تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):عالمان فرمانرواى بر شهرياران هستند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798703705




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وبلاگ دست نوشته‌ها شناسایی عقرب در تاریکی شب و لطف خدا


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: وبلاگ دست نوشته‌ها
شناسایی عقرب در تاریکی شب و لطف خدا
در تاریکی سنگر دیدم که عقربی زرد زنگ از زیر پتویم خارج شد و داشت به سمت سر بهزاد فروغیان که کمی آنطرف‌تر خوابیده بود می‌رفت.

خبرگزاری فارس: شناسایی عقرب در تاریکی شب و لطف خدا



به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس وبلاگ دست نوشته ها آورده است: برای عملیات والفجر 10 در غرب کشور، یگان‌های عمل کننده و پشتیبان مشقت زیادی کشیدند. بارش برف و یخبندان، سختی ارسال غذا و مهمات، سختی انتقال مجروحین و شهدا و صعب العبور بودن مسیر، از مشکلات این عملیات بود.  گردان بلال وقتی وارد منطقه شد تقریباً منطقه پاکسازی شده بود. اما هنوز جاده امن نبود و خودروهای تدارکاتی عراق رفت و آمد داشتند اما جاده خرمال و حلبچه برای آنها هم امن نبود. عراق هم از سلاح شیمیایی استفاده کرده بود و ما مجبور بودیم از ماسک استفاده کنیم. بعد از یکی دو روز مجبور شدیم که به پادگان شهید کاظمی سنندج برگردیم. آنجا سید عزیر آشنا بساطی راه انداخته بود که هر کس حس می‌کند شیمیایی شده و در چشمانش حس سوزش دارد بیاید برایش قطره چشم می‌گذاریم. جالب است که خیلی از بچه‌ها رفتند و سید عزیر با یک قطره چکان در چشم آنها یکی دو قطره می‌چکاند بعد هم کاشف به عمل آمد که محتوای قطره چکان‌ها آب بوده نه دارو. بعد از استراحتی کوتاه دوباره به نقطه دیگری از منطقه رفتیم. ما در زیر ارتفاع «ملخور» مستقر شدیم. یکی از بلندترین ارتفاعات منطقه بود که وقتی بر نوک قله قرار می‌گرفتی تمام منطقه قابل مشاهده بود. از اتوبوس که پیاده شدیم تا محل استقرار گردان بلال کم راهی نبود، بعضی از بچه‌ها سوار بر تویوتا رفتند و من و چند تن از دوستان این راه طولانی را که بیش از یک‌ ساعت طول کشید با تمام تجهیزات پیاده رفتیم. در آن فضای کم چند سنگر عراقی بود که یکی از آنها را ما صاحب شدیم و چون به اندازه کافی سنگر نبود چند تا خیمه چادر هم برپا کردیم. سنگرها هم از سنگ ساخته شده بود نه از گونی خاک؛ البته استحکام داشت. نیمه شبی از ناحیه کشاله ران یکباره احساس درد کردم و این درد همراه با سوزش آنقدر زیاد بود که از خواب پریدم. در آن تاریکی سنگر دیدم که عقربی زرد زنگ از زیر پتویم خارج شد و داشت به سمت سر بهزاد فروغیان که کمی آن طرف‌تر خوابیده بود می‌رفت.  تنها کاری که توانستم انجام دهم این بود که با دست، عقرب را از مسیرش منحرف کردم و بهزاد را به سرعت بیدار کردم. اما خیلی عجیب بود که من حالم به سرعت بد شد. بهزاد هم بالای محل نیش عقرب را محکم بست و همان نصفه شبی که البته به سحر نزدیک می‌شدیم به شهر بیاره یعنی محل استقرار بهداری لشکر رفتیم. آنجا آمپولی تزریق کردند که من تا عصر نه توان راه رفتن داشتم و نه توان حتی یک کلمه حرف زدن؛ زبانم بند آمده بود. خدا رحمت کند عبدالرضا روضه سرا را. آن روز رفته بود حلبچه. وقتی برگشته بود دید خبری از من نیست سراسیمه وارد چادر شد و مضطرب پرسید چه شده؟ من که نمی‌توانستم حرف بزنم . گفت از بچه‌ها شنیدم عقرب نیشت زده. کمی با زبان صحبت کردم و مطمئن شد که حالم رو به بهبودی است. اما نکته مهم سئوال بهزاد از من بود که در آن تاریکی سنگر، چگونه عقرب را دیدی . گفتم فقط لطف خدا به من و تو بود و این از آن دست اتفاقاتی است که خود من هم تعجب کردم .     وبلاگ خود را به ما معرفی کنید بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی انتهای پیام/    

93/10/29 - 15:02





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 85]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن