واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اهمّ مباني تفسير قرآن از منظر مفسران شيعه (2) نام نویسنده: دكتر سيدرضا مودب/سيدمحمدموسوي مقدم 2.امكان تفسير و قلمرو آن از جمله مباني مهم در تفسير قرآن از منظر مفسران شيعه، آن است كه تفسير، امري ممكن و قرآن كريم، قابل فهم و تفسير است و مراتب عمومي آن منحصر به معصومان(ع)نيست و براي ديگر مفسران نيز مقدور است.براي تحليل بيشتر لازم است اشاره شود كه درباره ي امكان تفسير، دو ديدگاه مهم در بين مفسران شيعه وجود دارد:گروهي معتقد به امكان تفسير براي عموم مفسران هستند كه چنين نظري رايجتر و صحيح است؛ در مقابل، گروهي ديگر معتقدند:تفسير و فهم قرآن فقط براي معصومان(ع)امكان پذير است. مي توان در اين خصوص به دليل عقلي، يعني اقتضاي هدايت بشر وضرورت فهم كتاب، ودليل قرآن، يعنيآيات وجوب تدّبر (نسا:82/محمد:24/ مومنون:68/ص:29)كه لازمه ي آن، امكان فهم قرآن است، و احاديث عرضه (كليني،[بي تا]، ج1، ص69:كل حديث لايوافق كتاب الله فهو زخرف)و احاديث چگونگي استفاده از قرآن و احاديث دالّ بر جاودانگي آن و...استناد نمود(جوادي آملي، 1383، ج1، ص88).بيشترين مباحث علمي در اين زمينه، در خصوص چگونگي امكان تفسير و قلمرو آن بوده است كه جمعي از مفسران شيعه معتقد به حصر فهم قرآن براي معصومان بوده، برآن چنين استدلال كردهاند: اختصاص تفسير به معصومان(ع) انديشه ي اختصاص تفسير به معصومان، بيشتر از سوي گروهي از محدثان مفسر كه معروف به "اخباريون"هستند، ارائه شده است(خويي، 1401ق، ص267، "ادله اسقاط حجيت ظواهر القرآن"/جوادي آملي، 1383، ج1، ص68).آنان بر اين باورند كه براي تفسير مي بايد از روايات معصومان كمك گرفت و فهم ظاهر قرآن،منوط به تفسير امام معصوم(ع)است و راه و روش هاي ديگر نمي تواند صحيح و روشمند باشد(حر عاملي، 1391ق،ج18، ص129، باب12، باب عدم جواز استنباط الاحكام النظرية من ظواهر القرآن الا بعد معرفة تفسيرها من الائمة(ع)). موافقان اختصاص تفسير به معصومان سعي كردهاند راه فهم و تفسير قرآن را فقط منحصر در بيان معصومان بدانند و باب ادراك آن را براي ديگران مسدود نمايند(جوادي آملي، 1383، ج1، ص87)وبه همين سبب، براي انحصار فهم و تفسير قرآن، به دلايلي استناد كردهاند كه اهمّ آنها عبارتند از: 1.روايت انحصار:مقصود از"روايت انحصار"روايت "انّما يعرف القرآن من خوطب به"است كه در مصادر روايي وجود دارد كه مي توان از ظاهر مفاد آن، فهم تفسير را منحصر به معصومان(ع)دانست(ر.ك به: مجلسي، 1403ق، ج24، ص237، باب 59، ح6/كليني[بي تا]، ج8، ص312 وحر عاملي، 1391ق، ج18ف ص30)؛ ولي بايد دانست روايت "من خوطب به"ضعف سندي دارد و مفاد آن تنها دلالت بر انحصار برخي از مراحل فهم و تفسير به معصومان(ع)دارد؛ يعني تفسير قرآن به صورت كامل كه شامل تبيين ظاهر و باطن و همه ي مراحل آن است، تنها در اختيار معصومان(ع)است.واژه "انّما"در روايت "من خوطب به"نيز هر چند بيانگر حصر است، ولي ناظر به معرفت دروني و نهايي آيات است كه مي توان از آن با عنوان "تاويل" آيات ياد كرد، و اين فراتر از فهمهاي ظاهري است.معرفت ظاهري آيات در انحصار هيچ فرد خاصي نيست و هر قرآن پژوهي با كمك قواعد عربي و تفسير مي تواند به آنها دست يابد؛ ضمن اينكه روايت انحصار-در صورت دلالت بر اختصاص تفسير به طور مطلق به معصومان(ع)-با روايات ديگر كه غير معصومان را به تفسير امر يا توصيه مي كند و نيز با ظاهر آياتي كه امر به تدّبر و تعقّل مي كند و يا آياتي كه مخالفان را به تحدّي فرامي خواند، متعارض و ناسازگار است(جوادي آملي، 1383، ج1، ص90). روايات استبعاد:در ظاهر برخي از روايات، تفسير قرآن در پرتو عقل و خرد مخاطبان، بعيد و نادرست تلقي شده و از آنها با عبارت "ابعد من عقول الرجال"و يا "ابعد من قلوب الرجال"و...ياد شده است.اين روايات بيش از هرچيز ديگر، تفسير قرآن را از دسترس عقل به دور مي دانند؛ بنابراين مي بايد تفسير قرآن را از طريق معصومان(ع)دريافت(ر.ك.به:حر عاملي، 1391ق، ج18، ص142،ح41، و ص141، ح38/مجلسي، 1403ق، ج89، ص91، كليني[بي تا]، ج1، ص60، ح6)؛ ولي چنين استنادي نيز صحيح به نظر نمي رسد؛ زيرا اين روايات در صورت صحت سند، نمي توانند بر اختصاص فهم قرآن به معصومان(ع)دلالت داشته باشند، بلكه يا مربوط به بطون و تاويل و وجوه معنايي درون آياتاند كه در آنها از باطن و ظاهر آيات و اتصال وجوه معنايشان سخن رفته است و منافاتي با اصل امكان تفسير براي غير معصومان ندارد ،و يا مربوط به تفسير فقهي آيات است كه عقل، توان درك آنها را ندارد؛ زيرا آيات فقهي، حوزه تعبديات است و مي بايد آنها را از طريق معصوم(ع)دريافت؛ افزون بر اينكه اين روايات با ديگر روايات دالّ بر عدم انحصار فهم و تفسير قرآن به معصومان(ع)(كليني،[بي تا]، ج3، ص33)ناسازگار است. 3.روايات نكوهش تفسير به راي:گروه ديگري از روايات كه جمعي از اخباريون در اختصاص تفسير به معصومان(ع)به آنها استناد كردهاند(جوادي آملي، 1383، ج1، ص87)، روايات "نهي از تفسير به راي" است(ر.ك.مجلسي، 1403ق، ج89، ص107،باب 10، "كتاب القرآن")؛ ولي با تامل در آنها، بايد به اين باور رسيد كه اين روايات در صورت صحت صدور، دلالتي بر اختصاص تفسير به معصومان(ع)ندارد، بلكه ضمن بيان امكان تفسير براي ديگران، در مقام نكوهش از خودرايي در تفسير بدون توجه به آراي ديگران، از جمله آراي معصومان(ع)اند (طباطبايي،1393ق، ج3، ص77)و در آنها، از چگونگي روش تفسير سخن به ميان آمده است و تفسير غير روشمند را نهي كردهاند. 4.سنخيت بين مفسر و متن:از جمله استدلال هاي برخي از عالمان شيعه به اختصاص تفسير به معصومان(ع)، ضرورت وجود سنخيت بين متن و مفسرآن است؛ زيرا هنگامي كه متن، آسماني و قدسي و برخوردار از معارف بلند باشد، لازم است مفسر آن هم همسان و همتاريآن باشد، و چنين خصوصيتي تنها مي تواند در معصومان(ع)وجود داشته باشد(خراساني،[بي تا]، ج2، ص60)؛ ولي چنين سخني نيز قابل تامل است؛ زيرا پذيرش چنين ضرورتي در همه موارد تفسيري روشن نيست؛ زيرا گرچه قرآن كلام آسماني و برخوردار از معارف بلند است و براي دريافت معارف بطني آن، نمي توان جز از معصوم كمك گرفت، ولي همه ي معارف آن در چنين سطحي نيست.قرآن علاوه بر باطن، داراي ظاهر و سطوح و مراتب معرفتي پايينتر نيز هست و بنابراين، دريافت معارف غير عميق آن، براي مفسران غير معصوم مقدور است (طباطبايي، 1393ق، ج3، ص64)؛ از طرفي اگر آسماني و قدسي بودن مطالب قرآن به گونهاي رمزگونه باشد كه جز معصوم آن را دريافت نكند، با روايت "عرضه روايت بر قرآن"(كل حديث لايوافق كتاب الله فهو زخرف/كليني،[بي تا]، ج1، ص69)ناسازگار است(جوادي آملي، 1383، ج1، ص88). 5.آيه مسّ:از جمله استدلال هاي برخي از عالمان شيعه بر ديدگاه اختصاص تفسير به معصومان، آيه شريفه "مسّ"است كه خداوند در قرآن مي فرمايد: "انّه لقرآن كريم*في كتاب مكنون*لايمسه الاالمطّهرون"(واقعه:77-79):اين قرآن ارجمند ايت كه در كتاب محفوظي جاي دارد و جز پاكان كسي از آن آگاه نيست. عبارت "لايمسّه الا المطّهرون"بنا بر آنكه صفت براي قرآن باشد، به اين مطلب اشاره دارد كه "مس قرآن"، يعني دستيابي به تفسير، از آن معصوم(ع)است و ديگران از آن بي بهرهاند.بنابر استدلال اختصاص تفسير به حضرات معصومان، منظور از "المطهّرون"نيز امامان معصوم (ع)هستند (مجلسي، 1403ق، ج346، و ج97، ص344)؛ همچنان كه آيه تطهير(احزاب:33)نيز از طهارت آنان حكايت دارد(طبرسي،[بي تا]، ج7، ص560 ومكارم شيرازي، 1377، ج17، ص298)؛ ولي استناد برآيه مسّ نيزصحيح نيست؛ زيرا استدلال فوق نمي تواند اختصاص همه ي مراحل تفسير را براي معصومان ثابت نمايد؛ از آن رو كه مقصود از"مسّ" مراحل نهايي فهم و تفسير آيات است كه مختّص به معصوم مي باشد-چنان كه علامه طباطبايي مقصود ازدروني ايات و دستيابي به معارف ان مي داند (طباطبائي 1393ق،ج19،ص137)-واز نظر مفسران شيعه،ظاهر ايه مربوط به مسّ فقهي است (محقق اردبيلي ،1378،ص517)ضمن انكه برخي ،مقصود از"كتاب مكنون"را كه مسّ آن جز براي مطهّرون ممكن نيست، لوح محفوظ دانستهاند(همان)؛ افزون برا ين، روايات وارده در ذيل آيه، يا مربوط به"عدم جواز تماس بدن با قرآن"مي باشند(ر.ك.به:طوسي، 1376، ج1، ص128، باب"حكم الجنابة و..."، ح35) و يا مربوط به مصحف امام علي(ع)هستند كه محفوظ، نزد امامان معصوم(ع) است(ر.ك.به:مجلسي، 1403ق، ج48، باب3، ص23، ح34)؛ از طرفي ديگر، استدلال به اين آيه نمي تواند با مباني اخباريون و اعتقاد به انحصار فهم آيات قرآن به معصومان(ع)سازگار باشد؛ مگر از باب جدل(برايآگاهي بيشتر از دلايل معتقدان به اختصاص فهم و تفسير قرآن به معصومان(ع)و نقد آنها، ر.ك.به:مودب، 1386، ص93-106). منبع:فصلنامه شيعه شناسي شماره 28 /ن
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1033]