واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: آيا ميتوان هم توسعهگرا بود و هم غربستيز؟
جامعه ايراني، يك جامعه پيچيده با مؤلفههاي بسيار است كه همين تحليل آن را بسيار مشكل ميكند.
نویسنده : صابر منادي*
ملتي كه تاريخ چندهزارساله دارد و عوامل فرهنگي بسياري در طول حياتش برآن تأثير گذاشته است. پيچيدگيهاي اين جامعه در كنار هجوم فرهنگهاي جديد در دو قرن اخير به اين مملكت باعث بروز تعارضات فراواني شده است. همه انديشمندان و جامعهشناساني كه از گذشتههاي دور چه از خارج و چه در داخل، جامعهايراني را بررسي كردهاند، شهادت به ايدئولوژيك بودن آن ميدهند. البته براي درك نفوذ عميق دين در جزء جزء اين جامعه نيازي به تحليل علمي و جامعهشناختي نيست. هر فرد تنها يك سال با اين مردم زندگي كند، نفوذ عقايد را در زندگيشان به شدت لمس ميكند. اين گزاره بدين معنا نيست كه همه مردم ما افرادي متدين و پايبند به ضوابط اسلام هستند؛ بلكه بيان ميكند كه حتي لائيكترين افراد اين جامعه، مجبور به موضعگيري و نوعي درگيري ذهني و واقعي با مسائل شرعي هستند. گاهي خيال ميشود كه اين اجبار تنها از جانب حكومت است اما اگر نگاهي به آثار مكتوب و غيرمكتوب دوران پيش از انقلاب اسلامي - مثلاً دوران مشروطه يا رضاشاه و حتي پس از آن- بيندازيم، به خوبي ميبينيم كه روشنفكران لائيك اين جامعه براي اصلاح، ابتدا از دين شروع ميكنند زيرا ميدانند دين در لايههاي عميق اين مردم نفوذ دارد. چنين جامعهاي بلاشك در تصميمگيريها و رفتار خود دين را دخيل ميكند. اين به معناي لزوماً تأييد اين رفتار يا حتي ادعاي فهم درست مردم از دين در تصميمگيريهايشان نيست بلكه ما را قانع ميكند كه تحليل رفتار چنين جامعهاي بدون در نظر گرفتن دين و ايدئولوژي ناقص است. اسلام در حيات فكري و فرهنگي و سياسي جامعه ايراني حضوري شاخص دارد. از طرف ديگر مردم ايران به دليل عقبماندگيهاي چند قرن اخير و همچنين تحت تأثير آشنايي با پيشرفتهاي مادي مغرب زمين و پمپاژ فكري غرب براي توسعه، تشنه پيشرفت و توسعه مادي هستند. توسعه بر اساس مدلهايي كه امروزه غرب توصيه ميكند، تعارضات جدي با يكسري از خواستهها و مفاهيم ديني پيدا ميكند. اين موضوع كه از آن در جامعه با تعابير مختلفي نظير تقابل «سنت و تجدد» يا «اسلام و مدرنيته» ياد ميشود، ابعاد بسيار گوناگوني دارد. يكي از جنبههايي كه در آن، اين دعوا ظهور و بروز زيادي مييابد، بحث سياست خارجي است. در فضاي سياست خارجي دو عنصر «توسعه» و «دين» هركدام با تمام قوا ظاهر ميشوند. هريك از مدلهاي توسعهاي كه توسط انديشمندان غربي براي جوامع در حال توسعه يا كمتر توسعه يافته ارائه شده است را بنگريد به روشني نقش سياستهاي خارجي و انتقال تكنولوژي و سرمايه از جانب كشورهاي توسعهيافته را ميبينيد. اگر كوچكترين شبههاي هم در اين زمينه به خود راه دهيد سريع مدل حركت كرهشمالي و جنوبي را نشانتان ميدهند كه يكي در دژي مستقل از دنيا خود را محصور كرد و نتيجهاش فقر و توسعهنيافتگي شد و ديگري در تعامل با قدرتهاي جهان، تبديل به قطبي صنعتي شد. اما اين همه ماجرا نيست و تنها يك روي سكه است. از طرف ديگر همه ميدانند كه كشورهاي توسعهيافته به سادگي و بدون دريافت هزينه، تجارب و سرمايه خود را در اختيار كشوري ديگر قرار نميدهند. بهاي آن مشخص است؛ اگر كشوري ضعيف هستي بايد تاراج سرمايههاي ملت خود را ببيني و دم نزني و اگر احياناً قدرتي در داخل داري، حداقل در برابر فجايعي كه اين قدرتها در گوشه و كنار دنيا رقم ميزنند، سكوت كني. كيست كه سياهه جنايات امريكا در 100سال اخير را نديده يا نشنيده باشد يا خيانتهاي امروز اين كشورهاي توسعهيافته را نشناسد. سكوت در برابر اين ظلمها كه نتيجهاش آزاد بودن اين قدرتها در چپاول ملتهاست، بلاشك با روح دين و تمام آموزههاي آن درگير است. حال اگر سكوت نكني و چشم نپوشاني، واضح است كه جايگاهي براي توسعه روابط بينالمللي و در نتيجه آن توسعه اقتصادي هم نخواهي داشت. حداقل بايد در آن حيطههايي كه قدرتهاي بزرگ ميخواهند مطيع باشي، حتي اگر جايي هم اعتراض ميكني. نمونه بارز اين سياستها را ميتوان در تاريخ سياست خارجي 10سال اخير حزب اعتدال و توسعه در تركيه ديد. آنجا كه برخي در سالهاي پيش خيال كردند مدلي پيدا شده كه هم جلوي ظلم غرب ميايستد و هم با غرب روابط اقتصادي و فني حسنه دارد. اين توهم مدت زيادي دوام نياورد و چهره واقعي اينگونه سياستهاي دوپهلو بسيار زود آشكار گرديد. اينجاست كه دعواي دين و توسعه جدي ميشود. تا حدي كه ميتوان ادعا كرد هرآنچه در سياست خارجي ما اتفاق ميافتد و سؤال ميشود به نوعي ريشه در اين موضوع دارد. بايد در نظر داشت كه اين معارضه صفر و يكي همواره لايه رويي ماجرا نيست؛ يعني حداقل در بين رجال سياسي كه هركدام نماينده طيفي از مردم هستند، كسي كاملاً طرف توسعه منهاي ارزشها در سياست خارجي يا ارزشها منهاي توسعه نيست. مرزي وجود دارد كه براساس سطح جهانبينيها و انديشهها جا به جا ميشود و تعارضات جامعه را شكل ميدهد. اين موضوع حتي چالشي به جدي در اذهان تودههاي مردم تبديل ميشود و با توجه به اقتضائات زمانه و تجربههاي تاريخي و سياسي جبههبنديها عوض ميشود. يك روز جامعه احساس وادادگي در حوزه سياست خارجي ميكند و به دنبال شعارهاي محض ديني ميرود و روزي ديگر به طمع رشد و توسعه و رفاه مادي رأي به پايين كشيدن فيتيله آرمان ميدهد. اين موضوع شايد در نگاه اول متلون بودن جامعه ايراني را نشان دهد اما اگر كمي عميقتر بنگريم، حقيقت ماجرا نشانگر چالشي فكري است ميان دين و توسعه. فارغ از قضاوت در دعوايي كه بر سر حدود مرز بين توسعه و دين در حيطه ديپلماسي جامعه ايراني وجود دارد، مسئلهاي كه با آن مواجهيم اين است كه چگونه ميتوان با حفظ حدود دين در سياست خارجه، به توسعه مادي دست يافت. متأسفانه در داخل كشور، انديشمندان ما به جاي دقيقتر كردن مسئله و سعي در حل آن همواره به دنبال پوشاندن اصل مسئله بودهاند. انديشيدن به پاسخ اين پرسش خود مجالي مفصل ميخواهد، لكن به عنوان سرنخي در اين فضا به نظر ميآيد بايد در مسير توسعه تجديدنظري به عمل آيد. توسعه و مدلهاي آن بر طبق نوعي نگرش خاص به جهان بوده و مشكلات امروز را پديد آورده، فلذا بايد الگويي نوين براي پيشرفت توأمان مادي و معنوي جامعه پديد آورد كه هم شامل مزاياي توسعه غربي باشد و هم حدود اسلام را در زمينههاي مختلف از جمله سياست خارجي رعايت كند. شايد بتوان الگويي رقم زد كه با اتكاي به توان داخل، پيشرفت مادي جامعه سرعتي فراتر از توسعه غربي با اتكاي به امدادهاي فني قدرتهاي صنعتي پيدا كند. * كارشناس ارشد فلسفه علم
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۵ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]