محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832596622
نمونه هايى ازفضايل و سيره فردى رسول خدا(ص)
واضح آرشیو وب فارسی:بیتوته:
نمونه هايى ازفضايل و سيره فردى رسول خدا(ص) احترام بزرگان
جريربن عبدالله گويد: چون رسول خدا مبعوث گرديد، من به حضورش آمدم تا با او بيعت كنم، فرمود: يا جرير به چه منظورى پيش من آمده اى، گفتم: يا رسول الله (ص) آمده ام تا بر دست تو مسلمان شوم، حضرت عباى خود را براى نشستن من به زمين پهن كرد. بعد به ياران خود فرمود: چون كسى كه در ميان قوم خويش محترم است پيش شما آيد احترامش كنيد: «اذا اتا كم كريم قوم فاكرموه»2
نهى از بدگويى
ابن مسعود گويد: رسول خدا (ص) فرمود: كسى در پيش من از اصحابم بدگوئى نكند، مى خواهم وقتى كه پيش شما مى آيم قلبم نسبت بشما آرام و بى دغدغه باشد: «قال رسول الله (ص): لا يبلغنى احد منكم عن اصحابى شيئا فانى احب ان اخرج اليكم و انا سليم الصدر»3.
صبر و مقاومت
آنگاه كه پسرش ابراهيم در حال جان دادن بود چنين فرمود: اگر فرزند در گذشته، براى پدر اجرى نداشت و اگر اين نبود كه زندگان به مردگان ملحق خواهند شد، در اين صورت بر تو محزون مى شديم اى ابراهيم، بعد به گريه افتاد و فرمود: چشم اشك مى ريزد، قلب مى سوزد ولى جز آنچه خدا راضى باشد سخنى نمىگ وئيم و اى ابراهيم ما در فراق تو محزونيم : «و قال لابنه ابراهيم و هو يجود بنفسه: لولا ان الماضى فرط الباقى و ان الاخر لاحق بالاول لحزّنا عليك يا ابراهيم ثم دمعت عينه و قال: تدمع العين و يحزن القلب و لا نقول الا ما يرضى الرب و انّا بك يا ابراهيم لمحزونون: 7». تواضع
روزى خواهر رضاعيش محضر وى آمد، حضرت چون او را ديد شاد شد، عباى خويش را پهن كرد و او را در آن نشانيد، با او سخن م گفت و بر رويش مى خنديد، بعد برخاست و رفت، آنگاه برادر آن زن آمد حضرت با او مثل خواهرش رفتار نكرد، گفتند: يا رسول الله با خواهرش رفتارى كردى كه با برادرش نكردى با آنكه او مرد است؟!
فرمود: آن خواهر بر پدرش از اين برادر نيكوكارتر بود. 10
پناه بردن به خدا
روزى به مردى از بنى فهد گذر كرد كه بنده اش را مى زد بنده در زير شكنجه م ىگفت: اعوذ بالله، مولايش از او دست بر نمى داشت چون حضرت را ديد گفت: «اعوذ بمحمد» (ص) به محمد (ص) پنام مى برم، مولايش از زدن او دست كشيد.
حضرت فرمود: به خدا پناه مى برد دست بر نمى دارى ولى به محمد (ص) پناه مى برد دست بر مى دارى؟!! خدا از محمد (ص) سزاوارتر است كه پناه آورنده اش را پناه دهد، مرد گفت: براى خدا او را آزاد كردم: «هو حر لوجه الله»فرمود: به خدائى كه مرا بحق مبعوث فرموده، اگر چنين نمى كردى، چهره ات با حرارت آتش جهنم مواجهه مى شد. «والذى بعثنى بالحق نبيا لو لم تفعل لواقع و جهُك حرّالنار»11.
مزاح
آن حضرت پير زنى از قبيله اشجع را ديد فرمود: پير زن داخل بهشت نخواهد شد، زن نشست و شروع به گريه كرد، بلال بن رياح گفت: چرا گريه مى كنى؟! گفت: رسول خدا فرمودند: پير زنان داخل بهشت نخواهند شد، بلال محضر آن حضرت آمد و گفت: يا رسول الله شما چنين فرمودهايد؟
فرمود: آرى، سياهان هم به بهشت نخواهند رفت، بلال هم با آن زن شروع به گريه كرد، عباس عمومى حضرت آن دو را ديد، سبب گريه شان را پرسيد، گفتند: رسول خدا (ص) چنين فرمود: عباس محضر حضرت آمد، جريان را پرسيد، فرمود: آرى حتى پيرمردان هم به بهشت نمى روند، عباس نيز مانند آن دو شروع به ناله و شيون نمود.
آنگاه حضرت آن سه نفر را بحضور طلبيد، قلوبشان آرام كرد و فرمود: خداوند پير زنان و پيرمردان و سياهان را در بهترين شكل و قيافه زنده مى كند، همه در حالى كه جوان و نورانى اند داخل بهشت مى شوند «و قال: ان اهل الجنة جُرْدْ مُرْدٌ مُكَحّلوُنَ» 12.
ساده زيستى
امام صادق صلوات الله عليه فرمود: روزى على بن ابيطالب (ع) محضر رسول خدا (ص) آمد، جامه آن حضرت كهنه شده بود، دوازده درهم به على (ع) داد و فرمود: يا على اين پول را بگير و براى من لباسى بخر، تا بپوشم.
على (ع) فرمود: پول را به بازار آورده و پيراهنى به دوازده درهم براى آن حضرت خريدم و به محضرش آوردم، حضرت چون آنرا ديد فرمود: يا على اين را خوش ندارم ببين فروشنده حاضر است معامله را برگرداند؟ گفتم نمى دانم؟ آنگاه به نزد فروشنده آمد و گفتم: رسول خدا (ص) اين را خوش ندارم، ديگرى را مى خواهم، اين معامله را اقاله كن.
فروشنده پول را بمن پس داد، آنرا پيش رسول خدا (ص) آوردم، حضرت با من به بازار آمد تا پيراهنى بخرد، در راه كنيزى را ديد كه گريه مى كرد، فرمود: چرا گريه مى كنى؟
گفت: از خانه به من چهار درهم داده بودند تا متاعى بخرم ولى پولم گم شده، جرأت نمى كنم كه پيش آنها بر گردم، رسول خدا (ص) چهار درهم به او داد و فرمود: به سوى اهل خويش برگرد.
آنگاه به بازار رفت و پيراهنى به چهار درهم خريد و پوشيد و خدا را حمد كرد، چون از بازار خارج شد تا به خانه بر گردد، ديد مرد عريانى در سر راه نشسته و مى گويد: هر كه به من لباس پوشاند خدا او را از لباسهاى بهشت بپوشاند«من كَسانى كَساه اللّهُ من ثياب اِلجنة» آن حضرت پيراهنى را كه خريده بود از بدنش درآورد و بر او بپوشانيد.
سپس به بازار بازگشت و با چهار درهمى كه باقى مانده بود پيراهنى خريد و پوشيد و خداى عزّوجل را حمد كرد و به منزل برگشت.
ناگاه ديد همان كنيز در راه نشسته، گريه مى كند، رسول خدا (ص) فرمود: چه شده كه پيش خانوادهات بر نمى گردى؟! گفت: اى رسول خدا (ص) تأخير كرده ام مى ترسم مرا تنبيه كنند، فرمود پيشاپيش من برو، خانواده ات را به من نشان بده.
كنيز ك در پيش رفت تا رسول خدا (ص) به درخانه آنها آمد، فرمود: «السلام عليكم يا اهل الدار» جواب نيامد، دفعه دوم فرمود: سلام عليكم جواب ندادند، بار سوم سلام فرمود، جواب دادند و عليك السلام يا رسول الله و رحمة الله و بركاته.
فرمود: چرا در سلام اول و دوم جواب نداديد؟ گفتند: يا رسول الله سلام تو را شنيديم، خوش داشتيم كه كلام تو را بيشتر بشنويم.
حضرت فرمود: اين دختر تأخير كرده او را در اينكار مقصر ندانيد، گفتند: يا رسول الله چون شما تشريف آورده ايد، او را آزاد كرديم، حضرت فرمود: الحمد لله، هيچ دوازده درهمى پر بركتتر از اين نديده ام، خدا با آن، دو نفر عريان را پوشانيد و انسانى را آزاد كرد. 13
كمك به دوستان و نيازمندان
جابربن عبدالله يكى از اصحاب بزرگوار رسول خداست، پيوسته در خدمت آن جناب بود، پدرش در جنگ «احد» اشتباهاً توسط مسلمانان شهيد گرديد، او بعد از رحلت رسول خدا (ص) با اميرالمؤمنين صلوات الله عليه بسر برد، اوست كه با عطيه عوفى در اولين اربعين به زيارت ابا عبدالله الحسين (ع) مشرف گرديد و اوست كه بقدرى زنده ماند تا سلام رسول خدا (ص) را به امام باقر (ع) رسانيد.
مى گويد: رسول خدا (ص) در بيست و يك جنگ شركت كرد، و من در نوزده تاى آنها در ركاب ايشان بودم، فقط در دو تا از آنها موفق نشدم. در يكى از آن غزوات شتر من از رفتن درماند و خوابيد، آن حضرت در آخر لشكريان حركت مى كرد تا به بازماندگان يارى رساند و آنها را به مركب خود سوار كند.
من در كنار شتر خويش ايستاده و مى گفتم: اى واى مادرم اين چه شتر بدى است، در اين هنگام رسول خدا رسيد و فرمود: اين شخص كيست؟ گفتم من جابرهستم پدر و مادرم به فدايت يا رسول الله (ص).
فرمود: چرا در اينجا مانده اى؟
گفتم: شترم از رفتن درمانده است، فرمود: چوب دستى دارى؟ گفتم: آرى. با چوب دستى به شتر زد و او را بلند كرد، آنگاه آنرا خوابانيد و قدم بر دو بازوى آن گذاشت، فرمود: سوار شو، سوار شدم و با او راه مى رفتم، آن شب بيست و پنج بار براى من استغفار كرد، شتر من (در اثر قدم آن بزرگوار) حتى بر شتر او سبقت مى كرد.
در آن شب كه با هم راه مى رفتيم فرمود: پدرت عبدالله چند نفر فرزند بعد از خود گذاشته است؟ گفتم: هفت دختر.
فرمود: آيا قرضى هم دارد؟ گفتم: آرى. فرمود: چون به مدينه برگشتى وعده كن كه با اقساط خواهى داد14 اگر قبول نكردند، وقت چيدن خرمايتان مرا مطلع كن.بعد فرمود: زن گرفته اى؟ گفتم: آرى. فرمود كدام را؟ گفتم: فلان زن بيوه را كه در مدينه بود. فرمود: چرا دختر نگرفتى كه با تو بازى كند و تو با او بازى كنى؟
گفتم: يا رسول الله (ص) هفت خواهر كم تجربه در منزل دارم، ترسيدم اگر دخترى مثل آنها را بگيرم كار به اشكال كشد، گفتم: اين زن بيوه و تجربه ديده با آنها بهتر مى سازد، فرمود: خوب كرده اى، راه همانست.
فرمود: اين شتر را به چند خريده اى؟ گفتم: به پنج ششم نصف رطل.15.
فرمود: او را به من بفروش، و تا برگشتن به مدينه حق سوار شدن دارى، چون به مدينه برگشتيم، شتر را به محضرش آوردم، فرمود: بلال شش «اواق» طلا به او بده تا در اداى قروض پدرش از آنها استفاده كند، سه «اواق» ديگر اضافه كن، شترش را نيز به خودش بده.
آنگاه فرمود: آيا با صاحبان قرض پدرت مقاطعه كردى؟ گفتم: نه يا رسول الله (ص) فرمود آيا داده شده؟ 16 گفتم: نه يا رسول اللّه. فرمود: مانعى نيست چون وقت چيدن خرمايتان رسيد مرا خبر كن.
وقت چيدن خرما به محضرش رفتم، به نخلستان ما تشريف آورد و براى ما دعا كرد( و از خدا بركت خواست) خرما را چپديم، به همه قرضها كفايت كرد و بيشتر از آنچه آنها بردند، براى ما باقى ماند.حضرت فرمود: اينها را برداريد و پيمانه نكنيد، آنها را برداشتيم و مدتى از آنها خورديم .17
عبادت و مناجات شب
عبدالله بن سيار از امام صادق (ع) نقل مى كند: رسول خدا (ص) شبى در منزل ام سلمه بود، او در اثناى شب بيدار شد، آن حضرت را در بستر نيافت، فكر كرد كه به منزل بعضى از زنانش رفته است. لذا به جستجوى آن حضرت برخاست، حضرت را در گوشه اى از منزل يافت كه ايستاده و دست به آسمان برداشته و گريه مى كرد و مى گفت :
خدايا نعمتهاى خوبى كه بمن داده اى از من مگير. و مرا بخودم ولو بقدر چشم بهم زدن وامگذار. خدايا هيچ وقت مرا بشماتت دشمن و آدم بدخواه مبتلا مكن. خدايا هيچ وقت مرا به آن بدبختى كه از آن نجاتم داده اى بر مگردان .
«اللهم لا تنزع عنى صالح ما اعطيتنى ابداً، ولا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابداً، اللهم لا تشمت بى عدواً ولا حاسداً ابدا اللهم لا تردنى فى سوء استنقذتنى منه ابداً»
ام سلمه با شنيدن اين سخنان به گريه افتاد و برگشت و به شدت مى گريست بطورى كه رسول خدا با شنيدن گريه او برگشت و فرمود: اى ام سلمه علت گريه ات چيست؟
گفت: پدر و مادرم بفدايت يا رسول الله، چرا گريه نكنم در حالى كه تو با آن مقامى كه از خدا دارى و خدا گناه قديم و جديد تو را آمرزيده 24از او مى خواهى كه بشماتت دشمن مبتلايت نكند و تو را به نفس خودت ولو به قدر چشم بهم زدن وامگذارد و تو را ببدى كه از آن نجاتت داده بر نگرداند و از تو هيچ وقت نعمت خوبى كه داده نگيرد!!!
رسول خدا (ص) در جواب فرمود: اى ام سلمه چه چيز مرا خاطر جمع مى كند، خداوند يونس بن متى را فقط به اندازه چشم بهم زدن به نفس خويش واگذاشت تا به سرش آمد آن بلائى كه آمد «يا امّ سلمة ما يُؤمّننى و انّما و كل اللّه يونس بن متى الى نفسه طرفة عين فكان منه ما كان»25.
قاطعيت درمبارزه با گناه
رسول خدا (ص) در سال دهم هجرت با مسلمانان به جنگ تبوك رفت، سه نفر از مسلمانان به نامهاى كعب بن مالك و مرارة بن ربيع و هلال بن اميه، روى غفلت و اشتباه از آن حضرت تخلف كردند، رسول خدا بعد از برگشتن دستور فرمود: كسى با آنها سخن نگويد، زمين و زمان بر آنها تنگ شد، حدود 50 روز گريسته و به درگاه خدا ناله كردند تا آيه:
«و على الثلاثة الذين خلّفوا حتى اذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت و ضاقت عليهم انفسهم و ظنّوا ان الا ملجأ من الله الا اليه ثم تاب عليهم ليتوبوا ان الله هو التواب الرحيم»26.
نازل گرديد، توبه شان قبول شد و جريان خاتمه يافت.
عبدالله پسر كعب بن مالك از پدرش نقل كرده كه مى گفت: در هيچ جنگى كه رسول خدا (ص) در آن شركت داشت تخلف نكردم، مگر در جنگ تبوك.من در جنگ «بدر» هم نبودم ولى كسى براى نبودن در آن مورد عتاب واقع نشد، من در بيعت عقبه شركت كردم و با رسول خدا (ص) با اسلام پيمان بستيم كه در نظر من از «بدر» مهمتر بود.
در جنگ تبوك از همه وقت قوى تر بودم، شركت در جنگ براى من از هر وقت آسانتر بود، به خدا قسم پيش ازآن براى من دو مركب نبود، ولى در آن، دو مركب داشتم، رسول خدا (ص) خودش در آن جنگ شركت كرد، در يك گرماى بسيار شديد، سفر دورى را در پيش گرفت، با دشمن بيشترى روبرو بود.
آن حضرت در جنگها مقصد خود را روشن نمى كرد ولى در اين جنگ از اول مقصدش را بيان فرمود، رسول خدا و مسلمانان آماده سفر مى شدند، من هم مى خواستم آماده شوم ولى آماده نمى شدم، پيش خود مى گفتم: مانعى نيست من قادرم به فوريت آماده شوم.
بالاخره آن حضرت با مسلمانان از مدينه حركت كردند، گفتم عيبى ندارد من هم آماده مى شوم، و بعداً به آنها مى رسم، اما كارى نكردم تا آنها از مدينه بسيار فاصله گرفتند، خواستم حركت كنم و به آنها برسم اما موفق نشدم.
گاهى در شهر حركت مى كردم، بعضى از منافقان را مىديدم كه در مدينه مانده بودند از اين جهت بسيار غمگين مى شدم زيرا مى ديدم فقط منافقان و صاحبان عذر در شهر مانده اند.
رسول خدا (ص) تا رسيدن به تبوك در مورد من سؤالى نكرده بود ولى در تبوك فرموده بود: كعب بن مالك چه شد؟! مردى از بنى سلمه جواب داده بود: لباس فاخر و تكبر او را از آمدن بازداشت، معاذبن جبل به آن مرد گفته بود: بد گفتى و سپس گفته بود: يا رسول الله (ص) ما از كعب جز خوبى ندانسته ايم، رسول خدا (ص) ديگر سخنى نگفته بود.
روزى خبر رسيد كه رسول خدا (ص) از تبوك برگشته و نزديك است به مدينه برسد اين سخن سبب اندوه من شد، فكر كردم دروغ بگويم و عذر جعل كنم، زيرا از خشمش در امان نخواهم بود، با كسان خويش در اين رابطه مشورت كردم، گفتند: بزودى حضرت داخل مدينه خواهد شد، افكار باطل از مغز من رفت، صلاح را در آن ديدم كه راست بگويم هر چه باداباد.
تا رسول خدا (ص) وارد مدينه شدند، عادتش آن بود كه وقت برگشتن از سفر وارد مسجد مىشد.27 دو ركعت نماز مى خواند و آنگاه براى پذيرائى مردم مى نشست چون چنين كرد، آنها كه در جنگ حاضر نشده بودند آمدند و عذر مى آوردند كه نتوانستيم در جنگ شركت كنيم و قسم مى خوردند، آنها حدود هشتاد نفر بودند، آن حضرت عذر ظاهرى آنها را قبول كرد و فرمود: از باطنتان خدا آگاه است و براى آنها از خدا مغفرت خواست.
در آن هنگام من پيش رفتم و سلام كردم، حضرت تبسمى توأم با غضب كرد، فرمود: جلو بيا، رفتم تا در كنار وى نشستم، فرمود: چرا تخلف كردى مگر مركبت را نخريده بودى؟! گفتم: بلى به خدا قسم اگرپيش ديگرى از اهل دنيا مى نشستم خوش داشتم كه با عذر تراشى از غضب او در امان باشم، ليكن مى دانم اگر امروز دروغى بگويم كه از من راضى شوى احتمال هست فردا خدا تو را بر من خشمگين كند، ولى اگر راست بگويم اميدوارم خدا از گناه من بگذرد. به خدا قسم هيچ عذرى نداشتم و از هر وقت تواناتر بودم و شركت درجنگ بر من آسانتر بود.
حضرت فرمود: اين كه گفتى راست است ولى برخيز و برو تا ببينم خدا درباره تو چه حكم خواهد كرد.
از محضر آن حضرت بيرون آمدم، مردانى از بنى سلمه در پى من آمده، گفتند: به خدا نمىدانيم كه پيش از اين تقصيرى كرده باشى؟ چه مانعى داشت مانند ديگران عذر مى آوردى، استغفار رسول خدا سبب آمرزش دروغت مى شد؟ به قدرى ملامتم كردند كه خواستم پيش آن حضرت برگشته و گفته هايم را تكذيب نمايم.
به آنها گفتم: آيا با كس ديگرى نيز مانند من رفتار كرد؟ گفتند: آرى، دو نفر نيز مانند تو اقرار كردند به آن دو نيز مانند تو گفته شد. گفتم: آن دو كيستند؟ گفتند: مرارة بن ربيع و هلال بن اميه، گفتم: عجبا!! دو مرد نيكوكار كه در جنگ «بدر» شركت كرده و مسلمان نمونه اند؟! چون اين را شنيدم ديگر پيش آن حضرت برنگشتم (ملعوم شد كه پاكان حساب ديگرى خواهند داشت).
رسول خدا (ص) مسلمانان را از سخن گفتن با ما سه نفر نهى فرمود، مردم از ما دورى كردند، و نسبت بما عوض شدند، از اين جهت زمين بر ما تنگ گرديد فكر مى كردم مدينه همان مدينه سابق نيست، پنجاه شب كار چنين بود، اما آن دو نفر در خانه نشسته، مرتب گريه و ناله مى كردند، ولى من از آنها جوانتر بودم، از منزل خارج مى شدم، به نماز جماعت مىرفتم، در بارزار حركت مىكردم ولى كسى با من سخن نمى گفت.
من محضر رسول خدا (ص) مىآمدم، سلام مى كردم، به خودم مى گفتم: آيا زبانش را حركت داد و به سلامم جواب گفت يا نه؟ نزديك آن حضرت مى نشستم و او را زير نظر مى گرفتم، چون به نمازمى ايستادم بمن نگاه مى كرد، چون به او نگاه مى كردم فورى از من روى بر مى گردانيد.
طول مدت مرا به تنگ آورد، روزى به باغ عموزاده ام ابوقتاده رفتم، او از همه پيش من محبوبتر بود، از ديوار باغ بالا رفتم باو سلام كردم، جواب نداد، گفتم: اى اباقتاده تو را به خدا قسم مى دهم آيا مى دانى كه من خدا و رسولش را دوست دارم؟ او جواب نگفت.
سه دفعه سؤال را تكرار كردم در سومى گفت: خدا و رسولش بهتر مى دانند. اشك در چشمانم حلقه زد، برگشتم و از ديوار بيرون رفتم.
روزى دربازار مدينه بودم، مردى از اهل شام كه براى تجارت آمده بود، ندا مى كرد كعب بن مالك را بمن نشان دهيد اهل بازار بمن اشاره كردند، او پيش من آمد و نامه اى به من داد، نامه از پادشاه غسّان بود، نوشته بود: به من خبر رسيد كه رفيق تو از تو قهر كرده است ،خدا تو را درخانه ذلت قرار نمى دهد، پيش ما بيا تا با تو خوبى كنيم .
گفتم: اين هم يك نوع امتحان است، از اسلام ببرم و به دامن كفر پناه برم، لذا نامه را در آتش سوزاندم.
چهل روز بود ه در تب و تاب مى سوختم نماينده رسول خدا (ص) پيش من آمد كه رسول خدا (ص) مى فرمايند از زن خود دورى كن. گفتم: او را طلاق بدهم؟ گفت: نه فقط با او نزديكى نكن، به دو نفر رفيق مبغوض من نيز چنين دستور داد.
من به زنم گفتم: برو پيش پدر و مادرت و در نزد آنها باش تا خدا چه حكمى كند، زن هلال بن اميه پيش رسول خدا (ص) آمد كه يا رسول الله او پيرمردى است ،خدمتكارى ندارد آيا اجازه مى دهى باو خدمت كنم؟ فرمود: مانعى ندارد ولى به تو نزديك نشود، زن گفت: به خدا او چنين حالى ندارد، از اول پيشامد ،كارش گريه كردن است .
بعضى از خانواده ام به من گفتند: تو هم از حضرت اجازه بگير تا زنت تو را خدمت كند، گفتم: به خدا اجازه نخواهم خواست، نمى دانم چه جوابى خواهد داد، من كه جوان هستم. ده شب اين جريان ادامه داشت تا مدت تحريم به پنجاه روز رسيد.
صبح روز پنجاهم نماز صبح را خواندم و در پشت بام بودم، در همان حال كه نشسته و خدا را ذكر مى كردم، زمين و وجودم بر من تنگ شده بود، شنيدم كه مردى با صداى بلند در بالاى كوه «سلع» فرياد مىكشيد: اى كعب بن مالك مژده ات باد. از شنيدن اين صدا به سجده افتاده و دانستم كه فرجى حاصل شده است.
رسول خدا اعلام كرده بود كه خدا به ما عنايت فرموده و توبه ما را قبول كرده است، مردم به بشارت من و دو رفيقم آمدند، اسب سوارى اين خبر را به من آورد، لباس خويش را براو پوشاندم، خود دو لباس عاريه پوشيده، به محضر رسول خدا (ص) آمدم، مردم فوج فوج پيش من مى آمدند، قبول شدن توبه ام را تبريك مى گفتند.
داخل مسجد شدم، حضرت در آنجا نشسته، مردم اطرافش را گرفته بودند، طلحة بن عبيدالله برخاست و با من دست داد و تبريكم گفت، من بر رسول خدا سلام كردم، آن حضرت كه شادى در قيافه اش آشكار بود فرمود: بشارت باد تو را به روزى كه از وقت بدنيا آمدن بهتر از آنرا نديده اى «أَبْشِر بخَيرِ يومٍ مرّ عليك منذ ولدتْك اُمّك».
گفتم: آيا اين بشارت از جانب خداست يا رسول الله يا از جانب شما؟ فرمود: نه بلكه از جانب خداست، رسول خدا (ص) چون شاد مى شد صورتش مانند قرص قمر مى درخشيد و ما اين حال را از آن حضرت مى دانستيم.
آنگاه گفتم يا رسول الله همه ثروتم را در راه خدا و رسول مى دهم فرمود قسمتى را براى خودت نگاهدار كه بهتر است، گفتم: فقط سهمى كه در خيبر دارم براى خود نگاه مى دارم، بعد گفتم يا رسول الله خدا بوسيله راستگوى و توبه ام مرا نجات داد. همانا آننكه تا هستم دروغ نخواهم گفت...
خدا در اين رابطه آيه «لقد تاب الله على النبى و المهاجرين... و على الثلاثة الذين خلفوا... و كونوا مع الصادقين» (توبه 117 - 119 را نازل فرمود.
اين جريان در صحيح بخارى جزء ششم باب اول نقل شده، ما از آنجا ترجمه كرديم، و در صحيح مسلم ج 2 ص 500 -505 باب حديث توبه كعب بن مالك و در مسند احمد ج 3 ص 457 نيز منقول است و در بحار ج 21 ص 219 بطور مختصر از تفسير قمى نقل كرده است.
پینوشت ها
1- روضة الواعظين 448 مجلس 59.
2- مكارم الاخلاق ص 25.
3- مكارم الاخلاق ص 17.
4- مكارم الاخلاق ص 25.
5- كافى ج 6 ص 18 باب الاسماء والكنى.
6- تحف العقول ص 37.
7- اصول كافى 2 ص 183.
9- بحار ج 16 ص 281 - 282.
10- بحار الانوار ج 16 ص 295.
11- روضة الواعظين ص 495 مجلس 74، علامه مجلسى آن را در بحار ج 16 ص 214 از خصال و امالى صدوق نقل كرده است و در آنجاست كه دوازده درهم را كسى به حضرت رسول (ص) آورد و او به على (ع) داد.
12- عبارت عربى «فقاطعهم» است يعنى با آنها مقاطعه كن به نظر مىآيد منظور اقساط باشد.
13- عبارت عربى «خمس اواق من الذهب» است در اقرب الموارد گويد: «الاوقية: سدس نصف الرطل».
14- عبارت عربى «أتُرِكَ وفاًء» است .
15- مكارم الاخلاق طبرسى؛ ص 20 فصل 2، علامه مجلسى نيز آن را در بحار ج 16 ص 233 از مكارم الاخلاق نقل كرده است .
16- آنها كافر حربى بودند، اين عمل به مقتضاى شريعت اسلام بود.
17- سيره حلبيه ج 3 ص 224.
18- قصص العرب ج 1 ص 180 نقل از اغانى.
19- ركوسى دينى بود ميان نصرانيت و صابئين.
20- مرباع مالياتى بود كه رؤسا از قبائل مىگرفتند.
21- سيره ابن هشام ج 4 ص 228.
22- اشاره است به «ليغفرلك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاخر» فتح: 2.
23- تفسير برهان ج 3 ص 68 نقل از تفسير على بن ابراهيم قمى.
24- يعنى خدا توبه كردبر آن سه نفر كه از جنگ باز داشته شدند، تا چون زمين بر آنها با آن فراخى تنگ شد، دلشان نيز بر آنها تنگ گرديد، دانستند كه پناهى از خدا نيست مگر خود خدا، سپس خدا به آنها توبه كرد تا توبه كنند خدا تواب و رحيم است سوره توبه: 118.
25- در روايات هست كه به وقت آمدن، اول به خانه فاطمه عليها السلام تشريف مىبرد.
26- اكنون داخل شهر است.
27- شهرى است از شهرهاى يمن از طرف مكه معظمه.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بیتوته]
[مشاهده در: www.beytoote.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 91]
صفحات پیشنهادی
نمونه هايي از غلو درباره امام حسين(ع)/ جريان انحرافي در شيعه از زبان دكتر رسول جعفريان
نمونه هايي از غلو درباره امام حسين ع جريان انحرافي در شيعه از زبان دكتر رسول جعفريان غاليان گروهي از تظاهركنندگان به اسلام هستند كه در غلو كردن نسبت به جايگاه و نقش ائمه و امامان شيعه پا را از مرز اعتدال بيرون گذاشته و حرف هايي بي اساس درباره ائمه زده و مي زنند آنچه كه مسلمبشارت رسول خدا(ص) و امير المومنين(ع) به زائران پياده امام حسين(ع)
بشارت رسول خدا ص و امير المومنين ع به زائران پياده امام حسين ع خداوند متعال فرشتگانى دارد كه موكّل قبر حضرت امام حسين عليه السّلام مى باشند هنگامى كه شخص قصد زيارت آن حضرت را مى نمايد به گزارش خيمه گاه باشگاه خبرنگاران خداوند متعال فرشتگانى دارد كه موكّل قبر حضرت امام حسنمونه هایی از غلو درباره امام حسین(ع)/ جریان انحرافی در شیعه از زبان دکتر رسول جعفریان
نمونه هایی از غلو درباره امام حسین ع جریان انحرافی در شیعه از زبان دکتر رسول جعفریان در سالیان گذشته تاکنون شاهد بروز جدی جریان غالیان - غلو کنندگان در مجموعه هیات های مذهبی کشورمان بوده ایم جریانی که همواره مفاهیم مکتب شیعه را به انحراف های گوناگون کشانده است به گزارش نامه نآيتالله جاودان در درس اخلاق:ميان 124هزار نبي خدا فقط 300 نفر رسول بودند
آيتالله جاودان در درس اخلاق ميان 124هزار نبي خدا فقط 300 نفر رسول بودند آيتالله جاودان گفت ما كمتر واژه نبي را به كار ميبريم و كاربرد صحيح آن را نميدانيم خداوند متعال ۱۲۴ هزار نبي فرو فرستاد كه از اين ميان بيش از ۳۰۰ نفر آنها رسول و فقط پنج تن از آنها بنيانگذار و قانونگذابا خدا باش و پادشاهى كن!
با خدا باش و پادشاهى كن هرگاه بنده اى خواسته مرا بر خواسته خود مقدم بدارد ملائكه ام را به حفاظت او مى گمارم و آسمان و زمين عهده دار رزق و روزى اش خواهند بود به گزارش سرویس دینی جام نیوز مرحوم كلينى قدس سره در اصول كافى از امام باقر ع نقل مى كند كه آن حضرت فرمودند پيامبركلام رسول خدا(ص) درباره علم آموزي
كلام رسول خدا ص درباره علم آموزي هر كس بر خوارى ساعتى دانش آموختن صبر نكند براى هميشه در خوارى نادانى بماند به گزارش حوزه ادبيات باشگاه خبرنگاران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم مَن لَم يَصبِر عَلى ذُلِالتَّعَلُّمِ ساعَةً بَقِيَ في ذُلِّ الجَهلِ أبَدا هر كس بر خدر گفتوگو با فارسپخش «سمت خدا» همچنان ادامه دارد/ به تغيير ساعت پخش فكر كردهايم
در گفتوگو با فارسپخش سمت خدا همچنان ادامه دارد به تغيير ساعت پخش فكر كردهايم مدير گروه فرهنگ و معارف اسلامي شبكه سه سيما گفت با توجه به درخواست مخاطبان و علاقه آنها پخش برنامه تلويزيوني سمت خدا همچنان ادامه دارد محمد تورنگ مدير گروه فرهنگ و معارف اسلامي شبكه سه سيما دتمديد مهلت ثبت نام آزمون استخدامي بانك صادرات
تمديد مهلت ثبت نام آزمون استخدامي بانك صادرات مهلت ثبت نام در آزمون استخدامي بانك صادرات تا پايان آذرماه 92 تمديد شده است به گزارش ايسنا بانك صادرات ايران براي تأمين بخشي از نيروي انساني موردنياز خود در شهرهاي بندر عسلويه بندر طاهري نخلتقي چاه مبارك اخند پرك و بيدخون براياستخدام كارگزاري بانك كشاورزي
استخدام كارگزاري بانك كشاورزي بانك كشاورزي از افراد زير براي همكاري دعوت مي كند به گزارش گروه بازار باشگاه خبرنگاران يك نفر معامله گر اوراق بهادار براي شعبه كرج داراي مدرك معامله گري اوراق تأمين مالي و دو سال سابقه كار مفيد يك نفر داراي مدرك تحليل گري بازار سرمايه تذكر فقط مدابازگشت حيدري به ما كمك كرده استقلعهنويي: به اميد خدا هر چه زودتر دغدغه مالي تيم حل شود/ اميدوارم كيفيت زمين ا
بازگشت حيدري به ما كمك كرده استقلعهنويي به اميد خدا هر چه زودتر دغدغه مالي تيم حل شود اميدوارم كيفيت زمين اجازه برگزاري بازي خوب را بدهد سرمربي تيم فوتبال استقلال گفت دغدغه مالي هنوز وجود دارد و انشاءالله هر چه زودتر اين مسئله حل شود به گزارش خبرگزاري فارس امير قلعهنويي دخداحافظي گيدو از وزارت خارجه آلمان/ بنياد وستروله تاسيس مي شود
خداحافظي گيدو از وزارت خارجه آلمان بنياد وستروله تاسيس مي شود گيدو وستروله با خداحافظي از سمت خود در وزارت خارجه آلمان از تاسيس بنيادي بين المللي به نام خود خبر داد به گزارش خبرگزاري مهر به نقل از اشپيگل گيدو وستروله پس از چهارسال سكان هدايت سياست خارجي آلمان را به فرانكسامسونگ، طراح فروشگاههاي اپل را به استخدام خود درآورد
سامسونگ طراح فروشگاههاي اپل را به استخدام خود درآورد چهارشنبه 27 آذر 1392واكاوي اشتباهات داوري در بسكتبال؛ آبكاريان: ثابت شود داوري عمدي سوت ميزند بايد خداحافظي كند
واكاوي اشتباهات داوري در بسكتبال آبكاريان ثابت شود داوري عمدي سوت ميزند بايد خداحافظي كند به نظرم كساني كه حرف از عناد و دشمني داوران ميزنند اهل ورزش نيستند و بيزنسمن هستند كميته انضباطي سواي اينكه از داوران حمايت ميكند پشت سر داوران و بازيكنان است و از آنها حمايت ميكنند-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها