تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 4 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):منافق، بى شرم، كودن، چاپلوس و بدبخت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1844148172




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دل نوشته های انتظار


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دل نوشته های انتظار
دل نوشته های انتظار تهیه کننده: م. عاقبت بخیرمنبع: راسخون دعاى امام صادق(علیه السلام)بارخدايا! آن جمال دلارا و آن روشن جبين ستوده را به من بنما. ديدگانم را با سرمه يك نظر به سوى او بيارا. در گشايش او شتاب كن و درآمدنش را آسان گردان. راه و روش او را وسعت بخش و مرا به طريق او هدايت نما. فرمانش را نافذ و پشت او را استوار دار. به دست او سرزمين‏هايت را آباد گردان و بندگانت را زنده‏ساز. كه خود فرمودى و سخنان تو نيز حق است كه به سبب آن چه مردم انجام داده‏اند، فساد و تباهى خشكى‏ها و درياها را در برگرفته است. پس اى خدا! ولى خود و فرزند پيامبرت را، همو كه هم‏نام فرستاده توست آشكار ساز! تا هرآن چه از باطل كه بدان دست يابد نابود كند و حق را چنان‏كه بايد برپا دارد و عملى سازد. خداوندا! او را پناهگاه بندگان ستمديده‏ات و ياور كسانى كه جز تو ياورى ندارند قرار ده. آن چه از احكام كتابت تعطيل شده به دست او تجديد كن و او را پشتيبان نشانه‏هاى دينت و سنت پيامبرت - كه درود و سلام خداوند بر او و خاندانش باد - قرار ده. ****دعاى امام رضا(علیه السلام)بار خدايا! ولىّ و جانشين خود و حجت بر آفريدگانت را پشتيبان باش. خداوندا! به وسيله او شكاف‏ها را برطرف ساز و گسيختگى‏ها را به هم پيوسته كن، ستم‏ها و نابرابرى‏ها را با او بميران و عدل و داد را آشكار ساز، زمين را با درازاى ماندگارى‏اش بياراى، او را با نصرت خويش حمايت كن و بابيم (و هراسى كه در دل دشمنان مى‏افكنى) پيروز ساز، هر كس او را يارى‏مى‏كند پيروز گردان و هركس از يارى او دريغ مى‏كند به حال خود واگذار. هركس كه طرح دشمنى با او در افكند هلاك ساز و هركس را كه از در نيرنگ با او در آيد، نابود كن. سردمداران كفر و تكيه‏گاه‏ها و استوانه‏هاى آن را به وسيله او به هلاكت رسان و گمراه كنندگان، بدعت‏گذاران، محوكنندگان نعمت و تقويت‏كنندگان باطل را در هم شكن. همه گردن‏كشان را به دست او خوار ساز و همه كافران و بى‏دينان را در هر جاى زمين كه هستند در مشرق‏ها و مغرب‏ها، در خشكى‏ها و درياها، در جلگه‏ها و كوهستان‏ها برانداز؛ تا آن‏جا كه از آنها كسى باقى نماند و اثرى برجاى‏نماند. ****خدا كند تو بيايى سيد مهدى شجاعىاز عمق ناپيداى مظلوميت ما، صدايى آمدنت را وعده مى‏داد.صدا را، عدل خداوندى صلابت مى‏بخشيد و مهر ربانى گرما مى‏داد.و ما هر چه استقامت، از اين صدا گرفتيم و هر چه تحمل، از اين نوا دريافتيم.در زير سهمگينترين پنجه‏ها شكنجه تاب مى‏آورديم كه شكنج زلف تو را مى‏ديديم. در كشاكش تازيانه‏ها و چكاچك شمشيرها، برق نگاه تو تابمان مى‏داد و صداى گامهاى آمدنت توانمان مى‏بخشيد.رايحه‏ات كه مژده حضور تو را بر دوش مى‏كشيد مرهمى بر زخمهاى نو به نومان بود و جبر جانهاى شكسته مان. دردها همه از آن رو تاب آوردنى بود كه تو آمدنى بودى.تحمل شدائد از آن رو شدنى بود كه ظهورت شدنى بود و به تحقق پيوستنى.انگار تخم صبر بوديم كه در خاك انتظار تاب مى‏آورديم تا در هرم خورشيد تو به بال و پر بنشينيم.سنگينى بار انتظار بر پشت ما، سنگينى يك سال و دو سال نيست سنگينى يك قرن و دو قرن نيست. حتى از زمان توديع يازدهمين خورشيد نيست.تاريخ انتظار و شكيبايى ما به آن ظلم كه در عاشورا بر ما رفته است بر مى‏گردد، به آن تيرها كه از كمان قساوت برخاست و بر گلوى مظلوميت نشست، به آن سم اسبهاى كفر كه ابدان مطهر توحيد را مشبك كرد. به آن جنايتى كه دست و پاى مردانگى را بريد.از آن زمان تاكنون ما به آب حيات انتظار زنده‏ايم، انتظار ظهور منتقم خون حسين.تاريخ استقامت ما از آن زمان هم دورتر مى‏رود، از عاشورا مى‏گذرد و به بعثت پيامبر اكرم مى‏رسد. هم او در مقابل همه جهل و ظلم و كفر و شرك و عنا و فسادى كه جهان آن زمان را پوشانده بود و عده مى‏فرمود كه كسى خواهد آمد. نامش نام من، كنيه‏اش كنيه من، لقبش لقب من، دوازدهيمن وصى من خواهد بود و جهان را از توحيد و عدل و عشق و داد پر خواهد فرمود.اما تاريخ صبر و انتظار ما به دورترها بر مى‏گردد، به مظلوميت و تنهايى عيسى، به غربت موسى، به استقامت نوح و از همه اينها گذر مى‏كند تا به مظلوميت هابيل مى‏رسد.انتظار و بردبارى ما را وسعتى است از هابيل تاكنون و تا برخاستن فرياد جبرئيل در زمين و آسمان و آوردن مژده ظهور امام زمان (عج).آرى و در آن زمان هستى حيات خواهد يافت، عشق پر و بال خواهد گشود و در رگهاى خشكيده علم، خون تازه خواهد دويد. پشت هيولاى ظلم و جهل با خاك، انس جاودان خواهد گرفت، شيطان خلع سلاح خواهد شد، انسان بر مركب رشد خواهد نشست و عروج را زمزمه خواهد كرد.****مهدي زهرا عجل الله تعالي فرجه الشريف، دلم برايت خيلي تنگ شده، دل كوچك و تنهايم، طاقت اين همه دل‌تنگي را ندارد. آقا جان كجايي كجايي تا پروانه جان بي‌تابم، تا افق روشن نگاهت بال گيرد؟!كجا دل ناقابل من به تشريف قدومت طلا خواهد شد؟ گي بر اين دل ديوانه قدم مي‌نهي؟!گلشن حبيبي****معرفت، محبت، انتظار، سه كلمه زيبا كه با نام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در خاطر ما زنده مي‌شود.انتظار بدون محبت و محبت بدون معرفت. بي‌معنايست. بهترين فرصت‌ها را به اين سه كلمه زيبا اختصاص مي‌دهيم و مي‌كوشيم بر معرفت خود به امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف بيفزاييم و عشق او را در دل شعله‌ور‌تر كنيم تا از منتظران و مشتاقان حقيقي ديدارش باشيم. به اميد روزي كه بيايد.(سيد ميلاد مير غضنفري)****تو را از كودكي‌هامان مشق كرديم «آن مرد آمد، آن مرد در باران آمد، آن مرد با اسب آمد» نديده تو را عاشق شديم، صدايت را نشنيده پاسخ گفتيم. دعا كرديم كه بيايي، سال‌هاي سال.(مريم شيري)****پروردگارا! به حق عمه مظلوم و رنج ديده امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف فرج آقايمان را نزديك گردان و نوري را كه منتظرش هستيم به چشم‌هاي گنهكار ما بنمايان. آمين(سعيد حسين زاده)****به تماشاي طلوع تو جهان چشم به راه است. تنها بايد اميد داشت و اميد و نجات دهنده است. انسانيت انسان به اميد زنده است. اين نجات دهنده بايد بيايد تا رسالت همه انبيا و اوليا و اوصيا تكميل شود.(كلثوم سماوي)****زمزمه‌اي در كنار كعبه ـ تيرماه 87مهدي جان! پروانه‌هاي سفيد پوش طواف آهنگ انتظارات را به چنگ پرده كعبه باز مي‌گويند. در مدينه وقتي كه ضريح دستانت دخيل التماس ياس مي‌شود، در جمكران آن‌جا كه صد پاره‌هاي دل صد‌باره‌هاي «اياك نعبد و اياك نستعين» را تسبيح تمنايت مي‌سازد و در دلواپسي اين همه جمعه‌هاي بي‌نشاني حضور هستي بخش تو را لمس مي‌كنم. به اميد آدينه سبز ظهور.(مائده ولي‌زاده)****ضمن تشكر از نشريه خوبتان، دوست دارم اين نشريه با تيراژ بيشتري در شهرستان ما توزيع شود تا ما بتوانيم دسترسي بهتري به آن داشته باشيم.(مهسا رضايي)****بي‌تعارف نشريه امان، شايسته‌ترين و با ارزش‌ترين نشريه‌اي است كه به بحث مهدويت پرداخته و بسيار متأسفم كه از اين دوازده شماره فقط آخرين شماره را دريافت كرده‌ام.پيشنهاد مي‌شود لااقل براي آشنايي مديريت‌هاي آموزش و پرورش شهرستان‌ها، يك شماره به صورت رايگان ارسال شود تا زمينه اشتراك همكاران فراهم شود.(مهدي كاووسي)****از محضر علما و مراجع معظم تقليد و فرمايشات آن‌ها در باره مهدويت بيشتر استفاده كنيد. در خصوص اين‌ كه چكار كنيم تا منتظر خوبي براي آقا باشيم و ايشان ما را دعا كنند، برايمان بنويسيد.(مرضيه مدحي)****هو الهادي الي المهديفطرت بر تمجيد و تبليغ محبوب و معشوق سرشته است و عاشق همه چيز را پنهان مي‌كند جز محبت را و صد البته كه محبت ميوه معرفت است و البته تعريف و تمجيد و تحبيب به اندازة معرفت است و بيش از اين انتظاري نيست. لينك، جوشش درون بسيار بيش از ريزش برون است امام صد حيف كه توان بيانش نيست. به نظر تو اين همه عاشقانه سرودن‌ها و جمعه به جمعه سوختن‌ها شناخت نيست پس چيست؟! هزار و صد سال انتظار و شناخت نيست (يا ديوانگي است يا اوج عقل است) نسل به نسل، شهر به شهر، سلسله به سلسله همه او را مي‌خوانند. آيا دوستي كه با پيك‌هاي بزرگ و كوچك دور و نزديك براي تو پيغام مي‌فرستد دوست نداري! نواب اربعه، شيخ مفيد، ابن مهزيار، سيد بن طاوس، مقدس اردبيلي، علامه مجلسي، سيد بحرالعلوم چه خصوصيتي داشته‌اند جز اينكه با غايت از نظر احساس حضور داشته ‌اند و چه بسيار كه گمنامند آيا من و تو چه گمان مي‌كنيم؟ در رهگذر تاريخ دين خدا را چه كسي حفظ كرده است؟ از شر مغولان، از شر كتاب سوزان، از شر بني‌عثمان (امپراطوري عثماني) آن زمان كه فقه‌هاي شيعه را در حبس مي‌كشتند، آن زمان كه گروهي را به جان گروهي ديگر مي‌انداختند، به طمع قدرت و ثروت دين را مي‌فروختند و جهل مي‌افروختند. در سيطره مدرنيته كه فرهنگ‌هاي بشري يكي از پس ديگري له مي‌شدند چه كيي اين تار مو را نگاه داشت و سلسله ايمان را پيوسته كرد. به نظر تو شناخت چگونه حاصل مي‌شود، به نظر تو خورشيد پشت ابر را نمي‌توان ديد؟ بلي. مي‌پذيرم قلم ناتوان است و زبان بي‌چاره، ولي آيا بايد دست روي دست گذاشت و به يأس اميد داشت! قلب مي‌سوزد و مي‌گدازد چرا آتش نيفشاند. سخن اين نيست كه من هستم پس او هست، سخن اين است كه او تنفس مي‌كند پس من هستم خداي متعال علم سرشار و قدرت سرشار را به انسان ندهد به كه بدهد! و انسان جز او كيست! ****حرف‏هاى دل!فاطمه نورمندى پوربايد بمانى كه او بيايد و دردهاى كهنه تو و تمام عالم را درمان كند و تو چشم به راهش مى‏مانى با انتظارى توأم با اميد؛ مى‏گويند سوارى است از آفتاب، از روشنى، با ردايى سبز و شمشيرى از عدل؛ مى‏گويند قامت سبزى دارد و خالى برگونه؛ مى‏گويند از راه سپيده مى‏آيد با بارانى از نور؛ مى‏گويند كعبه ميزبان قدوم پاك او و تكيه‏گاه او خواهد شد، نمى‏دانم شايد روزى بيايد كه جز مشتى پر از اين پرنده در قفس نباشد. اما در انتظارش مى‏مانم تا روزى كه درِ باغ خدا را باز كند و عطر دل‏انگيز حضورش در سراسر عالم بپيچد و دنيا از نور جمالش روشن گردد. با جانى آماده قربانى شدن، چشم به راهش مى‏مانم تا بيايد و بى‏قرارى هايم با يك تبسم او آرام گيرند و نيم نگاهش آبى بر آتش درد فراق باشد. آن وقت با او بودن چه خوش است و يك قطره از جام وصال او نوشيدن چه خوش گوارتر از تمامى آب‏هاى عالم.اى عزيز! ببخش بر من اگر با جانى نه پاك و دلى نه روشن و اعمالى نه مقبول، مشتاق تواَم، اما باور كن كه در سر سودايى جز محبت تو نيست و خيالم از نقش و نگار تو پر است. ****صبح‏ترين خواب يوسفانرضا بابايىسلام بر تو كه راه خانه دوست را مى‏دانى. سلام بر سلام‏هاى تو، سلام بر گريه‏هاى تو در دشت‏هاى زرد غيبت، سلام بر تو كه وعده خدايى، موعود زمانى، شكوه زمينى.ستارگان تمام شده‏اند، ديگر ستاره‏اى براى شمردن نمانده است. شب را سرِ بيدارى نيست و روز بهانه آمدن ندارد. جمعه‏ها، چه دلگير روزهايى است! هفته‏ها چه انباشته ايامِ خالى از لطفى است!سال شمار عمر ما، به دست باد ورق مى‏خورد، برگ از گل مى‏هراسد و باد از ابر، اما من سخن گفتن با تو را از عندليبان باغ آموختم، همان مرغانى كه هميشه گل را ميان جنگل شاخه‏ها گم مى‏كنند.اى صبح‏ترين خواب يوسفان! با چشم اين همه يعقوب چه خواهى كرد؟ تبار ابراهيم در گذر از آتش انتظارند! هرلحظه فرجنامه ظهور مى‏خوانند و دمساز با عاشقانند. ****غرق در چشمان هاشمىعليرضا عسكرىگفته‏اند كسى مى‏آيد كه در نگاه نخست، همه در عمق چشمان هاشمى‏اش غرق مى‏شويم و به حبل المتين يك تار موى سياه او دل مى‏بنديم كه به يك تبسمش همه انتظارمان سر مى‏رود؛گفته‏اند كسى مى‏آيد كه زيباتر از آسمان است و مهربان‏تر از ابر؛گفته‏اند كسى مى‏آيد كه رحمت را به عدالت ميان قطره‏هاى باران تقسيم مى‏كند و به دست هر مظلومى عصاى موسى مى‏سپارد تا حق خويش بستاند؛گفته‏اند كه او خاطرات تلخ اسارت‏ها را ناگفته مى‏داند كه او در همه اين سال‏هاى تنهايى و مقاومت با ما بوده است؛ كه او گرسنگى اردوگاه موصل و تكريت را چشيده است؛ كه او زخم كابل‏هاى خاردار دشمن را هم به تن خريده است، كه همه شهيدان‏مان سر به دامان او سردار شدند؛ كه مفقودان‏مان در بهشت آباد او ماندگار شدند؛ كه همه اين مدت تلخ جدايى، اوبراى‏مان غصه مى‏خورده است؛ كه او شب حمله، كنار كرخه براى‏مان دعامى‏كرده است. ****اى ساحل آرام بخش نجات!على اكبر مهدى پور اى نور يزدان! اى مهر تابان! اى فروغ بى‏پايان! اى خورشيد هميشه فروزان!اى پرچم نجات در آغوش! اى چشمه‏سارِ عاطفه را نوش! اى غايب ناگشته فراموش!اى هركجا فساد، تو هادم! اى هركجا نظام، تو ناظم! اى هركجا قيام، تو قائم!اى همه غم‏ها را تو پايان! اى همه دردها را تو درمان! اى همه نابسامانى‏ها را تو سامان!هجر جانكاهت به درازا كشيد، چشم‏ها فرو خفتند، جز چشمان شيداى شيفتگان، كه در شب يلداى غيبت، طلوع خورشيد جهان آراى تو را مى‏جويند، اى خورشيد فروزان هستى،دريا طوفانى شد، زورق‏ها همه در هم شكستند، جز زورق سرخ چشم به راهان، كه بر فراز امواج فتنه‏ها كرانه رهايى‏بخش تو را مى‏طلبند، اى ساحل آرام بخش نجات!شب تيره غيبت به درازا كشيد اما به راستى در تاريخ «وصل و هجران» و در دفتر «عشق و حرمان»،محبتى چنين ديرپا، محبانى چنين پابرجا، هيچ چشمى به خود نديده است، اكنون يك هزار و شصت و چهار سال است كه «جذبه و ناز» و «راز و نياز» ادامه دارد. ****خدايا، اى مهربان!سيد امير حسين اصغرى بارالها! آيا صداى گوشه‏نشينان منتظر مهدى (عجل‏الله تعالى فرجه) را بى‏پاسخ خواهى گذاشت؟آيا گرفته‏ترين نگاه‏ها را كه در سپيده دمان، آن‏گاه كه سرخى شفق مى‏درخشد، بر مهدى‏ات سلام مى‏فرستند، فراموش خواهى كرد؟ آيا اين سينه‏هاى سوخته كه از ميان جماعت مرداب زده به عشق تو و مهدى تو زنده‏اند، در بى‏پناهى رها خواهى كرد؟ كاسه‏هاى چشمان خالى است. ديگر اشك هم يارى نمى‏كند؛ لهيب فروزان عطش در صحراى صبر مى‏سوزاندشان. اى مهربان پروردگار ما!پيروزى را قرين او گردان و سربازانش را پيروز گردان،دروازه‏اى از بركات به رويش بگشا كه افق پيروزى و نصر در آن سلطنت باشد،اى مهربان‏ترين مهربانان! به وسيله او اسلام را ظاهر گردان و سنت رسولت را به دست او آشكار فرما،خدايا! اباصالح(عج) را سلامت بدار و مؤمنان را به وسيله او به دار عافيت روانه ساز. ****مولاى من!پاى من گرچه در بند زمين است، اما دلم در هواى توست. از وراى زمان و مكان تو را مى‏جويم، هرچند كه تو با منى، مانند حضور نور، هوا، آب؛ اما خوشا روزى كه هلال رخسار تو بدر كامل گردد. زمين اگرچه گرد خورشيد مى‏چرخد، اما روح آن را مدارى است كه گرد تو مى‏گردد.مولاى من! هر مظلومى كه در زير چكمه ستم كارى جان مى‏سپارد، نام تو بر لب دارد و تنها تويى كه فريادرسى و بس؛ هرجا حق و عدالت در معرض تجاوز و ستم قرار گرفت من رداى مقاومت بر تن نموده و بر پيشانى بند انديشه‏ام «يا مهدى» را حك مى‏كردم.اى ناب‏ترين انديشه راهنماى من به سوى كمال!اى رهاننده من از بندهاى اسارت زمان!اى مدافع راستين تمامى حقوق من!و اى فريادرس مظلومان بر خون نشسته!من در انديشه تواَم. ****ندبه‏هاى دلتنگىكجاست آن كه - جهان - چشم به راه او دوخته تا كژى و ناراستى را راست‏گرداند؟كجاست آن كه براى گسستن ريشه ستم گران آماده شده است؟كجاست آن كه اميدها به سوى او رود تا بنياد ستم و بيداد بر كند؟كجاست آن كه اندوخته شده تا فريضه‏ها و سنت‏هاى دين را نو گرداند؟كجاست آن كه گزيده شده تا دين و آيين را - به اصل خود - بازگرداند؟كجاست آن كه آرزويش داريم كه قرآن و احكام آن را زنده كند؟كجاست بُرنده شاخساران ستم و تفرقه؟كجاست محو كننده نشانه‏هاى كژروى و هواپرستى؟كجاست عزيز دارنده دوستان و خواركننده دشمنان؟كجاست آن آينه خدا كه دوستان به سويش روى آرند؟كجاست آن رشته پيوند خورده ميان زمين و آسمان؟كجاست آن فرمانرواى روز پيروزى و افرازنده درفش راهنمايى؟كجاست گردآوردنده سزاوارى و خشنودى حق؟كجاست خون خواه كشته كربلا؟كجاست آن پيشوايى كه از جانب خدا يارى شده بر هر كه بر او دست ستم گشود و به او دروغ بست؟كجاست آن سر گُل آفريدگان، آن نكوكار پرهيزگار؟كجاست فرزند پيامبر مصطفى و فرزند على مرتضى و فرزند خديجه روشن رخسار و فرزند فاطمه كبرى؟پدر و مادرم فدايت باد و خودم سپر و حامى تو باشم، اى فرزند سروران مقرّب، اى فرزند گزيدگان بزرگوار، اى فرزند رهنمايان راه يافته، اى فرزند نيكان پاكيزه، اى فرزند بزرگان زبده، اى فرزند پاكان پاكيزه، اى فرزند بزرگواران برگزيده، اى فرزند درياهاى بخشش.اى كاش مى‏دانستم در كدامين خاك و سرزمينى! آيا در كوه «رَضْوى‏» هستى يا در جاى ديگر؟ يا در «ذى طُوى»؟گران است بر من اين كه مردم را ببينم و تو را ديدار نكنم و از تو آواز و نجوايى نشنوم؛ بر من ناگوار است كه بلا تو را گيرد و مرا نگيرد و ناله و گلايه‏ام از من به تو نرسد.به جانم سوگند كه تو همان غايبى هستى كه از ما جدا نيستى؛ به جانم سوگند كه تو همان امامى هستى كه از نگاه ما - ظاهراً - دورى و در واقع دورنيستى.كى شود كه پرچم پيروزى برافرازى و ما تو را ببينيم و تو ما را؟كى شود كه ما گرداگرد تو فراهم شويم و توپيشواى مردم شوى و زمين را از عدل پركنى؟كى شود كه ريشه بيدادگران را از بيخ و بن براندازى و ما از سر شادمانى و سپاس بگوييم: ستايش از آن خداوندى است كه پروردگار جهانيان است.خداوند! درود فرست بر او برترين و كامل‏ترين و تمام‏ترين و با دوام‏ترين و بيشترين و فراوان‏ترين درودها را كه بر احدى از برگزيدگان و ستودگان خلقت نفرستاده‏اى؛ و درود فرست بر او، درودى بى‏شمار و بى‏پايان و بى‏انتها.خداوندا! حق را به واسطه امام زمان«عج» بر پاى دار و باطل را به وسيله او برانداز و دوستان خود را به پيشوايى او به دولت رسان و دشمنان خود را به وسيله او خوار و زار ساز.خداوندا! ميان ما و او پيوندى برقرار كن كه سرانجام، ما را به مصاحبت با پدرانش رساند و ما را از كسانى قرار ده كه به دامن آنان چنگ زده و در سايه ولايت آنان آرميده‏اند. اى مهربان‏ترينِ مهربانان!****به ما نگفتندسيد مهدى شجاعىگفتند تو كه بيايى خون به پا مى‏كنى، جوى خون به راه مى‏اندازى و از كشته پشته مى‏سازى و ما را از ظهور تو ترساندند. همه، پيش از آن كه نگاه‏مهرگستر و دست‏هاى عاطفه پرور تو را وصف كنند، شمشير تو را نشانمان دادند.آرى، براى اين كه گل‏ها و نهال‏ها رشد كنند بايد علف‏هاى هرز را وجين‏كرد و اين جز با داسى برنده و سهمگين ممكن نيست. آرى، براى اين كه مظلومان تاريخ، نفسى به راحتى بكشند. بايد پشت و پوزه ظالمان و ستمگران را به خاك ماليد و نسلشان را از روى زمين برچيد.آرى، براى اين كه عدالت بر كرسى نشيند هرچه سرير ستم آلوده سلطنت را بايد واژگون كرد و به دست نابودى سپرد. و اينها همه، همان معجزه‏اى است كه تنها از دست تو بر مى‏آيد و تنها با دست تو محقّق مى‏شود.اما مگر نه اين كه اينها همه مقدّمه است براى رسيدن به بهشتى كه تو بانى آنى. آن بهشت را كسى بر ما ترسيم نكرد. كسى به ما نگفت كه وقتى تو بيايى، پرندگان در آشيانه‏هاى خود جشن مى‏گيرند و ماهيان درياها شادمان مى‏شوند و چشمه‏ساران مى‏جوشند و زمين چندين برابر محصول خويش را عرضه مى‏كند.به ما نگفتند كه وقتى تو بيايى، دل‏هاى بندگان را آكنده از عبادت و اطاعت مى‏كنى و عدالت بر همه جا دامن مى‏گسترد و خدا به واسطه تو دروغ را ريشه‏كن مى‏كند و خوى ستم گرى و درندگى را محو مى‏سازد و طوق ذلت بردگى را از گردن خلايق بر مى‏دارد.به ما نگفتند كه وقتى تو بيايى، ساكنان زمين و آسمان به تو عشق مى‏ورزند، آسمان بارانش را فرو مى‏فرستد، زمين، گياهان خود را مى‏روياند و زندگان آرزو مى‏كنند كه كاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش حقيقى را مى‏ديدند كه خداوند چگونه بركاتش را بر اهل زمين فرو مى‏فرستد. هيچ كس فقير نمى‏ماند و مردم براى صدقه دادن به دنبال نيازمند مى‏گردند و پيدا نمى‏كنند. مال را به هر كه عرضه مى‏كنند، مى‏گويد: بى‏نيازم.و... ظهور تو بى‏ترديد بزرگ‏ترين جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خير خواهد كرد.****انتظاراسماعيل شفيعى سروستانىبه هوش باشيد كه:برگزيده آسمان از ميان تمامى مخلوقات مى‏آيد. گوش به فرمانش فرا دهيد و طاعتش را گردن نهيد! گريزگاهى نيست، چه در التهاب اين نداى فراگير آسمانى خفتگان در بستر بى خبرى از جاى بر مى‏خيزند. ايستادگان از سر غرور و نخوت برجاى ميخ كوب شده و با بازوانى لرزان بر زمين مى‏غلتند! نشستگان از سرِ ناچارى در حيرتى تام، از جاى بر مى‏خيزند و همگان در اضطرابى سخت مى‏مانند تا دريابند آنها را چه رسيده است.****ديرى نمى‏پايد كه صدايى ديگر همه را به خود مى‏آورد. نغمه‏اى گوشنواز:من آن بقيت خدايم، دليلى از سوى او و خليفه‏اى در ميان بندگان، آمده‏ام، آگاه باشيد كه اين آمدن، شما را بهترين بشارت است. كاش نيك دريابيدش، انقلابى بزرگ آسمان و زمين را در بر مى‏گيرد و حيرت آنى زمينيان را رها نمى‏سازد و آنان كه شنيدن نغمه دل انگيزش را انتظار مى‏كشند. اى ياران برجسته و اى هم رازان و هم رزمان من! اى همه كسانى كه خدايتان شما را براى يارى من برگزيده! اى ذخيره‏هاى خداوندى! به سوى من آييد. ****حديث نيازالهي! زمين هر لحظه در معرض انفجار مي بود، اگر آرام گامهاي او نبود. اعصار و زمان هر لحظه در خود مي پيچيدند، اگر اشارات صبر از ولي خويش در نمي يافتند. والعصر ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصو بالصبر الهي! دلهاي ما هم چون دل زمين و زمان، سخت به تنگ آمده از شدت: عظم البلاء و برح الخفاء و انکشف الغطاء و انقطع الرجاء... ببين که انسان چگونه بار بلاها و مصائب را به دوش مي کشد. ببين که با چه شرمي به تماشاي «خسران » نشسته است! از چه چنين بيچاره شده ايم؟ چه ديدي که دگر پرده رحمت و ستاريت خويش برفکندي؟ ما چه کرده ايم که آن عزيز، آن آيت رحمت و حمايت نيز چنين رها و در خود گممان کرده است! آرام زمين، صاحب زمان، ولي امر انسان کجاست؟ اين گله راعي خويش مي جويد صاحب خويش مي خواند غيبت و تطويل مدت آن را سبب چيست؟ خدايا! اميد نمانده پناه بر تو که قهر و غضبت، روشناي اميد دلهامان را هم به ظلمت ياسي مرگبار فرو برده! الهي! ببين که ... ضاقت الارض و منعت السماء... چاره کن بر اين زمين به تنگ آمده از ستم و فساد که تيره غبار معصيت بشر، فضاي آسمان آن را هم به تيرگي کشيده است. صداها به آسمان نمي رسند! دعاها به سد «منع سماء»، در پژواک آن ميان آسمان و زمين، معطل و معلق مانده است. اي مظهر «سبق رحمة غضبه!» باران رحمت و غفرانت کجاست؟! به حق سابقه رحمت بر غضبت، به وزش نسيم رحمت و مغفرت، خورشيد ولايت را از پس تيره ابر حجابها بر ما بنما! که تنها... انت المستعان و اليک المشتکي و عليک المعول في الشدة و الرخاء... گفته بودند و رسيديم نيز بدان که تنها تويي ياريگر ما و آنگاه که دل به تنگ آيد از ظلم خود بر خود و ديگران بر ما، مرجع شکاياتي نيز جز تو هرگز نيست. که تنها تويي يگانه سزاوار اعتماد و تنها پناه و پشتيبان به هر سختي و حتي گاه آساني!... به هر قبضي و هر بسطي و به ديگر سخن، لحظه لحظه امتحان در وادي زندگي! خدايا! اقرارمان شنيدي! کاش سوز نيازمان تمامي پهنه اين زمين «ضاق » گشته از فرط گناه را فرا مي گرفت و فرياد جگرسوز استغفارمان، سد «منعت » آسمان را فرا مي شکافت و همه گناه بني آدم را يکباره مي سوخت، حجابهاي ميان ما و تو را از بين مي برد، دعاي مضطران به اجابت مي نشست و درد فراق دلهاي ما را چاره اي مي کرد. اما اي بخشاينده مهربان! تو همان بخشايشگر مهرباني که خود گفته اي! اسماء و صفاتي که خود آموختيمان، حجت را بر توبه ما و رحمت تو تمام مي کند. کي «الرحمن » و «الرحيم »، «الله » را رها مي کند؟!... ياس، با اينهمه مانع و آيه هاي رحمت و غفرانيت در برابر خويش، دلها را به نفع اميد، رها مي کند. دريافته ايم که راز رضا و خشنوديت نهفته در چيست که البته عرض حاجات به نزد بزرگان، بدون عرضه بر شفيعان و آبرومندان آن درگاه، ميسر نيست. اي مهربانترين مهربانان! ديدي که در تنگي لحظه هامان، راه فرج را هم خود تو، اشاره مي کني، پس اينک به طاعت فرمانت: ... اللهم صل علي محمد و آل محمد، اولي الامر الذين فرضت علينا طاعتهم و عرفتنا بذلک منزلتهم... درود فرست بر محمد و آل محمد، آن چهارده رشته پيوند، مبشران وصال و محبت، چهارده آيت از شفقت، برگزيدگان خدا به عشق هدايت و رحمت! گفته بودي که به طاعت و اطاعت مستقيمشان، به اعزاز و اکرامشان نيز نزد او وقوف يابيم. اراده فرموده بودي که ما هم به عزت ايشان، نزد تو عزيز باشيم، اما نفهميديم... يا محمد يا علي!... يا محمد يا علي! و مگر خدايا، تو بر پيغمبر خويش نفرموده بودي که: اللهم انک قلت و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيماخدايا! و مگر نه اينست که آنگاه که رسول رحمت نيز به نيت دعا، به نام عظيمي قسمت داد، فرمود: «الهي! بحق علي!»پس ببين که کنون پر گشوده ايم با دو بال قدير پرواز به سويت، با دو پرچم صلح جاودان با تو، و دو نشان شرف و سرفرازي در دو سرا. ببين که چگونه به تقديم نبوت، دل به تسليم ولايت سپرده ايم. پس شما يا محمد يا علي! اي خدايان عصمت و عارفان محض توحيد و وحدانيت! اي راهتان، يگانه صراط مستقيم تا احد! اي انوار هدايت و پرتوافشانان نور حق، به شبهاي ظلمت! و اي استادگان بر تارک قدسي عرش، به نواي رحمت و محبت! ما غرق گناهيم و تا رضاي خدا ما را، تنها يک امکان هست. محبت او بر شما بيش از همگان است، به در آستانش که رفتيم، به حکم «عرفتنا بذلک منزلتهم » باز اشاره به کوي شما و تنها صراط مستقيم شما نمود. آيا ما را اجازت توسل به «وجيهون عندالله » هنوز ميسر است؟ بي شفاعت شما، ما را بر آن آستان، راه نيست. بحق «عرفت بذلک منزلتهم » و بحق اشد حب اولي الامران بر انفاس بشر - بيش از خود آنان - اکفياني، فانکما کافيان! و انصراني فانکما ناصران!... کاش پيش از اين دانسته بوديم! کاش پيش از اين، دريافته بوديم! و تو «يا مولانا، يا صاحب الزمان!»از چه ما را به خويش واگذاشته اي؟ چه ديدي که چنين از ما پيوند محبت بريده اي؟ از چه چنين محروم از رخصت ديدار توايم؟ اي منتهاي مسير رضا، رحمت و مغفرت تا خدا! کمال شفاعت، تويي که رضايت شفيعان نيز کنون در رضاي توست. بين ما و اجابت «اهل کساء» تا خدا، تنها يک حجاب مانع است... «رضاي تو»! يا مجيب المضطر! بحق «خودت »، اجب المضطر! که فرج تو، شفاي جاودان همه دردها و دلتنگيهاست و فراق از سر نارضايي تو، علت تمام سختيها و معصيتها! اي مهربانترين مهربانان! ز ما بگذر و بازگو بحق محمد و خاندان پاک محمد!...الغوث، الغوث، الغوث! ادرکني، ادرکني، ادرکني! الساعة، الساعة، الساعة! العجل، العجل، العجل! يا ارحم الراحمين، بحق محمد و آله الطاهرين. ****عهدنامهكنار مسجد مقدس جمكران، مجتمعي وجود دارد به نام مجتمع فرهنگي مهدي ياوران. در آن‌جا سالن قشنگي به نام كارگاه انتظار درست كرده‌اند؛ زائراني كه به اين مجتمع مي‌آيند كنار درس‌هاي معرفتي و مباحث علمي، سري هم به اين كارگاه مي‌زنند در آن كارگاه، غرفه‌اي است به نام عهد با امام در آن‌جا تو مي‌تواني صميمانه با آقاي خود عهد ببندي؛ البته اين غرفه نمادين است و صرفاً براي تفكر و تأمل در اين است كه ما با امام خود چه عهدي بايد ببنديم. در اين‌جا به چند عهد‌نامه كه توسط زائرين حرم حضرت معصومه عليها السلام و كساني كه به مسجد مقدس جمكران آمده بودند و مهمان اين مجمتع شدند؛ نيم‌نگاهي مي‌اندازيم. ****آقا جان من عهد مي‌بندم دائم الوضو باشم. دائم الذكر باشم، روزي دو ركعت نماز براي سلامتي و فرج شما بخوانم و روزي چند صفحه قرآن براي سلامتي و فرج شما بخوانم.آقا جان من عهد بندم جلوي نامحرمان بلند نخندم، حجابم را رعايت كنم هر روز براي شما دعا كنم و دعاي عهد را بخوانم، غيبت نكنم و دروغ نگويم و گناه را از خود دور كنم.آقا جان من دعا مي‌كنم تا عهدم را نشكنم و تا آخر عمر پايدار باشد.آمدم با تمام وجودم عهد بندم كه تا آخرين لحظه از عمرم در راه خدا و اهل بيت قدم بردارم و قرآن را تا جايي كه مي‌توانم به ديگران ياد بدهم و از شما مي‌خواهم در اين امر مرا ياري نمايي و قلبم را صفا بده تا هميشه به عهدي كه بستم وفادار بمانم و دنبال ماديات دنيوي نباشم و مخلصا نه در اين راه گام بردارم بحق يا ارحم الراحمين كمكم كن.از اين به بعد تصميم گرفتم كه هيچكدام از نمازهايم قضا نشوند. سعي مي‌كنم دروغ نگويم و غيبت نكنم. هر شب سوره آية الكرسي را قرائت كنم. حجاب كامل داشته باشم. زود عصباني نشوم و به ديگران كمك كنم. لجبازي نكنم و حس حسادت را از خودم دور كنم.****مي‌دانم حتي لياقت عهد بستن با تو را ندارم و حتي نمي‌توانم به خود جرأت اين‌كار را بدهم. شايد جاي اين حرف‌ها اين‌جا نباشد اما از تو مي‌خواهم كه از خدا بخواهي به پرونده و قلب سياهم نگاه نكند و از تنهايي و از دام گرفتاري‌هاي زندگي نجاتم دهي و اميد از دست رفته و ارادة گم شده‌ام را به من برگرداني چرا كه اين‌جوري فقط يك مردة متحرك هستم و بس. آقا جان شما را به جان مادرتان فاطمه عليها السلام قسم مي‌دهم فراموشمان نكني، آقا نظر مي‌كني؟راستي شما با امام خود چه عهدي مي‌بنديد؟خوشحال مي‌شويم كه شما نيز با نوشتن و ارسال عهدنامه خود، به ما و باقي دوستان اماني، يادآور عهدهايمان با امام گرديد****ای برآورنده دعاهاساناز احمدی دوستدارآمده ام که بخوانمت، ای همه من! ای بیکران! ای اقیانوس! ای شکوه!آمده ام تا سلول به سلول، اظهار بندگی کنم و نیاز، که من سراسر نیازم و تو بی نیاز مطلق. دستانم از ریزش باران رحمتت خیس است و چشمانم مشتاق لحظه دیدار، که می بینمت همه جا.حضورت، آفتابی روشن است، آفتابی که حتی در شباهنگام هم غروب نمی کند. هستی، همه وقت، همه جا و من تنها به باران نامت فکر می کنم که تمام لحظه هایم را بهاری کرده است.ای بی همتا! ای یگانه! ای مانا! آمده ام که بخوانمت که خودت گفته ای که «بخوانمت و اجابت شنویم.» اینک دعاهایم را، بر بال واژه ها می نویسم و چونان کبوتری سپید پرواز، به سویت می فرستم.ای که برآورنده هر خواهشی! خواهش هایم بی شمار است و وقتم اندک، دستم از نیاز پر است و بر لبم مدام، آمین می روید. می خوانمت با برترین و والاترین کلمه ها! می خوانمت تو را که سزاوار ثنایی و حمد و سپاس.هر چه دارم و ندارم از توست. تو جز خوبی و خیر برای من نمی خواهی. چه کنم که گاه رازِ چاه را باز نمی شناسم و خوب و بد را نمی دانم؟ چه کنم که جهل، گاهی مرا سوی شر سوق می دهد؟ چه کنم اگر نخواهی من هدایت شوم، که خودت گفته ای «هر آن که را بخواهم، هدایت می کنم.»من تاریکم! یعنی اگر مرا نخواهی، تاریک خواهم شد. تاریک تر از پیراهن بی ستاره شب. مخواه که بی فانوس باشم. مخواه که گم شوم. تو قادری، تو توانایی و خوب حرف های نگفته ام را می دانی.مهربانم! آرام جانم! بی آن که بخواهم، بی آن که بگویم، نیازهایم را پاسخ گو و دستان تمنایم را پر از شکوفه های اجابت فرما.«یا کریم و یا رحیم، ارحم عَبدک الضعیف».****گل سرخ می روید به ناز تا تو هستی...فاطمه رازیهمه ی کلماتی را که از نخستین روز آفرینش بر زبان انسان جاری شده است گرد می آورم و از میان آنها کلمات روشن و سپید را انتخاب می کنم تا عاشقانه ترین نامه را برای تو بنویسمهمه ی ابرهای کبود و بی تابی را که در آسمان بی کران ازل نقش بسته بودند تا بر سر رهگذاران غریب ببارند و صاعقه ها و رعدهایشان سکوت سرد شب ها را بشکند. به یاری می طلبم تا دست هایم را پر از باران و ترانه کنند. مهدی جان! می دانم اگر قرار نبود تو از سفر بیایی اگر قرار نبود تو به سفر بروی. جاده های دور و دراز و پیچ در پیچ آفریده نمی شد. اگر قرار نبود یک روز در انتهای کوچه ای تو را ببینم، آفرینش انسان شکل نمی گرفت. این همه نسیم که در چهار سوی دنیا می وزند و فرشتگان بی شماری که در فضای ملکوت قدم می زنند. دنبال کلمه ای می گردند تا عشق خود را به تو بیان کنند. مهدی جان! روزها از پی هم می گذرند و دلها در آتش هجرانت می سوزند، قناری ها دیگر نای نغمه سرایی ندارند و دلها دیگر هوس غزل گفتن. دیگر نمی توانم بال های پرنده ی دلم را بشکنم تا مانع پروازش به سوی تو شوم دیگر نمی توانم غنچه ای را که با هزاران امید در باغ دلم روییده زیر خاکستر نیمه افروخته ی جانم مدفون کنم.مهدی جان! هر جمعه به یادت دریای دلواپسی هایم را غزل غزل می گیریم. تو در چشمان مهتابی کدامین ستاره خفته ای که حتی یک لحظه به دنیای رویاهای من سرک نمی کشی؟ بی تو باغ سبز جانمان در انتظار شنیدن قدم هایت زرد شد. مهدی جان! اگر شوق شنیدن صدای تو نبود از گوشه ی تنهایی بیرون نمی آمدم و اگر شوق و بدن چشم هایت نبود، هیچ گاه پلک هایم را بیدار نمی کردم و اگر نسیم حرف هایت نمی وزید، معنای جهان را نمی فهمیدم. مهدی جان! تا تو هستی، تا گل سرخ به ناز می روید تا دریا موج می زند، تا خورشید گرم و مهر آینه به ما نگاه می کند، تا کویرها تشنه اند، تا شعله ها سرکش اند. منتظر آمدنت هستم. مهدی جان! بدان که نگاه هایم انتظار آمدن تو را می کشد.****گل نرگس ای مظهر تمام زیباییها ای گل نرگس سالهاست كه انتظار تو را می كشم. من همراه با آسمانها و زمین دعای فرج تو را می خوانم ، تا شاید ظهور كنی و مرهمی بر این دل زخم دیده از روزگار بی انصاف باشی آخه میدونی مولا امام زمان خیلی از این زمونه پست دلم به درد اومده و در تنهایی خودم با تو نجوا می كنم و به نمازت می ایستم و در سجده عاشقی با تو نجوا می كنم. و اشك ریزان فرج تو را از خداوند می خواهم. ای گل زهرا بیا و درد دل ما را دوا كن. كه ما برای دیدنت بی قراریم.****دست دعااي قرآن ناطق و اي ناطق قرآن! سلام بر تو آن هنگام که زلال جاري صدايت دلهاي تشنه ما را سيراب مي کند.سلام بر تو آن هنگام که ياسهاي سپيد آيات الهي بر لبانت شکوفا مي شود. اي صاحب عصر و اي امام زمان! سلام بر تو آنگاه که خورشيد به استقبالت مي آيد و درود بر تو آن زمان که ماه با همه ستارگانش جاي پايت را بوسه مي زنند. اي منتظرِ قيام و قائم منتظر! سلام بر تو هنگامي که [در انتظار سيصد و سيزده کبوتر مشتاق در ميان رکن و مقام] مي ايستي. سلام بر تو هنگامي که [بر مسند حکومت حقّ و عدالت] مي نشيني.اي امام جمعه موعود! سلام بر تو هنگامي که عطر نماز و قنوت به گرد گنبد آسمان مي پيچد. سلام بر تو آنگاه که ذکر رکوع و سجودت در محراب زمين جوانه مي زند. سلام بر تو هر زمان که از نسيمِ تکبير و تهليلت صحن قلبهاي عاشق لبريز از خدا مي شود.اي چهاردهمين بدر آسمان خدا! سلام بر تو آنگاه که پلک صبح با سر انگشت محبّتت گشوده مي شود و آن هنگام که مهربانترين ماه ها با تبسّم دلنشينت طلوع مي کند. اي عزيز دل ما! سلام بر تو آن زمان که يوسف ماه از حُسن بي حد تو سر در چاه شب فرو مي برد و آن هنگام که نسيم دست خدا نقاب از چهره زيباي تو برمي دارد و آفتابِ نگاهت بر اهل زمين سايه مي افکند.سلام بر تو که سطر نخستين کتاب انتظاري و سرآغازِ دفتر آرزوها. درودهاي بي پايان همه قلبها و قلمها برتو باد****گام در راه یازدهمپا در یازدهمین قرن انتظار نهادیم، قرنی که پیرتر از دیگر قرن هاست، قرنی که حرف هایش بسیار است و دردهایش فراوان و چین و چروک هایش عمیق و پر فراز و نشیب.پا در یازدهمین قرن انتظار نهادیم، قرنی که پیرتر از دیگر قرن هاست، قرنی که حرف هایش بسیار است و دردهایش فراوان و چین و چروک هایش عمیق و پر فراز و نشیب.قرنی که بیش از قرن های دیگر انتظار کشیده و منتظر بودن را درک کرده و منتظران نیک نهاد و نیکو منظر را می شناسد، قرنی که خاکستری تر از دیگر قرن هاست و سیاهی را چشم بسته می بیند و سفیدی، آرزویش شده و عدالت اولین خواسته اش است.قرنی که اگر لب بگشاید، گوش ها توان شنیدن ندارند و چشم ها میل دیدن ندارند و گام ها، حوصله پیش رفتن ندارند، قرنی که ما را در آغوش گرفته و خواهان رساندن ما به دامان امن آسایش است و دم به دم دریغ بر لب می آورد و افسوس خوران، به افق می نگرد، بلکه در جمعه ای نیلگون سواری سبز پوش را بر مرکب علوی ببیند که می آید با یک سبد سیب سرخ خورشید و سخاوتی که در نگاهش موج می زند و عدالتی که در برق شمشیرش عیان است و مهری که از قامتش می بارد. پا در یازدهمین قرن انتظار گذاشتیم، قرنی رنجور، اما امیدوار؛ قرنی نالان، اما شاکر؛ قرنی خسته، اما بردبار. یازدهمین قرن انتظار را منتظرانه سپری می کنیم، باشد که بر صفحه تاریخ بنویسند مردمان قرن یازدهم، امیدوار ترین مردم بودند که پنجره خانه های شان را رو به افق بنا کردند و هیچ گاه پنجره های شان را نبستند و همیشه غبار از آینه های شان می گرفتند و مقابل خانه شان را جارو می کردند و آب می پاشیدند و سجاده شان همیشه پهن بود و بوی گل یاس سجاده شان دل می برد و دلبر شاد می کرد. پا در یازدهمین قرن انتظار گذاشتن دشوار است و باید کاری کنیم کارستان که روزی درباره مان بنویسند، مردم قرن یازدهم یک لحظه از امید غافل نشدند و همیشه به عدالت می اندیشدند و برای عدالت خواهان جهان دعا می کردند و عدالت خواهی را خواسته ای مقدس می شمردند و رفتار عادلانه را می ستودند و تبار علویان را، عدالت پیشه ترین قبیله جهان می دانستند.پى‏نوشتها 1. سيدبن طاووس، مصباح الزائر، ص 692. شيخ طوسى، مصباح المتهجّد، ص 366منابع:shamim.valiasr-aj.net www.zerotime.orgwww.intizarmag.ir سایت آفتاب سایت بلاغماهنامه موعودماهنامه امان /خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 607]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن