تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1820972151
تا گفتم خانواده شهيد است، بلند شدند
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تا گفتم خانواده شهيد است، بلند شدند آن مرد که رفت و دلها در گروي جذبه الهياش ماند، نه با سخن که در رفتار و کردارش، چنان کرده بود که حضرت حق، نوري آنچنان پر جذبه به او بخشيده بود. جامعيت رفتار وي، در آگاهان به سيره بزرگان دين، تلقي پيروي مو به موي او از راه آنان را ايجاد ميکند. با هم، اندکي از جرعه خاطراتش بنوشيم. شما به راه خودتان برويد يادم ميآيد هنگام رفتن به حرم، در اواسط راه و در کوچه به امام برخورد کرديم و چون دوست داشتيم که همراه ايشان باشيم، پشت سر ايشان به طرف حرم مطهر حرکت کرديم. امام وقتي متوجه حضور ما شدند، ايستاده و فرمودند: «آقايان فرمايشي دارند؟» گفتيم: «نه! عرضي نداريم. فقط دوست داريم که همراه شما باشيم و از اين کار لذت ميبريم». فرمودند: «شکرالله سعيکم. من از اين کار شما تشکر ميکنم. شما آقا هستيد، طلبه هستيد، محترم هستيد. من دوست ندارم که شخصيت شما با دنبال من حرکت کردن کوچک شود. شما به راه خودتان برويد و من هم به راه خودم ميروم». اين طور زيارت شايسته نيست يک وقت بعضي از طلاب و اهل علم ايراني از راه آبادان به طور غيرقانوني و بدون اخذ ويزا وارد عراق ميشدند و از اين رو بعضاً در مرز گرفتار مأمورين عراقي شده و روانه زندان ميشدند و چه بسا مورد اهانت قرار ميگرفتند و سپس با وساطت و توصيه آقايان علما نجات پيدا ميکردند و به زيارت کربلا و نجف ميرفتند. يک شب که در نجف در محضر امام بودم، معظم له در همين رابطه اظهار نگراني کردند و فرمودند: «زيارت امام حسين(ع) به هيچ وجه شايسته نيست که با اين ذلت و خواري توأم باشد». اسلام را بشناسيد مقاله جالبي در يکي از روزنامههاي غيرمذهبي ترکيه خواندم که نويسنده آن مثل اکثر نويسندگان روزنامههاي ترکيه، قبل از پيروزي انقلاب ايران هرچه توانسته بود در حق امام ياوه و مهمل گفته بود و بعد به ديدار ايشان رفته بود. جريان اين ديدار بسيار جالب توجه بود. اين نويسنده ميگفت که با فهرست مفصلي از سؤالات ابلهانهاي نظير وضع اقليتهاي مذهبي چه خواهد شد؟ با زنان چه کار خواهند کرد؟ آيا شما ميخواهيد کارخانهها را از بين ببريد؟ و مهملاتي از اين قبيل به ديدن امام خميني رفته و به محض رسيدن به حضور ايشان آنچنان منفعل و شرمسار و دست پاچه شده که ترجيح داده به جاي طرح آن سؤالات ياوه، سکوت کند و هيچ نگويد! تنها چيزي که اين روزنامه نگار توانسته بود از امام خميني بخواهد اين بوده که وي را در زندگي خصوصياش کمي نصيحت و ارشاد نمايند و امام نيز به وي توصيه کرده بودند که اسلام را بشناسد و آيينهاي عبادي آن را به جاي آورد. تا گفتم خانواده شهيد است، بلند شدند در اوقاتي که امام به اندروني تشريف ميآوردند، بعضي از خانوادههاي معظم شهدا يا مجروحين به دفتر مراجعه ميکردند و تمنايي داشتند يا چيزي را ميآوردند که امام تبرک بفرمايند يا استخاره ميخواستند. به ياد دارم هر وقت، چه شب و چه روز که به در اتاق ايشان ميرفتم و در ميزدم امام ميگفتند: «بسم الله!» تا مي گفتم خانواده شهيد يا مجروحي است که التماس دعا يا تبرکي دارد، بلافاصله بلند ميشدند و آن خواسته را انجام ميدادند. يک بار به امام عرض کردم خجالت ميکشم که اين همه مزاحم ميشوم. فرمودند: «تو چرا خجالت بکشي؟ من آمادهام براي اين کارها! کار ديگري که از من بر نميآيد!» از سحرخيزي من بوده است امام تقيد خاصي به نماز شب داشتند. مرحوم حاج آقا مصطفي نقل ميکردند که امام فرموده است اگر به مطالبي رسيدهام از سحرخيزي من بوده است. من خودم شنيدم که ايشان به بعضي از شاگردانشان از جمله آقا شيخ مجتبي تهراني ميفرموده سحرخيزي را از دست ندهيد! روش ساليان دراز امام اين بود که يک ساعت يا بيشتر مانده به اذان صبح بيدار ميشدند؛ سماور را روشن نموده چاي درست ميکردند و تا طلوع آفتاب مشغول عبادت ميشدند. پس از طلوع آفتاب قدري ميخوابيدند و بعد صبحانه ميخوردند. من از همه نزديکان امام متفقاً شنيدهام که هيچ وقت به ياد ندارند که نماز شب امام ترک شده باشد. سادگي امام مرا مجذوب خود کرد بيشتر از هر چيز، زندگي ساده امام مرا مجذوب خود کرد. امام در پاريس، در يک خانه کوچک زندگي ميکرد که دو اتاق بيشتر نداشت که يکي از آنها، اتاق خواب و ديگري اتاق کار و ملاقاتهاي ايشان بود. در زندگي ايشان فرشها و اشياء گرانبهايي ديده نميشد! غذاي ايشان هم بسيار ساده يعني مقداري شير و برنج بود. خيمهاي هم که در آن نماز ميخواندند، بسيار ساده بود. گويي با دوستان قديميشان صحبت ميکنند يکي از شبها در حرم مطهر اميرالمؤمنين(ع) جماعتي از دانشجويان مسلمان اروپا براي ديدار با امام آمده بودند که ظاهر آنها در محيط ما ناپسند بود؛ چه از نظر قيافه و لباس و چه از نظر طرز برخورد و صحبت. ليکن ما شاهد بوديم که امام به گونهاي با آنها برخورد کردند که گويي با دوستان قديميشان نشستهاند و مشغول صحبت ميباشند. آنها آنچنان مجذوب امام بودند که پس از چند دقيقه صحبت با يک دنيا نيرو و ايمان و اميد از کنار ايشان برخاستند. فرقي بين اينها نيست يک روز پسر يکي از وزرا شهيد شده بود. به امام عرض کردند که آقا براي شهادت ايشان يک پيام بدهيد. امام فرمودند: به خاطر اينکه وزير است، ميگوييد پيام بدهم؟! شما فکر ميکنيد تنها پسر ايشان شهيد شده است؟ تمام اين شهدا فرزندان من هستند و من اگر بخواهم پيام بدهم بايد براي همه آنان پيام بدهم و براي من فرقي بين اينها نيست. فارسي نميدانستند، اما پاي صحبت امام مينشستند يک بار وقتي متوجه شديم که تعدادي از دانشجويان فرانسوي، هر شب پاي سخنراني امام ميآيند، توسط يکي از برادراني که به زبان فرانسوي مسلط بود از آنها سؤال کرديم: آيا شما فارسي ميدانيد و از صحبتهاي امام چيزي ميفهميد؟ در جواب گفتند: ما فارسي بلد نيستيم و به هيچ وجه هم متوجه گفتههاي امام نميشويم! سؤال کرديم: پس چرا هر شب پاي صحبت ايشان ميآييد؟ آنها گفتند: ما وقتي که اينجا ميآييم و ايشان صحبت ميکنند، حالتي روحاني در خودمان احساس ميکنيم. حساسيت بر روابط نامحرمان خانم فهيمه مصطفوي نقل ميکند که امام درباره نامحرم خيلي سختگير بودند. زماني که پسرهاي من و حاج احمد آقا پانزده - شانزده ساله بودند و ما براي ناهار به منزل آقا دعوت ميشديم. پسرها حق آمدن نداشتند يا اگر ميآمدند ما در منزل خانم مينشستيم و سفره ميانداختيم و آنان در خانه احمدآقا، تا دختر و پسرهاي فاميل با هم غذا نخورند. مراعات مصرف، حتي در دستمال کاغذي يک بار خدمت امام بودم. از من خواستند پاکت دارويشان را بدهم که داخل آن دارويي بود که بايد به پايشان ميماليدند. شايد کسي باور نکند، اما امام بعد از مصرف دارو، يک دستمال کاغذي را به چهار قسمت تقسيم کردند و با يکي از آن قسمتها چربي روي پايشان را پاک کرده و بقيه را توي پاکت گذاشتند تا براي دفعات بعد استفاده کنند. به امام گفتم: اگر برنامه زندگي اين گونه است، پس همه ما جهنمي هستيم. چون ما اين طور رعايتها را درباره دستمال کاغذي نميکنيم. امام فرمودند: شما اين طور نباشيد، اما بايد رعايت کنيد! نظم براي همه چيز نظم امام در پاريس به گونهاي بود که ميدانستم سر ساعت يازده صبح، ايشان چاي يا ميوه ميل ميکنند که اگر نيم ساعت زودتر يا ديرتر ميبرديم، ميل نميکردند و حتي ساعات وضو گرفتن ايشان معلوم بود. من آنها را ميدانستم. منبع: نشريه امتداد- ش 48 /ن
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 341]
صفحات پیشنهادی
تا گفتم خانواده شهيد است، بلند شدند
تا گفتم خانواده شهيد است، بلند شدند آن مرد که رفت و دلها در گروي جذبه الهياش ماند، نه با سخن که در رفتار و کردارش، چنان کرده بود که حضرت حق، نوري آنچنان پر جذبه ...
تا گفتم خانواده شهيد است، بلند شدند آن مرد که رفت و دلها در گروي جذبه الهياش ماند، نه با سخن که در رفتار و کردارش، چنان کرده بود که حضرت حق، نوري آنچنان پر جذبه ...
كريسمس با ˝آقا˝ در خانه يك شهيد ارامنه تا اسم آقا را گفتم مادر ...
كريسمس با ˝آقا˝ در خانه يك شهيد ارامنه تا اسم آقا را گفتم مادر شهيد ارمني افتاد روي زمين آقا ... امام جمعه تهران كه شدند اين كار را شروع كردند. ... افتخارمان اين است كه در استان تهران، خانواده و شهيد به بالا نداريم كه آقا خانهشان نرفته باشد. .... ما هم سعي كرديم بچههايي كه قد بلند دارند را بياوريم، مثل نردبان دور ايشان بچينيم كه ايشان پيدا نباشد.
كريسمس با ˝آقا˝ در خانه يك شهيد ارامنه تا اسم آقا را گفتم مادر شهيد ارمني افتاد روي زمين آقا ... امام جمعه تهران كه شدند اين كار را شروع كردند. ... افتخارمان اين است كه در استان تهران، خانواده و شهيد به بالا نداريم كه آقا خانهشان نرفته باشد. .... ما هم سعي كرديم بچههايي كه قد بلند دارند را بياوريم، مثل نردبان دور ايشان بچينيم كه ايشان پيدا نباشد.
مصاحبه خواندني كيهان با خانواده شهيد احمدي روشن
مصاحبه خواندني كيهان با خانواده شهيد احمدي روشن هميشه براي ما نسل سومي ها سؤال بوده ... vazeh.com 03:06:20 04:53:17 12:09:08 19:23:15 19:44:46 1:11 مانده تا طلوع خورشید ... و چه كوته نگر است آن دشمني كه گمان مي كند با گلوله مي توان اين حركت مجاهدانه را .... وقتي در جلسات خيلي عصباني مي شد، بلند مي شد و آستين هايش را مي زد بالا و ...
مصاحبه خواندني كيهان با خانواده شهيد احمدي روشن هميشه براي ما نسل سومي ها سؤال بوده ... vazeh.com 03:06:20 04:53:17 12:09:08 19:23:15 19:44:46 1:11 مانده تا طلوع خورشید ... و چه كوته نگر است آن دشمني كه گمان مي كند با گلوله مي توان اين حركت مجاهدانه را .... وقتي در جلسات خيلي عصباني مي شد، بلند مي شد و آستين هايش را مي زد بالا و ...
حاشیه دیدار سرزده رهبر با خانواده شهدای گلستانی؛مادر شهید ...
حاشیه دیدار سرزده رهبر با خانواده شهدای گلستانی؛مادر شهید میگفت ای خدا به مراد دلم ... vazeh.com 04:16:21 05:57:04 12:59:14 19:59:20 20:20:04 0:10 مانده تا طلوع خورشید ... رهبر به آرامی به کسانی که در صف اول نشسته بودند گفتند برنامهای دارند و بلند شدند. ... رفتیم منطقه نیروگاه که جزو منطقههای پرتراکم و نسبتاً محروم شهر قم است.
حاشیه دیدار سرزده رهبر با خانواده شهدای گلستانی؛مادر شهید میگفت ای خدا به مراد دلم ... vazeh.com 04:16:21 05:57:04 12:59:14 19:59:20 20:20:04 0:10 مانده تا طلوع خورشید ... رهبر به آرامی به کسانی که در صف اول نشسته بودند گفتند برنامهای دارند و بلند شدند. ... رفتیم منطقه نیروگاه که جزو منطقههای پرتراکم و نسبتاً محروم شهر قم است.
به آقا گفتم همه فرزندانم فداي اسلام و ولايتگفتوگوي فارس با مادر شهيدان
به آقا گفتم همه فرزندانم فداي اسلام و ولايتگفتوگوي فارس با مادر شهيدان «مظفر» كه سه ... vazeh.com 03:13:57 04:55:28 11:59:19 19:01:07 19:21:57 1:11 مانده تا غروب خورشید ... شايد اگر حتي 3 فرزند اين خانواده نيز شهيد نميشدند، باز هم خاطرات اين خانواده به نوبه خود ... آنچه در ادامه ميآيد گزيدهاي از اين ميهماني شيرين 2 ساعته است.
به آقا گفتم همه فرزندانم فداي اسلام و ولايتگفتوگوي فارس با مادر شهيدان «مظفر» كه سه ... vazeh.com 03:13:57 04:55:28 11:59:19 19:01:07 19:21:57 1:11 مانده تا غروب خورشید ... شايد اگر حتي 3 فرزند اين خانواده نيز شهيد نميشدند، باز هم خاطرات اين خانواده به نوبه خود ... آنچه در ادامه ميآيد گزيدهاي از اين ميهماني شيرين 2 ساعته است.
سخنان عاشقانه رهبر با خانواده شهید
... است. در سال 1378 در مراسم ختم یکی از مدیران بنیاد شهید که متأسفانه بر اثر تصادف فوت کرده بود در مسجد ساری، شخص ... کاغذ را باز کردم دیدم نوشته است که همسر شه. ... گفتم، «اگر الان مایل باشید همین فردا شما را با هزینه خودمان به کربلا بفرستیم. ... تمام حاضران سراپا گوش شدند تا بشنوند که او در این حالت چه می گوید و چه می خواهد.
... است. در سال 1378 در مراسم ختم یکی از مدیران بنیاد شهید که متأسفانه بر اثر تصادف فوت کرده بود در مسجد ساری، شخص ... کاغذ را باز کردم دیدم نوشته است که همسر شه. ... گفتم، «اگر الان مایل باشید همین فردا شما را با هزینه خودمان به کربلا بفرستیم. ... تمام حاضران سراپا گوش شدند تا بشنوند که او در این حالت چه می گوید و چه می خواهد.
شهيد محلاتي در قامت يك همسر(2)
vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید. تبلیغات ... هول شدم ، گفتم : ببينيد بچه ها ، باباي تان چه شده ، اما خودش را كنترل كرد. گفتم : چرا ... به بچه ها مي گفتند: بابا چيزيش نيست ، زندان بوده يك خرده ناراحت است . اما طولي ... برادرش مي گويد شب كه آمد ، ديدم بلند شد، وضو گرفت و نماز خواند .
vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید. تبلیغات ... هول شدم ، گفتم : ببينيد بچه ها ، باباي تان چه شده ، اما خودش را كنترل كرد. گفتم : چرا ... به بچه ها مي گفتند: بابا چيزيش نيست ، زندان بوده يك خرده ناراحت است . اما طولي ... برادرش مي گويد شب كه آمد ، ديدم بلند شد، وضو گرفت و نماز خواند .
حاشيههاي ديدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهيد رضايينژاد
حاشيههاي ديدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهيد رضايينژاد خبرگزاري دانشجويان ايران ... داريوش رضايينژاد، از سوي دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله خامنهاي منتشر شد. ... vazeh.com 03:05:42 04:52:49 12:08:57 19:23:21 19:44:53 1:36 مانده تا اذان صبح .... خيلي برايم جالب است كه آرميتا هم وقتي خودش را با موهاي بلند نقاشي كرد، ...
حاشيههاي ديدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهيد رضايينژاد خبرگزاري دانشجويان ايران ... داريوش رضايينژاد، از سوي دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله خامنهاي منتشر شد. ... vazeh.com 03:05:42 04:52:49 12:08:57 19:23:21 19:44:53 1:36 مانده تا اذان صبح .... خيلي برايم جالب است كه آرميتا هم وقتي خودش را با موهاي بلند نقاشي كرد، ...
دیداررهبرانقلاب با خانواده شهدای حادثه تروریستی
دیداررهبرانقلاب با خانواده شهدای حادثه تروریستی-اکونیوز:رهبر معظم انقلاب اسلامی، ... vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ... و بعد هم از مقام شهید میگوید و از عنایت الهی که موجب تسلی بازماندگان است: ... ترور: «وقتی خوب شدم، با خودم گفتم حتما علتی داشته؛ خدای متعال از من توقعی داشته.
دیداررهبرانقلاب با خانواده شهدای حادثه تروریستی-اکونیوز:رهبر معظم انقلاب اسلامی، ... vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ... و بعد هم از مقام شهید میگوید و از عنایت الهی که موجب تسلی بازماندگان است: ... ترور: «وقتی خوب شدم، با خودم گفتم حتما علتی داشته؛ خدای متعال از من توقعی داشته.
گزارش فارس از محسنيه «شهيد عليخاني» كه 25 سال است تكيه عزاي - واضح
گزارش فارس از محسنيه «شهيد عليخاني» كه 25 سال است تكيه عزاي سيدالشهداست خبرگزاري فارس: ... برگزار شد و بعد تا 10 روز ادامه پيدا كرد و در نهايت از سال 65 با اصرار خانواده شهيد عليخاني و ... گفتم مطمئن هستم امام حسين(ع) تو را به اينجا دعوت كرده است. .... زرافه ی آفریقایی بلند ترین حیوان روی خشکی / عکس زرافه ی آفریقایی – ...
گزارش فارس از محسنيه «شهيد عليخاني» كه 25 سال است تكيه عزاي سيدالشهداست خبرگزاري فارس: ... برگزار شد و بعد تا 10 روز ادامه پيدا كرد و در نهايت از سال 65 با اصرار خانواده شهيد عليخاني و ... گفتم مطمئن هستم امام حسين(ع) تو را به اينجا دعوت كرده است. .... زرافه ی آفریقایی بلند ترین حیوان روی خشکی / عکس زرافه ی آفریقایی – ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها