تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، تاج سوره‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835222054




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از اخلاق توصيه مدار تا اخلاق ولايي و اسوه مدار (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
از اخلاق توصيه مدار تا اخلاق ولايي و اسوه مدار (1)
از اخلاق توصيه مدار تا اخلاق ولايي و اسوه مدار (1) نويسنده: دکتر عبدالرسول مشکات (1) (بررسي تطبيقي دو روش تربيتي در اخلاق) «لقد کان لکم في رسول الله اُسوه حسنه» (2) قرآن کريمچکيده در اين مقاله روش هاي تربيت اخلاقي را با دو عنوان «روش توصيه مدار» و «روش اسوه مدار» از يکديگر متمايز نموده ايم. چالش روش توصيه مدار و آموزش محور اين است که کمتر مي تواند از دانش آدمي به گرايش و از خودآگاه وي به ناخودآگاهش نقب بزند. مدعاي اين مقال اين است که اخلاق اسوه مدار، با سازوکاري که خواهد آمد، مي تواند همزمان دانش و گرايش آدمي، انديشه و انگيزه ي او، و خودآگاه و ناخودآگاهش را مخاطب خويش نمايد و آنها را در قبضه ي مديريت و بيعت خويش درآورد. براي اثبات و تبيين اين مدعا، عناصر و دستاورهايي از فلسفه، عرفان و روان شناسي فراخوان شده اند تا نگارنده را مدد رسانند و رسانده اند. در پايانه هاي نوشتار نيز محصول و مدعاي مقاله با سنجه ي قرآن و حديث بازخواني و ارزيابي شده است وـ به عقيده ي نگارنده ـ از آنجا نيز مهر تصويب و تأکيد گرفته است. در پايان، آسيب شناسي اين روش اخلاقي را نيزـ اگر چه با اشاره و اجمال ـ در مطمح نظر آورده ايم. واژه هاي کليدي: دانش، گرايش، خودآگاه، ناخودآگاه، قلب، اسوه، حرکت حبّي، ولايت. مقدمه: نياز و ضرورتانسان امروز در مناسبات و روابطش با «انسان هاي ديگر» و با «زيست بوم» پيرامونش دچار بحران ها و بن بست هاي جدي است. اکنون سال ها و دهه هاست که چاره جويي ها و انديشه سوزي هاي متفکران، براي برون رفت از اين پريشاني هاي نفس گير، آنچنان که بايد، راهي به دهي نمي برد. براساس انديشه هاي ديني و معنوي سراسر جهان، بحران انسان در «روابط بيروني» دودي است که از کنده ي يک بحران ديگر برمي خيزد: «بحران انسان در رابطه با خودش». ريشه ي ناسازگاري هاي بيروني را ـ بر اين اساس ـ بايستي در ناسازگاري با خود و نپرداختن به دنياي درون و فاصله گرفتن از تعاليم اصيل اخلاقي و فروکاستن اخلاق در حدّ «تربيت و وران شناسي تجربي»و ...، جستجو کرد. اين سخنان البته به معناي تعميم بي اخلاقي و بد اخلاقي به همه اعضا و افراد بين آدم و نيز به معني اختصاص آن به جفرافيايي ويژه و مبرّا دانستن سرزمين هاي ديگر نيست. اصولاً محبوس کردن تعريف خوشبختي در دنياي بيرون و جستجوي آن در لا به لاي ابزارها تجهيزات بيروني و مغفول نهادن لايه هاي دروني تر خويشتن، ديري است که بسان يک اصل فراگير بر بسياري از اهالي زمين حکومت مي کند و اين چنين اوضاع و احوالي است که چه بسا آدمي را حتي از کام جستن از امکانات و لذايذ بيروني نيز، به ميزان زيادي، ناتوان کرده است. اگر چه تعاليم ناب ديني نيز به زيست دنيوي آدمي التفات بليغ داشته اند و در اين راه و رستا برنامه ها ريخته اند، بي ترديد، يکي از کانوني ترين مدعاها و نفيس ترين پيام هاي اديان براي انسان اين است که: «بدون کشف دنياي درون و بدون سروسامان يافتن آن و بدون سلطه بر آن، کشف و آبادسازي و چيرگي بر جهان بيرون نيز به کار سعادت و امنيت و شادي آدمي نمي آيد».بي ترديد، بر همين بنيان است که امروزه قدرت روزافزون تکنولوژي ـ در کنار نبود مهار دروني و اُفت اخلاق ـ به مثابه «تيغي در کف زنگي مست» ساز زندگي را اين گونه ناکوک کرده است. و از اين رو بسياري از متفکران و مشفقان را هراسناکانه دست به دامان فراموش شده ي اخلاقي ـ به عنوان مددکار قانون ـ براي حفظ موجوديت انسان و تمدن نموده اند. گيدنز ـ جامعه شناس شهير آمريکايي ـ پس از آن که قرن گذشته را «قرن جنگ و کشتار» مي نامد، نگران است که اکنون نيز حتي يک درگيري محدود هسته اي مي تواند حيات بخش عظيمي از انسان ها و موجودات را به خطر بيندازد. وي در کتاب پيامدهاي مدرنيته مي گويد: «انساني کردن تکنولوژي به دخالت هر چه بيشتر قضاياي اخلاقي در رابطه ي ابزاري کنوني ميان انسان ها نياز دارد.» (3)صرف نظر از نگاه ابزاري و کارکردگرايانه به اخلاق، به طور کلي، دعوت به پرداختن به دورن و هشدار نسبت به احياي شکوه اخلاقي و احياي تعاليم و فضايل آن، يکي از توصيه هاي فراگير نخبگان و فرهيختگان، در دهه ها و حتي سده هاي اخير بوده است. اکنون پس از مقدمات بايد گفت، چنين توصيه ها و تئوري هايي بي گمان و گفتگو، مورد تأييد هر خردمندِ دردمندي هست، اما پرسشي که مي ماند اين است که کدام نظام اخلاقي و با کدام ويژگي و برجستگي قادر به ايفاي چنين نقش هايي است؟ آيا نظام هاي اخلاقي غيرديني و سکولار يا به عبارتي مکاتب اخلاقي خرد بنياد از چنان توشه و تواني بهره مند هستند که بتوانند تقاضا و توقع فوق را روا نمايند؟ اين پرسش مهم در دوسويه ي نظري و عملي (يعني در حوزه معرفتي اخلاق و در عرصه ي تربيتي آن) قابل پيگيري است. بُعد نظري و معرفتي موکول به مقال و مجال ديگري است، اما اکنون در اين فرصت، به منظر دوم مي پردازيم و پرسش را بار ديگر به اين صورت مطرح مي نماييم: نظام هاي اخلاقي غيرديني، در بُعد عملي و از حيث روش هاي تربيتي، داراي چه ميزان از قابليت و توانايي هستند؟ آيا توصيه هاي اخلاقي، به عنوان گزاره ها و آموزه هايي بي جان در ميان فضا يا بر روي صفحه ي کاغذـ که ما در اين جا نام «اخلاق توصيه مدار يا ذهني» را بر آن نهاده ايم ـ به راستي داراي چنان جذابيت و طراوت و اقتداري هستند که بتوانند بر غرايز پيل افکن انسان و به ويژه بر تمايلات عنان گسيخته ي انسان آزاديخواه و فرهنگ خود بنياد امروز، مهار بزنند و سدهاي شکسته را باز بسازند و آب هاي رفته را به جوي بازگردانند؟ و اساساً ـ باز هم گذشته از منظر ابزاري ـ اين گونه مشارب تا چه پايه اي قادرند آدمي را به مکارم اخلاقي و غايات فرجامين زندگي رهنمون شوند؟و آيا اخلاق ديني نيز ـ از نظر روش شناسي ـ در ذات خود (يعني در نسخه هاي اصيل خود) صرفاً يک نظام اخلاقي توصيه محور و تنها مبتني بر ارتقاي سطح آموزش و متکي به پند و اندرز است؟ اخلاق قدسي اي که انبيا براي بشر آورده اند ـ صرف نظر از ابعاد و اضلاع معرفتي آن ـ آيا در بُعد عملي و روش تربيتي نيز متاعي افزون تر از اخلاق هاي بي جاذبه ي خرد بنياد و روش هاي ذهني يوناني نژاد، در توشه دان خود دارد؟نظريه ي «اخلاق ولايي يا اسوه مدار» پاسخي است که اين نوشتار در برابر پرسش هاي فوق نهاده است. اخلاق ديني، نيز، در عمل، به ميزان بالايي از اصل خود فاصله گرفته و در روش گاه به سمت اخلاق دنيوي يوناني متمايل شده است، اما مدعاي ما اين است که اخلاق اصيل ديني، يقيناً داراي راه و رسمي ويژه و واجد توانش هاي عظيم و نيروهاي نهفته و هنوز آزاد نشده اي است که نبايد بر آن چشم بست؛ توانش هايي که مي توان آن را به مثابه ارمغاني به دستان محتاج و نوجوي جهان امروز عرضه کرد.سوگمندانه بايد پرسيد: چرا در جامعه ي ما اين نيروي عظيم «ولايي» بسيار کمتر از آنچه مي تواند، در مجرا و راستاي غايات اخلاقي قرار مي گيرد؟ چه بسا گاه به تبع تفسيرهاي واژگون و قرائت هاي مخرّب و مخدّر، در عمل، ثمراتي معکوس از آن برداشته مي شود؛ ثمراتي که بي شک در نقطه ي مقابل تأسّي و تکامل اخلاقي است. چالش هاي اخلاق توصيه مدارسقراط عقيده داشت فضيلت و سعادت نتيجه ي مستقيم و قطعي دانايي، بلکه عين آن است. رذيلت نيز همواره و تنها از جهل آدمي برمي خيزد، بلکه رذيلت چيزي نيست جز جهل و ناداني (4)؛ به اين معني که هيچ کس دانسته دست به ارتکاب قبايح نمي زند. بنابراين در اين رويکرد و رويکردهاي نظير آن، زدودن رذايل و بيرون کردن تک تک آنها و جايگزيني فضايل، تنها به واسطه ي استدلال عقلاني و شناسايي رذيلت و فضيلت صورت مي گيرد، و به عبارتي ساده، راه تربيت اخلاقي عبارت است از آموزش و توصيه و قانع کردن ذهن فرد، نسبت به روايي وناروايي صفات و رفتارها. همچنين در فلسفه هايي که زيربناي مدرنيسم قرار مي گيرند، به ويژه در عصر روشنگري، بر عنصر عقل و توانايي هاي خردورزانه ي انسان و بر نيک نهادي او تأکيد فراوان مي شود. از اين منظر، انسان و جامعه ي انساني اگر از اطلاعات ودانش کافي برخوردار باشد، يقيناً برآيند اراده ها و تصميم هاي آنان رو به سوي سود و سعادت خواهد داشت؛ چرا که آدمي هرگز زيان خويش را نمي خواهد. ممکن است در بادي امر ما نيز به چنين نظرگاه هايي به ديده ي تأييد و تصويب بنگريم. اما واقعيت اين است که شناخت يک حقيقت امري است و تمايل و گرايش به آن و سپس اراده و حرکت به سوي آن، امري کاملاً ديگر.بي شک فرايند تصميم سازي در انسان داراي سازوکار پيچيده اي است. آدمي يک ماشين بي جان حسابگر نيست که تابعي محض از مقاديري اطلاعات و داده هاي بي روح باشد. با اين که آدمي به اموري که به نابايستگي و حتي شناعت آن و پسامدهاي آن، عالِم است، اما باز مشتاقانه به آنها گرايش داد. اساساً دانستن و شناخت حصولي، مربوط به لايه ي ذهن و «قوه ي ادراکي» روح است، اما تمايل، تصميم سازي، اراده و حرکت نهايتاً مربوط به «لايه ي تحريکي» آن است. و نيز بايد توجه نمود که قواي تحريکي انسان ـ همانند قوه ي ادراکي ـ داراي آفات و موانعي است که مي توانند اين قوه را در حيطه ي تأثير خود قرار دهند و به عبارتي در دستگاه اراده و تصميم سازي انسان ايجاد اختلال نمايند و آن را از سيطره ي عقل بيرون آورند. از تأثيرات و فشارهاي محيط بيروني که بگذريم، از نقش آفريني گرايش ها و غرايز فرودين نفس و اميالي که خِرد خُرد و فطرت تُرد آدمي را و سپس اراده ي او را در اسارت مي برند و نرم نرمک قاضي وجدان را رام و آرام مي کنند و نيز از شياطيني که از بيرون بر آرايشگري زشتي ها مهارتي تام دارند (5)، نبايد غفلت کرد. رويکردهاي جديد فلسفي و روان شناختي چالش هاي اخلاق توصيه مداربر خلاف ديدگاه هاي خوشبينانه ي عصر روشنگري و مدرنيستي (6)، بسياري از فيلسوفان و روان شناسان با ورود خرد آدمي در بحران هاي عصر جديدـ به ويژه با شعله ور شدن آتش جنگ جهاني اول ـ به آفات و تهديداتي که به آنها اشاره کرديم توجه ويژه کردند. گذشته از متفکراني چون روسو و ديگر رمانتيک گرايان ـ در قرن 18 و پيش از جنگ جهاني ـ مي توان از جلمه به فيلسوفان اگزيستانسياليست، محافظه گرايان و سنت گرايان (7) اشاره کرد، اما در حقيقت، ضربه ي نهايي را به خردباوري مدرنيستي، فرويد، روان شناس اتريشي وارد نمود. وي اين پيش فرض را که آدمي مالک افکار و رفتار خويش است ـ به گونه اي افراطي ـ به چالش کشيد. نظريه ي ضمير ناخودآگاه (8) وي ـ به رغم نقدها و تعديل هاي بعدي ـ به مثابه يک انقلاب کپرنيکي در شاخه هاي مختلف علوم انساني ـ و در نتيجه در اخلاق و تربيت ـ بود. به عقيده ي وي، مطالعه ي ضمير هوشيار خودآگاه (9) فرد، نمي تواند درورن وي را بشناساند. ضمير و شخصت آدمي بسان يک کوه يخي بزرگ در درياست که بخش کوچکي از آن نمايان و بيرون از آب است وآن بخش نامرئي و نهفته ـ که حتي خود آدمي نيز از نهفته هاي درون آن و کنش ها و واکنش هاي آن ناآگاه است ـ همان ناخودآگاه و شعور باطن اوست. اما نکته اساسي اين است که در نگاه او کنش و واکنش هايي که در اين بخش از حيات رواني ما صورت مي گيرد، گرايش ها و اميال و اراده ها ـ و حتي بسياري از انديشه ها و ديدگاه هاي ـ ما را برمي انگيزد، بي آن که خودمان، بر آن واقف باشيم. (10) بنابراين، براساس عقيده ي وي، فرايند تصميم سازي از دليل شروع نمي شود، بلکه معمولاً به آن ختم مي شود. انسان ابتد به چيزي ـ ولو غير عقلاني ـ بنا به علت خاص و پيچيده اي که ريشه در حفره هاي تودرتوي ضمير باطن و ريشه در گذشته وي دارد، مي گرود و باورمند مي شود و سپس در جستجوي دليل برمي آيد؛ و اين فرايند عبارت است از دليل تراشي، نه استدلال.رويکردهاي پست مدرن نيز که وارث همين گونه فلسفه ها و نظريات هستند، مرکز ثقل تفکرشان از جمله در همين گونه نگاه بدبينانه به نقش خرد در زندگي و رفتارهاي آدمي است. (11)بي ترديد، نقل اين رويکردها به معني غفلت از تعميم دهي هاي نارواي آنها و بي خبري از ديدگاه هاي معارض و منتقد نيست. مراد، توجه في الجمله به وجود و امکان چنين آفات و موانعي است؛ همچنان که در انديشه هاي الهي و ديني، همواره بر اي کشمکش دروني و حتي بر وجود دو ضمير، دو «خود» يا دو مرتبه از خود يا نفس در دورن آدمي تأکيد شده است: موسي و فرعون در هستي توست بايد اين دو خصم را در خويش جست (12)در قرآن کر يم و منابع روايي اسلامي در مورد آنچه امروزه ضمير ناخودآگاه ناميده مي شود و نيز در موضوع آسيب شناسي قوه ي تحريکي عوامل انحراف و ناتواني نيروي گرايشي انسان و راهکارهاي اصلاح و درمان آن، به طور گسترده مباحث مغتنم و تيزبينانه اي مطرح شده است که طرح و بسط آن بر عهده ي مجالي ديگر است، اما به اجمال مي توان گفت که ديدگاهي که در منابع وحياني در موضوع فوق ارايه شده است، ديدگاه سقراطي و نظاير آن را تأييد نمي کند. به اين ترتيب، پس از يادآوري اين مقدمات، چالشي که نظام هاي اخلاقي بشري و خردبنياد و حتي روش هاي اخلاقي ديني غيراصيل به طور کلي تر همه ي روش هاي اخلاقي توصيه مدار در عرصه ي تربيتي با آن مواجهند، معلوم مي شود. اين چالش به زبان ساده اين است که مخاطب اين توصيه ها و آموزش هاي اخلاقي، در حقيقت، صرفاً نيمه ي ادراکي انسان است. يعني بر فرض درستي و صدق اين توصيه ها و گزاره ها ـ که خود عرض عريضي است ـ آنچه تحت تربيت قرار مي گيرد همين بُعد ذهني است و حاصل آن نيز در موارد بسياري، تنها انباشتن مشتي داده ها و اطلاعات است. (13) به عبارتي، اين مکتب ها و مکتوب ها و پند و اندرزها گويا مي خواهند با تعليمات خود، انديشه ي آدمي را در يک مصاف نابرابر در مقابل انگيزه هاي گوناگون او و دانش او را در هماوردي با گرايش ها و ميل هاي پيل افکن درون وي قرار دهند، در حالي که في الجمله معلوم شد که آدمي يک ماشين بي جان نيست که رفتارهايش صرفاً برخاسته از دانسته هاي او باشد. به تعبير سعد:نيکخواهانم نصيحت مي کنندخشت بر دريا زدن بي حاصل استصد البته قابل انکار نيست که آموزش، يادآوري و نصيحت نيز از ارکان تربيت و اخلاق ديني است، بنابراين، سخن در ناکافي بودن اين شيوه است.توجه به اين نکته نيز بجاست که يکي از عللي که موجب شده بسياري از تعاليم اخلاقي و مذهبي ما در نهان خانه ي کتابخانه ها و نهايتاً در مجالس وعظ و گفتگو محبوس شده و آن چنان که توقع مي رود در عروق اجتماع جاري نگرديده است را بايد در همين حوالي جستجو کرد. امتياز اخلاق ولايي و اسوه مدار بي شک يکي از رموز توفيق مندي اخلاق ديني، ويژگي اسوه سازي آن است. اديان، آرمان ها و رؤياهاي اساطيري انسان ها را، نه در عوالم افسانه اي و هور قليايي، بلکه در جهان واقعيت و در متن تاريخ، همواره تعبير کرده اند: «لقد کان في رسول الله اسوه حسنه لمن کان يرجوالله»، (14) اما بايد ديد، برجستگي و امتياز «اخلاق اسوه مدار» يا «اخلاق ولايي» بر روش هاي صرفاً ذهني در چيست؟پاسخ در عبارتي کوتاه اين است که: امتياز اين نظام عبارت است از توان عبور از حوزه ي استحفاظي ادراکي و عقلاني و ورود به اقاليم ايماني و قلبي. نکته ي محوري اين است که اين عبور و نفوذ در اين روش به وسيله ي همان اسوه ي اخلاقي يا انسان کامل صورت مي پذيرد؛ چرا که بي گمان رابطه ي ميان اسوه و اسوه پذير، يا به عبارتي امام و مأموم، يک رابطه ي صرفاً آموزشي و اطلاع رساني نيست، بلکه در اين جا نوعي رابطه ي محب و محبوب، جذب و انجذاب، ربايندگي و دلدادگي و نوعي نفوذ و تسخير در کار است. از آنجا که اين کنش و واکشن ها همگي در سطوح زيرين يا در لايه ي «قلبي» وجود آدمي صورت مي پذيرد، مي توان گفت اين روش با تأمل بر دو مقدمه، شدني است:مقدمه ي يکم ـ نگاهي به اسوه هاي برگزيده ي خداوند: روشن است که ارسال پيام از طريق اسوه، تنها به واسطه ي مفاهيم و با استمداد از نظام واژگاني محقق نمي شود. در سيره ي تربيتي و سلوک ديني، پيام ـ آن گونه که گذشت ـ تنها گزاره هاي و آموزه هايي بي جان در ميان فضا يا بر روي کاغذ نيست. پيامبر نيز تنها، آورنده ي پيام نيست، بلکه افزون بر آن، خود او نيز به عنوان يک انسان کامل ـ والبته با تمام لوازم و خصايص انساني ـ عين پيام خداوند براي بشريت است. اساساً يکي از ويژگي هاي روحي و روان شناختي انسان ها، عبارت است از نياز و علاقه به مجسم کردن و جسميت دادن به معاني مجرد و معقول (15). و اين نيازي است که بي شک از سوي حکمت الهي بي پاسخ نمانده است. از اين رو، از منظر قرآن کريم و روايات اسلامي، پيامبر، تنها در نقش يک آموزگار يا حتي يک واعظ اخلاق يا يک نظريه پرداز اخلاقي ظاهر نمي شود، بلکه ـ به زبان اساطيري ـ او خود ربّ النوع اخلاق است، اما ربّ النوعي در متن تاريخ و اجتماع و از جنس آدميان: «من انفسهم».در اين جايگاه او، عيار انسان و معيار انسانيت است؛ چرا که وجود محيطش حامل تمام درجات وجودي انسانيت و مجمع صفات همه سويه ـ و حتي به ظاهر متضاد(16)ـ است. به سخني کوتاه تر، «امامت» او برخاسته از «تمامت» و کمال وجود اوست. يکي از گسترده ترين و فاخرترين موضوعات در آثار فيلسوفان و عارفان اسلامي ،مبحث انسان شناسي است. به اين نکته ي کليدي بايد عنايت داشت که مشکل اساسي بسياري کسان، در شناخت جايگاه امام انسان ها (يعني پيامبر و اوصياي او) مربوط به ايستگاهي قبل از امام شناسي ـ يعني ايستگاه انسان شناسي ـ است. از منظر حکما و عرفا، انسان به عنوان خليفه ي خدا، به گونه ي «بالقوه»، چکيده ي هستي و افشرده ي تمام مراتب خلقت ـ از ملک تا ملکوت ـ است (17).  يک دهان خواهم به پهناي فلک تا بگويم وصف آن رشک ملک (18) تو يکي تو نيستي اين خوش رفيق بلکه گردوني و دريايي عميق (19) اکنون اسوه و امام انسان ها کسي نيست جز انساني که ضرورتاً و عملاً تمامي نيروهاي بالقوه در نوع انساني در وجود او به مرحله ي شکوفاي و فعليت رسيده است. در حقيقت، اسوه ي برگزيده، مذّکر و يادآور مقام غيبي و قدسي انسان ها و به تعبيري ساده تر يادآور قوه ها و توانش هاي آنهاست. پيامبر و يا امامان نه موجودي «مافوق انسان»، بلکه يک «انسان مافوق» است. (20)انسان کامل، به لحاظ وجود سِعي و جامعيت و فعليت وجودي، تمام مراتب وجودي را سير کرده و با تمامي آنها متحد گرديده (21) و طبيعتاً حامل تمام مراتب انساني و «معدن» درجات کمال و قرب و به تعبير بعضي در بردارنده ي معنويت کلي انسانيت است. (22) در جوامع روايي نيز به تکرار آمده است که امام انسان ها در باطن امر، ريشه واصل و حامل تمامي درستي ها و راستي ها و معدن و مأواي خيرها و خوبي هاست: «إن ذکر الخير کنتم أوله وأصله و فرعه و معدنه و مأواه ومنتهاه. (23)»از همين جاست که هم از نظر روايات و هم از ديدگاه فيلسوفان، پيامبر به مثابه انسان الکل و امام الانسان، غايت خلقت انسان هاـ و به طبع غايت خلقت کل آسمان و زمين ـ معرفي شده است: «لولاک لما خلقت الافلاک (24)». بي گمان، سر راست ترين معناي غايت بودن پيامبر اين است که او مقصدي ـ و به تعبير رقيق تر ـ سرمشقي است که بايستي ديگران به سمت و سوي او و صفات کمالي و جمالي او حرکت کنند. و اساساً مه و خورشد و فلک هنوز در گردشند تا «ديگران هم بکنند آنچه مسيحا مي کرد».رسولان و کاملان، در گفتمان صرفاً عرفاني ـ نه فلسفي ـ «عالي ترين ظهور و تجلي کمالات اسمائي و صفاتي و جمالي و جلالي حضرت حق» و به تعبير روايات «وجه اعظم» او هستند. و بالاترين مرتبه يا ختم سلسله ي کاملان و رسولان و ختم همه ي مراتب ظهور، همان مرتبه اي است که از آن با عنوان «مرتبه ي تمّ احمدي صلي الله عليه و آله» ياد کرده اند. (25) و اين مکانتي است که فرشتگان را نيز به کرنش و ستايش وسلام و صلوات (26) واداشته است:احمد ار بگشايد آن پرّ جليل تا ابد مدهوش ماند جبرييل (27)بي هيچ گمان و گفتگويي اين کمالات و مقامات نه تنها ناهمنوا ومنافي با مقام بندگي نيست، بلکه اساساً همگي مسبوق به عبوديت و وابسته به خاکساري و سردرکمندي نسبت به حضرت حق است. پيامبر به عنوان امام البشر، کسي است که تمام قواي ادراکي و تحريکي خود را در اطاعت و انقياد تام از خداوند درآورده است. به هر تقدير، تأکيد سخن بر اين است که: پيامبر، در جايگاه اسوگي و در مکانت امامتش، ديگر آورنده ي پيام و راهنماي صراط سعادت نيست، بلکه خود او عين پيام خداوند و متن صراط مستقيم است: «والله نحن الصّراط المستقيم...(28)، «فکانوا هم السبيل اليک و المسلک الي رضوانک (29)»پيامبر، به طور دقيق تر، اسوه يا امام ـ براساس تعاليم ديني، نمونه و شاهدي براي اخلاق و شاخصي براي تعيين حق و باطل، فضيلت روح و رذيلت و حسن و قبح اخلاقي است (30).وجود او «ميزان عمل» (31) و عيار و معيار انسانيت است؛ يعني هر کسي به همان اندازه اي انسان است که به اونزديک است و سهمي از سهام وجود او را داراست. اساساً در منطق قرآن (32) و هم از نظر معيارهاي کلامي و عقلي (33) خداوند منزه تر از آن است که انساني را که حتي اندکي ظلم و ظلمت و ناخالصي و نابايستگي در اندرون اوست و حتي اندکي با «حقيقت» زاويه و فاصله دارد، بر مسند يک الگوي تمام عيار بنشاند و او را مطاع مطلق قلمداد کند. ميزان اتحاد انسان کامل يا اسوه ي انسانيت با حق و حقيقت، تا پايه اي است که حتي نوسانات قوه ي تحريکي او خارج از مدار حقيقت نيست. از اين روست که قهر و مهر او و خشم و لبخند او حتي معيار سنجه ي خرسندي و ناخرسندي حضرت حق است. (34)باري، چکيده ي مقدمه اول اين است که: آن کس را که حضرت حق به عنوان اسوه ي مطلق و قدوه ي بي چراي بشريت بر فراز مي آورد، بي گمان، تجسم عيني اخلاق و «زيبايي هاي» اخلاقي و مجمع همه ي فضيلت ها و به دوش کشنده ي همه درجات قرب الهي است. مقدمه ي دوم ـ زيبايي دوستي و کمال پسندي انسان: از جمله ويژگي هاي سرشتي و فطري انسان، حس «زيبايي دوستي» اوست. قلب آدمي ـ به عنوان مخزن گرايش ها و تمايلات و مرکز قواي تحريکي ـ در حالت طبيعي، در برابر زيبايي و کمال به سهولت خاضع و مجذوب و مسخر مي شود. اساساً در انديشه ي عرفاني، بنيان تمامي عالم بر همين تجلي حسن و زيبايي از يک سو، و حرکت محبّانه و جنبش عاشقانه از ديگر سو بنا شده است. آفرينش در اين منظر، به جز تجلي حسن و زيبايي مطلق و آن گاه يک «حرکت حبي» به سوي آن، چيزي نيست. حرکات موجود در جهان نيز به ظاهر مستند به علل و اسباب ظاهري و دم دستي هستند، اما براساس اين ديدگاه، در حقيقت، همان کشش جادويي و محبت پنهان، علت حقيقي همه ي حرکات است. (35) ابن سينا نيز در رساله ي عشق، عشق را يک حقيقت ساري و جاري در همه ي پديده هاي جهان هستي مي داند و همين عشق غريزي و ذاتي را سبب رسيدن آنها به کمالاتشان قلمداد مي کند. (36) به هر تقدير، دست کم در جهان انساني، هر جا حسن و جمال و کمالي يافت شود، در پي آن به همان ميزان، عشق و گرايش، و جذب و تسخير، و اراده و حرکت و نيز تقديس و ستايش هم يافت خواهد شد. البته پيداست که مفهوم زيبايي را نبايد تنها در حد زيبايي هاي جسماني و محسوس فروکاست. اصولاً در يک نگاه غيرسطحي، زيبايي ها و کمالات جسماني نازل ترين مراتب ازمراتب زيبايي محسوب مي شوند. (37)نتيجه ي اين مقدمه نيز در کلامي کوتاه اين است که: ميان زيبايي و کمال، با قواي گرايشي و تحريکي آدمي ـ يا به عبارتي با قلب اوـ رابطه اي تنگاتنگ و گويا رابطه اي مرموز و سحرآميز وجود دارد. نتيجه ي دومقدمه ي فوق: اکنون براساس مقدمات فوق مي توان گفت: هدايت و تربيت در روش اسوه مدار، به گونه اي تام صورت تحقق مي بندد که شخص اسوه ـ به عنوان تجسم کليت اخلاق و زيبايي ها و حامل تمامت کمالات اخلاقي و معنوي ـ در مرئي و منظر جان يا قلب زيباپسند آدمي قرار گيرد. با چنين «معرفت» و مواجهه ي مبارکي است که قلب آدمي ـ در حالت طبيعي ـ در دايره ي مغناطيسي آن وجود رباينده قرار مي گيرد، و براساس مقدمه اي که گذشت، اين مرکزي که تمايلات و اراده هاي انسان از آن سرريز مي شود و حتي خود وي از حفره هاي هزارتوي آن بي اطلاع است، اکنون به طور خودآگاه و ناخودآگاه در تسخير شخصيت او، و به عبارتي، در تسخير تمامت کمالات و زيبايي هاي اخلاقي در خواهد آمد و براساس همان «حرکت حبّي» به سوي او و کمالاتش سوق خواهد يافت. و از منظري ديگر، «او»، قلب آدمي را به سوي کمالات خويش سوق خواهد داد. پی نوشت ها :1- عضو هيأت علمي گروه معارف دانشگاه اصفهان. 2- احزاب/ 21.3- گيدنز، آنتوني، پيامدهاي مدرنيت، ص 145.4- کاپلستون، فردريک، تاريخ فلسفه، ج1، ص 299.5- «و اذا زيّن لهم الشيطان اعمالهم...» [انفال/ 48].6- به عنوان نمونه ر-ک: پولارد، سيدني، انديشه مترقي، صص 31-108؛ کاسيرر، ارنست، فلسفه روشنگري، صص 51-82.7- در مورد اين رويکردها ر.ک: مک کواري، جان، فلسفه وجودي؛ بشيريه، حسين، ليبراليسم و محافظه گرايي، صص 177-180؛ و نيز فرهنگ واژه ها، اثر نگارنده. 8- thd unconsciuos. 9- the consicous.10- ر.ک: ميزياک، هنريک و ويرجينيا استاوت سکستون، تاريخچه و مکاتب روان شناسي، صص 575-581؛ سياسي، علي اکبر، نظريه هاي شخصيت، صص 14-30؛ شاملو، سعيد، روان شناسي شخصيت، صص 28-38. 11- ر.ک: فرهنگ واژه ها، اثر نگارنده، صص 101-141؛ لايون، ديويد، پسامد مدرنيته، صص 17 تا 22. 12- مولوي، مثنوي، دفتر سوم، بيت شماره ي 1253.13- بسياري از کتب مهم اخلاقي ما مسلمانان نيز صرفاً به همين روش ذهني و متأثر از اخلاق سکولار يونانيان تظيم شده است. از جمله اين کتاب ها مي توان به کتاب تهذيب الاخلاق اثر ابن مسکويه و اخلاق ناصري اثر خواجه نصير طوسي، اشاره کرد. از جمله متفکراني که بر اين خلأها و نقيصه ها و نيز به اختلاف روش ها التفات نموده است و روش اخلاقي ويژه اي را پيشنهاد کرده است، امام خميني است. ايشان در کتاب اخلاقي شرح حديث جنود عقل و جهل در نقد بر اين کتاب ها نوشته اند: «اين نحو تأليف علمي را در تصفيه ي اخلاق و تهذيب تأثيري بسزا نيست، اگر نگوييم اصلاً و رأساً نيست». [شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 12]. 14- احزاب/ 21.15- personnification.16- به تعبير محي الدين عربي: «فيقبل الاتصاف بالاضداد... کالجليل و الجميل و الظاهر و الباطن و الاول و الآخر» [فصوص الحکم، فص شيئ].17- صدرالمتألهين، مفاتيح الغيب، ص 585.18- مولوي، مثنوي، دفتر پنجم، بيت شماره ي 1184.19- همان، دفتر سوم، بيت شماره ي 1302.20- شريعتي، علي، علي (ع)، بخش امت و امامت، ص 423.21- در قرآن کريم نيز امامت حضرت ابراهيم (ع) پس از زماني که وي به باطن و ملکوت آسمان ها و زمين علم و احاطه يافت. به عقيده ي فيلسوفان، اين علم از آنجا که علم حصولي و مفهومي نيست، لزوماً مقارن با نوعي حضور معلم در نزد عالم با يگانگي و اتحاد عالم با معلوم است. [صدرالمتألهين، محمدبن ابراهيم، اسفار اربعه، ج3، ص 507؛ طباطبايي، محمدحسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج2، ص 35]. 22- ر.ک: الغراب، محمد، دو رساله از شيخ اکبر محي الدين ابن عربي، ص 32؛ صدرالمتألهين، محمدابن ابراهيم، مفاتيح الغيب، همان جلد، ص 585؛ طباطبايي، محمدحسين، ظهور شيعه، ص 51؛ مطهري، مرتضي، امامت و رهبري، ص 55.23- قمي، شيخ عباس، مفاتيج الجنان؛ زيارت جامعه.24- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج16، ص 406.25- خميني، روح الله، تعليقات علي شرح الفصوص الحکم، ص 29.26- «ان الله و ملائکه يصلون علي النّبي...» [احزاب/ 56].27- مولوي، مثنوي، دفتر چهارم، بيت شماه ر 3800.28- شيخ مفيد، امالي، ص 21، به نقل از: ميزان الحکمه، ج 5، ص 347. بنا به تصريح بعضي روايات، صراط داراي دو مصداق يا ظهور است: يکي صراط اخروي و ديگري صراط دنيوي که همان امام است. مباني عقلي و استدلالي اين گونه روايات در فلسفه ي متعاليه به نيکوترين وجهي مهياست. همچنان که بعضي از فيلسوفان اين روايات را بر همين اساس توضيح و تبيين کرده اند [ر.ک: جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، ج1، ص 497؛ و نيز ادب فناي مقربان، ج3، ص 99].29- قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان، دعاي ندبه. 30- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج2، ص 297. 31- قال الصادق (ع): «[الموازين] هم الانبياء و الاوصياء عليهم السلام» [مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 7، ص 249]. 32- «... قال لا ينال عهدي الظالمين» [بقره/ 124].33- علامه حلي، کشف المراد، ص 364؛ سبحاني، جعفر، الالهيات، ج4، صص 117-125.34- همچنان که شيعه و سني از پيامبر اکرم نقل کرده اند که خشم فاطمه سلام الله عليها موجب خشم خداوندو خشنودي او موجب خشنودي خداوند است.35- ابن عربي، محي الدين، فصوص الحکم، شرح: خواجه محمد پارسا، ص 484.36- ابن سينا، رساله في العشق، فصل هاي 1 تا 5، به نقل از: يثربي، يحيي، عرفان نظري، ص 424.37- صدرالمتألهين، محمدابراهيم، اسفار، ج2، ص 236.منبع:پايگاه اطلاع رساني نور/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1224]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن