تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836441205
فقه و عقل(1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون: فقه و عقل(1) نویسنده : ابو القاسم عليدوست تاريخچه قانون، ضرورت جعل و عمل به آن، به تاريختشكيل زندگى جمعى بشر برمىگردد و از روزى كه انسان، به زندگى اجتماعى گراييد ولو به گونهاى بسيار ساده وابتدايى، ضرورت وجود قانونى كه بتواند آن اجتماع ساده وغير پيچيده را به نحو احسن اداره كند احساس شد. آنگونه كهاز برخى آيات قرآن نيز استفاده مىشود، تاريخ تشريع قانوندر قالب «دين الهى» به همان زمانهاى ابتدايى چون زماننوح برمىگردد. قرآن در اين باره مىفرمايد: «تشريع كرد[خداوند] براى شما از دين آنچه را به نوح توصيه كرده بود وآنچه را وحى كرديم بر تو و آنچه را به ابراهيم و موسى وعيسى توصيه كرديم كه دين را بپاداريد و در آن اختلاف نكنيد» (شورى، آيه 13) امام كاظم(علیه السلام) فرمودند: «ان لله على الناس حجتين، حجة ظاهرة وحجة باطنة فاما [اما] الظاهرة فالرسل والانبياء والائمة - عليهم السلام - واما الباطنة فالعقول.» (خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجت آشكار و حجتپنهان. حجت آشكار، رسولان و پيامبران و امامان - عليهم السلام -هستند و حجت پنهان، عقول مردم است.) (1) دين و قانون (شريعت) - آنگونه كه از آيات متعدد قرآناستفاده مىشود دين به دو بخش عمده ايمان و عمل صالحتقسيم مىگردد. از همين رو قرآن دهها بار واژه «امنوا» را دركنار «عملوالصالحات» ذكر فرموده و اين دو را مكمليكديگر معرفى كرده است. شايد يكى از گوياترين آيات درقرآن كريم در مورد دين - كه گاه از آن به «بر» تعبير مىشود -اين آيه كريمه باشد: «ليسالبر ان تولوا وجوهكم قبلالمشرق والمغرب و لكنالبر من آمنبالله واليوم الآخر و الملائكة و الكتاب ...» (بقره، آيه 177) در اين آيه شريفه ابتدا به عنصر ايمان به خداوند،قيامت، فرشتگان، كتاب و پيامبران اشاره مىگردد، سپس ازپرداخت ماليات خاص - كه نوعى ارتباط وثيق با اهل بيت -عليهمالسلام - را به همراه دارد و نيز ماليات عام - يعنىزكات - و پرستش خداوند آن هم در نماز كه تجلى ايمانعملى به خداوند است، صحبت مىشود و در پايان متذكرمىگردد كه وفاى به عهد و نيز صبر و پايدارى، از عناصرمهم و مؤثر در تحقق «بر»، به شمار مىروند. توجه و دقت در سير اين آيه، مفهوم كلام رسولاكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را روشن مىسازد كه فرمودند: «من عمل بهذه الآيةفقد استكملالايمان» (2) با اين توضيح به نقش والاى قانون كه در فرهنگ قرآن ازآن به «شريعت» تعبير شده است، مىرسيم چرا كه عملصالح كه ركن ركين دين به شمار مىرود، بدون قانون وشريعت امكان ندارد. علم فقه و دين - با توضيحى كه ارائه شد به نقش اساسىعلم فقه به عنوان علمى كه متكفل بيان قانون و شريعتالهى است مىرسيم و از همين روست كه تفقه در دين موردامر الهى قرار مىگيرد (3) و پايه دين (4) محسوب مىشود. دين و عقل - تمام اديان الهى تا آنجا كه دچار تحريفوتدليس نشده باشند، مطابق موازين عقل هستند. ونمىتوان دينى را الهى فرض كرد اما با اين وديعه الهى كهخداوند آن را براى تشخيص و تمييز صحيح از ناصحيح وصلاح از فساد، (5) در طبيعت آدمى قرار داده است، مخالفباشد وگرنه تضادى بين تشريع پروردگار (دين) و تكوين او(قرار دادن عقل بدين منظور) صورت مىگيرد و اين امر باحكمت الهى سازگار نيست. اسلام و عقل - از آنجا كه اسلام خاتم اديان و دستوراتآن فرازمانى و مكانى است، بيش از هر مكتب ديگرى عنصرعقل در آن حضور دارد، به گونهاى كه اگر دين اسلام را دينتعقل و شريعت آن را، شريعت عقل بناميم كلامى گزافنگفتهايم. تاكيد مكرر قرآن حكيم، بر تعقل (6) و ستايشامامان معصوم(علیه السلام) از عقل، دليل ديگرى استبر لزومحضور پررنگ عقل در عرصه اعتقاد و عمل دينى، و از آنجاكه اين بحث مقدمهاى استبر موضوع مقاله به اختصار ازآن مىگذريم. فصل اول منابع علم - واضح است كه يكى از مسائل مهم در هرعلمى توجه به منابع و مداركى است كه مسائل آن علملزوما مستند به آنها است و آن مدارك، دليل و برهان آنمسائل مىباشد. در گذشته، از اين مدارك به «مبادىتصديقيه علم» ياد مىكردهاند و امروزه يكى از پردامنهترينمباحث در مسئله شناخت، بحث از مبادى تصديقيه علوماست. در علم فقه نيز به نوبه خود اين مسئله با عنوان «منابعفقه» هميشه مورد بحثبوده است، چرا كه گزينش منابعتاثير بسزايى در نحوه اجتهاد و استنباط فقيه دارد. نظر اصوليان شيعه و سنى پيرامون منابع فقه - نظرمعروف شيعه اين است كه منابع استخراج احكام، چهار چيزاست: قرآن، سنت، اجماع و عقل. در كنار اين نظر با اينتعبير، تعابير ديگرى هم وجود دارد كه با نظريه مشهور شيعهيا در اصل نظر تفاوت دارد يا در تعبير. مثلا شيخ مفيدمىفرمايد: اصول احكام سه چيز است: قرآن، سنتپيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اقوال ائمه(علیه السلام) و عقل را راهى مىداند براىرسيدن به علم نهاده شده در اين اصول. (7) محقق در معتبر مىفرمايد: مستند احكام نزد ما شيعيان پنجچيز است: قرآن، سنت، اجماع، عقل و استصحاب. (8) محمدبناحمد سرخسى اصول احكام را سه چيزمىداند: كتاب، سنت و اجماع، سپس به قياس بعنوان اصلىكه از اين اصول سه گانه استنباط مىشود، اشاره مىكند. (9) محمد غزالى به چهار اصل معروف (قرآن، سنت،اجماع و عقل) اشاره مىكند، منتها مورد حكم عقل رامسئلهاى خاص مىداند. عبارت وى چنين است:«والدليلالعقلى المقرر على النفى الاصلى». (10) ابراهيم شاطبى به كتاب، سنت، اجماع و قياس اشارهمىكند ولى اصل و ريشه دو مورد اخير را كتاب و سنتمىداند. (11) علىبنمحمد آمدى به كتاب، سنت، اجماع، قياس،استدلال، مذهب صحابى، استحسان و مصالح مرسله بهعنوان اصول احكام اشاره مىكند. (12) منابع فقه و عقل - از منابعى كه عملا نمىتواند موردمخالفت هيچ فقيهى قرار گيرد، «عقل» است. منبع بودن عقلرا - حداقل براى استنباط برخى احكام (13) - شيعه و سنى،اخبارى و اصولى، اشعرى (14) و غير اشعرى، پذيرفتهاند. (15) از اين بالاتر بايد گفت عقل نه تنها به عنوانيك منبع مستقل در استنباط احكام مطرح استبلكه علاوهبر اين، عقل در تفسير صحيح ساير منابع و برداشت منطقىاز آنها، همچنين در تبيين بسيارى از موضوعات وابسته بهمصلحت و مفسده (16) و در سنجش رابطه منابع بايكديگر (17) كارآيى دارد به گونهاى كه ميتوان گفت: آغاز،نيرو، آبادانى و ختم فقه به عقل است. (18) البته از اين نكتههم نبايد غافل شد كه گاه استفاده از عقل در كشاكش افراط وتفريط قرار گرفته است. لذا تبيين «جايگاه عقل در استنباطاحكام» بسيار لازم و مفيد به نظر مىرسد. و در يك كلاممىتوان گفت: امر فقيه نسبتبه استفاده از عقل در استنباط،داير بين «لازم» و «ممنوع» است و «حد وسط» ندارد.بنابراين عقل در تشخيص بسيارى از موضوعات فقهى و درهنگام تعارض بين ادله، به داورى مىنشيند و حكم مىكند.حال سؤالى كه مطرح مىشود اينكه مراد از «عقل» به طورمطلق چيست؟ و آيا «عقل فقهى» اصطلاح خاصى دارد يانه؟ تفسير عقل - امامان معصوم(علیه السلام) و فرهيختگان علم وحكمت «عقل» را بطور مطلق به بيانهاى مختلفى تفسيرنمودهاند چون: «عقل چيزى است كه بوسيله آن خداوند پرستشمىشود و بهشت ما بدست مىآيد.» (19) «عقل، اول مخلوق از مجردات است كه خداوند آن را ازنور خود از طرف راست عرش آفريد» (20) «عقول، امامان و راهنمايان افكارند» (21) «عقل براشياى مختلفى اطلاق شده است از قبيل: اولمخلوق خداوند، خصلت و حالتى پسنديده از حالات نفسانسانى، قوه و نيرويى كه انسان با آن مىانديشد و انسان را ازحيوان متمايز مىسازد» (22) «عقل به انسان توانايى مىدهد كه كاملا بر خود مسلطشود، غرايز لگام گسيخته خود را مهار نمايد و قوه وخلاقيتخود را براى انجام كارهاى نيك و زيبا جهتدهد.» (23) واضح است كه نمىتوان هيچيك از تعاريف فوق راتعريف حقيقى و ماهوى عقل به حساب آورد چرا كه هركدام از اينها به بيان اثر يا آثارى از عقل پرداخته است. و اصولا مىتوان ادعا كرد كه بشر با توان بشرىنمىتواند حقيقت و ماهيت عقل را بطور دقيق بفهمد زيراقوه و نيرويى كه بخواهد با آن عقل را درك كند، خود عقلاست، پس هم عالم و مدرك عقل است و هم معلوم ومدرك، و اين در حالى است كه شرط شناخت دقيق ماهيتيك چيز، آن است كه مدرك برتر از مدرك و معلوم باشد. لكن آنچه امر را آسان مىسازد اين است كه ما به منظورداشتن فهمى صحيح از عقل ناچار نيستيم ماهيت آن را دقيقادرك كنيم بلكه شناخت آثار عقل كافى است و نياز ما رابرطرف مىسازد. عقلانى بودن دين و دينى بودن عقل - از آنچه گفتيم بهنكات ذيل مىرسيم: 1- آنچه از زمانهاى بسيار گذشته (24) مطرح بوده و هنوزهم برخى بر آنند كه انديشه «رويارويى عقل و دين» يا «عقلو شريعت»، انديشهاى است ناصواب و ريشهاش جهل (25) به دين و شريعت از يك سو، و به حقيقت عقل، از سوىديگر است. گاه دين و شريعت را به مجموعهاى از امورتعبدى و فوق عقل تفسير كردند و زمانى آن را عاطفه محضدانستند كه در مقابل عقل است. (26) برخى هم رسما اعلانكردند «دين از انفعالاتى همچون ترس از بلا و اميد به بهرهيابى، يابهبود كار سرچشمه مىگيرد» (27) روشن استشريعتى هم كه ازاين دين منبعث گردد تا چه پايه عقلستيز و خرددشمناست! از سوى ديگر، بر سر عقل نيز همان آمد كه بر سر دين!برخى آن را «روشى» محض براى جدل و سفسطه دانستندكه به هر چه علاقهمند شود به نفع آن قيام مىكند و آن رااثبات مىنمايد! (28) بدون آن كه صبغه «ارزشى و عرشى»داشته باشد. برخى هم عقل را در زندان تدبير امورزندگى (29) و سياست و مكر (30) حبس نمودند، و جنگىموهوم بدون چشمانداز صلح بين دين و شريعت از يك سو،و عقل از سوى ديگر ايجاد كردند و اينها همه برخلاف تعاليمى است كه قرآن كريم و راهنمايان معصوم دين به ماآموختهاند! آنچه ما آموختهايم نه تنها«عقلانيت دين» و همراهىدين با عقل استبلكه «دينىبودن عقل» هم جزءآموختههاى ما است. عقل درزبان قرآن و مفسران راستين آنبر جوهرى قدسى و حقيقتىعرشى اطلاق مىشود كهايمان، تدبر، شناختحسن ازقبيح و صحيح از غلط درگزارههاى كلى، (31) از اينگوهر است. 2- انكار درك حسن و قبح موجود در برخى از افعال ازسوى عقل - كه توسط عدهاى صورت گرفته است - بغايتناصواب و مخالف صريح نقل و وجدان است. براستى چهكسى است كه درك حسن عدل و قبح ظلم را بتواند انكار كندو به فاعل اين دو عمل يكسان بنگرد؟! با سيرى كه در بحث داشتيم، تا حدودى با عقل و كار آنآشنا شديم. حال سؤالى كه مطرح است اينكه: منظور ازعقل در فقه همين گوهر استيا تعريف خاص ديگرى دارد؟ نظر مرحوم شهيد صدر و نقل آن - مرحوم شهيد صدردر پاسخ به اين مسئله، فرموده است: «مراد از حكم عقلى، حكم قوه عاقله به معنى فلسفى آن نيستبلكه مراد حكمى است كه عقل بطور جزم و يقين، بدون استناد بهقرآن و سنت آن را صادر مىكند.» (32) لكن مىتوان به قطع ادعاكرد كه اصوليين و فقيهان را اصطلاحى در مورد واژه «عقل»نيست و هرگاه از آن صحبت مىكنند، مرادشان همان گوهرقدسى كه قوهاى است از قواى نفس ( عقل فلسفى)مىباشد، چنانچه از روايات هم اصطلاح خاصى در موردعقل استفاده نمىشود بلكه در برخى روايات، آثارى به عقلنسبت داده شده كه دقيقا در فلسفه از عقل خواسته شدهاست. (33) بلى، وقتى صحبت از «عقل فقهى» به عنوان منبعى ازمنابع شريعتبه ميان مىآيد، عقلى اراده مىشود كه در كناركتاب و سنت و در عرضآنهاست، نه متكى بر اين دو،و ابزارى در تفسير و تبيين ايندو. اما اين تقيد موجبنمىشود كه بگوييم: مراد ازعقل فقهى و حكم آن،مصطلح فلسفى آن نيست و ازهمين جا به ملاحظهاى كه برفرمايش مرحوم صدر وارداست پى مىبريم چون بينحكم قطعى عقل بدون استنادآن به كتاب و سنت، با حكمعقل فلسفى تضادى نيست تا فرمايش ايشان صحيح باشد.بنابراين مراد از عقل فقهى، همان عقل به معناى شناختهشده در فلسفه و غيره است، و فقيهان و اصوليين را در اينزمينه اصطلاح خاصى نيست. پينوشتها: 1) ابومحمدحسن حرانى، تحفالعقول، كتابفروشى اسلاميه، تهران،ص 201. 2) محمدحسين طباطبايى، الميزان، مؤسسه اعلمى، بيروت، ج 1،ص 431. 3) قرآن كريم در اين زمينه مىفرمايد: «فلو لا نفر من كل فرقة منهمطائفة ليتفقهوا فىالدين... (توبه، آيه 122). «چرا از هر گروهىطايفهاى كوچ نمىكنند تا با تلاش و كوشش، در دين فقيه و فهيمگردند... .» 4) اشاره استبه حديثى ار رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) كه: «لكل شئ عماد وعماد هذا الدين الفقه»، «براى هر چيز پايهاى است و پايه اين دين«فقه» است»، محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، مؤسسه وفاء،بيروت، ج 1، ص 216. 5) امام صادق(علیه السلام) در تعريف عقل فرمودهاند: «و عرفوا بهالحسنمنالقبيح» [با عقل زيبا را از زشت تشخيص مىدهند] كلينى،كافى، انتشارات علميه اسلاميه، تهران، ج 1، ص 33. 6) مانند آيات 44، 73، 76، 242 از سوره بقره و... 7) رساله اصول فقه، از مرحوم شيخ مفيد، ضميمه «كنز الفوائدكراجكى»، مكتبة المصطفوى، قم، ص 186. 8) ص 5، واضح است كه اين نظر همان نظريه معروف شيعه استبدون اينكه استصحاب را مستقل از بقيه محاسبه نمايند. 9) اصول السرخسى، مكتبة المعارف، رياض، ج 1، ص 279. 10) المستصفى، دارالذخائر، قم، ج 1، ص 100. 11) الموافقات، دارالفكر، ج 3، ص 200. 12) الاحكام فى اصولالاحكام، دارالكتابالعربى، بيروت، ج 1، ص208. 13) مانند وجوب يادگيرى احكام و غير اينها. ملاحظه شود «الفوائدالمدينة» از محمدامين استرآبادى، ص 201. 14) ملاحظه شود تفسير كبير، ج 20، ص 172، در تفسير آيه «و ما كنامعذبين» سوره اسراء، آيه 15. 15) نكتهاى كه بر آن تاكيد داريم اين است كه هيچ فرقهاى عملانمىتواند منبع بودن عقل را براى برخى احكام انكار كند، چنانچهدر پاورقى سابق به بعضى موارد اشاره شد. آقاى جعفرىلنگرودى به نقل از كتاب الفوائدالجديدة مىنويسند: «اشاعره هرچند به زبان، منكر حسن و قبح عقلى هستند اما عملا آن را انكارنمىكنند. مگر نه اين است كه غزالى اشعرى است، با اين حالكتاب احياء علومالدين و كيمياى سعادت را در اخلاق نوشتهاست، و حال اينكه اساس علم اخلاق، تكيه زدن به حسن و قبحعقلى است. همينطور است ملاى روم و محيىالدين عربى كه ازاشاعره هستند اما در آثار خود حسن و قبح عقلى را پذيرفتهاند.(مكتبهاى حقوقى، ص 11)، نقل ما از آقاى حسين نجوميان در«مبانى قانونگذارى و دادرسى، ص 107، بنياد پژوهشهاىاسلامى، مشهد) چنانچه ملاحظه مىشود نويسنده الفوائدالجديدة نيز بر اين باور است كه اشاعره عملا منكر حسن و قبحعقلى نيستند و با اين عدم انكار، راه براى پذيرش عقل به عنوانيكى از منابع احكام باز مىشود، و اين همان باورى است كه ما برآن هستيم و لذا غزالى اشعرى «عقل» را در المستصفى به عنوانيكى از منابع - ولو در برخى مسائل - مطرح مىكند. 16) مانند تشخيص مصاديق عدل و ظلم. 17) از جاهايى كه بطور پررنگ از عقل استفاده مىشود در حلتعارضى است كه بين ادله شرعيه واقع مىشود. مانند تعارضى كهبين دو خبر صحيح واقع مىشود و از عقل در حل آن استفادهمىشود. توضيح بيشتر را در كتب اصولى - باب تعادل و ترجيح -مطالعه نماييد. 18) مضمون حديثى است از امام صادق(علیه السلام) در اصول كافى، ج 1، ص33. 19) ترجمه حديثى است از امام صادق(علیه السلام) در كافى، انتشارات علميهتهران، ج 1، ص 91. 20) مضمون حديثى است از امام صادق(علیه السلام) در كافى، ج 1، ص 23. 21) از امام اميرمؤمنان(علیه السلام) در بحار، مؤسسه وفا، بيروت، ج 1، ص 96. 22) از صدرالمتالهين شيرازى در شرح اصول كافى، انتشارات مكتبةالمحمودى، ص 18 و 19. 23) از نيچه فيلسوف آلمانى، ملاحظه شود «فلسفه نيچه»، ص 43 و44، نقل ما از داوود الهامى در «جستجو در عرفان اسلامى»انتشارات مكتب اسلام، قم، ص 169. 24) برخى معتقدند اين انديشه به زمان ظهور مسيحيتبرمىگردد،ملاحظه شود مقاله «مفهوم عقل دينى» از آقاى محمدتقى فاضلدر مجله نقد و نظر، شماره سوم، ص 167، تابستان و پاييز 1374. 25) البته در بررسى اين مساله به علل ديگرى براى مبارزه با عقل وعقلگرايى - چون افراط در اخذ به عقل و سوء استفاده از او وسودمند بودن اين مبارزه براى حاكمان و قدرتمندان - برمىخوريم. همان، ص 19، 34 و 208، مقالات از آقايان: جعفرسبحانى، حسين مدرسى و محمدتقى سبحانى. 26) از «فوئر باخ»، ملاحظه شود مقاله «بستر تاريخى دفاع عقلانى ازدين» از آقاى اكبر قنبرى در مجله نقد و نظر، شماره دوم، ص 95،بهار 1374. 27) از «هيوم»، همان، ص 91. 28) ملاحظه شود الحدائق الناظرة، دارالكتبالاسلامية، قم، ج 1، ص127 و... . 29) اقاى «ميتالينوس» در مصاحبه با مجله «نقد و نظر» شماره دوممىگويد: دانشمندان روحانى ما و فلاسفه و بزرگان هميشهگفتهاند: براى حل مسائل دنيا از مسائل عقلى استفاده كنيد. تنهاكسانى براى خدا مىتوانند صحبت كنند كه نور خدا در قلب آنهامتجلى شده است. 30) ملاحظه شود كافى، انتشارات علميه اسلاميه، ج 1، ص 11. 31) مراجعه شود به كافى، كتاب عقل و جهل، در اين بخش از كتابآثارى كه ذكر كرديم با آثار ارزشمند ديگرى براى عقل ذكر شدهاست. 32) بحوث فى علمالاصول، مكتبالاعلامالاسلامى، ج 4، ص 119. 33) ملاحظه شود كافى، انتشارات علميه اسلاميه، ج 1، ص 33، ومقايسه شود با اسفار، ج 7، پاورقى ص 83، از مرحوم سبزوارى. منبع:www.lawnet.ir ادامه دارد... /ج مقالات مرتبط فقه و عقل(2)
فقه و عقل(2) نویسنده : ابو القاسم عليدوست فصل دوم در فصل سابق كار عقل را بيان كرديم، چه هنگامى كه درعرض قرآن و سنتبه عنوان منبعى مستقل براى استنباطاحكام به كار مىآيد و چه آن هنگام... ادامه...
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 544]
صفحات پیشنهادی
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها