تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مردى را ديدند كه موهاى ژوليده و جامه‏اى چركين و سر و ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826359796




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ستايش ها ونکوهش هاي بي مورد


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ستايش ها ونکوهش هاي بي مورد
ستايش ها ونکوهش هاي بي مورد   نويسنده:سيد جعفر رباني   ستايش ها ونکوهش هاي بي مورد از يک سو، درقرآن و جوامع روايي به تفصيل بيان شده واز سوي ديگر، آثار تخريبي آن براي جامعه بر کسي پوشيده نيست. درنگاه اول مي توان ستايش ها را به احکام پنج گانه تقسيم کرد: 1. واجب: آن درموردي است که مؤمن يا يکي از مسلمات ديني، مورد هجو وهجوم دشمن قرار گيرد که واجب است درمقام دفاع برآييم. 2. حرام: ستايش حرام، تمجيد از فاسق وکافر و روش ناپسند است. 3و4. مستحب ومکروه: ستايش هاي مستحب ومکروه، همان دومورد فوق است، ولي به سر حد لزوم وحرمت نرسيده است. 5. مباح: مباح درصورتي است که هيچ يک از موارد چهارگانه بالا صورت نگيرد. به مقتضاي اينکه هر چيزي را از ضد آن مي توان شناخت، نکوهش نيز به احکام پنج گانه بخش پذير است. اينک به فضل خداوند، به سرفصل هايي درزمينه ستايش ها ونکوهش هاي بي مورد اشاره مي کنيم. مدح ستمگر   امام صادق (ع) فرمود: «من مدح سلطاناً جائراً او تخفف وتضعضع له طمعاً فيه کان قرينه في النار؛ (1) کسي که حاکم ستمگري را مدح کند وخود را در مقابل او کوچک شمارد، همنشين وي درآتش خواهد بود». بديهي است که ثناي ظالم گفتن، چنانچه منجر به شوکت ظلم گردد، خود نوعي گرايش به ظالم است که قرآن مجيد با جمله (ولا ترکنوا الي الذين ظلموا) (2) خط بطلان بر آن کشيده است. امام ششم (ع) مي فرمايد: «لا تعنهم علي بناء مسجد؛ (3) ظالمين راحتي در ساخت مسجد ياري نکنيد». امام صادق (ع) از قول پيامبر خدا(ص) نقل مي کند که آن حضرت فرمود: «احثوا في وجوه المداحين التراب؛(4 ) به چهره ستايشگران (ظالم) خاک بپاشيد». بله، تنها جايي که مدح ظالم جايز شمرده شده، «تقيه» است، اما به شرط اينکه واقعاً حالت تقيه باشد، نه اينکه تقيه، دستاويزي قرار گيرد وبدين بهانه از هر جباري ستايش شود. شاهد براين سخن، اين روايت است: درست بن ابي منصور مي گويد: همراه کميت من زياد در خدمت امام کاظم (ع) بودم. امام (ع) به کميت فرمود: تو اين شعر را در مدح بني اميه گفته اي؟ فالان صرت الي اميه والامور لها مصاير؛ «من به سوي بني اميه رفتم وهر چيزي بازگشتي دارد.» کميت عرض کرد: «جانم فدايت! من از ايمان خود دست برنداشته ام؛ بلکه از مواليان شما وهجو کننده دشمنانتان هستم، ولکن آنچه گفتم از روي تقيه بود!». حضرت که ملاحظه نود اين مورد جاي تقيه نبوده(زيرا خطري کميت را تهديد نمي کرده)؛ فرمود: «اما لئن قلت ذالک ان التقيه تجوز في شرب الخمر؛(5) اگر تقيه دراين موارد جايز باشد، پس نوشيدن شراب هم به خاطر تقيه جايز خواهد بود.» گويا کميت گمان مي کرد به دست آوردن دل ديگران، خود نوعي تقيه است (گر چه تهديدي متوجه شخص نباشد) وبدين سبب آن اشعار را در ستايش بني اميه گفته بود.ولي امام کاظم (ع) با رد اين تفکر، مورد تقيه را بيان نموده ولزوم جدا سازي صف حق از باطل را به وي گوشزد فرمود. آيت الله ناصر مکارم شيرازي دراين مورد مي گويد:«کميت، معروف به موالات اهل بيت(ع) وياورآن بزرگواران با قلب وزبان خود بود، ولي پس از گفتن اين شعر درمدح اميه، چنين عذر آورد که اين فقط ستايش زباني وبراي حفظ ظاهر بوده است، ولي امام (ع) عذر او را نپذيرفت وفرمودند که اگر باب تقيه اين قدر وسيع باشد، هر چيزي حتي شرب خمر (که همه مسلمان ها حرمت آن را قبول دارند)، جايز خواهد شد، با اينکه جايز نيست. پس اين سخنان جايز نيست واگر هم جايز باشد، در شرايط وظروف خاصي که خطر (براي اصل دين يا خطر برنفس) وجود دارد، جايز است، نه دراين مورد که کميت دهان به مدح اميه بازکرده است وبدين سبب، مورد عتاب امام قرار گرفت. وقتي تقيه کردن درستايش ظالمين درمثل اين شعر جايز نباشد، درنظاير آن هم جايز نخواهد بود؛ يعني هر سخني که کلمه ي کفر وپرچم هاي گمراهي را تقويت کند وسبب شود «هدايت» مخفي وحق وباطل بر بسياري از مردم مشتبه گردد، مخصوصاً تأثير گذاراني که سخن آنها مستند بر رفتار مردم است؛ پس تقيه دراين موارد حرام است». درپايان ايشان هماهنگي با فقها را دراين زمينه لازم دانسته، مي گويد: «تشخيص اين ظروف (جواز وعدم جواز تقيه) دربيشتر موارد با فقهاست؛ زيرا اين گونه چيزها نيازمند تتبع در ادله شرعي است و آگاهي از مذاق شارع ومحتواي احکام شرع را مي طلبد».(6) ستايش اهل معصيت   ديگر از ستايش هاي باطل، مدح اهل معصيت وگناهکاران است که در واقع، نوعي تمجيد از گناه است؛ چرا که خود ثنا خواني، نوعي الگو دهي است. وقتي فاجران مدح شوند، قبح گناه ريخته خواهد شد، بلکه به عنوان «مد» ونشانه پيشرفت جلوه مي کند.پيامبرخدا (ص) فرمود: «اذا مدح الفاجر اهتز العرش وغضب الرب؛(7) آن گاه که گنه کاري ستايش شود، عرش خدا به لرزه در مي آيد وخداوند عضب مي کند.» فرياد امام سجاد (ع) بر سر سخنران مسجد اموي نيز از همين رو بود. آن گاه که آن خطيب لب به مدح وثناي يزيد وساير بني اميه وبدگويي از علي (ع) و اولاد ايشان گشود، حضرتش چنين فرمود: «ويلک ايها الخاطب ! اشتريت مرضاه المخلوق بسخط الخالق فانظر مقعدک من النار؛ اي خطيب! رضايت مخلوق را به خشم خالق خريدي؟ پس منتظر جايگاه خود در آتش باش!». سپس امام سجاد(ع) خطاب به يزد فرمود: «يا يزد اتاذن لي ان اصعد هذه الاعواد فاتکلم بلکام فيه رضا الله و رضا هولاء واجر و ثواب؛(8) اي يزيد! آيا اجازه مي دهي من بالاي اين چوب ها (منبر)! بروم و سخني بگويم که موجب رضايت خدا وخرسندي حاضران در مجلس ونيز موجب اجر وثواب باشد؟» دراينجا اذعان مي داريم که از بارزترين مصاديق مدح اهل فجور، ستايش کردن کافران است؛ چرا که معصيت آنها درمرحله اعتقاد وعمل است وستايش والگو سازي از آنها، چه بسا اثر تخريبي درارکان باورهاي ديني داشته باشد. جايزه دادن، برگزاري مراسم بزرگداشت، تعريف وتمجيد کردن، وگل انداختن به گردن کفار ومنافقان وظالمان وکساني که آشکارا معصيت مي کنند، نوعي انحراف فرهنگي والگو سازي منفي درجامعه است. ستايش يا تملق   از جمله ستايش هاي نکوهيده، زياده روي درمدح است؛ يعني مدحي که به دور از واقعيت موجود باشد. اين گونه تمجيد در بعضي موارد نه از سر عمد وقصد، بلکه از روي جهل وناداني صورت مي گيرد، ولي عالمان بايد جلو اين گونه ستايش ها را بگيرند تا ستايشگران از مدار حق خارج نشوند. کافي است در اين زمينه به ماجراي خورشيد گرفتگي و رحلت ابراهيم فرزند پيامبر (ص) نظري بيفکنيم. آن گاه که بعضي از ناآگاهان اين دو ماجرا را به يکديگر مربوط و گرفتن خورشيد را نتيجه درگذشت ابراهيم دانستند وبا اين بيان به مدح و ثناي رسول خدا (ص) لب گشودند. ولي از آنجا که مبناي نبوي بر صداقت وعدم خروج از مدار حق است، پيامبر خدا (ص) ضمن خطبه اي اين مدح نابجا را مردود دانسته، فرمودند: «ان الشمس والقمر آيتان من آيات الله لا يخسفان لموت احد ولا لحياته،(9) خورشيد وماه دو نشانه ازنشانه هاي خداوند اند وبراي مرگ و حيات کسي نمي گيرند». غلو نيز بخشي از مجموعه ستايش هاي افراط آميز است وبدين سبب، امامان شديدترين برخورد را با غاليان داشتند ودر برخي موارد، دستور نابودي آنها را صادر کردند؛ چرا که غلو مخرب ترين اثر را در باورهاي درست دارد واز سوي ديگر بهانه هاي بزرگ را دراختيار دشمنان قرار مي دهد. به عنوان نمونه، فارس بن حاتم قزويني که مدعي خدايي امام هادي (ع) بود، به فرمان حضرت هادي (ع) وبه دست ابوجنيد به قتل رسيد.(10) امام حسن عسکري (ع) فرمود: «من مدح غير المستحق فقد قام مقام المتهم؛(11) کسي که غير شايسته را مدح کند، در جايگاه اتهام زننده قرار گرفته است». اين بدان سبب است که تا ستايش کننده ي متملق، انگيزه هاي منفي وانحرافي نداشته باشد، زبان به تمجيد باز نمي کند. بايد اذعان کنيم که دراين زمينه فرقي بين تبليغ مذاهب، مکاتب، روش ها، «اشخاص» و اشيا نيست. بنابراين تبليغ بيش از اندازه درمورد کارآمدي يک کالا نيز مشمول اين سخن خواهد بود. بدين سبب، رسول خدا (ص) فرمود: «من باغ واشتري فليحفظ خمس خصال والا فلا يشترين ولا يبيعن: الرباء والحلف، وکتمان العيب، والحمد اذا باع، والذم اذا اشتري؛(12) کسي که معامله مي کند، بايد مواظب پنج نکته باشد،و گرنه معامله را رها کند: ربا، قسم خوردن، مخفي کردن عيب کالا، تعريف وستايش کالا وقتي مي خواهد آن را بفروشد، مذمت کردن کالا وقتي که مي خواهد آن را بخرد.» آري، اينها آداب معاملات است که متأسفانه مشاهده مي شود گاهي درمعاملات ما متروک واقع شده اند واحياناً از طريق رسانه ها انعکاس مي يابند. بايد توجه داشت مطبوعات وصدا وسيما حق ندارند فقط به صرف دريافت حق تبليغ ونشر وچاپ، از هر کس وهر کار هر کالايي تبليغ وتمجيد کنند وارزش کاذب بيافرينند. امير مؤمنان (ع) فرمود: «معاشر التجار! تجنبوا خمسه اشياء: مدح البائع، وذم المشتري،واليمين علي البيع، وکتمان العيب،والريا، يصح لکم الحلال وتخلصوا بذلک من الحرام؛(13) بازرگانان! از پنج چيز دوري گزينيد: فروشنده کالا را ستايش کردن، خريدار کالا را نکوهش کردن، قسم خوردن درمعامله، مخفي کردن عيب متاع وگرفتن ودادن ربا. درصورت پرهيز است که حلال به دست مي آوريد واز حرام خلاصي مي يابيد». به دنبال اين روايات، فقها نيز درکتب فتوايي خود همين موارد را جزء آداب معامله به حساب آورده اند و طبق اين روايات فتوا داده اند؛ مثلاً شهيدين مي فرمايند: «چهارم از آداب معامله، اين است که متاع خود را خارج از متعارف تزئين نکند(که خود عملاً نوعي ستايش بي مورد است) . پنجم از آداب، اين است که اگر درکالاي عيبي وجود دارد، به مشتري اعلام کند... دهم، اين است که کالاي خود را ستايش و کالاي طرف مقابل را نکوهش نکند».(14) همه ستايش هاي دروغين از منظر اديان الهي، نکوهش شده اند؛ بلکه آن را نوعي دشمني ياد کرده اند. ابن ابي الحديد(م 656ق.) ازجمله حکمت هاي منسوب به امير مؤمنان (ع) را اين سخن والا برمي شمرد: «من مدحک بماليس فيک من الجميل وهو راض عنک، ذمک بما ليس فيک من القبيح وهو ساخط عليک؛ (15) کسي که درحال رضايت ازتو ستايش توخالي مي کند، همو درحال خشم زشتي هايي را که درتو نيست، به تو نسبت مي دهد ونکوهش بي مورد مي کند». اين حقيقت در روايات ديگر نيز تأييد شده ؛مثلاًً همين مضمون از علي (ع) نقل شده: «من مدحک بما ليس فيک فهو خليق ان يذمک بما لبيس فيک؛(16) کسي که تو را ثناي بي مورد مي گويد، همو نکوهش بي موردت خواهد کرد». بلکه درفرهنگ علوي، تعريف هاي تملق گونه، تمسخر محسوب مي شود: «من اثني عليه بما ليس فيه سخر به»، «من مدحک بما ليس فيک فهوذم لک ان عقلت»، «مادح الرجل بما ليس فيه مستهزء به».(17) درهمه اين بيانات، امير مؤمنان (ع) اين گونه ستايش ها را نوعي مسخره کردن مي شمارد. تملق کنندگان براي رضاي خدا تملق نمي کنند، بلکه براي پاداش واجر دنيوي زبان به چاپلوسي مي گشايند واگراين توقع آنان بر آورده نشود، شروع به بد زباني وهتاکي مي کنند که دقيقاً به همين نکته نيز دربيان علي بن ابي طالب (ع) اشاره شده و حضرتش مي فرمايد: «مادحک بما ليس فيک مستهزء بک فان لم تسعفه بنوالک بالغ في ذمک وهجائک؛(18) چاپلوسي، مسخره ات مي کند. پس اگر با پاداش وهديه، حجات او را بر آورده نسازي، همه تلاش خود را در هجو ونکوهش تو به کار مي بندد». متأسفانه شعر بعضي شعرا، چه درمدح و چه در قدح، به دور از واقعيت ها وازجاده ها حقيقت گرايي خارج است؛ زيرا پيداست که شعرا به مبالغه گويي عادت دارند وگاهي شخصي را بيش از آنچه مستحق است، ستايش مي کنند، تا بدان حد که در بعضي موارد به کفر منجر مي شود. حتي درمدح پيامبر(ص) نيز نبايد از حد فراتر رفت.(19) وشايد بدين سبب است که شاعران در قرآن مورد نکوهش قرار گرفته اند. چنانچه ستايش هاي تملق آميز کالبد شکافي شود، اين واقعيت به دست مي آيد اصولاً چاپلوسي، استقلال شخصيتي ندارد وبر يک مدار پابرجا نيست. او به دنبال منافع خود است. نفاق   مورد ديگر از ستايش هاي مذموم، مدح وثناي نفاق گونه است که درخصوص شخص، او را تمجيد و درغياب او، نکوهش کنند.اين همان روش منافقين است که خداوند در سوره منافقين گوشزد کرده ومردم را از اين «خطر نرم» که ممکن است دامن گير حکومت وجامعه اسلامي شود، برحذر داشته؛ قرآن دراين زمينه مي فرمايد: (اذا جائک المنافقون قالو نشهد انک لرسول الله)(20)؛ منافقان هنگامي که نزد پيامبر(ص) مي آمدند، مي گفتند: گواهي مي دهيم که تو رسول خدايي. ولي اين ستايش آنان به عنوان يک مدح مذموم در قرآن مطرح مي شود؛ چرا که از سر نفاق است. اينان همان هايي هستند که وقتي نزد شياطيني از جنس خود مي روند، مي گويند:( انا معکم انما نحن مستهزئون )؛ (21) «...ما، مؤمنان را مسخره مي کنيم». پس قرآن بنا ندارد که هر مدحي را در مورد رسول خدا(ص) يا مسلمان ها، تأييد کند. پيامبر (ص) فرمود: «من مدح اخاه المؤمن في وجهه واغتابه من ورائه فقد انقطع ما بينهما من العصمه؛(22 ) کسي که از برادر مؤمن خود درحضورش تعريف گويد، ولي پشت سر او را غيبت کند، پيوند خود رابرهم زده است». ستايش هاي منافقانه چنانچه درعرصه سياست وحکومت اسلامي پديدار شود، مي تواند مخرب ترين سلاح دشمن باشد؛ چرا که در زواياي اذهان مسلمين رسوخ مي کند و «براندازي نرم» را در پي خواهد داشت وبدين سبب، هم قرآن خطر منافقين را مکرراً تذکر داده وهم رسول خدا(ص) در اواخر عمر شريفشان مردم را از اين خطر به طور مداوم آگاه مي ساخت. گاهي کف زدن بي جا، صلوات بي جا، احترام بي جا، تبريک وتهنيت بي جا، نوعي مدح و ثناي نامشروع و انحراف اخلاقي واجتماعي را در پي دارد. گاهي هم کاري به ظاهر اسلامي و ارزشمند است، اما هدفي ضد اسلامي دارد. تکبيرهاي بني اميه به هنگام ديدن سر امام حسين (ع) از همين قبيل است. آيا اين تکبيرها حقيقتاً ستايش خداوند بود يا کوبيدن خدا؟ دراين زمينه اين ماجرا شنيدني است: خالد بن غفران (از بزرگان تابعين) وقتي سر مقدس امام حسين (ع) را در شام وبر سر نيزه مشاهده کرد، خود را از چشم دوستانش مخفي کرد. پس از يک ماه جستجو او را يافتند واز علت عزلت وي سؤال کردند. او پاسخ داد: مگر نمي بينيد چه برماوارد شده؟ آن گاه اشعاري را سرود که يکي از ابياتش اين است : ويکبرون بان قتلت وانما قتلوا بک التکبير والتهليلاً(23) «اي حسين! بني اميه به خاطر کشته شدن تو، «تکبير» گفتند، ولي با اين کارشان، تکبير وتهليل (لا اله الا الله ) را نابود ساختند». بنابراين، گاه تکبير که بهترين ستايش الهي است، مخرب ترين وسيله وکارآمدترين ابزار براي نابودي تکبير وتوحيد مي شود. عالمان فاسد   از سوي ديگر، افشاي انحراف عقيدتي يا سياسي واخلاقي که سبب انحراف جامعه ي اسلامي شود، ضروري است ودراين موارد بايد عاملان آن نکوهش شوند ورسوا گردند. بايد با کمال تأسف اذعان کنيم که بهره گيري دشمن از عالمان دنيا طلب، پيوسته اهرمي در محور «دين عليه دين» به شمار مي رفته است. سيره بزرگان دين وعالمان هشيار براين بوده است که پيوسته ازهمه خادمين دين وعلما ستايش مي کرده اند، اما اگر انحرافي را دريکي از آنان مشاهده مي کردند، ابداً با تذکرات ونصايح سعي در هدايت او داشتند و چنانچه او را بر گمراهي خود معاند و لجوج مي يافتند، مذمت ونکوهش وي را آغاز مي کردند تا انحرافي درمردم به وجود نيايد. نمونه آن، ابوجعفر شلمغاني است که درعصر غيبت صغرا وهمزان با حسين بن روح (نايب خاص امام زمان (عج) مي زيست. شلمغاني کتاب ها نوشت وخدمات ارزنده به عالم تشيع ارائه داد ودر نقش يک عالم بزرگ شيعه مورد توجه مردم و دانشمندان شيعه واقع شد، اما پس از آن که افکار وحرکات ناپسندي از وي پديدار گشت وبه حسين بن روح، نايب خاص حضرت حجت (ع) حسادت ورزيد، توقيع شريف از ناحيه مقدس ظاهر شد وهمه دانشمندان شيعه از وي دوري گزيدند وحتي کتاب ها ونوشته هاي او را کنار گذاشتند وآغاز به مذمت ونکوهش وي کردند. براثر اين شدت عمل ها بود که وي از جامعه شيعه طرد و سرانجام کشته شد.(24) کدام گزارش   اينکه با توجه به کدام منبع وکدام گرايش انسان ها ستايش ونکوهش شوند، درخوردقت است؛ چرا که هر مصدر ومنبعي قابل اعتماد نيست. اميرمؤمنان (ع) درنامه اي به حارث همداني مرقوم مي فرمايد: «ولا تحدث الناس بکل ما سمعت فکفي بذلک کذبا؛ آنچه را شنيدي، براي مردم بازگو مکن که اين براي دروغ گويي، کافي است». ودرحديث ديگري فرمود: «ولا ترد علي الناس کل ما حدثوک به فکفي بذلک جهلاً؛(25) واز طرف ديگر آنچه را مردم برايت بيان کردند، رد نکن که اين براي جهل تو کافي است». به همين علت است که امامان معصوم (ع) در رجوع به راويان هشدار داده اند که کذابين زيادند و نبايد درنقل روايت وفتوا به هر شخصي مراجعه کرد واصحاب ائمه (ع) هم براين روش بودند؛ مثلاً عبدالعزيز بن مهتدي از امام رضا (ع) سؤال مي کند: آيا يونس بن عبدالرحمن، شخص مورد اطميناني است؟ ومي توانم معالم دينم را از وي فرا بگيرم؟ امام (ع) مي فرمايد: آري.(26) گناه مردم شام هم همين بود؛ چرا که آنها درنکوهش علي (ع) و اولادش وستايش بني اميه، به بنگاه هاي خبر پراکني معاويه گوش فرا مي دادند. اينجا بود که خواص وعوام لغزيدند، ولي وقتي با حقيقت نوراني خاندان پيامبر آشنا مي شدند، متوجه خطاي خود مي گشتند. جريان شاه، منافقان، .... وبرخي ديگر نيز بدين گونه است. پي نوشت ها :   1-من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج4، ص11، انتشارات جامعه مدرسين. 2-هود/113. 3-هدايه الامه الي احکام الائمه، شيخ حر عاملي، ج6، ص 47. 4-وسائل الشيعه، شيخ حرعاملي، ج17، ص183، مؤسسه آل البيت(ع) 5-همان، ج16، ص216. 6-القواعد الفقهيه، آيت الله مکارم شيرازي، ج1،ص 417، مدرسه امام اميرالمؤمنين (ع)، قم، 1411ق. 7-بحارالانوار، ج74، ص152، مؤسسهالوفاء. 8-الفتوح، ابن اعثم، ج5، ص132، دارالاضواء 9-الاستيعاب، ابن عبدالبر، ج1، ص58، دارالجليل؛ اسد الغابه، ابن اثير، ج1، ص50، دارالفکر. 10-مناقب ال ابي طالب، ابن شهر آشوب، ج4، ص417، انتشارات علامه؛ رجال الکشي، ص524، انتشارات دانشگاه مشهد. 11-اعلام الدين، ديلمي ص313، مؤسسه ال النبي(ع)، بحار الانوار، ج75، ص378. 12-الکافي، محمد بن يعقوب کليني، ج5، ص150، دارالکتب الاسلاميه؛ التهذيب، شيخ طوسي، ج7، ص6، دارالکتب الاسلاميه. 13-معدن الجواهر، ابوالفتح کراجکي، ص50، کتابخانه ي مرتضويه. 14-الروضه البهيه ظ في شرح المعه الدمشقيه، شهيد ثاني، ج3، ص 289، دارالعالم الاسلامي. 15-شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج20، ص 274، کتابخانه ي آيت الله مرعشي (ره) 16-غررالحکم و دررالحکم، عبدالواحد آمدي، ص 469، دفتر تبليغات اسلامي. 17-همان. 18.همان. 19-معجم اعلام شعراء المدح النبوي، محمد احمد درنقيه، ص34، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. 20-منافقون/1. 21-بقره/14. 22-وسائل الشيعه، ج12، ص260. 23-انساب الاشراف، بلاذري، ج3، ص213، دارالفکر، بيروت، البدايه والنهايه، ابن کثير، ج6، ص232، دارالفکر، بيروت؛ کشف الغمه، علي بن عيسي اربلي، ج2، ص69، مکتبه بني هاشمي؛ اللهوف، سيد بن طاووس، ص176، انتشارات جهان. 24-رجال النجاشي، احمد بن علي النجاشي، ص378، انتشارات جامعه مدرسين؛ رجال علامه حلي، ص254، دار الذخائر. بحارالانوار، ج51، ص373. 25-نهج البلاغه، نامه 69؛ بحار الانوار، ج2، ص160. 26-وسائل الشيعه، ج27، ص147؛ بحار الانوار، ج2، ص251.   منبع:نشريه فرهنگ کوثر، شماره83. ae  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 440]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن