تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):خدايا ... نيّتم را به بهترين نيّت ها و عملم را به بهترين اعمال برسان، خدايا به لطف خ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829849206




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گلوله هايي که به هدف خوردند


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
گلوله هايي که به هدف خوردند
گلوله هايي که به هدف خوردند نويسنده: مرتضي ملائکه خاطره ي محمد ناصر راوريکرامتي از آيت الله ميرزا جواد آقا تهراني در جبههروزهاي اول جنگ، وضع بسيج و سپاه زياد خوب نبود. چون امکانات خاصي در اختيار نداشتند. کل سپاه خراسان در آن ابتدا در دو گردان ابوذر و حر خلاصه مي شد که آقاي ثامني و شهيد شريفي از فرماندهان آن بودند.هنوز لشگر تشکيل نشده بودو جايي بود به نام«نيرو»که فکر مي کنم آقاي آذرنيوا و شهيد نورالله کاظميان مسئولين آن بودند. فقط دو تا ماشين آهو داشتيم که آنها هم از ماشين هاي اسقاطي بود که آن زمان سپاه از ادارات ديگر گرفته و تعمير کرده بود. ما از اين ماشين ها همه جور استفاده مي کرديم و تا خط مقدم مي رفتيم و مي آمديم.بيست اسفند 59 کنار سوسنگرد روي تپه هاي الله اکبر بوديم، درحالي که درست نمي دانستيم چطور بايد جنگيد !خمپاره 120 را يک کيلومتر جلوتر از جلوترين نيروي پياده ارتش کار گذاشته بوديم !! و بعداً بدون آنکه کسي بگويد کارمان غلط است، چون ديديم که آنجا مناسب نيست، آن را به يک محل مرتفع که ديد خوبي به عراقي ها داشت منتقل کرديم و از آنجا شليک مي کرديم.روز اولي که آميرزا جواد آقا تهراني ، عضو مجلس خبرگان رهبري ،به جبهه آمده بودند، من ايشان را شناختم. ديگران فکر مي کردند ايشان يک روحاني پير معمولي است که به اهواز آمده و با آن قد خميده ،عصا زنان به رزمنده ها پيوسته است ! يکي -دو نفر هم همراهشان بودند. يک روز بعد از نماز گفتند حاج آقا مي خواهند بروند خط ! من گفتم: با من بياييد ! فرمانده اجازه داد و حاج آقا به انبار رفتند و لباس نظامي پوشيدند. خدا مي داند ايشان وقتي لباس را پوشيد،قامتش فرق کرد و کمرش راست شد ! با همراهانشان که يکي از آنها آقاي دستجردي ، رئيس سابق پليس مشهد بود و ديگري طلبه اي جوان، سوار وانت شديم و به سمت قبضه توپ حرکت کرديم. آنها را به سنگري که خودم ساخته بودم بردم. سنگر هم با فاصله از قبضه بود. چرا که پس از آنکه ما ده تا گلوله مي زديم، عراقي ها دويست تا گلوله در آنجا خالي مي کردند! براي همين پاي قبضه با بلوک ،سنگر يک نفره اي ساخته بوديم که به محض شروع آتش باران عراق ، توي آن جاگير مي شديم و ديگر امکان هيچ تحرکي هم نداشتيم !حاج آقا گفتند من هم مي خواهم شليک کنم ! گفتم: شما همين جا باعث تقويت روحيه ما هستيد و همين جنگ است ! ايشان گفت : نه ! سلاح کو؟ کو دشمن؟ ايشان را پاي قبضه برديم. به بچه ها سپردم که ده- پانزده تا گلوله باايشان بزنيم و فوراً ايشان را به عقب منتقل کنيم. راستش مي ترسيدم اگر مشکلي براي ايشان پيش بيايد فردا جواب مردم را نتوانم بدهم !جلوتر از ما ، در نزديکي دشمن، يک نفر ديده بان مستقر بود و به ما تصحيح تير مي داد؛ يعني هر گلوله را که مي زديم ، مثلاً مي گفت صد تا به راست، دويست تا به جلو ! از اين طريق به اهداف نزديکتر مي شديم. معمولاً هم بايد چهار- پنج تا تير مي زديم تا خوب تصحيح شده و برخي اهداف منهدم مي شدند. حاج آقا گفتند: من مي خواهم گلوله را بياندازم ! گلوله ها هم سنگين بود و برايشان مشکل بود. لذا کمک کرديم و گلوله را تا کمر وارد لوله خمپاره کرديم و بعد تحويل حاج آقا داديم. ايشان چند ثانيه گلوله را نگه داشتند و اين دعا را زمزمه کردند: « يا محمد يا علي يا علي يا محمد اکفياني فانکما کافيان وانصراني ...» منتظر مانديم که صداي ديده بان از بيسيم بيايد و تصحيح بدهد که گفت: « اوه ! اوه ! امروز چه کار داريد مي کنيد؟ ديگر به ما احتياجي نداريد ! »: ايشان نمي دانستند که آميرزا جواد آقا آنجا هستند. خمپاره اول به يک انبار مهمات خورده بود ! دومي و سومي و چهارمي و پنجمي هم به همين طريق، همگي به اهداف مهمي برخورد کردند که ديده بان به ما خبر مي داد. آن روز هر گلوله اي که شليک شد، به جاي تصحيح تير، ديده بان يک تيکه اي به ما مي انداخت !ده - بيست نفر از سربازها و ارتشي هاي سنگرهاي اطراف که متوجه حضور حاج آقا شده بودند ، آن جا جمع شده و شاهد اين صحنه بودند. به يکي از بچه ها گفتم: حاج آقا را برگردان عقب ! ايشان که رفتند، خوشبختانه تماشاچي ها هم رفتند و سه نفرمان مانديم پاي قبضه ! بلافاصله ، ارتش عراقي ها شروع شد و آن روز سنگين تر از قبل ، دقيقاً محل قبضه را مي زد. ما در آن سنگر يک نفره، به زور، سه نفري چپيديم و تا نيم ساعت صداي برخورد ترکش ها با بلوک ها که سر ما زير آنها بود، قطع نشد ! وقتي آتش کم شد، بيرون آمديم و با ديدن همديگر از خنده مرديم ! چون در اثر دود مواد منفجره و گرد و خاک، صورت هايمان کاملاً سياه شده بود !منبع:نشريه امتداد ،شماره 43/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 310]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن