واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دست هاي بريده نويسنده:مرتضي دانشمند سوره ي مسد بعضي صبح هاي زود، پيامبر از خانه بيرون مي رفت تا به کارهاي مردم رسيدگي کند يا به بازار مي رفت تا نان يا خرمايي تهيّه کند و به خانه بياورد. در راه، پشت در خانه، نگاهش به آشغال ها، خاکروبه ها، غذاهاي فاسد و ميوه هاي گنديده مي افتاد. بوي بدآنها فضاي پاک صبح را آلوده مي کرد؛ آن گاه نگاهش به ابولهب مي افتاد. خانه اش از خانه آنها دور نبود. او را مي ديد که مي خندد و با شيطنت به خانه مي رود. ابولهب مرد ثروتمند مکه بود. از راه ربا خواري و نزول خواري ثروت زيادي به دست آورده بود. خانه بزرگ و باشکوهي داشت. غلامان و کنيزان فراواني به فرمانش بودند. او و همسرش، « ام جميل» هر روز، آمدن و رفتن پيامبر را زير نظر داشتند. ابولهب در کوچه ها به دنبال پيامبر راه مي افتاد. هرگاه پيامبر با کسي گفت و گو مي کرد، زود خودش را آنجا مي رساند و با صداي بلند مي گفت: «او دروغ مي گويد! او پيامبر نيست. به سخنانش گوش ندهيد. حرف هايش را باور نکنيد!». پيامبر همه اينها را مي ديد، مي شنيد و صبر مي کرد. ام جميل هم بيکار نمي ماند. به بيابان مي رفت. در ميان بوته ها مي گشت. تيزترين خارها را جدا مي کرد. با ريسماني از ليف خرما مي بست. به گردن مي انداخت و با خود به شهر مي آورد و هنگام شب در راه مي ريخت؛ همان راهي که پيامبر از آنجا به خانه اش باز مي گشت. بعضي از خارها به پاي پيامبر فرو مي رفت و پيامبر با پاي مجروح به خانه مي رسيد. سوزش خارها را احساس مي کرد. خارها را از پاي در مي آورد و براي هدايت آنها دعا مي کرد.
دشمني آنها با پيامبر از يک روز صبح شروع شد. روزي که ابولهب وهمسرش مثل همه مردم شنيدند که محمد خود را فرستاده خدا مي خواند. به مردم مي گويد آيه هايي از آسمان بر او نازل مي شود. فرشته اي به نام جبرئيل آن آيات را بر او مي خواند و آنها را به برادري دعوت مي کند. بين انسان هاي سياه و سفيد فرقي نمي گذارد. آدم هاي ثروتمند و فقير برايش فرقي ندارند. به مهرباني کردن به زيردستان و غلامان فرمان مي دهد. از دروغ گويي و سخن چيني بدش مي آيد. به مردم مي گويد: «با همسرانشان مهربان باشند، آنها را نزنند و حرف زشت و دشنام ندهند. دست خالي به خانه برنگردند. براي همسران و فرزندانشان هديه بخرند و با دستاني پر به خانه بروند». مردم حرف هاي پيامبر را مي شنيدند و دسته دسته ايمان مي آوردند؛اما عده اي که ابولهب هم با آنها بود،با او دشمن شدند. آنها دوست داشتند هر کاري که مي خواهند بکنند. غلامان و خدمتکاران را شکنجه دهند، آدم ها را خريد و فروش کنند. دخترها را زنده به گور کنند. وقتي به کسي پول قرض مي دهند، چند برابر آن را پس بگيرند. هر روز که مي گذشت تعداد زيادي از غلامان و بردگان به پيامبر ايمان مي آوردند و ديگر از فرمان هاي اربابان شان اطاعت نمي کردند. خدا را عبادت مي کردند و بت هاي چوبي و سنگي را دور مي انداختند. همه اين کارها ابولهب را خشمگين مي کرد. يک روز ابولهب از خانه بيرون آمد. کسي نمي دانست چه فکري در سر دارد؛ اما نزديکان او مي دانستند که او براي آزار دادن پيامبر نقشه تازه اي کشيده است. ابولهب نمي دانست که خدا فکرهاي او را مي داند. او نمي دانست خداوند پيامبرش را چقدر دوست دارد. وقت آن بود که خداوند سزاي کارهاي ابولهب را بدهد. آن روز مردم در مغازه ها و خانه ها ايستاده بودند. کوچه ها و راه ها شلوغ تر از هميشه بود. مردم چيزهايي را با يکديگر مي گفتند. عده اي هم مي شنيدند و سر تکان مي دادند؛ انگار همه منتظر حادثه اي بزرگ بودند؛ اما ابولهب از همه چيز بي خبر بود. آرام آرام خود را به مردم رساند و نزديک آنها ايستاد. با آمدنش همه ساکت شدند. انگار مي خواستند چيزي را از او پنهان کنند. يکدفعه از ميان جمعيت صدايي برخاست. مردي با صداي بلند، سخناني را خواند که براي ابولهب تازگي داشت. سخناني را که فرشته وحي بر پيامبر نازل کرده بود. بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرِّحمِ تَبَّت يَدَا أبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ(1) مَا أغنَي عَنهُ مَالُهُ وَ مَا کَسَبَ(2) سَيَصلَي نَاراً ذَاتَ لَهَبٍ(3) وَامرَاتُهُ حَمَّالَهُ الحَطَبِ(4) فِي جِيدِهَا حَبلٌ مِّن مَّسَدٍ(5) معناي سوره به نام خداوند بخشنده مهربان 1. بريده باد دستان ابولهب، بريده باد! 2. مال و ثروت او، سرمايه و سودهاي او در جهان ديگر به درد او نمي خورد (او را از رفتن به آتش دوزخ باز نمي دارد.) 3. به زودي او در آتش در مي آيد، آتشي که زبانه مي کشد و شعله هايش بالا مي رود. 4. همسرش هم (به دنبال او به آتش درمي آيد). 5. او که برگردنش ريسماني آويخته و خارها را به گردن مي کشد. ناگهان خون در صورت ابولهب دويد. رگ هاي گردنش باد کرد و از خشم خواست فرياد بکشد. ديگر نتوانست آنجا بماند. او ديگر نمي توانست در مکه بماند. هر جا مي رفت حس مي کرد حتي کودکان و غلامان سوره مسد را مي خوانند و به او وعده آتش مي دهند. درس هاي سوره خداوند به ما دست داده است؛ تا از ناتوانايان دستگيري کنيم. تا با آدم هاي خوب دست دوستي و همکاري بدهيم. تا دست محبت و نوازش بر سر يتيمان بکشيم. تا با نوشتن خوبي ها، مردم را به خوبي ها دعوت کنيم. تا با دست و بازويمان کار کنيم و از درآمد و سودمان به کساني که توان کار کردن ندارند کمک کنيم. مردان و زناني که با دستانشان اين کارها را کنند به بهشت خواهند رسيد و نتيجه کارهاي خوبشان را در اين دنيا و آن دنيا خواهند ديد. اما اگر مرد و زني (مثل ابولهب و همسرش) از دستان خود درست استفاده نکنند، از مردم فقير دستگيري نکنند، ثروت و سودشان را در راه هاي بد مصرف کنند... مورد نفرين خداوند قرار مي گيرند. ثروت و سرمايه شان هم هر چقدر زياد باشد نمي تواند آنها را از مرگ و افتادن در آتش نجات دهد. اينها، بخشي از درس هايي است که ما از سوره ي مسد مي گيريم. دوباره سوره را بخوان. ببين آيا درس هاي ديگري مي تواني از اين سوره بگيري؟ سرود سوره ثروتش بسيار و سودش بي شمار همسرش در معرکه آتش بيار توي باغ زندگي يک گل نکاشت صرف باطل کرد هر ثروت که داشت گل نداد و بوته اي چون خار شد خارها آتش شد و بسيار شد عاقبت در آتش سوزان فتاد همسر و ثروت به او سودي نداد رفته بودي کاش در راهي درست سوره «تبت يدا» نفرين به توست هر دو دستانت ز تن بادا جدا چون جدا کردي خودت را از خدا منبع:نشريه باران- ش176. /ج
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 528]