واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مظلومى گمشده در سقيفه نويسنده:شهيد سيد رضا پاك نژاد على (ع) مظلومى گمشده در سقيفه است، كه همه بايد اقرار به اعلميتش كنند.اما نه كسى را بتوانند به در خانهاش برسانند و نه كسى به سراغش برود، و نه وى بتواند به ميان اجتماع و به متن جامعه افتد...مظلومى گمشده در سقيفه، كه 23 سال همه جا چون سايه پيامبر بود و اينك 25 سال بايد در سايه ستون كج سقيفه بنشيند!...گنجى از شجاعت و هدايت باشد در 23 سال ارتباط آسمان با مسلمانان و كنجى به عزلت باشد در زمان ارتباط سقيفه با مسلمانان.در زمان وحى، در قله سازمان بخشىهاى سياسى اسلامى جايش باشد و هنگام سقيفه به سرداب تاريخ پناه ببرد...در سقيفه، ولايت شكست خورد و زعامت پيروز شد.در سقيفه، عرب بر اسلام فائق آمد...در سقيفه، صدها اجتهاد در مقابل نص، شرعى شناخته گرديد...در سقيفه، گفته شد آن كس كه خيبر را گشود، نگذاشتند سقيفه را بگشايد.در سقيفه گفته شد همان پرچم را كه از دست ابوبكر گرفتند و به على دادند، امروز پرچم سقيفه و فاتح آن است !در سقيفه گفته شد بنى هاشم و پيروان على بهتر است به همان نبوت بچسبند و خلافت از نبوت جداست.در سقيفه گفته شد: «بخ بخ لك يا على» گفتن در غدير، سخن ناگهان از دهان پريدهاى بود كه با «ان الرجل ليهجر» جبران گرديد!...مگر نبى گرامى، على را نسبت به خود چون هارون به موسى معرفى نكرد؟مگر على اولين كسى نيست كه اسلام آورد؟مگر نبى گرامى، هر كس از صحابه را دو به دو برادر نكردند و در چند نوبت على را برادر خود نخواندند؟مگر تمام درهايى كه بر مسجد النبى باز مىشد، به وسيله نبى گرامى بسته نشد، الا باب على؟...سقيفه! همان خانه محقرى كه درش را به آتش كشيدند و محسن در بين در و ديوارش صدمه ديد و حسن و حسين در اندرونش مضطرب بودند و بدريون و بنى هاشم در حجراتش از مظلومى گمشده در سقيفه به حمايت، بيتوته داشتند، در توسعه روز افزون بوده، به صورت «قلمرو حكومت على در افزايش دائمى با گذشت زمان» در آمده است...سقيفه! چرا سلمان، ابوذر، عمار، ميثم، حبر امت «ابن عباس» و... را كه هر كدام از طرف نبى گرامى تأييد شده و حداقل يك حديث در فضيلتشان هست، در اينجا نمىبينم؟نكند نامبردگان كه از طرف نبى گرامى راستگو و امين و با فضيلت معرفى شدهاند، از طرف سقيفه مردود باشند؟سقيفه! اين چيست كه يك جا اطراف جسد نبى گرامى شيون و زارى و ماتم است، و جاى ديگر سرور و شعف كه ابابكر به خلافت مىرسد؟ آيا داغ نبى گرامى كافى نبود كه بايد عترتش متحمل چنين حركاتى بشوند؟...شما را به اجماع قسم! كه از فرد بگذريد و به اجتماع برسيد.شما را به انسانها و انسانيت سوگند! كه از محدوديت آدمى به درآييد و به حقيقت نهايى و مطلق بينديشيد. دامنه پرواز را فراخى بخشيد و قلمرو انضباط فكرى را توسعه دهيد. روز تب و بى تابى آن كس كه عرب پريشان حال عصر جاهليت را مبدل به اسلام دروازه چين تا جزاير خالدات كرد و ساعت فتح مكه و دقايق غدير را كه على بر سر دستش بود در نظر آوريد، كه چشم انداز تاريخ بسى تيز است!شما را به تمام آيات نازل شده در شأن على قسم! كه اگر نشانى از على در قرآن است بگذاريد در سقيفه هم باشد.شما را به تمام جوانهايى كه در اطراف نبى گرامى مأمور پذيرش مسؤوليتهاى خطير شدند سوگند! كه به بهانه سن و سال و جوانى، محروميت انتخاباتى را بر احقاق حق ترجيح ندهيد.شما را به قرآن سوگند! در انتخاب آشناترين افراد به قرآن دچار انحراف نشويد.شما را به حق سوگند، شما را به خدا قسم! خورشيد به دست گيريد، جستجو آغاز كنيد، هر كنج و زاويه سقيفه را كاوش نماييد، شايد مظلومترين مظلومان عالم را بيابيد...شما را به حوض كوثر و كشتى نجات قسم! اين كه نبى گرامى فرمود: مثل اهل بيتم مثل كشتى نجات است، عترتم همه جا با ثقل اكبر «قرآن» است، تا نزد حوض بر من وارد شوند، مگر سقيفه، حوض كوثر است كه كشتى نجات بر آن افتاده و سر نشينانش انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگاناند؟ و تنها على و اطرافيانش از نجات نايافتگان؟!...شما را به تمام كسانى كه در غدير حضور داشتند و نصب على را به ولايت پس از رحلت نبى گرامى فراموش نكردند قسم! به همه كسانى كه خلافت و وصايت على را در غدير خم پذيرفتند و از آن روز تا روز تشكيل سقيفه با چنين عقيدهاى از دنيا رفتند سوگند! چه شد كه محمد در ميان هفتاد هزار جمعيت غدير، على را يافت و امروز، سقيفه على را نمىيابد؟!شما را به تمام عشقها و پيوستگىها كه در راه خدا بوده، به تمام حجتها و به تمام درهاى رحمت الهى قسم! اين كه محمد همه درهاى مسجد را بست جز درى كه به خانه على باز مىشد، اين كه قرض مرا على ادا مىكند، اين كه من شهر علمم و على د رآن شهر، اين كه دست من و دست على در عدالت يكسان است، اين كه هر كس از على پيروى كند از من پيروى نموده و هر كس نافرمانى على نمايد از من نافرمانى كرده است و... همه وارد است، آيا مىتوان گفت: اين كه على به سقيفه راه ندارد، محمد هم نخواهد داشت؟... مىتوان باور كرد كه حديث منزلت و حديث غدير، ناقض يكديگر باشند؟ اگر فضيلت به سبقت در اسلام و تقوا و عمل صالح و جهاد در راه خداست، آيا على در فضيلت پس از چه كسى جز محمد قرار خواهد گرفت؟شما را به مولا قسم! اين كه نبى گرامى در غدير فرمودند: مگر من مولاى شما نيستم و همه جواب دادند، هستيد. و سپس فرمودند: هر كس من مولاى اويم على مولايش است، آيا مولا بودن محمد و مولا بودن على دو معنى دارد كه با يكديگر فاصله دارند؟شما را به تمام ثار و ايثار و ثورهها قسم! به هر چه ادله شرعى از كتاب و سنت است، به تمام كسانى كه براى ولايت و در راه ولايت اجتهاد كردهاند قسم! به محمدى كه خدا را بهتر از انسانهاى ديگر شناخت، به خدايى كه محمد را براى نبوت و على را جهت ولايت معرفى فرمود قسم! بگوييد هر كس در همه جا اجتهاد خود را در طول نص مىبيند ساكت نباشد. و بويژه فرزندان دانشمند سقيفه، آنان كه منصفاند و بر مسائل و معارف اسلام دلى آگاه و تسلطى وافر دارند، چرا و چرا و چرا همين كه به مسأله خلافت و ولايت مىرسند، تا نزديك دروازه نص، جولانى جانانه مىنمايند، اما ناگهان توسن قلم را كشيده و مطلب را كشته، بدون تحقيق و تتبع آن را قيچى مىكنند؟ مگر جز اين است كه اگر درباره ولايت، مغزى امتناع ورزيد، يا جوهرى خشكيد، علتش را ژنتيك توجيه كرده و نشانى از زمينه ارثى را از آن مغز و آن قلم بر ملا مىسازد. آن چنان كه هزاران سال، بشر تيغهاى برهنه ديد و ترسيد و هم اكنون نيز از يك خنجر برهنه بيش از يك مسلسل دلهره مىبرد و بازداشتن قلم از ذكر فضايل على و نصر ولايت، ارثى است كه از آباء و اجدادمان به ما رسيده كه مىبايست حتى نام على را از ميان غضبهاى سر نيزه آلود خلفاى اموى، عباسى و عثمانى به روى برگ آوريم.شما را به سوگندها و قسمها: تتبعى بسزا كنيد و صحيحها را از سقيمها جدا سازيد و حق مطلبها را ادا نمايند و حق گويى را بر خط نفس برتر داريد و قلم را به راه رضايت خدا بچرخانيد و جوهرى بر اوراق، جز جهت خشنودى خدا نريزيد.منبع: كتاب «مظلومى گمشده در سقيفه»
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 187]