تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه انسان چهل ساله شود و خوبيش بيشتر از بديش نشود، شيطان بر پيشانى او بوسه م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816316580




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آبگوشت كبوتر پا پر


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آبگوشت كبوتر پا پر
آبگوشت كبوتر پا پر نويسنده: اكبر صحرايي كبوتر سفيد پا پر كه آمد و روي سنگر نشست. دارعلي دلش لك زد براي آبگوشت كبوتر. موسي نهيب زد و شهر اشغال شده پشت سر دشمن را نشان داد.- از اون جا فرار كرده، دستيه!- مي دونم، همشهري خودمه!موسي زير آتش شديد دشمن با مهارت كبوتر را گرفت. شاه كتش را با بند ريسمان بست. بعد رفت و از سنگر تداركات، آبليمو گرفت و برگشت. آبليمو را داخل آب ريخت و جلو كبوتر گذاشت! دارعلي گفت:- چرا آبليمو بهش مي دي؟- سبليش رو چرب مي كنم.خنديد و ادامه داد:- نمك گيرش مي كنم.يك هفته كه گذشت، كبوتر نمك گير شد! شاه كتش را باز كرد و پروازش داد. كبوتر زير آتش دو طرف جنگ، توي آسمان پشتك و معلق مي زد. گاهي هم خودش را روي سر شهر اشغال شده مي رساند و خسته باز مي گشت و روي سنگر مي نشست و بغ بغو مي كرد. دارعلي مي خنديد و سر به سر موسي مي گذاشت:- كفتر باز بودي و ما نمي دونستيم؟چند مدتي تلفات داخل خط زياد شده بود. دشمن داخل جبهه رادار رازيت فرانسوي آورده بود و دقيق آتش مي ريخت روي خاكريز و اطراف. نيروهاي گردان زير فشار آتش بودند تا روزي كه موسي چند حلب آهن سبك آورد و به پاي كبوتر بست و پروازش داد. انگار موسي پي پرده بود كه هر چه سقف پرواز با پر بيشتر شود، زخمي و تلفات هم پائين تر مي آيد. دشمن هم متوجه شد و دست به كار شد. هرگاه كبوتر به آسمان مي رفت، باراني از تير و تركش طرفش مي رفت.زمان تعويض گردان تازه نفس، پا پر وسط آسمان پشتك و معلق مي زد و رادارهاي رازيت دشمن هم قاطي كرده بودند. درست زماني كه نيروهاي تازه نفس رسيدند پشت خاكريز و مستقر شدند، خمپاره زماني بالاي سر پا پر تركيد و كبوتر انگار تكه سنگي سقوط كرد بين دو خاكريز. بعد هم باراني از گلوله هاي سنگين بود كه روي خاكريز فرو ريخت.آتش كه سبك شد، دارعلي ياد موسي افتاد. از زمان سقوط پا پر او را نديده بود. خودش را كه به سنگر موسي رساند، سنگر را خالي ديد.
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1808]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن