تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به زيادى نماز و روزه و حج و احسان و مناجات شبانه مردم نگاه نكنيد، بلكه به راستگويى و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827045418




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مکتب خون


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 مکتب خون
مکتب خون دشت هاي شقايق پوشمعصومه داوود آباديباد مي وزد و ساعات سرخ حماسه را در گوش درختان، نجوا مي کند. من، در باور خيس درياچه ها، پرواز آخرت را پلک مي تکانم. به نيزارهاي خاموش دل مي دهم. اي بزرگ! با ما که اين چنين مچاله خويشتن مانده ايم، از وسعت روشن افق هاي دور بگو و از صداي عشق، تا به قله هاي بلند رهايي بينديشيم و در روياي سپيد ملکوت، دشت هاي شقايق پوش وطن را، دف زنان به شور آييم.باورمان، چشمان آسماني توستباورمان، چشمان آسماني تو است که کوچه هاي شهر را خورشيد مي پاشد. تو آن اسطوره اي که شب هاي بي شمار، سر برشانه هاي ماه، شاعرانه ترين واژه ها را گريسته اي. پنجره هاي منتظر، نگاه ستاره پوشت را بسيار تجربه کرده اند. خونت که بر خاک ريخت، اندوه رفتنت، سينه سرخان زمين را زمين گير کرد . نيستي، اما سال هاست شهر، ياد تو را نفس مي کشد و نامت، نشاني جاده هاي باران را هجا به هجا، به يادمان مي آورد. اقتدار روزهايمان را در تو يافته ايم؛ در رد گام هاي مقاومت . سرفراز ايستاده ايم و پيام بلند تو را با فرزندان وطن، زمزمه مي کنيم.اگر در هواي استقلال نفس مي کشيمنيستي؛ اما نوباوگان وطن، هر روزشان را پلاک مي خوانند و چفيه مي نويسند . اينان، روايت گر حماسه تواند؛ آن گاه که با شمشير صدايت، عربده بادهاي هرزه گرد را به دريدن برخاستي و هجوم بي وقفه شب و حضور دامنه دار کوير را ايستادگي کردي. تو ماندي تا قله هاي ميهن، با آفتاب سربلندي، به صبح سلام بگويند.تو رفتي، تا خيابان هاي شهر را گام نامردمي، آلوده نکند. اگر در هواي پاکيزه استقلال نفس مي کشيم، اگر ايستاده ايم و روشني را ادامه مي دهيم، يعني دريافته ايم بزرگي ات را؛ يعني هنوز بر پلکان دل هامان نشسته اي و چشمان شمعداني ها را لبخند مي زني . نگاه کن، چه باراني مي بارد! با تو، بر کتيبه هاي عشق حک شديمچشم مي گشايم بر پنجره هاي آفتابي و نور منتشرت را مي نوشم . تو از خورشيد زاران دور آمده بودي؛ از دامنه هاي ستاره. خاطره هايمان را آبي تفکر تو آسماني کرده است. تو را در گردنه هاي برفگير، به پاسباني بهار ديده اند و من به درختان بلندي مي انديشم که از پس گام هاي آخرت، قد برافراشتند و به کوچه هايي که نامت، شکوهمندشان کرده است . از تو مي گويم که نگذاشتي جاده هاي آوارگي، دلتنگمان کند؛ نگذاشت سر در گريبان شبانه هاي سياه يأس شويم. مي ستماييمت؛ که با تو، بر کتيبه هاي سرخ عشق، حک شديم.مکتب خونرزيتا نعمتيچه مي شد باز مي گشتيم گاهي مثل اول هادوباره دسته جمعي کسي مي زد روي مسلسل هاو گاهي پاي اعلاميه اي هشدار مي آمدکه شبنم يخ زده در باغ، برخيزيد مشعل ها!اگر فهميده باشي مي شود با عشق و نارنجکخيابان را چراغاني کني در زير تاول هاصداي بهمن پنجاه و هفت انقلاب آمدتلاطم مي کند در خويش اقيانوس مخمل هاشنيدم لاي صحبت هاي گرم مردي از آتشکه ديگر ميرزا کوچک نمي سازند جنگل هانشد تعطيل درس مکتب خون جمعه ها حتيخوشا بر حالتان اي مردها! شاگرد اول ها!خط خونرزيتا نعمتيپلاک خانه آن يار مهربان چند استپدر! بيا و نگه کن کدام فرزند استوصيتي که کمي سوخته به جيبش بودنوشته: عرض سلام اي پدر! دلم بند استرسيدم از سفر و يک تولد ديگربکار دانه من را که فصل پيوند استو چند خط دگر سوخته، نمايان نيستسپس نوشته: مکن گريه،جاي لبخند استبه روي نامه او چند خط خون مي گفتکه تابلو، اثر دست يک هنرمند استاي آنکه مي روي از اين مسير، خانه دوستپلاک خانه آن يار مهربان چند استمنبع: ماهنامه ي اشارات شماره ي 96/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 260]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن