واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
قرآن و دفاع از خود(4) نويسنده: سيد محمد تقي حكيمي منبع: سایت اندیشه قم قلب ترا قوي كرديم كافران به پيامبر گرامي اسلام ميگفتند: چرا قرآن را يكجا براي ما نياوردي؟ همچنانكه تورات، انجيل و زبور يكجا نازل شده است.[1] خداوند متعال به اين اعتراض جواب ميفرمايد: «وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلاً»[2] و كافران گفتند چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده؟ اين به خاطر آن است كه قلب ترا با آن قرآن محكم داريم و آن را تدريجاً (بر تو) خوانديم. توضيح: منظور از كافران، مشركان عرب هستند كه دعوت قرآن را رد ميكردند و نميپذيرفتند و هميشه در مورد قرآن معترض بودند.[3] توسط روحالامين به طوري كه از آيات قرآني معلوم ميشود، هنگام نزول قرآن واسطهاي، بين خدا و پيامبر در كار بوده است كه قرآن را از جانب خدا بر پيامبر فرود ميآورده و آن فرشته وحي جبرئيل امين است.[4] اكنون در اين زمينه به تعبير قرآن توجه فرمائيد: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينُ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ»[5] و آن (قرآن) از سوي پروردگار جهانيان نازل شده است. روحالامين آن را نازل كرده است. بر قلب تو تا از انذاركنندگان باشي. به زبان عربي آشكار. توضيح: علّت آنكه جبرئيل واسطه وحي، روح ناميده شده آن است كه او آورنده دين است و دين به وسيله او احيا ميشود. از اين جهت او به منزله روح دين است و يا به واسطه آنكه او روحاني است.[6] تازگي نداشت قرآن يك كتاب آسماني نبود كه بدون مقدمه و بيسابقه نازل شده باشد، زيرا در كتابهاي آسماني وعده نزول آن داده شده بود و كم و بيش اهل كتاب سابقهاي از آن داشتند، منتها وقتي كه قرآن نازل شد و مسئله نسخ اديان كتب آسماني قبلي عنوان گرديد، بعضي از يهود و نصاري لجاجت كردند و اظهار آشنايي با قرآن ننمودند.[7] خداوند چه خوب ميفرمايد: «وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ»[8] و (توصيف) آن در كتب پيشينيان آمده است. آيا همين نشانه براي آنها كافي نيست كه علماي بنياسرائيل از آن آگاهند. توضيح: منظور از علماي بنياسرائيل، عبدالله بن سلام و اصحاب او ميباشند. و بعضي گفتهاند كه آنها پنج نفر بودهاند: عبدالله بن سلام، ابن يامين، ثعلبه، اسد و اسيد.[9] از روي عناد يا تكبر نكتهاي بسيار جالب در اين آيه ملاحظه مينمائيد و آن مربوط به بعضي از حالات و اخلاق عرب ميباشد كه خداوند تذكر ميدهد: اگر قرآن را بر شخص اعجمي (غير عربي) نازل ميكرديم، عرب به واسطه عناد يا تكبر و نخوت، زير بار نميرفتند و از او پيروي نميكردند.[10] «وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلي بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ»[11] و اگر ما آن را بر بعضي از عجم (غير عرب) نازل ميكرديم. و او آن را بر ايشان ميخواند به آن ايمان نميآوردند. توضيح: امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: خداوند فرموده است اگر ما قرآن را بر عجم (غير عرب) نازل ميكرديم، عرب به آن ايمان نميآورد، اما قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ايمان آورد و اين فضيلت و برتري براي عجم است.[12] شياطين قرآن را نياوردهاند كافران ميپنداشتند كه قرآن از جنس افكار و سخناني است كه شيطان به كفار القاء مينمايد و در نتيجه به وسيله شياطين نازل شده[13] خداوند در جواب آنان ميفرمايد: «وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ»[14] شياطين اين آيات را نازل نكردند. و براي آنها سزاوار نيست و نميتوانند. آنها از استراق سمع (و شنيدن اخبار آسمانها) بركنارند. توضيح: شيطان به معني شرير است، يعني كسي كه بسيار بدي و شر از او صادر ميشود. جمع آن شياطين است كه منظور اشرار جن ميباشند.[15] بهتر از قرآن و تورات كافران از معجزه حاضر كه در دسترشان بود يعني قرآن روگرداندند و آنرا انكار نمودند، و در عالم خيال و آرزو ميگفتند: اگر پيامبر كتاب آسماني مانند تورات موسي آورده بود به او ايمان ميآورديم.[16] اينك خداوند به آنان پاسخ ميدهد: «فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسي أَ وَ لَمْ يَكْفُرُوا بِما أُوتِيَ مُوسي مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كافِرُونَ قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدي مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدي مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[17] هنگامي كه حق (قرآن) از نزد ما براي آنها آمد. گفتند چرا مثل آن چيزي كه به موسي داده شد به اين پيامبر داده نشد؟ مگر در گذشته به آنچه به موسي داده شد كافر نشدند و گفتند (تورات و قرآن) دو سحرند كه پشت به پشت هم دادهاند (تا ما را گمراه كنند) و ما نسبت به هر كدام از آنها كافريم. بگو اگر راست ميگوئيد (كه تورات و قرآن از جانب خدا نيست) كتابي هدايت بخشتر از اين دو بياوريد تا من از آن پيروي كنم. اگر اين پيشنهاد تو را نپذيرفتند بدان آنها از هوسهاي خود پيروي ميكنند و آيا گمراهتر از آن كس كه پيروي هواي نفس خود كرده و هيچ هدايتي از جانب خدا نپذيرفته است كسي پيدا ميشود؟ مسلماً خداوند قوم ستمگر را هدايت نميكند. مگر قرآن معجزه نيست با بودن قرآن كريم و نزول آن بر پيامبر اكرم، باز كافران، خواهان معجزه مانند «ناقه صالح» و «عصاي موسي» و «مائده عيسي» بودند و توجه نداشتند كه قرآن با محتواي اعلاي خود بزرگترين خدمت را به بشريت كرده و از جنبههاي مختلف داراي اعجاز ميباشد.[18] «وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلي عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْري لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»[19] و گفتند چرا معجزاتي از سوي پروردگارش بر او نازل نشده؟ بگو معجزات همه نزد خداست (به فرمان او نازل ميشود نه به ميل من و شما) من تنها انذار كننده آشكاري هستم. آيا براي آنها كافي نيست كه اين كتاب آسماني را بر تو نازل كرديم كه بر آنها تلاوت ميشود؟ مسلماً در اين (قرآن) رحمت و تذكري است براي گروهي كه ايمان ميآورند. توضيح: سخن كافران: «لولا انزل عليه آيات من ربه» كنايه از اين بود كه قرآن معجزه نيست و ميپنداشتند كه واجب است پيامبر داراي نيروي غيبي الهي باشد تا هرچه بخواهد انجام دهد.[20] تسليم نميشدند خداوند براي توجه دادن مردم به مسائل مختلف، هر مثل جالب و آموزندهاي را در قرآن آورده است تا آن مثل مردم را به سوي توحيد و ايمان بكشاند. منتها افراد غير مؤمن، در برابر آنها تسليم نميشدند.[21] «وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ»[22] ما براي مردم در اين قرآن هر مثلي زدهايم و اگر آيهاي براي آنان بياوري، كافران ميگويند: شما جز باطلآوران نيستيد. توضيح: اصل مثل از سوي متكلم در هر كجا و هر موردي كه باشد براي آنست كه مطلب مورد نظرش به ذهن شنونده يا خواننده نزديك شود و هدف او مشخص گردد، از اين جهت گويندگان براي اهدافي كه دارند مثل ميآورند و آن مثل را پلي براي رسيدن به مقصود خود قرار ميدهند. خداوند متعال در قرآن كريم نيز مثال ميآورد و مردم را به تفكر دربارهي آن مثل ميخواند تا حقيقت موضوع براي خوانندگان و شنوندگان قرآن آشكار گردد و به همين مناسبت در قرآن آمده است: «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»[23] و آن مثلها را براي مردم ميزنيم تا آنان انديشه كنند. رد افترا كافران با نظر شك و ترديد به قرآن مينگريستند و براي آنكه خود را تبرئه كنند، ميگفتند قرآن ساخته خود پيامبر است. قرآن كريم بايد به اين تهمت پاسخ گويد و موقعيت خويش را مستحكم سازد و ضمناً فلسفه نزول خود را توضيح دهد: «تَنْزِيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ»[24] اين كتابي است كه از سوي پروردگار جهان نازل شده و شك و ترديدي در آن نيست. ولي آنها ميگويند به دروغ به خدا بسته است، اما (اين طور نيست) بلكه آن سخن حقي است از سوي پروردگارت تا گروهي را انذار كني كه پيش از تو هيچ انذار كنندهاي براي آنها نيامده است، شايد هدايت شوند. توضيح: حق، هر چيزي است كه كسي به آن اعتقاد پيدا كرد، اعتقاد او به جاست و عقل ايجاب ميكند كه سزاوار است آن را ستايش و تعظيم كند. بنابراين، كتاب آسماني (قرآن) حق است يعني اگر كسي معتقد شد از نزد خداست، عقيده او صحيح است. و باطل، نقيض حق است.[25] پی نوشت [1] . تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 169. [2] . سورة فرقان، آية 32. [3] . تفسير الميزان، ج 15، ص 208. [4] . قرآن در اسلام، ص 105. [5] . سورة شعرا، آيههاي 195 ـ 192. [6] . تفسير القرآن الكريم، ص 361. [7] . تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 204. [8] . سورة شعرا، آيههاي 197 ـ 196. [9] . تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 204. [10] . تفسير القرآن الكريم، ص 361. [11] . سورة شعرا، آيههاي 199 ـ 198. [12] . تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 65. [13] . تفسير القرآن الكريم، ص 361. [14] . سورة شعراء، آيههاي 212 ـ 210. [15] . تفسير الميزان، ج 15، ص 327. [16] . تفسير الميزان، ج 16، ص 52. [17] . سورة قصص، آيههاي 48 ـ 50. [18] . تفسير القرآن الكريم، ص 383. [19] . سورة عنكبوت، آيههاي 51 ـ 50. [20] . تفسير الميزان، ج 16، ص 140. [21] . تفسير مجمع البيان، ج 8، ص 311. [22] . سورة روم، آية 58. [23] . سورة حشر، آية 21. [24] . سورة الم سجده، آيههاي 2 ـ 3. [25] . تفسير مجمع البيان، ج 8، ص 325.
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 341]