصل عدل عالمگير خواهد شدبا تو رنگ زندگي تغيير خواهد كردتا بيايي آفتاب، اين همركاب تودر غروب واپسين تأخير خواهد كردمن چنان در ديدنت محوم كه پندارممرگ در ديدار با من دير خواهد كرد
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4118]