تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هيچ كس جز با اجراى حدود و احكام خدا خوشبخت نمى‏شود و جز با ضايع كردن آن بدبخت نمى‏...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846454871




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مرگ و معاد كافران در قرآن


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مرگ و معاد كافران در قرآن
مرگ و معاد كافران در قرآن نويسنده:استاد شهيد مرتضى مطهرى و لو ترى اذ يتوفى الذين كفروا الملائكة يضربون وجوههم‏و ادبارهم و ذوقوا عذاب الحريق.ذلك بما قدمت ايديكم و ان‏الله ليس بظلام للعبيد كداب آل فرعون و الذين من قبلهم كفروابآيات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوى شديد العقاب‏ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا مابانفسهم و ان الله سميع عليم كداب آل فرعون و الذين من قبلهم‏كذبوا بآيات ربهم فاهلكناهم بذنوبهم و اغرقنا آل فرعون و كل‏كانوا ظالمين . آيه اولى كه تلاوت شد،حالت بسيار ناهنجار و دردناكى را كه كافران در حين قبض روح دارند بيان مى‏كند.مكرر گفته‏ايم كه‏روح كفر عبارت است از عناد ورزيدن در مقابل حقيقت.روايتى‏هست در كافى از امام باقر عليه السلام كه مضمون آن اين است:كل‏ما يجر الى الايمان و التسليم فهو الاسلام و كل ما يجر الى الجحودفهو الكفر (1) يعنى هر چيزى كه بازگشتش به اين باشد كه وقتى انسان‏در مقابل حقيقتى قرار مى‏گيرد و تشخيص مى‏دهد كه اين حقيقت است،تسليم باشد،اين برمى‏گردد به ايمان;و هر چيزى كه بازگشتش به اين‏باشد كه وقتى انسان در مقابل يك حقيقتى كه تشخيص مى‏دهدحقيقت است قرار مى‏گيرد عناد و مخالفت بورزد و انكار بكند،روح‏كفر است. كافرانى كه در مقابل پيغمبر اكرم(ص)قرار گرفته بودند،خداوند آنها را اينچنين مستحق عذاب دنيا و آخرت مى‏داند.اين بدان‏جهت است كه اينها با تشخيص اين كه رسول اكرم(ص)كيست وسخنش چيست عناد مى‏ورزيدند.از اين جهت است كه اين مخالفت‏اينها كفر به معنى واقعى است.حالا قرآن كريم وضع قبض روح اينها رابيان مى‏كند كه با چه شدتى است و آغاز معذب شدن اينهاست. مى‏فرمايد:و اگر مشاهده كنى آنگاه كه فرشتگان الهى،اينها را قبض‏مى‏كنند و تحويل مى‏گيرند چگونه از پيش رو و شت‏سر مى‏زنند و به‏اينها مى‏گويند اكنون اين عذاب سوزان را بچشيد. چرا به «مردن‏» مى‏گوييم «وفات‏» ؟ راجع به اين آيه چند مطلب هست كه بايد درباره آنها صحبت‏بكنم.يكى اينكه قرآن‏<مردن‏»را<توفى‏»تعبير مى‏كند كه ما هم الآن‏در اصطلاح خودمان مى‏گوييم فلانى وفات كرد.چرا ما به‏«مردن‏»مى‏گوييم‏«وفات‏»؟كلمه‏«فوت‏»كه ما به كار مى‏بريم[از اين ماده‏نيست و]غير از لغت‏«وفات‏» است.بعضى‏ها خيال مى‏كنند كلمه‏«فوت كرد» با «وفات كرد»يكى است.نه، فوت يك معنى دارد ووفات معنى ديگر،و اين معنى كه عرض مى‏كنم در لغت فوت نيست،درلغت وفات است،و قرآن راجع به مردن،كلمه‏«توفى‏»را به كارمى‏برد كه از ماده‏«وفات‏»است نه از ماده‏«فوت‏».«فوت‏»معنايش‏از دست رفتن است.مى‏گوييم: <نماز من فوت شد»يعنى از دستم رفت. يا مى‏گوييم:«فلان عمل از من فوت شد»،«فلان شخص از مكه آمد و من مى‏خواستم به ديدن او بروم ولى در اثر گرفتارى اين ديدن از من‏فوت شد».«از من فوت شد»يعنى از دستم رفت.ما اگر به‏«مردن‏»كلمه ‏فوت را اطلاق مى‏كنيم-كه قرآن اطلاق نمى‏كند-به اعتبار اين است كه‏مرده را از دست رفته تلقى مى‏كنيم.نسبت به ما همين طور است،يعنى‏كسى كه مى‏ميرد،از دست ما مى‏رود.وقتى مى‏گوييم‏« فلانى فوت‏شد»يعنى از دست ما رفت.ولى قرآن مكرر كلمه‏« توفى‏»را به كارمى‏برد.«توفى‏» با «وفات‏» از يك ريشه است.« توفى‏» درست‏نقطه مقابل‏«فوت‏»را مى‏رساند،يعنى چيزى را قبض كردن و تمام‏تحويل گرفتن.مثلا اگر شما از كسى طلبكار باشيد و طلبتان را از او بگيريد،مى‏گويند استيفا كرد.«استيفا»هم از اين لغت است.اگرتمام طلبتان را بگيريد نه اينكه نيمى از آن را بگيريد و نيمى رانگيريد،مى‏گويند توفى كرد يعنى استيفا كرد. پس‏«توفى‏»و«استيفا»به معنى از دست رفتن نيست،بر عكس،چيزى را به تمام وكمال تحويل گرفتن است.قرآن هميشه‏«مردن‏»را«كامل تحويل‏گرفتن‏»تعبير مى‏كند.لهذا مى‏فرمايد: الله يتوفى الانفس حين موتها خدا نفوس را در وقت مردن به تمام و كمال تحويل مى‏گيرد.آيه‏اى‏هست در سوره سجده: و قالواء اذا ظللنا فى الارض آيا آن وقتى كه‏ما گم شديم در زمين(فقط همان بدنش را مى‏بيند)پراكنده شديم،هرذره‏مان به جايى رفت كه پيدا شدنى نبود ائنا لفى خلق جديد بار ديگرخلق مى‏شويم،زنده مى‏شويم،محشور مى‏شويم؟قرآن مى‏گويد: بل هم‏بلقاء ربهم كافرون بلى اينها لقاء پروردگار را كه قيامت است‏منكرند.به اينان جواب بده: قل يتوفيكم ملك الموت الذى‏وكل بكم ثم الى ربكم ترجعون (2) بگو اشتباه كردى كه آن پراكنده‏شده را خودت دانستى.تو آن نيستى.آنچه كه تو،تو هستى به آن،چيزى است كه فرشته ما او را تحويل گرفته و با خودش برده است.ازاين آيه و آياتى نظير آن،كاملا فهميده مى‏شود كه در قرآن،مردن،وفات است نه فوت;از وفات هم كمى بالاتر،<توفى‏»است.يعنى‏<مردن‏»از دست رفتن نيست;نسبت به ما از دست رفتن است اما ازنظر شخص متوفى تحويل داده شدن است،تحويل گرفته شدن است ازيك عالم ديگر.فرشتگان الهى مى‏آيند او را تحويل مى‏گيرند و مى‏برند. مساله روح اينكه اشخاصى مى‏گويند در كجاى قرآن مسئله روح مطرح‏است;در خيلى جاهاى قرآن مطرح است.از جمله همين جاست كه‏مردن را توفى تلقى مى‏كند،مى‏گويد ما تحويل گرفتيم و به تمام و كمال‏هم تحويل گرفتيم،نه اينكه بگويد شخصيت انسان عبارت است ازروح و بدن،نيمى از آن را تحويل مى‏گيريم،نيم ديگرش را رها مى‏كنيم‏تا تكه تكه شود.اصلا آن تكه تكه شده را جزء شخصيت انسان‏حساب نمى‏كند. تعبير«توفى‏»مكرر در قرآن آمده است.در يك جا مى‏فرمايد:الله يتوفى الانفس حين موتها .در جاى ديگر مى‏فرمايد: قل‏يتوفيكم ملك الموت الذى وكل بكم. در يك جا مى‏فرمايد: ان‏الذين توفيهم الملائكة ظالمى انفسهم. در اينجا هم كه مى‏فرمايد: و لو ترى اذ يتوفى الذين كفروا الملائكة... بنابراين در قرآن مسئله روح مطرح است و مردن از نظر قرآن‏فوت نيست،از باب اينكه شخصيت انسان تنها بدن و تشكيلات وتركيبات بدنى نيست،و الا از نظر بدنى در اينكه مردن،فوت و متلاشى‏شدن و از دست رفتن است‏شكى نيست;ولى قرآن مى‏گويد مردن‏مساوى است با تحويل گرفتن به تمام و كمال شخصيت انسان بدون‏اينكه ذره‏اى از آن مانده باشد. شخصى آمد خدمت امير المؤمنين على عليه السلام و عرض كرد: يا امير المؤمنين!من در بعضى از آيات قرآن يك تناقضى مى‏بينم و از اين جهت مضطرب و ناراحت‏شده‏ام.مى‏بينم يك مطلب را قرآن درجاهاى مختلف به صور مختلفى بيان كرده است كه با هم نمى‏خواند. فرمود:چه مطلبى؟بگو تا جواب بدهم،(ظاهرا در ابتداحضرت خيلى از او تقدير كردند كه سؤال طرح مى‏كند)عرض‏كرد: مسئله مردن و قبض روح.من در يك آيه مى‏بينم قرآن‏مى‏فرمايد: الله يتوفى الانفس حين موتها، يعنى خدا نفوس و ارواح راقبض مى‏كند و تحويل مى‏گيرد.در اينجا قبض روح را به خدا نسبت‏داده است و مى‏گويد قابض الارواح خود خداوند است.در آيه ديگرمى‏فرمايد: قل يتوفيكم ملك الموت الذى وكل بكم، بگو قبض‏روح شما را ملك الموت[انجام مى‏دهد] ;فرشته‏اى كه موكل براى‏قبض روح و ميراندن افراد است قبض روح مى‏كند.همچنين آيات ديگرى‏است كه با هر دوى اينها منافات دارد،مثل اينكه مى‏فرمايد: ان‏الذين توفيهم الملائكة ،يا همين آيه مورد بحث كه مى‏فرمايد: و لو ترى‏اذ يتوفى الذين كفروا الملائكة... در اين آيات مى‏گويد فرشتگانى‏مى‏آيند و روحها را قبض مى‏كنند.صحبت از فرشتگان است نه يك‏فرشته.پس در يك جا مى‏گويد خود خدا قبض روح مى‏كند،در جاى‏ديگر مى‏گويد ملك الموت (3) و در يك جا مى‏گويد عده‏اى از ملائكه‏چنين كارى مى‏كنند.كداميك از اينها قبض روح مى‏كنند:خدا ياملك الموت يا عده‏اى از ملائكه؟ فرمود تو اشتباه كرده‏اى.اين سه تا با همديگر منافات ندارد. آنچه كه ملك الموت مى‏كند،به امر و اراده خداست،از پيش خودكارى نمى‏كند.او مجرى اراده پروردگار است بلكه مجراى اراده‏پروردگار است.فرشتگان نيز مجرى اوامر و جنود ملك الموت هستند،وملك الموت امر پروردگار را به وسيله آنها انجام مى‏دهد.در مقام تشبيه-كه تشبيه ناقص و ضعيفى است-مثل اين است كه يك كسى كه‏در راس يك مملكت قرار گرفته است فرمانى را خطاب به يك استاندارصادر مى‏كند و استاندار به وسيله فرماندارها آن امر را اجرا مى‏كند.اين‏عمل را،هم مى‏شود به فرماندارها نسبت داد،هم به استاندار و هم به‏آن شخص اولى كه فرمان را صادر كرده است.البته همان طور كه‏عرض كردم اين تشبيه،تشبيه رسايى نمى‏تواند باشد.يعنى هيچ چيزى‏را نمى‏شود به خدا تشبيه كرد.ولى مطلب اين است كه كار جهان نظام‏دارد،نظام علت و معلول.هر چيزى در جا و پست‏خود كار خودش راانجام مى‏دهد و همه مجرى امر و اراده پروردگار هستند. بنابراين اين آيه از آن آياتى است كه قبض روح را نه به خدانسبت داده است نه به ملك الموت،بلكه به گروهى از فرشتگان كه به‏امر ملك الموت،امر الهى را اجرا مى‏كنند نسبت داده است. عالم برزخ مطلب سوم اينست كه از آيات قرآن كاملا اين مطلب استفاده‏مى‏شود كه غير از دنياى قيامت كه در آن به حساب كلى افرادرسيدگى مى‏شود،دنياى ديگرى در بين اين دنيا و دنياى قيامت وجود دارد كه آن را اصطلاحا مى‏گويند عالم برزخ. برزخ يعنى حائل وواسطه.عالم برزخ يعنى عالمى كه در بين عالم دنيا و عالم آخرت قرارگرفته.و لهذا در عالم برزخ هم با اينكه هنوز حساب كلى افرادرسيدگى نشده است و در قيامت بايد رسيدگى بشود،افراد مختلفند،بعضى متنعمند و بعضى معذب.اين است كه فرموده‏اند: القبر اماروضة من رياض الجنة،او حفرة من حفر النيران عالم قبر براى‏انسان يا به منزله باغى است از باغهاى بهشت و يا به منزله گودالى است‏از گودالهاى جهنم.اهل سعادت،از همان آن توفى و مردن، سعادتشان‏شروع مى‏شود،و اهل عذاب،از همان آن مردن،عذاب برزخيشان آغازمى‏گردد.اين آيه بر همين مطلب دلالت مى‏كند.قرآن نمى‏گويد كه قبل‏از قيامت،مردم،چه سعيد و چه شقى همين طور منتظر نگهداشته‏مى‏شوند براى محاكمه نهايى و تا آن وقت همه در يك حالت انتظار بسرمى‏برند.و لهذا مى‏فرمايد اگر ببينى آن زمان را كه فرشتگان مى‏آينداخذ مى‏كنند،توفى مى‏كنند،تحويل مى‏گيرند به تمام و كمال كافران راو فقط بدنشان مى‏ماند كه بعد مى‏پوسد،و اينها را معذب مى‏دارند(عذاب عالم برزخ).اين بدن ديگر در كار نيست ولى معذلك عذابش‏هست. يضربون وجوههم و ادبارهم از پيش رو و پشت‏سر،اينها رامى‏زنند و به آنها مى‏گويند عذاب سوزان را بچشيد. ذلك بما قدمت‏ايديكم،و ان الله ليس بظلام للعبيد .اين آيه دو فراز دارد:يكى ذلك بما قدمت ايديكم و ديگر: و ان الله ليس بظلام للعبيد .اين‏دو فراز مكمل يكديگرند.وقتى كه صحبت عذابهاى دردناك مى‏شود،فورا به ذهن انسان مى‏آيد كه چرا خدا چنين عذاب مى‏كند؟آيا اين العياذ بالله ظلم نيست از طرف خداوند؟قرآن هميشه اينطور جواب‏مى‏دهد: ذلك بما قدمت ايديكم اينها همه به موجب آن چيزهايى‏است كه دستهاى خودتان آنها را پيش فرستاده است،يعنى تمام اين‏عذابها و متقابلا نعيمها،عذابها و نعيمهايى است كه به دست‏خودتان‏آنها را پيش فرستاده‏ايد.خدا هرگز به بندگان خودش ظلم نمى‏كند. آيات قرآن كه اين مطلب را مى‏رساند زياد است.در قرآن،هميشه‏عموم مشيت الهى به چشم مى‏خورد يعنى قرآن در مسئله مشيت الهى‏چنين نيست كه مثلا ثنوى باشد و بگويد بعضى امور تحت مشيت الهى‏است ولى بعضى ديگر تحت مشيت الهى نيست;بلكه مى‏گويد همه چيزتحت مشيت الهى است ولى انتساب هر چيزى به اراده خداوند از مجراى‏سبب و علت‏خودش است.كارهاى بشر هم انتسابش به خداوند ازطريق خود بشر و اختيار و اراده اوست. آيا اسلام يك دين جبرى است؟ بعضى افراد كه فقط آياتى را مى‏بينند كه مى‏گويد همه چيز به‏اراده خداست،خيال مى‏كنند كه قرآن چون فرموده همه چيز به اراده‏خداست پس قائل به اسباب و مسببات و از آن جمله قائل به اختيار واراده بشر نيست.مخصوصا اروپاييها اغلب وقتى درباره اسلام اظهار نظرمى‏كنند اسلام را العياذ بالله يك دين جبرى معرفى مى‏كنند يعنى دينى‏كه براى بشر هيچگونه اختيار و اراده‏اى قائل نيست.ولى واضح است‏كه اين،يك تهمت به قرآن است.من در كتاب كوچك‏«انسان وسرنوشت‏» اين مسئله را تا اندازه‏اى بحث كرده‏ام. قرآن به شكلى عموم مشيت الهى و عموم قضا و قدر را قائل است كه هيچگونه منافاتى بين‏آن و اختيار و اراده بشر نيست.از جمله آياتى كه مسئله اختيار و اراده‏بشر را به طور جدى مطرح فرموده است همين آيه و چند آيه بعدى است. مى‏گويد: ذلك بما قدمت ايديكم، نمى‏گويد اين به موجب اعمال‏شماست،كه بگوييم ما اختيار داشتيم يا نداشتيم. مى‏گويد: بما قدمت‏ايديكم به موجب كارهايى كه به دست‏خودتان يعنى به اراده و اختيارخودتان بدون هيچ اجبارى انجام داديد.خدا شما را مختار و آزاد آفريد فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر (4) هر كه مى‏خواهد-يعنى به‏اختيار خودش-ايمان آورد و هر كه مى‏خواهد كفر بورزد. انا هديناه‏السبيل اما شاكرا و اما كفورا (5) ما راه را به بشر نموديم،اين ديگر به‏خود او بستگى دارد كه شاكر باشد يا كافر. اينجا همين مطلب را ذكر مى‏كند: ذلك بما قدمت ايديكم وان الله ليس بظلام للعبيد .اينها به دست و اختيار خودتان به وجودآمده است نه به دست‏خدا كه در نتيجه ظلم باشد كه كسى كار رامرتكب شده باشد،و عذاب را ديگرى متحمل بشود;خدا كار را انجام‏دهد ولى عذاب را بر بنده بكند.نه،آنوقت مى‏شود ظلم. و ان الله ليس‏بظلام للعبيد و اينكه بايد بدانيد خدا هرگز به بندگان خود ظلم ‏نمى‏كند.اينجا دو تا نكته است كه بايد عرض بكنم.يكى اينكه كلمه‏«عبيد» آورده كه علامت استرحام است.يعنى خدا چگونه به بنده‏خودش ظلم مى‏كند؟!يعنى بنده از آن جهت كه بنده است مستحق‏استرحام است.بنده در مقابل حق چيزى نيست كه خدا بخواهد به اوظلم كند و حقش را العياذ بالله پايمال نمايد. بنده چه ارزش و شخصيتى‏در مقابل خدا دارد كه خدا به او ظلم كند؟!اينكه كسى به ديگرى‏ظلم مى‏كند علامت اين است كه براى او شخصيت قائل است.انسان‏با كسى كينه مى‏ورزد كه براى او شخصيت قائل باشد.انسان اگربراى كسى و چيزى شخصيت قائل نباشد هيچگاه احساساتش عليه اوتحريك نمى‏شود و نسبت به وى كينه نمى‏ورزد.آيا شما اگر پايتان به يك‏سنگ بخورد و مجروح بشود ممكن است كينه آن سنگ در دلتان راه‏پيدا كند و در صدد انتقام از آن برآييد؟ابدا.يك حيوان اگر به شمالگد بزند،آيا ممكن است‏شما كينه او را به دل بگيريد و منتظر فرصت‏باشيد كه از او انتقام بگيريد؟!نه. چون برايش شخصيتى قائل‏نيستيد.البته به همان اندازه كه او جان دارد اندكى شخصيت داردو ممكن است‏يك شلاق به او بزنيد.اما اگر يك انسان همان لگدى راكه مثلا اسب به شما زده بزند،يك كينه‏اى از او در دل شما پيدامى‏شود كه خدا مى‏داند.منتظريد هر طور هست انتقام خودتان رابگيريد،چون او انسان است و برايش شخصيت قائل هستيد.خدا به‏بندگان خودش ظلم بكند؟!اصلا بنده كى هست در مقابل خدا؟! نسبت بنده با خدا از نظر ناچيزى و ناقابل بودن براى انتقام گرفتن(جزاى عمل غير از انتقام است)و العياذ بالله براى ظلم و تجاوز،ازنسبت‏يك سنگ با انسان خيلى كوچكتر است.آيا خدا عبيد خودش‏را ظلم كند؟! نكته ديگر اين است كه مسئله‏اى در كتب ادبى مطرح است‏كه مى‏گويند چرا خدا مى‏گويد ان الله ليس بظلام للعبيد .« ظلام‏» صيغه مبالغه است،و اين جمله يعنى خدا بسيار ظلم كننده نيست.پس‏آيا معنايش اين است كه كم ظلم كننده هست؟! معمولا جواب‏مى‏دهند كه در اينجا مقصود از ظلام،ظالم است. ليس بظلام للعبيد يعنى ظالم نيست.«فعال‏» به معنى‏«فاعل‏» هم استعمال شده است. ولى وجه صحيحش همان است كه علامه طباطبايى دامت بركاته درتفسير«الميزان‏» مى‏فرمايند كه براى خداوند ظالم بودن فرض نمى‏شود. اگر خدا ظالم باشد،ظلام است و اگر ظالم نباشد[عادل است.به‏عبارت ديگر]خدا يا عادل است‏يا ظلام.يعنى خدا عادل است‏ همانطورى كه هست;اگر بنا بشود خدا ظالم باشد،ظلام يعنى بسيارظلم كن است.چون اگر العياذ بالله قانون عالم بنايش بر ظلم باشد،ديگر شامل يك فرد بالخصوص و يك كار بالخصوص نيست،شامل‏همه چيز است.كار خدا شامل همه چيز است;يا عدالت مطلق است‏همين طورى كه هست و يا فرضا اين عدالت نباشد ظلم كامل و مطلق وحد اعلاى ظلم است.پس آنچه درباره خدا مى‏توان مطرح كرد درارتباط با نظام كلى عالم كه آيا اين نظام عادلانه است‏يا ظالمانه،اين‏است كه آيا خدا ظلام است‏يا عادل؟كه مقصود از عادل[بر پادارنده]كمال عدالت است. كداب آل فرعون و الذين من قبلهم كفروا بآيات الله‏فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوى شديد العقاب وضع اينها وعادت و روش اينها از اين جهت عينا مانند داب و روش آل فرعون است.همچنان كه خدا آنها را به موجب گناهانى كه خودشان مرتكب‏شدند،گرفت و اخذ كرد و در دنيا و آخرت معذب ساخت،با اينها هم‏چنين خواهد كرد;كه آيه بعد تفسير همه اينهاست: ذلك بان الله لم‏يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم و ان الله‏سميع عليم .عرض كرديم تكيه اين چند آيه روى اختيار بشر است.دراين آيه يك اصل كلى ذكر مى‏كند كه يكى از شاهكارهاى قرآن‏است.ما دو آيه شبيه يكديگر در قرآن داريم كه هر يك داراى نكته‏اى‏است كه ديگرى فاقد آن است.يكى در سوره رعد است كه‏مى‏فرمايد: ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم يعنى خداآن اوضاع و احوالى را كه در يك قومى وجود دارد هرگز عوض نمى‏كندمگر آنكه خود آن قوم آنچه را كه مربوط به خودشان است‏يعنى مربوطبه روح و فكر و انديشه و اخلاق و اعمال خودشان است عوض كنند. يعنى اگر خداوند اقوامى را به عزت مى‏رساند و يا اقوامى را از عزت به‏خاك ذلت فرو مى‏نشاند،اگر اقوامى را كه پايين بودند بالا برد واقوامى را كه بالا بودند پايين آورد[به موجب آن است كه آن اقوام‏آنچه را كه مربوط به خودشان است تغيير دادند].البته همه به دست‏خداست: قل اللهم مالك الملك تؤتى الملك من تشاء و تنزع‏الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء، بيدك الخيرانك على كل شى‏ء قدير (6) .همچنين در دعاى افتتاح مى‏خوانيم: الحمد لله الذى يؤمن الخائفين،و ينجى الصالحين،و يرفع‏المستضعفين،و يضع المستكبرين،و يهلك ملوكا و يستخلف‏آخرين،و الحمد لله قاصم الجبارين ، مبير الظالمين ، مدرك‏الهاربين (7) .همه چيز به مشيت‏خداست; عزت به هر كس بدهد خدامى‏دهد،ذلت به هر كس بدهد خدا مى‏دهد،ملك را به هر كس‏بدهد خدا مى‏دهد،از هر كه بگيرد خدا مى‏گيرد.اما خيال نكنيد كارخدا بر اساس گزاف و گتره است،مثل آدمى كه بنشيند قرعه‏كشى‏بكند كه از اين بگيريم بدهيم به آن،از آن بگيريم بدهيم به اين،و هيچ‏حكمت و قانونى در كار نباشد.همه چيز به دست‏خداست اما با حساب‏به دست‏خداست.كار خدا از روى حساب است.در آن آيه‏مى‏گويد:عزت و ذلت فقط به دست اوست،و در اين آيه مى‏گويد: امابدانيد كه ما عزت و ذلت را روى چه حساب و قانونى مى‏دهيم.مانگاه مى‏كنيم به اوضاع و احوال روحى و معنوى و اخلاقى و اجتماعى‏مردم و به هر چه كه در حوزه اختيار و اعمال خود مردم است.تا وقتى‏كه خوبند،به آنها عزت مى‏دهيم;وقتى كه خودشان را تغيير دادند،ماهم آنچه را كه به آنها داديم تغيير مى‏دهيم.عزت و ذلت به دست‏ماست،اما روى اين حساب مى‏دهيم.اگر بى‏حساب باشد كه خداحكيم نيست.حساب در كار است،يعنى تابع يك جريانهاى منظم وقطعى است. ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم خداعوض نمى‏كند اوضاع و احوال مردمى را تا آنكه آن مردم يغيروا (اين‏«يغيروا» استقلال مردم را مى‏رساند)خودشان به دست‏خودشان‏اوضاع خودشان را تغيير بدهند. اين آيه اعم است،هم شامل اين است كه قومى از نعمت وعزت به نقمت و ذلت برسند،يا بر عكس از نقمت و ذلت به نعمت وعزت برسند.يعنى هم شامل آن جايى مى‏شود كه مردمى خوب وصالح باشند و نعمتهاى الهى شامل حالشان شده باشد، بعد فاسد بشوند،خدا نعمتها را بگيرد،و هم شامل قومى مى‏شود كه فاسد باشند ولى‏بعد بازگشت كنند،توبه و استغفار كنند،به راه راست بيايند،خدا به‏آنها عزت بدهد. آيه مورد بحث‏شامل يكى از اين دو قسمت است و آن اين‏است كه مردمى عزت و نعمت داشته باشند،بعد فاسد بشوند و خداوندعزت و نعمت را از آنها بگيرد،به جايش نقمت و ذلت بدهد.آيه اين‏است: ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى‏يغيروا ما بانفسهم ،خدا چنين نبوده است كه نعمتى را كه به قومى‏مى‏دهد از آنها به گزاف و گتره بگيرد مگر آنكه آنها آنچه را كه مربوطبه خودشان است تغيير داده باشند.ممكن است‏شما بگوييد پس آن آيه‏اول عام است و اين آيه، خاص است و نيمى از محتواى آن آيه‏را مى‏گويد.چرا اينطور است؟جواب اين است كه در اين آيه نكته‏اى‏هست كه در آن آيه نيست.قرآن اگر آيات را تكرار مى‏كند،هر جاروى حساب معينى است.در آنجا همين قدر مى‏گويد: ان الله لا يغيرما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم خدا عوض نمى‏كند وضع مردمى را مگر خودشان خودشان را عوض كنند.بلا تشبيه مثل اينكه كسى بيايددر مغازه شما و بگويد فلان سفته را امضاء كن.مى‏گوييد من امضاءنمى‏كنم مگر اينكه چنين باشد.بيش از اين نگفته‏ايد كه نمى‏كنم. اما يك وقت تعبير لم يك مغيرا [به كار رفته است].قرآن‏وقتى كه مى‏خواهد سنت‏خدائى را بگويد كه خدايى ما چنين ايجاب‏مى‏كند و غير از اين محال است و اين قطعى و ضرورى و لا يتخلف‏است،با اين تعبيرها مى‏گويد.مثلا مى‏گويد: ما كان ربك ليهلك‏القرى بظلم و اهلها مصلحون (8) چنين نبوده و نيست ذات پروردگار توكه به مردمى به صرف اينكه منكر خدا هستند .اما وضع خودشان را ازنظر عدالت اصلاح كرده‏اند ظلم كند.يا: و ما كنا معذبين حتى‏نبعث رسولا (9) كه اصوليين مى‏گويند اين آيه‏<قبح عقاب بلا بيان‏»رابيان كرده است.ما هرگز چنين نبوده و نيستيم كه مردمى را كه به آنهااتمام حجت نشده است عذاب كنيم.يعنى خدايى ما ايجاب نمى‏كند وبر ضد خدايى ماست كه مردمى را كه به آنها اتمام حجت نشده است‏عذاب كنيم. در آن آيه همين قدر گفت: ان الله لا يغير ما بقوم .ولى اينجامى‏فرمايد: ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم اين‏بدان موجب است كه خدا هرگز چنين نبوده و نيست(در امورى كه به‏خدا نسبت داده مى‏شود زمان مطرح نيست)، خدا اصلا چنين نيست،خدايى خدا چنين ايجاب نمى‏كند كه نعمتى را از مردمى سلب كند پيش‏از آنكه آن مردم خودشان،خودشان را عوض كرده باشند. در اين آيات تامل كنيد.ببينيد در دنيا كتابى را مى‏توان پيداكرد مانند قرآن كه متكى بر حقايق عالم باشد؟افسوس كه ما مسلمانهاامروز درست بر ضد آنچه قرآن هست فكر مى‏كنيم.خيال مى‏كنيم كه‏كار خدا و كار عالم كه خدا آن را ساخته است بر اساس همين اوهام وخيالاتى است كه خودمان درست كرده‏ايم.مثلا انتسابها.مى‏گوييم‏بالاخره هر چه هست اسممان مسلمان كه هست.ما كه شيعه هستيم‏اسممان در رعاياى على بن ابى طالب هست.خيال مى‏كنيم كه صحبت‏اسم و اسم نويسى است كه اگر كسى اسمش مسلمان شد ديگر خدايك لطف خاصى نسبت به او دارد.در حالى كه قرآن مى‏گويد اصلاسنت و قانون ما اين است كه محال است مردمى فاسد باشند و نعمت ولطف و رحمت الهى به آنها برسد،و محال است مردمى خودشان،خودشان را اصلاح كنند و خداوند فيض خودش را به آنها نرساند،حالايا دنيوى يا اخروى. كلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربك (10) لااقل بعضى از مردم اين مقدار صالح هستند كه در دنيا خداوند به آنهاعزت بدهد گو اينكه از نظر اخروى معذب خواهند بود.ولى حساب‏اين است كه قرنهاست ما مسلمين اين مسئله را كه قرآن متكى برحقايق است نه بر تخيلات و اوهام و انتسابات ظاهرى[فراموش‏كرده‏ايم].مسلمان قرآن يعنى مسلمان واقعى، اسلم وجهه لله تسليم‏خدا بودن،داراى اخلاق و عمل اسلامى بودن،اجتماع او اجتماع‏اسلامى بودن،نه فقط شعارها شعار اسلامى باشد.شعار البته اثر دارداما اثر شعار غير از اين است كه انسان واقعا مسلمان باشد.شيعه بودن‏يك حقيقت و يك واقعيت است‏يعنى شيعه آنوقت‏شيعه است كه‏وقتى او را در مقابل يك سنى بگذارند،فكرش از او بهتر باشد،تصورش‏درباره خدا و قيامت از او بالاتر و برتر باشد،خدا را بهتر بشناسد،به‏راهنمايى ائمه‏اش اخلاق اسلامى و انسانيش از او بهتر باشد، عملش‏از او بهتر باشد و خلاصه همه چيزش از او بهتر باشد.يعنى نمونه‏اى ازعلى بن ابى طالب باشد. شخصى آمد خدمت امير المؤمنين على عليه السلام.يك‏لبخندى زد،عرض كرد يا امير المؤمنين!انى احبك من ترا دوست‏دارم. فرمود: و لكنى ابغضك .اما من ترا دشمن دارم. نفرمود دروغ‏مى‏گويى،چون راست مى‏گفت، دوست هم داشت. گفت:چرا؟ فرمود:براى فلان كارت.فلان كس احتياج داشت به تعليم قرآن و برتو واجب بود كه آن را به او ياد بدهى،از او پول گرفتى. بنابراين هيچ منافاتى نيست كه ما على را دوست داشته باشيم‏اما عمل ما طورى باشد كه على ما را دشمن داشته باشد. امام‏صادق(ع)فرمود:كونوا لنا زينا،و لا تكونوا علينا شينا؛ شما شيعيان‏اسباب افتخار ما ائمه باشيد،زيور ما باشيد،مايه ننگ و عار و خجلت‏و شرمندگى ما نباشيد.يعنى طورى باشيد كه در ميان ساير مسلمانان‏نمونه‏هايى از تقوا و پاكى و درستى باشيد.فرمود:طورى باشيد كه وقتى‏مردم شما را مى‏بينند بگويند رحم الله جعفرا؛ خدا بيامرزد امام جعفرصادق عليه السلام را،چه شيعيان خوبى درست كرده.و لا تكونوا علينا شينا، مايه ننگ و عار ما نباشيد.شما وقتى كه اخلاقتان،بازارتان، روحيه و كردارتان بر خلاف اسلام است،اسباب خجلت وشرمندگى و سرافكندگى ما خواهيد بود.ديگر از اين بهتر[مى‏توان‏گفت؟!]آن،بيان قرآن;آن،سخنان پيغمبر كه قبلا برايتان عرض‏كردم،اين هم سخنان امام جعفر صادق(ع).از اين بالاتر چه مى‏شودگفت؟!ولى مگر ممكن است ما از خر شيطان بيائيم پايين؟!مى‏گوييم‏فقط ما مورد عنايت‏خدا هستيم و براى ما همان انتساب نام ائمه كافى‏است،چيز ديگر نمى‏خواهيم.خدا هم بهشت را آماده كرده براى ماچهار تا قالتاق!بعد ميگوييم پس چرا ما مسلمانها اينقدر بدبخت وبيچاره‏ايم؟جوابش را قرآن داده.ملتى كه افسرش برود در اسرائيل‏تربيت ببيند و بعد برود در اوگاندا كودتا راه بيندازد،آيا انتظار داريدروى سعادت ببيند؟! ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمهاعلى قوم .همه اينها يك ريشه‏هايى دارد.ريشه‏هايى از فساد در ميان‏ما مسلمين وجود دارد،اينها شاخه‏هايى است كه از آن ريشه‏ها بيرون‏آمده.حالا كى ما بيدار شويم،كى متوجه بشويم،كى توبه بكنيم به‏درگاه الهى و خودمان را اصلاح كنيم،و كى خودمان را تطبيق كنيم باآيات قرآن،نمى‏دانم.شايد همين مقدار توجهات و تنبهاتى كه پيداكرده‏ايم طليعه‏اى است براى اينكه ان شاء الله تعالى خودمان را اصلاح‏كنيم و مسلمان واقعى باشيم. /خپی نوشت :1-[در كافى،ج 2،ص 387 اين حديث به اين صورت آمده:كل شى‏ء يجره الاقرار والتسليم فهو الايمان،و كل شى‏ء يجره الانكار و الجحود فهو الكفر.ترجمه:هر چه را اقرارو تسليم بياورد ايمان است و هر چه را انكار و جحود بياورد كفر است]. 2-آيات 10 و 11 سوره سجده. 3-اسم عزرائيل در قرآن نيامده،ولى در مآثر اسلامى هست كه فرشته مقربى وجود دارد كه او را ملك الموت مى‏گويند. 4-سوره كهف،آيه 29. 5-سوره انسان،آيه 3. 6-سوره آل عمران،آيه 26. 7-[ترجمه:سپاس خدائى راست كه خائفان را امان،و صالحان را نجات مى‏بخشد،ومستضعفان را بلند مرتبه،و مستكبران را خوار مى‏گرداند،و پادشاهانى را هلاك ساخته وديگران را به جاى آنان مى‏نشاند،و سپاس خداى را كه شكننده جباران،و نابود كننده‏ظالمان،و دريابنده فراريان(از درگاه خود)است]. 8-سوره هود،آيه 117. 9-سوره اسراء،آيه 15. 10-سوره اسراء،آيه 20.[و ما به هر دو فرقه از دنيا طلبان و آخرت طلبان به لطف خود مدد خواهيم داد]. منبع:آشنايى با قرآن، جلد 3، صفحه 113
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 336]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن