-
مکتب خون دشت هاي شقايق پوشمعصومه داوود آباديباد مي وزد و ساعات سرخ حماسه را در گوش درختان، نجوا مي کند. من، در باور خيس درياچه ها، پرواز آخرت را پلک مي تکانم. به نيزارهاي خاموش دل مي دهم. اي بزرگ! با ما که اين چنين مچاله خويشتن مانده ايم، از وسعت روشن افق هاي دور بگو و از صداي عشق، تا به قله هاي بلند رهايي بينديشيم و در روياي سپيد ملکوت، دشت هاي شقايق پوش وطن را، دف زنان به شور آييم.باورمان، چشمان آسماني توس