تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از خرج کردن در راه طاعت خدا دریغ مکن وگرنه دو برابرش را در راه معصیت او خرج خوا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833001784




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

در سوگ خورشید یازدهم


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
در سوگ خورشید یازدهم
در سوگ خورشید یازدهم تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون دل نوشته ها و مراثی در سوگ شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام)عشق، غربت، شهادتسیدعلی‏اصغر موسویدریا به دریا، موج غم از سینه خالی می‏کنم صحرا به صحرا با غمت، آشفته حالی می‏کنم با نغمه‏های نوحه‏گر، هم‏رنگ باران می‏شوم یاد از نگاه عاشقت، یاد از زلالی می‏کنم! تا بشنوم یک پاسخی، از داغ بی‏پایان تو هر جمله از بغض گلویم را، سئوالی می‏کنم آه، ای تمام تنهایی! ای تمام غربت! آیا کسی از ژرفای غریبی‏ات آگاه شد؟ آیا کسی غریبانه‏های اندوهت را شناخت؟آیا کسی پی به راز نگاهت برد؛ آن گاه که عطر حضورت را فوج فوج دشمن، در میان گرفته بود و چون گل، در احاطه چشمانی خوارتر از خار، درس مهر و عاطفه، به آسمان و زمین می‏آموختی؟انگار، آستان کبریایی خانه‏ات، دانشگاه احساس فرشتگان بود؛ فرشتگانی که عاشق شدن را از تو آموختند و با تو، عشق الهی را تجربه کردند؛ عشقی که تو را در حصار تنهایی ـ دور از وطن و تحت نظر ـ قرار داده بود، عشقی که تمام موجودات را وادار می‏کرد، تا به ارتفاع نگاهت سجده، و ژرفای شکوهت را در عرش، جستجو کنند.مولای من! اگر آفتاب می‏درخشد، به نام توست! اگر ماه می‏دمد، به احترام توست!اگر گل می‏خندد، اگر آبشار می‏رقصد و اگر پرنده می‏خواند، به خاطر تو و عشق آسمانی توست که جلوه جاودانی حیات را به تماشا گذاشته است!... آن روز، تن رنجوری که داغ غربت بر دل، خستگی‏هایش را پشت سر می‏گذاشت، در بهار جوانی، به تجربه خزان نشست و همسایگی عرش را برگزید؛ مردی که کوردلان «بنی عباس»، به آفتاب جمالش رشک می‏بردند؛ کوردلانی که با چهره‏های سیاه، اندیشه‏های سیاه، دست‏های سیاه و جامه‏های سیاه، جهل مجسّم تاریخ بودند؛ جهلی که حتی «بوجهل و بولهب» را شگفت‏زده می‏کرد!آن روز، نگاه تاریخ، شاهد غربت امامی بود، که هم‏چون جدش، امام موسی کاظم علیه‏السلام ، تشییع می‏شد؛ امام غریبی که تنهایی‏اش را آسمان، هیچ‏گاه فراموش نخواهد کرد! امام غریبی که تنها فرشتگان الهی، پرستارانِ خلوت رنجوریش بودند!اَلسَّلامُ عَلیْکَ یا وَلیَّ النِّعَم؛ السلام علیکَ یا هادیَ الْاُمَمْ؛ السلام عَلیک یا سَفینَةُ الْحِلْم؛ السلام علیک یا اَبَا الاِمامِ الْمُنْتَظَر؛مولا جان!آدینه همیشه بوی باران دارد آیینه، غبار غم به دامان دارد وا کن کمی از راه تماشا، ای اشک! امروز دلم دوباره، مهمان دارد درود بر تمام تنهایی‏ات، که حتی از دیدن فرزند، محرومت کردند! درود بر غربت دیر آشنایت، که یاد مدینه را در نگاهت زنده می‏کرد! درود بر عطر کلامت، که حضور بهاری‏ات را به سراسر گیتی، بشارت می‏داد! درود بر جهاد فی سبیل‏اللّه‏ تو، که پایانش به «شهادت» ختم شد. مولا جان! دست‏هامان خالی، چشم‏هامان پر از اشک و سینه‏هامان از داغ شهادتت، لبریز است.فانوس به خون نشسته مژه‏هامان را نذر سقاخانه عشق می‏کنیم و پیشانی ارادت به آستان آسمانی‏ات می‏ساییم؛ گوشه چشمی به ما کن، مولا!سردار عاشقعباس محمدیحلقه محاصره، تنگ‏تر و تنگ‏تر می‏شد. حتی دیوارهای خانه‏ات، چشم و گوش دشمنانت شده بود. در جایی که سربازان دشمن، حلقه شده بودند در و دیوار خانه‏ات را؛ جایی که نفس‏هایت را می‏شمردند، ذکرهایت را، پلک زدن‏هایت را، نمازهای طولانی‏ات را، آیات خیس قرآنی که می‏خواندی.بیشتر از هر کس و هر پرنده‏ای، حال پرنده‏های گرفتار را می‏فهمیدی.دنیایت را تنگ‏تر از قفس کرده بودند؛ حتی حرف زدن را با اطرافیانت برایت دشوار کرده بودند.دور تا دورت، سپاه بود و سرباز و تو همچون سرداری، در محاصره این همه سرباز بودی؛ سرداری بی‏سپاه که با هیچ‏کس سر جنگ نداشت، سرداری که هیچ خونی نریخت و هیچ قلعه‏ای را فتح نکرد، با سربازانی که اطرافش بودند. اگر فتحی هم داشت دل‏های عاشقانی بود که بوی حقیقت را از نفس‏هایش فهمیده بودند.سردار فاتح جان‏های بی‏قرار بود؛ سرداری بی‏سپاه، سردار عاشق، سردار بی‏شمشیر، آشنای پرنده‏های در قفس. رودها، مسافر دریای چشم‏هایت شدند، ابرها، شانه‏هایت را می‏پرسیدند. بهارها، رد پایت را می‏جستند تا سبز شوند. نسیم‏ها، آرزوی بوسیدن لب‏هایت را داشتند. ستاره‏ها، در آرزوی مردن بر سقف خانه‏ات، به خواب می‏رفتند و ماه، از آه‏هایت زنده می‏شد.هنوز خاک‏های باران خورده، بوی روزهای دلتنگی ابرهای بی‏قرار دیدنت را می‏دهند.روزهاست که تنهایی، بر تن ورم کرده زمین عرق می‏کند؛ اما تو نیستی تا غربت در سایه بلندت ساعتی تلخی‏ها را فراموش کند.حضور آسمانیخدیجه پنجیگویا واقعه‏ای رخ داده است که بادها این‏گونه پریشانند که رودها این‏قدر بی‏تابانه می‏خروشند، که ابرها ناله‏کنان می‏گریند که زمین این‏قدر احساس غریبی می‏کند!گویا واقعه‏ای رخ داده است که صدای بی‏تابی و ضجه فرشتگان، در آسمان‏ها پیچیده، که اندوه و غم، بر در و دیوارها سایه انداخته، که سامرا سر در گریبان حزن فرو برده!شاید مصیبتی بزرگ، دامن‏گیر خاک شده است.آه، ای یازدهمین ستاره درخشان عشق! روشنان حضورت را از آسمان سامرا مگیر؛ تاریکی، افق‏های پس از تو را تاب نمی‏آورد.سایه مهربانی‏ات را از سر دنیا نگیر؛ دست‏های یتیمی خاک، تا ابد به جست‏وجوی وجود بهارانه‏ات، در به در خواهد شد.اگرچه سخت می‏گذرد برایت، اگرچه لحظه‏هایت سرخند و دلگیر، اگرچه دورت حصاری کشیدند تا فاصله‏ای باشد بین تو و دنیا، اگرچه دست‏های «معتمد»ها، تو را پنهان کردند از چشم‏ها؛ تنها از ترس حقیقت محضی که از خانه تو برخواهد خاست تا عدالت را در زمین فراگیر کند، کسی که پاره تن تو بود و وارث بعد از تو! سایه‏ات را از سرِ زمین مگیر!هر چند دیوارهای فاصله «بنی‏عباس» بلندتر می‏شد، عطر حضور آسمانی تو بیشتر منتشر می‏شد.هر چه دایره محاصره «معتمد»ها تنگ‏تر می‏شد، میدان جاذبه عشق و محبت تو گسترده‏تر می‏شد.تو در احاطه کینه‏ها و نفرت‏ها، در حصار جهل و دشمنی گرفتار بودی و آن‏گاه، با سرانگشت معجزه و غیب، بند از پای گرفتاران می‏گشودی.آه، مولا! ماجرای تو و کودک دلبندت، آتشی انداخته بود به جان کوردلان که می‏پنداشتند می‏توانند حقیقت محتوم جهان را عوض کنند.چه زیبا جان‏ها را به عطر حضور یگانه فرزندت آشنا کردی! چه زیبا فلسفه غیبت و ظهور موعود را بیان کردی؛ جان‏ها هنوز در آتش انتظار موعود شعله‏ورند.و امروز، روز توست؛ روز تشییع غریبانه تو بر بال فرشته‏ها، روز رهایی تو از حصار «معتمد»ها.حجت یازدهمحجت یازدهم نور ولایتْ حَسَنم کینه اهل ستم کرده جَلای وطنم پدر ختم امامان، وصی ختم رُسل ولی امر خدا واقف سرّ و عَلَنم والد حجت ثانی‏عشر و ناصر دین خدا مالک مُلک وجود و ولی مُؤتمنم معتمد زهر خورانیده مرا از ره جور کین‏چنین سوخته بال من و فرسوده تنم سامراء ماتمکدهعسکری از دار فانی دیده بسته گرد ماتم بر رخ مهدی نشسته گشته سامرا دوباره وادی غم بر پدر، صاحب زمان بگرفته ماتم عازم جنت شده با قلب سوزان نزد زهرا و پیمبر گشته مهمان او به دست معتصم گردیده مسموم قلب پاک انورش را کرده مغموم شست و شو داده پسر جسم لطیفش شد به سامرا مکان قبر شریفش تجلی یازدهممحبوبه زارعتجلی یازدهم که بر طلوعی بی‏زوال تکیه دارد، درد را چه عمیق درک کرده است، تبسم قدسی لحظاتش، همه صبر بود و اشک‏های هماره نیمه شب‏هایش، تمام شوق وصال!می‏دید و می‏نگریست که حقارت دنیا، در تغافل مردم، به ارزشی جدال برانگیز تبدیل شده است. رنج می‏برد از این که انسان، آن سوی این هیچستان خاک را جست‏وجو نمی‏کند و به فراتر از خود نمی‏اندیشد!مهربانی محض بود و صبر تمام! زنجیرهای اسارت را بر دست و پای خود تحمل کرد تا مردم، زمین‏گیر نشوند؛ تا جهانی را از اسارت در خاک برهاند.در موضع علم و مناظره، مقتدرانه قد علم کرد تا انسان را از جهالت دست و پاگیر خویش نجات دهد. پایگاه‏های مردمی‏اش، گسترده‏ترین مدرسه‏های خودسازی و جامعه‏پروری بود. اما افسوس که کم بودند آنان که این را فهمیدند!چه غریبانه گذشت!زهد، کمترین محصول درخت ایمان اوست و کرامت، کوتاه‏ترین سایه شاخ و برگ‏های عظمتش. مدینه، از ربیع‏الاول 231 هجری، موازنه حضور او را در خاک دنبال می‏کرد و در جست‏وجوی مجالی برای عرضه حقیقت او به بیکرانه‏ها بود. تا آن‏که سامرا، بلوغ پذیرش او را در خود حس کرد و چیزی نگذشت که امام، به اتفاق پدر بزرگوارش، سکونت در آن دیار را برگزید.اینک امامی 28 ساله، در گوشه سامرا سر بر بالین شهادت می‏گذارد. شش سال است که بار سهمگین ولایت را بر شانه‏های شکوه و استوار خویش حمل می‏کند. نه... نه... نه بر شانه‏های خسته و نه بر دوش زخمی خویش، بلکه این رسالت آسمانی را در ژرفای باور و در اعماق جان خویش، ثبت کرده است.معتمد عباسی، تا لحظه‏ای دیگر، به خواسته بزرگ خود می‏رسد. سال‏های اسارت و غم، سال‏های غم و تنهایی روزهای تنهایی و سکوت... آه، غریبانه گذشت؛ چه معصومانه سپری شد!رفت و فردا را به موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) سپردامام، دل به فردایی سپرده است که موعودش علیه‏السلام ، حقیقت دین را فریاد زند. می‏رود و دنیا را با همه فرازها و نشیب‏هایش، با همه پستی‏ها و بلندی‏هایش به او می‏سپارد. به او می‏سپارد، دردهای نهفته‏ای را که جز در و دیوارهای اتاق کوچکش در سامرا، احدی تاب گفتنش را نداشت.اسارت و سکوت حسنی علیه‏السلام باز هم در قصه حماسی او رقم خورده است. باشد تا خروش و فریاد حسینی‏اش، نصیب فرزندش مهدی(عج) شود.مرثیه‏سرای تو و چشم انتظار فرزند توایممصطفی پورنجاتیاز کودکی‏ات، سجود و سیر و سلوک، به سیمایت نور می‏افشاند و عرفان، رخ‏آرای تو گشته بود. وقتی بر شانه‏های تو، جامه فاخر امامت امت نشست، به حبس کج نهادان، آرزده شدی. پرنده روح تو اما به هیچ میله و قفلی تن نداد؛ که اوج زندان و کنج آن حبس، رخصت خلوت تو بود با معبود؛ «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد».روزها با تشنگی کام تو، با روزه و شب‏ها با ناله و نوای مناجات تو پیوسته، رنگ خدا می‏گرفت. آن رنج‏ها و عسرت‏ها را به صبر و سکوت، به شیوه نیای بزرگت علی علیه‏السلام از سر گذراندی و با حضور گسترده کلامت بر سرزمین‏های شیعیان، دل‏آرامشان شدی. این حضور گرم، از آنِ ارشادگری‏های تو بود.سیره و سریرت تو، به سان کهکشانی از نور و منظومه‏ای از ستارگان شب، مرز پیدا کردن راه بود از بیراهه، و بدعت‏ها و کژی‏ها، با انگشت اشارات تو به سمت صراط، راه می‏نمود. آهسته آهسته، روی در پرده می‏کشاندی تا دلدادگان کوی تشیع را به شیوه مهدی‏ات مأنوس کنی که: آفتاب می‏خواهد روی در نقاب ابر کشد و تا زمانی دور، این‏گونه بتابد.مرثیه‏سرای هجرت توییم و همچنان چشم انتظار رونمایی آفتاب.«ما در انتظار رویت خورشیدیم»پدر روزهای انتظارعباس محمدیهر شب که دلم برای تو تنگ می‏شود، ابرها در فراق، با من گریه می‏کنند. کاش به جای خاک، از کلمه آفریده می‏شدم تا سراپا شعر می‏شدم در ستایش تو!تو، پدر غم‏های شیرین روزهای انتظاری. گاهی نوشتن دشوار است و از تو نوشتن دشوارتر. اشک‏هایم، مرغان دریایی‏اند که ساحل چشمانم را به بوی غربت حرم تو جست‏وجو می‏کنند. اشک‏هایم، کبوترانی‏اند که آرزو دارند گره دخیل‏هایی شوند که به ضریحت بسته شده است.بیست و ششمین بهار که پرپر شدبالش شب‏هایم خیس می‏شود از خیال 26 بهاری که کوتاه‏تر از همه پروازها، گذشت. عمری گذشته است و هنوز جهان نتوانسته از 6 سال امامت مهربانی‏هایت بگوید.هنوز تنگنای روزهای زندان‏های پی در پی تو، گلوی جهان را می‏فشارد.جهان مسموم، هنوز سرفه می‏کند. از روزی که تو مسموم شدی، بادها هر ثانیه سرفه می‏کنند. بوی رفتنت، خبر شهادت داشت. پرنده‏تر از همه ابرها رفتی. رفتی، تا طلوع تو، در آغاز چهاردهمین خورشید بشکند و عطر عدالت، مثل باران‏های بهاری، جهان را فرابگیرد.شش سال امامت در سه ظلمت فراگیرشش سال، خورشید امامتت، بی‏وقفه می‏تابید تا لبخندهایت، جهانی را معطر کنند. اما سه ظلمت فراگیر، حصار آسمان امامتت شده بودند، تا هیچ روزنی، عطر نورانی‏ات را حس نکند؛ سه قفس تنگ که نفس را تنگ می‏کردند، پرندگی‏ات را اسیر کردند. سامره، شش سال زندان پی‏در پی‏ات شد و دیوارهای بسته، خستگی مدامشان را در عبادات مدامت گریه می‏کردند.می‏رود؛ ولی خشنود و نگرانحسین امیریمی‏گفت «زیبایی چهره، جمال برون است و زیبایی عقل، جمال درون» و حالا جمال ظاهرش را بیماری، به یغما برده؛ در حالی‏که 28 بهار، بیشتر از عمرش نمی‏گذرد. می‏رود در حالی که از وصال خشنود است و برای امام خردسال نگران است. خسته از نادانی و پراکندگی امت«نادانی دشمن است» سربازخانه معتمد، قلعه پرستش نادانی است. تن رنجور امام علیه‏السلام چگونه تحمل کند این همه دشمن و نادانی را؟تن امام بیمار است؛ اما نه از زهر معتمد، نه از سختی زندان‏های طولانی مدت؛ بیمار این همه نادانی قوم جور است.کلید معرفت زمانه می‏رود. باب علم نبوت پر می‏گشاید؛ در حالی که خسته است از جهل و حسادت خلیفه و از پراکندگی امت.نامه‏ای که به امام عسکری علیه‏السلام نوشته نشدروح‏اللّه‏ حبیبیانکوچه‏های شهر برایش غم‏بارتر از همیشه بود. با خود می‏گفت: «باز هم با دست خالی به خانه برگردم؟ چگونه در چشمان همسرم بنگرم؟» گرچه شیعیان نیز حال و روزی بهتر از او نداشتند، اما مشکلات اقتصادی، بیش از همه وقت، گریبانش را گرفته بود. چندین بار خواست به امام عسکری علیه‏السلام نامه‏ای بنویسد و درخواست کمک کند؛ اما شرمساری، مانع می‏شد. دقایقی بیش از ورودش به خانه نمی‏گذشت که صدای در را شنید. با خود گفت: باز هم یکی از طلبکارهاست؛ خدا به خیر کند! اما وقتی در را گشود، مردی را دید که کیسه‏ای و نامه‏ای را به وی داد و به سرعت رفت. چشمانش که به یکصد دینار طلای درون کیسه افتاد، شگفتی‏اش بیشتر شد. اما وقتی نامه را گشود و دست‏خط مبارک امام حسن عسکری علیه‏السلام را دید، همه چیز برایش روشن شد؛ «ابوهاشم! هرگاه حاجتی داشتی، خجالت نکش و شرم مکن؛ بلکه آن را از ما طلب نما که ان‏شاءاللّه‏ به خواسته‏ات خواهی رسید».آينه حسناي که خورشيد فلک محو لقاي تو بودماه را روشني از نور ضياي تو بودتويي آن آينه حسن خداوند کريمکه عيان نور الهي زلقاي تو بودمعدن جود و سخايي تو که از فرط کرمدو جهان ريزه‏خور خوان عطاي تو بودولي حق حسن العسکري اي آن که قضامجري امر تو و بنده راي تو بودحجت‏يازدهم نور خداوند جلياي که ايجاد دو عالم ز براي تو بودمن کجا مدح و ثناي تو توانم گفتنکه به قرآن خدا مدح و ثناي تو بودنه همين جاي تو در سامره تنها باشدکه به دلهاي محبان تو جاي تو بودبي‏ولاي تو عبادت زکسي نيست قبولشرط مقبولي طاعات ولاي تو بودنسبت قامت‏سرو تو به طوبي ندهمزآن که طوبي خجل از قد رساي تو بودچه غم از تابش خورشيد قيامت داردآن که در روز جزا زير لواي تو بودهمه شب قرب جوارت زخدا مي‏طلبمکه مرا در سر شوريده هواي تو بوددر جوار تو زحق خواهش جنت نکنمجنت ما به خدا صحن و سراي تو بودديده گريان نشود روز جزا در محشرهر که گريان به جهان بهر عزاي تو بودتو ظهور پسر خويش طلب کن زخداچون که مقبول خداوند دعاي تو بودتا ابد بر تو و اجداد کرام تو درودغير از اين هر چه بگويم نه سزاي تو بود«سيد محمد خسرو نژاد»عالم منوّر است ز انوارعسكرىعالم منوّر است ز انوار عسكرى خورشید و ماه و زهره و پروین و مشترىشاهنشهى كه شمس و قمر از جمال او كسب ضیاء كرده ز انوار داورىمخلوق آسمان و زمین و كُرات را یزدان نموده خلق ز آن نور باهرىآن خسروى كه بر مَلَك و جنّ و آدمى از علم و حلم و جاه و شرف كرده سرورىفرزند مصطفى و علىّ، زاده بتول زینت فزاى مذهب و آئین جعفرىاز بهر او بود همه اشیاء این جهان تخت و نگین و مُلك سلیمان و قیصرىاعجاز انبیاء همه ظاهر بود از آن شاهنشهى كه كرده به اسلام یاورىیوسف كجا به حُسن جمالش رسد كه او خُلق عظیم دارد و حُسن پیمبرىجان ها فداى جاه و جلال تو اى حَسن كان حجّتى كه حجّت قائم بپرورىاین فخر بس كه مهدى موعود از تو است آن كو به پا كند روش دادگسترىبنیاد كفر و ظلم و ستم را به هم زند با بازوى ید اللّه و با تیغ دادگسترىجواد مقدس كربلاییسجده های انتظارسامرا اى شاهد شبهاى منخوشه چین خرمن غمهاى منمرغ دل از خاك تو پر مى‏كشدجام كوچ سرخ را سر مى‏كشداینهمه غم كه دلم را پر نمودقامت خورشید را خم كرده بودگاه رنجور از اسارت مى‏شدمشاهد صدها جسارت مى‏شدمگاه مى‏شد از جفاى ناكسانمى‏شدم همخانه با درّندگانمانده خورشید توانم در شفقنیست در عُمق نگاه من رمقچار ساله كودكم با چشم زارمى‏كشد در سجده هایش انتظاراو پراز احساس درد بى كسى استاشك چشم او پراز دلواپسى استساقى یك جرعه آب زمزم استزخم تشنه بودنم را مرهم استمثل من كه خوانده‏ام او را به برفاطمه خوانده است او را پشت دربر غریبى على مؤمن شدهشاهد جان دادن محسن شدهاو كتاب پر ز درد فاطمه استیوسف صحرا نوردِ فاطمه استانتقام فاطمه در خشم اوستذوالفقار مرتضا در چشم اوستاو بود احیاگر قرآن و حجشیعیان اَلصّبر مِفْتاحُ الْفَرَججواد زمانیآفتاب مهراى آفتاب مهر تو روشنگر وجود در پیشگاه حكم تو ذرات در سجوداى میر عسكرى لقب اى فاطمى نسب آن را كه نیست مهر تو از زندگى چه سودعلمت محیط بر همه ذرات كاینات فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهودتاریخ تابناك حیاتت، گر اندك است بر دفتر مفاخر اسلامیان فزودعیسى دمى و پرتو رأى منیر تو زنگار كفر از دل نصرانیان زدوداین افتخار گشته نصیبت كه از شرفدر خانه تو مصلح كل دیده برگشوداى قبله مراد كه در بركة السّباع شیران به پیش پاى تو آرند سر فرودقربان دیده اى كه به بزم تو فاش دید جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هودقرآن ناطقى تو و قرآن پاك را الحق مفسّرى، ز تو شایسته تر نبوددشمن بدین كلام ستاید ترا كه نیستدر روزگار، چون تو به فضل و كمال و جودشادى به نزد مردم غمدیده نارواست جان ها فداى لعل لبت كاین سخن سرودمدح شما، ز عهده مردم برون بوداى خاندان پاك كه یزدانتان ستوداز نعمت ولاى شما خاندان وحى منّت نهاد بر همگان، خالق و دوداى پورهادى، اى حسن العسكرى ز لطف بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درودمؤیدغروب خورشید یازدهمابوسهل نوبختی نیز چون بسیاری از شیعیان، از بدی حال امام حسن عسکری علیه‏السلام آگاه بود. دیگر تاب نداشت؛ وگرنه به خود اجازه نمی‏داد به خانه امام برود. وارد اتاق که شد، همسر امام، «نرجس خاتون» و «عقید» غلام فداکار حضرت را دید که در گوشه‏ای، ساکت نشسته‏اند. نگاهش که به چهره امام افتاد، بی‏اختیار اشک از چشمانش سرازیر شد. «آه خدایا! آیا این همان حجت تو بر زمین است که به دست سفاکان و ظالمان به این حال و روز درآمده؟ مگر نه اینکه 28 سال بیشتر ندارد؟ آیا تقدیر او هم شهادت در جوانی است؟» نگاه عقید را که دید، فهمید باید خود را کنترل کند. بغض گلوگیر خود را فروخورد و در حالی که شاهد آب شدن شمع وجود امام زمانش بود، زیرلب زمزمه کرد: «اَلا لَعْنَةُ اللّه‏ عَلَی القَومِ الظالمین».پیام‏های کوتاه:* ردپاهای گمشده‏ی ما، مسافران توفانند که پی عطر تو می‏گردند.* هر قدم که به تو نزدیک‏تر می‏شویم، عطر بهشت را بیشتر حس می‏کنیم.* مگر حرمت را بر آسمان هفتم بنا کرده‏اند که این همه ابر بارانی، بر شانه ما می‏گیرند؟*فرسنگ‏ها سنگ را به شوق زیارت حرمت، با بادها می‏دوم و با رودها آواز می‏خوانم؛ شاید در پای تو کبوترانه بمیرم.* شیعه را خاک غم بر سر می‏باید و بازار دل، تا ابد سیاه‏پوش و آسمان دین را باران باران و اشک و اشک!* وقتی امامی می‏رود، نیمه‏ای از عشق امتش را با خود به خاک می‏برد...*شهادت، عشق است. فرزند غایبش را سر سلامت بگویید و باران اشکتان را در بی‏شکیبی انتظار، بهانه سازید!* شهادت امام حسن عسکری، بهار جوشش خون شیعه است در غم غیبت.* مولای غایب غریبم! سرسلامت باد ما را در غم بابای شهیدت پذیرا باش؛ ای غمگین‏ترین شیعه در عصر غیبت!در پایان این مقاله جهت پیوند قلبی با امام حسن عسکری(علیه السلام) زیارتنامه این امام همام را می آوریم.اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مَوْلاىَسلام بر تو اى مولا و سرور منیا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی الْهادِىَ الْمُهْتَدِىَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُاى ابا محمد حسن بن على هادى راه یافته و رحمت خدا و بركاتش نیز بر تو باداَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَلِىَّ اللَّهِ وَابْنَ اَوْلِیآئِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا حُجَّةَ اللَّهِسلام بر تو اى ولى و نماینده خدا و فرزند اولیاء او سلام بر تو اى حجت خداوَابْنَ حُجَجِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا صَفِىَّ اللَّهِ وَابْنَ اَصْفِیآئِهِ اَلسَّلامُو فرزند حجتهاى خدا سلام بر تو اى برگزیده خدا و زاده برگزیدگانش سلامعَلَیْكَ یا خَلیفَةَ اللَّهِ وَابْنَ خُلَفآئِهِ وَاَبا خَلیفَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَبر تو اى جانشین خدا و فرزند جانشینانش و پدر جانشین او سلام بر تو اى فرزندخاتَمِ النَّبِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَاخاتم پیمبران سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء سلام بر تو اىبْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُفرزند امیر مؤ منان سلام بر تو اى فرزند بانوى زنان جهانیان سلامعَلَیْكَ یَا بْنَ الاَْئِمَّةِ الْهادینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ الاَْوْصِیآءِبر تو اى فرزند امامان راهنما سلام بر تو اى فرزند اوصیاىالرّاشِدینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عِصْمَةَ الْمُتَّقینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اِمامَبا رشد و هدایت سلام بر تو اى نگهبان پرهیزكاران سلام بر تو اى پیشواىالْفآئِزینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا رُكْنَ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا فَرَجَرستگاران سلام بر تو اى پایه و ركن اهل ایمان سلام بر تو اى گشایش دهالْمَلْهُوفینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وارِثَ الاَْنْبِیآءِ الْمُنْتَجَبینَ اَلسَّلامُاندوهناكان سلام بر تو اى وارث پیمبران برگزیده سلامعَلَیْكَ یا خازِنَ عِلْمِ وَصِىِّ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا الدّاعىبر تو اى خزینه دار علم وصى رسول خدا سلام بر تو اى دعوت كنندهبِحُكْمِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا النّاطِقُ بِكِتابِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یابه حكم خدا سلام بر تو اى گویاى به كتاب خدا (قرآن ) سلام بر تو اىحُجَّةَ الْحُجَجِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا هادِىَ الاُْمَمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَلِىَّحجت حجتهاى الهى سلام بر تو اى راهنماى ملتها سلام بر تو اى واسطهالنِّعَمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عَیْبَةَ الْعِلْمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا سَفینَةَ الْحِلْمِو سرپرست نعمتها سلام بر تو اى گنجینه دانش سلام بر تو اى كشتى حلم و بردبارىاَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبَا الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ الظّاهِرَةِ لِلْعاقِلِ حُجَّتُهُ وَالثّابِتَةِسلام بر تو اى پدر امام منتظر آنكس كه حجت و نشانه اش براى شخص خردمند آشكار وفِى الْیَقینِ مَعْرِفَتُهُ الْمُحْتَجَبِ عَنْ اَعْیُنِالظّالِمینَ وَالْمُغَیَّبِ عَنْمعرفتش به یقین ثابت و مسلم است آنكه در پرده است از دیده ستمكاران و آن غایب و پنهان ازدَوْلَةِ الْفاسِقینَ وَالْمُعیدِ رَبُّنا بِهِ الاِْسْلامَ جَدیداً بَعْدَ الاِْنْطِماسِحكومت و دولت اهل فسق و عصیان و آنكس كه پروردگار ما بوسیله اش دین اسلام را بصورت تازه و نوى باز گرداند پس از فرسودگىوَالْقُرْآنَ غَضّاً بَعْدَ الاِْنْدِراسِ اَشْهَدُ یامَوْلاىَ اَنَّكَ اَقَمْتَ الصّلوةَو قرآن را تر و تازه باز آرد پس از كهنگى گواهى دهم اى سرور من كه براستى تو برپاداشتى نماز راوَآتَیْتَ الزَّكاةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَدَعَوْتَ اِلىو پرداختى زكات را و امر كردى به معروف و نهى كردى از منكر (كار زشت ) و دعوت كردىسَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَعَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتّىمردم را به راه پروردگارت به فرزانگى و پند نیك و پرستش كردى خدا را از روى اخلاص تااَتیكَ الْیَقینُ اَسْئَلُ اللَّهَ بِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَهُ اَنْ یَتَقَبَّلَ زِیارَتىمرگت فرا رسید از خدا خواهم بدان منزلت و مقامى كه شما در نزد او دارید كه بپذیرد زیارتى را كه منلَكُمْ وَیَشْكُرَ سَعْیى اِلَیْكُمْ وَیَسْتَجیبَ دُعائى بِكُمْ وَیَجْعَلَنى مِنْاز شما كردم و قدردانى كند از سعى و كوششم براى رسیدن به درگاه شماو اجابت كند دعایم را بوسیله شما و قرارم دهداَنْصارِ الْحَقِّ وَاَتْباعِهِ وَاَشْیاعِهِ وَمَوالیهِ وَمُحِبّیهِ وَالسَّلامُ عَلَیْكَاز یاوران حق و پیروان و همراهان و دوستان و دوست دارانش و سلام بر تووَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ پس ببوس ضریحش را و بگذار طرف راست صورت خود را برو رحمت خدا و بركاتشآن پس طرف چپ را گذار و بگو: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِخدایا درود فرست بر آقاى ما محمد و خاندانشوَصَلِّ عَلى الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْهادى اِلى دینِكَ وَالدّاعى اِلىو درود فرست بر حسن بن على آن راهنماى بسوى دین تو و دعوت كننده بسوىسَبیلِكَ عَلَمِ الْهُدى وَمَنارِ التُّقى وَمَعْدِنِ الْحِجى وَماْوَى النُّهىراه تو پرچم هدایت و مشعل تقوى و كان عقل و جایگاه فرزانگى و خردوَغَیْثِ الْوَرى وَسَحابِ الْحِكْمَةِ وَبَحْرِ الْمَوْعِظَةِ وَوارِثِ الاَْئِمَّةِو باران رحمت مردم و ابر (ریزان ) حكمت و دریاى پند و وعظ و وارث امامانوَالشَّهیدِ عَلىَ الاُْمَّةِ الْمَعْصُومِ الْمُهَذَّبِ وَالْفاضِلِ الْمُقَرَّبِو گواه بر امت ، آن معصوم از گناه و پاكیزه و فاضل مقرب درگاهوَالْمُطَهَّرِ مِنَ الرِّجْسِ الَّذى وَرَّثْتَهُ عِلْمَ الْكِتابِ وَاَ لْهَمْتَهُ فَصْلَو پاك از پلیدى ، آن كس كه علم كتاب خود (قرآن ) را به او ارث دادى و طریقه جدا كردن بین حق و باطلالْخِطابِ وَنَصَبْتَهُ عَلَماً لاَِهْلِ قِبْلَتِكَ وَقَرَنْتَ طاعَتَهُ بِطاعَتِكَو داورى آن را به او الهام فرمودى و او را پرچم و نشانه اهل قبله خود قرار دادى مقرون ساختى فرمانبردارى او را به فرمانبردارى خودوَفَرَضْتَ مَوَدَّتَهُ عَلى جَمیعِ خَلیقَتِكَ اَللّهُمَّ فَكَما اَنابَ بِحُسْنِو واجب كردى دوستیش را بر همه آفریدگانت خدایا چنانچه او دل بست باالاِْخْلاصِ فى تَوْحیدِكَ وَاَرْدى مَنْ خاضَ فى تَشْبیهِكَ وَحامىاخلاصى پاك درتوحید تو و محكوم كرد كسى را كه در اندیشه تشبیه تو (به مخلوق ) فرو رفته بود و حمایت كردعَنْ اَهْلِ الاْیمانِ بِكَ فَصَلِّ یا رَبِّ عَلَیْهِ صَلوةً یَلْحَقُ بِها مَحَلَّاز ایمان دارندگان به تو پس درود فرست پروردگارا بر او درودى كه او را به جایگاهالْخاشِعینَ وَیَعْلُو فِى الْجَنَّةِ بِدَرَجَةِ جَدِّهِ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَبَلِّغْهُ مِنّاخشوع كنندگان و فروتنان درگاهت رساند و برساند او را بدرجه جدش خاتم پیمبران و برسان به او از جانب منتَحِیَّةً وَسَلاماً وَآتِنا مِنْ لَدُنْكَ فى مُوالاتِهِ فَضْلاً وَاِحْساناً وَمَغْفِرَةًتحیت و سلامى و بده به ما از نزد خویش در دوستیش برترى و احسان و آمرزشوَرِضْواناً اِنَّكَ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ وَمَنٍّ جَسیمٍ پس نماز زیارت بجا آور و چونو خشنودى خود را كه براستى تو داراى فضلى بزرگ و نعمتى گرانمایه هستى فارغ شدى بگو: یا دآئِمُ یا دَیْمُومُ یا حَىُّ یا قَیُّومُ یا كاشِفَ الْكَرْبِاى همیشگى و اى پاینده و اى زنده اى همیشه پابرجا اى برطرف كن گرفتارىوَالْهَمِّ وَیا فارِجَ الْغَمِّ وَیا باعِثَ الرُّسُلِ وَیا صادِقَ الْوَعْدِ وَیا حَىُّو اندوه و اى زداینده غم و غصه اى برانگیزنده رسولان و اى راست وعده و اى زنده اى كهلا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِحَبیبِكَ مُحَمَّدٍ وَوَصِیِّهِ عَلِی ابْنِ عَمِّهِمعبودى جز تو نیست توسل جویم بدرگاه تو بوسیله حبیبت محمد و وصیّش على عموزادهوَصِهْرِهِ عَلَى ابْنَتِهِ الَّذى خَتَمْتَ بِهِمَا الشَّرایِعَ وَفَتَحْتَ بِهِمَاو شوهر دخترش آن دو بزرگوارى كه پایان دادى به آن دو مذاهب را و گشودى به آن دوالتَّاْویلَ وَالطَّلایِعَ فَصَلِّ عَلَیْهِما صَلوةً یَشْهَدُ بِهَا الاَْوَّلُونَتاءویل و رازهاى سربسته قرآن را پس درود فرست بر آن دو درودى كه گواهى دهند بدان پیشینیانوَالاْخِرُونَ وَیَنْجُوبِهَا الاَْوْلِیآءُ وَالصّالِحُونَ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِفاطِمَةَو پسینیان و نجات یابند به آن دوستان تو و شایستگان درگاهت و توسل جویم بدرگاهت بوسیله فاطمهالزَّهْرآءِ والِدَةِ الاَْئِمَّةِ الْمَهْدِیّینَ وَسَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ الْمُشَفَّعَةِزهراء مادر امامان راه یافته و بانوى زنان جهانیان آنكه شفاعتشفى شیعَةِاَوْلادِهَا الطَّیِّبینَ فَصَلِّ عَلَیْها صَلوةً دآئِمَةً اَبَدَ الاْبِدینَپذیرفته است درباره شیعیان فرزندان پاكش درود فرست بر او درودى همیشگى و جاویدان و تا برپا استوَدَهْرَ الدّاهِرینَ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِالْحَسَنِ الرَّضِىِّ الطّاهِرِالزَّكِىِّروزگار و توسل جویم بدرگاهت بوسیله حسن مجتبى آن امام پاك پاكیزهوَالْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الْمَرْضِىِّ الْبَرِّ التَّقِىِّ سَیِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِو حسین مظلوم آن امام پسندیده و نیكوكار با تقوى دو آقاى جوانان اهل بهشتالاِْمامَیْنِ الْخَیِّرَیْنِ الطَّیِّبَیْنِ التَّقِیَّیْنِ النَّقِیَّیْنِ الطّاهِرَیْنِ الشَّهیدَیْنِآن دو امام برگزیده پاكیزه با تقواى بى عیب و پاك و آن دو شهیدالْمَظْلُومَیْنِ الْمَقْتُولَیْنِ فَصَلِّ عَلَیْهِما ما طَلَعَتْ شَمْسٌ وَما غَرَبَتْمظلوم كشته (راه حق ) پس درود فرست بر آن دو تا هرگاه كه (جهانى برپا است و) سر زند و غروب كند خورشیدىصَلوةً مُتَوالِیَةً مُتَتالِیَةً وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِعَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِدرودى پشت سر هم و پى درپى و توسل جویم بدرگاهت به على بن الحسینسَیِّدِالْعابِدینَ الْمَحْجُوبِ مِنْ خَوْفِ الظّالِمینَ وَبِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیآقاى عبادت كنندگان و مستور از ترس ستمكاران و به محمد بن علىالْباقِرِ الطّاهِرِ النُّورِ الزّاهِرِ الاِْمامَیْنِ السَّیِّدَیْنِ مِفْتاحَىِ الْبَرَكاتِباقر آن امام پاك و آن روشنى تابناك آن دو امام بزرگ كلید هر بركتوَمِصْباحَىِ الظُّلُماتِ فَصَلِّ عَلَیْهِما ما سَرى لَیْلٌ وَما اَضآءَ نَهارٌو چراغ هر تاریكى و ظلمت درود فرست بر آنها تا بگذرد شبى و بتابد روزىصَلوةً تَغْدُو وَتَرُوحُ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ عَنِدرودى در بامداد و پسین و توسل جویم بدرگاهت بوسیله جعفر بن محمد آن راستگوى از طرفاللَّهِ وَالنّاطِقِ فى عِلْمِ اللَّهِ وَبِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْعَبْدِ الصّالِحِ فى نَفْسِهِخدا و گویاى دانش خدا و به موسى بن جعفر آن بنده اى كه خودبخود شایسته و صالح بودوَالْوَصِىِّ النّاصِحِ الاِْمامَیْنِ الْهادِیَیْنِ الْمَهْدِیَّیْنِ الْوافِیَیْنِ الْكافِیَیْنِو آن وصى خیرخواه كه هر دوى آنها دو امام راهنماى راه یافته و وافى و كافى بودندمنابع: ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 15ماهنامه اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 48ماهنامه اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 83ماهنامه اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 95ماهنامه پاسدار اسلامموسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت(علیهم السلام)مفاتیح الجنان
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 475]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن