محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1843144267
زندگی بدون فلسفه و تفکر زندگی انسانی نیست/ یکی از دلایل موفق نشدن داعش در ایران ریشه تفکر در حافظه تاریخی ماست -
واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
زندگی بدون فلسفه و تفکر زندگی انسانی نیست/ یکی از دلایل موفق نشدن داعش در ایران ریشه تفکر در حافظه تاریخی ماست
اگر در جامعه ای مثل ایران جریاناتی چون طالبانیسم یا پدیداری مثل داعش نمیتواند ظهور یابد اما در جوامعی که کمر فلسفه با حملات کسانی چون ابن تیمیه یا غزالی به فلسفه شکست، ظهور پیدا می کند، یکی از دلایل مهمش این است که هنوز عقلانیت ابن سینایی و صدرایی در حافظة تاریخی و در افق فکری و فرهنگی ما، با شدت و ضعفهای گوناگون حضور دارند. به گزارش خبرنگار مهر، همایش روز جهانی فلسفه با عنوان دمی زندگی _ برای زندگی، امروز در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد این مراسن با حضور دکتر کریم مجتهدی استاد فلسفه دانشگاه تهران و دکتر بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی و حمید رضا آیت الهی رئیس سابق پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به سخنرانی پرداختند. در این مراسم دکتر بیژن عبدالکریمی با عنوان "چرا فلسفه" سخنرانی کرد که شما را به خواندن متن آن دعوت می کنیم؛فلسفه چیست؟ تفکر چیست؟تعریف فلسفه و تفکر ساده نیست.ما به سهولت نمیتوانیم به این پرسشها پاسخ دهیم. هر تعریفی از فلسفه و تفکر خود نوعی فلسفه است. در سیاق بحث کنونی من فلسفه را هم معنا و مساوق با تفکر می گیرم زیرا اگر بخواهم برای مخاطبان کنونی، مهندسین و دانشجویان رشته های فنی و مهندسی به توضیح تمایز آنها بپردازم، شاید به لحاظ تعلیمی صحیح نباشد و ما را از مسیر اصلی بحث دور کند. (بودا و مسیح متفکر بودند اما فیلسوف نبودند. مراد من از فلسفه و تفکر همان امری است که مسیح، بودا و ارسطو پرداختند) لذا اصطلاح فلسفه و تفکر را صرفاً به معنای متافیزیک یونانی محدود نکنیم. در سیاق بحث کنونی من که میگویم «فلسفه»،مرادم تفکر کلی دربارة هستی، جهان، انسان، معرفت، حقیقت و ... است.معنای واژه به سیاق بحث بستگی دارد. گاه می گوییم «فلسفه» و مرادمان صرفاً فلسفة یونانی و تفکر متافیزیکی، یعنی فلسفه به آن معنایی است که در یونان باستان با سقراط و افلاطون آغاز شد و تا دکارت، کانت، هگل، نیچه و تا به امروز در سنت تفکر غربی ادامه داشته است. در این سیاق باید توجه داشته باشیم فلسفه یا تفکر متافیزیکی نه یگانه نحوة تفکر بلکه تنها یک نحوه از انحاء گوناگون تفکر است. فرضاً بودا، کنفوسیوس عیسی، حافظ، مولانا، گوته و ... متفکر بودهاند اما متافیزیسین، یعنی اهل فلسفه در معنای یونانی کلمه نبوده اند اما گاه میگوییم فلسفه و مرادمان حب دانایی، حکمت و تفکر به طور کلی است.لذا در سیاق بحث کنونی بنده از شأن تفکر کلی، که فلسفه یونانی صرفاً یکی از شقوق آن است، و شیوههای تفکری چون دینورزی، عرفان و هنر اصیل را نیز دربرگرفته، در تقابل با علم جزیی نگر تجربی، سیاست، فهم متعارف، ژورنالیسم، ایدئولوژی، تئولوژی و ... قرار می گیرد، دفاع میکنم.معنای اجمالی و موقتی فلسفه و تفکر:ارسطو: حکمت عملی و حکمت نظریاندیشیدن به کل در قیاس با تفکر جزیی (تفکر علمی)اندیشیدن به وجود در قیاس با تفکر موجوداندیشیدن به مبانی و مفروضات بنیادین: فرض در عرصة سیاست: بد و خوب/ سعادت/ انسان/ کلیت/ وجود/ و ...تفکری فراتر از زندگی روزمرهتیر شوق را به فراتر از خویش پرتاب کردن:سیر از فطرت اول به فطرت ثانی سوال: چرا فلسفه؟ چرا تفکر؟چه چیز به زندگی انسان شأن انسانی می بخشد؟ آیا هر نحوة زیست را میتوان زیستنی انسانی نامید؟ آیا با صرف رفع نیازهای جسمی، یعنی خوردن، خوابیدن و ارضاء غرایز جنسی، یعنی اموری که آدمیان با دیگر حیوانات نیز مشترکند، میتوان مدعی زیستی انسانی شد؟زندگی بدون فلسفه و تفکر زندگی انسانی نیست. یعنی زندگی بدون تفکر ارزش زیستن ندارد. به قول سقراط «زندگی ای که برایش تأمل نشده باشد در واقع انسانی نیست»، زیستن نازیسته است، زندگیای است که تجربه نشده است. لذا به اعتقاد من و لااقل برای خود من زندگی بدون فلسفه و بدون تفکر امکانپذیر نیست. اگر خداوند هزار بار به من عمر و فرصت زیستن دهد بی تردید و بدون کمترین شک و شبههای هر هزار بارش را با فلسفه و با آرزو و تمنای تفکر و برای آماده شدن برای تفکر سپری خواهم کرد و حتی یک هزارم از یکی از این هزار بار حق زیستن را به چیزی غیر از فلسفه و تلاش برای کسب لیاقت برای تفکر نخواهم گذراند.زندگی انسان تنها با اندیشیدن به خود این جهان، جایگاه انسان در این جهان و به خود زندگی شأن انسانی پیدا می کند. هیچ چیز در این جهان زیباتر و متعالیتر از اندیشیدن به خود هستی، اندیشدن به جهان، اندیشیدن به مقولة حقیقت، اندیشدن به امر قدسی و اندیشدن به روح انسانی نیست.فلسفه صرف شاخهای پژوهشی یا رشتهای دانشگاهی و آکادمیک نیست، بلکه شرط آدمیت آدمی است. وضعیت اسفبار علوم انسانی و فلسفه در کشور نباید مبنای قضاوت قرار گیرد. ممکن است در جوامعی چون جامعة ما بسیاری از سر تصادف، بیعرضگی، ناتوانی و مفلوک بودن به حوزة علوم انسانی پرتاب شده باشند. اما این نباید ملاک قضاوت ما قرار گیرد. علوم انسانی، و در این میان فلسفه، و علیالخصوص «فلسفة محض»ــ و نه آنچه به نحوی مسخره و در تعبیری مضحکتر «فلسفة مضاف» خوانده میشودــ حقیقتاً طعم و بوی دیگری دارد. کسانی که زیبایی، شگفتی و عظمت روح انسانی و اندیشیدن به هستی، جهان و حقیقت را با تمام وجود لمس و درک کرده اند، دیگر هیچ متعلق دیگری نمیتواند ذهن آنان را به خود جذب کند.فلسفه، تفکر و خودآگاهی چیزی از سنخ دیگر آگاهیها و از جنس علوم آخور نیست. فلسفه و تفکر چیزی به شما میدهد که باید هزینه هایش را پرداخت کنید. اگر کسی به دنبال فلسفه و تفکر لیکن بدون پرداخت هزینه است و تصور می کند از فلسفه و تفکر میتواند به آلاف و الوف برسد دریافت درستی از مقولة حکمت، فلسفه و تفکر نداشته است. فلسفه و تفکر حاصل انکشاف افق و امکانات اصیلی از خود هستی است که بر ساحت و نحوة بودن اصیل آدمی مکشوف می شود.زمانة ما: بسط آگاهی و زوال خودآگاهیفلسفه، نه در معنای خاصش یعنی در معنای متافیزیک یونانی بلکه در معنای عامش، نوعی تفکر کلی راجع به جهان و نوعی خودآگاهی و چیزی از سنخ شور زندگی، معناداری، آزادگی و چیزی از سنخ عشق (اروس) است. لذا هیچ چیز نمیتواند هزینه و بهای آن را تعیین کرده، با آن برابری کند. وقتی کسی آزادگی را انتخاب می کند، باید توجه داشته باشد که این آزادگی هزینه و قیمتش سنگین است و فرد آزاده باید این هزینه و بهاء را بپردازد. انتخاب آزادگی میتواند با محرومیت، سرکوب شدن، به حاشیه رانده شدن، شرمندگی در برابر اعضای خانواده به دلیل عدم توانایی در اجابت ضروریترین و اولیهترین نیازهای اعضای خانواده، حبس و حتی نوشیدن جام شوکران یا شمع آجین شدن همراه باشد، اما فرد آزاده به خوبی آگاه و خودآگاه است که «آزادگی» به بهای پرداخت یک چنین هزینههایی میارزد. آزادگان به خوبی میدانند و حتی لحظهای در این خودآگاهی انسانی تردید روا نمیدارند که زندگی بدون آزادی و آزادگی شأن و ارزش انسانی ندارد. لذا آنان بر اساس خودآگاهی و انتخاب اصیل خویش نمی توانند مسیر دیگری را برگزینند.زمانة ما و بسط اخلاق بردگیاهل فلسفه و اهل تفکر در برابر این پرسش اهل مدینه که «چرا فلسفه؟ چرا تفکر؟» به نحو متقابل از آنان میپرسند: «اگر فلسفه، تفکر و خودآگاهی نه، پس چه؟» هیچ پاسخی به این پرسش اخیر، همچون «قدرت، ثروت، شهرت، شهوت و...» نمیتواند پاسخ مناسبی برای آن باشد. اهل فلسفه و تفکر از افراد جامعه میپرسند: چقدر حاضرید بگیرید تا حماقت و عدم خودآگاهی را برگزینید؟ آزادگان و اهل تفکر از اهل مدینه میپرسند: چقدر حاضرید بگیرید و به بردگی خویش تن دهید؟ چقدر حاضرید بگیرید تا زندگی را بیشور و شوق طی کرده، بدون عشق و سرمستی به زندگی در زمین گام بردارید؟ اما، اهل فلسفه و تفکر، یعنی آزادگان شورمست سودایی، به خوبی خودآگاهند که عشق به زندگی اصیل و انسانی، شاعرانه زیستن و عاشقانه گام برداشتن بر روی زمین، در برابر هستی بیکران و بیکرانگی هستی ایستادن و در برابر آن پرسش کردن و وجود را به پرسش خواندن و اجابت ندایی که از ژرفنای هستی آنها را به خویش فرا می خواند به آنان آزادی، آزادگی و نحوة زیستنی می بخشد که دیگر برایشان بازگشت به غار تنگ و تاریک زیستن غریزی و روزمره امکانپذیر نیست.مثال مشهور غار افلاطونی و زندانیان غاراهل فلسفه و تفکر می دانند در هیچ نقطه ای از جهان، مستقل از ساحت تفکر و جدای از پرتو تفکر آزادی وجود ندارد. آنان به خوبی آگاهند که آزادی ذاتاً و صرفاً مقوله ای سیاسی و اجتماعی نیست، بلکه مقولهای انسانی (اگزیستانسیل) نیز هست و اساساً همین مقولة اگزیستانسیل است که می تواند بنیادی برای آزادیهای سیاسی و اجتماعی باشد. به بیان سادهتر، آزادی تنها و تنها برای جانهای آزاده امکانپذیر است و تنها و تنها در پرتو حکمت، فلسفه و تفکر است که «جان آزاده» شکل می گیرد و آزادگان قوامبخش آزادی و جامعة آزادند. اما این آزادی و آزادگی البته که هزینه دارد. آن کس که آزادگی را تجربه میکند نمیتواند به بردگی تن دهد، و کسی که به بردگی تن نمیدهد قاعدتاً در برابر نظامهایی که جوامع به افراد تحمیل می کنند، و در برابر افقهایی که قدرتها به منزلة اصیلترین و نهاییترین افقها می نمایانند، می ایستد.آشکار است که چنین فردی با ساختارهای اجتماعی و ساختارهای تاریخی چندان سازگاری ندارد. لذا باید توجه داشت که سرنوشت سقراط، هر چند که در افراطیترین و آشکارترین شکل حذف یک فیلسوف است، یک حادثه نیست، بلکه یک قاعده است، هر چند که این حذف غالباً اشکال کمتر آشکاری به خود می گیرد.اگر کسی تقدیری غیر از این از فلسفه، حکمت و تفکر انتظار دارد، در واقع حاق و معنای حکمت و فلسفه را، که نوعی استثنا بودن و بر خلاف عادت زیستن و به شیوه ای برخلاف مسیر حرکت کردن و نوعی پرسشگری در برابر جهل مرکب زمانه و به تعبیر سقراط خرمگس آشفته ساز خواب غفلت مدینه بودن است، در نیافته است.فلسفه از انسان یک بوروکرات و تکنوکرات نمیسازد (علم و تکنولوژی میسازد)که با ساختارها کنار آید و ساختار نیز قیمتش را پرداخت کند. فلسفه کوششی است برای کشف افقها و امکانات تازه و به پرسش گرفتن افقها و امکاناتی که خودش را به منزله نهاییترین امکانات معرفی می کند.متفکر میخواهد نشان دهد امکاناتی که در مدینه عرضه میشود نهاییترین امکانات نیست و افقهای وسیعتر و اصیلتری در برابر انسان گشوده است؛ و قاعدتاً چنین پرسشگری هایی هزینههایی بس سنگین به همراه خواهد داشت.نقد فلسفه/ گذر از فلسفه از رهگذر فلسفهاما در روزگار ما در بحث از ارزش و اعتبار فلسفه به یک نکتة بسیار اساسی باید توجه داشت و آن این که در زمانة ما تفکر اصیل و حقیقی ناگزیر از مسیر فلسفه می گذرد. یعنی در روزگار ما نمیتوان برای تفکر حقیقی و حتی برای گسست از تفکر متافیزیکی از مسیری غیر از مسیر فلسفه عبور کرد. البته این سخن به این معنا نیست که تفکر مطلقاً مساوی با متافیزیک یونانی است، بلکه بدین معناست که شما نمیتوانید فقط غرق در اخبار و روایات یا غرق در عرفان باشید و درکی از علم و عقلانیت جدید و بسط سوبژکتیویسم و نیهیلیسم متافیزیکی روزگار ما نداشته باشید و مدعی صاحب نظر بودن و اهل تفکر بودن نیز باشید.طبیعتاً از آن جهت که در روزگار ما به جهت سیطرة تمدن متافیزیکی غرب این سنت تفکر متافیزیک یونانی است که سیطره و هژمونی یافته است، هر نوع تفکر دیگری نیز از مسیر اندیشیدن به این سنت نظری تاریخی، یعنی سنت متافیزیک یونانی می گذرد. لیکن، در بحث حاضر، فلسفة یونانی و تفکر اصیل در شیوه هایی غیرمتافیزیکی، در برابر علوم جدید، فهم متعارف، سیاست، تئولوژی و ایدئولوژی، در جبهة واحدی قرار دارند و به همین دلیل بنده از هر دو، هم فلسفه یونانی و همه شیوههای دیگری از تفکر کلی غیرمتافیزیکی، به اعتبار تقابل با مراتب مادون فلسفه و تفکر، که به انکار فلسفه و هر گونه تفکر کلی میپردازند، در موضع دفاع هستم هر چند که ممکن است به خود متافیزیک یونانی در قیاس با مراتب بالاتر و اصیلتری از تفکر به طرح دیدگاههایی انتقادی بپردازم.دو معنا از فلسفه: حرف زدن درباره فلسفه و تفلسفنکتة بسیار اساسی دیگر این است که باید میان دو معنا از فلسفه تمایز قائلم شویم، همان دو معنایی که اصطلاح فلسفه را در لسان بنده و در پرسش اخیر به یک مشترک لفظی تبدیل کرده است. یاسپرس میگوید تمایز بسیار عظیمی وجود دارد میان «حرف زدن دربارة فلسفه» و «فعل فلسفه ورزی». در بسیاری از اوقات ما راجع به فلسفه وراجی میکنیم. اما باید توجه داشته باشیم وراجی در باب فلسفه، خود فلسفه نیست. لذا ممکن است ما یک عمر فلسفه بخوانیم، یک عمر فلسفه بنویسیم و یک عمر فلسفه درس بدهیم بی آنکه براستی اهل فلسفه باشیم. حتی این که من تاریخ فلسفه میخوانم، تاریخ فلسفه درس می دهم و اینکه دائماً راجع به بزرگان فلسفه صحبت میکنم، خود میتواند مانعی جدی برای عمل فلسفهورزی واقعی و تفکر حقیقی باشد.یعنی من میتوانم یک استاد عصا قورت داده فلسفه باشم و به صرف اینکه استاد فلسفه در حوزه یا دانشگاه هستم این امر بر من مشتبه بشود که اهل فلسفه هستم. میتوان استاد فلسفه بود بی آنکه اهل فلسفه بود. لذا اگر فلسفه را به منزله عمل تفکر و فلسفه ورزی بگیریم نمیتوان گفت که کِی و چه موقع عمل فلسفه ورزی کفایت خواهد کرد و به پایان خودش می رسد. یعنی فرد از زمانی که تولد حقیقی می یابد و پا در مسیر حیات فکری و معنوی میگذارد، دیگر نمی تواند از این مسیر بازگردد و پا در مسیر دیگری گذارد. فلسفه و تفکر حقیقی مسیری بی بازگشت است. استادی دانشگاه بازنشستگی دارد اما تفلسف و تفکر حقیقی، مثل خود زندگی، بازنشستگی ندارد. آن که از مسیر فلسفه و تفکر بازمی گردد و پا در مسیر دیگری، فرضاً سیاست یا بازار میگذارد از اولش هم اهل فلسفه و تفکر نبوده است. فلسفة فیلسوف و تفکر متفکر و هنر هنرمند تا آخرین لحظة حیات و رویارویی با مرگ از جان فیلسوف، متفکر و هنرمند جدایی ناپذیر است.فلسفه ممکن است تبدیل به شغل شود، یعنی موقعیت شغلی و اجتماعی فرد وی را وا دارد که فرضاً مطالبی را بخواند و بنویسد که مربوط به رساله های دانشگاهی یا ارتقا اداری و بوروکراتیک او از استادیاری به دانشیاری یا از دانشیاری به استاد تمامی است، و متأسفانه این امور به بخش اعظم فعالیتها در جهان فلسفه تبدیل شده است اما یادمان باشد که اینها فلسفه نیست. این گونه فعالیتها صرفاً بخشی از فعالیتهای اداری و بوروکراتیکی است که در همه نهادها، مثل شهرداریها، بانکها، ارتش، نهادهای صنفی و از جمله در دانشگاهها و گروههای فلسفه صورت می گیرد.این فعالیتها همان چیزی است که یاسپرس از آن به سخن گفتن در بارة فلسفه و نه خود عمل و کنش فلسفه ورزی یاد میکند.واقعاً فلسفه به چه دردی می خورد؟برای من این سؤال که «فلسفه به چه دردی میخورد؟»، درست مثل این پرسش است که «تفکر به چه دردی می خورد؟» اما آیا آدمی بدون تفکر میتواند از زندگی انسانی برخوردار باشد؟ به نظر من فلسفه، یعنی تفکر در معنای عام کلمه، یعنی تفکر در باب اصول و کلیترین و غاییترین مبادی فکری بشر، قوام بخش فرهنگ و تمدن و افق حیات فردی و قومی است. یعنی هر فرهنگ، هر سنت تاریخی و هر تمدنی که بر اساس یک فرهنگ و درون یک سنت نظری تاریخی شکل گرفته و می گیرد قوامش به تفکر متفکران و فلسفة فیلسوفان و ادب و هنر هنرمندان و نه دانش تکنسینها و علوم تجربی دانشمندانش است.نگویید «بودا، کنفوسیوس، ارسطو یا مسیح چه کردند» آنان قوامبخشان سنتهای تاریخی بزرگی همچون سنت تاریخی هندی، سنت تاریخی خاور دور، سنت تاریخی متافیزیکی یا سنت تاریخی عبری بودهاند و همة فهمها، تفسیرها، کنش و رفتارهای فردی و جمعی، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و... همه و همه در چارچوب و افق تاریخیای رخ داده و می دهند که فیلسوفان و متفکران قوامبخش آن بوده اند.برای مثال، در تاریخ فرهنگ و تمدن خود ما فلسفة فیلسوفانی چون ابن سینا یا ملاصدرا صرفاً پارهای حرفها و اندیشههای بیبو و بی خاصیتی نبوده اند که فقط لای صفحات کتابها حضور داشته و در محافل محدود فلسفی صرفاً برای فضل فروشیهای فلسفی و نه چیزی بیش از این کاربرد داشته اند. فارابی، ابن سینا و ملاصدرا قوامبخش عقلانیتی در فرهنگ و تمدن ما هستند که حتی امروز ما از نتایج و ثمرات آن برخورداریم.اگر در جامعهای مثل ایران جریاناتی چون طالبانیسم یا پدیداری مثل داعش نمیتواند ظهور یابد اما در جوامعی که کمر فلسفه با حملات کسانی چون ابن تیمیه یا غزالی به فلسفه شکست، ظهور پیدا میکند، یکی از دلایل مهمش این است که هنوز عقلانیت ابن سینایی و صدرایی در حافظة تاریخی و در افق فکری و فرهنگی ما، با شدت و ضعفهای گوناگون حضور دارند.انسان همانطور که به مسکن نیاز دارد به مأوای معنوی و فرهنگی نیز نیاز دارد. این مأوا را تفکر، چه در شکل فلسفه و چه در شکل دین، عرفان، هنر و ادبیات، شکل می دهد. انسان بدون معنا نمیتواند در این کره زندگی کند. انسانی که چرایی ندارد، به قول نیچه نمیتواند با چگونگی هایش بسازد. پرسش از معنای جهان و چراییها در حوزه فلسفه است. ین پرسش که «چرا فلسفه؟ چرا تفکر؟» پرسشی است که مدینه و جامعه در هر دورهای از تاریخ تفکر و تاریخ فلسفه در برابر فیلسوف و متفکر می نهد.ــ سیاست و تفکر/ مدینه و تفکربه لحاظ سیاسی و اجتماعی هر کنشی که در جامعه صورت میگیرد در چارچوبی خاص و بر اساس پارهای از ارزشها و جهتگیریها صورت می پذیرد.آنچنانکه لئو اشتراس، فیلسوف سیاسی بزرگ قرن بیستم، به درستی بیان میکند هر کنش سیاسی و اجتماعی در جامعه یا در جهت «حفظ وضع موجود» است یا در جهت «تغییر وضع موجود». یعنی هر کنشی یا وضع موجود را «خوب» میداند و خواهان است از «بد» شدن اوضاع یا لااقل از «بدتر» شدن اوضاع ممانعت به عمل آورد یا برعکس، وضع موجود را «مطلوب/ خوب» ندانسته، خواهان «بهتر» شدن اوضاع است.در هر صورت هر کنشگر فردی و اجتماعی و هر جریانی، اعم از محافظهکار یا دگرگونطلب، با مفاهیمی چون «خوب»، «بد»، «بهتر»، «بدتر»، «سعادت»، «پیشرفت»، «ظلم»، «عدالت»، «آزادی» و... سر و کار دارد. اما مسأله این است که سرشت و حقیقت همة این مفاهیم مبهم و ناروشن و تأمل ناشده است و هر فرد، جریان و جامعهای برای حرکت و کنش خویش نیازمند افقی است که بر اساس پاسخ به پرسش از سرشت و حقیقت این مفاهیم شکل می گیرد.فرد یا جامعهای که خواهان بهتر شدن اوضاع یا نیل به عدالت یا آزادی است لیکن نمیداند «انسان چیست؟»، «سعادت وی کدام است؟» یا «عدالت و آزادی چگونه اموری هستند؟» و ... چگونه می تواند مسیر خود را به درستی بیابد و آن را به درستی طی کند؟ لیکن باید توجه داشت که همة این پرسشها مسائلی فلسفی و نه علمی، تکنیکی یا فنی هستند. لذا این حرف ارسطو را باید جدی گرفت: برای اینکه فیلسوفی کرد باید فیلسوفی کرد، و برای اینکه فیلسوفی نکرد باز هم باید فیلسوفی کرد.یعنی یک مدینه بدون یک افق، بدون یک چارچوب کلی و در خلأ نمیتواند فهم، کنش و حرکت سیاسی و اجتماعی داشته باشد. چارچوبهای حرکت هر فرد و جامعهای را فرهنگ آن جامعه شکل میدهد و فلسفه، تفکر، هنر و شعر، و نه علوم جزیی و سیاست و اقتصاد، قوامبخش عقلانیت و فرهنگ هر قوم تاریخی هستند.در تلقی اکثر افراد جامعه، از جمله سیاستمداران، دانشمندان علوم تجربی و عوام، فلسفه صرف یک رشته مطالعاتی و دانشگاهی و نوعی ورزش ذهنی و تفنن فکری، یعنی چیزی شبیه بازی شطرنج یا حل جدول کلمات متقاطع است، به خصوص که بعضی از رشتههای فلسفه هم در روزگار ما، از تخصصی شدن و تکنیکی شدن فلسفه دفاع میکنند و جریاناتی همچون برخی از شاخههای فلسفههای تحلیلی به طرح مباحث فلسفی بسیار انتزاعی همچون اثبات وجود خارج، بحث از سولیپسیسم یا معضل اذهان دیگر می پردازند.البته ظهور و بسط این گونه تفکر انتزاعی دلایل تاریخی خود را دارد و ریشههای آن را در سوبژکتیویسم متافیزیکی، اوجگیری این سوبژکتیویسم در تفکر دکارتی و کانتی، و در نگاه سیانتیستی و پوزیتیویستی (در معنایی عام) به جهان و تلاش به منظور سیطره بخشیدن الگو و یقین معرفت علمی و ریاضیاتی برتفکر فلسفی باید جستجو کرد.اما این گونه فلسفهها نیز با شیوة زیست ما، یعنی با سیطره یافتن عقلانیت علمی و تفسیر علمی و تکنیکی از جهان، انسان، تفکر، معرفت و حقیقت پیوندهای بسیار وثیقی دارند.رابطة فلسفه و زندگی وقتی از شیوههایی از تفکر و فلسفه ورزی سخن گفته می شود که با زندگی واقعی و تاریخی ما پیوند ندارد، این گونه تفکر و فلسفه ورزی از دو حالت خارج نیست: یا آنچه گفته میشود وراجی است و ظاهری فلسفی دارد لیکن فلسفه و تفکر در معنای حقیقی و راستینش نیست. برای مثال، اگر شما فلسفه را به نوشتن شرحی بر پارهای از متون مثل «منظومه» حاج ملا هادی سبزواری یا «پدیدارشناسی روح» هگل و به صرف امری فیلولوژیک (لغتشناسانه) و شرح لغوی مفاهیم، واژگان و اصطلاحات دشوار یا ترجمة عبارات عربی این سینا و ملاصدرا یا جملات آلمانی هوسرل و هایدگر تبدیل کردید، جسد فلسفه را جایگزین جان و حیات تفکر فلسفی کرده اید یا در این میان، یعنی میان آن بحث فلسفی و واقعیت زندگی، مفاهیم و حلقههای واسطهای وجود دارد که آن بحث را با زندگی فردی و اجتماعی ما پیوند می دهد، لیکن این مفاهیم و حلقه های واسطه یا برای خود صاحب سخن روشن نیست (در آن صورت صاحب سخن را نمیتوان اهل فلسفه برشمرد) یا برای مخاطب روشن نیست (که در آن صورت مخاطب اهل فلسفه و تفکر نیست).یکی از اساتید ما همیشه میگفت: «فلسفه با آسفالت خیابان سر و کار ندارد». این سخن را باید به این شکل اصلاح کرد: «فلسفه به نحو مستقیم با آسفالت خیابان سر و کار ندارد». اما فلسفه اگر فلسفه حقیقی و نه شبه فلسفه باشد، همة شئونات زندگی ما حتی آسفالت خیابان را دگرگون خواهد کرد. اگر امروز در آسفالتهای خیابانهای ما چاله، چوله وجود دارد، بیتردید ناشی از این حقیقت است که در عقلانیت و خرد تاریخی و قومی ما چاله، چولههای فراوانی وجود دارد اما فلسفه اگر فلسفهورزی در معنای راستینش باشد، حتی در مباحث انتولوژیک و وجودشناسانه، که ظاهراً از جملة انتزاعیترین مباحث فلسفی که به اعتقاد اینجانب و به تبع هایدگر یگانه معنای فلسفه و فلسفه در معنای اصیل و راستینش است شما امکانات تازهای از هستی را درک میکنید یا لااقل به امکانات تازهای از هستی میاندیشید و همین امکانات تازه بیتردید با امکانات کنونی حیات مدینه در چالش است و آنها را به چالش میکشد و بر آنها نور و پرتو تازهای می افکند. برخی تصور می کنند بسیاری از مباحث فلسفه مثل بحث از جوهر و عرض، اصالت وجود یا اصالت ماهیت، اثبات وجود جهان خارج و... به هیچ کاری نمی آید. لیکن، یک فیلسوف یا متفکر می تواند از همان به ظاهر انتزاعیترین مباحث فلسفی و نظری نتایج و لوازمی را استنتاج کند که در کار فهم مبرمترین مسائل و بحرانهای فرهنگ، تمدن و جامعه و مواجهه با این بحرانها مفید باشد، آن چنان که فرضاً هایدگر از بحث دربارة انتولوژی مبتنی بر مفهوم جوهر (substance ontology) ارسطو افق تازهای را برای درک بحرانهای فرهنگ و تمدن غرب و مدرنیته کشف می نماید اما در مقابل، یک نامتفکر میتواند از مبرمترین و ضروریترین مسائل روزگار ما مثل نیهیلیسم، بحران اخلاق یا مرگ معنا به سادگی عبور کرده، بصیرت نیچه مبنی بر «مرگ خدا» در روزگار کنونی را به استهزا گیرد.لذا فیلسوف اگر جدی و اصیل باشد، میتواند نتایج و لوازم به ظاهر انتزاعیترین مباحث فلسفی را در حیات فردی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی انسانها و در خصوص معناداری این جهان، جایگاه و موقعیت فرد و نحوة سلوک وی در این جهان نشان دهد.مشروط بر این که ثنویت «ذهنی-عینی» دکارتی را بپذیریم و صرفاً اگر بخواهیم با زبان غیراصیل و رایج روزگار خویش، که مبتنی بر یک چنینی ثنویتی است، با مخاطب خود سخن بگوییم، باید گفته شود فیلسوف و متفکر انتزاعیترین مباحث را با عینیترین دردها و رنجهای بشری پیوند میدهد، در حالی که نافیلسوف و نامتفکر عینیترین مسائل و بحرانها را به اموری ذهنی و توهمی تبدیل کرده، ما را به مواجههای به ظاهر عینی اما در واقع ذهنی و دنکیشوتوار با واقعیتها سوق میدهد.همان گونه که گفته شد: باید میان «فلسفه ورزی» و «فلسفه فروشی و فضل فروشیهای فلسفی» و میان «حقیقت فلسفه» و «واقعیت موجود» آن در جامعة خودمان فرقی بنیادین گذاشت. همة سخنم در این است که فلسفه امری انتزاعی نیست. فلسفه با واقعیت انضمامی زندگی نسبت دارد. تفکر اگر حقیقی و واقعی باشد، با امر انضمامی سر و کار دارد.شما نباید اصل فلسفه و ضرورت تفکر را زیر سؤال ببرید، بلکه باید در مورد نوع تفکر و شیوة فلسفهورزی خویش تجدید نظر کنید. در بسیاری از مواقع در جامعة خود ما نیز چنین است. روشنفکران، روحانیون، طلبهها، اساتید و دانشجویان ما راجع به موضوعات و مقولاتی بحث میکنند یا راجع به برخی از مقولات به گونهای سخن میگویند که نمیتواند با واقعیت حیات فردی و اجتماعی ما ارتباط برقرار کند. به همین دلیل مباحث نظری در مسیری و واقعیت اجتماعی و تاریخی ما در مسیری دیگر حرکت میکند. این نشان میدهد که جامعه روشنفکری، حوزوی و دانشگاهی ما به نوعی از تفکر نایل نشده است که بتواند با واقعیت اجتماعی ارتباط برقرار کند.اگر شما به دنبال کنشگری و حرکت اجتماعی در جامعه بوده، خواهان اثرگذاری تاریخی و عملی بیشتری در جامعه هستید، از کجا و از کدامین نقطه میخواهید حرکت خود را آغاز کنید؟ چه مسیری را طی خواهید کرد؟ کنش شما در کدامین چارچوب و با چه جهتگیریها و چه اهدافی و برای تحقق کدام ارزشها صورت خواهد گرفت؟آیا کنشگر خودش به کنش خویش جهت میبخشد، یعنی آیا برای مثال این خود یک مهندس، یک برنامهریز، یک تکنوکرات و بوروکرات یا یک سیاستمدار است که برای فعالیتهای تکنیکی، برنامهریزی، بوروکراتیک، اجرایی و سیاسی خویش هدف و چارچوب تعیین میکند؟ البته مهندسین، برنامهریزان، تکنوکراتها، بوروکراتها، مدیران و سیاستمداران مدعی هدایت، رهبری و تعیین چارچوب و هدف برای جامعه و فعالیتهای خویش هستند، لیکن آنها کمتر به این امر خودآگاهی دارند که آنان بر اساس دوکسا، یعنی ظن و گمان و نه نوعی معرفت و اپیستمه حرکت میکنند و کمتر درمییابند که بسیاری از مسائل جامعه از سنخ صرف مسائل عملی و تکنیکی نیست و با به کارگیری بسیاری از فنون و تکنیکها مسائل و بحرانهای مدینه کماکان به قوت خود باقی است.برای مثال برنامهریزان یا سیاستمداران گمان میکنند که مسائل صرفاً با برخی از برنامه ریزیها یا اعمال پارهای از سیاستها حل میشوند اما در بسیاری از مواقع برنامههها پیوسته تغییر مییابند و سیاستها و حتی نظامهای سیاسی تغییر میکنند لیکن مسائل و بحرانها کماکان به قوت خود باقی می مانند.این تصور که بدون نیاز به فلسفه و تفکر عمیق و بنیادین و بدون عروج به ساحت نظر میتوان به حل مسائل عملی پرداخت، توهمی بیش نیست، توهمی که گاه جانها، استعدادها، خونها و سرمایههای مادی و معنوی بسیاری را به نحوی بیحاصل ویران و تباه ساخته و می سازد. در واقع اگر ما فکر کنیم که مسائل سیاسی را بدون عروج به عالم نظر میتوانیم حل کنیم، دچار سیاستزدگی هستیم.اگر ما فکر کنیم که مسائل جامعه مسائل صرفاً فنی، اجرایی و تکنیکی است و بدون عروج به ساحت تفکر نظری و فلسفی میتوانیم از پس مسائل و بحرانهایمان برآییم اسیر توهم هستیم؛ و امروز یکی از معضلات جامعه ما همین است. یعنی سیاست و حوزة عمل و اجرا حل مسائل خود را صرفاً در حوزه سیاست و در حوزة اجرا جست وجو میکند بیآنکه اهتمامی جدی برای عروج به ساحت نظر انجام دهد.ــ در واقع همه فهمها، تفسیرها و کنشهای فردی و اجتماعی ما همواره درون چارچوب و افقی خاص و کلی صورت میگیرد. هیچ کدام از علوم جزیی با این افق و چارچوب کلی سروکار ندارند. این تنها فلسفه است که درمورد این افق و چارچوب کلی، یعنی چارچوب تاریخیـ تمدنی می اندیشد.
سهشنبه ۴ آذر ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 65]
صفحات پیشنهادی
فلسفه و زندگی روزمره/ مرگ امالمسائل فلسفه است -
چگونه فلسفهورزی کنیم 8 فلسفه و زندگی روزمره مرگ امالمسائل فلسفه است برخی از فلاسفه مشهور تاریخ معتقد بودهاند آنچه انسان را به تفکر عمیق فلسفی واداشته است مسأله مرگ بوده است به عبارت دیگر شاید بتوان مسألۀ مرگ را به اعتباری امالمسائل فلسفه دانست به گزارش خبرگزاری مهر بسفلسفه زمانی جدی میشود که از زندگی برخیزد -
محمدرضا بهشتی فلسفه زمانی جدی میشود که از زندگی برخیزد محمدرضا بهشتی عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران با اشاره به کاربرد فلسفه در زندگی گفت فلسفه وقتی پرسشهایش جدی میشود و اندیشهها در آن فعال شده و پاسخهایش اهمیت مییابد که از زندگی برخیزد و به زندگی برگردد اگر ما نهمایش دمی زندگی برای زندگی امروز در دانشگاه صنعتی شریف برگزار میشود -
به مناسبت روز جهانی فلسفه همایش دمی زندگی برای زندگی امروز در دانشگاه صنعتی شریف برگزار میشود به همت اندیشکده مهاجر همایش روز جهانی فلسفه با عنوان دمی زندگی ـ برای زندگی امروز در دانشگاه صنعتی شریف برگزار میشود به گزارش خبرگزاری مهر به همت واحد مدرسه آزاداندیشی اندیشکده مهاآیا فلسفه به عقل و انسانیت خیانت میکند -
به مناسبت روزجهانی فلسفه آیا فلسفه به عقل و انسانیت خیانت میکند نیکولاس ماکسول استاد فلسفه در کالج لندن در این یادداشت طرح مختصری برای تحول آکادمیهای فلسفه جهان ارائه می دهد طرحی که هدف آن تغییر مسیر پژوهش فلسفی از معرفت پژوهی به سوی حکمت پژوهی است به گزارش خبرگزاری مهر نیپور حسن: فلسفههای مضاف غربی به درد ما نمیخورد / دریافت درستی از فلسفه علوم انسانی نداریم -
گزارش از نشریات پور حسن فلسفههای مضاف غربی به درد ما نمیخورد دریافت درستی از فلسفه علوم انسانی نداریم قاسم پورحسن عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در مصاحبهای با نشریه سوره اندیشه مسئله زنده و کاربردی بودن فلسفه اسلامی را بررسی کرده است پورحسن فلسفه اسلاسراسر زندگی امام سجاد(ع) درخشندگی و شور ايمان است -
به مناسبت شهادت جانسوز امام سجاد ع سراسر زندگی امام سجاد ع درخشندگی و شور ايمان است خبرگزاری مهر ـ گروه دین و اندیشه بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد ع زنجير نهاده بر شتر سوارش کردند و اهل بيت را چون اسيران روم و زنگبار بر شتران بی جهاز سوار کردند و راهی شام نمودند حضمهمترین راهبرد سبک زندگی در زیارت عاشورا
مهمترین راهبرد سبک زندگی در زیارت عاشورا ما 15 راهبرد مهم سبک زندگی در زیارت عاشورا داریم که هر کدام از آن ها می تواند مبنای یک تحول باشد اما عمیق ترین و اوج آن ها آن جاست که می فرماید اللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَمَماتِي مَماتَ مُحَمَّدٍ وَآلِانصاریان: امام سجاد(ع) سبک زندگی اسلامی را با زبان دعا مطرح کردند
چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۳ - ۱۳ ۵۵ یک استاد اخلاق و عرفان گفت در طول تاریخ سابقه نداشته است که کسی فرهنگ زندگی اسلامی را با زبان دعا بیان کند و امام سجاد ع اولین معصومی بود که سبک زندگی اسلامی را با زبان دعا مطرح کردند به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران ایسناتدریس بدایة الحکمة در دانشگاه سم مهلک است / بدون احیاء فلسفه اسلامی فلسفه مضاف به دردمان نمیخورد -
گزارش از نشریات تدریس بدایة الحکمة در دانشگاه سم مهلک است بدون احیاء فلسفه اسلامی فلسفه مضاف به دردمان نمیخورد نصرالله حکمت استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی درباره کاربردی کردن فلسفه اسلامی به صراحت معتقد است که فلسفه اسلامی موجود با نگاه تاریخی به هیچ دردی از این عالم نمیخوریکی از رهبران برجسته داعش به صلیب کشیده شد + سند
یکی از رهبران برجسته داعش به صلیب کشیده شد سند مجازات اعمال شده مجازاتی است که داعش برای مرتدها در نظر میگیرد اما اکنون این رهبر بلندپایه داعش به فرمان ابوبکر البغدادی رهبر و خلیفه خودخوانده این گروه به اتهام محاربه به این مجازات محکوم شد به این مطلب امتیاز دهید به«ساختار روایت و جایگاه آن در تدوین سبک زندگی اسلامی» بررسی میشود -
به همت موسسه دین و معنویت آل یاسین ساختار روایت و جایگاه آن در تدوین سبک زندگی اسلامی بررسی میشود نخستین مرحله از سلسله نشست های علمی سبک زندگی اسلامی توسط موسسه دین و معنویت آل یاسین برگزار می گردد به گزارش خبرگزاری مهر در نخستین مرحله از سلسله نشست های علمی سبک زندگی اسلادعاکردن، گاهی اوقات سبب رفع بلا از زندگی میشود
چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۳ - ۱۰ ۵۱ یک استاد حوزه و دانشگاه گفت ترک نماز مرز میان ایمان و کفر است فرد اگر حق نماز را ادا نکند خسارت میبیند به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه قم حجتالاسلام میر شفیعی در مسجد مقدس جمکران با بیان اینکه متأسفانه انس ما با قرآن بسیار کمصحیفه سجادیه وصل به حق است/ سابقه نداشته کسی با دعا سبک زندگی سالم را ترویج کند -
حسین انصاریان در همایش سیدالعابدین صحیفه سجادیه وصل به حق است سابقه نداشته کسی با دعا سبک زندگی سالم را ترویج کند شیخ حسین انصاریان ظهر امروز در همایش سیدالعابدین گفت صحیفه سجادیه وصل به حق است وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا استفلسفه تفکر نقادانه است/ با گفتگو همافزایی اندیشه به وجود میآید -
فلسفه تفکر نقادانه است با گفتگو همافزایی اندیشه به وجود میآید محمدرضا سعیدآبادی دبیر کمیته ملی یونسکو در نشست فلسفه و مسئله دیگری گفت یوسنکو تأکید میکند که فلسفه یک تفکر نقادانه است و برای درک تغییرات و تحولات فلسفه بهترین یار و همکار است برای اینکه بتوانیم درک عمیقی از جمیل به جاودانگی با نوشتن زنده میشود/ اثر هنری بزرگترین سند برای فهم زندگی دیگران است -
بابک احمدی میل به جاودانگی با نوشتن زنده میشود اثر هنری بزرگترین سند برای فهم زندگی دیگران است بابک احمدی در نشست فلسفه و مسأله دیگری با تاکید به گفته هایدگر درباره من گفت هایدگر میگوید من در میان دیگران به دنیا میآیم کار میکنم و تنها میمیرم دیگران من را ساختهاند و منفلسفه تفکر نقادانه است/ با گفتگو همافزایی بر اندیشه به وجود میآید -
فلسفه تفکر نقادانه است با گفتگو همافزایی بر اندیشه به وجود میآید محمدرضا سعیدآبادی دبیر کمیته ملی یونسکو در نشست فلسفه و مسئله دیگری گفت یوسنکو تأکید میکند که فلسفه یک تفکر نقادانه است و برای درک تغییرات و تحولات فلسفه بهترین یار و همکار است برای اینکه بتوانیم درک عمیقی ابررسی روش های امام موسی صدر برای سبک زندگی اسلامی در دنیای امروز
بررسی روش های امام موسی صدر برای سبک زندگی اسلامی در دنیای امروز فرهنگ > دین و اندیشه - نشست امام موسی صدر و سبک زندگی مسلمانی در دنیای متکثر ۴ آذر ماه برگزار میشود به گزارش خبرآنلاین به نقل از روابط عمومی موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در این نشست دکت-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها