تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اى مردم همانا نمازگزار هنگام نماز با پروردگار بزرگ و بلند مرتبه اش مناجات مى كند، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805583985




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مسئله لاینحل تزاحم های اخلاقی در غرب


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
مسئله لاینحل تزاحم های اخلاقی در غرب
این مقاله به بررسی و نقادی راه‌حل‌های تزاحم اخلاقی از دیدگاه دیوید راس (W.D.Ross) پرداخته است. او مبنای وظایف اخلاقی را «روابط خاص» می‌داند که از این طریق می‌توان اولویت و میزان الزام‌آوری را استکشاف نمود.

خبرگزاری فارس: مسئله لاینحل تزاحم های اخلاقی در غرب



بخش دوم و پایانی تحلیل و نقادی دیدگاه راس یک. راس، وظیفه‌گرا یا نتیجه‌گرا؟ راس معتقد است که حلّ تزاحم‌های اخلاقی براساس وظیفه‌گرایی میسر است و در این رابطه، توجه به سود و نتیجه را انکار کرده و می‌گوید: این نظریه سودگرایی که معتقد است: «تنها اهمیت اخلاقی ارتباط من و همسایگانم، این است که بتوانند از عمل من منتفع گردند»، به‌نظر می‌رسد که بی‌جهت ارتباط ما با دیگران را ساده کرده است؛ آنان می‌توانند روابط دیگری با من داشته باشند، مثل کسی که به او قول داده شده و قول‌دهنده، طلبکار و بدهکار، همسر و شوهر، فرزند و والدین، دوست و دوست، همکار و هم‌میهن و نظایر آن باشد، و هریک از این ارتباطات، اساس و مبنای یک وظیفه در نگاه نخست است که کم یا بیش، مطابق با شرایط و وضعیت هر مورد، بر من لازم است. هنگامی که من در وضعیتی هستم که در آن وضعیت بیش از یک وظیفه در نگاه نخست بر من لازم است، آنچه من باید انجام دهم این است که تا آنجا که می‌توانم، کاملاً وضعیت را بررسی کنم تا به نظری متأملانه دست یابم، که در این اوضاع و شرایط یکی از آن وظایف، الزامی‌تر از دیگر وظایف است. بنابراین موظفم که انجام این وظیفه در نگاه نخست را وظیفه بی‌چون و چرای (1)خود در این موقعیت، بدانم». (جمعی از نویسندگان، 1387: 186) همچنین می‌گوید: هنگامی که انسانی درستکار به وعده خود عمل می‌کند، فکر می‌کند که باید چنین کند، او بدون توجه و اهمیت‌دادن به نتایج چنین کاری، به آن اقدام می‌کند، تا چه رسد به آنکه این نتایج احتمالاً بهترین نتایج ممکن باشند. در واقع او درباره گذشته، بسیار بیشتر می‌اندیشد، تا آینده. آنچه که باعث می‌شود او کاری خاص را صواب بداند، این حقیقت است که او قول داده است که این کار را انجام دهد، نه کاری دیگر را؛ یعنی این مطلب که عمل او بهترین نتایج ممکن را به بار می‌آورد، دلیل او بر صواب نامیدن کارش نیست. (همان: 186) راس در پاسخ این شبهه که نظریه‌اش، متضمن نتیجه‌گرایی است، می‌گوید: «طرف‌داران نظریه مورد بررسی (نتیجه‌گرایی) معتقدند که چنین تفکری برخاسته از این تفکر من است که با یک عمل خاص، خوبی بیشتری پدید می‌آورم تا با عمل دیگر؛ اما می‌توان توضیح دیگری درباره موضوع مورد بحث ارائه کرد و به گمان من روشن خواهد شد که این توضیح، توضیح درست است؛ می‌توان گفت که علاوه بر وظیفه وفای به عهد، وظیفه دیگری نیز دارم که آن را تشخیص می‌دهم، یعنی وظیفه تخفیف آلام و آسوده کردن دیگران از رنج و آن هنگام که گمان می‌کنم انجام کار دوم به‌بهای انجام ندادن کار نخست، کاری صواب است، بدین دلیل نیست که گمان می‌کنم با انجام دادن آن کار، خوبی بیشتری تولید خواهم کرد. بلکه به این جهت است که به گمان من، این وظیفه‌ای است که در شرایط خاص، بیش از یک وظیفه است. از نظر او اگر با وفای به عهد و یا با کمک به کسی که به او قولی نداده‌ایم، یک اندازه خوبی به‌وجود آوریم، به خود تردیدی راه نمی‌دهیم که وفا نمودن به عهد، وظیفه ماست؛ نه اینکه وفای به عهد، نتایج بهتری دارد. در مثالی دیگر می‌گوید: اگر به دوستی قول داده باشیم که برای کاری جزئی او را در وقتی خاص ملاقات کنیم، و در همان زمان با خلف وعده، بتوانیم از یک تصادف جلوگیری نماییم؛ یا آسودگی خاطر قربانیان یک تصادف را فراهم سازیم، در آن صورت مطمئناً باید خود را در این خلف وعده موجّه بدانیم. ولی به‌هرحال، آنچه که باعث موجه دانستن خلف وعده می‌شود، توجه به نتایج افعال نیست؛ بلکه توجه به وظایف است. در مورد مثال مذکور نیز، وظیفه ما، جلوگیری از تصادف است نه وفای به عهد. (ر.ک: همان: 187 ـ 186) نقد و بررسی معیار تقدیم و ترجیح اصلی اخلاقی بر اصلی دیگر و یا تقدیم فعلی بر فعلی دیگر، توجه و در نظر گرفتن نتایج آنهاست. اگر نتایج افعال را در نظر نگیریم، چه دلیلی بر اهمیت یکی بر دیگری وجود دارد؟ ممکن است گفته شود که از طریق شهود عقلانی، قادر به تشخیص اهمیت هریک از موارد متزاحم خواهیم بود، همان‌طورکه ایشان قائل به شهود هستند، و شهودگرایان ظاهراً ارتباط افعال با نتایج آنها را انکار می‌کنند. اما شهودگرا بدون ملاحظه نتایج افعال، چگونه می‌تواند یکی را ترجیح دهد؟ او نیز در شهود خود، یکی را مهم‌تر و مفیدتر می‌بیند و ترجیح می‌دهد؛ همان‌طورکه خود راس نیز بر این امر صحّه می‌گذارد؛ او می‌گوید: اگر نتیجه وفای به قول و کمک به کسی که به او قولی نداده‌ام، یکسان باشد؛ وظیفه من وفای به قول است. از ایشان می‌پرسیم: آیا اولویت وفای به‌قول به‌خاطر ترس از نتایج زیان‌بار بدقولی که جامعه‌ای به آن گرفتار شوند، نیست؟ اگر جلوگیری از یک تصادف با وفای به قول تزاحم کند، طبیعتاً وظیفه من، جلوگیری از تصادف است، از ایشان می‌پرسیم: چرا در مورد این تزاحم، جلوگیری از تصادف، وظیفه فعلی ماست؟ اگر نتایج افعال را در نظر نگیریم، از کجا می‌فهمیم که کدام، مهم‌تر است؟ اگر کاری به نتیجه وفای به قول و جلوگیری از تصادف نداشته باشیم، چرا این دو مساوی نباشند و یکی نسبت به دیگری مهم‌تر باشد؟ از اینجاست که بعضی از متفکران اخلاق بر این سخن راس، خرده گرفته و اعتقاد او را از نتیجه‌گرایی (لااقل در بعضی از موارد) جدا نمی‌دانند؛ به‌عنوان مثال ناوتن می‌گوید: راس از جهتی با نتیجه‌گرایی موافق است؛ زیرا او وظیفه نیکوکاری را چنان تفسیر می‌کند که این وظیفه، ما را وادار می‌نماید که تا آنجا که ممکن است زندگی همه را خوب نماییم. و این امر به نوعی توجه کردن به نتایج است. (ر.ک: جمعی از نویسندگان، 1387: 134) توجه به نتیجه افعال از مواردی است که مطمح نظر متون دینی و دانشمندان اسلامی قرار گرفته است، به‌عنوان مثال آیت‌الله مصباح می‌فرماید: ارزش اخلاقی افعال انسان، تابع تأثیری است که فعل اخلاقی در تحصیل نتیجه مطلوب؛ یعنی کمال و سعادت حقیقی انسان دارد. (مصباح یزدی، 1387: 134) همچنین دستیابی به رستگاری و سعادت ابدی، مهم‌ترین نتیجه‌ای است که خداوند در ازای انجام تکالیف وعده می‌دهد. قرآن‌کریم می‌فرماید: یَا أ‌َیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. (حج / 77) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید، باشد که رستگار شوید. در این آیه، توصیه به انجام افعال خیر و نیکو، ناظر به نتیجه آنکه رستگاری است، می‌باشد. قرآن‌کریم درجای‌ دیگر می‌فرماید: یَا أ‌َیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إ‌ِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأ‌َنْصَابُ وَالْأ‌َزْلامُ ر‌ِجْسٌ مِنْ عَمَل‌ِ الشَّیْطَان‌ِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. (مائده / 90) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، شراب و قمار و بت‌ها و تیرهای قرعه پلید [و] از عمل شیطان‌اند؛ پس، از آنها دوری گزینید، باشد که رستگار شوید. در این آیه نیز رستگاری، نتیجه فرو‌گذاردن اعمال ناپسندی است که بدان اشارت رفته است. پس علی‌رغم دیدگاه راس، در مقام تزاحم، فعلی که در رسیدن به رستگاری تأثیر بیشتری دارد، ارحج است. البته این بدان معنا نیست که واقعیت نفس‌الامری افعال، و ارتباط آنها با نتایج و مصالح واقعی نادیده گرفته شود. و خداوند همواره تکالیف بندگان را مبتنی بر مطلوبیت نفس‌الامری و مصالح و نتایج آن انشا می‌کند. دو. روابط خاص مبنای وظایف در تشریح نظریه دیوید راس ذکر شد که ایشان «روابط فاعل با دیگران» را منشأ و مبنای وظایف و الزامات اخلاقی می‌داند، و معتقد است که هریک از روابط فرزندان با والدین، همسران، دوستان، هم‌وطنان، قول‌دهندگان و قول‌گیرندگان، بدهکاران و بستانکاران و ...، مبنای وظایف در نگاه نخست ما هستند و در میزان اهمیت هریک از افعال، مانند: قول‌دادن، نیکوکاری، سپاسگزاری و غیره مؤثرند. (Ross, 1930: 19) این بیان دارای نقاط ضعف و قوتی است که به آنها می‌پردازیم: 1. نقطه ضعف؛ بی‌توجهی به انگیزه و نتیجه به نظر راس، انگیزه و نتیجه، هرگز بخشی از محتوای وظیفه نیست. توضیح این سخن به زبان راس چنین است: داشتن انگیزه‌ای خاص وظیفه ما نیست؛ بلکه وظیفه ما، انجام دادن کارهایی خاص است. مثلاً منظور دقیق از وفاداری، تمایل به وفای به هر عهدی، از جمله عهد ضمنی است؛ زیرا که ما قول داده و تعهدی نموده‌ایم. ما لفظی عام که صرف‌نظر از انگیزه، شامل وفای به عهد واقعی و عهود ضمنی شود، نداریم؛ من به‌طور مسامحی و شاید مصلحتی از واژه «وفاداری» برای پرکردن این خلأ استفاده نمودم». (جمعی از نویسندگان، 1387: 192) راس علت دقیق نبودن فهرست وظایف را، کاربرد واژه‌هایی مانند: وفاداری و سپاسگزاری می‌داند، که منظور از وفاداری و سپاسگزاری را حالتی خاص از انگیزه، بیان می‌کند؛ یعنی به‌دلیل اینکه، این واژه‌ها متضمن معنای انگیزه هستند، قرار گرفتن آنها در فهرست وظایف را، دلیل دقیق نبودن آن می‌داند. و بیان می‌دارد که به‌ناچار از این واژه‌ها استفاده کرده است. راس در توضیح کارهای صواب می‌گوید، آنچه صواب است کارهایی خاص است، نه «کارهایی خاص با انگیزه‌هایی خاص»؛ برخلاف نظریه سودگروی که می‌گوید: هرگز صواب بودن کارها به‌دلیل ماهیت خود آنها نیست؛ بلکه به‌دلیل نتایج بالفعل و واقعی آنهاست. مثلاً در وفای به عهد، کار را صرفاً به‌دلیل اینکه وفای به عهد است، انجام می‌دهیم و الزامی می‌دانیم؛ نه به‌دلیل نتایج حاصل از آن. پس کارهای ما به‌دلیل ماهیت آن: صواب است و اهمیت اخلاقی دارد. (ر. ک: همان: 219) بنابراین، نفس عمل و انجام نوعی خاص از آن، وظیفه ماست، نه انگیزه یا نتیجه‌ای که از آن عمل حاصل می‌شود. به‌عنوان‌مثال، اگر به کسی وعده داده‌ام که در وقتی معین او را ملاقات کنم، براساس رابطه‌ای که بین من و کسی که به او قول داده‌ام وجود دارد، انجام این عمل خاص، یعنی ملاقات او در وقت معین، وظیفه من است و در این رابطه، به انگیزه این عمل و به نتیجه آن توجهی ندارم. راس این نکته را این‌گونه مطرح می‌کند که «قول، قول است»؛ و به این دلیل که قول است وظیفه من است، نه به دلایل دیگر. این مطلب (که انجام عمل خاص، مانند x در شرایط y، وظیفه من باشد؛ مثلاً وظیفه من است که در ساعت معین، به دیدار دوستم بروم و این عمل به خودی خود، وظیفه من است، بدون اینکه به انگیزه عمل یا نتیجه آن توجه داشته باشم و یا نفس کمک کردن به مادر بیمار، وظیفه من است و دیگر هیچ) ناتمام است؛ زیرا پاسخ‌گوی پرسش‌ها و ابهامات نیست. آیا ذهن جستجوگر انسان از خود نمی‌پرسد: چرا وظیفه من است که در آن ساعت وعده داده شده، که باید به دیدار دوستم بروم؛ به جای آن، باید به مادر بیمارم، کمک کنم؟ یا از خود نمی‌پرسیم: چرا باید برای نجات جان فردی بی‌گناه، دروغ بگوییم؟ پاسخ راس این است که چون دومی الزام‌آورتر است. آیا نمی‌پرسیم: چرا الزام‌آورتر است؟ پاسخ ایشان چنین خواهد بود که با بررسی متأملانه شرایط و جزئیات، به این نتیجه رسیدم. وقتی از ایشان می‌پرسیم که آیا در این بررسی‌های متأملانه، انگیزه و نتیجه، دخالتی نداشته‌اند؟ پاسخ ایشان منفی است! درحالی‌که توجه به انگیزه و نتیجه، از ارکان مباحث اخلاقی هستند. و ما به ذکر نمونه‌ای از اهمیت نتیجه که در مبحث پیشین، گذشت بسنده می‌کنیم. اکنون نمونه‌ای از نصوص دینی که متضمن اهمیت انگیزه می‌باشد، را ذکر می‌کنیم. در کتاب مصباح الشریعه از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است: إ‌ِنَّمَا الْأ‌َعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ ‌وَ لِکلِّ امْ‌رِئ‌ٍ مَا نَوَى فَلا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ خَالِص‌ِ النِّیَّةِ فِی کلِّ حَرَکةٍ وَ سُکون‌ٍ لِأ‌َنَّهُ إ‌ِذَا لَمْ یَکنْ بِهَذَا الْمَعْنَى یَکونُ غَافِلًا وَ الْغَافِلُونَ قَدْ وَصَفَهُم اللَّهُ تَعالى فَقالَ: إن هُم إلا کالانعامِ بَل هُم أضَلُّ سَبیلا، وَ قالَ: اؤلئک هُمُ الغافِلونَ. (کلینی، 1363: 18) محققاً ارزش کارها به نیت‌هاست، و فقط برای انسان آنچه نیت کرده است (می‌ماند). پس بنده (خدا) در هر تلاش و سکونی باید نیت پاک داشته باشد، که اگر چنین نباشد در زمره غافلان خواهد بود، و خداوند متعال آنان را توصیف کرده و فرموده است: آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراه‌ترند، و فرمود: اینان همان غافلان‌اند. 2. نقطه مثبت این دیدگاه؛ توجه به روابط خاص و ذو جهات بودن ایشان روابط خاص را مبنای وظایف اخلاقی دانسته و گفته‌اند برای انجام افعالی مانند: وفای به عهد، نیکوکاری و ...، هریک از روابط خاص فاعل با افراد دیگر، می‌تواند مبنای تشخیص وظیفه باشد. ما برای ترجیح یک حکم اخلاقی بر احکام دیگر، معیارهایی را بیان می‌کنیم که روابط فاعل مختار با افراد دیگر ـ مانند روابط فرزندان با والدین، رابطه ولایت، رابطه ایمانی ـ جزئی از آن معیارهاست. توجه دیوید راس به این نکته و نیز توجه او، به ذو جهات بودن وظایف در نگاه نخست، دیدگاه وی را به دیدگاه برخی از اندیشمندان مسلمان ازاین‌جهت، نزدیک می‌کند. لازم است توضیحی مختصر درباره ذو جهات ‌بودن وظایف در بادی‌ نظر ارائه شود. از نظر راس، گاهی وفاداری، ممکن است از جهتی وظیفه فعلی ما باشد؛ چون به دوستمان وعده داده‌ایم و هم‌اکنون هنگام وفای به عهد است و اما ازاین‌جهت که مادرم دچار عارضه قلبی شده و به کمک من، نیاز فوری دارد؛ وفاداری، دیگر، وظیفه فعلی من نیست؛ در نتیجه، وفاداری، از جهتی وظیفه فعلی من هست، و ازجهت‌دیگر وظیفه فعلی من نیست؛ در این موارد، با بررسی درباره جزئیات و توجه به روابط خاص، یکی از آن دو را که همان کمک به مادر هست، مقدم می‌داریم. (ر. ک: اترک، 1391: 15) این نظریه، با دیدگاه برخی از دانشمندان مسلمان مطابقت دارد. چنان‌که آیت‌الله مصباح یزدی می‌فرماید: گاهی فعل واحد به دو عنوان معنون می‌شود، مانند اینکه بگوییم راست‌گویی، جایی‌که موجب فساد اجتماعی، یا قتل نفس می‌شود، فعلی که در خارج تحقق می‌یابد، دو عنوان دارد؛ از یک جهت «راست‌گفتن که تسبیب برای قتل» است، و ازجهت‌دیگر «راست‌گفتن» است، این فعل از جهت اول بد، و از جهت دوم خوب است. (مصباح یزدی، 1367: 185) این مسئله، نظیر اجتماع امر و نهی که در اصول مطرح شده است، می‌باشد. مثلاً نماز در دار مغصوبه، از یک عنوان که غصب است، حرام است؛ و به‌عنوان اینکه نماز است، واجب است. در مورد بحث ما نیز چنین چیزی قائل شویم و بگوییم که این کار هم حُسن دارد و هم قبح؛ حُسنش از یک جهت آن، و قبح آن ازجهت‌دیگر؛ در هنگام تزاحم، آن جهت را که حُسنش بیشتر است، مستوجب مدح دانسته و بر جهت دیگر مقدم می‌داریم. (ر. ک: همان: 186) البته ایشان دیدگاه دیگری نیز دارند که آن را اقرب به صواب می‌دانند، و آن مقید بودن موضوع‌های اخلاقی به قید «مفید للمجتمع» است (ر. ک: همان: 117 ـ 112؛ ص 189 ـ 188)؛ ولی از آنجا که از موضوع بحث فعلی ما خارج است، به آن نمی‌پردازیم. سه. ثمره قواعد استثناناپذیر در اندیشه راس ما پیش از این در تبیین دیدگاه راس، توضیح دادیم که از دیدگاه او، در مقام عمل، هیچ تکلیف و هیچ قاعده‌ای بدون استثنا وجود ندارد؛ اما قواعد و وظایف اخلاقی در نگاه نخست، می‌توانند استثناناپذیر باشند. از نظر این متفکر، قواعد در نگاه نخست، تا زمانی که شرایطی علی‌حده، پیش نیاید، به‌عنوان وظایف در مقام عمل نیز محسوب می‌شوند و مکلف، موظف به انجام و اجرا آن است؛ اما زمانی که شرایط تغییر کند، به آن قواعد به‌عنوان وظیفه و تکلیف نگاه نمی‌کنیم. می‌توان از دیوید راس پرسید، اهمیت و خاصیت وجود چنین تکالیف در نگاه نخست استثناناپذیر چیست؟ هنگامی که یک حکم کلی اخلاقی صادر می‌کنیم و می‌گوییم: «هیچ وقت دروغ نگویید» و بعد بگوییم و یا مقصود ما این باشد که هرگاه شرایط ویژه‌ای پیش آمد، می‌توانید و شاید لازم و ضروری باشد که دروغ بگویید، آن حکم کلی چه فایده‌ای دارد؟ آیا بهتر نیست از ابتدا در صدور حکم، دقت کرده و حکم خود را با لحاظ جوانب، دقیق‌تر صادر نماییم و مثلاً بگوییم: «تا ضرورتی پیش نیاید، دروغ نگویید»؛ یا «هرگاه ناچار شوید، می‌توانید دروغ بگویید». خلاصه کلام اینکه، وجود یا عدم‌چنین قواعد اخلاقی عام و مطلق، بی‌فایده است. این همان اشکالی است که از فحوای کلام بعضی از شارحان و ناقدان دیوید راس نیز به‌دست می‌آید. ویلیام فرانکنا در نقد نظریه راس می‌گوید: این برداشت راس نشان می‌دهد که چگونه می‌توان مجموعه‌ای از قواعد داشت که هیچ استثنایی نداشته باشد، بدین‌نحو که آنها را قواعد تکلیف در نگاه نخست و نه تکلیف در مقام عمل تصور کنیم. ولی این برداشت در موارد تعارض (میان تکالیف)، هیچ کمکی به ما نمی‌کند؛ زیرا می‌پذیرد که ممکن است تکالیف در نگاه نخست در موقعیت‌های عملی تعارض بیابند. راس اگر می‌توانست، نوعی طبقه‌بندی از تکالیف در نگاه نخست به‌دست دهد که همیشه بگوید، در چه مواقعی یک تکلیف بر تکالیف دیگر، ترجیح دارد؛ این مانع را از سر راه برمی‌داشت. (فرانکنا، 1380: 75 ـ 74) چهار. اولویت در وظایف بنیادی وظایف در نگاه نخست پیشنهادی وی، عبارتند از: وفاداری، جبران، سپاسگزاری، عدالت، نیکوکاری، خودشکوفاسازی، و عدم شرارت. (آسیب نزدن به دیگران) چند نکته در زمینه اولویت و ترتیب این وظایف، قابل توجه است: 1. آیا این وظایف در نگاه نخست که به نظر راس، وظایف بنیادی هستند، به‌ترتیب اولویت، مرتب شده‌اند؟ هرچندکه بعضی از شارحان و ناقدان نظریه دیوید راس، اذعان کرده‌اند که این ترتیب، یک ترتیب بنا بر اولویت است؛ اما در آثار راس، تصریحی بر این نکته وجود ندارد. به‌هرحال، اگر قائل به‌ترتیب به‌نحو اولویت باشیم، چنین ترتیب و تقسیم وظایفی، قادر به حلّ تزاحم نخواهد بود؛ زیرا این‌گونه نیست که همیشه میان دو اصل یا دو قاعده متفاوت، مانند: وفاداری و جبران، تزاحم ایجاد شود و ما براساس این تقسیم‌بندی، آن فعلی را که متعلق به وفاداری است، نسبت به دیگری مقدم کنیم. یا مثلاً میان سپاسگزاری و عدالت، تزاحم ایجاد شود، و ما فعلی را که به سپاسگزاری مربوط است، مقدم بداریم؛ بلکه گاهی و چه‌بسا غالباً، در میان موارد و مصادیق هریک از این وظایف بنیادی، تزاحم اتفاق می‌افتد؛ به‌عنوان‌مثال، در تزاحم میان نیکی به همسایه، یا نیکی به پدر، کدام مقدم است؟ یا در تزاحم میان قربانی‌کردن گروهی اندک از هم‌وطنان، برای حفظ سایرین در صورت اضطرار، آیا مجازیم عده‌ای را به‌خاطر حفظ دیگران و حفظ امنیت کشور، به کام مرگ بفرستیم؟ بنابراین، تقسیم‌بندی به‌نحو اولویت، قادر به حلّ تزاحم نیست. دلیل معقول بر وجود اولویت به‌نحوی که در سلسله وظایف در نگاه نخست مطرح شده است، وجود ندارد. به‌عنوان‌مثال، ما هیچ دلیلی نداریم، مبنی بر اینکه وفای به عهد، از اجرای عدالت، مهم‌تر باشد. به‌چه‌دلیل عدالت، از جبران خسارات مهم‌تر نیست؟ یا، چه دلیلی داریم که وفاداری و جبران خسارت و نیکوکاری، تحت مقوله عدالت نباشند؟ ما می‌توانیم براساس تعریفی جامع، که امام علی(علیه السلام) از عدالت بیان فرموده و آن را عبارت از قرار دادن هر چیز در جای خود بیان نموده‌اند، (نهج‌البلاغه: 553) تمام وظایف بنیادی در نگاه نخست راس را، تحت مقوله عدالت قرار دهیم. به‌بیان‌دیگر، پایبندی و اجرای وفای به عهد، نوعی عدالت است؛ همچنین به دیگران آسیب نرساندن و نیکوکاری نسبت به مردم، رعایت نمودن عدالت است. اصلاح نفس و نیز سپاسگزاری می‌تواند در راستای اجرای عدالت باشد و هریک از وظایف بشر، اگر مغفول بماند، به نوعی، به عدالت بی‌توجهی شده است. اما اگر بگوییم که اولویتی در کار نیست و هرگاه در میان این اصول یا مصادیق آنها تزاحمی ایجاد شود، باید با تأمل و سنجش شرایط موجود، آن را که الزامی‌تر است، تشخیص داده و مقدم بداریم و گاهی اوقات نیز به‌صورت شهودی قادریم که یکی از آنها را الزام‌آورتر دانسته و مقدم کنیم. در این صورت خاصیت و اهمیت طرح وظایف، به‌صورت تقسیم‌بندی و ترتیب پیشنهادی راس چیست؟ چه این سلسله مراتب در اختیار ما باشد و چه نباشد، موظفیم در هر موقعیتی وظیفه خود را تشخیص داده و عمل کنیم. پس بر تقسیم‌بندی فوق از جهت عملی، هیچ فایده‌ای مترتب نمی‌شود. 2. درصورتی‌که وظایف در نگاه نخست راس، به‌ترتیب اولویت مرتب شده باشد، در هر تعارضی، اصلی که در فهرست اولویت بالاتر قرار دارد، بر اصل پایین‌تر مقدم خواهد شد، این روش روشنی برای مقابله با هر تعارضی است؛ اما اشکالی که به این روش وارد است، این است که در محل مورد نظر، اساساً تعارضی وجود ندارد، تا مجبور شویم آن را که در سلسله مراتب بالاتر قرار دارد، مقدم بداریم، زیرا میان اصل فروتر و اصل فراتر، تزاحمی رخ نمی‌دهد. آن اصلی که بالاتر قرار دارد، فقط ممکن است مصادیقش با هم تزاحم کنند، یا با اصول هم‌رتبه خود (در صورت وجود چنین اصولی) تزاحم کند، اما با اصول پایین‌تر از خود تزاحم ندارد تا برای رفع آن، بالایی را بر پایینی مقدم کنیم. در این مورد، از مثال مک ناوتن، بهره می‌بریم؛ او می‌گوید: اگر یک سروان و یک سرهنگ، فرمان‌هایی متعارض به یک سرباز بدهند، فرمان سرهنگ، مقدم است. در چنین وضعیتی فرمان سروان، اصلاً به منزله فرمان نبوده و سرباز مکلف به اطاعت از آن نیست. این مسئله در آموزه‌های دینی ما نیز آمده است. انسان مکلف است از پدر خود تبعیت کند، همچنین در رتبه بالاتر، مکلف به تبعیت از دستورات خداوند است، اما تبعیت از دستورات خداوند و والدین در سلسله رتبی طولی قرار دارد، نه عرضی. پس اگر گاهی اوقات دستور خداوند، منافی دستور والدین باشد، در صورتی امکان تزاحم خواهد بود که در عرض هم فرض شوند و در چنین حالتی، دستور خداوند ارجح بوده و مقدم است، اما اگر در طول هم باشند، که واقعیت هم چنین است؛ اساساً، تزاحمی صورت نگرفته است؛ زیرا والدین و خداوند هم‌رتبه نیستند، و دستورات والدین قدرت و صلاحیت مزاحمت با دستورات خداوند را ندارد؛ و به‌عبارت‌دیگر تا زمانی که انسان از طرف خداوند مأمور و موظف به انجام کاری است، هیچ مأموریت دیگری در باره او صدق نمی‌کند. 3. اگر قائل باشیم که ترتیب وظایف در بادی‌نظر راس، به‌ترتیب اهمیت و اولویت قرار نگرفته، به‌جاست که از راس بپرسیم، هنگام تزاحم دو اصل و وظیفه در بادی نظر، از کجا بدانیم که کدام‌یک مهم‌تر است؟ و از کدام باید اطاعت نمود؟ به‌عبارت‌دیگر، چگونه و از چه راهی می‌توانیم از میان اصول متعارض به انتخاب دست بزنیم؟ راس می‌گوید: باید در چنین مواردی تأمل کنیم، شرایط و موقعیت را بسنجیم و آن طرف را که الزام‌آورتر است مقدم کنیم. (Ross, 1930: 84) اما او تبیین نمی‌کند که از کجا و چگونه تشخیص دهیم که الزام هریک از وظایف متزاحم چه مقدار است؟ و چنین تصریح می‌کند: «برای برآورد مقدار الزام‌آوری این وظایف در نگاه نخست تا آنجا که من می‌دانم، هیچ قاعده عامّی نمی‌توان مطرح کرد، تنها می‌توان گفت، وظایفی که دارای الزام کامل هستند؛ یعنی وظایف وفای به عهد، جبران خطاکاری و پاسخ خوبی به خوبی، به مقداری برابر، الزام‌آوری بسیار دارند؛ برای بقیه، تصمیم متوقف بر درک است». سپس بیان می‌کند «[گرچه] این معنا از وظیفه خاص در شرایط خاص، که با کامل‌ترین تأملات ممکن درباره کارها و همه امور مربوط به آن، مورد شناسایی قرار گرفته، بسیار خطاپذیر است؛ اما تنها راهنمای وظایف ماست». (جمعی از نویسندگان، 1387: 217 ـ 216) نتیجه آنکه، این متفکر مغرب‌زمین راحتاً بیان می‌کند که این وظایف در بادی نظر راهنمای کاملی برای تشخیص وظیفه واقعی و فعلی مکلف نیست. و درباره وظایفی مانند وفاداری و جبران و سپاسگزاری که آنها را دارای الزام بالا و برابر می‌داند؛ روشن نمی‌کند، چگونه در هنگام تزاحم می‌توان یکی را بر دیگری ترجیح داد؟ درباره سایر رفتارهای اخلاقی نیز تصمیم و انتخاب وظیفه قطعی را متوقف بر تأمّل می‌داند؛ همین میزان را نیز عاری از خطا نمی‌داند. بنابراین، بیان وظایف در بادی‌نظر او، حلّال مشکل تزاحم نیست. مایکل پالمر، با ایراد دو پرسش، راس را چنین نقد می‌کند. 1. چگونه بدانیم که واقعاً یک وظیفه، وظیفه در نگاه نخست است؟ 2. چگونه بدانیم که هنگام تعارض میان وظایف در نگاه نخست، از کدام یک باید اطاعت کرد؟ (پالمر، 1388: 214) همچنین رابرت هولمز در باره قواعد راس می‌گوید: قواعد مذکور، از نظر راس: رفاً تکالیف در بادی نظر موجّه‌اند؛ یعنی به ما می‌گویند، اگر ملاحظات اخلاقی درجه اولی، وجود نداشته باشد، چگونه باید عمل کنیم؛ اما این قواعد به ما نشان نمی‌دهند که آیا چنین ملاحظاتی وجود دارد یا نه؟ بنابراین، هرگز به ما نمی‌گویند، که عملاً چه باید بکنیم؟ یا در اوضاع و احوالی خاص تکالیف واقعی ما از چه قرار است؟ تکالیف در بادی نظر موجه بدیهی‌اند، ولی تکالیف واقعی بدیهی نیستند. وانگهی، ممکن است قواعد گوناگون با هم تعارض داشته باشند. بدین قرار، تکلیفی در بادی نظر موجه بر ذمه ماست، دایر بر اینکه راستگو باشیم. ولی یک تکلیف در بادی نظر موجه نیز بر شانه‌های ما سنگینی می‌کند که خیر را فزونی ببخشیم. حال اگر گرگی از شما بپرسد، گوسفند از کدام طرف رفته است؟ آیا حقیقت را می‌گویید و گوسفند را به کام مرگ می‌فرستید، یا اینکه دروغ می‌گویید و او را نجات می‌دهید؟ هولمز می‌خواهد بپرسد کدام‌یک از این دو تکلیف موجه در بادی‌نظر، حال که میانشان تعارض پیش آمده، تکلیف واقعی ماست؟ راه‌حل راس، قادر به پاسخ‌گویی نیست؛ لذا می‌گوید: «این نظریه، به همان اندازه که جذابیت دارد، از حلّ مشکل ما قاصر است». (هولمز، 1389: 379 ـ 378) البته از این فهرست، بیش از این انتظاری نمی‌رود، چون طراح این فهرست، خود، اعلام می‌کند، این فهرست ابتدایی تقسیم وظایف، به لحاظ دقت صحیح نیست؛ و در این زمینه دلایلی را ذکر می‌کند، از جمله اینکه: «منظور از «وفاداری» و «سپاسگزاری»، دقیقاً حالتی خاص از انگیزه است و داشتن انگیزه‌ای خاص، وظیفه ما نیست؛ بلکه وظیفه ما انجام دادن کارهایی خاص است. مثلاً منظور دقیق از وفاداری، تمایل به وفای به هر عهدی، از جمله عهد ضمنی است؛ زیرا که ما قول داده و تعهدی نموده‌ایم. ما لفظی عامّ که صرف‌نظر از انگیزه، شامل وفای به عهد واقعی، و عهود ضمنی شود، نداریم. من به‌طور مسامحی و شاید مصلحتی، از واژه «وفاداری» برای پر کردن این خلأ استفاده نمودم». راس درباره سپاسگزاری و عدالت نیز، دلایلی شبیه آنچه ذکر شد، مطرح می‌کند. و مجموعاً بیان می‌کند که این واژه‌های به‌کار گرفته شده در فهرست، به‌دلیل اینکه متضمن نوعی از انگیزه هستند، کاربرد آنها دقیق نیست، اما او به‌ناچار از این واژه‌ها استفاده نموده است. (ر. ک: همان: 193 ـ 192) همچنین این تقسیم‌بندی از نظر راس نیز، کامل و نهایی نیست و می‌تواند کامل‌تر از این باشد و نیز می‌تواند، سلسله‌ای کوچک‌تر از سلسله مراتب مذکور باشد. (ر. ک: همان: 190) پنج. نفی مطلق‌گرایی از نظر راس، هنگام تزاحم و در پاسخ به این پرسش که چگونه می‌توان از میان اصول متزاحم، یکی را انتخاب کرد؟ می‌گوید: باید تأمل کنیم و موارد و جزئیات را یکی‌یکی، بررسی کنیم، و شرایط را بسنجیم، سپس آن را که الزام‌آورتر است، مقدم سازیم. (Ross, 1939: 84) این سخن راس، مانند سایر اظهارات او همچون اعتقاد به استثناپذیری تکالیف اخلاقی در مقام عمل (Ibid: 19 - 20)، نافی مطلق‌گرایی اخلاقی است. شش. مدعای بی‌دلیل به‌نظر می‌رسد که این بیان؛ دقیق، معقول و منطقی نیست؛ و ادعایی بیش نباشد؛ زیرا از کجا می‌توان این تجربه را به‌دست آورد و اثبات کرد، که تمام قواعد اخلاقی در مقام عمل استثناپذیر هستند. آیا ما می‌توانیم استقرایی تامّ، در این زمینه داشته باشیم، و تمام شرایط افعال اخلاقی را در مورد یکایک آدمیان، مورد تأمّل و بررسی قرار دهیم؛ قطعاً چنین عملی ناشدنی است؛ و ازاین‌رو ادعای استثنا، نیز با چنین قاطعیتی اثبات‌ناپذیر است. البته از این نظر که ما وظایف استثناناپذیری داشته باشیم که برای همگان باید مورد احترام باشند، چنان‌که در متون دینی ما نیز آمده است، جای تردید نیست؛ همان‌گونه که از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: ثَلاثٌ لَمْ یَجْعَل‌ِ اللَّهُ لِأ‌َحَدٍ مِنَ النَّاس‌ِ فِیهِنَّ رُخْصَةً بِرُّ الْوَالِدَیْن‌ِ ‌بَرَّیْن‌ِ کانَا أ‌َوْ فَاجِرَیْن‌ِ وَ وَفَاءٌ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَالْفَاجِر‌ِ وَ أ‌َدَاءُ الْأ‌َمَانَةِ إ‌ِلَى الْبَرِّ وَالْفَاجِر‌ِ. (صدوق، 1389: 1 / 190) سه چیز است که خداوند، برای هیچ‌یک از آدمیان در آنها، رخصتی ننهاده است: نیکی به والدین، نیکوکار باشند یا تبهکار، وفای به عهد، نسبت به نیکوکار و تبهکار، و گزاردن امانت، نسبت به نیکوکار و تبهکار. نتیجه دیدگاه دیوید راس، را در باب تزاحم‌های اخلاقی در دو مبحث عمده بررسی کردیم، در مبحث اول به تبیین و تحلیل دیدگاه راس پرداخته و تلاش کردیم تا مبانی فکری او در باره درستی و خوبی، و ارتباط آنها با یکدیگر و نیز راه‌حل وی در حلّ تزاحم را تبیین نماییم، راس راه‌حل خود را در برابر مطلق‌گرایی کانت و غایت‌گرایی قرار داده و وجود انگیزه و نتیجه را در افعال اخلاقی انکار نموده است. تعارض‌های اخلاقی را دلیل وجود نظریه‌ای مانند مطلق‌گرایی کانت دانسته و برای برون‌رفت از تحیر و مخمصه تزاحم، وظایف را به دو گروه، وظایف در نگاه نخست یا ظاهری، و وظایف واقعی و فعلی تقسیم کرده است. وظایف نوع اول را مطلق، و استثناناپذیر و بنیادی معرفی کرده؛ و در سلسله وظایف شش‌گانه طبقه‌بندی کرده است و معتقد است که هنگام تزاحم، آن فعلی که در سلسله مراتب وظایف، در رتبه بالاتر قرار دارد، نسبت به دیگری مقدم است، ولی افعال اخلاقی استثناناپذیر نیستند؛ بلکه ما در هر موردی از موارد تزاحم، موظف به بررسی و تأمل بوده، و تلاش می‌کنیم تا با سنجش شرایط و موقعیت‌ها، وظیفه فعلی و واقعی خود را تعیین نماییم. در مبحث دوم، با توجه به آرای برخی از فیلسوفان اخلاق و نیز با تکیه بر متون مقدس دینی، دیدگاه راس را مورد چالش قرار داده، و روشن نمودیم که: اولاً، با اینکه راس خود را نتیجه‌گرا نمی‌داند، اما از سخنان او برمی‌آید که او واقعاً یک نتیجه‌گراست. ثانیاً، افعال اخلاقی بدون در نظر گرفتن نتیجه و انگیزه، ارزش اخلاقی ندارد. ثالثاً، طرح «قواعد استثناناپذیر در نگاه نخست» وی، قادر به حلّ تزاحم نیست. رابعاً، سلسله وظایف در نگاه نخست راس، به‌ترتیب اولویت، طبقه‌بندی نشده است. در نتیجه، حلّال مشکل تزاحم نیست. خامساً، چنانچه بپذیریم سلسله وظایف به‌ترتیب اولویت باشد، میان این سلسله، در واقع تزاحمی صورت نخواهد گرفت، تا از این راه، برای حلّ آن بهره‌ای بجوییم. زیرا میان دو اصل فراتر و فروتر، تزاحم معنا ندارد. سادساً، نظریه او منطقی و دقیق نیست، زیرا، هیچ دلیلی وجود ندارد که به وسیله آن بتوان قواعد در نگاه نخست را استثناناپذیر و افعال اخلاقی را استثناپذیر بدانیم. در نتیجه دیدگاه دیوید راس، در حلّ معضل تزاحم‌های اخلاقی را ناکارآمد می‌دانیم.   پی نوشت: . Sans Phrase.   منابع و مآخذ 1. قرآن کریم. 2. نهج‌البلاغه. 3. اترک، حسین، 1391، «وظیفه در نگاه نخست»، فصلنامه معرفت اخلاقی، ش10، قم، مؤسسه امام خمینی+. 4. پالمر، مایکل، 1388، مسائل اخلاقی، ترجمه علی رضا آل‌بویه، تهران، سمت، چ 1. 5. پویمان، لویی، 1378، درآمدی بر فلسفه اخلاق، ترجمه شهرام ارشدنژاد، تهران، گیل، چ 1. 6. جمعی از نویسندگان، 1387، فلسفه اخلاق: مقالاتی در باب اخلاق هنجاری کاربردی و فرااخلاق، ترجمه محمود فتحعلی، قم، نشر معارف. 7. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، 1389، الخصال، قم، نسیم کوثر. 8. فرانکنا، ویلیام کی، 1380، فلسفه اخلاق، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران، حکمت، چ 1. 9. کانت، امانوئل، 1369، بنیاد مابعد الطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت و علی قیصری، تهران، خوارزمی. 10. گنسلر، هری. جی، 1390، درآمدی بر فلسفه اخلاق معاصر، ترجمه مهدی اخوان، تهران، علمی و فرهنگی. 11. مصباح یزدی، محمدتقی، 1367، معارف قرآن، قم، مؤسسه در راه حق. 12. ـــــــــــــــ ، 1387، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، قم، مؤسسه امام خمینی. 13. وارنوک، جفری جیمز، 1362، فلسفه اخلاق در قرن حاضر، ترجمه صادق لاریجانی، تهران، علمی و فرهنگی. 14. وارنوک، مری، 1387، فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه ابوالقاسم فنایی، بوستان کتاب، قم، چ 2. 15. هولمز، رابرت ال، 1389، مبانی فلسفه اخلاق، ترجمه مسعود علیا، تهران، ققنوس، چ 2. 16. Ross, W. D, 1930, the right and the good, oxford university press. 17. Ross, W. D, 1939, foundations of ethics, oxford, Clarendon press. 18. Becker, Lawrence. c and Becker Charlotte. b, encyclopedia of ethics, Vii, Routledge, New York, and London.   افضل بلوکی: عضو هیئت علمی دانشگاه سیستان و بلوچستان و دانشجوی دکتری دانشگاه معارف اسلامی محمد علی مصلح نژاد: عضو هیئت علمی دانشگاه سیستان و بلوچستان فصلنامه علمی ـ پژوهشی پژوهش‌نامه اخلاق 18 پایان متن/

94/01/26 - 05:10





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن