تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):برترين [مرتبه] ايمان آن است كه بدانى هركجا باشى خدا با تو است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812817180




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حکايت هاي کوتاه از امام مجتبي(عليه السلام)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حکايت هاي کوتاه از امام مجتبي(عليه السلام)
حکايت هاي کوتاه از امام مجتبي(عليه السلام) نويسنده:محمد کاظم بدرالدين هميشه همراه پيامبر بود؛ در کنارش، روي زانوهايش و حتي روي شانه ها. وحي الهي که نازل مي شد، آن را از لب هاي مبارک پيامبرمي ربود و مي برد براي مادرش زهرا (سلام عليها). علي (عليه السلام) که به خانه مي آمد، حرف هاي تازه اي از قرآن و وحي مي شنيد، مي گفت: زهرا! اينها را از کجا نقل مي کني؟ مي گفت: از فرزندت، حسن.(1)در تفسير آيه 3 سوره بروج، متجير مانده بود. به مسجد آمد، از يک نفر پرسيد: شاهد و مشهود يعني چه؟ گفت: شاهد، روز جمعه است و مشهود، روز عرفه. از مرد ديگري پرسيد. او گفت: شاهد، روز جمعه است و مشهود، روز عيد قربان. متحير ماند. کودکي گوشه مسجد بود. به دلش افتاد که از او بپرسد. شنيد: شاهد، رسول خدا و مشهود، روز قيامت است. مگر نخوانده اي که خداوند درباره رسولش مي فرمايد: «اي پيامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستاديم». (احزاب:45) و نيز درباره قيامت مي فرمايد: «آن روز، روزي است که مردم را براي آن گرد مي آورند و روزي است که [جملگي در آن] حاضر مي شوند». (هود:103) مرد پرسيد: اين کودک که از همه بهتر و درست تر پاسخ داد، کيست؟ گفتند: حسن بن علي(عليه السلام).(2) جود و بخشش کريم اهل بيت (عليه السلام) شخصي خدمت امام مجتبي(عليه السلام) رسيد و عرض کرد: اي فرزند امير مؤمنان! تو را به خدايي که به شما نعمت فراوان داده، به فرياد من برس که دشمني ستمکار دارم که نه حرمت پيران را پاس مي دارد و نه به خردي صغيران ترحم مي کند. حضرت که تکيه داده بودند، با شنيدن اين سخن، برخاستند و نشستند و فرمودند: «کيست اين دشمن تا داد تو را از او بگيرم؟» عرض کرد: دشمن من، فقر و پريشان حالي است. حضرت اندکي سر به زير افکندند و سپس سر برداشتند و به خدمتکار خود فرمودند: «آنچه مال نزد تو موجود است، بياور» او نيز پنج هزار درهم آورد و به آن مرد داد و امام در پايان فرمود: «تو را به خدا سوگند مي دهم که هرگاه بار ديگر اين دشمن به تو حمله ور گرديد و ستم ورزيد، او را نزد من بياور تا او را از تو دور گردانم».(3) عبادت سيد نجيبان در پيشگاه الهي وقتي وضو مي گرفت، تمام بدنش از ترس خدا مي لرزيد و چهره اش زرد مي شد. مي پرسيدند: اي پسر رسول خدا! چرا؟ مي فرمود: «بنده و عبد خدا بايد هنگامي که آماده بندگي به درگاه او مي شود، از ترس او رنگش تغيير کند و اعضايش بلرزد».(4) وقتي به آستان مسجد مي رسيد، مي گفت: «خدايا! مهمانت بر در خانه است. اي نيکو کار! بدرفتار به سويت آمده است. اي خداي کريم! به زيبايي هايي که داري، از زشتي هايي که از من مي داني، در گذر».(5)وقتي به نماز مي ايستاد، تمام تنش مي لرزيد. امام صادق (عليه السلام) مي گفت: «امام مجتبي (عليه السلام) عابدترين مردم زمان خودش بود».(6) کرامات امام حسن مجتبي(عليه السلام) پيروانت مي گويند که هيچ چيزي در آسمان و زمين نيست، مگر اينکه به آن آگاه هستي. اگر از پيامبر، تعداد خرماي درختي را مي پرسيدند، درست مي گفت، تو چطور؟ به من بگو اين درخت، چند خرما دارد؟ اين را معاويه از سر انکار و امتحان پرسيد. «چهار هزار و چهار دانه». اين را امام با قاطعيت گفت: خرماها را که شمردند، چهار هزار وسه دانه بود. فرمود: «بايد دانه اي را پنهان کرده باشند». درست گفته بود؛ يک دانه در دست عبدالله بن عامر بود.(7)درختان خرما از بي آبي خشک شده بودند. زير يکي از همان درخت ها، فرشي انداختند. يکي از همراهان، نگاهي به درخت خشک شده شده کرد و با افسوس گفت: اگر اين درخت، خشک نشده بود، از آن مي خورديم. -رطب ميل داريد؟ -آري. دستان امام که آبشار نيايش و خواهش شد، درخت به اعجاز امامت سبز گشت، برگ در آورد و رطب داد، آن قدر که همه اهل قافله با شادي اين خاطره، کامشان را شيرين کنند.(8) پي نوشت1-عبدالله نيازي، نشريه ديدار آشنا، شهريور و مهر 1387، ص 6. 2-همان. 3-سيد محمد رضا غياثي کرماني، سيره اخلاقي امام حسن مجتبي(عليه السلام)، مؤسسه انتشارات حضور، 1385، چ1، صص24و25؛ به نقل از: بحارالانوار، ج43، ص 350.4-به نقل از: ابن شهر آشوب، مناقب، ج4، ص14. 5-به نقل از: بحارالانوار، ج43، ص339.6-به نقل از: همان، ص 331.7-ديدار آشنا، ش 96 و 97، رمضان 1429هـ.ق، ص7. 8-همان. منبع:نشريه اشارات،ش 124/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 276]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن