تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833001784
در سوگ خورشید یازدهم
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
در سوگ خورشید یازدهم تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون دل نوشته ها و مراثی در سوگ شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام)عشق، غربت، شهادتسیدعلیاصغر موسویدریا به دریا، موج غم از سینه خالی میکنم صحرا به صحرا با غمت، آشفته حالی میکنم با نغمههای نوحهگر، همرنگ باران میشوم یاد از نگاه عاشقت، یاد از زلالی میکنم! تا بشنوم یک پاسخی، از داغ بیپایان تو هر جمله از بغض گلویم را، سئوالی میکنم آه، ای تمام تنهایی! ای تمام غربت! آیا کسی از ژرفای غریبیات آگاه شد؟ آیا کسی غریبانههای اندوهت را شناخت؟آیا کسی پی به راز نگاهت برد؛ آن گاه که عطر حضورت را فوج فوج دشمن، در میان گرفته بود و چون گل، در احاطه چشمانی خوارتر از خار، درس مهر و عاطفه، به آسمان و زمین میآموختی؟انگار، آستان کبریایی خانهات، دانشگاه احساس فرشتگان بود؛ فرشتگانی که عاشق شدن را از تو آموختند و با تو، عشق الهی را تجربه کردند؛ عشقی که تو را در حصار تنهایی ـ دور از وطن و تحت نظر ـ قرار داده بود، عشقی که تمام موجودات را وادار میکرد، تا به ارتفاع نگاهت سجده، و ژرفای شکوهت را در عرش، جستجو کنند.مولای من! اگر آفتاب میدرخشد، به نام توست! اگر ماه میدمد، به احترام توست!اگر گل میخندد، اگر آبشار میرقصد و اگر پرنده میخواند، به خاطر تو و عشق آسمانی توست که جلوه جاودانی حیات را به تماشا گذاشته است!... آن روز، تن رنجوری که داغ غربت بر دل، خستگیهایش را پشت سر میگذاشت، در بهار جوانی، به تجربه خزان نشست و همسایگی عرش را برگزید؛ مردی که کوردلان «بنی عباس»، به آفتاب جمالش رشک میبردند؛ کوردلانی که با چهرههای سیاه، اندیشههای سیاه، دستهای سیاه و جامههای سیاه، جهل مجسّم تاریخ بودند؛ جهلی که حتی «بوجهل و بولهب» را شگفتزده میکرد!آن روز، نگاه تاریخ، شاهد غربت امامی بود، که همچون جدش، امام موسی کاظم علیهالسلام ، تشییع میشد؛ امام غریبی که تنهاییاش را آسمان، هیچگاه فراموش نخواهد کرد! امام غریبی که تنها فرشتگان الهی، پرستارانِ خلوت رنجوریش بودند!اَلسَّلامُ عَلیْکَ یا وَلیَّ النِّعَم؛ السلام علیکَ یا هادیَ الْاُمَمْ؛ السلام عَلیک یا سَفینَةُ الْحِلْم؛ السلام علیک یا اَبَا الاِمامِ الْمُنْتَظَر؛مولا جان!آدینه همیشه بوی باران دارد آیینه، غبار غم به دامان دارد وا کن کمی از راه تماشا، ای اشک! امروز دلم دوباره، مهمان دارد درود بر تمام تنهاییات، که حتی از دیدن فرزند، محرومت کردند! درود بر غربت دیر آشنایت، که یاد مدینه را در نگاهت زنده میکرد! درود بر عطر کلامت، که حضور بهاریات را به سراسر گیتی، بشارت میداد! درود بر جهاد فی سبیلاللّه تو، که پایانش به «شهادت» ختم شد. مولا جان! دستهامان خالی، چشمهامان پر از اشک و سینههامان از داغ شهادتت، لبریز است.فانوس به خون نشسته مژههامان را نذر سقاخانه عشق میکنیم و پیشانی ارادت به آستان آسمانیات میساییم؛ گوشه چشمی به ما کن، مولا!سردار عاشقعباس محمدیحلقه محاصره، تنگتر و تنگتر میشد. حتی دیوارهای خانهات، چشم و گوش دشمنانت شده بود. در جایی که سربازان دشمن، حلقه شده بودند در و دیوار خانهات را؛ جایی که نفسهایت را میشمردند، ذکرهایت را، پلک زدنهایت را، نمازهای طولانیات را، آیات خیس قرآنی که میخواندی.بیشتر از هر کس و هر پرندهای، حال پرندههای گرفتار را میفهمیدی.دنیایت را تنگتر از قفس کرده بودند؛ حتی حرف زدن را با اطرافیانت برایت دشوار کرده بودند.دور تا دورت، سپاه بود و سرباز و تو همچون سرداری، در محاصره این همه سرباز بودی؛ سرداری بیسپاه که با هیچکس سر جنگ نداشت، سرداری که هیچ خونی نریخت و هیچ قلعهای را فتح نکرد، با سربازانی که اطرافش بودند. اگر فتحی هم داشت دلهای عاشقانی بود که بوی حقیقت را از نفسهایش فهمیده بودند.سردار فاتح جانهای بیقرار بود؛ سرداری بیسپاه، سردار عاشق، سردار بیشمشیر، آشنای پرندههای در قفس. رودها، مسافر دریای چشمهایت شدند، ابرها، شانههایت را میپرسیدند. بهارها، رد پایت را میجستند تا سبز شوند. نسیمها، آرزوی بوسیدن لبهایت را داشتند. ستارهها، در آرزوی مردن بر سقف خانهات، به خواب میرفتند و ماه، از آههایت زنده میشد.هنوز خاکهای باران خورده، بوی روزهای دلتنگی ابرهای بیقرار دیدنت را میدهند.روزهاست که تنهایی، بر تن ورم کرده زمین عرق میکند؛ اما تو نیستی تا غربت در سایه بلندت ساعتی تلخیها را فراموش کند.حضور آسمانیخدیجه پنجیگویا واقعهای رخ داده است که بادها اینگونه پریشانند که رودها اینقدر بیتابانه میخروشند، که ابرها نالهکنان میگریند که زمین اینقدر احساس غریبی میکند!گویا واقعهای رخ داده است که صدای بیتابی و ضجه فرشتگان، در آسمانها پیچیده، که اندوه و غم، بر در و دیوارها سایه انداخته، که سامرا سر در گریبان حزن فرو برده!شاید مصیبتی بزرگ، دامنگیر خاک شده است.آه، ای یازدهمین ستاره درخشان عشق! روشنان حضورت را از آسمان سامرا مگیر؛ تاریکی، افقهای پس از تو را تاب نمیآورد.سایه مهربانیات را از سر دنیا نگیر؛ دستهای یتیمی خاک، تا ابد به جستوجوی وجود بهارانهات، در به در خواهد شد.اگرچه سخت میگذرد برایت، اگرچه لحظههایت سرخند و دلگیر، اگرچه دورت حصاری کشیدند تا فاصلهای باشد بین تو و دنیا، اگرچه دستهای «معتمد»ها، تو را پنهان کردند از چشمها؛ تنها از ترس حقیقت محضی که از خانه تو برخواهد خاست تا عدالت را در زمین فراگیر کند، کسی که پاره تن تو بود و وارث بعد از تو! سایهات را از سرِ زمین مگیر!هر چند دیوارهای فاصله «بنیعباس» بلندتر میشد، عطر حضور آسمانی تو بیشتر منتشر میشد.هر چه دایره محاصره «معتمد»ها تنگتر میشد، میدان جاذبه عشق و محبت تو گستردهتر میشد.تو در احاطه کینهها و نفرتها، در حصار جهل و دشمنی گرفتار بودی و آنگاه، با سرانگشت معجزه و غیب، بند از پای گرفتاران میگشودی.آه، مولا! ماجرای تو و کودک دلبندت، آتشی انداخته بود به جان کوردلان که میپنداشتند میتوانند حقیقت محتوم جهان را عوض کنند.چه زیبا جانها را به عطر حضور یگانه فرزندت آشنا کردی! چه زیبا فلسفه غیبت و ظهور موعود را بیان کردی؛ جانها هنوز در آتش انتظار موعود شعلهورند.و امروز، روز توست؛ روز تشییع غریبانه تو بر بال فرشتهها، روز رهایی تو از حصار «معتمد»ها.حجت یازدهمحجت یازدهم نور ولایتْ حَسَنم کینه اهل ستم کرده جَلای وطنم پدر ختم امامان، وصی ختم رُسل ولی امر خدا واقف سرّ و عَلَنم والد حجت ثانیعشر و ناصر دین خدا مالک مُلک وجود و ولی مُؤتمنم معتمد زهر خورانیده مرا از ره جور کینچنین سوخته بال من و فرسوده تنم سامراء ماتمکدهعسکری از دار فانی دیده بسته گرد ماتم بر رخ مهدی نشسته گشته سامرا دوباره وادی غم بر پدر، صاحب زمان بگرفته ماتم عازم جنت شده با قلب سوزان نزد زهرا و پیمبر گشته مهمان او به دست معتصم گردیده مسموم قلب پاک انورش را کرده مغموم شست و شو داده پسر جسم لطیفش شد به سامرا مکان قبر شریفش تجلی یازدهممحبوبه زارعتجلی یازدهم که بر طلوعی بیزوال تکیه دارد، درد را چه عمیق درک کرده است، تبسم قدسی لحظاتش، همه صبر بود و اشکهای هماره نیمه شبهایش، تمام شوق وصال!میدید و مینگریست که حقارت دنیا، در تغافل مردم، به ارزشی جدال برانگیز تبدیل شده است. رنج میبرد از این که انسان، آن سوی این هیچستان خاک را جستوجو نمیکند و به فراتر از خود نمیاندیشد!مهربانی محض بود و صبر تمام! زنجیرهای اسارت را بر دست و پای خود تحمل کرد تا مردم، زمینگیر نشوند؛ تا جهانی را از اسارت در خاک برهاند.در موضع علم و مناظره، مقتدرانه قد علم کرد تا انسان را از جهالت دست و پاگیر خویش نجات دهد. پایگاههای مردمیاش، گستردهترین مدرسههای خودسازی و جامعهپروری بود. اما افسوس که کم بودند آنان که این را فهمیدند!چه غریبانه گذشت!زهد، کمترین محصول درخت ایمان اوست و کرامت، کوتاهترین سایه شاخ و برگهای عظمتش. مدینه، از ربیعالاول 231 هجری، موازنه حضور او را در خاک دنبال میکرد و در جستوجوی مجالی برای عرضه حقیقت او به بیکرانهها بود. تا آنکه سامرا، بلوغ پذیرش او را در خود حس کرد و چیزی نگذشت که امام، به اتفاق پدر بزرگوارش، سکونت در آن دیار را برگزید.اینک امامی 28 ساله، در گوشه سامرا سر بر بالین شهادت میگذارد. شش سال است که بار سهمگین ولایت را بر شانههای شکوه و استوار خویش حمل میکند. نه... نه... نه بر شانههای خسته و نه بر دوش زخمی خویش، بلکه این رسالت آسمانی را در ژرفای باور و در اعماق جان خویش، ثبت کرده است.معتمد عباسی، تا لحظهای دیگر، به خواسته بزرگ خود میرسد. سالهای اسارت و غم، سالهای غم و تنهایی روزهای تنهایی و سکوت... آه، غریبانه گذشت؛ چه معصومانه سپری شد!رفت و فردا را به موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) سپردامام، دل به فردایی سپرده است که موعودش علیهالسلام ، حقیقت دین را فریاد زند. میرود و دنیا را با همه فرازها و نشیبهایش، با همه پستیها و بلندیهایش به او میسپارد. به او میسپارد، دردهای نهفتهای را که جز در و دیوارهای اتاق کوچکش در سامرا، احدی تاب گفتنش را نداشت.اسارت و سکوت حسنی علیهالسلام باز هم در قصه حماسی او رقم خورده است. باشد تا خروش و فریاد حسینیاش، نصیب فرزندش مهدی(عج) شود.مرثیهسرای تو و چشم انتظار فرزند توایممصطفی پورنجاتیاز کودکیات، سجود و سیر و سلوک، به سیمایت نور میافشاند و عرفان، رخآرای تو گشته بود. وقتی بر شانههای تو، جامه فاخر امامت امت نشست، به حبس کج نهادان، آرزده شدی. پرنده روح تو اما به هیچ میله و قفلی تن نداد؛ که اوج زندان و کنج آن حبس، رخصت خلوت تو بود با معبود؛ «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد».روزها با تشنگی کام تو، با روزه و شبها با ناله و نوای مناجات تو پیوسته، رنگ خدا میگرفت. آن رنجها و عسرتها را به صبر و سکوت، به شیوه نیای بزرگت علی علیهالسلام از سر گذراندی و با حضور گسترده کلامت بر سرزمینهای شیعیان، دلآرامشان شدی. این حضور گرم، از آنِ ارشادگریهای تو بود.سیره و سریرت تو، به سان کهکشانی از نور و منظومهای از ستارگان شب، مرز پیدا کردن راه بود از بیراهه، و بدعتها و کژیها، با انگشت اشارات تو به سمت صراط، راه مینمود. آهسته آهسته، روی در پرده میکشاندی تا دلدادگان کوی تشیع را به شیوه مهدیات مأنوس کنی که: آفتاب میخواهد روی در نقاب ابر کشد و تا زمانی دور، اینگونه بتابد.مرثیهسرای هجرت توییم و همچنان چشم انتظار رونمایی آفتاب.«ما در انتظار رویت خورشیدیم»پدر روزهای انتظارعباس محمدیهر شب که دلم برای تو تنگ میشود، ابرها در فراق، با من گریه میکنند. کاش به جای خاک، از کلمه آفریده میشدم تا سراپا شعر میشدم در ستایش تو!تو، پدر غمهای شیرین روزهای انتظاری. گاهی نوشتن دشوار است و از تو نوشتن دشوارتر. اشکهایم، مرغان دریاییاند که ساحل چشمانم را به بوی غربت حرم تو جستوجو میکنند. اشکهایم، کبوترانیاند که آرزو دارند گره دخیلهایی شوند که به ضریحت بسته شده است.بیست و ششمین بهار که پرپر شدبالش شبهایم خیس میشود از خیال 26 بهاری که کوتاهتر از همه پروازها، گذشت. عمری گذشته است و هنوز جهان نتوانسته از 6 سال امامت مهربانیهایت بگوید.هنوز تنگنای روزهای زندانهای پی در پی تو، گلوی جهان را میفشارد.جهان مسموم، هنوز سرفه میکند. از روزی که تو مسموم شدی، بادها هر ثانیه سرفه میکنند. بوی رفتنت، خبر شهادت داشت. پرندهتر از همه ابرها رفتی. رفتی، تا طلوع تو، در آغاز چهاردهمین خورشید بشکند و عطر عدالت، مثل بارانهای بهاری، جهان را فرابگیرد.شش سال امامت در سه ظلمت فراگیرشش سال، خورشید امامتت، بیوقفه میتابید تا لبخندهایت، جهانی را معطر کنند. اما سه ظلمت فراگیر، حصار آسمان امامتت شده بودند، تا هیچ روزنی، عطر نورانیات را حس نکند؛ سه قفس تنگ که نفس را تنگ میکردند، پرندگیات را اسیر کردند. سامره، شش سال زندان پیدر پیات شد و دیوارهای بسته، خستگی مدامشان را در عبادات مدامت گریه میکردند.میرود؛ ولی خشنود و نگرانحسین امیریمیگفت «زیبایی چهره، جمال برون است و زیبایی عقل، جمال درون» و حالا جمال ظاهرش را بیماری، به یغما برده؛ در حالیکه 28 بهار، بیشتر از عمرش نمیگذرد. میرود در حالی که از وصال خشنود است و برای امام خردسال نگران است. خسته از نادانی و پراکندگی امت«نادانی دشمن است» سربازخانه معتمد، قلعه پرستش نادانی است. تن رنجور امام علیهالسلام چگونه تحمل کند این همه دشمن و نادانی را؟تن امام بیمار است؛ اما نه از زهر معتمد، نه از سختی زندانهای طولانی مدت؛ بیمار این همه نادانی قوم جور است.کلید معرفت زمانه میرود. باب علم نبوت پر میگشاید؛ در حالی که خسته است از جهل و حسادت خلیفه و از پراکندگی امت.نامهای که به امام عسکری علیهالسلام نوشته نشدروحاللّه حبیبیانکوچههای شهر برایش غمبارتر از همیشه بود. با خود میگفت: «باز هم با دست خالی به خانه برگردم؟ چگونه در چشمان همسرم بنگرم؟» گرچه شیعیان نیز حال و روزی بهتر از او نداشتند، اما مشکلات اقتصادی، بیش از همه وقت، گریبانش را گرفته بود. چندین بار خواست به امام عسکری علیهالسلام نامهای بنویسد و درخواست کمک کند؛ اما شرمساری، مانع میشد. دقایقی بیش از ورودش به خانه نمیگذشت که صدای در را شنید. با خود گفت: باز هم یکی از طلبکارهاست؛ خدا به خیر کند! اما وقتی در را گشود، مردی را دید که کیسهای و نامهای را به وی داد و به سرعت رفت. چشمانش که به یکصد دینار طلای درون کیسه افتاد، شگفتیاش بیشتر شد. اما وقتی نامه را گشود و دستخط مبارک امام حسن عسکری علیهالسلام را دید، همه چیز برایش روشن شد؛ «ابوهاشم! هرگاه حاجتی داشتی، خجالت نکش و شرم مکن؛ بلکه آن را از ما طلب نما که انشاءاللّه به خواستهات خواهی رسید».آينه حسناي که خورشيد فلک محو لقاي تو بودماه را روشني از نور ضياي تو بودتويي آن آينه حسن خداوند کريمکه عيان نور الهي زلقاي تو بودمعدن جود و سخايي تو که از فرط کرمدو جهان ريزهخور خوان عطاي تو بودولي حق حسن العسکري اي آن که قضامجري امر تو و بنده راي تو بودحجتيازدهم نور خداوند جلياي که ايجاد دو عالم ز براي تو بودمن کجا مدح و ثناي تو توانم گفتنکه به قرآن خدا مدح و ثناي تو بودنه همين جاي تو در سامره تنها باشدکه به دلهاي محبان تو جاي تو بودبيولاي تو عبادت زکسي نيست قبولشرط مقبولي طاعات ولاي تو بودنسبت قامتسرو تو به طوبي ندهمزآن که طوبي خجل از قد رساي تو بودچه غم از تابش خورشيد قيامت داردآن که در روز جزا زير لواي تو بودهمه شب قرب جوارت زخدا ميطلبمکه مرا در سر شوريده هواي تو بوددر جوار تو زحق خواهش جنت نکنمجنت ما به خدا صحن و سراي تو بودديده گريان نشود روز جزا در محشرهر که گريان به جهان بهر عزاي تو بودتو ظهور پسر خويش طلب کن زخداچون که مقبول خداوند دعاي تو بودتا ابد بر تو و اجداد کرام تو درودغير از اين هر چه بگويم نه سزاي تو بود«سيد محمد خسرو نژاد»عالم منوّر است ز انوارعسكرىعالم منوّر است ز انوار عسكرى خورشید و ماه و زهره و پروین و مشترىشاهنشهى كه شمس و قمر از جمال او كسب ضیاء كرده ز انوار داورىمخلوق آسمان و زمین و كُرات را یزدان نموده خلق ز آن نور باهرىآن خسروى كه بر مَلَك و جنّ و آدمى از علم و حلم و جاه و شرف كرده سرورىفرزند مصطفى و علىّ، زاده بتول زینت فزاى مذهب و آئین جعفرىاز بهر او بود همه اشیاء این جهان تخت و نگین و مُلك سلیمان و قیصرىاعجاز انبیاء همه ظاهر بود از آن شاهنشهى كه كرده به اسلام یاورىیوسف كجا به حُسن جمالش رسد كه او خُلق عظیم دارد و حُسن پیمبرىجان ها فداى جاه و جلال تو اى حَسن كان حجّتى كه حجّت قائم بپرورىاین فخر بس كه مهدى موعود از تو است آن كو به پا كند روش دادگسترىبنیاد كفر و ظلم و ستم را به هم زند با بازوى ید اللّه و با تیغ دادگسترىجواد مقدس كربلاییسجده های انتظارسامرا اى شاهد شبهاى منخوشه چین خرمن غمهاى منمرغ دل از خاك تو پر مىكشدجام كوچ سرخ را سر مىكشداینهمه غم كه دلم را پر نمودقامت خورشید را خم كرده بودگاه رنجور از اسارت مىشدمشاهد صدها جسارت مىشدمگاه مىشد از جفاى ناكسانمىشدم همخانه با درّندگانمانده خورشید توانم در شفقنیست در عُمق نگاه من رمقچار ساله كودكم با چشم زارمىكشد در سجده هایش انتظاراو پراز احساس درد بى كسى استاشك چشم او پراز دلواپسى استساقى یك جرعه آب زمزم استزخم تشنه بودنم را مرهم استمثل من كه خواندهام او را به برفاطمه خوانده است او را پشت دربر غریبى على مؤمن شدهشاهد جان دادن محسن شدهاو كتاب پر ز درد فاطمه استیوسف صحرا نوردِ فاطمه استانتقام فاطمه در خشم اوستذوالفقار مرتضا در چشم اوستاو بود احیاگر قرآن و حجشیعیان اَلصّبر مِفْتاحُ الْفَرَججواد زمانیآفتاب مهراى آفتاب مهر تو روشنگر وجود در پیشگاه حكم تو ذرات در سجوداى میر عسكرى لقب اى فاطمى نسب آن را كه نیست مهر تو از زندگى چه سودعلمت محیط بر همه ذرات كاینات فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهودتاریخ تابناك حیاتت، گر اندك است بر دفتر مفاخر اسلامیان فزودعیسى دمى و پرتو رأى منیر تو زنگار كفر از دل نصرانیان زدوداین افتخار گشته نصیبت كه از شرفدر خانه تو مصلح كل دیده برگشوداى قبله مراد كه در بركة السّباع شیران به پیش پاى تو آرند سر فرودقربان دیده اى كه به بزم تو فاش دید جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هودقرآن ناطقى تو و قرآن پاك را الحق مفسّرى، ز تو شایسته تر نبوددشمن بدین كلام ستاید ترا كه نیستدر روزگار، چون تو به فضل و كمال و جودشادى به نزد مردم غمدیده نارواست جان ها فداى لعل لبت كاین سخن سرودمدح شما، ز عهده مردم برون بوداى خاندان پاك كه یزدانتان ستوداز نعمت ولاى شما خاندان وحى منّت نهاد بر همگان، خالق و دوداى پورهادى، اى حسن العسكرى ز لطف بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درودمؤیدغروب خورشید یازدهمابوسهل نوبختی نیز چون بسیاری از شیعیان، از بدی حال امام حسن عسکری علیهالسلام آگاه بود. دیگر تاب نداشت؛ وگرنه به خود اجازه نمیداد به خانه امام برود. وارد اتاق که شد، همسر امام، «نرجس خاتون» و «عقید» غلام فداکار حضرت را دید که در گوشهای، ساکت نشستهاند. نگاهش که به چهره امام افتاد، بیاختیار اشک از چشمانش سرازیر شد. «آه خدایا! آیا این همان حجت تو بر زمین است که به دست سفاکان و ظالمان به این حال و روز درآمده؟ مگر نه اینکه 28 سال بیشتر ندارد؟ آیا تقدیر او هم شهادت در جوانی است؟» نگاه عقید را که دید، فهمید باید خود را کنترل کند. بغض گلوگیر خود را فروخورد و در حالی که شاهد آب شدن شمع وجود امام زمانش بود، زیرلب زمزمه کرد: «اَلا لَعْنَةُ اللّه عَلَی القَومِ الظالمین».پیامهای کوتاه:* ردپاهای گمشدهی ما، مسافران توفانند که پی عطر تو میگردند.* هر قدم که به تو نزدیکتر میشویم، عطر بهشت را بیشتر حس میکنیم.* مگر حرمت را بر آسمان هفتم بنا کردهاند که این همه ابر بارانی، بر شانه ما میگیرند؟*فرسنگها سنگ را به شوق زیارت حرمت، با بادها میدوم و با رودها آواز میخوانم؛ شاید در پای تو کبوترانه بمیرم.* شیعه را خاک غم بر سر میباید و بازار دل، تا ابد سیاهپوش و آسمان دین را باران باران و اشک و اشک!* وقتی امامی میرود، نیمهای از عشق امتش را با خود به خاک میبرد...*شهادت، عشق است. فرزند غایبش را سر سلامت بگویید و باران اشکتان را در بیشکیبی انتظار، بهانه سازید!* شهادت امام حسن عسکری، بهار جوشش خون شیعه است در غم غیبت.* مولای غایب غریبم! سرسلامت باد ما را در غم بابای شهیدت پذیرا باش؛ ای غمگینترین شیعه در عصر غیبت!در پایان این مقاله جهت پیوند قلبی با امام حسن عسکری(علیه السلام) زیارتنامه این امام همام را می آوریم.اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مَوْلاىَسلام بر تو اى مولا و سرور منیا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی الْهادِىَ الْمُهْتَدِىَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُاى ابا محمد حسن بن على هادى راه یافته و رحمت خدا و بركاتش نیز بر تو باداَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَلِىَّ اللَّهِ وَابْنَ اَوْلِیآئِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا حُجَّةَ اللَّهِسلام بر تو اى ولى و نماینده خدا و فرزند اولیاء او سلام بر تو اى حجت خداوَابْنَ حُجَجِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا صَفِىَّ اللَّهِ وَابْنَ اَصْفِیآئِهِ اَلسَّلامُو فرزند حجتهاى خدا سلام بر تو اى برگزیده خدا و زاده برگزیدگانش سلامعَلَیْكَ یا خَلیفَةَ اللَّهِ وَابْنَ خُلَفآئِهِ وَاَبا خَلیفَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَبر تو اى جانشین خدا و فرزند جانشینانش و پدر جانشین او سلام بر تو اى فرزندخاتَمِ النَّبِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَاخاتم پیمبران سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء سلام بر تو اىبْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُفرزند امیر مؤ منان سلام بر تو اى فرزند بانوى زنان جهانیان سلامعَلَیْكَ یَا بْنَ الاَْئِمَّةِ الْهادینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ الاَْوْصِیآءِبر تو اى فرزند امامان راهنما سلام بر تو اى فرزند اوصیاىالرّاشِدینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عِصْمَةَ الْمُتَّقینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اِمامَبا رشد و هدایت سلام بر تو اى نگهبان پرهیزكاران سلام بر تو اى پیشواىالْفآئِزینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا رُكْنَ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا فَرَجَرستگاران سلام بر تو اى پایه و ركن اهل ایمان سلام بر تو اى گشایش دهالْمَلْهُوفینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وارِثَ الاَْنْبِیآءِ الْمُنْتَجَبینَ اَلسَّلامُاندوهناكان سلام بر تو اى وارث پیمبران برگزیده سلامعَلَیْكَ یا خازِنَ عِلْمِ وَصِىِّ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا الدّاعىبر تو اى خزینه دار علم وصى رسول خدا سلام بر تو اى دعوت كنندهبِحُكْمِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا النّاطِقُ بِكِتابِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یابه حكم خدا سلام بر تو اى گویاى به كتاب خدا (قرآن ) سلام بر تو اىحُجَّةَ الْحُجَجِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا هادِىَ الاُْمَمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَلِىَّحجت حجتهاى الهى سلام بر تو اى راهنماى ملتها سلام بر تو اى واسطهالنِّعَمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عَیْبَةَ الْعِلْمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا سَفینَةَ الْحِلْمِو سرپرست نعمتها سلام بر تو اى گنجینه دانش سلام بر تو اى كشتى حلم و بردبارىاَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبَا الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ الظّاهِرَةِ لِلْعاقِلِ حُجَّتُهُ وَالثّابِتَةِسلام بر تو اى پدر امام منتظر آنكس كه حجت و نشانه اش براى شخص خردمند آشكار وفِى الْیَقینِ مَعْرِفَتُهُ الْمُحْتَجَبِ عَنْ اَعْیُنِالظّالِمینَ وَالْمُغَیَّبِ عَنْمعرفتش به یقین ثابت و مسلم است آنكه در پرده است از دیده ستمكاران و آن غایب و پنهان ازدَوْلَةِ الْفاسِقینَ وَالْمُعیدِ رَبُّنا بِهِ الاِْسْلامَ جَدیداً بَعْدَ الاِْنْطِماسِحكومت و دولت اهل فسق و عصیان و آنكس كه پروردگار ما بوسیله اش دین اسلام را بصورت تازه و نوى باز گرداند پس از فرسودگىوَالْقُرْآنَ غَضّاً بَعْدَ الاِْنْدِراسِ اَشْهَدُ یامَوْلاىَ اَنَّكَ اَقَمْتَ الصّلوةَو قرآن را تر و تازه باز آرد پس از كهنگى گواهى دهم اى سرور من كه براستى تو برپاداشتى نماز راوَآتَیْتَ الزَّكاةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَدَعَوْتَ اِلىو پرداختى زكات را و امر كردى به معروف و نهى كردى از منكر (كار زشت ) و دعوت كردىسَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَعَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتّىمردم را به راه پروردگارت به فرزانگى و پند نیك و پرستش كردى خدا را از روى اخلاص تااَتیكَ الْیَقینُ اَسْئَلُ اللَّهَ بِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَهُ اَنْ یَتَقَبَّلَ زِیارَتىمرگت فرا رسید از خدا خواهم بدان منزلت و مقامى كه شما در نزد او دارید كه بپذیرد زیارتى را كه منلَكُمْ وَیَشْكُرَ سَعْیى اِلَیْكُمْ وَیَسْتَجیبَ دُعائى بِكُمْ وَیَجْعَلَنى مِنْاز شما كردم و قدردانى كند از سعى و كوششم براى رسیدن به درگاه شماو اجابت كند دعایم را بوسیله شما و قرارم دهداَنْصارِ الْحَقِّ وَاَتْباعِهِ وَاَشْیاعِهِ وَمَوالیهِ وَمُحِبّیهِ وَالسَّلامُ عَلَیْكَاز یاوران حق و پیروان و همراهان و دوستان و دوست دارانش و سلام بر تووَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ پس ببوس ضریحش را و بگذار طرف راست صورت خود را برو رحمت خدا و بركاتشآن پس طرف چپ را گذار و بگو: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِخدایا درود فرست بر آقاى ما محمد و خاندانشوَصَلِّ عَلى الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْهادى اِلى دینِكَ وَالدّاعى اِلىو درود فرست بر حسن بن على آن راهنماى بسوى دین تو و دعوت كننده بسوىسَبیلِكَ عَلَمِ الْهُدى وَمَنارِ التُّقى وَمَعْدِنِ الْحِجى وَماْوَى النُّهىراه تو پرچم هدایت و مشعل تقوى و كان عقل و جایگاه فرزانگى و خردوَغَیْثِ الْوَرى وَسَحابِ الْحِكْمَةِ وَبَحْرِ الْمَوْعِظَةِ وَوارِثِ الاَْئِمَّةِو باران رحمت مردم و ابر (ریزان ) حكمت و دریاى پند و وعظ و وارث امامانوَالشَّهیدِ عَلىَ الاُْمَّةِ الْمَعْصُومِ الْمُهَذَّبِ وَالْفاضِلِ الْمُقَرَّبِو گواه بر امت ، آن معصوم از گناه و پاكیزه و فاضل مقرب درگاهوَالْمُطَهَّرِ مِنَ الرِّجْسِ الَّذى وَرَّثْتَهُ عِلْمَ الْكِتابِ وَاَ لْهَمْتَهُ فَصْلَو پاك از پلیدى ، آن كس كه علم كتاب خود (قرآن ) را به او ارث دادى و طریقه جدا كردن بین حق و باطلالْخِطابِ وَنَصَبْتَهُ عَلَماً لاَِهْلِ قِبْلَتِكَ وَقَرَنْتَ طاعَتَهُ بِطاعَتِكَو داورى آن را به او الهام فرمودى و او را پرچم و نشانه اهل قبله خود قرار دادى مقرون ساختى فرمانبردارى او را به فرمانبردارى خودوَفَرَضْتَ مَوَدَّتَهُ عَلى جَمیعِ خَلیقَتِكَ اَللّهُمَّ فَكَما اَنابَ بِحُسْنِو واجب كردى دوستیش را بر همه آفریدگانت خدایا چنانچه او دل بست باالاِْخْلاصِ فى تَوْحیدِكَ وَاَرْدى مَنْ خاضَ فى تَشْبیهِكَ وَحامىاخلاصى پاك درتوحید تو و محكوم كرد كسى را كه در اندیشه تشبیه تو (به مخلوق ) فرو رفته بود و حمایت كردعَنْ اَهْلِ الاْیمانِ بِكَ فَصَلِّ یا رَبِّ عَلَیْهِ صَلوةً یَلْحَقُ بِها مَحَلَّاز ایمان دارندگان به تو پس درود فرست پروردگارا بر او درودى كه او را به جایگاهالْخاشِعینَ وَیَعْلُو فِى الْجَنَّةِ بِدَرَجَةِ جَدِّهِ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَبَلِّغْهُ مِنّاخشوع كنندگان و فروتنان درگاهت رساند و برساند او را بدرجه جدش خاتم پیمبران و برسان به او از جانب منتَحِیَّةً وَسَلاماً وَآتِنا مِنْ لَدُنْكَ فى مُوالاتِهِ فَضْلاً وَاِحْساناً وَمَغْفِرَةًتحیت و سلامى و بده به ما از نزد خویش در دوستیش برترى و احسان و آمرزشوَرِضْواناً اِنَّكَ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ وَمَنٍّ جَسیمٍ پس نماز زیارت بجا آور و چونو خشنودى خود را كه براستى تو داراى فضلى بزرگ و نعمتى گرانمایه هستى فارغ شدى بگو: یا دآئِمُ یا دَیْمُومُ یا حَىُّ یا قَیُّومُ یا كاشِفَ الْكَرْبِاى همیشگى و اى پاینده و اى زنده اى همیشه پابرجا اى برطرف كن گرفتارىوَالْهَمِّ وَیا فارِجَ الْغَمِّ وَیا باعِثَ الرُّسُلِ وَیا صادِقَ الْوَعْدِ وَیا حَىُّو اندوه و اى زداینده غم و غصه اى برانگیزنده رسولان و اى راست وعده و اى زنده اى كهلا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِحَبیبِكَ مُحَمَّدٍ وَوَصِیِّهِ عَلِی ابْنِ عَمِّهِمعبودى جز تو نیست توسل جویم بدرگاه تو بوسیله حبیبت محمد و وصیّش على عموزادهوَصِهْرِهِ عَلَى ابْنَتِهِ الَّذى خَتَمْتَ بِهِمَا الشَّرایِعَ وَفَتَحْتَ بِهِمَاو شوهر دخترش آن دو بزرگوارى كه پایان دادى به آن دو مذاهب را و گشودى به آن دوالتَّاْویلَ وَالطَّلایِعَ فَصَلِّ عَلَیْهِما صَلوةً یَشْهَدُ بِهَا الاَْوَّلُونَتاءویل و رازهاى سربسته قرآن را پس درود فرست بر آن دو درودى كه گواهى دهند بدان پیشینیانوَالاْخِرُونَ وَیَنْجُوبِهَا الاَْوْلِیآءُ وَالصّالِحُونَ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِفاطِمَةَو پسینیان و نجات یابند به آن دوستان تو و شایستگان درگاهت و توسل جویم بدرگاهت بوسیله فاطمهالزَّهْرآءِ والِدَةِ الاَْئِمَّةِ الْمَهْدِیّینَ وَسَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ الْمُشَفَّعَةِزهراء مادر امامان راه یافته و بانوى زنان جهانیان آنكه شفاعتشفى شیعَةِاَوْلادِهَا الطَّیِّبینَ فَصَلِّ عَلَیْها صَلوةً دآئِمَةً اَبَدَ الاْبِدینَپذیرفته است درباره شیعیان فرزندان پاكش درود فرست بر او درودى همیشگى و جاویدان و تا برپا استوَدَهْرَ الدّاهِرینَ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِالْحَسَنِ الرَّضِىِّ الطّاهِرِالزَّكِىِّروزگار و توسل جویم بدرگاهت بوسیله حسن مجتبى آن امام پاك پاكیزهوَالْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الْمَرْضِىِّ الْبَرِّ التَّقِىِّ سَیِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِو حسین مظلوم آن امام پسندیده و نیكوكار با تقوى دو آقاى جوانان اهل بهشتالاِْمامَیْنِ الْخَیِّرَیْنِ الطَّیِّبَیْنِ التَّقِیَّیْنِ النَّقِیَّیْنِ الطّاهِرَیْنِ الشَّهیدَیْنِآن دو امام برگزیده پاكیزه با تقواى بى عیب و پاك و آن دو شهیدالْمَظْلُومَیْنِ الْمَقْتُولَیْنِ فَصَلِّ عَلَیْهِما ما طَلَعَتْ شَمْسٌ وَما غَرَبَتْمظلوم كشته (راه حق ) پس درود فرست بر آن دو تا هرگاه كه (جهانى برپا است و) سر زند و غروب كند خورشیدىصَلوةً مُتَوالِیَةً مُتَتالِیَةً وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِعَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِدرودى پشت سر هم و پى درپى و توسل جویم بدرگاهت به على بن الحسینسَیِّدِالْعابِدینَ الْمَحْجُوبِ مِنْ خَوْفِ الظّالِمینَ وَبِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیآقاى عبادت كنندگان و مستور از ترس ستمكاران و به محمد بن علىالْباقِرِ الطّاهِرِ النُّورِ الزّاهِرِ الاِْمامَیْنِ السَّیِّدَیْنِ مِفْتاحَىِ الْبَرَكاتِباقر آن امام پاك و آن روشنى تابناك آن دو امام بزرگ كلید هر بركتوَمِصْباحَىِ الظُّلُماتِ فَصَلِّ عَلَیْهِما ما سَرى لَیْلٌ وَما اَضآءَ نَهارٌو چراغ هر تاریكى و ظلمت درود فرست بر آنها تا بگذرد شبى و بتابد روزىصَلوةً تَغْدُو وَتَرُوحُ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ عَنِدرودى در بامداد و پسین و توسل جویم بدرگاهت بوسیله جعفر بن محمد آن راستگوى از طرفاللَّهِ وَالنّاطِقِ فى عِلْمِ اللَّهِ وَبِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْعَبْدِ الصّالِحِ فى نَفْسِهِخدا و گویاى دانش خدا و به موسى بن جعفر آن بنده اى كه خودبخود شایسته و صالح بودوَالْوَصِىِّ النّاصِحِ الاِْمامَیْنِ الْهادِیَیْنِ الْمَهْدِیَّیْنِ الْوافِیَیْنِ الْكافِیَیْنِو آن وصى خیرخواه كه هر دوى آنها دو امام راهنماى راه یافته و وافى و كافى بودندمنابع: ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 15ماهنامه اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 48ماهنامه اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 83ماهنامه اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 95ماهنامه پاسدار اسلامموسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت(علیهم السلام)مفاتیح الجنان
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 475]
صفحات پیشنهادی
در سوگ خورشید یازدهم
در سوگ خورشید یازدهم تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون دل نوشته ها و مراثی در سوگ شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام)عشق، غربت، ...
در سوگ خورشید یازدهم تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون دل نوشته ها و مراثی در سوگ شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام)عشق، غربت، ...
در سوگ خورشيد
در سوگ خورشيد-در سوگ خورشيد 200 بسيجي بابلي رهسپار حرم امام(ره) شدند 200 ... ترابري اورژانس استان تهران گفت: 20 دستگاه آمبولانس موتوري از يازدهم خرداد در ...
در سوگ خورشيد-در سوگ خورشيد 200 بسيجي بابلي رهسپار حرم امام(ره) شدند 200 ... ترابري اورژانس استان تهران گفت: 20 دستگاه آمبولانس موتوري از يازدهم خرداد در ...
همه دل نگران خورشید
ما درباره ... vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ... دل نوشته هایی در سوگ سید الشهدا(علیه السلام) – (1) محبت حسين(ع) ...
ما درباره ... vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ... دل نوشته هایی در سوگ سید الشهدا(علیه السلام) – (1) محبت حسين(ع) ...
تجلي يازدهم
در سوگ خورشید یازدهم تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون دل .... پسر جسم لطیفش شد به سامرا مکان قبر شریفش تجلی یازدهممحبوبه زارعتجلی یازدهم که ...
در سوگ خورشید یازدهم تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون دل .... پسر جسم لطیفش شد به سامرا مکان قبر شریفش تجلی یازدهممحبوبه زارعتجلی یازدهم که ...
آينه حسن- شعري براي امام عسکری
آينه حسن- شعري براي امام عسکری-آینه حُسن ای کــه خــورشـید فلک محو لقای تو بود مـاه را روشـنی از نـور ضـیـای تـو بود تــویـی آن آیـنـه حـسـن ... در سوگ خورشید یازدهم ...
آينه حسن- شعري براي امام عسکری-آینه حُسن ای کــه خــورشـید فلک محو لقای تو بود مـاه را روشـنی از نـور ضـیـای تـو بود تــویـی آن آیـنـه حـسـن ... در سوگ خورشید یازدهم ...
سوگ ياد حضرت امام حسن عسكري(ع) ؛ آيينه روشن آرمانهاي معنوي
خورشيد يازدهم! وقتي مي نشيني، سروها در برابرت قيام مي كنند. وقتي قنوت مي خواني، عشق به زهد تو شهادت مي دهد. وقتي تشهد مي خواني، ايمان به تو سلام مي گويد و ماه از ...
خورشيد يازدهم! وقتي مي نشيني، سروها در برابرت قيام مي كنند. وقتي قنوت مي خواني، عشق به زهد تو شهادت مي دهد. وقتي تشهد مي خواني، ايمان به تو سلام مي گويد و ماه از ...
در سوگ عقيله بني هاشم
در سوگ عقيله بني هاشم-به گزارش ايرنا، حضرت زينب (س) در پنجم جمادي الاولي ... vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ...
در سوگ عقيله بني هاشم-به گزارش ايرنا، حضرت زينب (س) در پنجم جمادي الاولي ... vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ...
14 روضه صحيح براي سوگ محرم و صفر
13 دسامبر 2010 – 14 روضه صحيح براي سوگ محرم و صفر-14 روضه صحيح براي سوگ محرم و صفر جام ... 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ...
13 دسامبر 2010 – 14 روضه صحيح براي سوگ محرم و صفر-14 روضه صحيح براي سوگ محرم و صفر جام ... 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ...
علی در سوگ زهرا علیهماالسلام
علی در سوگ زهرا علیهماالسلام-علی در سوگ زهرا علیهماالسلام... ساعتی چند از شب ... vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ...
علی در سوگ زهرا علیهماالسلام-علی در سوگ زهرا علیهماالسلام... ساعتی چند از شب ... vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ...
در سوگ رعناترين شاخسار امامت/امامت امام جواد (ع)؛ اعجازي نو در ...
در سوگ رعناترين شاخسار امامت/امامت امام جواد (ع)؛ اعجازي نو در تاريخ زندگاني ... vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ...
در سوگ رعناترين شاخسار امامت/امامت امام جواد (ع)؛ اعجازي نو در تاريخ زندگاني ... vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها