تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 5 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام علی (ع):رسول اكرم صلى الله عليه و آله چيزى مثل شام و غير آن را بر نماز مقدم نمى داشتند و ه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

دستگاه آب یونیزه قلیایی کره‌ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1870150583




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نقش دانش اصول فقه در تفسیر قرآن از دیدگاه علامه طباطبائی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
نقش دانش اصول فقه در تفسیر قرآن از دیدگاه علامه طباطبائی
با استفاده از دانش اصول فقه، هیئت انشایی امر به ‌معنای وجوب و نهی به ‌معنای حرمت است و مطابق آن، آیات تفسیر می‌شود. براساس دانش اصول فقه، برخی از جملات، معنای التزامی و مدلول سیاقی دارد و مطابق آن، آیات تفسیر می‌شود.

خبرگزاری فارس: نقش دانش اصول فقه در تفسیر قرآن از دیدگاه علامه طباطبائی



بخش اول چکیده از دیدگاه علامه طباطبایی دانش اصول فقه در تفسیر قرآن و رسیدن به معنا و مراد خدای متعال از واژگان و جمله‌های قرآن کریم تأثیر چشمگیر و بسزایی دارد. این نوشتار با روش توصیفی ـ تحلیلی نگارش یافته و هدف آن، ارائه و تبیین موارد و میزان نقش‌آفرینی دانش اصول فقه در تفسیر قرآن از دیدگاه علامه طباطبایی است. در این پژوهش موارد و میزان تأثیر دانش اصول فقه در تفسیر و نیز برخی از کاربردهای عینی و عملی دانش اصول فقه در تفسیر قرآن به‌ویژه در غیر آیات‌الاحکام را از دیدگاه ایشان به‌اختصار ذکر می‌کنیم.از دیدگاه علامه طباطبایی دانش اصول فقه در سه بخشِ مبانی تفسیر، قواعد تفسیر، و منابع تفسیر نقش‌آفرین است و از میان بخش‌های یادشده، بیشترین تأثیر مربوط به بخش قواعد تفسیر است. کلیدواژه‌ها: اصول فقه، تفسیر قرآن، علامه طباطبایی، مبانی تفسیر، قواعد تفسیر، منابع تفسیر. مقدمه دانش اصول فقه از علومی است که مفسر قرآن بدان نیازمند است و مباحث بسیاری از این منظومة معرفتی در رسیدن به مقصود خدای متعال از الفاظ و جمله‌های قرآن کریم نقش می‌آفریند.به نظر علامه طباطبائی تفسیر اجتهادی قرآن، به آگاهی از دانش اصول فقه وابسته است و آگاهی نداشتن یا پایبند نبودن به آن، سبب بدفهمی آیات قرآن کریم می‌شود. این مقاله درصدد تبیین نقش دانش اصول فقه در تفسیر قرآن از دیدگاه علامه طباطبائی است و این امر را در سه حوزة مبانی، قواعد و منابع تفسیر پی خواهد گرفت و برخی از کاربردهای عینی و عملی دانش اصول فقه در تفسیر قرآن را، به‌ویژه در غیر آیات‌الاحکام، نشان خواهد داد. نقش اصول در تفسیر از منظر علامه بزرگوار چندان در کانون اهتمام پژوهشگران نبوده و تنها در ضمن برخی از آثار مربوط به روش تفسیر ایشان نکات پراکنده‌ای یافت می‌شود.1 روش تحقیق در این مسئله، توصیفی ـ تحلیلی است و برای گزارش و تبیین دیدگاه علامه سخنان صریح و نیز تحلیل عمل تفسیری ایشان در مد نظر می‌باشد.برای «اصول فقه» تعاریف متنوعی ذکر شده است، از جمله گفته‌اند: «اصول فقه قواعد آلی است که ممکن است در کبرای استنتاج احکام کلی فرعی الهی یا وظیفة عملی واقع شود».2 اصول فقه، منطق فقه است و چگونگی تفکر درست فقهی را در استنباط احکام می‌آموزد. ازاین‌رو، فایده و هدف نخستینِ آن، قدرت یافتن بر استنباط احکام شرعی است.3 بخش الفاظ دانش اصول در فهم هر متنی کاربرد دارد؛ ازاین‌رو، اصول فقه در دانش‌های مختلفی که مبتنی بر فهم متن است به کار می‌آید. از آنجا که قرآن نیز متنی عربی است و به زبان عقلا می‌باشد و در دانش اصول قواعد محاوره عقلا بیان می‌شود، این دانش در تفسیر کاربرد وسیعی می‌یابد. اصول فقه، هم برخی از مبانی تفسیر قرآن را تبیین می‌کند و هم قواعد تفسیر قرآن را روشن می‌سازد و هم برخی از منابع تفسیر را می‌شناساند. تفسیر از ریشة «فسر» گرفته شده و «فسر» به‌معنای بیان، روشن ساختن، جدا کردن، آشکار ساختن امر پنهان، آشکار ساختن امر معقول و مانند آن است.4 به نظر می‌رسد معنای اصلی این واژه، بیان و روشن ساختن است و معناهای دیگر به این معنا برمی‌گردد.5علامه طباطبائی تفسیر را این‌چنین تعریف می‌کند: «تفسیر، بیان معانی آیات قرآنی و کشف مقاصد و مدلول‌های آنها است».6 در اینکه در تعریف علامه تفسیر دارای چند مرحله شمرده شده میان صاحب‌نظران اختلاف هست،7 ولی از آنجا که قطعاً بیان مراد استعمالی و کشف مراد جدی از مراحل تفسیر است، ما در این نوشتار دو مرحلة مزبور را لحاظ خواهیم کرد. 2. ضرورت آگاهی از اصول فقه در تفسیر قرآن از دیدگاه علامه طباطبائی هرچند در المیزان عبارت صریحی نمی‌بینیم که بیانگر ضرورت اصول فقه در تفسیر باشد ولی استفادة فراوان ایشان از آن در تفسیر بیانگر ضرورت این دانش در تفسیر قرآن است. ایشان آشکارا در موارد فراوانی قواعد اصول فقه را مبنای تفسیر قرار داده‌اند و در موارد متعددی بی‌آنکه صریحاً برداشت خود را از آیه بر اصول فقه مبتنی کنند، از قواعد اصول فقه استفاده کرده‌اند و این امر بر شخص آشنا با دانش اصول فقه پوشیده نخواهد بود. 3. موارد تأثیر دانش اصول فقه در تفسیر از دیدگاه علامه طباطبائی در باور علامه دانش اصول فقه در سه بخشِ مبانی، قواعد و منابع تفسیر تأثیر دارد. ما در ادامه با لحاظ مباحثی از این دانش که تأثیر روشن‌تری در تفسیر دارد، نقش اصول در تفسیر را در سه حوزة مزبور بیان خواهیم کرد. 1-3. تنقیح مبانی تفسیر مبانی تفسیر، اصول بنیادینی است که هر نوع موضع‌گیری درخصوص آنها، موجودیت تفسیر یا قواعد آن را تحت تأثیر قرار می‌دهد. مباحثی از قبیل اعجاز قرآن و ابعاد آن، مصونیت قرآن از تحریف، امکان دستیابی به مراد خداوند و زبان قرآن، از مبانی تفسیر به‌شمار می‌آیند.8 به تعبیر دقیق‌تر، قواعد تفسیر از یک سلسله هست‌ها و نیست‌ها سرچشمه می‌گیرد که آنها را مبانی تفسیر می‌نامند. بنابراین، مبانی تفسیر، اصول بنیادین غیرهنجاری مربوط به متن قرآن، پدیدآورندة آن، فهم و تفسیرکنندة آیات و ماهیت فهم و تفسیر قرآن و حقیقت معنا است که به‌طور مستقیم یا باواسطه در نحوة تفسیر آیات مؤثر می‌باشد.9 مبانی در یک تقسیم10 به مبانی صدوری و مبانی دلالی تقسیم می‌شود. مبانی صدوری، صدور قرآن از سوی خداوند را ثابت می‌کنند، مانند اعجاز قرآن، وحیانی بودن الفاظ و معانی قرآن و عصمت پیامبر در دریافت و ابلاغ قرآن. مبانی دلالی اموری هستند که عمل تفسیر با آنها شکل می‌گیرد و روش تفسیر را آماده می‌کنند، مانند نیاز به تفسیر و امکان فهم و تفسیر قرآن.11 مبانی صدوری در دانش اصول فقه بررسی نمی‌شود و در دانش‌های دیگر مانند کلام و علوم قرآن از آنها بحث به میان می‌آید. ولی برخی از مبانی دلالی در اصول فقه محور بحث قرار می‌گیرد. از دیدگاه علامه مبانی متعددی مانند «امکان و جواز تفسیر»، «روشمندی تفسیر»، «معناداری گزاره‌های قرآن»، «معرفت‌بخشی گزاره‌های قرآن» و «تعین معنایی گزاره‌های قرآن» از دانش اصول فقه قابل استفاده است؛ ولی از آنجا که مبانی «نزول قرآن به زبان عرف عام عقلا» به صراحت و نسبتاً زیاد در اصول بررسی شده است، تنها از این مبنا بحث و در ضمنِ آن به چند مبنای دیگر اشاره خواهیم کرد. 1-1-3. نزول قرآن به زبان عرف عام عقلا منظور از نزول قرآن به زبان عرف عام عقلا آن است که خدای متعال در قرآن کریم با روش معمولی و متعارف میان عقلا سخن گفته است. البته قرآن به این روش بسنده نکرده و در عین استفاده از روش عام عقلا در سخن گفتن، دارای روش خاصی است که از ویژگی‌هایی همچون آمیختگی موضوعات، ذو اضلاع بودن، ذو مراتب بودن، اشتمال بر معارف فراعرفی و جهانی و جاودانه‌ برخوردار است.12 دانشمندان اصول برآن‌اند که روش قرآن کریم، روش عام عقلایی است، مگر در جایی که خلاف آن ثابت شود و در بحث «حجیت ظواهر قرآن»13 به این امر تصریح کرده‌اند. مشهور بین دانشمندان اصول «حجیت ظواهر قرآن» است؛14 همان‌گونه که علامه طباطبائی نیز بدان عقیده دارند.15 یکی از دلایل مهم حجت ظواهر، سیرة عقلا است که خدای متعال مطابق روش عقلا قرآن را نازل کرده است. سیرة قطعی عقلایی در بیان مراد اعتماد به ظواهر است و خداوند متعال این بنا را امضا کرده و در خطاباتش به آن عمل نموده است؛ زیرا اگر روش خاص و متفاوتی داشت، آن را بیان می‌کرد. از بیان و عمل نکردن به روش دیگر روشن می‌شود که روش خداوند متعال همان روش عقلا است.16 بنابراین، می‌توان از ظواهر کتاب به مقصود خدای متعال پی برد. علامه طباطبائی با توجه به همین مبنا، ظاهر آیات را مبنای تفسیر قرار می‌دهد و از ظاهر آیه بهرة فراوانی می‌برد؛17 جز در موردی که دلیل قطعی بر خلاف ظاهر باشد. برای مثال، در تفسیر آیة «یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ»(ق: 30) که ظاهر آیه خطاب به خود جهنم است، مخاطَب سخن و نیز جواب دهنده را جهنم بیان می‌کند و در نقد کسانی که مخاطب و پاسخ دهنده را «خازنان جهنم» دانسته‌اند،18 چنین می‌نویسد: «این سخن، خلاف ظاهر است، و سخن، برخلاف ظاهر حمل نمی‌شود جز با دلیل».19 2-3. شناسایی قواعد تفسیر قواعد تفسیر مجموعه ضوابطی کلی است که مفسر باید بر طبق آنها به تفسیر قرآن بپردازد.20 در دانش اصول فقه، قواعد بسیاری برای فهم متن ارائه شده است که در فهم قرآن نیز همچون هر متن دیگر کاربرد دارند. قواعد تفسیر را می‌توان به دو قسم کلی تقسیم کرد: 1.قواعد شناخت معنای واژگان و جمله‌های قرآن کریم؛ 2. قواعد شناخت مراد خدای متعال از واژگان و جمله‌های قرآن کریم. 1-2-3. قواعد شناخت معنای واژگان و جمله‌های قرآن کریم منظور از «معنا» در این بخش، مراد و مدلول استعمالی است؛ یعنی آنچه از لفظ در مقام استعمال اراده شده است، چه به‌طور جد اراده شده باشد یا نه.21 در این قسمت، مهم‌ترین قواعد مرتبط با مدلول استعمالی واژگان و جمله‌های قرآن کریم از دیدگاه علامه طباطبائی ذکر می‌شود. 1-1-2-3. معنای هیئت إفرادی و جمله الف. معنای هیئت إفرادی هیئت افرادی، هیئت یک کلمه و معنای آن مدلولی است که ترکیب خاص کلمه آن را اقتضا می‌کند.22 برای مثال، واژه‌های «عالم» و «معلوم» از حروف «ع-ل-م» به‌معنای «دانستن» است و ترکیب این حروف به صورت‌های یادشده، به‌معنای «دارای دانش» و «دانسته شده» است. مهم‌ترین بحث دربارة هیئت إفرادی کلمه،23 بحث از مشتق است که به‌اختصار آن را طرح می‌کنیم. مشتق در دانش اصول فقه با اصطلاح دانش صرف تفاوت دارد. مشتق در دانش صرف، لفظی است که از لفظ دیگر گرفته شده باشد، مانند «عالم»، «معلوم» و «علیم» که از لفظ «علم» گرفته شده است.24 مشتق در دانش اصول فقه اسمی است که بر ذات حمل شود و از آن حکایت کند؛ مانند اسم فاعل، اسم مفعول، اسم مکان، اسم آلت و شبیه این امور از جوامد که بر ذات حمل می‌شوند، مانند زوج و زوجه.25 دانشمندان اصول در حقیقی بودن اطلاق مشتق بر ذات به لحاظ حال تلبّس (نسبت به گذشته باشد یا حال یا آینده) و بر ذاتی که بالفعل به مبدأ تلبّس داشته باشد، اتفاق نظر دارند. همچنین در مجازی بودن اطلاق مشتق بر ذات به لحاظ حال نسبت و اسناد ـ که غالباً حال نطق است‌ـ، پیش از تلبّس، مانند اطلاق «مجتهد» بر شخصی که بعداً مجتهد خواهد شد، اتفاق دارند. یگانه صورتی که مورد بحث است، اطلاق مشتق بر ذاتی است که مبدأ از آن زایل شده است، مانند اطلاق «قاضی» بر شخصی که در گذشته قاضی بود و هم‌اکنون قاضی نیست. مشهور بین دانشمندان اصول آن است که چنین اطلاقی مجازی است.26 علامه طباطبائی نیز همین اعتقاد را دارند.27گفتنی است از آنجا که اصل در استعمال، حقیقی بودن آن است و کاربرد مجازی به قرینه نیاز دارد، اصل در مشتق نیز، کاربرد آن معنای حقیقی است. علامه طباطبائی در موارد متعددی، از قاعدة یاد شده بهره گرفته‌اند، از جمله ذیل آیة «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ» (توبه: 49) می‌فرمایند: «ممکن است از آیه فهمیده شود که احاطه، فعلی است، نه استقبالی».28 مؤید این استدلال آن است که براساس روایات، بهشت و جهنم هم‌اکنون موجود است.29مبنای این تفسیر، همان قاعدة مشتق است که در اصول ثابت شده است. برخی از مفسران به ابتنای این تفسیر بر معنای مشتق که در اصو ل بیان می‌شود، تصریح کرده‌اند.30 ب. معنای هیئت جمله هئیت جمله هیئتی است که به مجموعِ دو یا بیش از دو کلمه استوار است؛ به‌گونه‌ای که مجموع آنها دارای مدلولی است که این مدلول برای مفردات آنها در حال جداگانه وجود ندارد.31 برای مثال، جملة «زیدٌ ضاربٌ» بر نسبت زدن به زید(قیام صدوری زدن به زید) دلالت می‌کند، به‌گونه‌ای که این معنا از تک‌تک این دو کلمه فهمیده نمی‌شود. جمله تامه32 به دو دسته تقسیم می‌شود: 1. جمله انشایی؛ 2. جمله اخباری. برای رعایت اختصار تنها به ذکر معنای هیئت جملة انشایی بسنده می‌کنیم. هیئت امر و نهی جزء هیئت‌های انشایی مهمی است که مدلول آن در دانش اصول فقه محور بحث قرار گرفته است. منظور از هیئت امر در این بحث، هر صیغه‌ای است که بر طلب و برانگیختن دلالت می‌کند، از قبیل صیغة اِفعل، و مضارع مقرون به لام امر.33 منظور از هیئت نهی، هر صیغه‌ای است که بر طلب ترک فعل دلالت کند، مانند «لاتفعل»، و «ایاک ان تفعل».34 به نظر مشهور دانشمندان اصول، صیغة امر بدون هیچ قرینه، حقیقت در وجوب و ظاهر در آن است35 و صیغة نهی حقیقت در حرمت است و در صورت نبود قرینه بر کراهت یا ارشاد، بر حرمت دلالت می‌کند.36 علامه طباطبائی نیز به این دیدگاه اعتقاد دارند. ایشان در ذیل آیة «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً» (بقره: 208) می‌فرمایند: «... با توجه به اینکه خطاب به مؤمنان است و آنان همگی به دخول در سِلْم امر شده‌اند، این امر متعلق به مجموع و هریک از اجزای آن است. پس آن [دخول در سلم] بر هر مؤمنی واجب است و نیز بر همه واجب است که در آن، اختلاف نکنند و امر را به خدا و رسولش(ص) تسلیم کنند...».37 همچنین در ذیل آیة «وَلا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ» (انعام: 152) می‌فرمایند: «نهی از نزدیک شدن به مال یتیم برای دلالت بر تعمیم است. پس خوردن مال یتیم و نیز به کار بردن آن تصور می‌شود و این نهی امتداد دارد و حرمت تداوم دارد تا آنکه یتیم به مرحلة رشد برسد».38 2-1-2-3. معنای التزامی واژه و جمله واژه دارای سه نوع دلالتِ مطابقی، تضمنی و التزامی است. هرگاه لفظ بر تمام آنچه بر آن وضع شده دلالت کند، دلالت مطابقی نامیده می‌شود و چنین مدلولی مطابقی است، مانند معنای کتاب که لفظ کتاب بر آن کند. دلالت تضمنی دلالت لفظ بر بخشی از معنای موضوع‌له آن است و چنین مدلولی مدلول تضمّنی نامیده می‌شود؛ مانند معنای برگ به‌تنهایی یا جلد به‌تنهایی که لفظ کتاب بر آن دلالت کند. هرگاه لفظ بر معنایی خارج از معنای موضوع‌له دلالت کند، درحالی‌که لازمة آن باشد، دلالت التزامی گفته می‌شود و چنین مدلولی التزامی نامیده می‌شود؛ مانند معنای قلم که لفظ دوات بر آن دلالت کند.39 چنان‌که گاهی مفردات دارای دلالت و مدلول مطابقی و التزامی‌اند، گاهی جمله نیز دارای این دو نوع دلالت و مدلول است. برای مثال، استادی به شاگردان خود می‌گوید: «به هر کسی این مسئله را حل کند، فلان جایزه را می‌دهم». مدلول مطابقی جمله روشن است. مدلول التزامی آن این است که «هر کسی این مسئله را حل نکند، جایزه به او تعلق نمی‌گیرد». توجه به مدلول التزامی، موجب استفادة بیشتر از واژگان می‌شود و این قاعده در آیات قرآن کریم تأثیر فراوانی دارد؛ زیرا خدای متعال که به لوازم سخن آگاهی کامل دارد، لوازم را در نظر داشته است. ازاین‌رو، توجه مفسر به این لوازم، موجب استفادة بیشتر از آیات قرآن کریم می‌شود. هرگاه مفسر به لوازم سخن بی‌توجه باشد و تنها به مدلول‌های مطابقی بسنده کند، از بسیاری از معارف قرآنی محروم می‌شود. بنابراین، لازم است هر مفسری به انواع مدلول‌های آیات توجه کند. با توجه به اهمیت این قاعده در اصول فقه و تفسیر قرآن، معانی التزامی واژگان و جمله‌ها (مفهوم‌های شرط، وصف، غایت، حصر، عدد، لقب، زمان، مکان) مورد بحث قرار گرفته است که از میان آنها تنها به دو معنا (مفهوم شرط و لقب) می‌پردازیم. مفهوم شرط از دیدگاه بیشتر دانشمندان اصول پذیرفته است و مفهوم لقب، مورد انکار بیشتر دانشمندان. الف. مفهوم شرط مفهوم در اینجا در مقابل منطوق است و منظور از آن عبارت است از: معنایی که لفظ بر آن دلالت کند، بی‌آنکه در محل نطق باشد، «ما دل علیه اللفظ لا فی محل النطق».40 منظور از «لا فی محل النطق»، دلالت لفظ بر معنایی است که به واسطة معنای مستعمل‌فیه فهمیده می‌شود.41 برای نمونه، معنای مستعمل‌فیه در جملة «ان جائک زید فاکرمه؛ اگر زید پیش تو آمد، به او اکرام کن»، لزوم اکرام زید در صورت آمدن است. این معنا واسطه می‌شود برای یک معنای دیگر که عبارت است از: «عدم لزوم اکرام زید در صورت نیامدن». ازاین‌رو، به نظر برخی از بزرگان مفهوم عبارت است از: مدلول التزامی سخن42 که بیّن بالمعنی الاخص باشد.43 جملة شرطیه که به‌اصطلاح دانشمندان منطق، «قضیة شرطیه» نامیده می‌شود، جمله‌ای است که در آن، به وجود یا عدم وجود نسبت بین دو قضیه حکم شود، مانند «اذا طلعت الشمس فالنهار موجود؛ اگر خورشید طلوع کند، پس روز موجود است»، یا «لیس اذا کان الانسان نمّاما کان امینا؛ چنین نیست که اگر انسان سخن چین باشد، مورد اعتماد باشد». منظور از مفهوم داشتن جمله شرطیه این است که جمله شرطیه بر منتفی شدن سنخ حکم جزا هنگام منتفی شدن شرط دلالت کند مثلاً مفهوم جملة «اگر دوستت به تو نیکی کرد، تو هم به او نیکی کن» این است که «اگر دوستت به تو نیکی نکرد، لازم نیست تو به او نیکی کنی». برحسب مشهور بین دانشمندان اصول جمله شرطیه بر مفهوم (منتفی شدن سنخ حکم جزا هنگام انتفای شرط) دلالت می‌کند.44 علامه طباطبائی نیز مفهوم شرط را در تفسیر قرآن کریم در نظر داشته است. برای مثال، دیدگاه ایشان در آیة «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ...أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً (مائده: 5ـ6) این است که عبارتِ «أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ» قسم مستقل دیگری را بیان می‌کند و «أَوْ» به‌معنای تردید است و حکم این جمله در عطف، حکم جملة قبلی است و تقدیر آن به این صورت است: «إذا قمتم إلی الصلاة وکان جاء أحد منکم من الغائط ولم تجدوا ماء فتیمموا». سپس می‌فرمایند: «بعید نیست از این بیان استفاده شود که براساس مفهوم شرط، اعادة تیمم یا وضو برای کسی که طهارتش با حدث اصغر نقض نشده باشد و طهارت داشته باشد، واجب نیست، و این استفاده با روایاتی45 تأیید می‌شود که دلالت دارد بر واجب نبودن طهارت بر کسی که قبلاً آن را داشته است».46 ب.مفهوم لقب لقب در عرف به معنای نامی است که بر مدح یا ذمّ دلالت کند،47 ولی در دانش اصول مقصود از لقب هرگونه تعبیر از چیزی است.48 ازاین‌رو، شامل فاعل، مفعول، مبتدا، خبر و... می‌شود.49 همچنین اسم مانند «زید»، کنیه مانند «ابوذر» و «ابن ابی‌عمیر» و لقب مانند «سکونی» را دربرمی‌گیرد.50 بنابر مشهور بین دانشمندان اصول لقب مفهوم ندارد و بر منتفی شدن سنخ حکم از چیزی که لقب شامل آن نمی‌شود، دلالت نمی‌کند.51 علامه طباطبائی با در نظر گرفتن این مبنا در ذیل آیة «وَیَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذی فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ وَلا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّه‏‏» (بقره: 222) می‌فرمایند:«برخی از مفسران، به این آیه بر حرمت نزدیکی با زنان از پشت استدلال کرده‌اند، ولی سست‌ترین استدلال‌هاست؛ زیرا اگر سخن آنها مبتنی بر مفهوم سخن خدای متعال «فَأْتُوهُنَّ» باشد، این مفهوم از نوع مفهوم لقب است که عدم حجیت آن، قطعی است...».52 توضیح استدلال برخی از مفسران که مرحوم علامه نقل می‌کند، این است که «فَأْتُوهُنَّ...» به نزدیکی با زنان از جلو امر می‌کند و مفهوم آن این است که نزدیکی با زنان از پشت حرام است. اشکال این استدلال این است که «فَأْتُوهُنَّ» تنها به نزدیکی از جلو امر53 می‌کند و بر اینکه نزدیکی از پشت حرام است یا نه، دلالت ندارد. 3-1-2-3. مدلول سیاقی قسم دیگر از معنای التزامی، مدلول سیاقی سخن است. مدلول سیاقی سخن، لفظ یا معنای مفرد و لفظ یا معنای مرکبّی است که صریحاً در کلام ذکر نشده است، ولی جمله با دلالت التزامی بر آن دلالت می‌کند و نیز مفاد جمله‌ای است که لازمة کلام است، ولی لزوم آن از قبیل لزوم بیّن به‌معنای اعمّ است نه به‌معنای اخصّ. به این گونه مدلول‌ها که منطوق و مفهوم سخن نیست54 و از سیاق کلام به دست می‌آید، مدلول سیاقی گفته می‌شود.55مدلول سیاقی به سه قسم دسته‌بندی می‌شود: مدلول اقتضایی؛ مدلول تنبیهی؛ مدلول اشاری. الف. مدلول اقتضایی مدلول اقتضایی عبارت است از: معنایی که گوینده، لفظی برای آن ذکر نکرده، ولی ازآن‌رو که صدق سخن یا صحت عقلی یا شرعی کلام در گرو آن است، آن معنا مقصود گوینده به‌شمار می‌رود.56 علامه طباطبائی در تفسیر به این قاعده توجه داشته است. برای مثال، در ذیل آیات «فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَی قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» (صافّات: 101ـ102) فرموده است: «فاء در اول آیة [فَلَمَّا بَلَغَ...] فصیحه57 است و بر محذوفی دلالت دارد و تقدیر این است: «فلما ولد له و نشأ و بلغ معه السعی».58 توضیح آن این است که با توجه به اینکه قرآن کریم بعد از بیان بشارت غلام حلیم برای حضرت ابراهیم، رسیدن فرزند او را به جایگاه سعی و بلوغ بیان می‌کند، روشن می‌شود که در بین این دو سخن، موضوع تولّد یافتن و رشد یافتن او نیز مقصود قرآن کریم بوده است و صحت عقلی «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ..» بدان وابسته است. ب. مدلول تنبیهی مدلول تنبیهی عبارت است از: معنایی که گوینده، لفظی برای آن ذکر نکرده و صدق سخن یا صحت آن در گرو آن معنا نیست؛ ولی سیاق سخن نشان می‌دهد گوینده معنایی را که لازمة سخن اوست، اراده کرده است یا اراده نکردن آن لازمه بعید است. برای مثال، هنگامی که مجتهد در پاسخ کسی که از شک در رکعات نماز دو رکعتی پرسیده، می‌گوید: «نمازت را اعاده کن»، سخن او دلالت تنبیه دارد بر اینکه شک یاد شده موجب بطلان نماز است.59 علامه طباطبائی در تفسیر به این قاعده توجه داشته‌اند. برای مثال در ذیل آیة «إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی‏ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ» (انعام: 36) پس از بیان اینکه مراد از کسانی که می‏شنوند، مؤمنان‌اند و مراد از مردگان، مشرکان و کافرانی هستند که از اجابت دعوت روی‏گردانند، فرموده است: «در این آیه دلالتی است بر اینکه به‌زودی خداوند حق را به کافران و مشرکان تفهیم می‏کند و دعوتش را در آخرت به آنان می‏شنواند؛ همچنان که در دنیا به مؤمنان تفهیم کرده و شنوانده است».60 با توجه به تعریف دلالت تنبیه، معلوم می‏شود که این دلالت، از نوع دلالت تنبیه کلام است؛ زیرا در این آیه نه لفظی که دارای این معنا باشد وجود دارد و نه صحت «خدا مردگان را زنده می‏کند» بر چنین معنایی توقف دارد؛ بلکه همراه با این جمله قرینه‏ای است که دلالت می‏کند خدای متعال این معنا را نیز اراده کرده است و آن جمله صدر آیة «إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ» است.61 ج. مدلول اشاری مدلول اشاری عبارت است از: معنایی که لازمة مدلول سخن است و آن لازمه به حسب عرف و با قصد استعمالی قصد نشده و لزومش از قبیل لزوم بیّن به‌معنای اعمّ یا لزوم غیر بیّن باشد. مدلول اشاری گاه از لوازم معنای یک کلام است و گاهی از لوازم معنای دو کلام.62 علامه طباطبائی با توجه به این موضوع در ذیل آیة «وَحَمْلُهُ وَفِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً» (احقاف: 15) می‌فرمایند: «در این سخن، کمترین مدت حمل را -که شش ماه است- اخذ کرده است و دو سال که تا تمام شدن سی ماه باقی است، مدت شیر دادن است، خدای متعال می‌فرماید: «وَالْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ»(بقره: 233) و «وَفِصالُهُ فِی عامَیْنِ» (لقمان: 14)».63 این نکته از سخن حضرت علی(ع) گرفته شده است که روایات متواتر بر آن دلالت دارد.64 پی نوشت ها: 1. ر.ک: علی‌اکبر بابایی، مکاتب تفسیری، ج2، ص 264-305؛ علی الاوسی، روش علامه طباطبایی در تفسیر قرآن، ترجمه: سیدحسین میرجلیلی، ص202-238. 2 .جعفر سبحانی، تهذیب الاصول (تقریرات درس امام خمینی(ره))، ج 1، ص 5 و 6. 3 .ر.ک: جعفر سبحانی، همان. 4. ر.ک: ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 4، ص 504؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص636، ماده فسر. 5. جدا کردن، لازمه بیان است؛ چراکه در چیز مبهم احتمالات گوناگونی است و با روشن ساختن آن، یک امر از امرهای دیگر جدا می‌شود. آشکار ساختن امر پنهان یا امر معقول مصداقِ بیان است. 6. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص4. 7. ر.ک: علی‌اکبر بابایی و دیگران، روش‌شناسی تفسیر قرآن، ص 18؛ محمود رجبی، روش تفسیر قرآن، ص11. 8 علی‌اکبر بابایی و دیگران، همان، ص 3. 9 محمود رجبی، جزوة درسی مبانی تفسیر (با اندکی تغییر در عبارت). 10. برای تقسیم‌های دیگر مبانی ر.ک: علی‌اکبر سیفی مازندرانی، دروس تمهیدیة فی القواعد التفسیریة، ج 1، ص139-143؛ سیدرضا مؤدب، مبانی تفسیر قرآن، ص 37-40. 11. محمدفاکر میبدی، قواعد التفسیر لدی الشّیعة و السّنة، ص35 و 36. 12. محمدباقر سیعدی روشن، تحلیل زبان قرآن، ص 371- 387. 13. برای توضیح بیشتر ر.ک: محمدتقی بروجردی، نهایة الافکار (تقریرات درس آقا ضیاء عراقی)، ج 3، ص 87. 14. ر.ک: محمدکاظم خراسانی، کفایة الأصول، ص 281؛ محمدعلی کاظمی، فوائد االأصول (تقریرات درس محمدحسین نائینی)، ج 3، ص 135. 15 .ر.ک:سیدمحمدحسین طباطبایی، حاشیة الکفایة، ج 2، ص 205و206. 16. محمّدکاظم خراسانی، کفایة الأصول، ص 281؛ محمّدرضا مظفر، اصول الفقه، ج 2، ص136. 17. ر.ک: سیّدمحمّدحسین طباطبائی، المیزان، ج ‏1، ص 19، 131، 149، 228، 281. 18. ر.ک: شیخ طوسی، التبیان، ج‏9، ص 369؛ سیدمحمود آلوسی، روح المعانی، ج‏13، ص 337. 19. سیّدمحمّدحسین طباطبائی، همان، ج‏18، ص 353. 20 علی‌اکبر بابایی و دیگران، روش‌شناسی تفسیر، ص 3. 21 .ر.ک: سیّدابوالقاسم خوئی،  أجود التقریرات (تقریرات درس محمّدحسین نائینی)، ج 2، ص 508. 22. سیّدمحمود هاشمی شاهرودی، بحوث فی علم الأصول (تقریرات درس شهید سیّدمحمّدباقر صدر)، ج 1، ص 263. 23. در هیئت افرادی از هیئت فعل و مصدر نیز بحث می‌شود که از ذکر آنها صرف‌نظر گردید. ر.ک: سیّدمحمود هاشمی شاهرودی، بحوث فی علم الأصول، ج 1، ص 305-320. 24. سیّدمحمّدرضا طباطبائی، صرف ساده، ص 133. 25 .ر.ک: محمّد کاظم خراسانی، کفایة الأصول، ص 38-39؛ محمّدرضا مظفر، أصول الفقه، ج 1، ص 58. 26 .ر.ک: محمّدکاظم خراسانی، همان، ص 45؛ عبدالکریم حائری، درر الفوائد، ص 62؛ جعفر سبحانی، تهذیب الاصول، ج 1، ص 113. 27. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، حاشیة الکفایة، ج 1، ص 56. 28. همو، المیزان، ج‏9، ص 306. 29. ر.ک: محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 8، ص 119. 30. آیت الله جوادی آملی می‌نویسند: از آیات دیگری مانند: «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ» (توبه: 49) نیز این مطلب استفاده می‏شود؛ زیرا ظاهر مشتق (کلمه محیط) در متلبس بالفعل است، نه متلبس آینده. (تسنیم، ج 2، ص 451-452) 31. سیّدمحمود هاشمی‌شاهرودی، بحوث فی علم الأصول، ج 1، ص 263. 32. با توجه به مهم‌تر بودن بحث از معنای هیئت جمله تامه به آن پرداخته می‌شود و از بحث از هیئت جمله ناقصه صرف نظر می‌شود. 33. محمّدرضا مظفّر، أصول الفقه، ج 1، ص 71. 34. همان، ج 1، ص 105. 35. جعفربن حسن حلّی، معارج الاصول، ص 64؛ سیّدمحمّدباقر صدر، دروس فی علم الاصول، ج 2 ، ص 91-92. 36. ر.ک: حسن‌بن زین‌الدین، معالم الدین، ص 90؛ محمّدکاظم خراسانی، کفایة الأصول، ص 149. 37. سیّدمحمّدحسین طباطبائی، المیزان، ج 2، ص 101. 38. همان، ج 7، ص 376. 39. محمّدرضا مظفر، المنطق، ص 43-44. 40. محمّدحسین اصفهانی، الفصول الغرویّة، ص 146؛ محمّدعلی کاظمی، فوائد الاصول، ج 1-2، ص 477-488. 41. محمّد حسین اصفهانی، همان، ص 145. 42. محمّدرضا مظفّر، أصول الفقه، ج 1، ص 112؛ جعفر سبحانی، تهذیب الأصول، 1، ص 330. 43. محمّدعلی کاظمی، فوائد الأصول، ج 1-2، ص 477-488؛ سیّدمرتضی فیروزآبادی، عنایة الاصول، ج 1، ص 393. 44. حسن‌بن زین‌الدین، معالم الدین، ص77؛ محمّدعلی کاظمی، همان، ج 1-2، ص 479-484؛ محمّدتقی بروجردی، نهایة الأفکار، ج 1-2، ص 478-482. 45 .ر.ک: شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 1، ص 245-246، روایت2. 46. سیّدمحمّدحسین طباطبائی، المیزان، ج‏5، ص 226-227. 47 .علی اکبر دهخدا، فرهنگ دهخدا، ماده «لقب». 48. سیّدمحمّدجعفر مروّج، منتهی الدرایة، ج 3، ص 445. 49. شیخ مرتضی انصاری، مطارح الأنظار، ص191. 50. سیّدمحمّدجعفر مروّج، منتهی الدرایة، ج 3، ص 445. 51. مرتضی انصاری، مطارح الأنظار، ص 190؛ محمّدکاظم خراسانی، کفایة الاصول، ص 212. 52. سیّدمحمّدحسین طباطبائی، المیزان، ج‏2، ص 211. 53 .شایان ذکر است که امر در این مورد در مقام دفع حظر است و به جواز نزدیکی با زنان دلالت می‌کند. ر.ک: حسین‌بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج ‏3، ص 237 -238؛ سیّدمحمّدحسین طباطبائی، المیزان، ج 2، ص 210. 54. برخی از اصولیون مدلول‌های یاد شده را در منطوق غیر صریح قرار می‌دهند. ر.ک: یوسف بحرانی، حدائق الناضرة، ج 1، ص 55-56؛ محمّدتقی رازی، هدایة المسترشدین، ج 2، ص 415-416. 55. محمّدرضا مظفّر، أصول الفقه، ج 1، ص 130-131. 56. ر.ک: محمّدتقی رازی، هدایة المسترشدین، ج 2، ص 415-416؛ محمّدرضا مظفّر، أصول الفقه، ج 1، ص 131-132. 57. فاء فصیحه، فائی است که معطوف‌علیه آن حذف شده است. ضمن آنکه معطوف علیه جنبه سببیت نسبت به معطوف دارد بی‌آنکه حرف شرطی در تقدیر باشد. (ر.ک: عبدالغنی الدقر، معجم‌القواعد العربیة، ج 21، ص 4، باب الفاء) 58 سیّدمحمّدحسین طباطبائی، المیزان، ج ‏17، ص 152. 59. ر.ک: یوسف بحرانی، حدائق الناضرة، ج 1، ص 56؛ محمّدرضا مظفّر، اصول الفقه، ج 1، ص 133-134. 60. سیّد محمّدحسین طباطبایى، المیزان، ج 7، ص 67. 61 .علی‌اکبر بابایی، مکاتب تفسیری، ج 2، ص 300-301. 62. ر.ک: محمّدتقی رازی، هدایة المسترشدین، ج 2، ص 418؛ محمّدرضا مظفّر، اصول الفقه، ج 1، ص 134؛ علی مشکینی، اصطلاحات الأصول، ص 133. 63. سیّدمحمّدحسین طباطبائی، المیزان، ج‏18، ص 201. 64. ر.ک: شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 206؛ ابن‌شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 192؛ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 397؛ سیّدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 42-43؛ بیهقی، سنن الکبری، ج 7، ص 442 ؛ جلال‌الدین سیوطی، الدر المنثور، ج 1، ص 288. منابع آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415 ق. ابن‌زین‌الدین، حسن، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، قم، موسسة النشر الاسلامی، بی‌تا. ابن‌جزی غرناطی، محمدبن احمد، کتاب التسهیل لعلوم التنزیل، بیروت، شرکت دار الارقم بن ابی‌الارقم، 1416 ق. ابن‌شهر آشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابی‌طالب، نجعف، المکتبة الحیدریة، 1376 ق. ابن‌منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، بی‌جا، ادب الحوزة، 1405 ق. ابوالحسین، احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغة، بی‌جا، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق. ابوالفتوح رازی حسین‌بن علی، روض‌الجنان و روح‌الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی‏، 1408 ق. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، قم، مکتبة المصطفوی، 1369. ازهری، محمدبن احمد، تهذیب اللغة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1421 ق. انصاری، شیخ‌مرتضی، مطارح الانظار، بی‌جا، مؤسسة آل‌البیت(ع) للطباعة و النشر، بی‌تا. ـــــ ، فرائد الاصول، قم، دهاقانی، 1375. اصفهانی، محمدحسین، الفصول الغرویة، بی‌جا، دار إحیاء العلوم الاسلامیة، 1404 ق. اصفهانی، محمدرضا، وقایة الاذهان، بیروت، مؤسسة آل‌البیت(ع) لإحیاء التراث، 1413 ق. علی الاوسی، روش علامه طباطبائی در تفسیر المیزان‏، ترجمه سیدحسین میرجلیلی‏، تهران، چاپ و نشر بین‌الملل، 1381. بابایی علی‌اکبر و دیگران، روش‌شناسی تفسیر قرآن، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379‏. ـــــ ، مکاتب تفسیری، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1389. بروجردی، محمدتقی، نهایة الافکار(تقریرات درس مرحوم آقا ضیاء عراقی)، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1405 ق. بحرانی، یوسف، حدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة، قم، موسسة النشر الاسلامی، بی‌تا. بیهقی، احمدبن الحسین، سنن الکبری، بی‌جا، دارالفکر، بی‌تا. جوادی‌آملی، عبدالله، تسنیم تفسیر قرآن کریم، قم، اسراء، 1381.‏ ـــــ ، سیره تفسیری علامه طباطبائی: شناخت‏نامه علامه طباطبائی، ج 2، ص 78. جناتی، محمدابراهیم، منابع اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامی، تهران، کیهان، 1370. جوهری، اسماعیل‌بن حماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، چ چهارم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407 ق. حائری، شیخ عبدالکریم، درر الفوائد، چ پنجم، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1408 ق. حلی، حسن‌بن یوسف، مبادئ الوصول الی علم الاصول، چ دوم، تهران، المطبعة العلمیة، 1404 ق. حلی، جعفربن حسن، معارج الاصول، بی‌جا، مؤسسة آل البیت(ع) للطباعة و النشر، 1403 ق. خراسانی، محمدکاظم، کفایة الاصول، چ دوم، بیروت، مؤسسة آل‌البیت(ع) لإحیاء التراث، 1412 ق. امام خمینی(ره)، مناهج الوصول الی علم الأصول، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1414 ق. خوئی، سیدابوالقاسم، اجود التقریرات، (تقریرات درس مرحوم محمد حسین نائینی)، بی‌جا، مطبعة العرفان، 1352 ق. ـــــ ، البیان فی تفسیر القرآن، چ چهارم، بیروت، دارالزهراء للطباعة و النشر و التوزیع، 1395 ق. دهخدا، علی‌اکبر، فرهنگ دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، بی‌تا. رازی، محمدتقی، هدایة المسترشدین، قم، مؤسسة آل‌البیت(ع)، بی‌تا. راغب اصفهانی، حسین‌بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، چ دوم، بی‌جا، دفتر نشر کتاب، 1404 ق. رجبی، محمود، روش تفسیر قرآن، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1383. رشتی، میرزا حبیب‌الله، بدائع الافکار، قم، مؤسسة آل‌البیت(ع)، 1313 ق. رضایی‌کرمانی، محمدعلی، جایگاه سیاق در المیزان، پژوهشهای قرآنی، ش9-10 سبحانی، جعفر، تهذیب الاصول(تقریرات درس مرحوم امام خمینی)، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1405 ق. سیعدی‌روشن، محمد باقر، تحلیل زبان قرآن، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1383. سیفی مازندرانی، علی اکبر، دروس تمهیدیة فی القواعد التفسیریة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1428ق. سیوطی، جلال‌الدین، الدّر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی‏، 1404 ق. مکی، محمدبن (شهید اول)، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیة، بی‌جا، منشورات مکتبة المفید، بی‌تا. صدر، سیدمحمد باقر، دروس فی علم الاصول، قم، مرکز الابحاث لدراسات التخصصیة للشهید الصدر، 1421 ق. ـــــ ، المعالم الجدیدة للاصول، چ دوم، طهران، مکتبة النجاح، 1395ق. طباطبائی، سیدمحمد حسین، حاشیة الکفایة، قم، بنیاد علمی فکری علامه طباطبائی، 1402 ق. ـــــ ، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، موسسة النشر الاسلامی، بی‌تا. ـــــ ، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی سیدمحمدباقر، قم، انتشارات اسلامی 1374. ـــــ ، قرآن در اسلام، چ نهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1379. طباطبائی سیّدمحمدرضا، صرف ساده، چ بیست و هشتم، قم، مؤسسة انتشارات دارالعلم، 1372. طبرسی، فضل‌بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، چ سوم، تهران‏، ناصر خسرو، 1372. طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا. علم الهدی، سیدمرتضی، الذریعة الی اصول الشریعة، تهران، دانشگاه تهران، 1348. غروی، محمدحسین، نهایة الدرایة، قم، مکتبة سیدالشهداء(ع)، 1374. فاضل لنکرانی، محمد، مدخل التفسیر، تهران، مطبعة الحیدری، 1396 ق. فاکر میبدی، محمّد، قواعد التفسیر لدی الشّیعة و السّنة، قم، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیّة، 1428ق. فراهیدی، خلیل‌بن احمد، کتاب العین، چ دوم، بی‌جا، موسسة دارالهجرة، 1409 ق. فضل الله، سیدمحمدحسین، تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دار الملاک للطباعة و النشر، 1419 ق. فیّاض، محمداسحاق، محاضرات فی اصول الفقه(تقریرات درس مرحوم خوئی)، چ سوم، قم، دارالهادی للمطبوعات، 1410 ق. فیروزآبادی، سیدمرتضی، عنایة الاصول، قم، فیروزآبادی، 1400 ق. فیومی، محمدبن احمد، مصباح المنیر بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا. قمی، میرزاابوالقاسم، قوانین الاصول، قم، المکتبة العلمیة الاسلامیة، 1378 ق. کاظمی، محمدعلی، فوائد الاصول(تقریرات درس مرحوم محمدحسین نائینی)، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1409 ق. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، چ پنجم، تهران، دارکتب الاسلامیة، 1363 ش.‏ لجنة تألیف القواعد الفقهیة و الاصولیة التابعة لمجمع فقه اهل‌البیت(ع)، قواعد اصول الفقه علی مذهب الامامیة، قم، مرکز الطباعة و النشر لمجمعی العالمی لاهل البیت(ع)، 1423 ق. مجاهد، سیدمحمد، مفاتیح الاصول، قم، موسسة آل البیت(ع)، بی‌تا. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، موسسة الوفاء، 1403 ق. مروج، سیدمحمدجعفر، منتهی الدرایة، قم، دارالکتاب جزایری، 1415 ق. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، چ پنجم، قم، دفتر نشر الهادی، 1413 ق. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه نشر و ترجمه کتاب، 1360. مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، چ دوم، قم، مکتب الإعلام الاسلامی، 1415 ق. ـــــ ، المنطق، قم، موسسة النشر الاسلامی، بی‌تا. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، چ دوم، بیروت، دارالمفید للطباعة و النشر و التوزیع، 1414 ق. مؤدب، سیدرضا، مبانی تفسیر قرآن، قم، دانشگاه قم، 1386. موسسة النشر الاسلامی، معجم فروق اللغة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1412 ق. واعظ حسینی، سیدمحمد سرور، مصباح الاصول(تقریرات درس مرحوم سیدابوالقاسم خوئی)، قم، مکتبة الداوری، 1409 ق. ‌هاشمی شاهرودی، سیدمحمود، بحوث فی علم الاصول(تقریرات درس شهید سید محمد باقر صدر)، قم، موسسه دائرة معارف الفقه الاسلامی، 1417 ق. حسن صادقی/ کارشناسی ارشد تفسیر و علوم قرآن                                                                               منبع: دوفصل‌نامه قرآن شناخت شماره 8 ادامه دارد ...

93/09/03 - 01:01





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 78]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن